[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 9 رای - 4.22 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قهوه خانه ی کافه کلاسیک
نویسنده پیام
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #288
تا جایی که پاهایم توان رفتن دارد!

درود به همه ی دوستان هم کافه ای

پس از عملیات ارزشمند استالینگراد و در راه بازگشت به وطن با اسپیت فایر نازنین بود که به دام نیروهای ویژه ی روس و نازی و ژاپنی افتادم.

گرد آمدن جنگنده های روس و آلمانی و ژاپنی در کنار هم شگفت آور بود و من از داستان این گرد هم آیی بی خبر.

سروان رنو این بار دست به ترفندی زیرکانه زد. او به استالین و هیروهیتو خبر داد که چه آلمان و ژاپن پیروز شوند و چه روسیه، کاپیتان برای همیشه موی دماغ دیکتاتورها خواهد بود پس چه بهتر که دست به دست هم بدهند و بزرگترین مشکل خود را در راه دیکتاتور ماندن از سر راه بردارند.



... گرگ و میش بامداد از فراز روسیه می گذشتم و توی نقشه به دنبال فرودگاهی در پیش رو برای سوخت گیری بودم که چشمم به دوازده فروند میگ 3 روسی افتاد. گمان هر چیزی را داشتم بجز رگبار گلوله ای که روی باله ی پشتی اسپیت فایر گذشت. هنوز اصل داستان برایم جا نیافتاده بود که یک دسته هواپیمای شناسایی Junkers آلمانی از رویرو نمودار شد و از منطقه ی ساعت سه نیز ، دوازده جنگنده ی زیرو.

داستان های زیادی از رودررویی این پرنده های جنگی شنیده بودم اما این بار هر سه یک چیز را نشانه رفته بودند:

اسپیت فایر تک و تنها را

با هشت مسلسل اسپیت فایر به جان جانکرزها آتش گشودم تا راهی از میان دروازه ی آتش باز کنم اما از بالای سر ده ها اشتوکا را دیدم که به سمت اسپیت فایر شیرجه می زدند. تا به حال چنین آرایش ناموزونی و آشفته ای از جنگ های هوایی را ندیده بودم. اشتوکا برای چنین حمله ای ساخته نشده بود اما این بار به جای بمب، دو توپ پر قدرت حمل می کردند و دیوانه وار به سمت اسپیت فایر نازنین شیرجه می زدند.

تنها چاره آن بود که مستقیم به سمت اشتوکاها اوج بگیرم و یک جنگ رودررو راه بیاندازم. تجربه ی من از جنگ های هوای انگلیس می گفت که اشتوکا سرعت کمی دارد و به راحتی می توان با یک شیرجه ی عمودی و یک چرخش این جوجه کلاغ های جیغ جیغو را کله پا کرد که ناگهان چشمم به دسته های گرگ مسر اشمیت افتاد.

هیچ چیز به اندازه ی این جنگنده های شکاری این مهمانی را کامل نمی کرد.


سروان رنو عملیات "شکار عقاب" را فرماندهی می کرد


آسمان یک پارچه آتش شده بود و اسپیت فایر که از برخورد توپ و گلوله ها سوراخ سوراخ شده بود مانند یک تکه سنگ به زمین افتاد.


بیرون پریدن کاپیتان از اسپیت فایر


با چتر که به زمین رسیدم از چپ و راست نیروهای پیاده را دیدم که با تمام توان در جستجویم هستند. با قد و قواره ی نازی ها و روس ها با آن هیکل های تنومند آشنا بودم و می توانستم از دستشان بگریزم اما باور نمی کردم که نیروی پیاده ژاپن هم در این نبرد همراه است. بناگاه دو نیروی ریزه میزه ی ژاپنی از سوراخی کوچک بیرون پریدند و تا به خودم بیایم مرا دستگیر کردند و به روس ها تحویل دادند.



در میان یک مشت مسلسل چی روسی با مسلسل PPS-43 و تانک های تی 34 به سیبری فرستاده شدم و خودم را در زندان های سرد آن جا گرفتار دیدم. افسر روس، فرمانده ی اردوگاه  به محض دیدن من سلام نظامی داد و از اینکه مجبور به چنین رفتار نادرستی شده پوزش خواست. آخر من تا امروز صبح همرزم آن ها بودم.



همه چیز مانند برق و باد گذشت و من در کنار گروهی از سربازان آلمانی و مردم روس که به بردگی کشیده شده بودند گرفتار شدم.

یاد همه ی دوستان و همراهان، سرهنگ بانو ژولی، شرلوک، کاپیتان خورشید، آماندا، رزا، اسکارلت،  ... امید را در دلم زنده نگه می داشت و از سرمای گزنده ی سیبری حفظ می کرد.

... تا این که نیمه شبی فرمانده ی اردوگاه مرا خواست و گوشزد کرد که فردا اعدام خواهی شد. او داستان های زیادی از نبرد استالینگراد درباره ی من شنیده بود و چنین پیش آمدی را خوش نداشت. در میان حرف هایش گفت که تا ده دقیقه ی دیگر نوبت تعویض نگهبانی است و به نگهبانان من فرصت داد تا در این مدت یک چای گرم بنوشند.

او از من خواست تا پشت میز بنشینم و از خودم پذیرایی کنم و رفت تا به بازرسی شبانه از اردوگاه بپردازد: یک تکه نان بزرگ روسی، یک نقشه و یک قطب نما روی میز بود.


تنها عکس گرفته شده از کاپیتان (از راست، دومی) در اردگاه اسرای جنگی


... فرار من به ویژه با خطی که روی نقشه رسم شده بود فقط روی نقشه آسان بود به ویژه آن که سروان از ساعاتی بعد مسئول جستجو شد و قدم به قدم روسیه را به دنبال من پشت سر گذاشت.

سرما، یخبندان و مردمی که سر راه من بودند و افسانه های زیادی درباره ی یک خلبان تک تیر انداز شنیده بودند و دوست داشتند کمک کنند. دوست نداشتم کسی به این خاطر به دردسر بیافتد و آسیب دیدگی شدید از سرما نصیب من شد.

هنوز به پل رهایی نرسیده بودم که احساس کردم دیگر کسی به دنبال من نیست و این نگرانم کرد. تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت رفته بودم و اینک من بودم و پل.

و اینک من بودم و پل!


سکوت کاملی بر همه جا حکمفرما بود که پا روی پل گذاشتم. بارانی سیل آسا آغاز شد اما اثری از هیچ موجود زنده ای دیده نمی شد. به نیمه ی راه که رسیدم ناگهان از هر دو سوی پل انبوهی از سربازان مرا محاصره کردند. امیدم از بین رفت. آرام اما سربلند به راهم ادامه دادم که چشمم در آن سوی پل به چهره ای آشنا افتاد:

سروان رنو

گرسنگی، سرما و درد، امانم را بریده بود اما نمی خواستم با قامتی شکسته، دوباره اسیر شوم. قد راست کردم و با گام های استوار به سروان رسیدم. سروان به من خیره شد  و سکوت سردی بین ما شکل گرفت. ده ها کیلومتر راه را با پای پیاده طی کرده بودم و تنها نیروی که نگذاشته بود بشکنم امید بود اما حالا سروان... .



سروان به آرامی از روبروی من کنار رفت و راه را باز کرد. سروان هم مانند من معنای درد و امید را می فهمید.  او دست از همه ی نقشه ها و خیالاتش کشید تا امید از بین نرود.

... امروز در بیمارستان و در کنار دوستانم، به خاطر عفونت ریه، تنگی نفس و آسیب دیدگی ستون مهره ها بستری ام  اما به زودی به سروان مژده می دهم که دوباره در برابر توپ های 88 میلی متری و بچه گرگ های مسر اشمیت خواهم ایستاد تا مردانه و رودررو بجنگیم.

درود به همه ی دوستان هم کافه ای

روز و شبتان شاد باد.

 زنده باد آزادی

 


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۲/۱/۲۴ عصر ۱۰:۲۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مگی گربه, پرشیا, سی.سی. باکستر, فورست, جیسون بورن, رزا, Papillon, ناخدا خورشيد, سروان رنو, ژان والژان, اسکارلت اُهارا, زرد ابری, Classic, اکتورز, لمون, جروشا, Memento, آقای همساده, Princess Anne, آدمیرال گلوبال, باربوسا
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
قهوه خانه ی کافه کلاسیک - admin - ۱۳۸۸/۵/۳, عصر ۱۲:۳۰
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۵/۳, عصر ۱۱:۲۲
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۵/۳, عصر ۱۱:۴۷
RE: - admin - ۱۳۸۸/۵/۳, عصر ۱۱:۵۴
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۵/۵, عصر ۱۰:۵۸
RE: - Classic - ۱۳۸۸/۵/۷, صبح ۰۱:۰۲
هواپیما و سینما - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۵/۱۸, صبح ۰۷:۵۹
هواپیما و سینما 2 - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۵/۱۹, عصر ۰۴:۱۲
هواپیما و سینما 3 - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۵/۲۱, عصر ۰۳:۴۱
RE: خوش آمدگویی به سروان! - سروان رنو - ۱۳۹۰/۶/۱۲, عصر ۰۳:۲۱
استیو جابز درگذشت! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۷/۱۴, صبح ۱۱:۰۹
شما بگین! - ممل آمریکایی - ۱۳۹۰/۸/۲۶, عصر ۱۱:۲۶
کافه رویای ماست. - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۰/۲۵, عصر ۰۲:۰۷
چاییدی داداش! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۰/۲۹, عصر ۰۳:۰۱
ایران را دوست دارم. - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۰/۲۹, عصر ۰۲:۰۲
مانده ام سخت عجب! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰, صبح ۱۱:۰۷
RE: مانده ام سخت عجب! - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰, صبح ۱۱:۳۳
یکی تک سوار است ... - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۰/۳۰, صبح ۱۱:۵۰
باز زد دودی و ... - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۱/۱۸, صبح ۱۲:۱۱
RE: باز زد دودی و ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۱/۲۱, عصر ۰۶:۱۷
هیتلر حالش خرابه - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۳/۳, عصر ۰۳:۰۱
بشتاب که شادنوشی - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰, عصر ۰۹:۲۷
RE: بشتاب که شادنوشی - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰, عصر ۰۹:۳۲
کار من نبود! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰, عصر ۱۱:۱۱
RE: کار من نبود! - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۱, صبح ۱۰:۱۸
نمره ی 4 مبارک - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۳/۳, عصر ۰۳:۳۲
سپاس از سروان رنو - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۳/۹, عصر ۰۶:۳۳
اشتوکا رفت زیر متکا - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۳/۲۴, صبح ۰۷:۰۴
آخرین خبرها!!! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۴/۲۱, عصر ۱۱:۰۳
RE: آخرین خبرها!!! - شرلوك - ۱۳۹۱/۴/۲۲, صبح ۰۲:۲۲
بچرخ تا بچرخیم! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۴/۲۲, عصر ۰۹:۵۰
RE: بچرخ تا بچرخیم! - Papillon - ۱۳۹۱/۴/۲۲, عصر ۱۱:۰۱
سایه های دروغگو! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۴/۲۳, عصر ۱۱:۲۹
شرلوک - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۴/۲۴, صبح ۰۶:۱۸
دشمن پشت دروازه - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۶/۱۵, عصر ۰۷:۳۵
آرزوهای سروان رنو - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۷/۲۰, عصر ۰۶:۱۰
RE: آرزوهای سروان رنو - سروان رنو - ۱۳۹۱/۸/۴, عصر ۱۰:۲۷
به زودی آرماگدون - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۹/۲۳, عصر ۰۴:۰۵
RE: پیام برای بانو آماندا - آماندا - ۱۳۹۱/۱۰/۶, عصر ۰۳:۵۳
دل قوی دار برادر! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۱۰/۷, عصر ۰۷:۰۱
RE: دل قوی دار برادر! - آماندا - ۱۳۹۱/۱۰/۹, صبح ۱۱:۱۱
آخرین خبر - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۱۰/۸, صبح ۱۰:۵۸
پیام به سروان - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۱/۱۰/۹, عصر ۰۲:۱۵
تا جایی که پاهایم توان رفتن دارد! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۱/۲۴ عصر ۱۰:۲۳
زنده است کافه! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۴/۷, صبح ۱۱:۵۸
روزگار کهن - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۴/۷, عصر ۱۲:۱۵
کل کل فیلتری - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۶/۲, عصر ۰۹:۲۶
در جستجوی اشلی - اسکارلت اُهارا - ۱۳۹۲/۶/۴, صبح ۰۹:۴۹
RE: در جستجوی اشلی - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۶/۵, عصر ۰۲:۴۷
ناوها و جنگنده ها - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۷/۲۳, صبح ۱۰:۵۶
میراث معنوی - بانو - ۱۳۹۲/۹/۱۴, صبح ۱۲:۴۵
سال 93 مبارک! - برت گوردون - ۱۳۹۲/۱۲/۲۹, عصر ۱۲:۱۶
تماشایی، تماشایی - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۷/۱, عصر ۰۹:۵۳
برجام کلاسیک - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۱۱/۳, عصر ۰۳:۱۲
شیراز؛ همیشه عاشق! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۱۱/۷, عصر ۱۱:۲۲
RE: شیراز؛ همیشه عاشق! - سروان رنو - ۱۳۹۴/۱۱/۸, صبح ۱۲:۲۱
خلبان شجاع - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۱۲/۲۳, عصر ۰۱:۵۷
- - Memento - ۱۳۹۴/۱۲/۲۷, عصر ۰۸:۱۳
ال رنوی عربستان - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۵/۱/۷, عصر ۰۶:۱۸
RE: ال رنوی عربستان - سروان رنو - ۱۳۹۵/۱/۲۲, عصر ۰۴:۳۹
کافه همیشه با ماست. - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۶/۱/۲۰, عصر ۰۴:۲۳
شاه دزد - مراد بیگ - ۱۳۹۶/۲/۱, عصر ۰۶:۰۶
نفوذ - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۶/۱۰/۸, عصر ۰۷:۲۵
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۶/۱۰/۲۲, عصر ۱۰:۱۳
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - جیمز باند - ۱۳۹۶/۱۰/۲۳, عصر ۰۱:۴۶
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۶/۱۲/۱۸, عصر ۱۰:۴۷
بدون شرح!!! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۶/۱۲/۱۵, عصر ۰۹:۰۲
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - زاپاتا - ۱۳۹۷/۴/۲۰, عصر ۰۸:۲۲
سروان و دردسرهایش! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۸/۶/۳۱, صبح ۱۱:۴۴
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - فورست - ۱۳۹۸/۶/۳۱, عصر ۰۷:۱۷
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - ماتیلدا - ۱۳۹۸/۸/۲۹, عصر ۰۲:۵۰
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۸/۱۱/۱۸, عصر ۱۱:۴۷
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - Savezva - ۱۳۹۹/۶/۴, عصر ۰۷:۰۳
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - oceanic - ۱۳۹۹/۷/۴, صبح ۰۳:۰۸
RE: یلدا مبارک... - کنتس پابرهنه - ۱۳۹۹/۹/۳۰, عصر ۱۰:۱۲
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - پروفسور - ۱۳۹۹/۱۰/۱, صبح ۱۱:۳۲
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - سروان رنو - ۱۳۹۹/۱۰/۱۹, عصر ۰۸:۰۰
جشن سال نو در کافه - کاپیتان اسکای - ۱۴۰۰/۱/۱, عصر ۰۷:۰۹
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - Emiliano - ۱۴۰۰/۶/۲, صبح ۰۹:۲۸
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - سناتور - ۱۴۰۱/۶/۱۶, عصر ۰۷:۵۱
دل‌تنگی‌های بادآورده* - رابرت - ۱۴۰۱/۸/۲۰, عصر ۰۳:۳۳
کلانتر چانس - رابرت - ۱۴۰۲/۶/۳۰, صبح ۰۹:۰۹
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - اکتورز - ۱۴۰۱/۱۱/۱۷, عصر ۰۳:۱۹
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - BATMAN - ۱۴۰۱/۱۲/۲۵, صبح ۰۴:۴۵
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - Lich King - ۱۴۰۲/۱/۲۳, عصر ۰۱:۳۳
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - اکتورز - ۱۴۰۲/۹/۲۱, صبح ۰۶:۱۵
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک - mr.anderson - ۱۴۰۲/۱۱/۸, صبح ۰۹:۴۷
[split] اولین کامپیوتر ها ... - منصور - ۱۳۹۲/۵/۲۲, صبح ۱۱:۳۳
RE: اولین کامپیوتر ها ... - Schindler - ۱۳۹۲/۵/۲۲, صبح ۱۱:۵۵
RE: اولین کامپیوتر ها ... - دزیره - ۱۳۹۲/۵/۲۳, عصر ۰۸:۵۵
RE: اولین کامپیوتر ها ... - سروان رنو - ۱۳۹۲/۵/۲۳, عصر ۱۰:۵۶
من تو را می شناسم! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۲/۵/۲۴, صبح ۱۰:۵۴
RE: اولین کامپیوتر ها ... - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۲۴, عصر ۰۳:۴۲
فاش کن! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۱۰/۹, عصر ۱۰:۱۸
RE: صندلی داغ - پیرمرد - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰, صبح ۱۱:۲۹
[split] صندلی داغ - سروان رنو - ۱۳۹۴/۱۰/۱۸, صبح ۱۲:۵۰