دوست عزیزم سم اسپید امر به دیدن آرگو فرمودند، مطالبی چند در مورد آرگو و حواشی فیلم به نظرم می رسد که ضمن احترام به همه نظرات ارائه شده، آن ها را بیان می کنم.
تماشای آرگو برای ما ایرانی ها بدون دخیل کردن احساسات میهن دوستانه غیر ممکن است. نمی شود آرگو را دید و سعی کرد فقط از نظر سینمایی به آن پرداخت. فکر می کنم آمریکایی ها هم در برخورد با آرگو همین وضعیت را دارند. آن ها هم جدای از دنیای فیلم ناخودآگاه با حواشی و پیامدهای این واقعه درگیر می شوند.
تا آنجایی که من میدانم سه واقعه در طول تاریخ توانسته غرور آمریکایی را جریهه دار کند و بر روحیه شکننده مردمان آمریکا تاثیر بسیار مستقیم و منفی زیادی داشته باشد.
یکی شکست در جنگ ویتنام و رسوایی آن که با تجلیل های آنچنانی از بازماندگان جنگ و قهرمان پروری های دوره های بعد ( در سینما ظهور راکی ها، رمبوها و ... ) تا حدی توانستند تسکینی بر دردهایشان بگذارند.
دیگری واقعه 11 سپتامبر و حمله به برج های دوقلو که با لشکر کشی به عراق و افغانستان حقارت به وجود آمده برای آمریکایی ها سریعا" تسکین پیدا کرد، آمریکایی هایی که کوچکترین ناامنی و تهدید آن ها را شدیدا" به ترس می اندازد و مستاصل می کند.
اما سومین و تنها حادثه ای که غرور آمریکایی را لگدمال کرد و بر روحیه مردم آن کشور تاثیر بسیار سنگینی گذاشت و هرگز جبران نشد همین حادثه 13 آبان و در پیامد آن سقوط هلیکوپترها در طبس است که در فیلم آرگو شاهدش هستیم. لحظه هایی از این نگرانی ها را در حالت های مردم آمریکا در فیلم نیز شاهدیم.
و اما بن افلک
تا قبل از این فیلم دو فیلم خیلی خوب دارد، اولی Gone Baby Gone محصول 2007 و دیگری The Twon محصول 2010 . هر دو فیلم آثار خوبی در ژانر خود هستند که بدون سکته های مرسوم به درستی داستان خود را تعریف می کنند، درست تعریف کردن یک داستان چیز کوچکی نیست.
بگذریم و به آرگو بپردازیم
از همان اولین نماها بن افلک تیر خلاص را به قلب و مغز تماشاگر آمریکایی خود شلیک می کند، وقتی که در اولین نمایی که از ایران نشان می دهد پرچم آمریکا در حال سوختن است دیگر هیچ جای تفکر منطقی برای تماشاگر وطن پرست آمریکایی آن هم اگر از نوع عامه مردم باشد باقی نمی ماند. جالب اینجاست که فیلم تقریبا" با همچین نمایی در تیتراژ به پایان می رسد تا تماشاگر با همان حس نفرت سالن سینما را ترک کند. آن هم تماشاچی که در اکثر فیلم های آمریکایی به دیدن پرچم کشورش بر سردر خانه عادت کرده است و لابد خودش هم یکی از آن را جلوی خانه اش نصب کرده است.
اول اینکه نمی توان توقع چندان زیادی داشت که بن افلک و جرج کلونی ( تهیه کننده فیلم ) در عین محافظه کار بودن فیلم بهتری درباره این واقعه بسازند، شاید محافظه کارها، دموکرات ها و جمهوری خواهان با یکدیگر دعوا داشته باشند اما انگار بر سر یک چیز متفق القولند و همه به یک اندازه تحت تاثیر این واقعه اند هرچند بن افلک سعی کرده در جاهایی بی طرف باشد.
همه می دانیم به ضرورت داستان از نظر تاریخی در بعضی از صحنه ها می توان داستان را تغییر داد؛ اما وقتی فیلمی داعیه بازسازی واقعیت را دارد و حتی در چهره پردازی و گریم خانم ایرانی که سخنگوی دانشجویان است اینقدر وسواس به خرج داده؛ بی تفاوتی از یک سری رخدادهای واقعی دیگر نامش اشتباه نیست و قطعا" به عمد از برخی مسائل چشم پوشی شده تا تماشاگر و منتقد و جشنواره ها را با خود همراه کند، تا اینجای کار هم که بسیار موفق عمل کرده است.
آیا بن افلک ( که به خوبی پشت ماشین می نشیند و گروه را یک راست به بازار می برد!!! ) و تیم تحقیق فیلم نمی دانسته اند که مشتی کودک که زبان انگلیسی نمی دانند نمی توانند نامه های ریز ریز شده سفارت را دوباره به یکدیگر بچسبانند؟ از این دست اشتباهات عمدی زیاد است. برخی اشتباهات هم که ریشه تاریخی دارد که به اشتباهات خودمان برمی گردد. چرایش عرض میکنم.
یکی از ایرانی ها انگار عرب است، دیگری افغانی حرف می زند، مساجد چون مساجد ترکیه اند. همه ریش های پر پشت دارند و به هر خارجی حمله می کنند ....
در این سال ها سردمداران فرهنگ کشور و مسئولان فرهنگی کشور چه تلاشی در شناساندن فرهنگ ایران و ایرانی کرده اند؟ چه فیلمی ساخته ایم که خودمان بعد جلویش قد علم نکرده ایم و آن را برای جهانیان نمایش داده ایم که بیانگر فرهنگ مردمان کشورمان باشد؟ باز جای شکرش باقی است که خانه های تهران را گلی و خیابان هایمان را خاکی نشان نمی دهند. باز جای شکرش باقی است که در فیلم همه عرب نیستیم.
فکر میکنید اگر همه این کارها را هم می کردند تماشاگر آمریکایی، اروپایی و هر جای دیگر جهان که فیلم را می دید باور نمی کرد؟ مگر بعد از تماشای شکارچی گوزن ما رولت روسی را باور نمی کنیم؟ چه می شود که ما که ایرانی هستیم در آخرین دقایق فیلم به همراه 7 نفری که می خواهند فرار کنند دلهره داریم؟
این اولین فیلم واقعا" هالیوودی است که درباره ایران ساخته شده، هرچه تابه حال بر پرده آمده فیلم های دست چندم با پروداکشن بسیار ضعیف بوده اند ؛ امثال بدون دخترم هرگز و ... که چندان هم از سوی خود آمریکایی ها و منتقدانش تحویل گرفته نشدند. ای کاش مسئولان فرهنگی کشور به قدرت جادویی سینما در معرفی فرهنگ غنی ایران پی می بردند تا با زبان سینمای ناب، تاکید می کنم سینمای ناب بتوان جواب آرگو و امثال آن را داد وگرنه با محکوم کردن و بیانیه دادن هیچ مشکلی حل نمی شود و هرچه فریاد بزنیم که فیلم دروغ است حتی یک کلمه از فریادهایمان به گوش آن کسی که فیلم را دیده و تاثیر منفی بر او داشته نخواهد رسید.
می بینید هی از موضوع پرت می شوم، انگار از این پرت شدن ها گریزی نیست.
اما فیلم تا قبل از 30 دقیقه پایانی ریتم خوبی دارد و داستانش را به خوبی مطرح میکند و گره هایش را هم در داستان خوب، سفت و محکم می بندد، بازی جان گودمن و آلن آرکین هم عالی است. هرچند هر از گاهی به ورطه شعار و وطن پرستی کورکورانه و خشن نشان دادن ایرانی ها می افتد اما گاهی این اتفاقات را در دل ماجرا می توان قبول کرد، مثلا" وقتی پیرمرد به خاطر عکسی که از مغازه اش گرفته شده عصبانی است. اما دردسر وقتی آغاز می شود که بر خلاف آنچه در واقعیت رخ داده بن افلک سعی می کند پیاز داغ ماجرا را زیاد کند و گروه را با تعلیقی نفس گیر از تهران خارج کند، اینجاست که منطق سینمایی و حتی عقلانی از دست می رود. عکس ها در آخرین لحظه به سبک فیلم no way out محصول 1987 با بازی کوین کاستنر و جین هاکمن شناسایی می شود. گروه در فرودگاه گیر عده ای می افتند که با زبان بازی و دادن چند استوری بورد و تلفنی که به سبک می خواهم زنده بمانم ایرج قادری در آخرین لحظه جواب داده می شود خلاص می شوند و ماموران بی عقلی که نمی دانند به جای شکستن در فرودگاه می توان با یک تماس داخلی با برج مراقبت از پرواز هواپیما جلوگیری کرد و حتی نمی دانند که می توان آن را به زمین نشاند. کسی که می تواند یک سفارت را تسخیر کند حتما" می تواند یک هواپیما را که هنوز در آسمان فرودگاه است را نیز برگرداند.
پایان فیلم همه رشته های بن افلک کارگردان را پنبه می کند.
می شود تا فردا نشست و برای آرگو نوشت اما بیش از این ارزشش را ندارد ؛ فقط می ماند جمله ای که جان گودمن، آلن آرکین و بن افلک به شوخی به یکدیگر می گویند که از ذکر آن در این مکان مقدس امتناع دارم، خودتان قطعا" می دانید ...
در مورد تاکسی با علامت برعکس فکر می کنم مثل مساجد و لهجه ها از اشتباهات سهوی بوده که از عدم شناخت کافی از ایران صورت گرفته، در چندین فیلم امریکایی تاکسی های به خصوص نیویورکی را با این گونه علامت دیده ام.