دیشب پشت صحنه فیلم بچه رزمری رو دیدم. گفتم تا تنور داغه و سکانس ها تو ذهنمه بیام بنویسم
تهیه کننده بچه رزمری " بیل کسل بود. مردی عظیم الجثه با صورتی قرمز و موهای کوتاه سفید و سیگار برگی که همیشه خدا لای دندان هایش بود. کسل قبلا فیلم های ترسناک ارزان قیمتی کارگردانی و تهیه کرده بود. گویا تمام حقوق بچه رزمری را از جیب خودش پرداخته بود. قصد داشت خودش فیلم را کارگردانی کند اما باب ایوانز پایش رادر یک کفش کرده بود که کارگردانی این فیلم خیلی مهم است و بیل مناسب این کار نیست.
فیلم های درجه ب زیادی کارگردانی کرد از جمله: وقتی غریبه ها ازدواج می کنند (1944). تگزاس"بروکلین و بهشت(1948). دنیای کوچکی است(1950). داستان هوستن(1961)
.
.
.
بعد از ساخت خون آشام کش های بی باک(1967) پولانسکی چیز بیشتری در چنته نداشت و برنامه خاصی هم برای آینده نداشت و واقعا افسرده شده بود. که در همین اثنا باب ایوانز مدیر تازه ی بخش پارامونت به پولانسکی تلفن کرد که سریع خودش را به هالیوود برساند.بعد از ملاقات پولانسکی و باب ایوانز رومن با یک عالم کاغذ زرد به اتاقش در هتل بورلی هیلز برگشت.عنوانش بود بچه ی رزمری.

.
.
.
پارامونت برای انتخاب رزمری هزار جور بازیگر معروف و غیر معروف هالیوود را پیش پولانسکی می فرستاد.پولانسکی مجبور بود با تک تک دختران مصاحبه کند که البته کاملا بی فایده بود. پولانسکی خیلی امید وار بود که یک نفر از پارامونت اشاره ای هم به شرون بکند(همسر دوم پولانسکی). اما حتی یک بار هم کسی اسم او را وسط نکشید و پولانسکی هم در موقعیتی نبود که شرون را پیشنهاد بدهد.
.
.
.
.
اولین بار باب ایوانز اسم میا فارو را وسط کشید. پولانسکی فقط می دانست همسر فرانک سیناترا است.پولانسکی چند قسما از سریال پیتن پلیس را از تلویزیون نگاه کرد که بازی اش را ببیند. با او در کافه ای قرار گذاشت. هر چند به گفته خودش میا شباهتی به توصیفی که در رمان نوشته شده بود نداشت. و اصلا به تصویری که در ذهنش از رزمری ساخته بود نداشت. اما دختر صد در صد آمریکایی سالم و قبراقی بود که قابلیت بازیگری بالایی داشت. پس با هیچ حرف وکلامی با او قرار داد بست.

.
.
.
.
فقط انتخاب گای مانده بود کسی که باید نقش بازیگر جوانی را بازی میکرد که سخت دنبال پول در آوردن است. پولانسکی از وارن بیتی خواست نقش که فیلمنامه را بخواند. طبق معمول امروز و فردا کرد و بالاخره گفت حاظر نیست این نقش را بازی کند و بهانه آورد که نقش به اندازه کافی مهم نیست . موقع خداحافظی داد زد که "ببین میشه من رزمری رو بازی کنم"
.
.
.
پولانسکی که همان طور از بازیگران مختلف تست بازیگری می گرفت به بازیگر کاملا ناشناخته ای برخورد که در چند فیلم ترسناک (که هیچ کدام در خاطر کسی نمانده بود) بازی کرده بود. اسمش جک نیکلسن بود .اصلا جدی نگرفتش و دلایل خودش را داشت. با وجود استعداد استثنایی و بی نظیرش ظاهرش مناسب گای نبود. ظاهر جلف و عیاشش که شیطنت مبهمی داشت اصلا نمی توانست شبیه بازیگر جوان سالم و خوش بنیه و خوش لباس فیلم پولانسکی باشد.
.
.
.
رابرت ردفورد انتخاب شماره یک پولانسکی بود.هم چهره مناسب را داشت هم بازیگر بسیار با استعدادی بود و تازه کلی اعتبار هم برای فیلم می آورد. بدبختانه همان وقت ها با پارامونت دعوایی بود. ظاهرا قراردادی برای بازی در وسترنی به نام بلو داشت. اما بعد زیرش زده بود.خلاصه پارامونت حسابی با او چپ افتاده بود. پولانسکی تصور میکرد اگر بتواند ردفورد را راضی کند که در بچه ی رزمری بازی کند مسائلش با استودیو هم حل خواهد شد.اما بی فایده بود استودیو برای بازی او در این نقش زیر بار نرفت.
.
.
.
وقتی گزینه هایی مثل ردفورد و بیتی را پولانسکی از دست داد توقع را پایین آورد.در لندن که بود با بازیگری به نام جان کاساوتیس آشنا شده بود که به نظرش از بازیگران متفکر بود و به درد این نقش می خورد. وقتی او را به ایوانز پیشنهاد کرد با شک و دودلی گفت حضورش زیادی سنگین است ضمن آنکه شنیده بود کاساوتیس سر صحنه درد سر درست می کند. بی توجه به حرف های ایوانز نقش را به او داد و فکر میکرد که می تواند نقش را شسته رفته دربیاورد.
.
.
.
اولین کاری که پولانسکی انجام داد استخدام دیک سلبرت بود که از یکی از دوستان نزدیک و در عین حال یکی از بهترین طراحان صحنه هالیوود بود. ستاره اصلی این فیلم آپارتمان نیویورکی یی بود که رزمری و گای در آن زندگی می کردند. این خانه در محوطه ی استودیو پارامونت ساخته شده بود و طراحی اش خیلی اهمیت داشت
.
.
.
همیشه مرحله فیلمبرداری یک فیلم با پیش تولیدش خیلی فرق می کند.کاساوتیس که در طول تمرینات که خیلی خوب ظاهر شده بود به محظ شروع فیلم برداری آدم بدقلق و سختی شد. پولانسکی خیلی سریع متوجه شد که او هیچ استعدادی برای شخصیت پردازی ندارد و فقط می تواند خودش را بازی کند و تازه بدون کفش های کتانی محبوبش بازی اش افتضاح می شد.بعد هم حاظر نمی شد در صحنه عشق بازی گای و رزمری برهنه شود. به قول خودش اهل این جور کثافت کاری ها نبود و نمی خواست در یک "فیلم سک**ی" بازی کند. میا هم خیلی راضی نبود در این صحنه برهنه ظاهر شود. هر چند دلیلش قابل درک تر بود گفت که از عکس العمل سیناترا می ترسد.
.
.
.
ظاهرا سیناترا خوش نداشت به زنش زیادی توجه شود.در ضمن سیناترا می خواست فیلمی بسازد و دلش می خواست که میا بازیگر نقش مقابلش باشد. وقتی مشخص شد تا بعد از کریسمس هم فیلم برداری ادامه دارد با عصبانیت از میا خواست که یچه رزمری را نصفه نیمه رها کند. وقتی میا مخالفت کرد سیناترا حسابی کفری شد.و رابطه میانشان حسابی به هم ریخت.
.
.
.
پولانسکی پیشنهاد داد که خود ویدال سسون (در هالیوود) برای کوتاه کردن موهای میا سر صحنه بیاید .بیل کسل حسابی استقیال کرد و گفت باید مسئله را بزرگ کرد و جار و جنجال تبلیغاتی راه انداخت و کاری کنیم از تلویزیون رادیو و روزنامه برای تهیه گزارش بیایند. آن روز ویدال سسون در برابر یک عالم عکاس و خبرنگار موهای میا را کوتاه کرد.
وقتی رزمری موهایش را مدل مصری کوتاه می کند گای میگوید: "نگو واسه ی این پول دادی" رزمری هم سریع جواب میدهد: "کار ویدال سسونه خیلی هم خوبه"
.
.
.
وقتی حدود سه چهارم فیلم گرفته شده بود اتفاقی افتاد که همه فکر کردنند این فیلم هیچ وقت تمام نخواهد شد. درست وسط گرفتن صحنه مهمانی که رزمری حالا کاملا حامله است و از دردهای مشکوک شکمی رنج می برد و تصمیم میگیرد درهای آپارتمان تنگ و خفه اش را باز کند و با دادن یک مهمانی و دعوت کردن دوستان قدیمی حال و هوای خانه را عوض کند همگی آماده فیلم برداری بودند که میکی رادین وکیل سیناترا وارد شد. گفت یک سری مدارک مهم برای میا آورده است. فیلم برداری متوقف شد.در پارامونت تمامی هنر پیشه های نقش اصلی برای خودشان یک اتاق داشتند اتاقک بدون سقفی که به ستارگان امکان میداد بی آنکه صحنه را ترک کنند هر وقت بخواهند تنها باشند.میا با وکیل به اتاقش رفت. بعد از چند دقیقه ای وکیل از اتاق بیرون آمد و بی آنکه کلامی بگوید رفت. همه چشم ها به اتاق او دوخته بود . اتاقکی صورتی که میا روی درش گل و پروانه نقاشی کرده بود. میا آنجا نشسته بود و مثل یک بچه دوساله از ته دل زار می زد. بله سیناترا پرونده طلاقشان را به جریان انداخته بود. پولانسکی پیش میا برگشت و پرسید: "میخواهی بری خونه؟" میا جواب داد: " نه خوب میشم. فقط یکی دو دقیقه دیگه فرصت بده" فیلم برداری از سر گرفته شد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد

.
.
.
پرونده طلاق چیزی نبود که بتواند میا را ار ادامه فیلم برداری باز دارد.
بالافاصله فیلم برداری شروع شد.
.
.
.
.
رفاقت میا و پولانسکی روز به روز بیشتر می شد. و فیلم برداری خیلی خوب پیش می رفت.
در تلویزیون خانه رزمری تصاویر کوتاهی از سفر پاپ چهارم به نیویورک نشان داده شد که آن زمان هنوز در ذهن مردم تصاویری تازه بود. یک نما هم از عکس روی جلد مجله تایمز با عنوان "خدا مرده است" گذاشته شد.
.
.
.
.
برای ساخت موسیقی فیلم کومه دا از لهستان به هالیوود آمد. کومه دا دو لالایی برای بچه رزمری ساخت که هر دو فوق العاده بودند. پولانسکی بعد از کلی دل دل کردن بالاخره یکی را انتخاب کرد که به عنوان ترجیع بند در کل فیلم تکرار می شد. برای شروع فیلم تصمیم گرفته شد کسی لالایی را خیلی ملایم زمزمه کند طوری که در ذهن بماند. هر چند به لحاظ تبلیغاتی به خوبی آن یکی نبود اما با مضمون فیلم بهتر جور در می آمد. به جای استفاده از خواننده ی حرفه ای پولانسکی از میا خواست که لالایی را بخواتد. میا در کمال تعجب توانست خیلی خوب از پس کار بر آید. کاملا مشخص بود صدای کسی که لالایی را می خواند صدای همان کسی است که در صحنه اول فیلم صحبت میکند.
.
برای دانلود آهنگ لالایی کلیک کنید.
.
تقدیم به همه ی دوست داران میا فارو