[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 5 رای - 4.2 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان
نویسنده پیام
مگی گربه آفلاین
مشتری شبهای کافه
*

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱۱/۱۹
اعتبار: 47


تشکرها : 8633
( 2272 تشکر در 66 ارسال )
شماره ارسال: #19
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

نام استاد بهرام بیضایی همواره مترادف است با حسرت ساخته نشدن شماری از فیلمنامه ها و آثار مکتوب ایشان که متاسفانه هر یک اجازه ساخت پیدا نکردند. دریغا که چه فیلمنامه هایی از استاد در این سینما ساخته نشد و چه نمایشنامه هایی که بر صحنه نرفت.

رگبار ( 1351 ) :

سکانس زیبای آن شب بارانی که آقای حکمتی (پرویز فنی زاده) و عاطفه (پروانه معصومی) راه خانه را طی می کنند.

آقای حکمتی : " من هیچ مورچه ای رو نکشتم. در من هیچ عنصر قهرمانی نیست، من هیچ مورچه ای رو نکشتم ، با وجود این دخترتون رو دوست دارم."

عاطفه: " بلند تر بگو ، بلندتر، اون چیزی نمی شنوه ."

سکانس می گساری حکمتی با رقیب عشقی اش رحیم آقای قصاب ( منوچهر فرید ).

یکی دیگر از لحظات ناب فیلم آنجاست که پزشک مرگ مادر ( عصمت صفوی ) را تایید میکند ولی دستان مادر هنوز در حال بافتن است.

 همچنین سکانس آخر ، که زن صاحب خانه به زخم دل حکمتی اشاره می کند و آقای حکمتی بعد از تحمل آن همه رگبار نگاهای بیگانه، به ناچار آن ناکجاآباد را ترک می کند و چهره پر تردید و حسرت بار عاطفه در پایان این نما .

غریبه و مه ( 1353 ) :

متاسفانه هنوز موفق به تماشای این فیلم نشده ام. 

کلاغ ( 1356 ) :


سکانسی که آسیه ( پروانه معصومی ) قدم زنان به خاطرات مادر شوهرش ( آنیک شفرازیان ) گوش می دهد و در نظرشان تهران قدیم مجسم می شود. 

 آسیه: "خانم، محله بچگی تون که می گفتین، چرا نمیریم اونجا؟"

پیره زن: "تو چه می دونی اون کجاست؟ محله من سالهاست که گم شده...چندین سال پیش یه دفعه با مرحوم داداش رفتیم که پیداش کنیم ولی از یک دنیای خیالی سر درآوردیم، جایی که همه مثل غریبه ها بودن."

چریکه تارا ( 1357 ):  افسوس دیگر از زخم های من بوی افتخار نمی آید.

فیلم بسیار نمادین و زیبایی که اولین هنرنمایی سوسن تسلیمی ( زن اسطوره ای تمام عیار سینمای بیضایی ) در سینمای ایران است که به خاطر نقش آفرینی تحسین برانگیزش برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره بین المللی سه قاره نانت فرانسه (دوره سوم) شد.

در این فیلم توقیف شده استاد، آیین ها ، اسطوره ها، تعذیه و... نمود بارز دارد.

سکانسی که تارا برای پس گرفتن فرزندانش نزد برادر شوهرش آشوب ( سیامک اطلسی ) می آید .

تارا خطاب به آشوب : "عشقی که از گورستان شروع بشه، قبلاً مُرده."

سکانس مراوده تارا و مرد تاریخی(منوچهر فرید) در جنگل.

تارا: "من برای هر لقمه ای که می خورم کار می کنم، حتی برای هر نفسی که می کشم. زندگی من چه تعارفی داره؟ چرا نباید بلند بخندم یا مسخرگی کنم؟ یه چیز دیگه ... من حتی بلدم داد بزنم."

مرد تاریخی : "اینک اراده سردار را ببین؛ کسی که نابود شد ولی تحقیر نشد. طایفه من به خاموشی پیوست زیرا از مردمان زمین خیر ندید...ما برای ایشان جنگیدیم و ایشان راه پنهان را به دشمن نشان دادند.   در زمین چیزی نیست که مرا دلبسته کند. همه سپاهیان من شاهد باشند و همه تیره و تبار من؛ من می توانم چشم ببندم، می توانم فریاد قلبم را نشتوم، می توانم به سوی شما برگردم، می توانم آزاد شوم "

تارا: " نه، به شیطون لعنت، نه، حالا دیگه نمی خوام بری... دوستت دارم."

و سکانسی که سپاهیانی به شهادت دادن اصالت تبار مرد تاریخی در مقابل تارا، از دل دریا سر برمی آورند.

 مرگ یزدگرد ( 1361 ): آری، اینک داوران اصلی از راه می رسند. شما را که درفش شپید بود این بود داوری؛ تا رای درفش سیاه آنان چه باشد!

 

فیلمی که داوران نخستین جشنواره فجر به سادگی از آن گذشتند و مسولین هم به بهانه نداشتن حجاب بازیگران زن، این فیلم مهم را از اکران عمومی محروم  اش کردند.

این اثر ماندگار بیضایی از روایت جذاب و تو در توی مجلس شاه کشی هنوز هم بهترین منبع ایرانی است که اساتید دانشگاه و دانشجویان رشته ادبیات نمایشی و بازیگری ، به آن استناد می کنند.

فیلمی با یک لوکیشن محدود و با نقش آفرینی های دشوار و فراموش نشدنی.

علاوه بر تماشای فیلم، خواندن نمایشنامه/فیلمنامه مرگ یزدگرد، لطفی دیگر دارد.

شیوه روایت گری و داستان گویی بهرام بیضایی  با ادبیاتی فاخر و اصیل، واقعاً منحصر به فرد است.

دیالوگ نویسی بیضایی آن روی دیگر سکه دیالوگ نویسی مسعود کیمیایی است.

. یکی دیگر از نمایشنامه های جذاب بیضایی که بسیار دوستش دارم نمایشنامه شب هزار و یکم است.

باشو غریبه کوچک ( 1365 ):  با این صدا ساقه ها بهتر رشد می کنند.

این سومین فیلم بهرام بیضایی است که بعد از غریبه و مه و چریکه تارا ، در خطه سرسبز و چشم نواز شمال ایران فیلمبرداری شد. فیلمی که خاطره های دوران کودکی و نجوانی خیلی ها را مجسم می کند.

و همان طور که دزیره گرامی هم در پست شان اشاره کردند این فیلم نه تنها در حافظه سینمایی ، بلکه در زندگی حقیقی ما هم تاثیر خود را گذاشته است.

 

 نایی جان: " برای نوشتن این نامه نزد همسایه نرفتم. این نامه را پسر من می نویسد، که نامش باشو ست. ایشان در همه کارها به ما کمک می کند و کمتر از کاری که می کند نان می خورد؛ و آن نان را من از لقمه خودم می دهم. او مثل همه بچه ها ، فرزند آفتاب و زمین است..."  

شاید وقتی دیگر ( 1366 ):    بچه ای میاد که هیچکس منتظرش نیست. هیچکی از آمدنش خوشحال نیست و اون خودش نمی دونه . باید فکر کنم ... چرا سگ ها رو جمع نمی کنن ؟؟ 

 

 آن سکانس معروف فلاش بک از مادر که بی اختیار مخاطب را به یاد آثار سینمای کلاسیک جهان می اندازد با آن موسیقی سحر انگیز بابک بیات و بازی تکرار نشدنی سوسن تسلیمی. و چه زیبا نشان داد که کیان و ویدا هر کدام بخشی از شخصیت پنهان مادر را تشکیل می دهند.

مسافران ( 1370 ):  لعنت به جاده ها اگه معنی شون مرگه ... 

سکانس پایانی که خانم بزرگ ( جمیله شیخی ) ماهرخ ( مژده شمسایی ) را تشویق به استقامت می کند و ماهرخ با پوشیدن لباس شکوهمند و سفید عروس ، در برابر تقدیر می ایستد و  زندگی را برمی گزیند ، و بدین ترتیب مسافران باز می گردند و آینه {که نماد هویت خاندواده است و امکان شکسته شدنش نیست } را به ماهرخ { زن نماد الهه زمین و زایش و باروری } تحویل می دهند. فیلمی در ستایش زندگی!...

 

 

سگ کشی ( 1379 ):   چه بلبشویی می شه اگه همه بخوان از هم بدزدن.

حالا وقت سگ کشی است، بعد از ده سال فیلمی از بهرام بیضایی اکران شد که از لحاظ فنی و محتوایی فراتر از استاندارد های رایج سینمای ایران بود و البته پرفروش ترین فیلم سال هم شد.

سکانس رجز خوانی گلرخ کمالی در مقابل سنگستانی ها 

گلرخ کمالی: "بهتون دلخوشی میدم ، پدر بدبخت من که سی ساله برای فرهنگ این کشور کار می کنه،

برای همه چیزش لنگه، از کاغذ و مرکب تا چاپ و پخش و اجازه تک تک کلمات. اما امثال شما هیچ معنی

 ندارین، حتی کسی مانعتون نمی شه از دخترش بخواین التماس کنه به خاطر یکی دیگه که متاسفانه بهتر یا

بدتر از جنس شماست نه من و این خیلی خیلی گرونه و شما هم نباید چیزی از تلخیش بفهمین..."

 

کلماتی که گلرخ در باره پدرش به زبان می آورد، شرح حال خود بیضایی است. و  الحق که مژده شمسایی در این فیلم سوسن تسلیمی زمانه است.

وقتی همه خوابیم ( 1384): 

سکانسی که چکامه چمانی ( مژده شمسایی ) خود را نجات شکوندی ( علیرضا جلالی تبار )، جا می زند و پا به قتلگاه گذاشته و مرگ خود خواسته اش را در مقابل آن سینمای سوخته،رقم می زند.


تنها سلاح من در این دنیای به شدت مسلح، دیوانگی است - جبران خلیل جبران
۱۳۹۰/۸/۱۶ عصر ۰۹:۲۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, بانو, دن ویتو کورلئونه, ترومن بروینک, دزیره, گرتا, میثم, بهمن مفید, کاپیتان اسکای, الیشا, الیور, دلشدگان, سروان رنو, سارا, Memento, باربوسا
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان - مگی گربه - ۱۳۹۰/۸/۱۶ عصر ۰۹:۲۱