[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 4.33 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یادداشت های روزانه
نویسنده پیام
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #8
RE: یادداشت های روزانه

دو شنبه  16 بهمن 91

 

جدیدا" یک مشکلی برام پیش اومده، تازگی های تازگی ها هم که نه، یکی دو سالی میشه البته که نمی تونم کتاب یا مجله یا هر چیز نوشتنی رو بخونم. نه اینکه دور از جان شما کور شدم یا سوادم نم کشیده باشه، نه؛ اما عادت عجیبی کردم به دیدن . فقط می تونم فیلم ببینم اما امان از خوندن چند خط نقد درباره همون فیلمی که می بینم یا دوست دارم. کم کم تعداد کتاب ها و مجله های نخونده داره از تعداد فیلم های ندیده ام بیشتر میشه و این شده بزرگترین نگرانی من، به نظرم آخر و عاقبت خوبی نداره. تنبلی ای که به کم شدن سطح دانش آدم کمک بزرگی می کنه. کی بتونم بخونمشون خدا می دونه، گاهی واقعا" فکر می کنم عمری دگر بباید بعد از وفات ما را ...

راستی هیچ فکرش را کرده اید کسانی که بعد از ما می آیند و این ارثیه گران بهایی را که برایشان گذاشته ایم را یکجا از ما تحویل می گیرند چقدر خوش به حالشان می شود، چندین هزار فیلم و صدها کتاب و مجله را در چشم به هم زدنی صاحب می شوند؛ سخت ترین کارشان هم فقط و فقط این است که عاشق سینما باشند؛ که خدا کند باشند، وگرنه بیچاره فیلم ها ...

 

خصومت یا شب لطیف است اثر لئوش کاراکس را دیدم. فکر می کنم کلا" چهار پنج تا فیلم بلند بیشتر کارگردانی نکرده باشد. فیلم آخرش موتورهای مقدس تازه اکران شده که کلی هم سر و صدا کرده که به موقع اگر خدا بخواهد در موردش باید چیزی بنویسم.

یکی از عجیب ترین فیلم های تاریخ است.

 


اما خصومت یا همان شب لطیف است دومین فیلم بلند کاراکس است، در زمان اکرانش در سال 1986 هم از سوی منتقدان تحویل گرفته شد، گویا جایزه ای هم در جشنواره برلین گرفته است. فیلم خاص و عجیبی است.


مردی در ایستگاه مترو می میرد یا کشته می شود که هرگز معلوم نمی شود البته مهم هم نیست. میشل پیکولی و دوست دخترش با بازی ژولیت بینوش جوان به همراه عده ای آدم عجیب دیگر پسر مرد را که گفته می شود دستان فرزی دارد برای انجام سرقتی با خود همراه می کنند. پسر دوستش را با بازی ژولی دلپی رها می کند و به گروه می پیوندد و در آخر هم پس پایان سرقت در باند فرودگاه جان می دهد.

یک تدوین خاص و زیبا، کادرهای جالب به همراه دوربینی که شیفته ژولیت بینوش جوان و معصوم است و انگار دلش نمی آید تا او هست از کس دیگری فیلم بگیرد. کاراکس تحت تاثیر فیلم های موج نو فرانسه به خصوص امثال پیرو خله علایق شخصی خودش را هم وارد ماجرا می کند و یکی از خاص ترین فیلم های سینمای فرانسه را به ما هدیه می دهد. گاهی به نظر می رسد خودش از کاری می کند بسیار لذت می برد و زیاده روی می کند اما چه باک تا زمانی که فیلم زنده است؛ اغراق هم جزیی از سینمای خاص کاراکس باشد، کار ما هم فقط دیدن و لذت بردن است، میشل پیکولی که هست، ژولیت بینوش و ژولی دلپی هم که هستند، تصاویر زیبا هم که کم نیست اگر اهل فیلم های متفاوت هستید درنگ جایز نیست.


سکانس های معرکه هم کم ندارد، جایی پس از سرقت در حالی که پلیس همه جا را محاصره کرده است پسر که از آسانسر پایین می آید فریاد میزند: گروگان گرفته ام، کاری بکنید شلیک می کنم! ، وقتی که بیرون می آید می بینیم که خودش را گروگان گرفته است. اسلحه را روی شقیقه خودش گذاشته و می گوید جلو بیایید می کشمش !!! و اینگونه است که فرار میکند.



تمام لحظه های حضور بینوش در اوج طراوت سحرانگیز است ای کاش میشد تمامی عکس هایش را اینجا می گذاشتم؛ اما جایی در پایان فیلم که پس از مرگ پسرک که یک دل نه صد دل دلباخته بینوش شده است، بینوش دستهایش را چون بال های یک هواپیما یا مسیح مصلوب می گشاید و بر باند خالی هواپیما می دود، می دود و می دود به راستی به یاد ماندنی است.

 

 


ترانه ای شنیده ام با صدای ستار به نام خاطره، گرچه تازه گی ها به دلایل شخصی با ستار میانه خوبی ندارم اما این ترانه عجیب نوستالژیک است و عجیب غمگینم می کند. نمی دانم شاعرش کیست اما نحوه اجرا و صدا هم در غم عجیب ترانه بی تاثیر نیست. آدم های عجیبی هستیم دنبال بهانه می گردیم برای غصه خوردن.


راستی عشق را دیدید؟ سکانس سیلی زدن مرد به زن/عشق ناتوانش را دیدید ؟ آیا حرف حسابی حرفی برای گفتن می ماند ؟


قرار بود یادی از کریستوفر پلامر بکنم و اینکه چه انسان باشکوهی است. چه خوب که پارسال اسکار گرفت، حقش بود به پاس یک عمر هنرمندی. اینقدر خاطرات خوب داریم با این مرد که نمی توان شمرد، پیر شدند تا ما را سرگرم کنند و چیز یادمان دهند، که ای کاش آموخته باشیم. خیلی زود تر از اینها باید به حقش می رسید، اما چه خوب که برایش دیر نشد.


نمادی از مردانگی و صلابت است، خدا کند به همراه ماکس فون سیدو تا سالها زندگی کند، اگر بدانند چقدر دوستشان داریم هرگز نمی میرند شاید اگر ایو مونتان هم می دانست دلش نمی آمد بمیرد، افسوس که مرگ میان ما و آنها دوستشان داریم دیواری می شود بلند، بلـند ...

امروز که همه اش به دلتنگی گذشت، اصلا" از اول صبح دلتنگ بودم

تا بعد ...


تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۹۱/۱۱/۱۶ عصر ۰۷:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, اسکورپان شیردل, پرشیا, حمید هامون, سی.سی. باکستر, دزیره, Achilles, بانو, مگی گربه, سم اسپید, کنتس پابرهنه, ژان والژان, مهشید, واتسون, Memento, Princess Anne
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۹, عصر ۰۸:۱۸
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۰, عصر ۱۱:۱۸
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۱, عصر ۰۷:۴۶
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۲, عصر ۱۱:۱۰
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۳, عصر ۰۷:۳۲
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴, عصر ۰۷:۱۱
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۵, عصر ۰۷:۴۳
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶ عصر ۰۷:۲۰
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۰, عصر ۰۷:۳۸
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۱, عصر ۰۹:۵۱
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۲, عصر ۰۶:۵۲
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۵, عصر ۰۵:۵۱
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۷, عصر ۰۲:۴۸
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۱/۲۹, عصر ۰۸:۵۷
RE: برای راتسو ریزو - دزیره - ۱۳۹۱/۱۱/۳۰, صبح ۰۹:۳۱
RE: یادداشت های روزانه - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۲/۴, صبح ۰۳:۵۹
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸, عصر ۰۱:۵۷
RE: یادداشت های روزانه - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹, عصر ۰۷:۵۱