هیچکاک و دغدغه های "مارنی"

علاقه هیچکاک به زنان موبور بر کسی پوشیده نیست وهمچنین در انتخاب بازیگران نقش اول زنش کاملا عیان است اما الزام و اجبار آنها به داشتن رابطه با استادِ دلهره برای این زنان ناخوشایند و نکبت بار بوده است، اما وقتی جان اف کندی ریاست جمهور ایالات متحده تسلیم هوای نفس شده وحتی مصالح سیاسی نیز او را از عشق ورزی به انترن نوجوان کاخ سفید، میمی آلفورد بازنمیدارد، از مردان دیگر چه میتوان انتظار داشت حتی اگرآن مرد آلفرد هیچکاک مقتدر و مشهور باشد. همانگونه که روابط جنسی میمی و رییس جمهور بین سالهای 63-62 سالیان سال پوشیده ماند تا بالاخره با ارائه مستندات کاخ سفید از جانب مطبوعات، میمی آلفورد ناگزیرکتابی راجع به هوس های آقای رییس جمهور به چاپ رساند، تیپی هدرن هم دو دهه بعد تمایلات جنسی هیچکاک و مورد سوء استفاده قرار گرفتنش را برای عموم برملا نمود. تیپی برخلاف میمی هیچ تمایلی به کارفرمای قلدرش نداشت و بابت همین اکراه و اجتنابش بهای سنگینی پرداخت. او با دست رد زدن به سینه مرد قدرتمند دنیای سینما عملا آینده حرفه ایش را از دست داد. حس شکست و تحقیر و واکنش انتقام جویانه هیچکاک باعث شد تحت نفوذ او درهای دیگر کمپانی های فیلم نیز به روی تیپی هدرن بسته شود. تیپی اخیرا در این باره درمصاحبه ای تلوزیونی گفت:
"من درباره تمایلات و سوء رفتار هیچکاک در آن زمان با هیچکس صحبتی نکردم. چون در آن سالیان استودیوها در راس هرم قدرت بودند و من در انتهای این هرم قرار داشتم. درواقع هیچکاری بطور قانونی نمیشد برعلیه عملکرد او انجام داد. اگر آن حادثه در زمان حال روی داده بود من یک زن ثروتمند می شدم! "

اما هرچه بود این امر بازیهای تیپی هدرن را به شدت تحت تاثیر قرار داد. او دو فیلم برای هیچکاک بازی کرد، "پرندگان 1963" و "مارنی 1964". این رابطه اکراه آمیز و پردردسر بازی هدرن را در هردو فیلم تحت الشعاع قرار داده بود. بعبارتی یک جو منجمد احساسی فضای فیلمها را اشباع کرده بود مخصوصا درمورد "مارنی". هدرن علیرغم تمایلش بعلت داشتن قرارداد با هیچکاک مجبور به بازی در این فیلم شد. اما از بخت خوب این فیلم راهی برای بروز حس اکراه و تنفر او به کارفرمای زورگویش گردید. حتی سوژه فیلم نیز با روابط و احوالات آن دو جور در می آمد. "مارنی" مبدل به یک فیلم بزرگ شد نه فقط برای بروز تجسم وسواس گونه هیچکاکی و یا انجماد غم آلود هدرن در نقش مارنی، بلکه به عنوان یک اثر روشنگرانه از آنچه در پشت پرده فیلم بین آرتیست و کارگران جاری بود...
پلات کلیدی فیلم حول محور پنهان کاری میچرخد. راز خوفناکی که نقش اول فیلم، مارنی باید آن را از دید عموم و قانون مخفی نگاه دارد. مارنی دختر زیبایی است که مبتلا به کلپتومانیا یا جنون سرقت است. او با دلربایی در دل و دفتر کارفرماهایش جا باز میکند و باجمع آوری اطلاعات مالیِ آنان سر فرصت گاوصندوق شرکتشان را خالی مینماید. تنها ترس او صاعقه، رنگ قرمزو رابطه با مردان است که تداعی کننده خاطراتی وحشتناک از کودکی فراموش شده اش میباشند. آخرین شکار مارنی بنگاه انتشاراتی راتلند است. مارک راتلند (شون کانری) که پیش زمینه ای از برخوردی کوچک با مارنی مشکوک دارد علیرغم ظن به او و با باور اینکه مارنی درخلافکاریهایش تنها یک قربانی است، استخدامش میکند. به او پروبال میدهد، عاشقش میشود و سربزنگاه نیز او را پس از سرقت کلان از گاوصندوق شرکتش گیر می اندازد. مارک سپس زیرکانه برای مسکوت نگهداشتن جرم مارنی او را وادار به ازدواج با خودش میکند. تازه پس از ازدواج وجوه نهفته شخصیت مارنی برملا میشود، انواع فوبیا و ترسهای او و از همه بدتر اختلال جنسی مارنی که تنفر و ترس از داشتن رابطه با مردان است.

در تئوری اگر مارنی دستگیر میشد، دادگاه حتما متوجه مشکلات روانی او شده و به جای فرستادنش به زندان راهی مراکز روان درمانی مینمود تا تحت معالجات روانشناسانه پزشکی قرار گیرد. اما جذابیت مارنی برای راتلند در جهت ارضا تمایلات شدید جنسی اش به او، تبدیل به ضرورتی برای ادامه پنهان کاری ها میشود. برخورد تهدیدآمیز راتلند ، دور کردن مارنی از جامعه و محدود کردن مارنی درحصاری گرم و صمیمی واصرار راتلند بر خود درمانی به روش عاشقانه و نه براساس یک روند اصولی علمی، همه و همه زنجیرارتباطاتی است که تنها هیچکاک قادر است آن را اینگونه تعلیق پذیر و تاحدی موجه جلوه دهد. شاید اگر رقیب عشقی مارنی، لیل (دیان بیکر) راز مارنی را نزد مالباختگان قبلی برملا نمیکرد، زندگی مارنی تبدیل به یک دور تسلسل باطل میشد.

هیچکاک نه تنها در فیلمش کشش وسواس گونه مرد به زنی که هیچ گونه تمایلی به وی ندارد را به تصویر کشیده بلکه برای کامیابی وموفقیت مرد در رام کردن زن (که خواسته و ناخواسته به آشکارشدن عقده های روحی مارنی و درمان او می انجامد) تهدید و مخفی کاری را تنها راه حل ممکن میشمرد. اکنون سوال اینجاست که آیا این سوژه در واقع از درونیات خود هیچکاک به هدرن بر نمیخواست؟... از طرفی او با فیلمش این پیام را رسانید که هرآن ممکن است آینه های وهم آلود شکسته شوند وپرده های ابهام فروبریزند و حقایق بصورتی وحشتناک و تکاندهنده جلوه کنند. شاید این درام دردناکی از افشاگری ترسها و تهدیدهای درونی هیچکاک و عواقبی که میتوانستند درپی داشته باشند، بود. تصویری گویا از دلهره ای که همواره در وجود استاد رخنه کرده بود. هیچکاک درسال 1973 در شوی تلوزیونی تام اسنیدر اقرار کرد:
" من از پلیسها میترسم . رانندگی نمیکنم چون منطقیه که اگر کسی رانندگی نکنه جریمه هم نمیشه!... همیشه تا سرحد مرگ از چیزهایی که میتونه پای پلیس و قانون رو وسط بکشه اجتناب میکنم گرچه شیفته اون کارها هستم اما شخص خودمو درگیرشون نمیکنم..."

هیچکاک به وضوح عمق ترس را در فیلم "مرد عوضی" درسال 1956 به تصویر کشید اما "مارنی" اوج شاهکار او در خلق ترس و تعلیق در قالب یک اختلال روانشناختی بود سوژه ای که اکنون شاید بیش از هرچیز با ظرافت تمام، حقیقتی از لایه های درون شخص هیچکاک را برملا سازد.
***
منابع: (این مقاله اول بار درمجله هنری ایران فیلم توسط خانم لمپرت ارائه گردیده است.)
http://www.newyorker.com/culture/richard...http://www.newyorker.com/culture/richard-brody/tippi-hedre
http://mentalfloss.com/article/23752/lat...http://mentalfloss.com/article/23752/late-movies-hitchcock-inte