[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 5 رای - 4.2 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان
نویسنده پیام
Kurt Steiner آفلاین
Commanding The 12th Parachute Detachment
*

ارسال ها: 535
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱/۲۹
اعتبار: 48


تشکرها : 1330
( 7863 تشکر در 407 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

به نام خدا

و با سلام به دوستان کافه کلاسیک 

.

.

برداشت آزاد : مطالب این پست صرفاً برداشت کاربر است و ممکن است با واقعیت فیلم منطبق نباشد .

.

در فیلمها و سریالها گاه سکانسهایی هستند که برای لحظاتی مخاطب را که تا پیش از آن با داستان و قصه آن همراه شده است؛ هوشمندانه متوقف میکنند . در واقع آنها صحنه های با تاملی محسوب میشوند که ذهن تماشاچیان را به تفکر وا میدارند ...

در سریال زیبای هزار دستان جاییکه در اواخر داستان، رضا نقشه توطئه آمیز خان مظفر را برای سرکار مفتش فاش میکند؛ ما با چنین لحظاتی مواجه می شویم .

.

.

اینجا دو شخصیت متضاد که زمانی در مقابل یکدیگر، زمانی دوست و زمانی منقطع از همند؛ در یک مسئله مشترک قرار گرفته اند . درحالیکه باز خورد هر یک متفاوت است ...

.

.

رضای پیر که خاطرات و شور جوانی در درونش رفته رفته بیدار شده است و مفتش، عامل نظمیه که عمری را در زشتی، آلودگی و پلیدی سپری کرده هر دو در کنار هم ایستاده اند . اما ...

.

.

وقتی مفتش بعد از تلاش در کسب موقعیت و جاه طلبی در بدست آوردن مقام و منزلتی بسیار فراتر از ذلت دوران کودکی - که به گفته هزار دستان، چونان علفی سریع رشد نموده است - سرنوشت خود را از دهان رضا تفنگچی میشنود؛ ناامیدانه تلاش میکند تا بتواند بخشش و ترحم هزاردستان را دوباره بدست آورد . اما وقتی این تلاشها بی ثمر میماند؛ بر خلاف رضا، با استیصال خود را غوطه ور در نقشه خان مظفر میکند .

.

.

وقتی رضا به او میگوید لااقل به نقطه ای دور فرار کند - چنانکه خود زمانی از گزند کمیته مجازات اینگونه کرد . هرچند که خان حاکم از مخفیگاه او مطلع بود - مفتش ناامیدانه در پاسخ، سخن از آبروی نداشته ای به میان می آورد که قرار است اکنون با وصلتِ خانواده ای محترم آن را به دست آورد - و به باور خود در پی آنچه به زحمت بدست آورده؛ تنها چیزی است که در حال حاضر فاقد آن است -

و نهایتاً هنگامی که مفتش با چاقویی فرو شده در قلب، به داخل داروخانه آورده میشود؛ رضا متوجه میگردد؛ آخرین لحظات زندگی او بسرعت در حال پایان است ....

.

.

مفتش به سختی و لکنت به رضا میگوید تا اسلحه اش را که در درون اتومبیلش قرار دارد؛ بردارد :

... یه اسلحه قدیمی توی ماشین هست ... کار با این اسلحه برای تو سخته ...

 دلم میخواد .... پیش از مرگم ... تو دستت باشه ...

در اینجا برای لحظاتی صحنه خالی میشود و جز یک انسان در حال مرگ، همراه با ضرباهنگ موتیفهای موسیقی چیزی وجود ندارد .

.

.

در این سکانس وقتی کاراکتر سر خود را می چرخاند؛ روبروی خود تصاویری از مارهایی میبیند که به او خیره شده اند . برای لحظاتی چشمان خود را میبیند و تماشاچی از حالت صورت او دردی جانکاه را متوجه میشود که اکنون زخمهای عمیقش با وحشت و اضطراب از فرجام و عقوبت، در هم آمیخته است .

.

.

رضا که برمیگردد؛ مفتش تمام کرده و قصه و داستانش به پایان رسیده است - برخلاف رضا که بعد از مرگش داستان او همچنان ادامه دارد - نعش خون آلود او با آمبلانس به بیرون حمل میشود و دوربین از درون آن، آدمهایی را نشان میدهد که هر یک به دنبال سرنوشت خود میروند ...

.

.

http://www.4shared.com/video/K22qMd7vba/_online.html

.

.


و در سریال رعنا نیز باز با صحنه ای قابل تامل روبرو هستیم .

.

.

رعنا و جواد پیوندی عاشقانه با یکدیگر دارند . بطوریکه بعد از مرگ جواد، این پیوند هنوز پابرجاست . رعنا به دنبال عشق خود با جواد به جایی میرسد که تنها عشق او را به آنجا راهنمایی کرده است .

و اینجا مرزی است که قبلاً جواد و سهراب از آن عبور کرده اند ... و بعد از رعنا، اکنون تهمینه هم در جستجوی آن است .

.

.

در این سکانس، صحنه مملو از نماد پلاکاردهایی است که بر رویش نوشته شده : شهید گمنام ... شهید گمانم ...  شهید گمنام ...

.

.

پشت صحنه در تاریکی فرو رفته و این شاید استعاره ای از دنیایی فانی با دلبستگانش است که در پشت سیاهی آن قرار دارند .

اما شهید گمنام کیست ؟ در این تاریکی فقط یک نشانه از آنها وجود دارد و آن شاید تنها یک نشان و راهنمایی باشد برای سالکان راه عشق

اکنون تهمینه که راه مادر را طی میکند - همراه نامزدش رسول، دوست سهراب - در شروع زندگی مشترکشان در آستانه عبور از یک مرز قرار دارند . عبور از مرزهای تعلقات دنیایی که برایشان تنها وسیله ای است در کسب عشقی آسمانی ...

.

.

http://www.4shared.com/video/5cLcAG3Ice/_online.html

.

.

kurt steiner


دنیا فریبنده و دل انگیز است اما دوامی ندارد .
۱۳۹۴/۱/۱۲ صبح ۱۱:۳۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, بلوندی غریبه, هایدی, حمید هامون, BATMAN, ژان والژان, سروان رنو, خانم لمپرت, برو بیکر, مگی گربه, زرد ابری, مراد بیگ, بیلی لو, دیوید نودلز, پهلوان جواد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان - Kurt Steiner - ۱۳۹۴/۱/۱۲ صبح ۱۱:۳۴