سخت ترین کار دنیا برای کیمیایی بازها انتخاب یک سکانس و تنها یک سکانس از فیلم های کیمیاییه. شاید کسانی که آقای رییس رو دوست ندارند یا نسبت به فیلم های آقای رییس بی تفاوت هستند خیلی راحت یک سکانس رو انتخاب کنند ولی این کار برای امثال من دشوارترین کار دنیاست چون با هر فریم فیلم هاش زندگی کردیم ... سکانس صحبت قیصر و خان دایی در قیصر ، سکانسی که نوری ،دانیال رو برای شهادت دادن راضی میکنه در سرب ، درددل رضا و آقا جلال در دندان مار،صحنه بازجویی امانی در خط قرمز، سکانس ابتدایی رد پای گرگ و صحبت های بازپرس جلالی برای جمشید اختری در تیغ و ابریشم که: عمر عین ساختمونه. مفید داره، زیر جرز داره، غذا خوری داره، خواب داره، گرما داره، سرما داره، پنجره رو باغ داره، رو به خیابون، رو به دیوار، رو به بیابون... خلاصه که پرتم داره. خواستگار بیمار فیلم گوزن ها( اصلا همه فیلم گوزنها ). وقتی قیصر از مرگ مادر باخبر می شود: ننم مرد؟. کتک خوردن رضا موتوری جلوی پرده سینما . آنجایی که سلطان محل خانه قدیمیشان را به مریم نشان می دهد و .... بگذریم
اما یکی از سکانس های خوب اما مهجور و کمتر دیده شده مسعود کیمیایی
رستم ، گروهبان از جنگ برگشته که هیچ نشانی در ظاهرش از آن رستم افسانه ای نیست از کامیون پیاده می شود و به طرف تعویض روغنی می رود تا شاید پس از سالهایی که در جنگ سپری کرده بتواند آرامش را در کنار خانواده خود بیابد. همه چیز به کندی پیش می رود. پالتویی مندرس، پوتین هایی پر از گل، گل و لای جاده انگار که یا اینجا پایان دنیاست یا اینکه این مرد از دورانی سپری شده باز می گردد. خستگی در تمامی حرکات رستم ( احمد نجفی ) موج می زند. گل بخت (گلچهره سجادیه ) درون چاله تعویض روغن، که از همان پایین در فاصله بین زمین و کف ماشین روی چاله، ابتدا پوتین های رستم را می بیند. پوتینها از دید گل بخت حرکت می کنند، او با چراغی در دست درون چاله ایستاده است، رستم به درون چاله می رود ، پس از چندی ما فقط می بینیم که نوری می لرزد. دیداری درون یک چاله کثیف و چرب ، پس از سال های بسیار فراق. نوری در تاریکی می لرزد،در گل بخت با آن ظاهر کثیف و در آن لباس کار چرب هیچ نشانی از معشوق نیست و رستم هم که وضعیتی بهتر از او ندارد. چه بهتر که سانسور به ما اجازه ورود به خلوت عاشقان را نمی دهد. افسوس که نه رستم آن رستم شاهنامه است و نه گل بخت ، بختی چون نام خود ندارد...
با سپاس فراوان از دن ویتو بزرگوار و تشکر بسیار از دوست خوبم حمید هامون
تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد. زندگی در پیش رو - رومن گاری