نام فیلم : رضا موتوری
نام ترانه : مرد تنها
خواننده : فرهاد مهراد
ترانه سرا : شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفرد زاده
سال ساخت : 1349
مدت : 3 دقیقه و 47 ثانیه
متن ترانه:
با صدای بی صدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد
با دستهای فقیر
با چشمهای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود یه مرد
شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشمهاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک
سایه اش هم نمیموند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها
با لبهای تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره، قطره
قطرهٔ آب، قطرهٔ آب
در شب بی تپش
این طرف، اون طرف
میافتاد تا بشنفه
صدا؛ صدا ...
صدای پا، صدای پا ...
تاریخ تولد فرهاد مهراد را باید همزمان با تولد این آهنگ دانست. وسواسهای مسعود کیمیایی و نکته نگری اسفندیار منفرد زاده باعث شد تا در یک شب تاریخی و بصورت اتفاقی در کافه کوچینی نظر اسفندیار منفرد زاده به یک صدای بم و با صلابت جلب گردد. فرهاد مهراد همان صدایی بود که او بدنبالش می گشت.
شهیار قنبری نیز برای اولین بار دست به یک ابتکار جالب زده بود. شعری که هیچ شباهتی به ترانه نداشت. فاقد هرگونه قافیه. شعری که خواندنش بدون صدای فرهاد هیچ لطفی نداشت. در واقع این فرهاد بود که به این شعر هم قافیه بخشید و قیافه.
مرد تنها و رضا موتوری مکمل هم شدند. هم فیلم زیبا بود و هم ترانه و هم خواننده. رضا موتوری همه چیز را برای جاودانه شدن داشت. هنر پیشه خوب - کارگردان کاربلد - شاعر عالی - صدای با صلابت - آهنگسازی چیره دست . براستی چه چیز دیگری برای یک فیلم خوب لازم بود؟
قصه مرد تنها قصه رضا موتوری بود و مثل خیلی از فیلمهای آن زمان که فیلمها را بر مبنای ترانه های معروف آنرمان زور زوری جفت و جور میکردند نبود.
موج نوینی از ترانه فارسی در راه بود. بعدها بر مبنای همین سبک شهیار قنبری کودکانه را مینویسد. ترانه ای که علیرقم و جود فقط یک قافیه ( با اینا زمستونو سر میکنم - با اینا خستگیمو در میکنم) بقیه شعر هیچ قافیه ای ندارد و عجب اینکه شنونده هرگز متوجه چنین موضوعی نمی شود.
مرد تنها فقط با صدای فرهاد مرد تنهاست. کمتر خواننده ای جرات کرد این ترانه را بازخوانی کند بجز اندی که بنظر من تمام سوابق خود را با این تقلید به زیر سوال برد. بطوریکه اولین بار که آنرا شنیدم حتی تحمل گوش دادن آنرا تا پایان نداشتم.
مسعود کیمیایی خود این ترانه را بسیار دوست میداشت. خاطرم می آید سالها پیش که او رد پای گرگ را ساخته بود وقتی در یک مراسم خصوصی عوامل فیلم دور هم جمع شده بودند او به پشت پیانو می رود و آهنگ مرد تنها را می نوازد.
در کنسرتی که فرهاد با پیانو و به تنهایی اجرا کرد این آهنگ را پس از سالها مجددا خواند. و چه زیبا خواند. صدای او پخته تر شده بود و تجربه اش بالاتر. مکثها و تاکیدهایش به روی حروف بینظیر بود.
فرهاد قبل از مرد تنها تجربه موفقی در خواندن ترانه های فارسی نداشت. نمونه اش ترانه اگه یه جو شانس داشتیم به روی فیلم بانوی زیبای من بود که به پیشنهاد علی کسمایی فقید خوانده بود که البته در فیلم استفاده نشد.
اما مرد تنها بجز تمام این موارد یک رکورد منحصر بفرد دیگر را یدک میکشد. تا پیش از این تمام ترانه های فیلمهای فارسی توسط یکی از هنر پیشه ها لب خوانی میگردید ( مانند لب خوانی های معروف فردین با صدای ایرج و عارف ) اما مسعود کیمیایی وقتی ترانه مرد تنها آماده میشود و از اسفندیار منفرد زاده میپرسد حا لا چه کسی باید این ترانه را در فیلم لب خوانی کند اسفندیار منفرد زاده پاسخ میدهد هیچکس. مرد تنها ترانه ای بود که توسط هیچکس در فیلم خوانده نمی شد.
در مرد تنها همه چیز به گونه ای دیگر داشت رقم میخورد. مثل تمام ترانه ها که ابتدا موسیقی ضبط میشد و سپس در استودیو صدای خواننده روی آن می نشست در مرد تنها این اتفاق همزمان رخ میدهد. همه عوامل از نوازنده ها گرفته تا خواننده همگی در استودیو طنین تهران گرد هم جمع می آیند تا همزمان مرد تنها را ضبط کنند.
شهیار قنبری وقتی این ترانه را می نوشت فقط 19 سال داشت او این ترانه را یک شب تا صبح در بالاخانه شرکت سینمایی پیاممی نویسد و صبح همان روز وقتی کیمیایی و علی عباسی به آنجا می روند ترانه را می پسندند.
اما طبق معمول که باید به کارهای شهیار قنبری و فرهاد و اسفندیار رنگ و بوی سیاسی بدهند مرد تنها نیز از این قاعده مستثنا نشد.
کانون پرورشی کودکان و نوجوانان که در همان ایام یک خلق و خوی سیاسی را در درون خود نهفته داشت در همان ایام کاست ماهی سیاه کوچولو را داشت آماده میکرد و برای آن از موزیک مرد تنها برای بازخوانی این قصه استفاده نمود. برداشتهای اهل سیاست که آنزمان صمد بهرنگی را سمبل مبارزات ادبی آنزمان میدانستند آغاز میگردد. حالا مرد تنها رضا موتوری نبود. مرد تنها صمد بهرنگی بود. مردی که با دستهای فقیر مانند یک کوه بلند در مقابل استبداد می ایستد.
پاهای خسته - شب بی تپش - چشمهای محروم - لبهای تشنه - افتاد روی خاک و ...... همگی جملاتی بودند که اهل سیاست با توجه به فضای حاکم و غالب بر جامعه از آن استقبال میکرد. شعری که برعکس ترانه های فیلمهای دیگر آنزمان که شهناز تهرانی و ..... آنرا لب خوانی میکردند دارای مفاهیم و معنای سنگینی بود.
فراموش نکنید که همین کانون پرورشی درست دو سال بعد فیلم سازدهنی را تهیه کرد. اما علیرقم تمام این مهملات یا بقول منصور خان خزعبلات مرد تنها برای بروبیکر صدای باصلابت و خشمگین بزرگمردی بنام فرهاد را تداعی میکند که همزمان مردی بنام بهروز وثوقی که زخم خورده در یک شب زمستانی سوار بر موتورش در سیاهی شبهای تهران میگردد تا در ماشین زباله دانی میافتد و پایانی بر خلاف فیلمهای فارسی آنزمان را برای بیننده رقم میزند. پایانی که نه گنج قارون داشت و نه سلطان قلبها و ........
اخیرا این ترانه توسط خواننده وطنی وحید قربانی نیز بازخوانی شد که به مراتب قابل تامل تر از خواندن اندی بود. شهیار قنبری نیز بعدها بخاطر محبوبیت بیش از اندازه این ترانه بخشهایی را به آن اضافه میکند. کاری که بنظر من از او بعید بود. وقتی شعری و ترانه ای ماندگار میشود باید همانطور بماند. این را حتی رضا رویگری هم میداند و علیرقم آنکه بارها به او پیشنهاد میشود که سرود ایران ایران را مجدا بازخوانی کند میگوید آن سرود باید همانطور ساده و بی ریا بماند.
این ترانه مورد توجه هومن خلعتبری و بابک سعیدی نیز قرار گرفت و توسط یکی از شرکت کنندگان آکادمی در شبکه ماهواره ای من و تو هم بازخوانی شد و پس از اجرای آن خانم فائقه آتشین عنوان نمود که چقدر این ترانه سخت بود. او راست میگفت. بازخوانی این ترانه بسیار مشکل می باشد و بابک سعیدی هم (علیرقم اینکه تنظیمهای او را میپسندم) خیلی سعی کرد که به تنظیم اصلی وفادار بماند و زیاد آنرا دستکاری نکرد. مرد تنها فقط با صدای فرهاد زیباست و من متاسفم که نسل جدید پس از پخش آکادمی آهنگهای بازخوانی شده این شوی تلوزیونی را دانلود کرده و در ماشینهای خود بجای گوش دادن به اصل ترانه آنرا با صدای یک نا خواننده گوش میدهند.
مرد تنها با صدای فرهاد همراه با رضا موتوری هردو باهم ماندگار شدند. هیچیک دیگری را دور نزد و هیچکدام از یکدیگر سبقت نگرفتند. چون بنظر من همه چیز سر جایش درست تنظیم شده بود. فرهاد و شهیار اسفندیار و مسعود و بهروز همگی دست به دست هم دادند تا تمام هنردوستان را برای سالهای سال غافلگیر کنند.