[-]
جعبه پيام
» <شارینگهام> کارتون های جزیره ی اسرارآمیز و سفر به مرکز زمین رو فقط با صدای ارشاک قوکاسیان دوست داشتم.
» <شارینگهام> درود و تسلیت به خاطر درگذشت ارشاک عزیز
» <سروان رنو> بتمن جان ! این فیلم های terrifier که اینا میگن اصلا فیلم نیست ؛ بیشتر شبیه بازی کامپیوتری است
» <BATMAN> شما دهه شصتیها فقط فیلمایی مثل سلمان خان و شاهرخ خان رو تماشا میکنید بنابراین terrifier به سلیقتون نمیخوره! البته کامنتشو حذف کردن
» <BATMAN> در مقابل آغاز بتمن 2005 اثر خیلی خوبیه، حتی منتقد سخت پسندی مثل فراستی هم تائیدش میکنه/ یه نکته هم بگم/ گفتم دهه نودی، علت داشت! چون کاربر عرفان در کامنتی گفت
» <BATMAN> فیلم بد، بده دیگه، به سلیقه ربطی نداره، مثلا بتمن و رابین 1997 افتضاحه و ارزش دفاع کردن نداره
» <BATMAN> نظرم در رابطه با فیلم و در ادامه، بحث با یک دهه نودی / https://www.f2medi.ir/19563/terrifier-3-2024/
» <BATMAN> ژانر وحشت زیاد میبینم ولی سه گانه این فیلم همینطور شخصیت اصلی دلقکش هر دو واقعا نفرت انگیزن! جزو فیلمهایی که نباید دید! https://www.doostihaa.com/post/1403/08/0...https://www.doostihaa.com/post/1403/08/07/terrifier-3
» <رابرت> مستند "قصه آرشاک" https://doctv.ir/Program/219130
» <سنباد> ببخشید دوبله فیلمهای 1961 Sanjuro(سانجورو) و فیلم Operation-Ganymed-1977 و گمشده در برهوت1990(the last in the barrense)رو کسی دارد؟ باتشکر از دوستان گرانقدر
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 5 رای - 4.2 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان
نویسنده پیام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10948 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #1
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

می خواستم پیشنهاد کنم که اگر دوستان موافق باشن هر از چند گاهی یکی از کارگردان های مطرح رو در نظر بگیریم ( فعلا از ایران ) و هر کدوم از ما بهترین سکانسی رو که از میون فیلمهای ساخته شده توسط ایشون رو می پسندیم معرفی کنیم و البته ذکر علت انتخاب و اگر بحث گرم شد و طلبید ! راجع به اونها با هم گفتمانی هم داشته باشیم ! به نظرم موجب شناخت بیشتر از ظرافت ها و نقاط قوت کار اونها خواهد شد و در عین حال ممکنه موجب شناخت بیشتر پیدا کردن از روحیات و دیدگاه های جماعت کافه نشین هم بشه !

اگه موافق باشین چراغ اول رو به احترام  آقای (( مسعود خان کیمیایی )) با بهترین سکانس از سینمای ایشون روشن کنیم !

دوستداران سینمای حاج مسعود یا علی !

و یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۷/۲۷ صبح ۱۲:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ترومن بروینک, ژان والژان, جیسون بورن, گرتا, میثم, راتسو ریــزو, حمید هامون, بانو, مگی گربه, الیشا, نیومن, باربوسا
جیسون بورن آفلاین
تحت تعقیب
*

ارسال ها: 190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۱۵
اعتبار: 22


تشکرها : 1438
( 1650 تشکر در 88 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

فیلم گوزن ها:

تصویری ماندگاراز تهران در میانه های دهه پنجاه

فیلم به دلیل داشتن دو کاراکتر اصلی با خواستگاهی مشترک اما سرنوشت هایی متفاوت طیف متنوعی از لوکیشن ها و نشانه های شهری را در خود جا داده و می توان آن را به عنوان کاملترین سند از زندگی شهری نیمه ی دهه پنجاه پذیرفت. کیمیایی در گوزن ها به واسطه قهرمان محوری فیلم های خود به دل شهر و مردمانش می زند و تقریبا لوکیشنی نیست که در یک زندگی روزمره امکان سرکشی به آن باشد و فیلم آنجا نرود.

منبع:مجله 24

۱۳۹۰/۷/۲۷ صبح ۰۲:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, دن ویتو کورلئونه, گرتا, میثم, راتسو ریــزو, حمید هامون, سناتور, بانو, مگی گربه, دزیره, الیشا, دلشدگان, باربوسا
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

درود به دون ویتو، راتسو ریزو و سایر دوستان کافه.

اکثر فیلمهای کیمیایی چه خوب چه بد سکانسهای آغازین بسیار کوبنده دارند و به تماشاگر شوک ابتدایی را با تمام قدرت وارد می کنند.این نمونه ها در فیلمهای پس از انقلاب ایشان بیشتر به چشم می آیند. به عنوان مثال : ورود مرسدس بنز به بازارچه ی نایب در فیلم "مرسدس" که تضاد با محیط و شکاف طبقاتی را تمام و کمال نمایش می دهد – تک گویی ابتدایی سلطان در دل سیاهی : واسه اینکه بهتون بد نگذره، قدر خنده تونو بدونین و ناراحتیاتونم بذارین کنار، هوای این رفیق مارو هم داشته باشین، حواستونو بدین که ضرر نمی کنین . من اینکاره نیستم موقت ...... و همینطورتا آخر که حواس مخاطب را به داستان کاملا جلب می کند- شروع طوفانی حکم : حرفهای فروزنده و تیر اندازی اش را که یادتان نرفته؟!- لحظه ی تحویل سال در جرم که با اعلام سال جدید توسط خسروشاهی، ناگهان دستی وارد محفظه ی ماهی ها می شود و ماهیی را گرفته و به طرز تکان دهنده ای قطعه قطعه می کند که به ما یادآور می شود که با فیلم واقع گرایی طرف نیستیم ... و بالاخره کل سکانس عنوان بندی فیلم اعتراض : حرف زدن  امیر علی با کسی که اول او را کشته است! و در ادامه کل پلان و سکانسهای زندان تا زمان آزادی امیر علی که همگی این نمونه ها جدا از کیفیت فیلم به نظر من جزو بهترین سکانسهای تاریخ سینمای ایرانند.........

پی نوشت : موردی که می خواهم بگویم زیاد ربطی به این تاپیک ندارد ولی شنیدنش خالی از لطف نیست. با اینکه بیشتر فیلمها و دیالوگهای کیمیایی را دوست دارم اما ته دلم از شیوه ی دیالوگ نویسی اش از رد پای گرگ به بعد دل خوشی ندارم.اینکه باید هر دیالوگ را چند بار گوش بدهی تا معنی آنرا درک کنی و این نوع نگارش برای مخاطبی که با این نوع گویش آشنایی ندارد ارتباط برقرار نمی کند.اما در کمال تعجب موردی را دیدم که بهانه ای شد برای اسم بردن از یک مورد خاص که در بالا به آن اشاره کردم:یکی از همکاران که زیاد علاقه ای به سینما ندارد و کیمیایی را به بیشتر به خاطر همسر سابقش می شناسد! بلوتوثی را نشانم داد که از تعجب دهانم باز ماند: سکانس زندان فیلم اعتراض از دیالوگ : ((رضای حق، آقا محسن دربندی از دستور پرهیز فرمودند)) به بعد تا وقتی که امیر علی از محسن دربندی تشکر می کند بطور  کامل در گوشی اش بود! به خودم گفتم که خدا رو شکر هنوز هم میتوان امیدوار بود که این دیالوگها  هنوز بر خلاف تصور من می تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند...


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۷/۲۷ عصر ۰۸:۵۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیسون بورن, دن ویتو کورلئونه, بانو, راتسو ریــزو, مگی گربه, ژان والژان, میثم, دزیره, الیشا, roolplack, باربوسا
جیسون بورن آفلاین
تحت تعقیب
*

ارسال ها: 190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۱۵
اعتبار: 22


تشکرها : 1438
( 1650 تشکر در 88 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

فیلم سینمایی سلطان (1375):

...سلطان همراه مریم ازخانه بیرون زده است.سایدکار موتورش را بسته و در اتوبان های شهر (بزرگراه هایی که در زمان ساخت فیلم نشانه ای از تهران مدرن شده بودند) می چرخد.بعد جایی میانه ی یک اتوبان خلوت می ایستد از موتورش پیاده می شود و به قولی که به مریم داده این که خانه اش را به او نشان داده عمل می کند.سلطان با دیالوگ «اینجا خونه ی ما بود...»شروع می کند و روی آسفالت اتوبان عریضی که میانش ایستاده نقشه خانه ی قدیمی شان را که برای ساخته شدن اتوبان (مدرن شدن شهر؟) خراب شده برای مریم رسم می کند.سلطان اعتراض مهم ترین سینماگر اجتماعی تاریخ این سینما به تخریب بافت قدیمی تهران و تبدیل آن به شهری است که هویت گذشته را ندارد.بازی فریبرز عرب نیا در مقابل نگاه همدردانه ی هدیه تهرانی قطعا تاثیر گذاری این سکانس را بیشتر کرده است.

منبع:مجله 24

۱۳۹۰/۷/۲۷ عصر ۱۰:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دن ویتو کورلئونه, بانو, حمید هامون, ترومن بروینک, راتسو ریــزو, ژان والژان, میثم, مگی گربه, دزیره, الیشا, باربوسا
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

سخت ترین کار دنیا برای کیمیایی بازها انتخاب یک سکانس و تنها یک سکانس از فیلم های کیمیاییه. شاید کسانی که آقای رییس رو دوست ندارند یا نسبت به فیلم های آقای رییس بی تفاوت هستند خیلی راحت یک سکانس رو انتخاب کنند ولی این کار برای امثال من دشوارترین کار دنیاست چون با هر فریم فیلم هاش زندگی کردیم ... سکانس صحبت قیصر و خان دایی در قیصر ، سکانسی که نوری ،دانیال رو برای شهادت دادن راضی میکنه در سرب ، درددل رضا و آقا جلال در دندان مار،صحنه بازجویی امانی در خط قرمز، سکانس ابتدایی رد پای گرگ و صحبت های بازپرس جلالی برای جمشید اختری در تیغ و ابریشم که: عمر عین ساختمونه. مفید داره، زیر جرز داره، غذا خوری داره، خواب داره، گرما داره، سرما داره، پنجره رو باغ داره، رو به خیابون، رو به دیوار، رو به بیابون... خلاصه که پرتم داره. خواستگار بیمار فیلم گوزن ها( اصلا همه فیلم گوزنها ). وقتی قیصر از مرگ مادر باخبر می شود: ننم مرد؟. کتک خوردن رضا موتوری جلوی پرده سینما . آنجایی که سلطان محل خانه قدیمیشان را به مریم نشان می دهد و .... بگذریم


اما یکی از سکانس های خوب اما مهجور و کمتر دیده شده مسعود کیمیایی


رستم ، گروهبان از جنگ برگشته که هیچ نشانی در ظاهرش از آن رستم افسانه ای نیست از کامیون پیاده می شود و به طرف تعویض روغنی می رود تا شاید پس از سالهایی که در جنگ سپری کرده بتواند آرامش را در کنار خانواده خود بیابد. همه چیز به کندی پیش می رود. پالتویی مندرس، پوتین هایی پر از گل، گل و لای جاده انگار که یا اینجا پایان دنیاست یا اینکه این مرد از دورانی سپری شده باز می گردد. خستگی در تمامی حرکات رستم ( احمد نجفی ) موج می زند. گل بخت (گلچهره سجادیه ) درون چاله تعویض روغن، که از همان پایین در فاصله بین زمین و کف ماشین روی چاله، ابتدا پوتین های رستم را می بیند. پوتینها از دید گل بخت حرکت می کنند، او با چراغی در دست درون چاله ایستاده است، رستم به درون چاله می رود ، پس از چندی ما فقط می بینیم که نوری می لرزد. دیداری درون یک چاله کثیف و چرب ، پس از سال های بسیار فراق. نوری در تاریکی می لرزد،در گل بخت با آن ظاهر کثیف و در آن لباس کار چرب هیچ نشانی از معشوق نیست و رستم هم که وضعیتی بهتر از او ندارد. چه بهتر که سانسور به ما اجازه ورود به خلوت عاشقان را نمی دهد. افسوس که نه رستم آن رستم شاهنامه است و نه گل بخت ، بختی چون نام خود ندارد...

با سپاس فراوان از دن ویتو بزرگوار و تشکر بسیار از دوست خوبم حمید هامون



فایل های ضمیمه بند انگشتی
   

تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۹۰/۷/۲۸ عصر ۱۱:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیسون بورن, ژان والژان, بانو, دن ویتو کورلئونه, حمید هامون, میثم, دزیره, مگی گربه, الیشا, ژنرال, باربوسا
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3541 تشکر در 126 ارسال )
شماره ارسال: #6
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

موضوع فیلم ضیافت درنوع خود به اندازۀ کافی جذاب است، یادش بخیر، سالهای 74-75 شبیه یکجور موج عجیب، این قرار و مدار 10 سال بعد، 20 سال بعد، از دبیرستانی به دبیرستان دیگر سرایت می کرد... مشهورترینشان در نسل ما قرار 88/8/8 بود ....

و ... به همۀ این جذابیتها اضافه کنیم دیالوگهای خاص کیمیایی را...

********************************************************

بعد از فارغ التحصیلی بچه ها از دبیرستان بدر، 7 همکلاس، دسته جمعی به کافۀ ماطاووس هجوم می برند، با وجود ممنوعیت فروش مشروب به نوجوانان، ماطاووس راضی می شود و فضایی بسیار رویایی شکل می گیرد. این سکانس را بطور کامل از فیلمنامه نقل می کنم:

داخلی-کافه ماطاووس

جواد کتش را در می آورد.

جواد: خیلی خب بچه ها، بسه دیگه، حرف بی حرف، ماطا بچین، منم کمک.

بچه ها با سر و صدا میز و صندلی ها را مرتب می کنند، جواد، ماست و بقیۀ مخلفات را روی میز می آورد.

جواد: ماطا، اون رادیو رو روشن کن دیگه جون من!

ماطا رادیو را روشن می کند، ترانه ای قدیمی* پخش می شود. هفت رفیق دور میز آرام گوش به ترانه سپرده اند، شهباز به حرف می آید.

شهباز: می دونین چیه بچه ها، نه فیزیک در آینده به دردمون می خوره، نه شیمی، نه جغرافی، نه جبر، نه هندسه، نه ریاضیات. فقط درس، درسه که به درد ما می خوره.

جواد پوزخند می زند.

جواد: خب درس یعنی چی؟

ناگهان جدی می شود و رو به بقیۀ بچه ها می کند.

جواد: بچه ها ساکت، ساکت می خوام یه چیزی بگم. من می خوام تو همین محل بمونم، تو همین محل هم معلم بشم. تکون هم از این خونۀ بابایی نمی خورم.

اسی: تکونت می دن. به خیالت همینجوری می مونه؟! (با انگشت نشان می دهد.) جوونی اینقدر، وسط عمری اینقدر، آخر عمری...

جواد: چی رو؟

اسی: تکون.

اسی: امان از پیری، پیری خوبش خوبه، ولی پیری الکی خیلی بده.

عبد: با اجازۀ علی آقا و آقا رضا دو تا دیگه.

علی: دوتا دیگه چی تربچه زاغی؟

عبد: بابا یه دفعه س، دور هم هستیم دیگه.

علی: قرارمون بود حرفهای هم رو بفهمیم، نه؟

رامین: دستخوش علی آقا، یعنی حرفهای هم رو نمی فهمیم؟

رضا: خب بابا جون، قرارمون بود دیگه؟ من و علی آقا اینقدر دوستتون داریم که الان اینجاییم. همون حال اولمون بهتر نبود علی؟

علی: راست می گه دیگه.

رامین: خیال کردین ما نمی دونیم. من که قبول شدم دلم گرفته. شما برای ما اومدین اینجا، شما هم دلتون گرفته. خانوادۀ قدیمی، مذهبی، تهرونی، علی آقاش اینجا چیکار می کنه؟ آقا فتح الله، کاشیکار، علم کش محله، آقا رضاش اینجا چیکار می کنه؟ ما عقلمون می رسه وقتی می گین حساب امشب با منه یعنی چی...

شهباز: حوصلۀ بی پولی و بی کسی رو ندارم.

علی: پولداری که واست بی کسی صاف و صوف نمی کنه مومن. اون کسی که واست کس باشه اینور بی پولیته. اصلا خود پولداریه که برات کس نمی ذاره، اون کسی که رفیق پولداریت باشه نا کسه.

اسی: من که ورزشو ول نمی کنم.

جواد: (با تمسخر) تا قهرمانی؟

اسی: نه تا باشگاهی.

شهباز: روزا می زنم به کار، شبا درس.

علی: اینقدر از خودتون و پولدار شدن نگین، من که نخوردم، خوردم؟ هان، ببینید، یه چیزی می گم نه نیارین، اما آرۀ الکی هم نیارین. یه سال و روز و ساعتی رو قرار می ذاریم هرکی هرچی شده، چه اونی که بارش بار شده چه اونی که بارش افتاده که خدا کنه همۀ ما کار درست بیاییم، خلاصه یه دفعه دیگه دور هم جمع بشیم، آره، هان؟

عبد لبخندی از سر رضایت می زند.

رضا: من که نخوردم علی، اما به دم و دلت صلوات. ببین کجا دلم می لرزه، چه قراری.

عبد: حواس ماهم هست. علی آقا حساب ماطاووسو می کنه، اما خودش نمی خوره، قرار درس شبو و دیدن رخ یار واسه دورترا میذاره، بعد حواسشم پی عشق حالاته که نکنه تموم بشه. تموم بشه بعد نفهمه بار کی بار شده، بار کی افتاده، به مام که می گی زاغی تربچه (اشک در چشم دارد.)

شهباز: سرم داره از ندیدن شما چرخ بر می داره، فکر اینکه همدیگه رو دیگه نبینیم.

علی آهی می کشد.

علی: هرکی می آد دستاشو بگذاره روی دست من (دست دراز می کند)

عبد دست روی دست علی می گذارد.

عبد: عجب دستی!

رضا دست می گذارد.

رضا: دست منم لای دست شما.

شهباز: می دونین بچه ها، سخته، همین حالا فکراتونو بکنین. هرکی نه ته دلش اومد دستشو بکشه، که اگه حالا بکشه، بهتر از اینه که نیاد و زیر و رو بکشه.

دوربین به دور میز و بچه ها می چرخد.

علی، رضا، عبد، شهباز، هر هفت نفر می گریند.

-          دو سال دیگه، همین موقع، همین جا، هان.

-          می تونیم بگیم سه سال.

-          هفت سال دیگه....

 دوربین به طرف ماطاووس می رود که پشت پیشخوان ایستاده و با بغض به این قرار می نگرد....

-------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------


* ترانۀ سنگ قبر آرزو (آسمان چشم او آیینۀ کیست / آنکه چون آیینه با من روبرو بود...) با صدای آرتوش پخش می شود.

بامهر... بانو


مریم هروی
۱۳۹۰/۷/۲۹ عصر ۰۶:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : راتسو ریــزو, میثم, ترومن بروینک, حمید هامون, دن ویتو کورلئونه, ژان والژان, پدرام, دزیره, گرتا, الیور, مگی گربه, الیشا, چارلز کین, آماندا, باربوسا
مگی گربه آفلاین
مشتری شبهای کافه
*

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱۱/۱۹
اعتبار: 47


تشکرها : 8633
( 2277 تشکر در 66 ارسال )
شماره ارسال: #7
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

سکانس های ویژه مسعود کیمیایی در تاریخ سینمای ایران مخصوصاً آن دسته از آثارش که عطر و بوی

نوستالژی گرفته اند بسیار است و به طبع انتخابشان هم سخت تر است.

همه سکانس های شخصیت های گوزن ها از سید و قدرت و فاطی گرفته تا همسایه های پر سر و صدای آن خانه مُندرس و آشفته و ....

نمایش عریان و گزنده از سیاهی های روزگار و همه تنهایی قهرمانان زخمی دنیای کیمیایی از لوطی داش آکل (که اقتباس زیبایی از

 داستانی به همین نام از صادق هدایت است.) تا نوری سرب و رضای دندان مار.

 رضای ردپای گرگ بریده از محیط تغییر یافته ای که دیگر به آن تعلق ندارد ، می گوید: "نه من دیگه اون رضام، نه

دیگه زمونه اون وقتاس"

ایستاده مُردن امیرعلی (داریوش ارجمند) زیر باران در اعتراض که گویی روح او در حال تطهیر شدن است.

رفاقت به یادماندنی رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) در دندان مار و همچنین حضور کوتاه ولی تاثیرگذار جلال مقدم آن تک سکانس درخشان.

آواره شدن و در به دری مونس (فریماه فرجامی) و دانیال (امین تارخ) و جدایشان در اسکله بندر در سرب.

خداحافظی تلخ گل بخت (گلچهره سجادیه) با پسرش بهمن (شهد احمدلو) در گروهبان.

آن تجدید عاشقانه های زیبای رضا و طلعت در سر پل دربند در ردپای گرگ که در اکران عمومی دچار ممیزی شد.

گرچه سینمای کیمیایی دنیای رفاقت های مردانه است اما حقیقتاً گلچهره سجادیه بهترین بازیگر زن

فیلم های کیمیایی بود با آن صدای نجوا گونه و سرد و حلقه اشک همیشگی در چشمانش. آنجا که به رضای

 زخمی در آن ملاقات شبانه می گوید:" هر جا برا تو خوش، برای منم خوش. خونت بند بیاد، بقیه اش

مفت زندگیت ."

سکانس های خوب کیمیایی همواره با دیالوگ های خاص اش مزیین شده و در خاطره ها مانده.

واقعاً حتی در ضعیف ترین فیلم های مسعود کیمیایی هم لحظه های نابی یافت می شود.

از جمله تک سکانس درخشان مریلا زارعی در سربازهای جمعه به نقش نیر زن جنوب شهری که همسر معتادش را به قتل رسانده، با یک بازی برون گرا و تاثیر گذار.

 

بخشی از دیالوگ های ویژه مسعود کیمیایی از زبان نیّر در سربازهای جمعه که ذکر مصائبی که بر او رفته و فشار هایی عصبی که متحمل شده را برای برادر سربازاش تعریف می کند:

".... مردیکه اسمش همه‌چیز بود جز شوهر. اون‌روز خُمار بود سگ‌پدر. خوابیده بود برا تَرک.
دستم‌و که می‌خواس بگیره، لبخندم‌و که می‌خواس ببینه، می‌گفت: تو ترک‌م...ای‌بابا، چقدِ ما بدبختیم!

اون‌روز طرفای عصر شال و کلاه کرد، که نه شال داشت نه کلاه. دو سال بود تو یه کُت بود، یه پیرهن.

زینت‌و زد زیرِ بغلش. گفت: «حالم بده. جونِ «نیر» از دیروز بهترم. می‌ریم پیشِ «هرکول»، با این زینت، یه هوایی هم می‌خوریم.»

وختی می‌زد زیرِ بغلش، دیگه چرخ‌خیاطی بود یا تلویزیون یا این بچه، هیچ فرقی براش نداشت.

مردیکه بی زینت اومد. اما سرِ حال. دیگه شد که اون رُوم برگشت. دست ِخودم نبود. اینو ـ دخترم‌رو ـ نیوُرده بود. فُحش‌ دادم. جیغ زدم. چی‌کار می‌تونسم بکنم؟ فقط بهش گفتم: «کجا جاش گذاشتی؟»

 اینو ـ دخترم‌و ـ بُرده بود فروخته بود.

می‌خواس گردن‌کلفتی هم بکُنه. گفتم: «گردن کلفتی رشته‌ی تو نیس.» زد تو صورتم. گلاویز شدیم. به‌خودم که اومدم. دیدم تموم جونم پُرِ خون‌ِ‌ه. با کارد به‌هم حمله کرد مردیکه.

نشئه شده بود، فهمیده بود کارد یعنی چی؟ تو خماری ناخن‌گیر نمی‌دونس چیه؟
منم با همون کارد گذاشتم وسطِ قلبِ نداشته‌ش.

خونی، بی‌چادر، بی‌حجاب رفتم سراغ این. گفتم: «هرکول! یالا بچه‌مو بده، والا به ابوالفضل، میرم لوت می‌دم. اگرم نخواستی می‌فرستم‌ت پیش‌ اون. اینم دستام.»

یه‌راس رفتم کلانتری گفتم: «این شما و اینم دستامه»
(این بیچاره رو اگه بفهمن سر راه زندون و دادگاه من اورده این‌جا، بیچاره‌ش می‌کنن.)
[دودِ سیگار اذیت‌ِ‌ت می‌کُنه مامان‌جون؟ ای قربوت برم]

زینت‌و ازش گرفتم. خواسم یه‌راس ببرمش پزشک‌قانونی که دس نخورده باشه.

رضایت!؟ ـ نمیدن.
ننه بابای اون جونِ منو می‌خوان. می‌گن: «هم دیه بده، هم بچه رو بده.»
خدایا! خودت بودی این‌کار رو می‌کردی؟ از کجا بیارم دیه بدم؟ حالا بگو نصف.
اونا می‌خوان یه سال با پول خونِ اون نشئه بشن ...."


تنها سلاح من در این دنیای به شدت مسلح، دیوانگی است - جبران خلیل جبران
۱۳۹۰/۸/۱ صبح ۰۱:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, حمید هامون, دزیره, گرتا, جیسون بورن, الیشا, دن ویتو کورلئونه, بانو, راتسو ریــزو, ترومن بروینک, چارلز کین, میثم, باربوسا
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #8
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

سلام مجدد به یاران

به نوبه خودم از عزیزانی که در این تاپیک به ما کیمیایی بازها  افتخار دادند و دیدگاه هایشان را مطرح کردند بسیار سپاسگزارم.

غیر از مواردی که دوستان مطرح کرده اند، چند سکانس دیگر که الان به ذهنم می رسد را ذکر می کنم :

-سکانس التماس کردن سید به عباس آقا (همبازی تئاتر فاطی) که اجازه بدهد جلوی فاطی توی گوشش بزند و قمپز در کند.((راتسوی عزیز کل سکانسهای گوزنها را به عنوان سکانس برتر ذکر کرده اند.با اجازه شون فقط این سه مورد را BOLD کرده ام:))

-کل سکانس خواستگاری مرد پولداری که صرع دارد از دختر فقیر که ترانه ی گنجشکک به طور همزمان در حال پخش است و (قدرت) از پشت پنجره مشغول تماشای آن است.

-سکانسهای ((دوا خوری دو تایی تمیز)) سید و قدرت. عاشق آن دیالوگ سیدم که می گه : (وقتی گریه ام میگیره هنوز امیدوار می شم که جون دارم...)

-گریه ی سلطان در اتوبانی که بدون انتها به نظر می آید ......

-این موارد هم با اجازه ی بانوی گرامی از ضیافت: جمع شدن دوباره ی دوستان قدیمی دور هم: ماطاووس خطاب به جواد : نه .ضیافت اون شب بود.الانم معلوم نیست که همه بیان.اون وقتا شما بچه بودین.- آمدن رضا به جمع دوستان:(نیاز به توضیح دارد؟!)- خواستگاری دوستان از خواهر عبد برای جواد –گریه ی عبد روی زانوی رضا :خطاب به دوستان :فقط جلوی شمام که میتونم راحت باشم. گریه می کنم خجالت نکشم.-حرفهای جواد : سویا یه چیزیه عین گوشت. من چیزایی که عینشه رو خوب می شناسم : عین خونه، عین ماشین، عین زن و بچه.....+کل سکانس دستگیری مهیارانها که با جمع شدن دوستان در گورستان مونتاژ موازی شده است.

-آمدن تمثیلی احمد دندان مار از ماه در سکانس آخر فیلم.

- اسب تاختن رضای غریبه در دل تهران پوست انداخته در رد پای گرگ که چقدر زیبا تابلو بودن انسان کیمیایی در دنیای نو را تصویر کرده است.

-فیلم فریاد را فقط در زمان اکرانش دو بار دیدم و دوستش داشتم . در حال حاضر این دو سکانس زیبایش یادم هست : صحنه ای که سهراب و زن (با بازی میترا حجار) همزمان آب به صورتشان می زنند و دلبستگی به یکدیگر را نشان می دهند  و سکانس زایمان زن در انتهای فیلم که در آن، چاقوی کیمیایی که همیشه برای انتقام گیری و درگیری استفاده می شد این بار به طور غیر منتظره و به قول خانم شرکا ((جهت امری مقدس که زایش است)) استفاده می شود به عنوان حسن ختام این نوشته ........

اگه عمر و حافظه ای! بود باز هم در خدمت دوستان خواهم بود.

با احترام.

**************************************

پی نوشت (مورخ 90/08/06) : چون ویتوی عزیز هلال ماه را رویت کردند! نخواستم که در بحث سکانسهای بهرام بیضایی فاصله بیندازم.آخرین سکانسهایی که از سینمای کیمیایی به ذهنم رسید، اینهاست:

-کبریت بازی رضاموتوری در کاباره ی بسیار مدرنی که با تربیت اجتماعی رضا 180 درجه متفاوت است....تا درگیری انتهایی این سکانس که کبریت به طور عمودی در بشقاب رضا قرار گرفته است.

-مسافرکشی رضا با اتومبیل اعیانی در همین فیلم که برای خودش دنیایی است ........

-کل سکانسهایی که در آنها یکی از کاراکترها مشغول نواختن می شود. نمونه اش : پیانو زدن یوسف در اعتراض، به قول مگی عزیز ((گیتار زدن کارینا کیمیایی در حکم))، ساکسیفون نوازی آن جوان آلمانی در تجارت و ....

-قرار گذاشتن فرامرز قریبیان و امین تارخ در سینما رکس در رئیس که عجیب یادآور بازگشت توتو به سینماپارادیزوی تعطیل شده است....

-گریه ی دروغین و چندش آور شبنم درویش در محاکمه در خیابان که صورت واقعی اش (که زشت شده است) را به نمایش می گذارد.....

-فریادهای دردآلود فریماه فرجامی در فصل جدایی اش از امین تارخ در سرب.

-نمای انتهایی کشته شدن نوری در همان فیلم که ادای دین کیمیایی به فیلم کلاه ژان پیر ملویل است.

- و در انتها با سپاس و به یاد سکانسهایی که اسکورپان عزیز و دوستی که زیاد نمیشناسمش سم اسپید گرامی در تاپیک دوراهی دیروز و فردا: مسعود کیمیایی در مورد قیصر و خط قرمز ذکر کرده اند. ((راستی چرا اسکورپان نازنین به تاپیک ما افتخار ندادند؟!!)

و حکایت همچنان باقیست .......

با تجدید احترام!


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۸/۲ عصر ۱۰:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مگی گربه, بانو, ژان والژان, دزیره, دن ویتو کورلئونه, چارلز کین, گرتا, ترومن بروینک, الیشا, راتسو ریــزو, جیسون بورن, میثم, Memento, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10948 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #9
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

سلام بر دوستان ...

شرمنده که با دیرکردی قابل توجه در این بخش چیزکی می نویسم اما راستش باید یکبار دیگه برای مرور بخش مورد علاقم از فیلم گوزن ها به تماشای اون می نشستم ...

همونطور که دوستان نوشتن انتخاب سکانسی خاص از سینمای کیمیایی کار راحتی نیست ...

سوای سکانس فوق العاده التماس سید به همبازی تئاتر فاطی که برای کمی کسب اعتبار پیش فاطی توی گوش  او بزند و  دوست عزیزمون مرد آرام کافه حمید خان هامون به خوبی اون بخش رو یادآوری فرمودن ، من از اون قدیمها علاقه خاصی به اون سکانس از فیلم گوزن ها دارم که سید به مدرسه محل کار پدرش با بازی مرحوم نعمت الله گرجی میره و ازش مقداری پول میخواد که در اولین فرصت بهش برگردونه ... نگاه پدر به جسم و روح رو به تحلیل پسر در این سکانس از یاد رفتنی نیست ...

به خصوص وقتی میره سراغ صندوق قدیمیش و با دریغ کتابی  خطی قدیمی از  ذاکر  الرحیم نیشابوری رو که  دست به دست تو خانوادشون  به ایشون رسیده رو در میاره و میده به نفر بعدی خانواده یعنی سید و خوب مطمئنه که تا ساعتی بعد تبدیلش کرده به پول برای خرید مواد ...

نصیحت پدر با یک دنیا دلگیری و افسوس : خوب میخرنش ... ارزون نفروشیش ...

چکار کنم همه رو فروختم ... این هم روش ... این رو هم تو بفروش و بده دست هروئین فروش ها ...

میدونم که کیمیایی تاثیر به سزایی گذاشته با این فیلم بر روی خیلی از علاقمندان به کارهاش که دور حتی کنجکاوی به هرگونه اعتیاد رو در زندگیشون خط بکشن ...

گوزن ها فیلمی نیست که بشه در چارچوب زمانی قابش کنیم ... گوزن ها تا مدتهای مدید به قول مرحوم رسول ملاقلی پور همچنان (( کار )) خواهد کرد ...

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۸/۴ عصر ۰۵:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : راتسو ریــزو, حمید هامون, بانو, جیسون بورن, الیشا, مگی گربه, ژان والژان, میثم, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10948 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #10
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

احتراما (( کیمیایی بازها )) عجله کنن که مدت زمان زیادی تا حلول هلال کارگردان منتخب بعدی نمونده ! فرداشب وقتی از رویت هلال مطمئن شدیم نام کارگردان بعدی را اعلام خواهیم کرد پس ای جماعت بشتابید ! کیمیایی یک ! کیمیایی دو ! کیمیایی ....

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۸/۴ عصر ۱۱:۵۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, حمید هامون, بانو, الیشا, راتسو ریــزو, مگی گربه, میثم, باربوسا
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4293 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #11
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

سکانس دواخوری گوزنها بی هیچ تعارف کذب و توام با ریایی و به دور از هرگونه تقیه و ملاحظه ای ,  از حسی ترین و تاثیرگذارترین و ماندگارترین و انسانی ترین سکانس های تمام تاریخ سینمای ایران است . به نظر من ساخته شدن برخی فیلم ها فراتر از توانایی و ظرفیت زیبایی شناسانه کارگردان شان بوده و گوزنها نمونه ای از این آثار است . یعنی اگر قوه هرکول هم به کا افتد محال است فیلمی با این  هیبت مجددا ساخته شود . در توجیه این جذابیت توضیح ناپذیر  باید نشانه های فرامتنی را با تاملی مضاعف مورد توجه قرار داد .

۱۳۹۰/۸/۵ صبح ۱۲:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, بهزاد ستوده, ترومن بروینک, بانو, الیشا, راتسو ریــزو, مگی گربه, ژان والژان, میثم, باربوسا
جیسون بورن آفلاین
تحت تعقیب
*

ارسال ها: 190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۱۵
اعتبار: 22


تشکرها : 1438
( 1650 تشکر در 88 ارسال )
شماره ارسال: #12
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

با سلام خدمت به دوستان:

دن ویتور کورلئونه عزیز  قبل از آنکه بحث در رابطه با استاد را ببندیم بهتر است (برای اولین بار)از دوستان یک نظرسنجی اجمالی در مورد بهترین همکاری های ایشان با بازیگرانی که در این 28 فیلم با استاد بودند داشته باشیم  پس بنده همکاری ها را معرفی می کنم تا دوستان نظر دهند.پس با این سه سوال شروع می کنیم:

1-بهترین همکاری   2-راز موفقیتشان چیست؟  3- آیا آنها با با کارگردان دیگری هم به این خوبی کار کرده اند؟

الف)بهروز وثوقی

همکاری ها :قیصر(1348)-رضاموتوری(1349)-داش آکل(1350)-خاک(1352)-گوزن ها(1353)

ب)فرامرز قریبیان

همکاری ها :بیگانه بیا(1347)-گوزن ها(1353)-غزل(1354)-سفرسنگ(1356)-ردپای گرگ(1370)-تجارت(1371)-رئیس (1385)

            

 

ج)محمد رضا فروتن

همکاری ها:مرسدس(1376)-فریاد(1377)-اعتراض(1378)-سربازهای جمعه (1382)-محاکمه درخیابان(1388)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:معیار انتخاب بیش از دو همکاری بوده و بازی در نقش اول یا مکمل.پس با این حساب با عرض پوزش از همکاری های ایشان با سعید راد-فریماه فرجامی-احمدنجفی -فریبرزعرب نیا و ... چشم پوشی می کنیم(البته اگر خواستید می توانید از میان آن آثار هم انتخاب کنید)

۱۳۹۰/۸/۵ صبح ۰۱:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, بهزاد ستوده, ترومن بروینک, بانو, الیشا, راتسو ریــزو, مگی گربه, دزیره, ژان والژان, میثم, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10948 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #13
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

(۱۳۹۰/۸/۵ صبح ۰۱:۰۴)جیسون بورن نوشته شده:  

با سلام خدمت به دوستان:

دن ویتور کورلئونه عزیز  قبل از آنکه بحث در رابطه با استاد را ببندیم بهتر است (برای اولین بار)از دوستان یک نظرسنجی اجمالی در مورد بهترین همکاری های ایشان با بازیگرانی که در این 28 فیلم با استاد بودند داشته باشیم  پس بنده همکاری ها را معرفی می کنم تا دوستان نظر دهند.

سلام جیسون عزیز ...

ایده و پیشنهاد خوبیه اما من فکر می کنم برای خودش تاپیک ویژه ای رو طلب میکنه ...

همت کنین و بخش ویژه ای رو برای این بحث افتتاح کنین و حتما دوستان استقبال خواهند کرد ...

خوب ظاهرا هری لایم هم در آخرین لحظات خودش رو رسوند !

اگر دوستان موافق باشن بریم و به اتفاق (( خرد جمعی کافه )) تمرکز کنیم بر روی بهترین سکانس بزرگ کارگردان دیگری از سینمای این مرز و بوم : جناب آقای (( بهرام بیضایی )) عزیز ...

همت کنین دوستان !

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۸/۶ صبح ۰۷:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, راتسو ریــزو, حمید هامون, مگی گربه, میثم, باربوسا
جیسون بورن آفلاین
تحت تعقیب
*

ارسال ها: 190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۱۵
اعتبار: 22


تشکرها : 1438
( 1650 تشکر در 88 ارسال )
شماره ارسال: #14
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

(۱۳۹۰/۸/۶ صبح ۰۷:۵۷)دن ویتو کورلئونه نوشته شده:  

(۱۳۹۰/۸/۵ صبح ۰۱:۰۴)جیسون بورن نوشته شده:  

با سلام خدمت به دوستان:

دن ویتور کورلئونه عزیز  قبل از آنکه بحث در رابطه با استاد را ببندیم بهتر است (برای اولین بار)از دوستان یک نظرسنجی اجمالی در مورد بهترین همکاری های ایشان با بازیگرانی که در این 28 فیلم با استاد بودند داشته باشیم  پس بنده همکاری ها را معرفی می کنم تا دوستان نظر دهند.

سلام جیسون عزیز ...

ایده و پیشنهاد خوبیه اما من فکر می کنم برای خودش تاپیک ویژه ای رو طلب میکنه ...

همت کنین و بخش ویژه ای رو برای این بحث افتتاح کنین و حتما دوستان استقبال خواهند کرد ...

ممنون از نظر سازنده تان پس اگر شما یا دیگر علاقه مندان به این موضوع لطف کنید و پیش مدیران کمی سفارش مارا کنید بنده هم تاپیک مستقل «مهمترین همکاری های سینمای ایران»را افتتاح کنم .

(همان طور که می دانید بنده به علت درجه کاربری نمی توانیم تاپیک مستقلی در این بخش ایجاد کنم!)

۱۳۹۰/۸/۶ صبح ۱۰:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, دن ویتو کورلئونه
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2467 تشکر در 103 ارسال )
شماره ارسال: #15
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

برای من بیضایی یعنی" باشو غریبه کوچک"و باشو غریبه کوچک یعنی نایی و نایی یعنی عشق، استقامت ، پشتکار ، تلاش وبازهم عشق .

در گذر روزهای عمر ،گاهی پیش می اید که زندگی در برابر چیزی ، حادثه ای، ادمی ، کتابی ، فیلمی،.....می نشاندت که دگرگون می شوی .فکرت ، حست تغییر میکند .اندیشه رهایت نمی کند.وبرای من باشو از ان دست چیز هاست. از ان دست فیلمهاست.

وقتی چشمان  نایی که دو سر روسری سپیدش را با دستها گرفته بود روی قاب تلویزیون بالا امد ، من پایین نشستم به تماشایش. منی که ان زمان نه بیضایی میشناختم نه تسلیمی و حتی از زبان گیلگی چیزی نمی دانستم ، از خود پرسیدم که این فیلم ایرانی است؟

چه حسی داشت تماشای ان .کوچکتر از ان بودم که سراغ کارگردانش را بگیرم و تا چند سال بعد،، از ان به عنوان (( اون فیلمه که باشوی جنگزده به شمال امد.)) یاد می کردم .

واز سکانسهای به یاد ماندنی ان:

انجا که نایی، باشو را چنان می شوید تا شاید رنگ پوستش روشنتر شود

انجا که نایی برای تاراندن حیوانات از مزرعه بر پشت تشت می کوبد

و انجا که نایی وباشو برای ایجاد ارتباط تلاش می کنندنام چند خوراکی را به یکدیگر یاد بدهند.

شاید باور نکنید ، اما هنوز پس از این گذشت این همه سال ، هر بار که تخم مرغها را در یخچال می چینم با خود زمزمه می کنم:(( ما اینی گینی مرغانه . شما چی گینی؟)) وهر بار کودکم می پرسد :مامان این چیه که همیشه می گی؟


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۸/۸ صبح ۱۱:۰۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیسون بورن, حمید هامون, ترومن بروینک, بانو, گرتا, مگی گربه, ژان والژان, الیشا, میثم, دن ویتو کورلئونه, نیومن, الیور, دلشدگان, باربوسا
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #16
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

رگبار بیضایی را بسیار دوست دارم. به خاطر یکی از مظلوم ترین ودوست داشتنی ترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران : آقای حکمتی. خود فیلم هم برای خودش دنیایی است و به قولی : ((در هر سکانس آن نکته ای نهفته است)).

دو سکانس از فیلم در حال حاضر به ذهنم می رسد:

-(این خط را بگیر): حکمتی و عاطفه در یک بازی کودکانه شرکت کرده اند.خط روی دیوار را دنبال می کنند و در انتها به هم می رسند.رویایی زیبا  که .....

-(خانم عزیز!): حکمتی کلی با خودش تمرین کرده و با عاطفه در مکانی خلوت قرار گذاشته . می خواهد حرفش را بزند. عشقش را منکر شود.ابتدا به عاطفه می گوید :چه خوب که من و شما در اینجا تنهاییم. دور از اونهمه نگاه مزاحم .دوربین عقب می رود و نگاههای مزاحم باز آشکار می شوند.اینبار می خواهد حرفش را بزند و می زند : خانم عزیز! دوستتون دارم. رشته ها پنبه شده است . حکمتی عزیز ما اعتراف می کند و در آخر هم نصیبی از عشقش نمی برد ........

متاسفانه فرصت دوباره دیدن فیلم را نداشتم که این فیلم خیلی بیشتر از این دو سکانس را در خود دارد.....


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۸/۱۱ عصر ۰۹:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دزیره, چارلز کین, ژان والژان, ترومن بروینک, الیشا, بانو, میثم, مگی گربه, دن ویتو کورلئونه, گرتا, نیومن, الیور, دلشدگان, سارا, Memento, باربوسا
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3541 تشکر در 126 ارسال )
شماره ارسال: #17
بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

در مرگ یزدگرد، بارها و بارها کشته شدن پادشاه را به زبانهای گوناگون، با روایتهای غریب، مانوس و نامانوس همراه می شویم... یکی از تلخ ترین این روایات، آنجاییست که زن (سوسن تسلیمی) پادشاه می شود و روایتی از مرگ شاه شکل می گیرد که تحمل این ماجرا بس سخت است و دلخراش.... بارها در خلوت خود بر این تکۀ تلخ گریسته ام و به نویسندۀ کلام، آفرین گفته ام....

*****************************************

این روایت بیان می دارد، پادشاه گویی به انتهای کار رسیده و می کوشد خود به دست خویش سبب ساز مرگش شود، به شکلهای گوناگون سعی در تحقیر و تحریک آسیابان می کند تا خشم را در او بپروراند و خوی درندگی اش بیدار شود...

زن(سوسن تسلیمی اینجا به نقش پادشاه) – آسیابان (مهدی هاشمی به نقش خودش) – دختر (یاسمن آرامی به نقش خودش) – امین تارخ (سردار)

*************************************************************

آسیابان- (به پای زن می افتد) ای پادشاه مرا مزن؛ مرا ریشخند مردمان مکن! من مردی ام طاقت به سر شده؛ مبادا دست من برتو دراز شود؛ که در قلب من نیز سنگ آسیایی هست، و دستانم چون بکوبم به سنگینیِ سنگ خواهد شد! مرا بگذار. مرا رها کن.

زن- زبانت بریده باد و لبانت دوخته. چه پر می گویی و یاوه می بافی. نابخردِ نامردِ گجسته خودرا کنار بکش؛ راهم را نگیر! من تازه در این تاریکی دخترت را دیده ام که با همۀ رنجوری بدک نیست، و لبانش به رنگ تبرخون است؛ و در آغاز رسیدگی است. مرا به میوه های تن او مهمان کن!

آسیابان- ای پادشاه چه می گویی که من نمی فهمم؟

زن- اگر زبان مرا نمی فهمی زبان تازیانه را فهم خواهی کرد!

آسیابان- من می دانم؛ تو می خواهی مرا بیازمایی! تو وفای مرا می سنجی! در وفای من سخنی نیست، نیست! مرا از این که هستم خوارتر مکن! ای پادشاه بگذار تا زانوانت را ببوسم.

دختر- ای پادشاه او به زانو افتاده است؛ آیا بس نیست؟

زن- گفتی به زانو؟ هنوز سر به خاک ساییدن مانده است! به خاک بیفت و همانجا بمان تا من شرف به زیر کشیدن دخترت را به او بدهم.

دختر- (هراسان) از من چه می خواهی؟

زن- عناب و بادام، آمیخته با شکر و قند!

دختر- نه! (می گریزد) مرا برهان پدر. مرا برهان!

آسیابان- (گوشهایش را می گیرد) نه، نه، نه؛ این برای آزمودن من است؛ این همه نیست مگر برای آزمایش من!

زن- تو ای دختر خوب رُسته ای. زبان خوش دوست تر داری یا تازیانۀ مارپیکر؟

آسیابان- (چشمان خود را می گیرد) من خشمگین نمی شوم، نه؛ من خشمگین نمی شوم...

دختر- وای پدر... به دادم برس. دشنه زیر گلوی من است؛ به دادم برس!

سردار- داستانی از این شرم آورتر ساخته نشده. پادشاه ما به کنیزکی پست روی بنماید؟ او که در تیسفون سه هزار زن داشت، هریک خوبتر از دیگری؟

دختر- (از پس سنگ می آید) کاش کیسه ای آرد مانده بود که بر سر خود می ریختم تا سراسر سپید شوم. کاش چنین چیزی بود.

آسیابان- دخترم. دختر من چنین نبود. اینگونه خیره در کار خود. با نگاه مرده.

دختر- بالای تو بلند است، و پهنای تو دوشانه از من پهن تر. نیروی تو با پرهیز من آورد می کند؛ و من از روزنه اهریمن را می نگرم که بر اسب خاکستری اش دور می شود...

آسیابان- نه، نه، دخترم اینگونه نبود. او می خواست وفای مرا بیازماید. دست برداشتن به روی پادشاه-این گناه دوزخی!- و من به آن دست نبردم. و اینک دوزخی از آن سهماگین تر از درون می سوزاندم. ای رگها، این رود جوشان چیست در شما جاری؟ این شورش که در دل من جا گرفته است؟ من اورا می کشم؛ آری، در دل من سنگ آسیایی هست!

(روی جسد می افتد و می زند.)

زن- (بی چهرک) زبانت ببرد! (به آسیابان) دشنه را سخت تر بزن!

آسیابان- (همچنان می زند) اورا می کشم؛ دوبار، سه بار، چهاربار...

زن- بزن! بزن!

آسیابان- (نفس زنان دست می کشد) من اورا کشتم؛ آری، و شادمانم...

-----------------------------------------------------------------------------------------------

--------------------------------------------------------------------------------------------

دو عکس از کودکی های سوسن تسلیمی:

بامهر... بانو



فایل های ضمیمه بند انگشتی
                               

مریم هروی
۱۳۹۰/۸/۱۴ عصر ۰۶:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ترومن بروینک, دزیره, گرتا, ممل آمریکایی, پایک بیشاپ, ژان والژان, حمید هامون, الیشا, میثم, مگی گربه, دن ویتو کورلئونه, کاپیتان اسکای, نیومن, الیور, دلشدگان, زاپاتا, سروان رنو, سارا, Memento, باربوسا
میثم آفلاین
مشتری سابق
*

ارسال ها: 294
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۴


تشکرها : 2524
( 2650 تشکر در 184 ارسال )
شماره ارسال: #18
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

موبد : ... آه به یاد نمی آورم نام بهترین اسب پادشاه چه بود؟

زن : شبرنگ

موبد : تو میدانی! و بهترین پرنده؟

زن : شباویز

موبد : و بهترین زنان؟

زن : شباهنگ

موبد : اگر تو پادشاه هستی شماره شبستانهای کاخ تیسفون را بگو.

زن :  شبستان تاریک برای شورشیان ، شبستان یاقوت برای زنان ، شبستان زبرجد برای نوازندگان ، آیا پرسش دیگری هست؟

سردار (امیدوارانه و خوشحال) : او میداند. میداند. نشانه ای دیگر بگو

زن : فرش نگارستان با یکهزار و یکصد و یازده گوهر

سردار : او می داند ، می شنوید؟

موبد : شماره درست زنان پادشاه را تنها منم که میدانم ، اگر تو پادشاهی بگو.

زن : دو یکصد و یک ده!

موبد : شگفتا! اینها همه درست است.

http://www.up98.org/upload/server1/01/w/b96mblw4cum9bivgqs.jpg

آسیابان : تو اینها را از کجا می دانی؟

زن :  تو به من گفتی ، یادت نیست پادشاه؟

آسیابان : من نگفتم

زن : تو به من گفتی ، شماره دهلیزها ، گوهرها و خوابگاه ها. چه کس دیگری باید گفته باشد؟

آسیابان (عصبانی) : او ، آنگاه که مرا راند زیر باران. او به تو گفته است ، پادشاه!

زن : پادشاه تویی!

آسیابان : نه! او نه منم ، من منم ، خود من ، آسیابان! مردی ام بی برگ و بی بخت و دستم تا به آرنج در خون. بگو! آیا اینها را او به تو گفت؟

زن : آری او!

دختر (با شوخ طبعی) : آری او!

سردار : آنها را از هم جدا کنید. داستان چیست؟

دختر : داستان! این را من به چشم خود دیدم ، من! که مرا هیچ پنداشته بودند.

http://www.up98.org/upload/server1/01/w/r9bzc4pi5ml2agxw43n3.jpg

آسیابان : بگو

دختر : او خواست تا مادرم را بفریبد.

زن : چنین چیزی نیست.

دختر (به آسیابان) : همسر تو را

سرکرده : بر پادشاه ما ناروا مبند!

دختر : او به تو شبیخون زد ای آسیابان!

سردار : پادشاه ما؟

دختر : زهر می پاشید!

آسیابان (حسرت و سرافکندگی) : از این زن اندیشه ام نیست زیرا پیش از این بارها به آغوش مردمان رفته است.

زن : نامرد!

آسیابان : بی خبر نیستم.

زن : هر کس را مشتریانیست!

آسیابان : همسایگان؟

زن : اگر من نمی رفتم پس که نان مان میداد؟

دختر : تو با پدرم چه بد که نکردی!

زن : بد کردم که در سال بی برگی از گرسنگی رهاندمتان؟

http://www.up98.org/upload/server1/01/w/12g6ue705f9n1o5uoq75.jpg

موبد : وای اینان چه می گویند! سخن از پلیدی چندان است که جای مزدا اهورا نیست. گاه آنست که ماه از رنگ بگردد و خورشید نشانه های سهمناک بنمایاند. دانش و دینم میستیزند و خرد با مهر ، گویی پایان هزاره اهوارایی است. باید به سراسر ایران پندنامه بفرستیم!

زن : پندنامه بفرست ای موبد ، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای. ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم!

http://www.up98.org/upload/server1/01/w/g0sbi76nrc7xm019xog.jpg


سعادتمندانه ترین زندگی، زندگی بدون تفکر است. (سوفوکلس)
۱۳۹۰/۸/۱۵ صبح ۱۰:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, دزیره, الیشا, بانو, ترومن بروینک, مگی گربه, ژان والژان, کاپیتان هادوک, دن ویتو کورلئونه, حمید هامون, الیور, دلشدگان, سارا, پهلوان جواد, باربوسا
مگی گربه آفلاین
مشتری شبهای کافه
*

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱۱/۱۹
اعتبار: 47


تشکرها : 8633
( 2277 تشکر در 66 ارسال )
شماره ارسال: #19
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

نام استاد بهرام بیضایی همواره مترادف است با حسرت ساخته نشدن شماری از فیلمنامه ها و آثار مکتوب ایشان که متاسفانه هر یک اجازه ساخت پیدا نکردند. دریغا که چه فیلمنامه هایی از استاد در این سینما ساخته نشد و چه نمایشنامه هایی که بر صحنه نرفت.

رگبار ( 1351 ) :

سکانس زیبای آن شب بارانی که آقای حکمتی (پرویز فنی زاده) و عاطفه (پروانه معصومی) راه خانه را طی می کنند.

آقای حکمتی : " من هیچ مورچه ای رو نکشتم. در من هیچ عنصر قهرمانی نیست، من هیچ مورچه ای رو نکشتم ، با وجود این دخترتون رو دوست دارم."

عاطفه: " بلند تر بگو ، بلندتر، اون چیزی نمی شنوه ."

سکانس می گساری حکمتی با رقیب عشقی اش رحیم آقای قصاب ( منوچهر فرید ).

یکی دیگر از لحظات ناب فیلم آنجاست که پزشک مرگ مادر ( عصمت صفوی ) را تایید میکند ولی دستان مادر هنوز در حال بافتن است.

 همچنین سکانس آخر ، که زن صاحب خانه به زخم دل حکمتی اشاره می کند و آقای حکمتی بعد از تحمل آن همه رگبار نگاهای بیگانه، به ناچار آن ناکجاآباد را ترک می کند و چهره پر تردید و حسرت بار عاطفه در پایان این نما .

غریبه و مه ( 1353 ) :

متاسفانه هنوز موفق به تماشای این فیلم نشده ام. 

کلاغ ( 1356 ) :


سکانسی که آسیه ( پروانه معصومی ) قدم زنان به خاطرات مادر شوهرش ( آنیک شفرازیان ) گوش می دهد و در نظرشان تهران قدیم مجسم می شود. 

 آسیه: "خانم، محله بچگی تون که می گفتین، چرا نمیریم اونجا؟"

پیره زن: "تو چه می دونی اون کجاست؟ محله من سالهاست که گم شده...چندین سال پیش یه دفعه با مرحوم داداش رفتیم که پیداش کنیم ولی از یک دنیای خیالی سر درآوردیم، جایی که همه مثل غریبه ها بودن."

چریکه تارا ( 1357 ):  افسوس دیگر از زخم های من بوی افتخار نمی آید.

فیلم بسیار نمادین و زیبایی که اولین هنرنمایی سوسن تسلیمی ( زن اسطوره ای تمام عیار سینمای بیضایی ) در سینمای ایران است که به خاطر نقش آفرینی تحسین برانگیزش برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره بین المللی سه قاره نانت فرانسه (دوره سوم) شد.

در این فیلم توقیف شده استاد، آیین ها ، اسطوره ها، تعذیه و... نمود بارز دارد.

سکانسی که تارا برای پس گرفتن فرزندانش نزد برادر شوهرش آشوب ( سیامک اطلسی ) می آید .

تارا خطاب به آشوب : "عشقی که از گورستان شروع بشه، قبلاً مُرده."

سکانس مراوده تارا و مرد تاریخی(منوچهر فرید) در جنگل.

تارا: "من برای هر لقمه ای که می خورم کار می کنم، حتی برای هر نفسی که می کشم. زندگی من چه تعارفی داره؟ چرا نباید بلند بخندم یا مسخرگی کنم؟ یه چیز دیگه ... من حتی بلدم داد بزنم."

مرد تاریخی : "اینک اراده سردار را ببین؛ کسی که نابود شد ولی تحقیر نشد. طایفه من به خاموشی پیوست زیرا از مردمان زمین خیر ندید...ما برای ایشان جنگیدیم و ایشان راه پنهان را به دشمن نشان دادند.   در زمین چیزی نیست که مرا دلبسته کند. همه سپاهیان من شاهد باشند و همه تیره و تبار من؛ من می توانم چشم ببندم، می توانم فریاد قلبم را نشتوم، می توانم به سوی شما برگردم، می توانم آزاد شوم "

تارا: " نه، به شیطون لعنت، نه، حالا دیگه نمی خوام بری... دوستت دارم."

و سکانسی که سپاهیانی به شهادت دادن اصالت تبار مرد تاریخی در مقابل تارا، از دل دریا سر برمی آورند.

 مرگ یزدگرد ( 1361 ): آری، اینک داوران اصلی از راه می رسند. شما را که درفش شپید بود این بود داوری؛ تا رای درفش سیاه آنان چه باشد!

 

فیلمی که داوران نخستین جشنواره فجر به سادگی از آن گذشتند و مسولین هم به بهانه نداشتن حجاب بازیگران زن، این فیلم مهم را از اکران عمومی محروم  اش کردند.

این اثر ماندگار بیضایی از روایت جذاب و تو در توی مجلس شاه کشی هنوز هم بهترین منبع ایرانی است که اساتید دانشگاه و دانشجویان رشته ادبیات نمایشی و بازیگری ، به آن استناد می کنند.

فیلمی با یک لوکیشن محدود و با نقش آفرینی های دشوار و فراموش نشدنی.

علاوه بر تماشای فیلم، خواندن نمایشنامه/فیلمنامه مرگ یزدگرد، لطفی دیگر دارد.

شیوه روایت گری و داستان گویی بهرام بیضایی  با ادبیاتی فاخر و اصیل، واقعاً منحصر به فرد است.

دیالوگ نویسی بیضایی آن روی دیگر سکه دیالوگ نویسی مسعود کیمیایی است.

. یکی دیگر از نمایشنامه های جذاب بیضایی که بسیار دوستش دارم نمایشنامه شب هزار و یکم است.

باشو غریبه کوچک ( 1365 ):  با این صدا ساقه ها بهتر رشد می کنند.

این سومین فیلم بهرام بیضایی است که بعد از غریبه و مه و چریکه تارا ، در خطه سرسبز و چشم نواز شمال ایران فیلمبرداری شد. فیلمی که خاطره های دوران کودکی و نجوانی خیلی ها را مجسم می کند.

و همان طور که دزیره گرامی هم در پست شان اشاره کردند این فیلم نه تنها در حافظه سینمایی ، بلکه در زندگی حقیقی ما هم تاثیر خود را گذاشته است.

 

 نایی جان: " برای نوشتن این نامه نزد همسایه نرفتم. این نامه را پسر من می نویسد، که نامش باشو ست. ایشان در همه کارها به ما کمک می کند و کمتر از کاری که می کند نان می خورد؛ و آن نان را من از لقمه خودم می دهم. او مثل همه بچه ها ، فرزند آفتاب و زمین است..."  

شاید وقتی دیگر ( 1366 ):    بچه ای میاد که هیچکس منتظرش نیست. هیچکی از آمدنش خوشحال نیست و اون خودش نمی دونه . باید فکر کنم ... چرا سگ ها رو جمع نمی کنن ؟؟ 

 

 آن سکانس معروف فلاش بک از مادر که بی اختیار مخاطب را به یاد آثار سینمای کلاسیک جهان می اندازد با آن موسیقی سحر انگیز بابک بیات و بازی تکرار نشدنی سوسن تسلیمی. و چه زیبا نشان داد که کیان و ویدا هر کدام بخشی از شخصیت پنهان مادر را تشکیل می دهند.

مسافران ( 1370 ):  لعنت به جاده ها اگه معنی شون مرگه ... 

سکانس پایانی که خانم بزرگ ( جمیله شیخی ) ماهرخ ( مژده شمسایی ) را تشویق به استقامت می کند و ماهرخ با پوشیدن لباس شکوهمند و سفید عروس ، در برابر تقدیر می ایستد و  زندگی را برمی گزیند ، و بدین ترتیب مسافران باز می گردند و آینه {که نماد هویت خاندواده است و امکان شکسته شدنش نیست } را به ماهرخ { زن نماد الهه زمین و زایش و باروری } تحویل می دهند. فیلمی در ستایش زندگی!...

 

 

سگ کشی ( 1379 ):   چه بلبشویی می شه اگه همه بخوان از هم بدزدن.

حالا وقت سگ کشی است، بعد از ده سال فیلمی از بهرام بیضایی اکران شد که از لحاظ فنی و محتوایی فراتر از استاندارد های رایج سینمای ایران بود و البته پرفروش ترین فیلم سال هم شد.

سکانس رجز خوانی گلرخ کمالی در مقابل سنگستانی ها 

گلرخ کمالی: "بهتون دلخوشی میدم ، پدر بدبخت من که سی ساله برای فرهنگ این کشور کار می کنه،

برای همه چیزش لنگه، از کاغذ و مرکب تا چاپ و پخش و اجازه تک تک کلمات. اما امثال شما هیچ معنی

 ندارین، حتی کسی مانعتون نمی شه از دخترش بخواین التماس کنه به خاطر یکی دیگه که متاسفانه بهتر یا

بدتر از جنس شماست نه من و این خیلی خیلی گرونه و شما هم نباید چیزی از تلخیش بفهمین..."

 

کلماتی که گلرخ در باره پدرش به زبان می آورد، شرح حال خود بیضایی است. و  الحق که مژده شمسایی در این فیلم سوسن تسلیمی زمانه است.

وقتی همه خوابیم ( 1384): 

سکانسی که چکامه چمانی ( مژده شمسایی ) خود را نجات شکوندی ( علیرضا جلالی تبار )، جا می زند و پا به قتلگاه گذاشته و مرگ خود خواسته اش را در مقابل آن سینمای سوخته،رقم می زند.


تنها سلاح من در این دنیای به شدت مسلح، دیوانگی است - جبران خلیل جبران
۱۳۹۰/۸/۱۶ عصر ۰۹:۲۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, بانو, دن ویتو کورلئونه, ترومن بروینک, دزیره, گرتا, میثم, بهمن مفید, کاپیتان اسکای, الیشا, الیور, دلشدگان, سروان رنو, سارا, Memento, باربوسا
جیسون بورن آفلاین
تحت تعقیب
*

ارسال ها: 190
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۱۵
اعتبار: 22


تشکرها : 1438
( 1650 تشکر در 88 ارسال )
شماره ارسال: #20
RE: بهترین سکانس یک کارگردان از نظر دوستان

با سلام خدمت به دوستان

متاسفانه به دلیل برخی گرفتاری های شخصی دون ویتو کورلئونه عزیز تا مدتی افتخار همراهی با ایشان را نداریم.

به همین دلیل ایشان مسئولیت این تاپیک را افتخار کرده وبه بنده حقیر سپرده اند تا هر دوهفته یک کارگردان پیشنهاد دهم که بهترین سکانس یا سکانس های سینمای ایشان را معرفی کنیم.از آن جا که بحث از فیلمسازان نسل دوم شروع شده پس به همین منوال ادامه می دهیم...

پس بنده داریوش مهرجویی را به عنوان فیلمساز بعدی معرفی می کنم ....

طرفداران داریوش مهرجویی (به قول دون ویتو کورلئونه عزیز) یا علی...

۱۳۹۰/۸/۲۵ عصر ۱۲:۳۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, گرتا, حمید هامون, ترومن بروینک, ژان والژان, مگی گربه, دزیره, باربوسا
ارسال پاسخ