[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> حیف شد واقعا ... کانال خوبی بود . https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=57&actio
» <ممل آمریکایی> جناب سروان رنو، کافه سینما (ستاره آبی) بدرود گفت و برای همیشه رفت توی تنور!
» <سنباد> باسلام وسپاس فراوان از آقای مراد بیگ بینهایت ممنونم
» <مراد بیگ> آهنگ بی کلام و بسیار دلنواز "Veri Sad" از http://www.cafeclassic5.ir/showthread.ph...http://www.cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=1175&pid=4578 enchan
» <مراد بیگ> صوت دوبله ی فیلم سینماییِ کمدی " آشپزِ هنگ " با بازی جری لوئیس : https://s32.picofile.com/file/8479609342...https://s32.picofile.com/file/8479609342/At_War_with_the_Army_1950_Farsi_Dubbe
» <سنباد> با سلام واحترام-ببخشید کسی صوت دوبله فیلم کمدی اثر جری لوییس با نام At.War.with.the.Army.1950رو داره؟ باتشکر
» <سروان رنو> بچه ها کانال تلگرامی کافه سینما (ستاره آبی) رو پیداش نمی کنم. اگه کسی لینک جدید داره برام بفرسته.
» <Emiliano> ممنونم جناب «رابرت» عزیز.
» <رابرت> با تشکر از محبت Emiliano عزیز، مرگ «میتسو» در قسمت ۲۱ سریال «داستان زندگی» اتفاق می‌افتد. https://telewebion.com/episode/0x1b6ed80
» <Emiliano> کسی خاطرش هست در کدوم قسمت از «داستان زندگی» («هانیکو») «میتسو»، خواهر «هانیکو»، فوت می‌کرد؟ قسمت بسیار زیبا و تأثیرگذاری بود.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 4 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ماندگارها
نویسنده پیام
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8510 تشکر در 284 ارسال )
شماره ارسال: #21
RE: ماندگارها

کلئوپاترا Cleopatra

بی اغراق کلئوپاترا ملکه مقتدر مصر یکی از مشهورترین وماندگارترین زنان تاریخ بشریت است. یاد او در بسیاری از آثار هنری و ادبی از جمله تراژدی آنتونیوس و کلئوپاترا اثر شکسپیر، اپرای کلئوپاترا اثر ژول ماسنه و فیلم کلئوپاترا ساخته شده در سال ۱۹۶۳ زنده نگه داشته شده‌است وچنانچه اشاره خواهم نمود هنوز هم غربیان مجدانه این ملکه زیبارا سوژه کارهای هنریشان مینمایند.

کلئوپاترا در سال 69 قبل از میلاد متولد شد. با فوت پدرش بطلمیوس دوازدهم ، تاج وتخات مصر مشترکا به او وبرادرش بطلمیوس رسید.بناربرآیین فراعین مصر،قراربود این خواهروبرادر باهم ازدواج کنند اما کلئوپاترای هفده ساله که ازنژاد یونانی وبسیار جاه طلب بود وسودای فرمانروایی انحصاری مصر رادرسر میپروراند، کم کم برادر نوجوانش را کنار نهاد. هرچند بادسیسه برخی درباریان حکمروایی انفرادیش دوامی نیافت و کنترل قدرت به دست بطلمیوس افتاد و او تبعید گردید. با واردشدن ژولیوس سزار به مصر و کشته شدن پومپه سیاستمدار و جنگ سالار روم به دست بطلمیوس راه برای بازگشت کلئوپاترا بازشد. به نقل از پلوتارک در کتاب زندگی ژولیوس سزار ، کلئوپاترا خود رادر فرش ظریف و گرانبهایی پیچید و درقالب تحفه ای برای سزار بردستان آپولودروس از میان نگهبانان قصر عبورنمود .

او در آن شب دل از ژولیوس سزار برد و نه ماه بعد پسری به دنیا آورد که اورا سزاریون به معنای «سزار کوچک» خواند. با شورش بطلمیوس وکشته شدن او به دست سزار کلئوپاترا عملا ملکه بی رقیب مصر شد. اما چندی نگذشت که  سزار در سنا به قتل رسید. مارک آنتونی یکی از زمامداران سه گانه روم به مصر رفت تا ملکه را در مورد وفاداریش به پیمان با رومیان بازخواست کند، ولی سرداررومی بجای بازخواست از ملکه عاشق او شد. آندو علی‌رغم آنکه آنتونی پیش از این با خواهر کوچک‌تر اوکتاویان، یکی دیگر از فرمانروایان سه‌گانهٔ روم، ازدواج کرده بود،دراسکندریه ازدواج کردند وثمره ازدواجشان سه فرزند بود. درکشاکش اوضاع نابسامان مصرو روم و وخامت روابط اکتاویان با مارک آنتونی، اوکتاویان سنا را مجاب کرد تا علیه مصر اعلان جنگ کند. کلئوپاترا هم دوشادوش سپاه مارک آنتونی با نیروی دریاییش او راهمراهی کرد ولی وقتی زورمندی لشکر اکتاویان رادید درمیانه راه از ترس فراری شد واز ترس واکنش آنتونی ، شایع نمود که خودکشی کرده است. سپاهیان آنتونی هم به دشمن پیوستند. آنتونی دلشکسته از خیانت کلئوپاترا و افرادش باشنیدن خبر مرگ کلئوپاترا ، اقدام به خودکشی کرد. متعاقبا کلئوپاترا هم با ورود سپاه پیروز اکتاویان به مصر درحالیکه بیش از 39 سال سن نداشت با زهرمار خودش را راهی دیار عدم میکند...

مورخان معتقدند كه کلئوپاترا به زبان‌هاي مصري، ايراني‌، عبري، لاتين و يوناني سخن مي‌گفته و با زبان بوميان ساحل درياي سرخ آشنایی داشته است. اخیرا یک پروفسور محقق در انگلستان کتابی تحت عنوان " چهره حقیقی کلئوپاترا"به چاپ رسانده و طبق مدارک تاریخی ثابت کرده است که حرف وحدیث هرزگی ها و جنون مردخواهی کلئوپاترا دروغ محض بوده و او ضمن وفاداری کامل به هردو همسرش ملکه ای قوی وبا اقتدار وباهوش بوده و این شایعات  از پروپاگوندای رومیان برعلیه ملکه زیبای مصری نشات گرفته است.

http://www.bbc.co.uk/manchester/content/...http://www.bbc.co.uk/manchester/content/articles/2008/01/24/240108_cleopatra_fea

حال از دل تالار تاریخ ودانش نقبی به هنرهفتم میزنیم و به وجه سینمایی این چهره ماندگار تاریخی میپردازیم:

یکی از بیشترین کاراکترهای تاریخی بازی شده در کل تاریخ سینما و درمیان بیش از 50 اجرا از نقشهای الهه های مشهور مصری ، همین خانم ملکه کلئوپاترا بوده که رکورد زده و بر پرده تئاتروسینما خوش درخشیده وجالب اینکه دراکثر فیلمها هم حتی اگر شخصیت اول نبوده، با این وجود بصورت نمادی برای آن فیلم درآمده است.

دراینجا 1 + 10 کلئوپاترای زیبای سینما را معرفی خواهم کرد که تمامی صفات ملکه را (راست و دروغ) از اقتدار و جمال و لوندی گرفته تا الخ درقالب فیلم های ذیل به نمایش گذاشته اند:

1- کلئوپاترا 1934

با بازی کلودت کولبرت در درامی آمریکایی به کارگردانی سسیل.ب.دومیل

2 - سزار و کلئوپاترا 1954

با بازی ویوین لی در فیلمی انگلیسی به کارگردانی گابریل پاسکال و کلود رینز درنقش سزار

3 - دو شب با کلئوپاترا 1954

فیلم کمدی ایتالیایی با بازی سوفیالورن

 4 - ملکه ای برای سزار 1962

فیلم تاریخی ماجراجویی سینمای ایتالیا با بازی پاسکال پتی

5 - کلئوپاترا 1963

شاهکار هالیوودی جوزف منکیه ویچ با بازی درخشان الیزابت تیلور. برای پی بردن به یکی از جنبه های عظمت این فیلم کافیست سری به لینک زیر بزنید:

http://cafeclassic5.ir/thread-413-post-1...http://cafeclassic5.ir/thread-413-post-11392.htm

6 - Carry on Cleo 1964

فیلم کمدی انگلیسی با بازی آماندا باری به کارگردانی جرالد توماس

7 - آنتونی و کلئوپاترا 1974

تله فیلم درام انگلیسی با اقتباس از اثرشکسپیر با بازی جنت سوزمان وکارگردانی جان اسکافیلد

8 - کلئوپاترا 1999

مینی سریال درام آمریکایی 177 دقیقه ای که بصورت فیلم هم عرضه شدباکارگردانی فرانک رودام و بازی لئونور والرا

9 - آستریکس و اوبلیکس به ملاقات کلئوپاترا می روند 2002

فیلم کمیک فرانسوی با بازی مونیکا بلوچی وبه کارگردانی آلن شابات

10 - کلئوپاترا 2009

فیلم درام تاریخی ازسینمای برزیل باشرکت آلساندرا نگرینی وکارگردانی خولیو برسانه

و بالاخره یک عدد کلئوپاترای در حال تولید! که پروژه ساخت آن در هالیوود از 2013 کلید خورده و هنوز به غیر از آنجلینا جولی که عهده دار نقش کلئوپاترا است سایر عوامل به درستی مشخص نشده اند . جولی گفته است این فیلم به منزله آخرین بازی او و خداحافظی از حرفه هنرپیشگی میباشد.


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۳/۱۰/۴ صبح ۰۱:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, اسکورپان شیردل, اسپونز, مگی گربه, هانا اشمیت, پیر چنگی, Classic, پرشیا, نیومن, گولاگ, زاپاتا, BATMAN, Kathy Day, سروان رنو, زرد ابری, شرلوك, اکتورز, آلبر فواره, بانو, brnudi, حمید هامون, ژان والژان, آنا کارنینا, جروشا, واتسون, اتان ادواردز, مکس دی وینتر, آلبرت کمپیون, آدمیرال گلوبال, پروفسور
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8510 تشکر در 284 ارسال )
شماره ارسال: #22
RE: ماندگارها

فلورانس نایتینگل - بانوی چراغ به دست


فلورانس نایتینگل در سنه 1820میلادی در خانواده ای اشرافی و وابسته به دربار در انگلیس زاده شد. او از همان اوان کودکی به عشق پرستاری از ناتوانان ،علیرغم مخالفت والدینش مدارج تحصیلی را طی نمود. همواره معتقد بود گرفتن دست ناتوانان و رسیدگی به بیماران و مجروحان الهامی است از جانب خدا به وی واین وظیفه به او محول شده است.

درجنگ 1853 بین روس و ترکیه وقتی قوای انگلیس به یاری ترکها شتافت با اینکه گزارش می رسید وضع بیمارستانهای صحرایی در جبهه های جنگ اسفناک است فلورانس همراه چند زن دیگرباشجاعت برای خدمت رسانی به سربازان مجروح عازم جبهه گردید.او با بردباری ومتانت برای اینکه سربازان دست از می‌گساری پنهانی بردارند، در همان بیمارستان جنگی اتاقی برای مطالعه و سرگرمیهای سالم تدارک دید. در کمبود امکانات ودشواری کار فلورانس بر اثر تلاش مداوم و همدمی با بیماران عاقبت مبتلا به تب همه گیر و وحشتناکی شبیه تیفوس یا مالاریا شد  و بنیه اش بیش از پیش ضعیف گردید.با این حال پس از سپری کردن نقاهت کوتاه مدت به تیمار مجروحان در جنگ ادامه داد.

حالا دیگر مردم انگلیس از او به عنوان یک فرشته یاد میکردند. آوازه او حتی به قاره آمریکا و شبه قاره هند هم رسیده بود. فلورانس باخاتمه جنگ به میهن بازگشت و خواست درخلوت ودور از شهرت بماند.نبوغ او تنها درپرستاری خلاصه نمیشد ، ریاضیدان و آماردان بزرگی نیز بود اما عشقش به پرستاری باعث شد خود راوقف این حرفه نماید. او تحت حمایت خیرین و پزشکی بنام دکتر ویلیام فار بیست سال برای بهبود وضعیت بیمارستان‌ها و نظام آموزشی پرستاران تلاش کردند و بنیانگذار حرفه پرستاری مدرن بود. نایتینگل، نخستین مدرسه عالی آموزش پرستاری را سال 1860بنیان نهادو بیمارستانهایی ساخت که کاملامطابق استاندارد و الگوی بهداشتی بود اماچندین سال کار طاقت فرسا ، توان او را بسیار تضعیف کرد ومتاسفانه در آخرین سالهای عمر نابینا شد و بالاخره در آگوست1910در لندن وفات یافت. روحش شاد

در سال 1989 تله فیلم درام140 دقیقه ای انگلیسی فلورانس نایتینگل با بازی ژاکلین اسمیت، کلر بلوم و تیموتی دالتون به اکران درآمدکه براساس زندگینامه بانوی چراغ به دست تهیه وارائه شده بود.

همچنین در سال 2008 شبکه بی بی سی تله فیلم درام 60 دقیقه ای از تلاش بانوی چراغ به دست در جبهه نبرد کریمه ارائه نمود،که هنرپیشه نقش فلورانس نایتینگل ، لورا فرِیزر میباشد.

و بالاخره برای اینکه کودکان نیز بیشتر با این بانوی شجاع وفداکار آشنا گردند انیمیشنی ویدیویی سی دقیقه ای در سال 1993 محصول آمریکا درباره بیوگرافی فلورانس نایتینگل ارائه شد که در نوع خود بسیار دیدنی است.


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۳/۱۰/۱۲ صبح ۱۲:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : شرلوك, BATMAN, اسکورپان شیردل, مگی گربه, پیرمرد, زرد ابری, پرشیا, بولیت, Kurt Steiner, Joe Bradley, زینال بندری, زاپاتا, اسپونز, سروان رنو, Classic, Kathy Day, آلبر فواره, بانو, brnudi, حمید هامون, پیر چنگی, ژان والژان, جروشا, واتسون, اتان ادواردز, مکس دی وینتر, rahgozar_bineshan
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8510 تشکر در 284 ارسال )
شماره ارسال: #23
RE: ماندگارها

ژان دارک - دوشیزه اورلئان

در چنین روزی یعنی 6 ژانویه در5 قرن پیش از این! سال 1412 میلادی ، ژان دارک، دختری در روستایی دوک نشین درمرز شرقی فرانسه چشم به دنیا گشود.  پدرش که مالیات بگیر دوک دربین روستاییان بود از همان ابتدا مانع تحصیل دخترک و خواهرو برادرهایش شد تا مبادا درآینده وارد امور سیاسی-اقتصادی گردند. اما ژان باهمت مادرش بسیاری از آیات کتاب مقدس را ازبرنمود و تحت پرورش مادر، دختری پارسا و نیکوکارونجیب بار آمد.

در کشاکش درگیریهای فرانسه و انگلیس بورگندیها که تحت حمایت انگلستان بودند بخشهایی از شمال فرانسه تا پاریس را تحت اشغال خود درآورده وکماکان در حال پیشروی بودند. ژان دارک نوجوان درمعیت چند سرباز با پوشش مردانه خود را به قلعه دافین ، که ولیعهد با مرگ چارلز ششم پادشاه بیکفایت فرانسه در آن محل مخفی شده بود رساند و با اصرار بر اینکه الهاماتی از پروردگار ، برای دفاع از کشورش دربرابر انگلیس وبورگندیها دریافت داشته واین یک ماموریت الهی است ولیعهد را ترغیب نمود سپاهی در اختیار او بگذارد.

ولیعهد تا چند هفته ژان دارك را در اختيار روحانيون قرار داد تا به سئوال هاى گوناگون پاسخ دهد. روحانيون به خوبى وليعهد نااميد را نصيحت كردند كه از اين دختر ناشناس كاريزماتيك (با جاذبه روحانى) حداكثر استفاده را ببرد. چارلزهفتم ژاندارک را با ارتش کوچکی تجهیز و به میدان نبرد فرستاد. ژان دارک در اولین یورش به پیروزی بزرگ وغنایم بسیار رسید و روحیه بخش سپاه فرانسه شد و حتی یکبار زخم عمیقی برداشت اما بلافاصله پس ازبهبودی طی حملات متوالی بورگندیها را کاملا به عقب راند و چارلز توانست درسایه این فتوحات عاقبت تاجگذاری نموده رسما پادشاه فرانسه گردد.

 ژان دارك كه پرچم به دست با تصوير محاكمه مسيح در نزديكى پادشاه ايستاده بود، بلافاصله پس از مراسم مقابل او زانو زد و با شادى براى نخستين بار او را پادشاه خطاب كرد.سپس پادشاه و ژان دارک با سپاهیانشان عازم بازپس گیری پاریس شدند. نبرد خونینی درگرفت و ژاندارک چندین زخم کاری برداشت اما بازهم باهمان حال سربازانش را به مقاومت تا پیروزی ندا میداد. شاه جدید به همراهی ژان دارک بخش عظیمی ازفرانسه را از اشغال درآورد.

اما سرانجام در جریان یک شبیخون به بورگندیها ،آنها او را به اسارت خود درآوردند وبه انگلستان فروختند. او به اتهام ارتداد مقابل اولياى امور كليسا محاكمه شد. اتهام‌های وارده بر وی عبارت بودند از: اصرار بر دریافت الهام از جانب قدیسین، پوشش مردانه و همچنین، اقدام او به فرار از زندان پریدن از برج بیست متری که البته در این ماجرا هیچ آسیبی به او نرسید. ژان در دادگاه بارها درخواست کرده بود که دست کم او را برای محاکمه پیش پاپ یا شورای شهرببرند ولی با این درخواست او مخالفت شد.

دختر دهقان زاده‌ای که به گفته خودش حتی «آ» را از «ب» نمی‌توانست تشخیص دهد به تنهایی ولی در کمال شجاعت از خودش دفاع می‌کرد. چراکه به وی اجازه داده نشد حتی وکیل مدافعی داشته باشد. حافظه قوی او و دفاعیات محکمش همه را به حیرت وا‌داشت. یک بار از او پرسیدند که آیا فکر می‌کنی مورد عنایت و توجه خاص خدا قرار داری؟...ژان پاسخ داد:

«اگر نیستم خداوند مرا مورد عنایت خود قرار دهد و اگر هستم این مقام را برایم حفظ کند. اگر می‌دانستم که خداوند به من لطفی ندارد غمگین‌ترین موجود روی زمین بودم»


پس از عدم پذيرش تسليم در برابر كليسا،او به مسئولين حكومتى ارجاع و به شکنجه و مرگ محكوم شد. ژان دارك از وحشت شکنجه های مرگبار موافقت كرد تا به خطاى خود اعتراف كند و در عوض به حبس ابد محكوم شد.به او دستور داده شد لباس زنانه بپوشد و او اطاعت كرد. اما چند روز بعد كه قضات به سلول او رفتند او را مجدداً در لباس مردانه يافتند. او در پاسخ گفت كه كاترين مقدس و مارگارت مقدس او را به دليل تسليم در برابر كليسا سرزنش كرده اند. ژان دارك را دوباره مرتد دانستند و به مقامات حكومتى سپردند و سرانجام در سن ۱۹ سالگى بر تيرك چوبى در «وكس مارشى» در «روئن» سوزانده شد. ژاندارك قبل از مشتعل شدن توده هيزم از يك كشيش خواست كه صليبى را بالا نگه دارد تا در ديد او باشد و دعا را آنقدر بلند بخواند كه حتى در پس شعله هاى آتش نيز شنيده شود. او شش بار نام مسیح را فریاد زد و سپس خاموش شدو سرش به زیر افتاد. شاهدان عینی میگویند ژان دارک پیش از سوختن بیهوش شده بود لذا هرگز ضجرودردی را احساس نکرد.

ژاندارک در آتش اثر هرمان استایک

 ژان دارك از نقطه نظر نظامى در تغيير جنگ هاى صدساله به سود فرانسه كمك شايانى كرد. در سال 1920 كليساى كاتوليك رم ژان دارك را يكى از بزرگ ترين قهرمانان تاريخ فرانسه و يك مسيحى مقدس (قدیسه) نامید.

اما درباره این دوشیزه تاریخ سازبسیار قلمفرسایی شده ، چندین اپرای بزرگ براساس زندگی او تنظیم و اجراگردیده و نقاشی ها و پرتره هایی بسیار زیبا وتاثیرگزاربر بوم نقش بسته اند. نویسندگان بزرگی چون آناتول فرانس، مارک تواین،برناردشاو،موریس مترلینگ،برتولت برشت،شیللر و... هریک از زوایای گوناگون زندگی این قهرمان را به کتاب درآورده اند.

در زمینه مدیا نیز فیلمهای بسیاری درباره ژان دارک ساخته شده که در زیر به ساخته های  دریر، فلمینگ ، روسلینی و لوک بسون اشاره میکنم:

مصائب ژاندارک1928

یک فیلم صامت به کارگردانی کارل تئودور درایر است. از بازیگران آن می‌توان به آنتونن آرتو و میشل سیمون اشاره کرد. این فیلم کاملا بر اساس مستندات تاریخی ساخته شد ویکی از دراماتیک ترین فیلمهای تاریخی شناخته و ازدیدگاه سینمایی لندمارک میباشد.

ژاندارک 1948

فیلم حماسی درام تاریخی و ۱۴۵ دقیقه‌ای به کارگردانی ویکتور فلمینگ و با بازی اینگرید برگمن . برگمن، به‌رغم همراهی عده بی‌شماری از بازیگران تراز اول نقش‌های اصلی و دوم، یک تنه بار فیلم را بر دوش می‌کشد و آن را به یک شاهکار تک نفره بدل می‌کند. او چنان قالب این نقش است که گاه در برخی از صحنه‌ها، قداست و اصالت ژان‌دارک را به شکلی وصف‌ناپذیر، حقیقی، زنده و ملموس القا می‌کند. صحنه جنگ و به‌ویژه صحنه مرگ او با موارد مشابه ـ از جمله نسخه صامت ساخته کارل تئودور درایر در سال ۱۹۲۸ ـ به کلی متفاوت است و تماشاگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. برگمن ایفای این نقش را یکی از آرزوهای عمرش می‌دانست.. این فیلم نامزد 7 اسکار از جمله بهترین نقش اول زن، تدوین و موسیقی گردید

ژاندارک در آتش 1954

روبرتو روسلینی، اینبار از دیدی سورئالیستی فانتزی به شخصیت ژان دارک با بازی همسرش اینگرید برگمن میپردازد. فیلم در محدوده زمانی بیهوشی ژان دارک در حین سوزاندن و سفر ماورایی روح او به همراه یک کشیش، برای بازبینی آنچه درگذشته انجام داده است ، بوده و سرانجام روح او مغرور ومفتخر به جسمش بازگشته و پذیرای سوزاندن میشود. فیلم مانند اغلب کارهای روسلینی موفقیت چندانی در گیشه نداشت.

پیام آور- داستان ژاندارک 1999

ساختهٔ نویسنده-کارگردان و تهیه کننده فرانسوی لوک بسون است. بازیگران مطرحی چون میلا یوویچ (درنقش ژان دارکداستین هافمن، فی داناوی و وینسنت کسل دراین فیلم نقش آفرینی کرده اند.

این فیلم داستان ژان دارک قهرمان ملی فرانسه را در طی جنگ صدساله روایت می کند. به نقل از ویکی ، فیلم نامه این فیلم بیشتر به جنبه اعتقادات مذهبی ژان دارک تکیه می کند و جنبه تاریخی داستان بسیار کمرنگ است.شیوهٔ نگارش فیلم نامه، نشان دادن صحنه‌های فراوانی که به لحاظ تاریخی اثبات نشده بودند، موجب موج وسیعی از انتقادات از این فیلم شد و بیشتر منتقدان این فیلم را به شدت کوبیدند و این در کاهش فروش فیلم نقش به سزایی داشت، با این حال برخی از منتقدان نقدهایی بسیار مثبت در وصف این فیلم منتشر کردند.

**********************************************

در تهیه این مطلب منابع بسیاری بکار گرفته شدند از جمله:

http://en.wikipedia.org/wiki/Giovanna_d%27Arco_al_rogo

http://243.blogfa.com/post-51.aspx

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%98%D8%A...4%DB%B8%29

http://www.aftabir.com/glossaries/instan...oan-of-arc

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8...8%B1%DA%A9


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۳/۱۰/۱۶ عصر ۰۱:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kathy Day, پیرمرد, اسپونز, فیلیپ ژربیه, rahgozar_bineshan, برو بیکر, Kurt Steiner, BATMAN, Joe Bradley, گولاگ, سروان رنو, مگی گربه, اسکورپان شیردل, آلبر فواره, پیر چنگی, بانو, brnudi, زرد ابری, پرشیا, حمید هامون, کنتس پابرهنه, Classic, ژان والژان, جروشا, واتسون, اتان ادواردز, مکس دی وینتر, آلبرت کمپیون, پروفسور
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #24
RE: ماندگارها

یکبار برای همیشه ... تنها حضور با افتخار تیم ملی فوتبال در یک رویداد معتبر بین المللی.المپیک 76 مونترال کانادا.احتمالا بهترین ترکیب تاریخ تیم ملی فوتبال.با رقیبانی قدر : تیمهای اروپای شرقی با ترکیب اصلی و با دستاویز آماتور بودن بازیکنانشان در مسابقات حضور دارند.همگی جزو بهترین تیمهای جهان.تیم بزرگسالان.نه زیر 21 سال.ما با تیم سوم جام جهانی 74 هم گروهیم .می بازیم .سر افراز.تیمی که از آنها  تساوی گرفته را شکست داده ایم.لهستان در نبردی جانانه با درخشش فوق العاده ستارگان مطرحش و با غافلگیر کردن تاکتیکی ما شکستمان می دهد.با حداقل فاصله. شاید کمی خودباوری بیشتر یک شگفتی دیگر را به وجود می آورد. به جمع 8 تیم برتر مسابقات راه پیدا می کنیم.برای اولین (و شاید) آخرین بار.باز هم با حداقل فاصله و با اما و اگر به شوروی بزرگ می بازیم.حذف می شویم.باز هم سربلندیم و سر افرازانه به خانه باز می گردیم.مرور کنیم روایت بسیار شیرین و خواندنی حمید رضا صدر از دیدار ایران و لهستان را:

نمایشی برای همه ی دورانها

ایران 2-لهستان 3

ورزشگاه المپیک مونترال، 31 تیر 1355

شاید تنها همین بازی تیم ملی برای ستایش از حشمت مهاجرانیِ مربی و اصغر شرفیِ دستیارش در تاریخ فوتبال ایران کافی باشد.پیش از آن با کسب پیروزی 3-4 مقابل تیم ملی المپیک فرانسه توانایی تیم را باور کرده ای.میشل هیدالگو مربی فرانسه است و میشل پلاتینی که بعدها اسطوره ی فوتبال فرانسه می شود در ترکیب فرانسه جای دارد.پلاتینی که سال 1984 فرانسه را قهرمان اروپا می کند.پلاتینی که مرد سال اروپا خواهد شد.رئیس یوفا.پلاتینی که یکی از گل های فرانسه را درون دروازه ی منصور رشیدی جای می دهد.پلاتینی و تیمش که مغلوب گل های غلام حسین مظلومی (دو گل) و ابراهیم قاسم پور و علی رضا خورشیدی می شوند.

المپیک مونترال با تحریم رقابت ها از سوی کشورهای افریقایی آغاز می شود، به دلیل حضور نیوزلند که روابط نزدیکی با افریقای جنوبی – سردمدار نژادپرستی در افریقا- دارد.غنا که تیم فوتبالش در گروه ایران قرار دارد، روز افتتاح مسابقات کنار می کشد و ایران فقط لهستان و کوبا را برابر خود می بیند.کوبا توانسته لهستان را به تساوی بدون گل وادار سازد.ولی آنها  را در اوتاوابا تک گل غلام حسین مظلومی شکست می دهید.نبرد با لهستان برای سرگروهی انجام می شود.لهستان دو سال پیش در جام جهانی 1974 با ارائه ی نمایش خارق العاده ای رتبه ی سوم را به چنگ آورده.آلمان غربی، فاتح جام، در خانه اش با دردسر و تنها با یک گل از چنگ لهستان حریص رهایی یافته.لهستانی ها درون دروازه توماژوفسکی را دارند.سنگربانی که در مسابقات مقدماتی جام جهانی یک تنه انگلیس را در استادیوم ویمبلی حذف کرده.آن ها کازیمیر دینا، آندره ژارماخ و لاتو را در اختیار دارند.آن ها یکی از بهترین تیم های عصر خود هستند.با این حال برابر ایران به دردسر می افتند.علی پروین در دقیقه ی 6 دروازه ی توماژوفسکی را باز می کند.او توپ را پس از سانتر حسن نظری، مدافع کناری، و دخالت غلام حسین مظلومی با بغل پا وارد دروازه می کند.نیمه ی اول با همان نتیجه تمام می شود که احتمالا بهترین نتیجه ی تیم ملی در یک نیمه برابر حریفی بزرگ است.

در آغاز نیمه ی دوم تعویض غیر منتظره ای رخ می دهد.حشمت مهاجرانی غفور جهانی را جایگزین مظلومی می کند.مظلومی فرصت طلب است و چابک.در حالی که به نظر می رسد جهانی در بهترین حالت برای هافبک های پشت سرش فضا می سازد.او نه قدرت بدنی مظلومی را دارد و نه سرعت او را.هنوز غفور جهانی را در قواره ی تیم ملی نمی دانی.او در ملوان معرکه بوده. ولی در تیم ملی نه.در مونترال نه.ولی اشتباه می کنی.چرا که جهانی دو سال بعد به عنوان مرد اول خط حمله ی مهاجرانی راهی جام جهانی می شود.جلوتر از خیلی ها و در بسیاری از بازی ها هم خوب بازی می کند.تو باز هم اشتباه می کنی. باز هم.

لهستانی ها طی شش دقیقه ی آغازین نیمه ی دوم، فقط شش دقیقه، با دو ضربه ی ژارماخ نتیجه را وارونه می کنند.شاید برای آن که بازیکنان باورنمی کردند می توانند آن ها را مغلوب کنند.شاید برای آن که انجام ماموریت بزرگ را ناممکن می پنداشتند.اشتباه نصرالله عبداللهی و تعلل ناصر حجازی رویای کسب پیروزی را خیلی زود برباد می دهد.کازیمیر دینا در دقیقه ی 76 گل سوم را می زند تا جبران محال شود.

ولی بازی تمام نشده.نه، نشده.تمام نشده تا حسن روشن دو دقیقه ی بعد یکی از زیباترین گل های تاریخ فوتبال ملی ایران را برابر یکی از بزرگترین سنگربانان جهان بزند.گلی هنرمندانه.گلی فراموش نشدنی و چه حیف که نسل های بعدی به ندرت آن را می بینند و از آن یاد می کنند.پس از پاس کاری اسکندریان، قلیچ خانی و خورشیدی پشت محوطه ی جریمه توپ به ابراهیم قاسم پور می رسد و او آن را برای روشن ارسال می کند.روشن مثل اجل معلق برای توماژوفسکی سر می رسد.مثل صاعقه. سر می رسد و سر ضرب و با نوک پا دروازه را نشانه می رود.توماژوفسکی بزرگ میخ کوب می شود.گیج و منگ.وقتی به خود می آید که توپ ته تور جای گرفته.قعر دروازه. توماژوفسکی بزرگ نمی تواند روشن را تحسین نکند.این تاریخی ترین گل روشن از 13 گلش در 39 بازی ملی است.در مرکز دنیا.لهستان در ادامه به دیدار نهایی راه یافته و آن جا 3-1 برابر  آلمان شرقی زانو می زند.ایران جانانه جنگیده و سر فرازانه. تیم تان شکست خورده، ولی احساس پیروزی می کنید. احساس می کنید در قاب جهان جای گرفته اید...

پی نوشتها :

1-نوشته ی دکتر صدر از کتاب پسری روی سکو ها (نشر زاوش) چاپ اول نقل شده است.کتابی بسیار خواندنی و سرشار از نکات کمتر شنیده شده برای علاقه مندان به فوتبال ایرانی.از دستش ندهید


2-نوشته ی قبل از متن اصلی را با تکیه بر حافظه ام بر اساس ویژه نامه ای که توسط آقای پارسای به مناسبت بازیهای مقدماتی المپیک 92 بارسلون چاپ شد، نقل کردم.این ویژه نامه و بسیاری از مجلات و ویژه نامه های دیگر در انبار خانه ی پدری در جایی نامعلوم در حال خاک خوردن است!

3-مطالب تکمیلی در مورد فوتبال ایران در مونترال (دیدار با شوروی) را یا در کتاب دکتر صدر بخوانید و یا با اندکی تغییر در یادداشت دیگری از ایشان  در لینک زیر ملاحظه نمایید :

http://www.khabaronline.ir/detail/233679...http://www.khabaronline.ir/detail/233679/weblog/ham

4- خلاصه ی این دیدار در ی.و.ت.ی.و.ب موجود است.گمانم نوروز 93 هم این بازی از شبکه ی ورزش پخش شد که شوربختانه مجال دیدن آن را نداشتم ...

امید که مطلب فوق مورد پسندتان قرار گرفته باشد.

با احترام : حمید هامون

یا حق ...


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۴/۲/۶ عصر ۰۵:۳۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, ژان والژان, اسپونز, خانم لمپرت, برو بیکر, BATMAN, زینال بندری, نیومن, Kathy Day, اسکورپان شیردل, سروان رنو, Kurt Steiner, زرد ابری, آنا کارنینا, شیخ حسن جوری, جروشا, اشپیلمن, پیرمرد, ژیگا ورتوف, زاپاتا, مگی گربه, واتسون, Memento, مکس دی وینتر, آلبرت کمپیون, rahgozar_bineshan, پروفسور
واتسون آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 87
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۳/۳۰
اعتبار: 21


تشکرها : 8076
( 1229 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: ماندگارها

الکساندر ایسائویچ سولژنیتسین(2008-1918)

 با وجود سیاسی‌بودن جایزه‌ی نوبلی که در سال 1970 به سولژنیتسین دادند، او از بیش‌تر کسانی که این جایزه‌ را گرفته‌اند، یکی‌دوتا سر و گردن بالاتر است. خواندن "مجمع‌الجزایر گولاگ" ( با ترجمه‌ی زیبای عبدالله توکل)، تجربه‌ای بی‌نظیر است. سولژنیتسین، خسته‌گی‌ناپذیر و پرکار، دقیق و بلند‌حافظه، عظیم و باشکوه، به سرزمین ِ هیولاوارش می‌ماند: سرزمین پتر کبیر و ایوان مخوف، لنین و استالین، سیبری و ولگا.

سولژنیتسین ِ کمونیست ِ افسر ِ شوروی، تنها به خاطر یکی‌دوتا اشاره‌ی انتقادی به استالین در نامه‌ی‌ دوستانه‌ی لورفته‌ای، محکوم به هشت سال تبعید به اردوگاه کار اجباری گردید:

همان‌طور که صد سال پیش از او، داستایفسکی جوان با اتهامی مشابه از پای چوبه‌ی دار به اردوگاهی مشابه رفته‌بود. گویا اردوگاه‌های کار اجباری تزار و استالین، تاثیرات مشابهی بر داستایفسکی و سولژنیتسین گذاشته‌بودند، هر دو با نوشتن رمانی درباره‌ی همین تبعیدگاه‌ها مشهور شدند: داستایفسکی "خاطرات خانه‌ی مرده‌گان" را نوشت و گویا تزار را به گریه ‌انداخت؛ و سولژنیتسین رمان "یک روز از زندگی ایوان دنیسیویچ" را با حمایت شخص تزار جدید (خروشچف) منتشر کرد.

الکساندر سولژنیتسین، شاید آخرین غول‌ ادبیات کلاسیک روس بود. بسیار زیست. بسیار زجر کشید. بسیار پیش‌بینی کرد. بسیار نوشت. و بی‌گمان، چون هر روس ناب ِ بزرگی، مردم و سرزمین بزرگش‌ را بسیار خوب شناخت. و شاید، همان‌طور که ایوان مخوف و داستایفسکی و لنین و استالین و سایر "جن‌زده‌گان" می‌دانستند، سولژنیتسین نیز می‌دانست که روسیه‌ی بزرگ، با همه‌ی عظمت و شکوه‌اش، هیچ گاه جز ویرانی و تباهی، ارمغانی برای خود و جهان‌ نداشته‌است.

(گفتار از خالد رسول پور)


آدمیان به لبخندی که بر لب هامی نشانند و به احساس خوبی که برجا می نهند و به دردی که از یکدیگر می کاهند ،می ارزند!
۱۳۹۴/۵/۶ عصر ۱۲:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, پیرمرد, خانم لمپرت, هانا اشمیت, BATMAN, حمید هامون, پیر چنگی, مگی گربه, سروان رنو, جروشا, آلبرت کمپیون, مکس دی وینتر, نکسوس, دهقان فداکار, زرد ابری, پروفسور
پیر چنگی آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 23
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۹/۳۰
اعتبار: 11


تشکرها : 806
( 379 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #26
RE: ماندگارها

مرا ببوس

حیدر رقابی متولد 1310 از فعالان سیاسی ملی گرای دهه 30 بود. وی از طرفداران مرحوم دکتر محمد مصدق بود و با تخلص هاله، اشعاری پرجوش و خروش در باب میهن پرستی سرود. اما عمده شهرت ایشان برای سرایش شاهکار جاودان تصنیف ایرانی «مرا ببوس» می باشد. قدیم دربرخی محافل میگفتند این شعر را یک سرهنگ محکوم به اعدام در زندان شاه در دم آخر برای دخترش سروده است! که البته شایعه ای بیش نیست و به لطف گسترش فضای مجازی و پرداختن به جزیی ترین نکات هرمقوله، مراببوس و حیدرعلی رقابی (هاله) به دوستداران شعر و ادب بیش از پیش معرفی گردیدند.

سرايندۀ ترانۀ «مرا ببوس»، درواقع خودش دل به عشق دختري هنرمند وشعرشناس داده بود که باهم در مبارزات ملي شدن نفت و نهضت مقاومت فعاليت مي‌کردندو برای آرمانشان ناچار ازدواجشان را مرتب به تاخیر می انداختند تا شب شانزدهم آذر32 (تظاهرات بزرگ و خونین دانشگاه تهران) که حیدر چون از فردایش خبر نداشت شبانه به ملاقات مخفیانه دختر میرود و دو بیت اول در راه رسیدن به دیداریار درذهن او شکل میگیرد. پس از بوسه های وداع در سرمای جانکاه به پناهگاه برگشته شعر را تکمیل و به دست مجید وفادار ویولونیست معروف میدهد .اوهم بلافاصله آهنگی روی شعر زیبا میگذارد. حیدر اما زندانی ماموران تیموربختیار میشود و درحالیکه خودش در زندان است، اول بار این ترانه توسط دانشجویان مبارزدانشگاه تهران درسرهفت سین نوروز خوانده می شود.سرانجام حیدر آزاد میگردد و از ایران به آمریکا تبعید میشود در آنجا از دانشگاه کلمبیا فوق لیسانس حقوق سیاسی گرفته ولی باز دست از مبارزه و درگیری با سفارت شاه در آنجا بر نمیدارد لذا به آلمان کوچش میدهند آنجا دکترای فلسفه میگیرد وبازهم خاموش نمانده و «سازمان دانشجویان ملی» را پایه‌ریزی ونشریه هفتگی «پیشوا» را منتشر میکند. (این پیش‌نامی بود که دکتر حسین فاطمی به مصدق داده بود.) بعد انقلاب به ایران برگشته و در دانشگاه به تدریس میپردازد ولی با انقلاب فرهنگی پاکسازی میشود! واز وطن باز ناخواسته هجرت میکند. حیدر تمام این سالیان را درحسرت وصال یار میگذراند ودر آذر 66 ناکام از دنیا میرود- اما مراببوسِ او تا ابدجاودانه میشود.

    مرا ببوس، مرا ببوس

    برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار، که می‌روم به سوی سرنوشت

    بهار ما گذشته، گذشته‌ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت

    در میان توفان هم‌پیمان با قایقران‌ها

    گذشته از جان باید بگذشت از توفان‌ها

    به نیمه شب‌ها دارم با یارم پیمان‌ها

    که بر فروزم آتش‌ها در کوهستان‌ها

    شب سیه سفر کنم، ز تیره ره گذر کنم

    نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من میفکن

    دختر زیبا امشب بر تو مهمانم، در پیش تو می مانم، تا لب بگذاری بر لب من

    دختر زیبا از برق نگاه تو، اشگ بی گناه تو، روشن گردد یک ...امشب من

    ستاره مرد سپیده دم، به رسم یک اشاره، نهاده دیده برهم،

    میان پرنیان غنوده بود

    در آخرین نگاهش نگاه بی گناهش، سرود واپسین سروده بود

    ببین که من از این پس دل در راه دیگر دارم

    به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم

    به صبح روشن باید از آن دل بردارم، که عهد خونین با صبحی، روشن تر دارم

    مراببوس... این بوسه ی وداع... بوی خون می دهد

 

منبع ویکی پدیای پارسی و کتاب «پان ايرانيست‌ها و پنجاه سال تاريخ» نوشتۀ «ناصر انقطاع»


هرکس باید روزانه یک آواز بشنود ، یک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند. «گوته»
۱۳۹۴/۸/۲۹ صبح ۱۲:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, سروان رنو, خانم لمپرت, جروشا, لو هارپر, حمید هامون, مکس دی وینتر, واتسون, Classic, Memento, نکسوس, زرد ابری, پروفسور
جروشا آفلاین
جودی آبوت
***

ارسال ها: 79
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۱۷
اعتبار: 26


تشکرها : 1821
( 1585 تشکر در 66 ارسال )
شماره ارسال: #27
RE: ماندگارها

سلام. داشتم فکر میکردم همیشه که نباید چهره مانگار آدمیزاد باشه هر کی هرچی که بتونه سمبلی از محبت، وفاداری، عشق، علم،شهامت و خلاصه همه کارهای خوب دنیا باشه ماندگار میشه. این سمبل میتونه یه حیوون باشه حیوونی که انسانیتش از خیلی آدما بالاتره...

هاچیکو، سگی که سمبل ملی شد

Hachikō  ハチ公

در یکی از روزهای سال 1924 پروفسور سابورو اوئنو، استاد دانشکده کشاورزی دانشگاه توکیو در حال برگشتن از محل کارش وقتی از قطار در ایستگاه راه آهن شیبویا پیاده میشه، به سگ نر سفیدطلایی سرگردونی برمیخوره، اونو ناز و نوازش میکنه و چیزی برای خوردن جلوش میذاره و میخواد ترکش کنه که سگ باهوش بدون توجه به خوراکی، دنبال او راه میفته و قدم به قدم با او همگام میشه و اینجوری میشه که پروفسور سگ رو به خونه خودش میبره.

پروفسور نام این سگ رو که سرنوشت سر راهش قرار داده به نیت خوش اقبالی میگذاره هاچیکو (هاچی عدد هشت در ژاپن - نماد خوشبختیه) . هاچیکو سگی از نژاد آکیتاست سگهای آکیتا نگهبان و محافظ های خوبی هستند. اما هاچیکو چیزی فراتر از یک نگهبانه. او هر روز صبح پروفسور رو تا ایستگاه  شیبویا بدرقه میکنه و غروب راس ساعت بازگشت ترن توکیو در ایستگاه حاضر میشه منتظر میمونه تا صاحبش پیاده بشه و تا خونه همراهیش کنه :) - هر روز بدون استثنا... اما یکی از روزهای می 1925 این انتظار بیثمر میمونه ترن از راه میرسه و اثری از پروفسور نیست. پروفسور اون روز در اثر سکته مغزی در محل کارش مرده بوده :(

از اون پس تا 9 سال یعنی زمان مرگ خود هاچیکو ، این سگ وفادار هر روز غروب همون ساعت به ایستگاه راه آهن شیبویا میاد نه سال ! به این امید که صاحبش از ترن پیاده بشه و باهم تا خونه برگردن، نه سال!...

وفاداری یعنی این. دانشجویی تز تحقیقات خودش رو این رفتار هاچیکو قرار میده و این مستندات رو در سال 1932 چاپ میکنه که به یک شور ملی منجر میشه و دولت ژاپن رسما هاچیکو رو سمبل وفاداری کشور اعلام میکنه و مجسمه ای برنزی از اون درنزدیکی ایستگاه راه آهن شیبویا قرار میگیره.

وقتی در مارس سال 1935 هاچیکو میمیره، مقامات پس از یک تشییع جنازه رسمی، یک بنای یادبود کوچولو کنار قبر پروفسور در گورستان اویاما احداث و  خاکستر هاچیکو رو در اون قرار میدن تا کنار صاحبش به آرامش برسه :)

داستان تاریخی هاچیکو سوژه چند کتاب داستان و حتی کارتون و فیلم سینمایی هم قرار میگیره. در سال 2009 هم هالیوود، به کارگردانی لس هالستروم فیلمی بنام هاچی اکران میکنه که برداشتی از داستان زیبای هاچیکو است.

در سال 2015 هم دانشگاه توکیو به مناسبت هشتادمین سال درگذشت هاچیکو یک مجسمه زیبای برنزی اینبار دوتایی یعنی تندیس پروفسور و هاچیکو رو در کنار ایستگاه راه آهن شیبویا میگذاره و جالبیش اینه که بدونید این مجسمه برنزی دومتری 280 کیلوگرمی کاملا با همت عالی ساخته میشه. وقتی مسئولین دانشگاه قصدشون رو که رسوندن نمادین سگ وفادار به صاحبشه، در شبکه های اجتماعی عنوان و از مردم تقاضای حمایت میکنن، ظرف فقط چند دقیقه 100 میلیون ین جمع آوری میشه!

البته اون ایستگاه و تقاطع هم الان دیگه شیبویا گفته نمیشه مردم و توریستها اون ایستگاه رو «ایستگاه هاچیکو» صدا میزنند :)

هاچیکو، سگ آکیتا نماد وفاداری یک ملت با فرهنگ و دارای تاریخ و تمدن دیرینه است مردمی که حتما در تاریخ جنگاورانه شون سمبل های وفاداری زیاد داشتن اما هاچیکو رو بدون هیچ تعصب از همه برتر دونستند. کمی با خودتون فکر کنید اگه ما بودیم هم، چنین میکردیم؟! ...

 


برای من تنها چیزهایی جالبند که به قلب مربوط می‌شوند. «آدری هیبورن»
۱۳۹۵/۲/۱۷ عصر ۱۱:۱۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دهقان فداکار, سروان رنو, خانم لمپرت, BATMAN, آمادئوس, اسکورپان شیردل, زرد ابری, حمید هامون, Memento, Princess Anne, کاپیتان اسکای, Classic, پروفسور, آلبرت کمپیون
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #28
RE: ماندگارها

منیر وکیلی



اولین خواننده اپرا و آواز فولکولور در ایران

همواره دو گروه برای من به یاد ماندنی هستند: اولین ها و احیا کنندگان .

منیره در سال 1302 در تبریز به دنیا اومد. و ازونجا که پدری هنر دوست داشت که در فرانسه تحصیل کرده و بسیار به موزیک علاقمند بود با خودش قطعات اپرای زیادی به ایران می آورد و منیر هم با گوش کردن این قطعات به موسیقی علاقمند تر شد و البته به تاتر هم خیلی علاقمند بود و با دوستان خودش در همون سنین کودکی تاتر اجرا میکردن.


بعد ها پدر منیر به ریاست گمرک در اومد و به تهران مهاجرت کردند . منیر در سن 8 سالگی مادر خودش رو از دست میده و بلافاصله به مدرسه شبانه روزی آمریکاییها در همدان فرستاده میشه و اونجا هم علاقه خودش رو به آواز خوندن پیگیری می کنه و حتی توی کلیسا هم آواز می خونه .  آروم آروم با تمرین زیاد به آهنگ های اپرا مسلط میشه

منیر به آوازهای محلی ایرانی هم خیلی علاقه داشت و کم کم به فکر افتاد اونها رو هم به سبک اپرا اجرا کنه و در یکی از اجراهای همین ترانه های محلی بود که از طرف سفارت فرانسه بسیار مورد توجه قرار گرفت  و در نتیجه با تقبل هزینه تحصیل منیر در CONSERVATOIRE    EUPERIEUR   DE  PARIS-CNR  از سوی سفارت فرانسه ، منیر راهی این کشور شد .این کنسرواتوار در طول تاریخ هنرمندان بزرگی رو به عرصه موسیقی معرفی کرده .


منیر در این کنسرواتوار با عبدالمجید مجیدی داشنجوی رشته حقوق آشنا شد ( مجیدی بعدها مشاور وزیر و رییس سازمان برنامه و بودجه کشور شد ) . کم کم به هم علاقمند شدند و در طی این دوران تحصیل در پاریس با هم وقت می گذروندند ( تصور اینکه با شخصی در پاریس آشنا بشی و  تو کوچه ها و کافه های پاریس وارد فاز عاشقانه بشید خیلی رمانتیکه ).

مجید مجیدی می‌گفت: آشنایی او با منیر وکیلی نیز در همین انجمن دوستداران فرهنگ فرانسه بوده است: «من سال اول دانشکده‌ی حقوق بودم که برای زبان دوم خارجی روسی را انتخاب کرده بودم. یک شش ماهی زیر نظر یک استاد روس خیلی سختگیر این زبان را خواندم. پیشرفت چندانی هم نداشتم. آخر سال هم نزدیک بود و ممکن بود نمره‌ی خوبی هم نیاورم. تصمیم گرفتم که برگردم دوباره همان زبان فرانسه را ادامه دهم. چون فاصله کم بود، یک درس اضافی گرفتم. در انجمن دوستداران فرهنگ فرانسه، که کلاس‌های درس فرانسه دایر کرده بود اسم نوشتم که بتوانم آن جا فرانسه‌ام را تقویت کنم. در آن جا بود که با منیر آشنا شدم. او هم چون در مدرسه‌ی آمریکایی‌ها انگلیسی خوانده بود، می‌خواست فرانسه یاد بگیرد.

به گفته مجیدی، وکیلی از از همان ابتدای آشنایی با وی ، زیر یک نظر استاد خارجی، مادام لیلی بارا، درس آواز می‌گرفت. مجیدی زمانی با وکیلی آشنا شده است که او به عنوان یک سوپرانوی خوب، دنبال آوازهای اپرایی بوده است

و همون جا هم باهم ازدواج کردند و صاحب یک دختر به نام شهرزاد صالح ( معروف به زازا ) شدند.


اولین معلم منیر شخصی بنام لیلی بارا بود ولی به طور کامل استعداد های منیر رو کشف نکرد ، اما این استعداد ها در فرانسه شکوفا تر شدند و منیر به زیبایی تمام تر در مجموع 23 اپرا رو اجرا کرد . که عمده این اپرا ها ازآثار اپرا نویس مشهور ایتالیایی بنام جاکومو پوچینی وهمچنین  موتزارت ( آهنگساز مطرح اتریشی ) متاسفانه حتی خانواده منیر هم از اجراهای وی نسخه ای در دسترس ندارند. . بهترین نقشی که منیر در این اپراها ایفا کرد رل باتر فلای در اپرای معروف مادام باترفلای  بود.  که در بعضی از اجراهای همین نقش مخصوصا در ایران ، دختر منیر یعنی زازا نقش دختر باترفلای رو ایفا میکرد.


منیر عزیز علاوه بر واردکردن اپرا بعد از قریب به 350سال به ایران ، خدمت بزرگی به موسیقی محلی ایران کرد و در سال 1958 ، 8 ترانه محلی رو در سبک اپرا در فرانسه ضبط کرد و کار زیبای منیر منجر به کسب جایزه بسیار معتبر چارلز کویس ، بالاترین جایزه آکادمی موسیقی شد .

اولین گروه اپرایی که منیر در ایران تشکیل داد در کنار هنرمندانی بنام فاخره صبا ، اولین باغچه بان ، حسین سرشار و وحیده فتوره چی بود

منیر همچنین در تاسیس تالار رودکی که بنام ابو عبدالله رودکی نقش بسزایی داشت و برای تاسیس این تالار حتی از وزیر کشور هم کمک گرفت. این تالار بین دو ایستگاه مترو فردوسی و تئاترشهر (چهارراه ولیعصر سابق) در خط چهار مترو تهران قرار گرفته .

منیر به دلیل علاقه زیادی که به مجموعه تالار رودکی داشت  به اطرافیان خود گفته بود که دوست داره بعد از مرگ در نزدیکی های تالار رودکی دفن بشه و حتی وقتی خبر انفجار احتمالی تالار به گوش رسید منیر اولین کسی بود که خودش رو اونجا رسوند تا در صورت انفجار تالار خودش هم همونجا دفن بشه . اما سرنوشت به گونه ای دیگه رقم خورد و اون موقع  تالار منفجر نشد و بعدها منیر در روز 28 فوریه 1983 ( 9 اسفند 1361) منیر در حین تصادفی که بین لاهه و پاریس رخ داد جان خود رو از دست داد و در گورستان پرلاشز پاریس دفن شد ( این گورستان که از مشهور ترین گورستان های جهان هست آرامگاه خیلی از بزرگان همچون غلامحسین ساعدی ، صادق هدایت ، فردریک شوپن ، اسکاروایلد و ...می باشد )


ترانه های محلی ایرانی که منیر به سبک اپرا اجرا کرد از کارهای ماندگار وی بود که سالها بعد در سال هزار و سیصد و هشتاد و سه با همت فرخ آهی و با کمک دختر و نوه‌های منیر با استفاده از فناوری جدید خش زدایی و بازسازی شد و در قالب یک آلبوم با نام «منیر وکیلی: بازگشت» منتشر شد. در اینجا می تونید دو ترانه زیبای تو بیو و ترانه ی لالایی رو بشنوید و امیدوارم لذت ببرید


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۶/۸/۲۵ صبح ۱۰:۳۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, کاپیتان اسکای, Classic, سناتور, آدری لاووا, پرنسس آنا, زرد ابری, دون دیه‌گو دلاوگا, شارینگهام, BATMAN, جناب سرگرد, پروفسور
دون دیه‌گو دلاوگا آفلاین
مسافر سبزـپوش کافه
***

ارسال ها: 263
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱۲/۶
اعتبار: 32


تشکرها : 1269
( 2997 تشکر در 249 ارسال )
شماره ارسال: #29
RE: ماندگارها

(۱۳۹۶/۸/۲۵ صبح ۱۰:۳۳)بانو الیزا نوشته شده:  

... و ترانه ی لالایی رو بشنوید و امیدوارم لذت ببرید.

"بانو الیزا"ی گرامی، سپاس برای این پُست. شنیدن این "لالایی" مرا برد به ایام ماضی. و یاد قطعه-فیلمی افتادم با صدای اورسن ولز در ستایش ایران و فرهنگش که در پس‌زمینه‌ی تصاویرش [تصاویر دوربینِ آلبرت لاموریس] این لالایی را گذاشته بودند. احتمالاً خودِ "منیر" باشد؛ ملودی و صدایش خیلی شبیه است [و هم نگاه شود به دقایق 40-43 از فیلم "باد صبا (1978)" با همین نوا] :

https://www.4shared.com/video/8XOb3eBk/noruz.html

وقتی اولین‌بار آن را دیدم، درباره‌اش چنین نوشتم:

گوینده‌ی انگلیسی‌زبان، جایی که از چشم‌های یار در نگاره‌های کهن سخن می‌گوید، همانندیِ آن را با چشم‌های غزال یادآور می‌شود؛ و این توصیفات، بی‌درنگ مرا به یادِ فصلِ "خال آهو" در کتاب  "سفرنامه‌ی اون ور آبِ" استادم [زنده‌یاد] دکتر پرویز رجبی می‌اندازد:

«... چشم‌هایِ آهو می‌توانند شبیهِ چشم‌هایِ یار باشند. آهو حتی دویدن و برگشتن و واپس‌نگریستن را از یار آموخته است.»

خال آهو

-------------------

در این تالار ماندگارها، یاد استادم دکتر پرویز رجبی را هم گرامی می‌دارم.

پرویز رجبی


اگر قرار باشد سر یک سامورایی به ناگاه قطع شود، او باید بتواند یک کار دیگر را هم به انجام برساند با موفقیّت.
۱۳۹۶/۸/۲۸ عصر ۰۱:۳۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, BATMAN, ال سید, بانو الیزا, آدری لاووا, Classic, بوچ کسیدی, پرنسس آنا, زرد ابری, سروان رنو, جناب سرگرد, پروفسور, کنتس پابرهنه
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,178
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11648
( 19329 تشکر در 1618 ارسال )
شماره ارسال: #30
RE: ماندگارها

حیوانات همواره باوفاترین دوست و همکار انسان بوده اند. در برگی از تاریخ دیده نشده است که  یکی از آنها به انسان خیانت کند یا از پشت به او خنجر بزند . بسیاری از کارهای سخت یا خسته کننده همیشه به دوش این موجودات نازنین بوده و هیچکاه هم اهل ناله و گلایه نبوده اند.

جنگ به عنوان یکی از خشن ترین و سخت ترین دستاوردهای بشر یکی از عرصه های حضور حیوانات بوده است. از کبوتران نامه رسان گرفته تا اسبان و اشتران . از فیل های جنگی تا سگ های جنگجو.

یکی از این قهرمانان سگی به نام استابی بود که مدال آورترین سگ جنگی در تاریخ است. او تنها سگی بود که در ارتش ایالات متحده ارتقا درجه گرفت و تا مقام گروهبانی هم پیش رفت. قهرمان دیگر سگی به نام جودی بود که در نیروی دریایی آمریکا خدمت می کرد و در جریان  جنگ جهانی دوم به اسارت نیروهای ژاپنی ها در آمد. این سگ بعد از جنگ آزاد شد و رسما از او تقدیر شد.

جودی - اسیر جنگی

استابی سگ قهرمان


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۱۰/۲ عصر ۰۲:۱۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکارلت اُهارا, لو هارپر, بانو الیزا, شارینگهام, لوک مک گرگور, زرد ابری, BATMAN, پرنسس آنا, جناب سرگرد, Classic, آدری لاووا, پروفسور, ادگار فروسه
جناب سرگرد آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 178
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۶/۵/۱۱
اعتبار: 12


تشکرها : 477
( 817 تشکر در 127 ارسال )
شماره ارسال: #31
RE: ماندگارها

سلام بر دوستان گرامی

متعاقب پست زیبا و تاثر گذار سروان رنوی گرامی به جرات باید گفت که یکی موثرترین عوامل بر روح و روان انسان حیوانات هستند.

شاید در شرایط اجتماعی و فرهنگی که ما دران هستیم این حرف عجیبی بنظر برسد  ولی در جوامع دیگر حضور حیوانات فراهم کننده شرایط بهتر زندگی فردی است.  در زمان جنگ (خصوصا با آن شرایط ابتدایی جنگ جهانی اول که فقط حیوان و سلاح در کار بود و میلیونها حیوان کشته شدند)حیوانات از عاملان مهم پیش برنده ی آن بودند و بی صدا یاری رسان انسانها بودند.

امروزه در سرتاسر جهان یاد و خاطره حیواناتی که در هر شرایط کمک رسان انسان بوده اند گرامی داشته شده حال چه در زمان جنگ یا در هر موقعیت دیگری.

آخرین خواسته سربازی در حال مرگ دیدار اسب خود (جنگ جهانی اول)

Image may contain: one or more people and people sitting

 تشکیل سر اسب با سربازان سال 1910 به یاد میلیونها اسب ،الاغ و قاطری که در جنگ اول کشته شدند .

Кавалеристы в память о погибших лошадях

یادواره حیوانات جنگ در یکی از پارکهای لندنIMG_0501

استفاده از فیل برای حمل سلاحهای بزرگ1914

Related image

 نبرد بولج1944


سلام سوسیس! تو یه مورچه ندیدی
۱۳۹۶/۱۲/۶ عصر ۰۸:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو الیزا, سروان رنو, پرنسس آنا, سناتور, آدری لاووا, پروفسور, مارک واتنی, زرد ابری, شارینگهام
پروفسور آفلاین
هفت خط
***

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۹/۲/۲۲
اعتبار: 14


تشکرها : 553
( 529 تشکر در 43 ارسال )
شماره ارسال: #32
RE: ماندگارها

یک مرد، یک نتیجه، چند نگاه

فیلم سینمایی درخشان فهرست شیندلر از اسپیلبرگ رو دیده اید؟ فیلمی که بیوگرافی اسکار شیندلر صنعتگر آلمانی عضو حزب نازی رو به تصویر کشیده. او در جریان جنگ جهانی دوم با استفاده از روابط و منابعی که در اختیار داشت نهایت خطر رو به جون خرید تا جماعتی از یهودیان آلمانی رو از چنگال نازیها در امان نگه بداره.

اما آیا می دونستید یک ایرانی هم در دوران جنگ جهانی دوم داشتیم که در غرب به شیندلر ایران معروفه؟! عبدالحسین سرداری  که در اثنای جنگ جهانی دوم یک دیپلمات در سفارت ایران در فرانسه بوده و موفق شده با به خطر انداختن مقام و ثروت و موقعیتش با ترفندهای حقوقی- سیاسی جان عده ای یهودی ایرانی و حتی غیر ایرانی مقیم در فرانسه رو از خطر تبعید به اردوگاه های مخوف نازی و مرگ نجات بده. او با صدور پاسپورت ایرانی برای صدها بلکه هزارها یهودی، اونها رو از بیخ گوش نازیها از فرانسه ی اشغال شده به ایران بیطرف فراری داد تا در امنیت زندگی کنند.

 سرداری، از نوادگان سرشناس قاجاری (دایی امیر عباس هویدا) تحصیل کرده دانشگاه ژنو در رشته حقوق بود که اول وزیر مختار ایران در بلژیک شد و سپس در فرانسه به مقام سرکنسولگری سفارت ایران رسید. با اشغال فرانسه و بسته شدن سفارتخانه ها، دسترسی بلامانع او به اوراق رسمی و پاسپورتهای خام ایرانی باعث شد یک اتفاق تاریخی شکل بگیره. ما این رویداد رو زیر ذره بینِ سه نگاه متفاوت می ذاریم:

1) عده ای معتقدند او عامل آژانس یهود و وابسته به صهیونیسم بوده و با گرفتن پول و جعل پاسپورت بخشی از یهودیان مقیم فرانسه رو به ایران فراری داده و از آنجا که تهران یک مقر مهم برای اسکان موقت یهودیان و سپس روانه کردنشان به فلسطین اشغالی بوده عمل سرداری صرفا در این راستا صورت گرفته.

2) عده ای نظر عباس میلانی، مدیر بخش مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب معمای هویدا رو قبول دارند. او در این کتاب با اشاره ای به سرداری، او را یک سیاستمدار حرفه ای، رفیق باز، عیاش و زنباره می دونه که با اشغال فرانسه توسط نازیها و بسته شدن سفارت ایران در اونجا، با دسترسی بیواسطه به 1500 پاسپورت خالی، برای یهودیان ایرانی و غیرایرانی عملا جواز خروج صادر و با داشتن روابط گرم و خودمونی با آلمانهای مستقر در پاریس اونها رو متقاعد می کنه تا این ها بجای اینکه به اردوگاهها تبعید بشن به ایران مهاجرت کنند.

این موضوع و این موضع تا حد زیادی نزدیک به چیزیه که شما در سریال مدار صفر درجه از حسن فتحی ملاحظه می کنید. جاییکه حبیب پارسا (شهاب حسینی) برای نجات دختر یهودی مورد علاقه ش سارا استروک دست به دامن همسر یکی از دیپلماتهای ایرانی، جهانگیر همایون پناه (ایرج راد) میشه تا برای معشوقش پاسپورت جعلی ایرانی صادر کنه. همایون پناه (نقش تصویر شده سرداری در سریال) در همون پرسوناژ مختصر یک سیاستمدار اهل حال و پولدوست با روابط و نفوذ بالا معرفی میشه که به ازای پول و جواهرات برای خانواده های یهودی پاسپورت ایرانی جور می کنه یعنی فقط برای سودجویی و منافع شخصی خودش.

قبل از پرداختن به نگاه سوم تعجبم رو ابراز کنم از اینکه غربی ها چگونه شخصیت شیندلر آلمانی رو در فیلم خودش به قله صعود می برند و ما به عنوان یک هموطن اومدیم شیندلر ایرانی رو در همون نقش کوتاه نمادین سریال به حضیض نزول بردیم؛ دقیقا بردیمش زیر مدار صفر درجه!

3) نگاه آخر بر اساس تحقیقات دکتر فریبرز مختاری استاد کرسی خاور نزدیک دانشگاه دفاع ملی واشنگتن شکل گرفته که نسبت خویشاوندی دوری با سرداری داره او در رد دو نگاه قبلی در کتابش راجع به زندگی سرداری بنام در سایه شیر  موضعی کاملا متضاد می گیره. مختاری با استناد به شواهد و مدارک باقیمانده در سفارتخانه های مرتبط با سرداری و مصاحبه با اقوام و بازماندگان یهودی مهاجر از فرانسه و دوستان و خویشاوندان خود سرداری، این کتاب رو در وصف شیندلر ایران نوشته و خلاصه بگم سرداری رو مردی معرفی می کنه که زندگی خودش رو به خطر انداخت تا به هموطنان ایرانیش کمک کنه از مخمصه هلاکت بار نازیها فرار کنند. فیلم مستند معمای سرداری با تهیه کنندگی و کارگردانی مهدیه زارع زردینی، اخیرا با این نگاه ساخته شده و در دانشگاههای غربی به نمایش گذاشته شده.

آیا "چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید" ؟

سرانجام عبدالحسین سرداری در سال 1981 در اتاقی محقر و کرایه ای در جنوب لندن در تنهایی و غربت درگذشت. او در قبال این عمل تاریخی هیچوقت انتظار قدردانی رسمی نداشت و حتی سه سال قبل از مرگش وقتی اسراییلی ها خواستند ازش تقدیر کنند گفت: - من افتخار این را داشتم که طی اشغال فرانسه توسط آلمان، سفیر ایران در پاریس باشم و به همین دلیل وظیفه داشتم تا تمام ایرانیان، از جمله یهودیان ایرانی را نجات دهم.

سرداری که برخی او را وابسته و خدمتگزار صهیونیست، بعضی سیّاسی عیاش و منفعت طلب، و در نگاهی او را کوروش وارانه، ناجی یهودیان و شیندلر ایران معرفی کرده اند جان صدها و شاید هزارها انسان بیگناه را در مقطعی از تاریخ نجات داد و نامش خوب یا بد در تاریخ ماندنی شد.


گاهی اوقات آتش بس مهمترین بخش یک جنگ است
۱۳۹۹/۴/۱۳ عصر ۰۶:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, Kathy Day, سروان رنو, Classic, پرنسس آنا, زرد ابری
پروفسور آفلاین
هفت خط
***

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۹/۲/۲۲
اعتبار: 14


تشکرها : 553
( 529 تشکر در 43 ارسال )
شماره ارسال: #33
بانجو پترسون

نظر شما درباره هنر و هنرمند چیه؟ آیا هنر باید در راستای ارزشهای جامعه باشه یا محدودیت نداشته باشه؟ هنرمند در قبال جامعه چه وظیفه ای داره؟ آزاد و بی قید یا خادم و حامی مردم؟

این یا اون؟ هرکدوم منظور شماست، در این نکته توافق داریم که یک اثر هنری می تونه یک انگیزش یا حتی نهضت بزرگ در جامعه بوجود بیاره مثلا آقای بانجو پترسون شاعر و ژورنالیست استرالیایی که در زمانی که استرالیا در اواخر قرن نوزدهم داشت تبدیل به کشور مشترک‌المنافع استرالیا می شد برای یکپارچه کردن ملتش شعرهایی حماسی، زیبا و متناسب با فرهنگ بومی منطقه سرود.

  شعر مردی از رودخانه برفی، داستان مزرعه داریه که در دل کوه به پرورش و رام کردن اسبهای وحشی پرداخته و با غیرت، مهارت، شجاعت و حماسه آفرینی تبدیل به یک قهرمان مردمی میشه. داستانی هوشمندانه در قالب اشعاری زیبا و با خلق قهرمانی افسانه ای که پیامدش جلب نظر مردم درباره یک موضوع واحد و کمک به اتحاد و یکپارچه شدن اجتماعیه که در اون دوران ملقمه ای از بومیان، مهاجران، تبعیدیها و جویندگان طلا بوده.

اشعار پترسون بقدری محبوب شد که ازش دو  فیلم سینمایی و همچنین یک سریال تلوزیونی در سال 1990 ساخته شد. سریالی که احتمالا همه ما تمام یا بخشهایی ازش رو دیدیم و بخاطر داریم:

 رودخانه برفی

  The Man from Snowy River

در دهکده کوهستانی پترسون ریج، یک کابوی گله دار بنام مت مک گرگور همراه دو پسر و دخترش، راب، کالین و دنی زندگی می کنه. او کابوی مآب، قهرمان اسب سواری و از اشخاص بانفوذ دهکده بحساب میاد. ورود تازه واردهای متفاوت و جذاب از جمله کاتلین اونیل و پسرش و همچنین لوک مک گرگور برادرزاده مت، بیننده رو مشتاقانه وادار به پیگیری سریال می کنه مخصوصا کاراکتر لوک که بنوعی قصد انتقام از عموی خودش رو داره چون فکر می کنه او باعث فلاکت پدرش شده! بیشتر اسپویل نمی کنم.

سریال خوبی بود. چندتا جایزه سینمایی هم برد. البته شاید برای تماشاگرپسند شدنش رنگ و روغن وسترنی بهش داده بودن و از فرهنگ بومی استرالیا کمی منحرف شده بود. اما بهرحال باعث شد حتی ما در ایران فهمیدیم اون سر دنیا یه همچین شعر و شاعری بوده و چقدر ارزشمند بوده اونقدر که بازیگران سرشناس زیادی چه بصورت اصلی و چه افتخاری نقش آفرینی کردن تا حماسه مردی که از رودخانه برفی اومد، زنده بمونه. گای پیرس، جاش لوکاس و هیو جکمن رو همه می شناسیم. من حتی چشمم به جمال اولیویا نیوتن جان خواننده و بازیگر سرشناس استرالیایی در چند اپیزود روشن شد.

اما از فیلم و سریال اقتباسی که بگذریم، اگر ملتی وافعا قدردان هنرمندان متعهد خودش باشه اون وقت اثر اون هنرمند مثل خون تو رگهای اجتماع جاری میشه، ستاره میشه و شبهاشون رو روشن می کنه، انرژی میشه و قلبها رو به تپش میندازه. حتی- حتی پول میشه میره تو جیبهاشون! باور کنید:


سوالی که اول مطلبم پرسیدم رو با سوال دیگه به چالش می کشم! ما برای گرامیداشت هنرمندان متعهدمون چه کرده و می کنیم؟ اونا از ما چه انتظاری دارن؟ در آسمان مملکت ما هم نظیر این ستاره ها کم نیستن و هنوز که هنوزه از لابلای دود مازوت بی فرهنگی که از بی هنری سلبریتی های پوشالی تولید میشه! می درخشن. حتی تابناکترین شون بسی رنج برد در سال سی تا تاریخ عجم رو زنده نگهداشت با پارسی!  راستی فیلمی ازش دیدین؟ سریال چی؟ حتی دریغ از یه سکه ده تومنی؟! بله دیگه متاسفانه متاسفانه متاسفانه، حکایت همون شاهنامه ایه که آخرش هیچوقت خوش تموم نشد.


گاهی اوقات آتش بس مهمترین بخش یک جنگ است
۱۳۹۹/۱۰/۲۱ عصر ۰۶:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, سروان رنو, آلبرت کمپیون, مارک واتنی, Kathy Day, کنتس پابرهنه, بانو الیزا, Classic, tom sawyer, هیس هیس, لوک مک گرگور
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #34
RE: بانجو پترسون

(۱۳۹۹/۱۰/۲۱ عصر ۰۶:۴۱)پروفسور نوشته شده:  

 ما برای گرامیداشت هنرمندان متعهدمون چه کرده و می کنیم؟ اونا از ما چه انتظاری دارن؟ در آسمان مملکت ما هم نظیر این ستاره ها کم نیستن و هنوز که هنوزه از لابلای دود مازوت بی فرهنگی که از بی هنری سلبریتی های پوشالی تولید میشه! می درخشن. حتی تابناکترین شون بسی رنج برد در سال سی تا تاریخ عجم رو زنده نگهداشت با پارسی!  راستی فیلمی ازش دیدین؟ سریال چی؟ حتی دریغ از یه سکه ده تومنی؟! بله دیگه متاسفانه متاسفانه متاسفانه، حکایت همون شاهنامه ایه که آخرش هیچوقت خوش تموم نشد.

بسیار عالی و بجا گفتید پروفسور عزیز

بعضی از هنرمندان خیلی فراتر از سرگرمی و لذت کار کردند و تحولات بزرگی رو رقم زدند . مثل چارلی چاپلین ، چارلز دیکنز ، ابولقاسم فردوسی، والت دیزنی و ...

اگه نخواهیم اینجا از مخترعان مثل ادیسون ، گراهام بل ، برادران رایت و ...هم یادی کنیم که هر کدومشون چقدر در زیباتر کردن و راحت تر کردن زندگی نقش داشتند یا سیاستمدارانی همچون کوروش ، امیر کبیر، گاندی ، آبراهام لینکلن و ...

و فقط بخواهیم به زنده نگهداشتن یاد و خاطر هنرمندان واقعی فکر کنیم چند تا نکته به ذهنم رسید که در اینجا ذکر کنم:

اول اینکه یک سوال دارم از شما اگه قرار باشه شغلی داشته باشید که ثروت افسانه ای رو برای شما رقم بزنه  ولی شما از اون شغل و اون زندگی هیچ لذتی نبرید یا شغلی داشته باشید که ثروتی نداشته باشید ولی عاشق اون کار باشید و خود اون کار به شما انرژی بده و از همه لحظاتی که مشغول اون هستید لذت ببرید کدوم رو انتخاب میکنید ؟

اگه هنرمندان واقعی ما ترجیح دادند در کاری که عاشقش هستند اشتغال داشته باشند پس اجرت واقعی خودشون رو حین انجام کار دریافت کردند .

دوم اینکه هر کسی به میزانی که در درون خودش رو لایق بدونه و نگاه مثبت تری به جهان داشته باشه از جهان پاداش دریافت میکنه .  متاسفانه هنرمندان بسیاری در کشور ما هستند ، در عرصه های مختلف که مدام گله و شکایت میکنند و از زمین و زمان شاکی هستند که چرا قدر و منزلت هنر اونها رو نمیدونن. در حالی که هر کسی در تجربه شخصی خودش دیده که جهان همون چیزی که در درون فرد وجود داره رو بهش نشون داده. بنظر شما چرا صادق هدایت و یا ونسان ونگوک تا وقتی زنده بودند کسی قدر آثار اونها رو نمیدونست .

چه در سینما چه در ورزش یا خیلی موارد دیگه من هزاران بار دیدم که خیلی از افرادی که قیمت بیشتری بابت کارهای خود میگذاشتند استعداد خاصی نداشتند . و من واقعا دیدم این افراد تنها به این دلیل فروغ بیشتری کسب کردند که از زندگی لذت بیشتری بردند .

نمیدونم این جمله خوبه یا نه ولی واقعا مهم نیست چقدر استعداد داری،  جهان چیزی رو به تو نشون میده که در درونت وجود داره و متاسفانه ما هرگز نخواهیم دونست درون آدمها چه میگذره و ریشه اتفاقات زندگی اونها در چیه و این خودشناسی فقط کار خود همون افراده که کشف کنند همواره تو زندگیشون به چه چیزهایی توجه بیشتری نشون میدادند.

اما به هر حال نگران نباشید .هنرمند واقعی همیشه بین دوستدارانش زنده هست . هر چقدر هم که افرادی بخواهند به هر دلیل این افراد رو حذف کنند و یا در زنده نگه داشتن اونها کوتاهی کنند و یا در گرامیداشت در خور اونها ناتوان باشند، باز هم به میزانی که هنرمندان ما به کارشون عشق ورزیدند ، عشق حقیقی رو هم دریافت خواهند کرد.


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۱۲:۳۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, پروفسور, سروان رنو
پروفسور آفلاین
هفت خط
***

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۹/۲/۲۲
اعتبار: 14


تشکرها : 553
( 529 تشکر در 43 ارسال )
شماره ارسال: #35
پاسخ

درود

قبل اینکه بخوام چند کلمه بعرض برسونم پیشنهاد می کنم این بحث به قهوه خونه منتقل بشه تا بتونیم راحتتر بهش بپردازیم.

سرکار خانم از توجه و پاسخ شما متشکرم. در کل اگر ما در شرایط نرمال زندگی می کردیم، بنده روی صحبتهای شما، حرفی واسه گفتن نداشتم، اما وضعیت متفاوته پس پاسخ پرسشهای حضرتعالی رو از آخر به اول می گم:

(۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۱۲:۳۲)بانو الیزا نوشته شده:  

اما به هر حال نگران نباشید .هنرمند واقعی همیشه بین دوستدارانش زنده هست . هر چقدر هم که افرادی بخواهند به هر دلیل این افراد رو حذف کنند و یا در زنده نگه داشتن اونها کوتاهی کنند و یا در گرامیداشت در خور اونها ناتوان باشند، باز هم به میزانی که هنرمندان ما به کارشون عشق ورزیدند ، عشق حقیقی رو هم دریافت خواهند کرد.

اتفاقا بنده خیلی نگرانم خانم عزیز،،، هنرمند واقعی در شرایطی که بی عدالتی و نابرابری سرتاپای جامعه اش رو گرفته جسما زنده است ولی روحش مرده. شک نکنید. چون یا خودش دل و دماغ پرداختن به هنرش رو نداره یا اگر داشته باشه دغدغه معاش باعث میشه سفارشی کار کنه که طبعا لذتبخش نیست. اما اگه در رفاه هم باشه شاید اثری هنری خلق کنه ولی عرضه هنرش با هزار اما و اگر مواجه میشه و جماعت دوستداری که فرمودید چون از آحاد همون جامعه بحران زده هستند بیشتر فکر نان هستند چون خربزه آبه! تازه من از باور اکثریت که معتقدن هنر و فقر لازم و ملزوم یکدیگرند چیزی نمی گم! شما خودت حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

بعلاوه همین جناب فردوسی رو که ذکر خیرشون بود کدوم جوون امروزی می شناسه؟ پدران ما با نقالی مرشدها در قهوه خونه ها رستم و سهراب رو شناختن و هفت خوان رو رد کردن. خوش بینانه ترین «عمل» امروز در قهوه خانه ها دود کردن قلیونه!  (البته خدا رو شکر قهوه خانه کافه تافته جدا بافته است)

(۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۱۲:۳۲)بانو الیزا نوشته شده:  

دوم اینکه هر کسی به میزانی که در درون خودش رو لایق بدونه و نگاه مثبت تری به جهان داشته باشه از جهان پاداش دریافت میکنه .

 فرمایش شما در جوامع مترقی کاملا صدق می کنه و متینه اما متاسفانه در جهان سوم و جوامع بحرانزده و تحت فشار فقط حکم شعار رو داره.

(۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۱۲:۳۲)بانو الیزا نوشته شده:  

اگه هنرمندان واقعی ما ترجیح دادند در کاری که عاشقش هستند اشتغال داشته باشند پس اجرت واقعی خودشون رو حین انجام کار دریافت کردند .

منظورتون اینه که اجرت کار هنرمند، خلق همون اثر هنریه؟! میشه گفت لذتی که هنرمند از خلق اثرش می بره از نظر معنوی شارژش می کنه ولی از طرفی هم باید شکم خانواده اش رو تامین کنه و هم ابزار خلق هنرش رو جور کنه با حلوا حلوا گفتن که دهن شیرین نمیشه. هنرمند باید شناسانده بشه مورد اقبال قرار بگیره اون وقته که اجرت واقعی رو همه جوره دریافت می کنه.

(۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۱۲:۳۲)بانو الیزا نوشته شده:  

اول اینکه یک سوال دارم از شما اگه قرار باشه شغلی داشته باشید که ثروت افسانه ای رو برای شما رقم بزنه  ولی شما از اون شغل و اون زندگی هیچ لذتی نبرید یا شغلی داشته باشید که ثروتی نداشته باشید ولی عاشق اون کار باشید و خود اون کار به شما انرژی بده و از همه لحظاتی که مشغول اون هستید لذت ببرید کدوم رو انتخاب میکنید ؟

با توجه به جایی که در اون زندگی می کنم ترجیح می دم شغلی داشته باشم که به ثروت افسانه ای برسم برای همینم هست که دزد شدم! البته اتفاقا خیلی هم از کارم لذت می برم!

فقط شایع شده فصل آخر سریال خانه کاغذی تلخترین پایانی رو داره که تاحالا برای یک سریال ساخته شده. برای همین از الان دارم نقشه می کشم تا دیر نشده ماسکم رو آویزون کنم و در برم کانادا وردست دزد اعظم جناب م.خ.


گاهی اوقات آتش بس مهمترین بخش یک جنگ است
۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۰۸:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آلبرت کمپیون, مارک واتنی, هیس هیس, سروان رنو, بانو الیزا, Classic, لوک مک گرگور
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #36
RE: پاسخ

(۱۳۹۹/۱۰/۲۲ عصر ۰۸:۰۳)پروفسور نوشته شده:  

اتفاقا بنده خیلی نگرانم خانم عزیز،،، هنرمند واقعی در شرایطی که بی عدالتی و نابرابری سرتاپای جامعه اش رو گرفته جسما زنده است ولی روحش مرده. شک نکنید. چون یا خودش دل و دماغ پرداختن به هنرش رو نداره یا اگر داشته باشه دغدغه معاش باعث میشه سفارشی کار کنه که طبعا لذتبخش نیست. اما اگه در رفاه هم باشه شاید اثری هنری خلق کنه ولی عرضه هنرش با هزار اما و اگر مواجه میشه و جماعت دوستداری که فرمودید چون از آحاد همون جامعه بحران زده هستند بیشتر فکر نان هستند چون خربزه آبه! تازه من از باور اکثریت که معتقدن هنر و فقر لازم و ملزوم یکدیگرند چیزی نمی گم! شما خودت حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

بعلاوه همین جناب فردوسی رو که ذکر خیرشون بود کدوم جوون امروزی می شناسه؟ پدران ما با نقالی مرشدها در قهوه خونه ها رستم و سهراب رو شناختن و هفت خوان رو رد کردن. خوش بینانه ترین «عمل» امروز در قهوه خانه ها دود کردن قلیونه!  (البته خدا رو شکر قهوه خانه کافه تافته جدا بافته است)

پروفسور عزیز ما تو همین کشور هنرمندانی داشتیم و داریم مثل استاد محمود فرشچیان ، زنده یاد محمدرضا شجریان ، ایران درودی ، منیر فرمانفرمانیان ، اصغر فرهادی ، شهاب حسینی و ... که هم خودشون از هنرشون لذت میبرند و هم از نظر مالی وضعیت بسیار خوبی دارند و هم در سطح جهانی شناخته شده هستند .

وقتی یه مثال نقض هم برای حرفهامون پیدا شد میتونیم کمی باورهامون رو تغییر بدیم و بگیم اگه مشکل جامعه است پس چرا تو همین جامعه هنرمندانی هستند که حالِ زندگیشون خوبه.

خانم سوسن تسلیمی در دورانی ظهور کرد که از خانمها در سینما استفاده ابزاری میشد. آیا ایشون هم نمیتونست همون نگاه بقیه بازیگران خانم رو در حرفه ی خودش داشته باشه؟

باور کنید همه چیز به درونیات ما برمیگرده . من چندین ساله که سعی میکنم با مطالعه در این زمینه ارتباط بین درون انسان ها و رویدادهای زندگیشون رو رصد کنم . و هزاران مثال میتونم براتون بیارم که هر کسی نتیجه باورها و اعتقادات شخصی خودش رو دیده .

یک نفر اعتقاد داره هنر برای انسان نون و آب نمیشه و با توجه به اتفاقاتی که تجربه کرده و مثال هایی که میزنه حرفش کاملا درسته

یک نفر دیگه اعتقاد داره هنر میتونه زندگی انسان رو زیر و رو کنه و با توجه به اتفاقات زندگیش و مثال هایی که میاره حرف اون هم درسته .

میدونید من چقدر از افراد مختلف شنیدم که اگه من استعدادی داشتم ، اگه هنری بلد بودم زندگیم تغییر میکرد.

من کلی افراد رو میشناسم که از هنرشون پول های کلان میسازند

کلی هم افراد هستند که به معنای واقعی هنرمندند ولی به نان شب محتاج

و افراد زیادی رو هم میشناسم که هیچ هنر و استعدادی ندارند ولی به اسم هنرمند کلی ثروت کسب میکنند . مثل خیلی از بازیگران و خواننده های نسل جدید

که اگه این افراد با این استعدادهای سطحی اینقدر موفقند پس چرا افراد واقعا هنرمند نتونن به جایگاه واقعیشون برسن

جناب پروفسور

فرقی نمیکنه شما تو کدوم جامعه زندگی کنی

جهانِ هر کسی مطابق جهان بینی همون فرد نمایان میشه

یعنی یا در همین کشور به رستگاری میرسه یا خداوند فرد رو هدایت میکنه به جای بهتری که زمینه شکوفایی استعدادهای اون فرد رو بیشتر در خودش داره

باید از خودمون بپرسیم ذهنیت ما در جهت فعالیت های ماست یا برعکس؟


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۹/۱۰/۲۳ عصر ۰۳:۴۶
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, پروفسور, سروان رنو
پروفسور آفلاین
هفت خط
***

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۹/۲/۲۲
اعتبار: 14


تشکرها : 553
( 529 تشکر در 43 ارسال )
شماره ارسال: #37
RE: پاسخ

(۱۳۹۹/۱۰/۲۳ عصر ۰۳:۴۶)بانو الیزا نوشته شده:  

پروفسور عزیز ما تو همین کشور هنرمندانی داشتیم و داریم مثل استاد محمود فرشچیان ، زنده یاد محمدرضا شجریان ، ایران درودی ، منیر فرمانفرمانیان ، اصغر فرهادی ، شهاب حسینی و ... که هم خودشون از هنرشون لذت میبرند و هم از نظر مالی وضعیت بسیار خوبی دارند و هم در سطح جهانی شناخته شده هستند .

خانم گرامی نوابغ هر فن و رشته چه علمی چه هنری از همکاران خودشون متمایزند نمیشه موفقیت و پیشرفت اونها رو به تمام همکارانشان تعمیم داد و بقیه رو چون نتونستن در یک شرایط سخت به ایده آل دست پیدا کنن بی عرضه یا نالایق یا کم کار دونست.

دوران انسان تنهای غارنشین گذشته که روی سنگ نقاشی گاو بکشه و از شاهکارش لذت ببره! ما در یک جامعه زنده می کنیم و مدام در حال کنش و واکنش جمعی هستیم. اگر اون انسان غارنشین الان بیاد روی دیوار نقاشی گاو بکشه به هزارجا باید جواب پس بده... چرا این دیوار؟ چرا نقاشی؟ چرا گاو؟!

اینم اضافه کنم خیلی از مشاهیری که فرمودید در مقطعی به تعالی رسیدند که شرایط محیطی زمین تا آسمان با الان فرق می کرد.

(۱۳۹۹/۱۰/۲۳ عصر ۰۳:۴۶)بانو الیزا نوشته شده:  

جناب پروفسور

فرقی نمیکنه شما تو کدوم جامعه زندگی کنی

جهانِ هر کسی مطابق جهان بینی همون فرد نمایان میشه

یعنی یا در همین کشور به رستگاری میرسه یا خداوند فرد رو هدایت میکنه به جای بهتری که زمینه شکوفایی استعدادهای اون فرد رو بیشتر در خودش داره

باید از خودمون بپرسیم ذهنیت ما در جهت فعالیت های ماست یا برعکس؟

واقعا فرق نمی کنه من توی سوییس زندگی کنم یا بین قبایل آدمخوار آمازون؟! بنده درون دیگ جوشان قبیله کولینا قُل قُل بزنم و فکر کنم در چشمه آب گرم لوزان ریلکس می کنم! اینجوری به رستگاری می رسم؟! بعیده! البته شاید بتونم رستگاری رو در ابعاد دیگه بررسی کنم و به یک ایدئولوژی متناسب با جهان بینی آدمخواری برسم حالا:

یا باید یکی رو بجای خودم درون دیگ بیندازم و همرنگ جماعت بشم که خودم اهلش نیستم.

یا باید خدا هدایتم کند و برای شکوفایی استعدادهای آشپزیم مرا به جای بهتری پرتاب کند که خدا اهلش نیست.

یا باید همونجور که دارم می پزم به اهل قبیله بگم این روش خداپسندی نیست بیایید بجای من از هویج و نخود و لوبیا که قطعا خاصیت بیشتری دارن استفاده کنید که آشپز قبیله اهل این حرفا نیست.

خوب پس چکار کنم؟ دوست دارم هرکی جواب این سوال رو اگه جرئت ابراز جمعی نداره لااقل در ذهن خودش بده. چون ضمن سپاس از بانو الیزای فرهیخته و گرامی، تصمیم دارم دیگه سکوت کنم و بذارم بقیه قضاوت کنن و من پاسخنامه اینچنینی ننویسم. فقط کاش این سوال شما «باید از خودمون بپرسیم ذهنیت ما در جهت فعالیت های ماست یا برعکس؟» رو رضا جواب می داد. همونی که در یک برنامه زرد تلوزیونی وقتی ازش پرسیدن چه آرزویی داری، جواب داد: “از صبح تا شب سر کار بودم وقت نکردم به آرزویم فکر کنم”. اما متاسفانه دیر شده چون همین چند روز پیش خودکشی کرد.


گاهی اوقات آتش بس مهمترین بخش یک جنگ است
۱۳۹۹/۱۰/۲۳ عصر ۰۵:۵۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, هیس هیس, آلبرت کمپیون, سروان رنو, بانو الیزا, Classic, لوک مک گرگور
ارسال پاسخ