«باد به هر کجا که بخواهد ميوزد و صداي آن را ميشنوي ليکن نميداني از کجا ميآيد و به کجا ميرود همچنين است که روح متولد ميشود.» (انجيل يوحنا، باب سوم، آيه 8)
روبر برسون را پدر سینمای معناگرا دانسته اند. او نزدیک به یک قرن زندگی کرد (1901 - 1999) و فقط 14 فیلم ساخت، او متفاوت با بقیه است. نگاهی به یک فیلمش بیندازی ، می فهمی. سادگی در آن موج می زند، کلامش ساده است اما معنایی در پشت این سادگی دارد، او طبیعت بی جان را جاندار می پندارد، همه چیز را در طول مشیت الهی نظاره می کند، گویی دستی ناپیدا قهرمان داستان را راهنمایی می کند. فیلم فرم دارد، بی مایه نیست، جزییات به دقت بررسی می شود. و بسیاری دیگر از ویژگی های فیلم های برسون، تو را به سمت او جذب میکند، البته اگر اهل تفکر باشی! هم میتوانی تخمه بگیری و پای فیلم اکشن بشینی، هم میتوانی چشمانت را روی صفحه نمایش خیره کنی و جادوی برسون را نظاره گر باشی...
روبر برسون پیشرو در سبکی است به نام سینماتوگراف. سینماتوگراف ، نوعی از سینماست که با سینمای رایج تفاوت های عمده دارد، در این سبک از هنرهای دیگر استفاده نمی شود، خود قائم بالذات است، در سینماتوگراف ، بازی های نمایشی چون تئاتر نمی گنجد. استفاده از نابازیگران از مثال های این ویژگی است. در این سبک داستان سرایی وجود ندارد، به جزییات و امور نادیدنی اهمیت داده می شود و روایت ساده است. برسون با استعداد خود، موقعیت هایی خلاقانه خلق می کند تا این سبک را بیش از هر چیز نشان دهد. صدا و موسیقی هم در این سبک جایگاه ویژه ای دارد، صدا برای کمک به تصویر نیست، بلکه خود هم طراز با تصویر جلوبرنده داستان است.
اخیرا فیلم یک محکوم به مرگ گریخت را برای بار دوم دیدم. فیلم محصول 1956 است و چهارمین فیلم بلند برسون. البته راه او در استفاده از این سبک سینمایی از فیلم دوم او یعنی خاطرات یک کشیش روستا آغاز شد.
فیلم بر اساس داستان واقعی در سال 1943 در یکی از زندان های شهر لیون اتفاق می افتد. فانتین سروانی است که به جرم جاسوسی محکوم به اعدام شده است. او تا به زندان می رسد، در سر فکر فرار دارد، او با استفاده از اشیا اطراف خود راهی برای فرار می یابد و ...
نام فیلم بسیار گویاست و پایان قصه از همان ابتدا مشخص است. اما اینجا "چه" مهم نیست بلکه "چگونه" دارای اهمیت است. در مخاطب هیجان کاذب ایجاد نمی شود، و او سرنوشت آنها را بازگو می کند.بارها در طول فیلم پس از انجام کارهای فانتین، صدای فانتین را می شنویم که کار ادا شده را روایت می کند. برسون با کلوزآپ های پیاپی از دستان فانتین داستان را پیش می برد، در "خاطرات یک کشیش روستا" هم چنین کلوزآپ هایی را می دیدیم، اون دستان در پی رستگاری بودند، اینجا هم این دستان در پی آزادی. با همین دستان است که با اشیا آشنا می شویم، اشیایی که راه آزادی را به او نشان می دهند.
هنر برسون ایجاد رابطه نو میان این آدمها و اشیاء است. اشیایی که توسط برسون دوباره خلق می شوند.این افرینشگری فقط و فقط از طریق تغییر جایگاه انها صورت می پذیرد. ملافه ها دیگر آن ماهیت خود را ندارند بلکه وسیله ای میشوند برای فرار؛ قاشق اراده ی فونتن است؛ صدای قطار آزادی را فریاد میزند و ژوست نیز : باد هرجا بخواهد می وزد. این عناصر ساده که در همه ی فیلمهای تاریخ سینما به چشم می آیند در فیلم برسون دچار تغییر ماهیت و کارکرد ذاتی خود می شوند. دست دیگر آنچیزی نیست که در طول تاریخ دیده ایم؛ تو گویی از جهانی دیگر می اید. اینها همه به دلیل نزدیک شدن برسون به اشیاء است... البته این مهم خواهد آمد که برسون از این طریق جهان ورای ما را به تصویر می کشد و خدایی که همیشه ناظر بر ماست. هر چند این نظارت با دخالت و اراده ی ماست که معنا می یابد. برسون همیشه نگاهی اساسی به مذهب دارد. او خدا را در همه جا حس می کند، آنگاه که تکه ای انجیل به دستش می رسد، ایمانش تقویت می شود و جمله معروف " باد به هرکجا که بخواهد می وزد" نشانه ای است بر تقدیر و مشیت الهی که بر کل عالم سیطره دارد. حضور خداوند را در جای جای فیلم می شود حس کرد، انگار در روح این جامدات خدا حضور دارد. از این نظر برسون را جزو مذهبی ترین کارگردانان می دانند.
برسون دربارهي يک محکوم به مرگ گريخت، ميگويد: «ميخواستم اين معجزه را نشان دهم، دستي ناديدني بر فراز زندان آنچه را که رخ داد رهبري کرد و چنان نظمي به حوادث بخشيد که موجب پيروزي يکي در گريزش از زندان شد وديگري را شکست داد. فيلم اين رمز تقدير را همراه دارد: باد به هر کجا که بخواهد ميوزد.»
صدا ویژگی بارز فیلم های برسون است که در این فیلم تاثیری دو چندان دارد. صدای کلیدی که زندان بان روی نرده ها می کشد، صدای دوچرخه نگهبان، صدای متوالی قطار، صدای کنده شدن چوب در زندان و ارتباط با سلول کناری فانتین و خیلی دیگر به همراه تصویر تاثیرگذارند.موسیقی در فیلم های برسون جلوه دیگری دارد، استفاده از قطعه های موتزارت، شوبرت، بتهوون در فیلم هایش خود فضایی الهی به فیلم می دهد، قطعه مس دو مينور از موتزارت در سکانس پایانی "یک محکوم به مرگ گریخت" علاوه بر القاي تحقق اراده خداوند، نزد تماشاگر چونان سرودي شادمانه در ستايش آزادي جلوه ميکند.
در پایان جمله ای از تارکوفسکی درباره برسون نقل می کنم : "برسون یک نابغه است، صراحتاً میتوان به این اذعان داشت، او یک نابغه است. اگر او در جایگاه اول قرار دارد، نفر بعد در جایگاه دهم است (فاصله نجومیست). نشانی از حرکتی بیهوده در او دیده نمیشود."
لیست فیلم های بلند ساخته شده توسط روبر برسون :
1. فرشتگان گناه (1934)
2. خانم های جنگل بولونی (1945)
3. خاطرات یک کشیش روستا (1951)
4. یک محکوم به مرگ گریخت (1956)
5. جیب بر (1959)
6. محاکمه ژاندارک (1962)
7. ناگهان بالتازار (1966)
8. موشت (1967)
9. یک زن نازنین (1969)
10. چهار شب یک رویا بین (1971)
11. لانسو دولاک (1974)
12. شاید شیطان (1977)
13. پول (1983)