[-]
جعبه پيام
» <Emiliano> ممنونم جناب «رابرت» عزیز.
» <رابرت> با تشکر از محبت Emiliano عزیز، مرگ «میتسو» در قسمت ۲۱ سریال «داستان زندگی» اتفاق می‌افتد. https://telewebion.com/episode/0x1b6ed80
» <Emiliano> کسی خاطرش هست در کدوم قسمت از «داستان زندگی» («هانیکو») «میتسو»، خواهر «هانیکو»، فوت می‌کرد؟ قسمت بسیار زیبا و تأثیرگذاری بود.
» <Emiliano> با تشکّر از دوستان عزیز؛ به ویژه، «رابرت» گرامی، من هم یه سؤال داشتم:
» <رابرت> توضیحی کوتاه درمورد سریال سال های دور از خانه و سؤال جناب آدمیرال گلوبال عزیز https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=436&pid=4577
» <سروان رنو> بار اول که هفته ای پخش می کردن حدود 45 دقیقه بود , هر 3 یا 4 قسمت رو یکجا پخش می کردن. فکر کنم شبها حدود 9 یا 10 شب بود و دو سالی طول کشید
» <آدمیرال گلوبال> یه سوال ذهن منو درگیر کرده سریال اوشین سالهای دور از خانه حدود 300 قست 15 دقیقه ای هستش.. هفته ای یکبار پخش میشده...از کدوم شبکه و چه ساعتی و چند سال پخشش طول کشیده؟
» <آرام> کشف دوتا اهنگ ناشناس برنامه نما https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=493&pid=4574
» <BATMAN> نقد و امتیازات فیلم https://www.filimo.com/shot/188109/%D9%8...https://www.filimo.com/shot/188109/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%84%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1%D8
» <BATMANhttps://s8.uupload.ir/files/trtrt_6wy.jpg
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تاریخ جنگهای ایران
نویسنده پیام
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8064 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #1
تاریخ جنگهای ایران

تاریخ جنگهای ایران با تاپیک ایران در گذر تاریخ فرق دارد و صرفا در هر پست شرح بسیار مختصری از جنگی خاص داده میشود تا جوانان ما از رشادتها و جنگاوریهای دلاورمردان این مرز و بوم آگاه باشند. البته در نظرم بود که تاپیک قبلی به این موضوع اختصاص یابد که نشد و به ایران در گذر تاریخ تغییر نام داده شد. در طول تاریخ ایران نزدیک به 450 جنگ کوچک و بزرگ دیده میشود که ما به مشهورتیرن نبردها می پردازیم. تقدم و تاخر در نظر نیست و میتوان جنگ 500 سال قبل را پیشتر از جنگ 3000 سال فبل نوشت.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

جنگ حران یا کاره

بدون شک همه دوستان نام سورن را مترادف با نام یکی از خودروهای اخیر شرکت ایران خودرو میدانند و بس و اگر از ایشان سوال شود سورن که بود جوابی ندارند. سورن یا بهتر است بگوئیم سورنا یکی از دلاورمردان نامی ایران زمین بود که حدود 2060 سال قبل، در زمان ارد اول شاه اشکانی می زیست. او حدود 80 سال پیش از میلاد متولد شد و سی و چند سال بعد از دنیا رفت. اما اینکه در مدت عمر کوتاه خود چه کرد موضوع این پست ماست که از دوستان عاجزانه میخواهم که بخوانند و نام او را در ذهن خود در کنار سرداری چون آریو برزن حک کنند. از دوستانی که فرزندان خردسال (در حد 7 تا 15 سال)  دارند عاجزانه تقاضا میکنم با صدای بلند داستان ابن نبرد را برای آنها بخوانند

همه دوستان میدانند و خوانده اند که روم ، یک امپراطوری بی رقیب در اروپا و غرب آسیا بود. 100 سال پیش از میلاد این امپراطوری در اوج قدرت و عظمت توانست کارتاژها و پونتها را براحتی از پیش رو بردارد. ارمنستان را تضعیف کرد و یونان را به تسخیر درآورد.  طبیعی بود که چنین قدرتی به اروپا اکتفا نکند و چشم طمع به آسیا و مخصوصا بخشی که امروزه خاور میانه خوانده میشود داشته باشد. این سوتر یک امپراطوری بزرگ در حال شکل گرفتن بود که توانسته بود در مهد تمدن جهانی (خاور میانه) سلوکیان را پس از سالها از آن بیرون براند. این قدرت جدید اشکانیان بودند که میراث داران حکومتهای قبلی سرزمین ایران بودند. آنها هم به طمع کشورکشائی قصد تصاحب بین النهرین و، آسیای صغیر(سوریه و لبنان و فلسطین و ترکیه) وارمنستان را داشتند.

طبیعی بود که این دو قدرت عظیم در گیرودار کشورگشائیهای خود در نهایت رودرروی هم قرار گیرند. اما مقدماتی لازم بود که هر دوطرف به سرآنجام رساندند. در ایران ، مهرداد اول اشکانی ابتدا برای رهائی از مزاحمتهای بیابانگردان شرقی آنها در یک نبرد عظیم شکست داد چنانکه سکاها و صحرانوردها تا ده ها سال بعد نیز جرات اغتشاش و جنگ را به مخیله خود راه ندادند . از آنسو سه سردار روم یعنی کراسوس ، پمپه و ژولیوس سزار با هم توافق کردند که بشکل هماهنگ همواره بیاری بهم بشتابند چنانکه مجلس سنای روم در برابر این سه نفر یک حکومت ظاهری و سوری بیش نبود. کراسوس در 55 سال قبل از میلاد از طرف روم به حاکمیت سوریه امروزی منصوب شد. او که پیش از این و بخوبی توانسته بود فتنه بردگان روم به رهبری اسپارتاکوس را در هم بشکند با بکارگیری لژیونهای روم بین النهرین را هم تسخیر کرد و عملا ایران و روم هم مرز شدند.

پیروزیهای متداوم و بسیار مقتدرانه رومیها در اروپا سبب شد که آنها پیروزی بر ایران را هم کاری ساده فرض کنند. آنها مقدمات حمله به ایران را فراهم کردند. آرتا وردیس (پادشاه ارمنستان) که از تصمیم کراسوس برای حمله به ایران آگاه شده بود پیشنهاد کرد از خاک آن کشور به ایران حمله کنند. او براین باور بود که رومیها در کوهستان بهتر می جنگند و پارتها نه. او حتی به کراسوس وعده داد که 16000 سواره و 30000 پیاده هم به کمک رومیها در جدال با ایرانیها بفرستد... اما کراسوس به دلیل غروری که داشت پیشنهاد او را نپذیرفت و ادعا کرد ایران را براحتی درهم خواهد شکست.

چند پیام از طریق سفیران ایران و روم به یکدیگر ارسال شد که خلاصه آنهه بدین قرار بود:

اُرُد اول پادشاه ایران : اگر مردم روم خواهان جنگ با من هستند هرگز هراسی نداشتم اما اگر نادانی بنام کراسوس با نیتی شخصی بخواهد ایران را زیر پای ستوران خود ببیند حاضرم به سفاهت او رحم کرده اسرای قبلیش را به  او پس دهم تا خونی ریخته نشود

کراسوس : جواب شما را در سلوکیه خواهم داد (سلوکیه یعنی خاک ایران)

سفیری که نامه اُرُد را نرد کراسوس برده بود بلافاصله و به نقل از پادشاه خود گفت : اگر در دست من مو می بینید ایران را هم خواهید دید. (این جمله بعدها در طول 2000 سال مشهورترین ورد کلام مرد ایران شد)

اُرُد شاه ایران بلافاصله یکی از بهترین سرداران خود بنام سورنا که 30 سال بیشتر نداشت اما به قامت بسیار توانا و در عین حال  زیباروی و تنومند بود را برای تادیب پادشاه ارمنستان که دست یاری به دشمن ایران داده بود  فرستاد. حمله غافلگیرانه و برق آسای ایران به ارمنستان  سپاه ایشان را درهم شکست و خیال ایرانیان از دشمنی دیگر بنام ارمنستان آسوده شد. سورنا آماده جنگ با کراسوس شد. در وصف سورنا همین بس که آنقدر در ایران محبوبیت داشت که پس از شاه دومین فرد ایران به لحاظ نژاد ، قدرت و ثروت بود. شجاعتهای او ورد خاص و عام بود چنانکه تمامی پارتیها او را تا حد یک قدیس شکست ناپذیر ستایش میکردند. او در ورزیدگی و هوشیاری نظیر نداشت و آنچنان که گفته میشود بین موهای خود فرق باز میکرد و بلند قامت و ستودنی بود.

کراسوس با 42000 سرباز لژیون وارد جلگه های بین النهرین شد و به منطقه ای بنام حران یا کاره رسید که امروزه نیز بنام حران معروف است و جائی بین عراق و سوریه است. سورنا که میدانست سربازان بسیار حرفه ای و غرق در جوشن و فولاد رومی را نمیتوان بسادگی شکست داد دست به حیله ای بزرگ زد ، وی اکثریت سربازان خود را پشت تپه های اطراف پنهان کرد و سوارانی را که جلو کراسوس قرار داد موظف کرد سلاحهای خود را زیر لباسهای خود پنهان کنند... هنگامی که سپاه کراسوس ترکیب مشهور فالانژ (ترکیبی که در فیلم اسپارتاکوس دیده اید) بخود گرفتند ناگهان ایرانیها با صدای طبلهائی بسیار خاص که صداهائی بسیار رعب آور ایجاد میکرد (سنگ ریزه داخل طبلها ریخته بودند) از گوشه و کنار میدان به رومیها حمله ور شدند . جهت حمله فالانژها به سمت عقب عوض شد چراکه افراد مقابل از نظر آنها بی سلاح بودند و طبیعی بود که به سمت عق بازگردند و نیزه های خود را بسوی مهاجمان نشانه روند. سرعت عمل ایرانیها بسیار رعدآسا بود. ناگهان سواران ایرانی لباسهای خود را کنار زدند چنانکه برق سلاحها ، کمانها شمشیرها و زره های آنها نمایان شد.

سواران پارت با حرکتهائی زیگزاگی تیرهای خود را بسوی لژیونهای رومی رها کردند. سپاه اصلی ایران نیز از پشت تپه ها سرازیر شد و وحشتی شگرف بر دل رومیها انداخت. ابتکار عمل دست ایرانیان بود. آنها لژیونهای رومی را بسمت بیابان کشاندند... در این حین پسر کراسوس (فابیوس) با 1400 سوار سنگین اسلحه به کمک کراسوس رسید. ساعاتی سپاه روم از حمله سنگین ایرانیها رهائی یافت اما طی همین مدت فابیوس و تمامی سربازانش توسط ایرانیها بطور کلی از دم تیغ گذرانده شدند.... کراسوس وقتی قصد دادن فرمان حمله مجدد را داشت سر پسر خود را بر نیزه مردان پارس دید. رومیها در وحشتی عظیم گرفتار آمده بودند و اینسوتر پارتها باقیمانده رومیها را به خاک می انداختند...

باقیمانده رومیها به کراسوس فشار آورند که مذاکره کند. کراسوس با چند سوار و با پرچمهائی سفید به قصد مذاکره بسمت سورنا حرکت کرد. 16 سوار همراه کراسوس وقتی ایرانیان را آرام دیدند قصد کشتن سورنا را به مخیله راه دادند که در این حین سربازی ایرانی با حرکتی خارق العاده کراسوس را بخاک افکند و سر از تنش جدا کرد و آنرا تقدیم سورنا نمود...

سورنا سر کراسوس را جلوی پای پادشاه ایران اُرُد در قصر سلطنتی او پرتاب کرد. شاه ایران درحالیکه قهقهه بلندی سر داده بود فریاد زد : نگفتم ایران را نخواهی دید حال اگر میتوانی چشم باز کنن و ببین... گویند سورنا بیش از 30000 رومی را کشت و 10000از آنها را اسیر کرد. این پیروزی آنچنان عظمت داشت که رومیها تا سالها  جرات حمله مجدد به ایران را به ذهن خود راه ندادند. از این جنگ در تاریخ ایران به یک جنگ بی نظیر یاد میشود... در وصف سورنا سردار فاتح ایران همین بس که اُرُد بر او رشک برد و دستور قتل سورنا را صادر کرد چنانکه سورنا این سردار رشید و بی همانند ایران طی 46 تا 56 قبل از میلاد توسط ایادی شاه مسموم شد.

 مجسمه بازمانده از اشکانیان که منسوب به سردار شجاع ایران سورناست

۱۳۸۹/۹/۱۸ عصر ۰۹:۳۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پدرام, سروان رنو, اسکورپان شیردل, سم اسپید, دزیره, بانو, زبل خان, دلشدگان, Classic, ژان والژان, رامین_جلیلوند, الیشا, Papillon, حمید هامون, نیومن, آوینا, ممل آمریکایی, چارلز کین, رزا, دنی براسکو, مگی گربه, dered, خانم لمپرت, BATMAN, سناتور, زرد ابری, هایدی
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3541 تشکر در 126 ارسال )
شماره ارسال: #2
تاریخ جنگهای ایران

به دنبال مطلب دوست گرامی منصور بد ندیدم اشاره ای کوتاه به آرایش فالانژ و معنای کلی این واژه داشته باشیم.

در مطالعه روندی تاریخ؛ نخستین بار در سلسله جنگهای ایران و یونان با این آرایش مواجه می شویم... یونانیان به این آرایش نظامی و نحوه چینش سربازان خود بسیار می بالیدند، در سلسله جنگهایی که میان سپاه ایران و مقدونیه (اسکندر) نیز در گرفت اسکندر آرایش سپاه خود را به شکل فالانژ در می آورد.  فراموش نشود که مقدونیه بخشی از یونان بوده است. در زمان اسکندر هر فالانژ از 1536 سرباز تشکیل می شد که این سربازان به جوخه های 8 نفری تقسیم می شدند. این جوخه ها تنگ یکدیگر می ایستادند و مجموعه آنها یک مربع و یا مستطیل و حتی گاهی دایره ای بزرگ را شکل میداد. این مجموعه مربعی یا دایره ای همیشه به شکل مجتمع حرکت می کرد، و طوری گام برمی داشتند که آرایش کلی هندسی آنها به هم نریزد. حرکت اجتماعی این گروه موجب می گشت که حریف از هر طرف که بیاید با نیزه و شمشیر روبرو شده و امکان حمله از عقب برای دشمن فراهم نگردد.

جوخه های 8 نفری در کنار هم برای ایجاد مربع یا دایره در دو ستون می ایستادند. دو ستون سرباز هریک مرکب از چهارنفر پشت هم، به شکلی که هر سرباز پشت جنگجوی دیگر قرار می گرفت و وقتی از مقابل این فالانژ مربع یا دایره ای شکل عبور کنیم بدون انقطاع چهار سرباز پشت هم رویت می شود. سرباز جلو مسلح به شمشیر و نیزه کوتاه، سرباز دومی که پشت سرش جای می گرفت نیزه ای بلندتر و نیزه سرباز سوم بلندتر از دومی و نیزه چهارمین سرباز آنقدر بلند بود که درازی آن به 16 قدم (کمی بیش از 5 متر) می رسید.

در زمان جنگ، به دلیل افزایش مرحله ای طول نیزه، در صف مقابل، تمامی این نیزه ها در یک رده قرار می گرفت و هر چهارنفر در یک زمان حمله یا دفاع را انجام می دادند. و درصورت کشته شدن هر سرباز، سرباز بعدی اش جایگزینش می شد. فالانژ مانند قلعه ای با چهار لایه دیوار بود. یک واحد جنگی مخوف مانند خارپشت که از همه جای آن نیزه بیرون زده باشد و تقریبا دور زدن آن غیر ممکن می گردد. این قلعه جنگی مخوف یک ایراد داشت و آن اینکه وقتی که شکافته می شد و سربازان حریف می توانستند یک ضلع مربع را از بین ببرند، به ندرت اتفاق می افتاد که سه ضلع دیگر بتوانند باسرعت خودرا جمع آوری نمایند و به جنگ ادامه دهند، یعنی امکان ترمیم این فالانژ مشکل و بعید به نظر می رسید.

فالانژ را به قلعه ای تشبیه می کنند که تا دیوارهایش پابرجاست، افراد داخل مصونند و مقاومت می کنند اما تا دیوار قلعه فرو ریخت، به راحتی کل قلعه اشغال می شود. بهترین شیوه حمله به این دژ جاندار را استفاده از سواره نظام یا ارابه های جنگی می دانستند که تا ممکن بوده میان فالانژها فاصله انداخته تا هریک را جداگانه از میان ببرند. در زمان جنگ با اسکندر، ایرانیها که آرایش یونانیها را خوب می شناختند بارها بر این فالانژ ها و این آرایش نظامی غلبه کردند اما افسوس که در نهایت این سلسه جنگها به فروپاشی سلسله شکوهمند هخامنشی ختم شد...  (بهتر است در این تاپیک از جنگهای ایران و یونان و بعد اسکندر مقدونی نیز گفته شود، جنگهایی که در آن دوره به جنگ اول و دوم جهانی خوانده می شدند، این عناوین قرنها بعد برای دو دوره جنگ اول و دوم به کار برده شد حال آنکه سابقه تاریخی آنها مربوط به دوره ایران و یونان بوده است، قصد من در حال حاضر صرفا توضیح یک آرایش مشهور جنگی است نه بیشتر...)

و اما، در جنگ ایران(سپاهیان اشکانی) و روم، ارتش روم که به لژیون معروف بودند (و سربازان این ارتش لژیونر خوانده می شدند)، به فرمان کراسوس به آرایش فالانژ در می آیند که بدلیل سرعت بالاتر ارتش ایران، و همانگونه که منصور گرامی اشاره کردند، حرکات زیگزاگی سواره نظام، این فالانژ به راحتی تخریب و رومیان بازنده نبرد شدند.

ژوستن مورخ رومي در توصيف سلحشوري سواره نظام پارت نوشته است:

«بايد با حيرت و تحسين به مردانگي و دلاوري پارت‌ها نگريست. چه پارت‌ها در اثر رشادت و جنگ‌آوري نه تنها مردماني را كه برايشان سيادت داشتند تابع خويش ساختند بلكه دولت روم را در زماني كه به اوج قدرت خود رسيده و سه مرتبه با بهترين سردارانش به ايران حمله ور شد، شكست دادند و در نتيجه معلوم شد پارت‌ها يگانه مردمي هستند كه نه فقط با رومي‌ها برابرند بلكه فاتح لشكر روم به شمار مي آيند».

--------------------------------------------------------

توضیح برخی واژگان:

فالانژ(به یونانی: Φάλαγγα) نام نیروی جنگجویی بود که در یونان باستان و سپس در میان مقدونیان در جنگ‌ها به کار گرفته می‌شد. فالانژها پیاده‌نظام‌هایی سنگین‌اسلحه بودند که از نیزه، ژوبین و جنگ‌افزارهایی همانند آن بهره می‌بردند و از شیوهٔ آرایش رزمی فالانژ که آرایشی مستطیل‌گونه بود پیروی می‌کردند.

فالانژ از واژهٔ یونانی phalangos گرفته‌شده که معنای انگشت می‌دهد و شیوهٔ آرایشی فالانژها هم نمادی از جای گرفتن انگشت‌های دست و پا در کنار یکدیگر بود.

فالانژ Falange) Phalange)
این واژه از فالانکس Phalanx یونانی گرفته شده است. در یونان به بخشی از پیاده نظام اطلاق می شود که مرکب از چندین صف بود. صف های فالانکس، تنگاتنگ یکدیگر می رفتند و نیزه های هر صف از نیزه های صف جلو بلندتر بود. در حال حاضر به احزاب فالانژ اسپانیا و لبنان اطلاق می شود. در فرهنگ سیاسی، منظور از فالانژ، گروهی است که به نحو تنگاتنگی به یکدیگر پیوسته شده اند و به تعبیر ابن خلدون، نوعی عصبیت گروهی دارند. همچنین در مورد گروه های راست گرای افراطی به کار می رود که علیه نیروهای مترقی دست به اعمال وحشیانه می زنند.

لژیونر رومی: ارتش روم از سربازانی به نام لژیونر تشکیل می‌شد. یک لژیونر خیلی ورزیده بود. او می‌توانست در یک روز ۳۲ کیلومتر (۲۰ مایل) در حالیکه یک بسته به وزن ۴۰ کیلو گرم حمل می‌کرد، راه برود. یونیفورم یک لژیوتر او را در نبردها محافظت می‌کرد، و در عین حال به او امکان می‌داد که به آسانی حرکت کند.

و یک لینک خوب برای مطالعه : آرایش ارتش اشکانی


مریم هروی
۱۳۸۹/۹/۱۹ صبح ۱۱:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زبل خان, پدرام, سم اسپید, اسکورپان شیردل, منصور, پایک بیشاپ, دشمن مردم, مظنون هميشگي, دلشدگان, سروان رنو, Classic, ژان والژان, رامین_جلیلوند, الیشا, Papillon, حمید هامون, نیومن, آوینا, ممل آمریکایی, رزا, مگی گربه, dered, خانم لمپرت, BATMAN, زرد ابری, هایدی
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 793
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6920
( 6076 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: تاریخ جنگهای ایران

درود بر منصور و بانو که چنین جستار تاریخی شیرینی را آغاز کرده اند.

بحثِ تاکتیک جنگی ایرانیان در برابر روم پیش آمد و اینکه چطور سربازان دلیر ایرانی با به کار بردن یک تاکتیک هوشمندانه به فرماندهی سورنا ، توانستند، سپاه قدرتمند و مغرور روم را شکست دهند. اگر خوب دقت کنیم می بینیم که در طول تاریخ ، ملت هایی توانسته اند از نیروهای انسانی خویش بهتر استفاده کنند که تاکتیک رزم و جنگ برتری داشته اند. لازمه داشتن ارتش قوی تر ، تنها داشتن نفرات بیشتر نیست. کیفیت رزمی هر سرباز و همچنین دانش جنگی آن قوم نقش اول را بر عهده دارد. به همین دلیل است که همواره ملل متمدن تر و پیشرفته تر در جنگ ها دست بالا را داشته اند. هر گاه ایرانیان در زمینه علم و دانش پیشرفته بودند ، خودبخود فرماندهانی طراز اول در دامن میهن می پرورانده اند و این فرماندهان با به کارگیری زیرکانه ترین فنون جنگی بر دشمن اغلب قوی تر از خود چیره می شدند. مسلما ارتش نیرومند و مستِ از غرور روم هیچگاه تصور شکست از سپاه ایران را نداشت. ارتش روم یک ارتش کلاسیک و منظم بود و تصور درستی از جنگ های پارتیزانی و برق آسای پارتی ها نداشت. سورنا به درستی فهمیده بود که اگر مستقیما ، و به طور سنتی به سپاه روم هجوم برد ، شانس چندانی برای پیروزی نخواهد داشت. او عمدا خود را ضعیف نشان داد تا خیال کراسوس را راحت کند و به عمق خاک ایران عقب نشینی کرد.

( بعدها بنی صدر هم می خواست در اوایل جنگ این تاکتیک را علیه صدام به کار ببرد اما فراموش کرده بود که در عصر تانک و هواپیما این طرح جواب نخواهد داد .  )


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۹/۹/۲۰ عصر ۱۱:۳۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, ژان والژان, الیشا, Papillon, حمید هامون, نیومن, آوینا, سروان رنو, رزا, مگی گربه, dered, خانم لمپرت, BATMAN
Papillon آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 143
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۳۱
اعتبار: 27


تشکرها : 5671
( 1347 تشکر در 92 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: تاریخ جنگهای ایران

در امواج سند

به مغرب ، سینه مالان قرص خورشید       نهان می گشت پشت کوهساران

فرو می ریخت گردی زعفران رنــگ        به روی نیزه ها و نــیزه داران

ز هر سو بر سواری غلط می خورد         تن سنگین اســــــــبی تیر خورده

به زیر باره مـــــــــــــی نالید از درد         ســــــــــــــوار زخمدار نیم مرده

ز سم اسب می چرخید بر خــــــــاک        به سان گوی خون آلود، ســـرها

ز برق تیغ می افتاد در دشـــــــــــت         پـیـاپـی دسـتــــها دور از سپرها

مـیـان گــردهـای تـیــره چــون مــیغ       زبــانــهــای ســنـانـها برق می زد

لــب شــمــشــیــرهــای زنـدگی سوز       سـران را بوسه ها بر فرق می زد

نـهـان مـی گـشت روی روشن روز        بـه زیـر دامـن شـب در سـیــاهـی

درآن تـاریـک شـب می گشت پنهان        فـروغ خـرگـــــــه خوارزمشـاهی

دل خـوارزمـشـه یـک لــمحه لرزید        کـه دیــد آن آفــــتاب بخت ، خفته

ز دســـــــــت تـرکـتــــازیــهای ایام        به آبـسکون شهی بی تخت ، خفته

اگــر یک لحـظـه امشب دیـر جنـبـد        سـپـیـده دم جـهـان در خون نشیند

به آتـشـهـای تـرک و خـون تـازیک        ز رود سـنـد تـا جـیـحـون نـشـیند

بـه خـونـاب شـفـق در دامـــن شـام         بـه خـون آلـوده ایـران کهــن دید

در آن دریای خون،در قرص خورشید    غـروب آفــتــاب خــویــشـتـن دید

بــه پــشــت پــرده شـب دیـد پــنهان        زنـی چـون آفـتـاب عـالـم افروز

اســیــر دسـت غـولان گـشـته فـردا        چـو مهـر آید برون از پرده روز

به چـشـمش مـاده آهـویی گذر کرد        اسیر و خسته و افتان و خیــزان

پــریـشـان حـال، آهـو بچه ای چند        سوی مادردوان وز وی گریزان

چه انـدیـشـید آن دم ، کـس ندانست        که مژگانش به خون دیده تر شد

چــو آتـش در ســپـاه دشـمـن افـتاد        ز آتـش هـم کمی سوزنده تر شد

زبــان نـیـزه اش در یـاد خـوارزم         زبـان آتـشـی در دشـمن انداخت

خـم تـیـغـش به یاد ابـروی دوسـت         به هر جنبش سری بر دامن انداخت

چو لخـتی در سپاه دشمنان ریخت         از آن شمشیر سوزان ، آتش تیز

خروش از لشکر انـبـوه برخاست         کـه از ایـن آتـش سـوزنـده پرهیز

در آن بـاران تـیـر و بـرق پــولاد         میـان شــام رسـتـاخیـز می گشت

درآن دریای خون در دشت تاریک        به دنبال سر «چنگیز» می گشت

بــــدان شـمـشـیـر تیز عافیت سوز         در آن انبوه ، کار مرگ می کرد

ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت  دو چندان می شکفت و برگ می کرد

سـرانـجــام آن دو بازوی هـنرمـند         ز کشتن خسته شد و وز کار واماند

چو آگه شد که دشمن خیمه اش جست      پـشـیـمـان شـد کـه لختی ناروا ماند

عـنـان بـادپـای خـسـتـه پـیـچـیــد         چــو بـرق و بـاد ، زّی خـرگـه آمد

دوید از خیمه، خورشیدی به صحرا     کـه گـفـتـنـدش سـواران : شـاه آمـد

 

میــان مـوج مـی رقـصـیــد در آب         به رقص مرگ، اخترهای انبوه

به رود سـنـد مـی غـلـتـیـد بـر هـم         ز امواج گران کوه از پی کوه

خروشان ، ژرف ، بی پهنا ، کف آلود         دل شب می درید و پیش می رفت

از ایـن سـّد روان در دیـده شـــــــــــاه         زهر موجی هزاران نیش می رفت

نــهـاده دسـت بر گـیـسـوی آن ســـرو         بر ایـن دریـای غـم نظاره می کرد

بـدو مـی گفـت اگـر زنـجـیـر بـــودی         تـرا شـمـشـیرم امشب پاره می کرد

گرت سنـگیـن دلی ، ای نرم دل آب!         رسـیـد آنـجـا کـه بـر من راه بـندی

بـتـــرس آخـر ز نـفـریـنـهـای ایــــام         که ره بر این زن چون ماه بــــندی!

ز رخـسـارش فرو می ریخت اشکی         بـنــای زنـدگـی بــرآب مـــــی دیـد

در آن سـیـمـاب گـون امـواج لـرزان         خـیـال تـازه ای در خـواب مـی دید

اگر امـــشـب زنـان و کـودکـــان را         ز بــیــم نــام بـد در آب ریـــــــــزم

چــــــــو فردا جنگ بر کامم نگردید         تــــــــــــــــوانم کز ره دریا گریزم

به یــــاری خواهم از آن سوی دریا         ســـــــــوارانی زره پوش و کمانگیر

دمار از جان این غولان کشم سخت         بـــــــــسوزم خانمانهاشان به شمشیر

شبـــــــــــی آمد که می باید فدا کرد         بـــــــه راه مملکت فرزند و زن را

بــــــــه پیش دشمنان استاد و جنگید        رهــــــــــاند از بند اهریمن وطن را

در این اندیشه ها می سوخت چون شمع        کــــــه گرد آلود پیدا شد سواری

بـــــــــــه پیش پادشه افتاد بر خاک         شـــــــــهنشه گفت : آمد ؟ گفت آری

پس آنگه کودکان را یک به یک خواست    نــــــگاهی خشم آگین در هوا کرد

به آب دیده اول دادشان غســـــــــــل             سپس در دامن دریا رها کرد !

بگیـــــــــر ای موج سنگین کف آلود         ز هم وا کن دهان خشم ، وا کن

بخور ای اژدهای زندگی خوار         دوا کن درد بی درمان ، دوا کن

زنان چون کودکان در آب دیدند        چو موی خویشتن در تاب رفتند

وز آن درد گران ، بی گفته شاه        چو مـــــاهی در دهان آب رفتند

شـــــهـنــشه لمحه ای بر آبها دید        شــکــنج گــیــسوان تــاب داده

چه کرد از آن سپس ، تاریخ داند        بــه دنـــــــــبال گل برآب داده!

شبـی را تا شبی با لشکری خرد         ز تن ها سر ، ز سر ها خود افکند

چو لشکر گرد بر گردش گرفتند         چــــو کشــتی بــادپا در رود افکند!

چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار         از آن دریــــای بی پایاب آسان

به فرزندان و یاران گفت چــــــنگیز        که گر فرزند باید ، باید این سان!

بلی ، آنـــان کــه از ایـن پیش بودند       چنیــــــن بستند راه ترک و تازی

از آن این داستان گفتم که امـــــروز      بـــــــدانی قدر و بر هیچش نبازی

به پاس هر وجب خاکی از این ملک     چه بسیاراست ، آن سر ها که رفته !

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک     خــــــدا داند چه افسر ها  که  رفته !

                                                                                                      مهدی حمیدی


بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده / در سایه گل نشین که بسیار این گل / در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
۱۳۹۰/۹/۷ عصر ۰۵:۱۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, حمید هامون, جیسون بورن, سناتور, ترومن بروینک, نیومن, دزیره, بانو, آوینا, ژان والژان, ممل آمریکایی, رزا, مگی گربه, dered, سی.سی. باکستر, خانم لمپرت, BATMAN
آوینا آفلاین
ته تغاری کافه !
*

ارسال ها: 43
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۱۱/۴
اعتبار: 4


تشکرها : 875
( 349 تشکر در 23 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: تاریخ جنگهای ایران

جنگ بابل نبرد كوروش كبير و نبونيد پادشاه بابل







تصوير بازسازي شده از كاخ پاسارگاد و آرامگاه كوروش كبير

در حالي که هارپاگ ، فرمانده ي سپاه پارسي ، آسياي صغير و جزاير يوناني نشين غرب ايران را ـ در پي فتح ليديه ـ مطيع پادشاه پارس مي کرد ، کوروش با احساس خط از ناحيه ي آسياي مرکزي ، به سوي مشرق رفت تا با مردمان آن ديار که پيش از اين از پادشاه ماد تبعيت مي کردند و با سقوط ماد ، بر وي شوريده بودند ، نبرد کند . برخوردهايي که بين سالهاي 545 تا 539 ق . م ميان کوروش و قبايل اين منطقه رخ داد ، مبهم و اندک گزارش شده است . سکوت هرودوت درباره ي برخوردهاي کوروش در اين منطقه ، بر ابهام موجود افزوده است . پادشاه پارسي ، در اين شش سال سرزمين هاي کرانه ي درياي خزر تا هند را تابع ايران کرد . در اين نبردها ، شهز بلخ ( باکتريا ) فتح شد و فرمانروايان مرو ( مرگيانا ) و سمرقند ( سغديانا ) خراجگزار ايران شدند . کوروش تا کناره ي رودخانه ي سيردريا ( ياکسارتس ) پيش رفت و استحکاماتي در آنجا بنا کرد که تا زمان اسکندر باقي ماند . وي اقوام سکاها را مطيع کرد و جنوب شرقي فلات ايران ، ناحيه ي سيستان و مکران را تصرف کرد . به اين ترتيب مرزهاي ايران در غرب به درياي مديترانه و در شرق به حدود هند رسيد و بزرگترين امپراتوري جهان باستان متولد شد . با فتح نواحي شرقي و شمال غربي ، تنها رقيب باقي مانده ، پادشاهي کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سايه ي آرامشي که در منطقه ي بين النهرين حاکم شده بود ، با شکوه باستاني اش رخ مي نمود . رونق دوباره ي شهر ، استحکامي شکست ناپذير را در دل مردمان و حاکمانش تداعي ميکرد . نبونيد ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوري تنديس خدايان باستاني و بازسازي معابد آنها ميکرد ، هزينه ي اين کارها با وضع ماليات هاي سنگين تأمين ميشد . بي اعتنايي نبونيد به مَردوک ، خداي بابلي ( شاه خدايان ) و ارج نهادن خدايان شهرهاي ديگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ي خداي اور را به بال آورد و ستود . اين رنجش را ميتوان در گزارش حکاکي شده بر استوانه ي کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در اين متن ، نبونيد ، پادشاهي بي دين معرفي شده که مردوک ، شاه خدايان را به فراموشي سپرد . نبونيد ، مقارن قدرت يابي کوروش در ايران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پايتخت را ترک کرد ، اما يک سال پيش از سقوط بابل ، خطر پارسيان را دريافته بود . در سالنامه ي بابلي ـ که يکي از مهمترين منابع تاريخي اين دوران است ـ به تدابيري اشاره شده که نبونيد براي محافظت از مجسمه ي خدايان در برابر هجوم پارسيان به کار بسته بود . فتح بابل براي پارسيان کار دشواري نبود ، نارضايتي مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسيان حاميان فراواني در شهر بيابند . مطابق گزارش سالنامه ي بابلي و استوانه ي کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمايي مردوک ( شاه خدايان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان يوناني درباره ي رغبت بابليان به سقوط حکومت نبونيد و استقبال از فاتح پارسي ، با گزارشهاي بابلي هماهنگي دارد . با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبرياس ، حاکم بابليِ ميان رود زاب و دياله ( احتمالاً سرزميني به نام گوتيوم ) با سربازاني تازه نفس ، به پادشاه هخامنشي پيوست و بر نيروي سپاه ايران افزود . به رغم آنکه بابليان و يهوديان از فتح آسان بابل به وسيله ي « نجات بخش » خبر مي دهند ، اما پيگيري حوادث ، نشان ميدهد که فتح سرزمينهاي تحت حاکميت پادشاه بابل از يک سال پيش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهايي بابل با حرکت کوروش به ياري گبرياس رقم خورد . کوروش با سپاهيانش ابتدا در نبرو سختي به نام اُپيس ، سپاه بابل به فرماندهي بلشصر را شکست داد . نبونيد و پسرش پس از دادن تلفات بسيار ، عقب نشيني کردند . پس از نبرد اُپيس ، ابتدا شهر سيپار فتح شد و سپس در نبردي کوچک بيرون دروازه هاي بابل ، پيروزي ديگري نصيب کوروش شد . در پي اين شکست نبونيد و پسرش به داخل برج و باروي شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پي تعقيب آنها ، شهر را محاصره کرد . ديوارهاي مستحکم بابل ، روزني را براي ورود باقي نمي گذاشت و تنها مجراي موجود ، مسير آب فرات ( يا يکي از شعبه هاي آن ) بود که از داخل شهر مي گذشت و البته به دقت هم کنترل ميشد . شهروندان بابلي به دو گروه اصلي تقسيم مي شدند : يهوديان که از سالها پيش ( در دوران بخت النصر ) به اسيري از فلسطين به آن شهر آمده بودند و روزگار سختي را زيد سلطه ي فرمانروايان بابلي سپري کرده بودند و طبق باورهاي ديني خود و بر اساس پيشگويي هاي تورات ، در انتظار يک منجي بودند تا آنان را از وضعيتي که در آن بودند برهاند و به فلسطين بازگرداند . گروه دوم بابلياني بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سياست هاي نبونيد سخت رنجيده بودند . اين دو گروه انگيزه ي کافي براي خيانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همين انگيزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسيان همکاري کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسير رود فرات را ـ که در فصل کم آبي بود ـ عوض کند و از مجراي رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکي از سپاه به فرماندهي گبرياس وارد شهر شد و با غافلگير کردن سپاهيان بابلي ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به اين ترتيب بابل در آخرين روزهاي سال 539 ق . م با کمترين درگيري فتح شد . نبونيد خود را تسليم کرد ولي پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگيري با پارسيان کشته شد . کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهاي ديگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاري نيکو داشت . شايد همدلي بابليان در اين فتح او را بيش از ديگر جنگهايش تحت تأثير قرار داد ، زيرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلي ها ـ تاج گزاري کرد . فاتح با نبونيد جوانمردانه رفتار کرد و هنگامي که وي در سال 538 ق . م ( يک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزاي ملي اعلام کرد و خود نيز در آن شرکت کرد . کوروش در فتح بابل دو يادگار بزرگ از خود به جاي نهاد : يکي آزاد سازي يهوديان و بازگشت آنان به فلسطين بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و ديگري بيانيه اوست که بر استوانه اي از گل پخته حک شده و داراي مطالب مهمي است . او در اين بيانيه که به استوانه ي کوروش * ـ * ـ اين استوانه در موزه ي بريتانيا در انگليس نگهداري مي شود . ـ * ـ مشهور است ، ابتدا خود را معرفي کرده و سپس به شرح اقداماتش براي مردم بابل مي پردازد . در قسمتي از اين بيانيه ـ که به منشور ملل يا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده : « من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ي جهان ، پسر کمبوجيه شاه بزرگ ، شاه انشان ... زماني که به صلح وارد بابل شدم و زماني که در ميان سرور و شادي تخت فرمانروايي را در کاخ شاهزادگان برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خداي بزرگ ، قلب بزرگ بابليان را [ مسخر من کرد ] در حالي که هر روز پرستش او را تداوم بخشيدم ، سپاهيان بسيارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ي سومر و اکد را از هر نوع تهديدي حفظ کردم ... خداياني را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و براي آنها منزلگاهي جاودانه ساختم . همه ي مردم را يکجا فراهم آوردم و آنها را مجدداً در منزل هايشان مستقر کردم و خدايان سومر و اکد را که به رغم خشم خدايِ خدايان ، نبونيد به بابل برده بود ، آنها را در ميان شادي به دستور مردوک ، در معابدشان ، در منزلي که دل را شاد مي کرد قرار دادم ... » . از متن استوانه بر مي آيد که کوروش خود را سامان دهنده ي نظمي الهي مي داند که با بدعت هاي نبونيد بر هم ريخته و به اين ترتيب نخبگان محلي ( به ويژه کاهنان ) و عامه ي مردم را به خود جلب مي کند . از سوي ديگر در اين استوانه ، کوروش خود را بازسازي کننده ي ساختمانهاي اداري و مذهبي ـ که ويران يا متروک شده اند ـ معرفي مي کند . در حقيقت رفتار سياسي کوروش در بابل به گونه اي است که بابليان او را به منزله ي احيا کننده ي شکوه و قدرت بابل مي دانند و با او احساس الفت مي کنند . آنان کمبوجيه را ( به مدت چند ماهي از فتح بابل ) پادشاه بابل مي خواندند . اشاره کوروش به آشور باني پال به عنوان الگوي کارهاي خود که در چند کتبيه ي مکشوف در بناهاي بابلي مشاهده شده ، بيانگر همين نکته است . فاتح پارسي ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترين قطع ارتباطي کند ، بر آن بود که وارث قدرت قديمي آشوري پنداشته شود . البته اين باور بابليان چندان دوام نداشت ، زيرا آنان کشور قديمي خود را جزء ضميمه شده ي امپراتوريِ جديد يافتند که براي فرديت و استقلال بابل اعتباري قائل نبود . همين مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابليان ( در زمان داريوش ) دست به شورش بزنند . ستايش از کوروش و سياست هاي مذهبي او ، تنها به استوانه و سالنامه ي بابلي منحصر نيست ، بلکه او از سوي يهوديان هم به عنوان برگزيده ي يَهُوَه ( خداي يهود ) معرفي شده است . فتح بابل ، سند آزادي يهوديان از تبعيد و اسارت بود . يهوديان با اجازه ي کوروش به فلسطين بازگشتند و به آباداني شهرهاي خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در اين سال ، بيش از 40000 يهودي ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنيمت هاي گرانبهايي که آشوريان از بيت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق اين قوم ، از او در انديشه و متون ديني يهود شخصيتي فرا تاريخي ساخت . يهوديان از کوروش با لقب مسيح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به يهوديان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطين ختم نمي شد ، او دستور داد معبد بيت المقدس را که بخت النصر تخريب کرده بود دوباره بسازند و هزينه هاي آن را هم از خزانه ي دولتي تأمين کنند . البته اختلاف يهوديان بر سر بازسازي معبد و درگيري آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتيق ، شخصيت و کارهاي او را اينچنين بازگو مي کند : « ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامي ممالک خود فرماني نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه پارس چنين مي فرمايد ، يهوه خداي آسمانها ، جميه ممالک زمين را به من داد و مرا امر فرموده است خانه براي او در اورشليم که در يهود است به پا کنيم ... کوروش پادشاه ، ظرف هاي خانه ي خدا را که نبوکدنصر آنها را از اورشليم آورده و در خانه ي خداوند خود گذاشته بود ، بيرون آورده و به شِشبَصر رئيس يهوديان مسترد داشت ... » . در کتاب اشعياي نبي ( پاره ي ديگري از تورات ) درباره ي کوروش آمده است : « خداوند به مسيح خويش يعني کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم تا به حضور وي امت ها را مغلوب سازم و کمرهاي پادشاهان را بگشايم ، تا درها را در مقابل وي مفتوح سازم و در دروازه ها ديگر بسته نشود ، چنين مي گويد : که من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين را شکسته ، پشت بندهاي آهنين را خواهم بريد و گنجهاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد تا بداني که من ، يهوه تو را به اسمت خواندم ، خداي اسرائيل ميباشم ... [ و در جاي ديگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانيد » بدون شک تأثير کارهاي کوروش براي يهوديان چنان عظيم و فراموش نشدني بوده که او را اين چنين ستوده اند .

۱۳۹۰/۱۱/۱۰ عصر ۰۹:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, نیومن, ممل آمریکایی, Papillon, رزا, dered, خانم لمپرت, BATMAN
دانتس آفلاین
مجموعه دار کافه
***

ارسال ها: 105
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۹/۱۴
اعتبار: 13


تشکرها : 238
( 949 تشکر در 68 ارسال )
شماره ارسال: #6
[split] اینترنت گردی ...

امروز سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر در طی عملیات بیت المقدس می باشد. بدنبال هجوم نیروهای عراقی به ایران، مردم خرمشهر 35 روز در مقابل متجاوزین مقاومت کردند ولی بالاخره شهر در 4 آبان 1359 سقوط و به تصرف عراق درآمد.

در این عملیات بیش از 5000 کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده شامل خرمشهر، هویزه، پادگان حمید و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شدند. این وسعت، چندین برابر مساحت چند کشور همجوار ایران است. فتح خرمشهر که بهت و حیرت جهانیان را برانگیخت به مدت 24 روز در جبهه های جنوبی کشور ادامه داشت و در طی آن نوزده هزار نفر از نیروهای عراقی اسیر و حدود شانزده هزار نفر کشته شدند. عملیات نفس گیر بیت المقدس با رمز يا علي بن ابيطالب به اشغال 578 روزه خرمشهر پایان داد.

در زمان اشغال خرمشهر فرمانده سپاه محمد جهان آرا بود که وی در هفتم مهرماه 1360 بر اثر سقوط هواپیمای هرکولس  سی 130 نیروی هوایی ارتش کشته شد.  پس از فتح خرمشهر شعر معروف ممد نبودی ببینی برای اوّلین بار توسط حسین فخری هم‌ رزم او بر سر مزارش خوانده شد و بعدها توسط غلام کویتی پور در مسجد جامع خرمشهر بازخوانی شد. جهان آرا خود متولد خرمشهر بود.

 یاد و خاطره تمام سربازان و شجاعانی که در این نبرد دلاورانه جنگیدند، گرامی باد.


وقتی شبها برای شکار به صحرا می روم، ایمان دارم که خدا را در خانه نگاه نمی دارم. (آنتونی کوئین به نقش حمزه در فیلم محمد رسول اله)
۱۳۹۱/۳/۳ عصر ۰۲:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, seyed, ژان والژان, زبل خان, Papillon, ممل آمریکایی, رزا, مگی گربه, dered, خانم لمپرت, BATMAN
seyed آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 133
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۲/۸
اعتبار: 14


تشکرها : 241
( 920 تشکر در 86 ارسال )
شماره ارسال: #7
RE: اینترنت گردی ...

(۱۳۹۱/۳/۳ عصر ۰۲:۱۶)دانتس نوشته شده:  

 در زمان اشغال خرمشهر فرمانده سپاه وقت، شهید محمد جهان آرا بود که وی در هفتم مهرماه 1360 بر اثر سقوط هواپیمای هرکولس  سی 130 نیروی هوایی ارتش به فیض عظیم شهادت نائل آمد.  پس از فتح خرمشهر شعر معروف ممد نبودی ببینی برای اوّلین بار توسط حسین فخری هم‌ رزم او بر سر مزارش خوانده شد و بعدها توسط غلام کویتی پور در مسجد جامع خرمشهر بازخوانی شد.

یاد و خاطره تمامی شهدای فتح خرمشهر گرامی باد


http://www.dvddoub.persianblog.ir
۱۳۹۱/۳/۳ عصر ۰۶:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زبل خان, دانتس, Papillon, رزا, dered
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,177
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11639
( 19306 تشکر در 1617 ارسال )
شماره ارسال: #8
RE: تاریخ جنگهای ایران

" ... بینندگان عزیز توجه فرمایید .... بینندگان عزیز توجه فرمایید ... خونیـــن شــهر ( خرمشهر ) ... شهر خون ... آزاد شد .... "

این جمله ای است که هنوز هم با آن طنین احساس برانگیزش آدم را به هیجان می آورد. عملیات بیت المقدس که بخش سوم از سه عملیاتی بود که به آزادسازی مناطق اشغالی ایران توسط عراق منجر شد , از نظر علم نظامی یکی از متهورانه ترین عملیات به شمار می آید.  در مستندهایی این روزها تحت عنوان آزادسازی خرمشهر و با تهیه کنندگی مهدی شامحمدی از تلویزیون پخش می شود  , با بسیار از طراحان خلاق این عملیات گفتگو شده است و عنوان می شود که علت اصلی موفقیت این عملیات غافلگیری عراق و حمله از جناحی بود که عراق فکر نمی کرد. ایران عمدا از سخت ترین نقطه به عراق حمله کرد. جایی که عراق به دلیل عوارض طبیعی , آن را نفوذ ناپذیر می دانست. عبور از کارون با عرض 150 متر و جریان تند آبی که دارد با آن همه نفرات و تانک و کامیون و ... در ابتدا غیر ممکن به نظر می رسد. ایران در ابتدا وانمود می کند که می خواهد مانند عملیات قبلی از شمال حمله کند . در روز اول هم نیروهای ایرانی از شمال مواضع عراق را گلوله باران می کنند و دست به یک حمله ایذایی گسترده در شمال می زنند. در حالیکه عراق مجهزترین لشکرهای زرهی خود را در شمال نگه داشته است , حمله اصلی ایران در جنوبی ترین منظقه خوزستان شروع می شود و عراقی ها را گیج می کند ...


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۱/۳/۳ عصر ۱۱:۴۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, ژان والژان, پایک بیشاپ, ممل آمریکایی, اسکارلت اُهارا, رزا, ناخدا خورشيد, بانو, مگی گربه, dered, خانم لمپرت, BATMAN, مکس دی وینتر
ناخدا خورشيد آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 76
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۵/۱۳
اعتبار: 19


تشکرها : 645
( 713 تشکر در 48 ارسال )
شماره ارسال: #9
RE: تاریخ جنگهای ایران

جمله اي است كه مي گويد((هيچ اسطوره اي صد در صد حقيقي نيست اما به صورت صد در صد حقيقتي را در خود دارد)) يكي از اين داستان ها داستان جاودان ((رستم واسفنديار )) است كه از خامه ي پر توان فردوسي تراويده است .فردوسي  بزرگ در سرودن اين داستان تمام توانايي خود را به كار برده چنان كه ديگر داستان هاي شاهنامه در برابر اين داستان سترگ جلوه ي خود را از دست مي دهند و دكتر اسلامي ندوشن به حق اين داستان را ((داستان داستان ها)) خوانده است. پيشينه ي اين داستان اما به زمان پيش از اسلام باز مي گشته ودر ميان اقوام ديگر نيز شهرتي داشته چنان كه نضر بن حارث اين داستان را در برابر قرآن علم كرد وقرآن را اساطير گذشتگان خواند .(او پس از اسارت در غزوه ي بدر به فرمان پيامبر اسلام(ص)كشته شد) اما اصل اين داستان وفي الواقع ريشه ي اساطيري آن به پيش از يكپارچه شدن ايران توسط كورش هخامنشي ودر زمان جنگ هاي مذهبي باز مي گردد.حدود  ششصد سال پيش از ميلاد مسيح ودر زماني كه مادها در غرب ايران سلطنت مي كردند در نواحي شرقي ايران(مناطقي كه امروزه غالبا افغانستان ، تاجيكستان و بخش هايي از ازبكستان كنوني را شامل مي شود) اقوامي به صورت قبيله اي حكومت مي كردند كه به بزرگ و رئيس هر قبيله(( كي ))مي گفتند. اين اقوام تاريخي سپس در اساطير و ومتون ادبي عنوان كيانيان را يافتند. يكي از اين پادشاهان ((كي گشتاسب )) بوده است .كه در حدود بلخ حكومتي محلي داشته. در زمان او بود كه زردشت پيامبر دعوت خود را آشكار نمود وگشتاسب را به پرستيدن خداي يكتا فرا خواند(بسياري از مورخين زردشت را زاده ي بلخ وعده اي او را از مردم آذربايجان مي دانند) بر طبق روايات زردشتي كي گشتاسب دعوت زردشت را پذيرفت اما از او سه در خواست داشت نخست آنكه جايگاهش رادر  بهشت  به او بنمايانند ديگر آنكه پسرش پشوتن عمري جاودان بيابد و سوم آنكه ديگر پسرش اسفنديار رويين تن شود زردشت پيامبر به اين سه خواسته عمل كرد  آنگاه  گشتاسب اوستا را از زردشت ستاند و آن را از نظر مردمان نهان داشت .در پي گرويدن خاندان گشتاسب به آيين زردشتي اسفنديار به گسترش دين نو پرداخت اما جان خود را بر سر كار سيستان گذاشت. در تواريخ عمومي نيز مشابه اين روايت آمده است چنان كه در اخبار الطوال دينوري مورخ قرن سوم كه اثري به لغت عرب است داستان نبرد رستم واسفنديار بسيار ساده ترسيم شده است واسفنديار خواهان گشايش سيستان و پذيرش دين بهي توسط مردم آن است اما حاكم آن ولايت رستم پيشنهاد مي كند تا با هم نبرد كنند و سپاه مرد مغلوب تسلين شود .در نبرد آن دو اسفنديار كشته مي شود .در اين قبيل روايات تاريخي كه از بسياري ويژگي هاي اساطيري وخيالي پيراسته شده اند مي توان جنگي مذهبي را ميان دو حكومت محلي شرق ايران ديد كه در طي قرون بعد جامه ي فاخر حماسه را بر تن كرده است.

حماسه هاي ايراني غالبا پرداخته ي سكاها هستند اقوام مهاجر وجنگجويي كه غالبا در تركستان وايران سكني داشتند وسكا ها در زمان اشكانيان منطقه ي سيستان را فتح كردند ونام خود را برآن گزاشتند،سكستان ،واقوام آن سكزي خوانده مي شدند به اعتبار تعلق به سكاها (سك ها)در شاهنمه نيز رستم سكزي خوانده مي شود اسفنديار خطاب به رستم مي گويد((فراموش كردي تو سكزي مگر/كمان وبر مرد پرخاش گر)) هيچ بعيد نيست قوم سكا پس از فتح سيستان داستان پادشاهي محلي را كه در برابر حملات اقوام ديگر مقاومت مي كرده  از ساكنان اوليه سيستان شنيده باشند و آن را با قهرمان خود ممزوج ساخته  يا ازآن داستان ها قهرماني نو پديد آورده باشند.

با اين اوصاف مي توان دور نماي جنگي كهن را در نظر آورد اما آيين مردم سيستان چه بوده است.پژوهندگان شاهنامه نظراتي چند را در اين باره بيان داشته اند.عده اي معتقد به آن هستند كه خاندان رستم توتم پرست بوده اند به آن معنا كه اشيا،گياهن يا حيواناتي را كه برايشان جنبه ي قدسي داشته ونسل خويش را از آن مي دانستند مورد پرستش قرار مي دادند(تقدس بخشيدن به برخي از درختان واحجار در امروزه روز رانيز شكلي از توتميسم مي دانند)اين اعتقاد در بين اقوام زيادي رواج داشته است يونانيان نسل خود را از يك سنگ مي دانستند،مغول ها نسب خود را به گرگ ها مي رساندند وايرانيان باستان معتقد بودند مشي ومشيانه(آدم وحواي روايات سامي)از گياه ريواس به وجود آمده اند.پژوهندگان معتقد به توتميسم رستم بر آنند كه سيمرغ توتم خاندان رستم بوده است.در اين كه سيمرغ پرنده اي قدسي در نزد خاندان رستم است شكي نيست همچنين اين سيمرغ است كه راه كشتن اسفنديار را به رستم مي نماياند ومي توان سيمرغ را نماد خداي كهني دانست كه خداي آيين جديد(كيش زردشتي )مي خواهد آن را از ميان بردارد.اما نكته در اين جاست كه نماد وتوتم خاندان رستم سيمرغ نيست ،اژدها است.در داستان رستم وسهراب هجير پهلوان اسير شده ي ايراني پهلوانان ايراني را به سهراب مي شناساند ودر اين بخش از داستان ما با نماد وتوتم هر پهلوان آشنا مي شويم ودر ميابيم نماد خاندان رستم اژدها است.

((درفشش پديد اژدها پيكرست/بدان نيزه بر شير زرين سر است))

نظر من آن است كه اين نماد در واقع بايد نماد خاندان مادري رستم باشد كه رودابه پنجمين نسل از پشت ضحاك است و ضحاك در روايات زردشتي اژدهايي بوده سه سر سه پوز و نه چشم. بايد توجه كرد كه در منطقه ي ماوراءالنهر وشرق ايران نظام زن سالاري بر پا بوده ونسب از مادر به فرزند مي رسيده اما در ميان اقوام مرد سالار سكا و مسلمانان مرد سالار ،بسياري از آن رسوم كهن سترده شده ولي نشان هايي از آن باقي مانده.

ديگراني معتقد به آن اند كه دين راستين رستم زروان پرستي بوده.زروان(به فتح ،ضم وكسر ز خوانده شده است) خداي زمان بوده وقديميترين دين شناخته شده در ايران باستان كه شواهدي از زروانيسم در منطقه ي سيستان يافت شده است .بر طبق روايات نخست زروان بود .خورشيد همسرش و ماه دخترش بود او دو كودك در شكم داشت .هرمزد واهريمن وبا خود عهد كرد هركدام زودتر به دنيا بيايد خدايي جهان را به او مي دهد اهريمن اين سخن را شنيد وشكم پدر را شكافت وبيرون آمد.اما زروان كه اهريمن را زشت رو و زشت خو مي ديد خدايي جهان رابه هرمزد داد .اهريمن خالق پلشتي هاي جهان وموجوداتي چون گرگ ومار بود هرمزد خوبي ها را آفريد اما در اين ميان اهريمن طاووس را نيز خلق كرد تا نشان دهد از خلق زيبايي ناتوان نيست(دقت كنيد به رابطه ي شيطان وابليس در روايات اسلامي واسرائيليات)عده اي بودن دو سيمرغ در شاهنامه را نماد ونمودي از اين باور مي دانند.نشاني از كهن ترين باور ثنوي، سيمرغ خوب وسيمرغ بد كه دومي به دست اسفنديار كشته مي شود وسيمرغ از كشته شدن جفت خود به زال ورستم مي گويد.

ديگراني نيز هستند كه معتقدند آيين راستين رستم ميترائيسم يا همان مهر پرستي است .كه در آن به پرستش خداي خورشيد  مي پرداختند.در شاهنامه جاي جاي اشاره هايي به مقام قدسي خورشيد مي شود ودر مقدمه ي رستم واسفنديار سخن از خورشيد فرمانروا است .در همين داستان نيز زال سيمرغ را صراحتا خداوندمهر مي خواند.

در زمان هاي بعد فردوسي كه خود مسلمان معتقدي بوده است(بحث در اين باره نياز به مجال بيشتري دارد كه انشاالله در فرصتي عرض مي كنم) از رستم وديگر قهرمانان پيش از ظهور زردشت سيماي مرداني خدا پرست را ترسيم مي كند.

اسفنديار به دست رستم كشته مي شود وبهمن پس از مرگ رستم فرامرز پسر رستم را مي كشد و سيستان را نابود مي كند از اين رو بعضي از باستان شناسان بقاياي تمدن پنج هزار ساله ي شهر سوخته را بقاياي همان جنگ مي دانند .جنگي كه ما امروزه آن را از وراي حماسه واسطوره مي بينيم.


در آن زمان که خرد را سودی نیست ،خردمندی دردمندی ست.سوفوکل
۱۳۹۱/۶/۱ صبح ۰۹:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : شرلوك, بانو, رزا, دزیره, Papillon, مگی گربه, Classic, dered, ژان والژان, خانم لمپرت, BATMAN, حمید هامون, زرد ابری, مکس دی وینتر
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1258 تشکر در 58 ارسال )
شماره ارسال: #10
RE: تاریخ جنگهای ایران

اگر من‌ و او
در قهوه‌ خانه‌ ای‌ قدیمی‌
یكدیگر را دیده‌ بودیم‌
شاید با هم‌ می‌ نشستیم‌
و نوشیدنی‌ ای‌ با هم‌ می‌ خوردیم‌
اما چون‌ در جنگ‌ مثل‌ دو سرباز ساده‌
رودروی‌ هم‌ قرار گرفتیم‌
به‌ روی‌ هم‌ آتش‌ گشودیم‌
من‌ به‌ او شلیك‌ كردم‌
و در جا او را كشتم‌
او را زدم‌ و كشتم‌ زیرا
دشمن‌ من‌ بود
آری‌ البته‌ كه‌ او دشمن‌ من‌ بود
و این‌ مثل‌ روز روشن‌ بود
اما ....
او هم‌ شاید چون‌ من‌ به‌ اجبار
وارد ارتش‌ شده‌ بود
و حتی‌ از سر بیكاری‌
وسایل‌ زندگی‌ اش‌ را هم‌ فروخته‌ بود.
جنگ‌ چیز عجیب‌ و غریبی‌ است‌
به‌ كسی‌ شلیك‌ می‌ كنی‌
كه‌ اگر جایی‌ قهوه‌ خانه‌ ای‌ وجود داشت‌
او را به‌ آنجا دعوت‌ می‌ كردی‌
یا با قدری‌ پول‌ به‌ كمكش‌ می‌ رفتی.
جنگ !
موضوعي است غيرقابل چشم پوشي كه در مطالعات تاريخي بالاترين رتبه تاثيرگذاري را در اختيار دارد . هرگاه كه براي شناختِ پيشينه ، مبدا و يا سرآغاز يك پديده به گذشته ها رجوع مي كنيم ، مي بينيم كه پاي - حداقل يك - جنگ در ميان است .( مثال و نمونه در اين بايت به قدري زياد است كه لزومي به بازگويي ديده نمي شود ! )
در اين مطلب سعي دارم به جنبه هاي گوناگون جنگ بپردازم و چندين نمونه مرتبط با ايران و تاريخ آنرا بررسي خواهم كرد . اميدوارم كه شروعي دوباره براي مباحث مفيد دوستان عزيزمان باشد و اطلاعات ناقص و استنباطهاي شخصيمان را در اختيار هم قرار دهيم و مطمئن باشيم كه بحثي سودمند در چشم انداز خواهد بود .
•••••••
جنگ :  يكي از متداولترين روشها براي بيان برتري و بدست آوردن قدرت در روزگاران گذشته بوده و البته راهي براي پيش برد اهداف در دوران معاصر مي باشد.
آيا ذات جنگ ( نبرد ) في النفسه اشتباه است !؟ براي پاسخ به اين سوال لازم است كه وارد مباحثي فلسفي و روشهايي فكري شد . در ديدگاه مدرن و محافل روشنفكري جنگ به طور كامل مردود و مقوله اي منتفي است ؛ در اين محافل باور بر اين است كه اختلاف نظر بر سر هرمساله اي از راه گفتمان بايد بررسي و حل شود . چرا كه اهداف و مقاصد ميان ملتها و دولتها ( در بزرگترين ابعاد ) نبايد منجر به كشتن و به خطر افتادن جان ومال خود ملتها گردد . 
اما اين ديدگاه حتي در زمان ما هم بطور كامل مقبول عام نيست و هستند ملل و دولي كه حربه جنگ را در نظر دارند و حتي به عنوان يك راه حل - هرچند گزينه آخر - مورد قبولشان مي باشد ( گواه اين مدعيٰ بودجه هاي نظامي حكومتهاي معاصر در سراسر جهان ، با هر ايدئولوژي مي باشد )
    اما در دورانهاي گذشته جنگ را اينگونه تعبير نمي كردند و اگرچه تلفات آن - نسبت به شرايط - بسيار گسترده تر از كنون بود ، اما جنگ موضوعي ارزشمند به شمار مي رفت . قدرت طلبي و كمال خواهي در ميان حكام گذشته بسيار چشم گيرتر بود و براي رسيدن به اهداف خود - هرچه كه باشد - و براي فزوني قدرت و تملك ممالك بيشتر حاضر به جنگيدن در هر ابعادي بودند و كمتر پيش مي آمد كه حقوق بشر ( ! ) براي سربازان قائل شوند و اصلا كمترين اهميتي به جان افرادي كه قرار بود در اين ميان ضررمند شوند داده نمي شد . در نتيجه مفهوم جنگ و ديدگاه نسبت به آن بسيار تغيير كرده است .
اما جنگ و خونريزي چه زماني پسنديده مي شود و چرا !؟ … اين موضوع را نمي توان انكار كرد كه تاريخ ايران جنگهايي را پشت سر گذاشته است كه تاثيرشان در زمان حاضر مشهود و قابل رؤيت مي باشد . مهمترين آن در صدر اسلام رخ داد . سلسله نبردهايي خونين كه زمينه ساز ورود يك آئين جديد و راويانش بودند و فراموش كردن آن نزد ابرانيان و مسلمانلن و اعراب نيز غير ممكن است … ولي آيا ديدگاه ما چيست و اكنون پس از گذشت بيش از ١٣٠٠ سال نسبت به آن وقايع و جنگهاي تاريخي چه فكري مي كنيم و تاثيراتشان را چگونه تعبير مي نماييم !؟
    تاريخ صحت و سقم يك موضوع را نشان مي دهد و آيندگان بايد در مورد وقايع معاصر قضاوت كنند . اكنون آينده مطلق براي جنگي همچون نبرد نهاوند مي باشد و ما بايد بينشي مستقل و آگاهانه نسبت به آن داشته باشيم . در ابن مورد قواي نظامي ساسانيان به معناي واقعي شكست خوردند و پس از آن مطلقا حركتي برجسته از سوي ايرانيان بر عليه جنگاوري هاي اعراب ديده نشد و مقدمات تصرف ايران مهيا و آيين ناب ايراني در مخاطره و جان و ناموس ايرانيان در معرض خطر واقع شد . آيا اين همه اتفاقات ناگوار كه همچون كابوسي شوم در تاريخ ايران ثبت شده اند ، تاثيراتي مثبت بر پيكره هويت اين مرز و بوم گذاشت يا خير !؟ 
      انكار تاثيرات مثبت ورود اسلام بواسطه اعراب و البته بوسيله جنگ ، امري عبث است ؛ اما همواره مخالفان جنگ گفته اند كه ايران اگر اسلام هم نمي امد، چيزي را از دست نمي داد و ورود اعراب صرفا خاري و خفت بهمراه داشت . درستي و نادرستي اين ديدگاهها و قضاوت در مورد آن به هيچ كس مربوط نيست و اصولا عقايد گوناگون را نبايد به قضاوت نشست و فقط بايد در مقام نقد آنها برخاست .
       اعراب تا قبل از ظهور اسلام ، هرگز تصور نمي كردند كه روزي ياراي مقابله با سپاه ايران را داشته باشند ، چه رسد به هجوم و تصرف و غارت آن .   ممالك عربي از جنوب تا شمال و از مركز تا شرق همه در زير سلطه ايران بود . اما با مرور زمان و تغييراتي عمده و گونه گون برگ برگشت ( گهي زين به پشت و گهي پشت به زين ! ) • اين تغييرات شامل :
١- ضعف حكام ساساني در اداره امور مملكت و كنترل ممالك تحت فرمان ؛
٢- تجمل گرايي و اختلافات طبقاتي بسيار شديد در ميان اقشار مختلف اجتماعي ؛
٣- فساد در ميان نهادهاي آييني و تزلزل بنيادهاي اعتقادي ؛
٤- از هم پاشيدن اقتدار ايران در مرزها و سرحدات غربي ؛
اين موارد از ديدگاه بنده بسيار مهم بوده و عامل اصلي وقوع جنگهاي بين اعراب و ايرانيان بود و البته شكست ايرانيان معلول اين علل مي باشد . اسلام نوظهور خلل اعتقادي را پر مي كرد و تجملات را از ميان مي برد ؛ عامه مردم جز اين چه مي خواستند !؟ در بيشتر مناطق ايران درگيريهاي بزرگ روي نداد ! چرا كه مردم دليلي براي دفاع نمي ديدند و هيچ پشتوانه اي براي هدفمند ساختن جانفشاني هاي پراكنده و جود نداشت . در نتيجه اعراب مسلمان بر ايران چيره شدند و پس از قتل و غارت هاي بسيار- كه از مشخصه هاي اصلي و ركن لاينفك نبردهاي كلاسيك است - ايران تحت سلطه عرب درآمده و شكستي فراموش نشدني بر تاريخ كل دوران ايران وارد شد . 
     پس از اين جنگهاايران دستخوش تغييرات زيادي شد ؛ از زبان و فرهنگ گرفته تا آداب نشست و برخاست .
    جنگها - جداي از بحث تلفات جاني - پيامدهاي مثبت نيز بهمراه دارند و ايران به خوبي اثبات اين مدعا مي باشد . مللي كه با ايراني جماعت درگير شده اند ، همگي جذب فرهنگ و منش ايرانيان گشته اند ، از اعراب گرفته تا روميان و ترك ها و هندي ها و حتي مغولها . و اين باعث ريشه افكندن بن مايه هاي " فكر " ايراني در اداب ملل شده كه مطمئنا جز از راه نبرد امكانپذير نبوده است . در ابندا گفته شد كه روابط ملل در گذشته با امروز فرق داشت و طبعا ١٠٠٠سال قبل ملتهاي مختلف از راه نشستهاي مذاكراتي به تبادل فرهنگ نميرسيدند !
     بايد جانب اعتدال را هم در نظر بگيريم كه ايران نيز از همچون ساير ملل متاثر از اطرافيانش بوده است . زبان پارسي و ادبيات آن با تلفيق زبان تازي اوج و اعتقاداتي ناب براي آناني كه اهل ايمان بودند در دسترس قرار گرفت ، آيين نبرد تغيير كرد و ازين قبيل موارد كم نيست . پس يكجانبه نگري و تعصب نسبت به وقايع تاريخي باعث محدود شدن دايره اطلاعات و زاويه ديد نسبت به مسائل ميشود !
    ______________

پي نوشت :
شعري كه در آغاز آمد از توماس هاردي بود ، بنام " مردي كه او كشت "
اشتباهات تايپيك و املايي را ناديده بگيريد :)
اين فقط ديدگاهي است مختصر و قابل بسط و تشريح كه با شركت دوستان كاملتر خواهد شد و به دليل محدوديت اطلاعات و منابع مطالعاتي نگارنده ، احتمال تغيير موضع و انعطاف در برابر گفته هاي دوستان همواره وجود دارد.

Life Is Beautiful
۱۳۹۲/۱/۱۱ صبح ۰۴:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, رزا, ژان والژان, خانم لمپرت, BATMAN, ایـده آلـیـسـت
بولیت آفلاین
آنها از تاریکی آمده اند
***

ارسال ها: 131
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۶/۶
اعتبار: 15


تشکرها : 620
( 1340 تشکر در 45 ارسال )
شماره ارسال: #11
RE: تاریخ جنگهای ایران

اف-۱۴ تام‌کت‌های ایران


تام‌کت‌های ایران تنها نمونه از جنگنده اف-۱۴ تامکت هستند که در خدمت نیرویی غیر از نیروی دریایی آمریکا فعالیت می‌کنند. این جنگنده‌ها در سال ۱۹۷۴ خریداری و در سال ۱۹۷۷ اولین اسکادران پروازی این جنگنده آماده عملیات شد. در مجموع ۸۰ فروند اف ۱۴ توسط ایران خریداری و ۷۹ فروند آن‌ها به ایران تحویل داده شد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ این جنگنده در جنگ ایران و عراق  موفقیت‌های چشمگیری را به دست آورد. نیروی هوایی ایران با وجود دشواری فراوان موفق شد تا در طول جنگ با عراق توان انجام مأموریت را برای حدود ۶۰ فروند از جنگنده‌های اف ۱۴ حفظ کند. این جنگنده تاکنون در حال سرویس‌دهی می‌باشد. ایران تاکنون بعضی از قطعات این هواپیما را ارتقا داده و به‌روزرسانی کرده‌است.

[تصویر: 1382217292_4321_fd4940df87.jpg]

نماد طراحی شده توسط آمریکا برای یگان خلبانان جنگنده اف-۱۴ نیروی هوایی ایران. این نماد هیچگاه مورد استفاده قرار نگرفت.

زمانی که کارائی فوق‌العادهٔ هواپیمای تامکت در نیروی دریایی آمریکا به خوبی به اثبات رسید، کشور ایران نیز برای جلوگیری و پایان دادن به تهدیدهای هوایی شوروی  تصمیم به خرید هواپیمای اف-۱۴ تامکت درنیروی هوایی خود گرفت. در اولین سال‌های دهه ۱۹۷۰، بخش عمده‌ای از هواپیماهای نظامی نیروی هوایی ایران مانند هواپیماهای اف ۴ فانتوم، نورثروپ اف ۵ و بالاخره پی - ۳ اوریون سفارش داده و تحویل گردید، گرچه هیچ یک از این هواپیماها، توانایی مقابله با هواپیمای میگ ۲۵ را که سریعترین جنگنده عملیاتی جهان بود، نداشتند. هواپیماهای میگ‌-۲۵ به دلیل سرعت و سقف پرواز بالا می‌توانستند بدون روبرو شدن با مشکل خاصی، حریم هوایی ایران را نقض کرده، اقدام به پروازهای شناسایی نمایند.  نیروی هوایی شاهنشاهی چندین فروند از فانتومهای دی خود را در مقابله با میگهای شوروی از دست داده بود و مصمم بود به هر قیمت از شکستهای هوایی متوالی جلوگیری بعمل آورد.

این حقیقت هنگامی بر آمریکاییان ثابت گردید که ریچارد نیکسون در طی سفرش به ایران خود این هواپیماها را مشاهده کرده و شاه ایران نیز در آن زمان درخواستی را مبنی بر خرید هواپیماهایی با برتری بالاتر نسبت به میگ های 25 فاکس بت اظهار نمود. در نتیجه، آمریکا ابتدا پیشنهاد هواپیمای موفق اف-15 را به ایران داده و سپس پیشنهاد خرید هواپیماهای اف-14 را به ایران کرد، که حکومت آن وقت ایران هواپیمای اف-14 را پسندیده و تقاضای خرید آن را تسلیم آمریکا کرد.

اولین سفارش برای خرید اف-14 ها در حدود 30 فروند بود که در ژانویه 1974 امضا گردید، که بعد ها به تعداد 80 فروند افزایش داده شد. اولین سری این هواپیما ها در ژانویه 1976 به ایران فرستاده شد که این هواپیما ها با موتور بهبود یافته جدیدی که بعد ها در گونه های دیگر استاندارد گردید، تجهیز شده بودند. در می 1977، 12 فروند اف-14 دیگر نیز به ایران تحویل شد، که یکی از آنها نیز به عنوان آزمایش برای نابود کردن یک هدف مصنوعی در ارتفاع 50,000 پایی به کار رفته شد که موفقیت آمیز نیز بود، و همین آزمایش نیز میگ های 25 شوروی را متقاعد ساخت که در صورت ادامه پرواز های خود بر فراز ایران، توسط یکی از همین اف-14 ها نابود خواهند شد، در نتیجه میگ های 25 دیگر هرگز بر فراز ایران پرواز شناسایی انجام ندادند.

تحویل اف-14 ها تا سال 1978 و هنگامی که هفتاد و نهمین اف-14 تحویل داده شد، ادامه یافت. همچنین 714 موشک فوق پیشرفته دور برد هوا به هوای فینیکس نیز سفارش داده شد که تنها 284 عدد آنها به دلیل انقلاب سال 1979 به ایران تحویل داده شد. پس از برکناری شاه از حکومت و انقلاب شکوهمند اسلامی، دولت جدید سفارش ساخت موشک های فینیکس دیگر را لغو نموده و تنها بر تسلیحات موجود و البته توانمندی های مهندسان و کارشناسان ایرانی تکیه کرد.

ورود جنگده اف-۱۴ به نیروی هوایی شاهنشاهی ایران


شرکت گرومن با تماس با ایران در اکتبر  ۱۹۷۱ آمادگی خود را برای فروش تام‌کت به ایران ابراز کرد. در مارس همان سال، حسن طوفانیان  نخستین نظامی ایران بود که توانست از پروژه محرمانه تام‌کت دیدن بعمل آورد. بعد از بازگشت طوفانیان به تهران و ملاقات باشاه، شاه شخصاً تمایل خود را برای در اختیار گرفتن این هواپیما ابراز کرد. وی در اظهارنظرش در مورد این جنگنده، آن را بهترین جنگنده رهگیر تا آن زمان خوانده بود.  بنابراین پس از مدتی نامه‌ای از جانب نیروی هوایی ایران به پنتاگون  ارسال شد که در آن درخواستی به منظور در جریان افتادن فرآیند مالکیت هواپیما وجود داشت. در آن زمان ایران مذاکراتی با کارخانه مک دانل داگلاس  در ازتباط با اف ۱۵ ایگل  نیز انجام داده بود که هنوز به نتیجه نرسیده بود. در این زمان یک خلبان با سابقه آمریکایی در توصیه‌ای با نیروی هوایی ایران، موجب قطعی شدن قرارداد خرید تامکت شد. وی با توجه به این نکته که عمده ماموریتهای این جنگنده می‌بایست در مرزهای شمالی و غربی ایران باشد و این نکته که بسیاری از مناطق شمالی و غربی ایران در نقطه کور راداری(به انگلیسی: Blind Spot)‏ هستند، استفاده از تامکت با رادار بی‌نظیرش را بهترین گزینه برای کنترل مرزهای ایران دانست. (ایران در آن زمان در مرزهای جنوبی نیز دارای پوشش راداری مناسبی نبود. ولی با توجه به حضور ناوگان نیروی دریایی آمریکا، جنگندههای ایرانی می‌توانستند ۱۰ ماه از سال را با کمک پوشش راداری ناوهای آمریکا به‌عملیات بپردازند.)

 دولت ایالات متحده در سال ۱۹۷۳ با فروش این هواپیما به ایران موافقت کرد. شرکت گرومن معتقد بود این جنگنده هرآن‌چیزی که برای نابودی یک میگ لازم است، با خود همراه دارد. گرومن نام این جنگنده را قاتل میگ نهاده بود.ایران در سال ۱۹۷۴ قراردادی را با شرکت آمریکایی  گرومن منعقد کرد و طبق این قرارداد گرومن موظف به تولید ۸۰ فروند جنگندهٔ  اف ۱۴ تامکت و تحویل آن در دو سری، سری اول ۳۰ فروند و سری دوم ۵۰ فروند از این جنگنده به ایران شد. ایران متعهد شد بابت هر خرید هر جنگنده مبلغ ۳۰ میلیون دلار یعنی ۵ میلیون دلار بیش از قیمت فروش این جنگنده به نیروی دریایی آمریکا به شرکت گرومن پرداخت نماید. سرانجام اولین تامکت تولید شده توسط گرومن در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۷۶ تحویل نیروی هوایی ایران شد. این جنگنده در کارخانه گرومن در  کالورتون نیویورک تولید شده بود. این کارخانه در هر ماه دو فروند از جنگنده‌های سفارش شده را از خط تولید خارج می‌کرد.

در حدود ۱۲۰ خلبان و ۸۰ کمک خلبان نیز دوره‌های آموزشی تخصصی این جنگنده را در پایگاه هوایی اندروز(به انگلیسی: Joint Base Andrews Naval Air Facility)‏ در مریلند و پایگاه هوایی نس میرامار(به انگلیسی: Marine Corps Air Station Miramar)‏ در کالیفرنیا و پایگاه هوایی نس اوشینا (به انگلیسی: Naval Air Station Oceana)‏ در ویرجینیا با نمرات ممتاز سپری کردند. سرانجام اولین واحدهای عملیاتی این جنگنده در تابستان ۱۹۷۷ آماده فعالیت شدند. بعد از پیروزی انقلاب، آمریکا از تحویل دادن آخرین جنگنده خودداری ورزید.  این جنگنده جهت امور آموزشی به نیروی دریایی آمریکا تحویل داده شد. جنگنده‌های تحویل شده به ایران از شماره ۳-۶۰۰۱ تا شماره ۳-۶۰۷۹ سریال‌بندی شدند. در ماه مه ۱۹۷۴ميلادی، يک گروه از پرسنل نيروی هوايی ايران که پيشتر دوره‏های آموزشی پيشرفته بر روی هواپيمای اف-۴ فانتوم را ديده بودند، جهت آموزشهای پروازی هواپيماهای F-14 وارد ايالات متحده آمريکا شدند.

[تصویر: 1382217543_4321_2fbf988896.jpg]

دوستان ببخشید ممکنه این مبحث ربطی به ابنجا نداشته باشه ولی این رو گذاشتم تا بدونیم اگر تو جنگ با عراق موفق بودیم(بودیم یا نبودیم جای بحث داره) ۶۰ تا ۷۰  درصدش  مربوط به اف ۱۴ هایی بود که رژیم سابق برامون گذاشت و نه توفیق الهی و خواست این و اون که به جنگ ساده  چهره ماورایی میدن

اگر وقت داشتین نبردهای تامکتهای ایرانی رو بخونید تا ببینید که شیر مردان نیروی هوایی ارتش  و نه (سپاه)

چه کابوسی برای صدام احمق روانی و دار و دسته اش (که حالا شدن کشور دوست و برادر shakkk!) بودن .mmmm:

فقط یک جمله رو اضافه کنم و که تنها پس از مدتی کوتاهی از جنگ ستاد جنگ عراق به خلبان های میگ هاش گفت اگر تو رادار اف ۱۴ دیدین از ۲۰۰ کیلومتری دور بزنین برگردینkhande



نامت را زمزمه می کنم ...تو پشت بهار خوابیدی. بیدار که شدی...........چه زمستانیم من!!!!!!!!
۱۳۹۲/۷/۲۸ صبح ۰۱:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, خانم لمپرت, BATMAN, ژان والژان, حمید هامون, دهقان فداکار, مکس دی وینتر
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8064 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #12
RE: تاریخ جنگهای ایران

(۱۳۹۲/۷/۲۸ صبح ۰۱:۱۱)بولیت نوشته شده:   این رو گذاشتم تا بدونیم اگر تو جنگ با عراق موفق بودیم ۶۰ تا ۷۰  درصدش  مربوط به اف ۱۴ هایی بود که رژیم سابق برامون گذاشت و نه توفیق الهی و خواست این و اون که به جنگ ساده  چهره ماورایی میدن

حدود 3 سال قبل به شخصه ویدیوی یک مصاحبه از شاه مخلوع را در داخل هواپیما با خبرنگار بی.بی.... که در سال 1352 یا 1353 انجام شده بود و هر دو به زبان انگلیسی صحبت میکردند و شخص دیگری روی ویدیو ترجمه صحبتها را بیان میکرد را دیده ام (جالب آنکه آنرا در همین شبکه انگلیسی که خبرنگارش را نام بردم دیدم. آنهم در اولین سالگرد بخش فارسی این شبکه و در ایام دهه فجر. گویا از دستشان دررفته بود)

خبرنگار : اعلیحضرت، شما امسال با فروش فوق العاده ای که از نفت داشتید طبق آمارهای ما 100 فروند هواپیما ، 400 تانک و زره پوش ، 3 زیردریائی ، 130 فروند هلی کوپتر و بیشمار سلاح سبک خریداری کرده اید. اینهمه تسهیلات برای چیست؟

شاه : کشور من در منطقه ای قرار گرفته است که دشمنان از هرسو آنرا احاطه کرده اند. به شما با قاطعیت بگویم که ما حتی یک کشور دوست در اطراف خود نداریم. من ناچارم برای حفظ ملت خودم، ازین دست کارها انجام دهم

خبرنگار : اینطور که شما در خرید سلاح افراط کرده اید آیا قصد تبدیل شدن به قدرت سوم جهان (بعد از آمریکا و شوروی) را دارید؟

شاه : (با لبخند) قدرت سوم جهان؟!  چرا قدرت اول نباشیم؟ ...

و در نهایت همین صحبتها و بیان نیات شاه بود که او را با یک انقلاب از قدرت ساقط کردند. پیش ازین هم همین بلا را بر سر دو شاه دیگر که دقیقا همین نیت (یعنی با روحیات ناسیونالیسی فوق العاده) داشتند آوردند. شاه اول احمد شاه بود که با وجود سن کم ، نیاتی فوق العاده برای ایران داشت و نفر دوم رضاه شاه که جدای از اصلاحات فوق العاده داخلی و ترمیم فقر و فلاکت و احداث مراکز علمی، با افشای توافق اخیرش با هیتلر درخصوص همکاری با وی در جتگ جهانی دوم در قبال ضمیمه شدن مجددا افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان به ایران، پی میبریم که چرا انگلیس و شوروی در جنگ جهانی اول مستقیما به ایران حمله و در نهایت وی را از قدرت خلع کردند... حتی شخصی چون مصدق و یا امیرکبیر که صرفا در صدد احیای قدرت وطنی و کوتاه کردن دست بیگانگان بودند نیز به چنین سرنوشتهائی دچار شدند ...

از   نصایح یکی از نخست وزیران انگلستان در سالها قبل (فکر میکنم دهه20 میلادی) :

به ایران و سرانش هرگز نباید روحیات ناسیونالیسی داد. آنها اگر قدرت بیابند تمام مناطقی که ما به زحمت در طول تاریخ از آنها جدا کردیم را به خاک خود ملحق کرده و یاد امپراطوری ماقبل تاریخ خود خواهند افتاد. تا آنجا که میشود باید این کشور را به کشورهای کوچکتر تجزیه کرد و کشورهای تجزیه شده را با اصل قدرت در تضاد قرار داد تا بازگشتی نباشد ...

سریال دائی جان ناپلئون و به نقل از ایرج پزشکزاد از دهان مرحوم پرویز فنی زاده در نقش مش قاسم که هرچه میشد میگفت :

کار کار انگلیسی هاست 

--------------------------

(۱۳۹۱/۳/۳ عصر ۱۱:۴۹)سروان رنو نوشته شده:    ... بینندگان عزیز توجه فرمایید .... بینندگان عزیز توجه فرمایید ... خونیـــن شــهر ( خرمشهر ) ... شهر خون ... آزاد شد ....

شنوندگان عزیز ...

۱۳۹۲/۷/۲۸ صبح ۰۷:۴۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, خانم لمپرت, بولیت, BATMAN, ژان والژان, زرد ابری, هایدی, مکس دی وینتر
بولیت آفلاین
آنها از تاریکی آمده اند
***

ارسال ها: 131
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۶/۶
اعتبار: 15


تشکرها : 620
( 1340 تشکر در 45 ارسال )
شماره ارسال: #13
RE: تاریخ جنگهای ایران

دقیقا با منصور عزیز موافقم

اگر یادتون باشه همیشه سعی شده ما ایرانیها گرسنه  و بیسواد بار بیاییم تا...........


نامت را زمزمه می کنم ...تو پشت بهار خوابیدی. بیدار که شدی...........چه زمستانیم من!!!!!!!!
۱۳۹۲/۷/۲۸ عصر ۱۲:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان
Papillon آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 143
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۳۱
اعتبار: 27


تشکرها : 5671
( 1347 تشکر در 92 ارسال )
شماره ارسال: #14
RE: تاریخ جنگهای ایران

با سپاس از منصور گرامی برای اطلاعات ارزشمندی که در تمامی مباحث کافه قرار میدن mmmm:.

بالا رفتن قیمت نفت ( البته همزمان با دیگر کالا ها ) در نیمه اول دهه 50 خورشیدی فرصتی بود برای پیشرفت سریعتر کشور های حوزه اوپک از جمله ایران که حرکتش رو پیشتر آغاز کرده بود ( به نحوی می توان گفت رنسانس اقتصادی ایران در ورود به قرن بیستم ). شاه می خواست از ایران کشوری مدرن و صنعتی بسازد و نفت تنها سرمایه قابل ملاحضه در این راه بود . و شاه هم مانند دیگر کشور ها قیمت نفت را بالا برد ! آنجا که وی در مصاحبه ای با خبرنگاران گفت : "من حاضرم قیمت نفت را به اجناس دیگر گره بزنم !"

به نظرم در اینجا بود که توجه ها به شاه و سیاستش در قبال مساله نفت ، از طرف دول غربی بیش از پیش منعطف شد و سپس پیش آوردن انقلاب . کاری که دول غربی با ایران آزمایش کردند و برای همیشه کنار گذاشتند !

منصور گرامی می توانید در رابطه با توافقات رضا شاه با هیتلر بیشتر توضیح دهید ؟


بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده / در سایه گل نشین که بسیار این گل / در خاک فرو ریزد و ما خاک شده
۱۳۹۲/۷/۲۸ عصر ۰۴:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : خانم لمپرت, BATMAN, ژان والژان, زرد ابری, Memento
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8510 تشکر در 284 ارسال )
شماره ارسال: #15
RE: تاریخ جنگهای ایران

باسلام پیش از اینکه احتمالا جناب منصور بخواهند در رابطه با توافقات هیتلر ورضاخان نکاتی را متذکرشوند.حقیر به عنوان آنتراکت این بحث جالب مطلبی رادر باب عنوان این تاپیک بعرض برسانم...پیشاپیش چنانچه باعث قطع مباحثات گرامیان شده ام پوزش میطلبم...

نبرد مورچه خورت

در بامداد 22 شهریور 1108 ه.ش برابر 13 سپتامبر 1729 میلادی در حوالی دهستان مورچه خورت* در 45 کیلومتری اصفهان نبردی تاریخی روی داد که منجر به پایان یافتن حکومت افاغنه بر بخشی از ایران زمین گردید.در این نبرد عظیم نادرشاه افشار فرمانده هوشمند سپاهیان ایران با اتخاذ تاکتیکهای عالی وزیرکانه نظامی و تدابیرخردمندانه موفق شد با کمترین خسارت دست  اشرف غلیجایی افغانی را برای همیشه از خاک ایران کوتاه نماید. اهميت نبرد بيشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگيدن نادر وسپاهيانش و تجاربى كه در جنگهای گذشته [مهماندوست دامغان و سر دره‌خوار ]بدست آورده بود در مورچه‏ خورت آرايش جنگى نادر را تقليد و بكار بسته بود،.در اطراف قريه مورچه‏ خورت تپه‏ هاى بلندی وجود داشت و اشرف براى جلوگيرى از قواى نادرى تصميم گرفت از استحكامات طبيعى اين تپه ‏ها بهره گيرد و سپاهيان و توپخانه خود را درآنجا مستقرومستتر سازد. او قصد داشت در این جنگ جنبه تدافعی پیش گیرد و با استتار توپخانه و سوار نظام مقتضی ضربه کاری را بسپاهیان نادر وارد سازد. از طرفى عثماني ها در اين اردوگاه به او يارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد

سپاه ایران از راه رسید ولی درفاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد .نادر بوسيله جاسوسان و چنداسیر جنگی از تدارك مفصل نيروى نظامى اشرف افغان آگاه گرديد. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازه‏اى طرح كرد .بدین سان که بدون برخورد با قواى دشمن ازبخشی از تپه ‏ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد اين امر موجب مى‏شد كه اشرف براى جلوگيرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشيده و به حمله دست بزند در نتيجه طرفين همانند جنگ هاى گذشته درگير مى‏ شدند و با روحيه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مى‏ افتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نيز افشا مى‏شد. پس در سپیده دمان شهریوری اين نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد.

نادر در سه مرحله جنگ را پایه ریزی نمود: ابتدا يك دسته از تفنگچيان مأموريت يافتند كه محل توپخانه‏ هاى دشمن را شناسایی و تصرف نمايند اجراى اين امر كار دشوار و خطرناكى بود با اين‏حال پيشرفت اين عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدين‏ ترتيب محل تمركز آنها افشا شد. سپس گروهی ازجان بر کفان ارتش نادری به قصد تصرف توپ خانه و هلاک رساندن توپچیان افغان عازم محل شناسایی شده گردیدند. سردار بزرگ اشرف "سیدال"که درکمین آنان بودناگهان بر سر سپاهیان نادر ریخت که اگر بیداری و دوراندیشی نادر و ارسال بموقع قوای کمکی نبود،یک غافلگیری اینچنینی شایدسرنوشت جنگ را تغییرمی‌داد. باری بالاخره نادریان با دادن تلفاتی به محل توپخانه رسيده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچيان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بيشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف بدانها تکیه کرده بود يكى پس از ديگرى اشغال شد.اشرف باسرشکستگی به سمت اصفهان متواری شد. پس از فرار اشرف خيمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف اين همه غنايم قیمتی و ارزشمند امكان داشت سربازان را از تعقيب دشمن باز دارد و تصرف مال دنيا آنها را به جان هم اندازد. نادر با درایت به این مسئله،فرمان داد تا تمام غنايم را در جائى ديگر گرد آورند ودر آتش بسوزانند .دستور او بلادرنگ اجرا شدو آتش وسوسه ی سربازان نیزاینگونه فرونشست.

مالش دشمن ار همی خواهی

باید اول شوی تو دشمن مال

زانکه منقول اهل عقل بود

دشمن مال هست دشمن، مال

 سه روزبعد نادردر معیت سپاهش عازم اصفهان شد. البته قبل از ورود او به اين شهر اصفهاني ها هم كه سابق بر این بخاطر جنايات افغانها از مرده آنان نيز مى‏ترسيدند اینک با شمشير و كارد و تبر به جان آنها افتاده وتا توانستند از آنان را بهلاکت رساندند.در نهایت با حمله سپاه نادر، اصفهان و پس از آن ايران از لوث وجود متخاصمان افغان پاك گردیدواین جنگ بعنوان یک جنگ قاطع و تعیین کننده با رهبری هوشمندانه نادر ،توسط اکثر محققین ایرانی و خارجی در کتب معتبر تاریخی به ثبت رسید. با تشکر

---------------------------

*مورچه خورت (مورچه خورد) ومورچه خوار  تحریف شده ی نام اصلی مورچه خووار بوده است. هرتسفلد آلمانی خووار(khuwar) را به لهجه آریایی همان سوار (sawar) دانسته است . و سوار در زبان گزی سووار (suwar) تلفظ می گردد. و این تلفظ معادل همان خووار می باشدو هم معنای آن . عده ای به غلط وجه تسمیه این قریه را به جنگ با افغانها نسبت میدهند واینکه پیش ازورود سپاه اشرف به قریه روستاییان گندمشان را بخارج از روستا منتقل وپنهان نمودند واز آذوقه رساندن به قوای دشمن سرباززدند به این بهانه که مورچه ها تمام بار گندم را خورده اند (مورچه خورد)!اما این گمان کاملا خطاست .زیراتسمیه مورچه خورت بر این دهستان،  خیلی قدیمی تر ازدوره افغان ها بوده است ویحتمل به زمانی برمی گردد که واژه ی خووار وسووار همان معنای سوار را داشته است . ابن رسته در کتاب اعلاق النفیسه با اشاره به تسمیه مورچه خورت یا مورچه خووار  گفته  نوعی خاص از مورچه های صحرایی در این منطقه وجودداشته و دارد . این نوع مورچه را که حرکت وراه رفتنش شبیه به اسبی است که سواره را با خود حمل می کند و در محل وگز آن را مورچه سوواری می گویند و نام گذاری این مکان به همین دلیل بوده است.این نوع مورچه حتی در مزارع وصحراهای برخوار کنونی هنوز قابل مشاهده است.

منابع:

http://golbanggaz.blogfa.com/post-236.aspx

http://melp.ir/archive/%D9%86%D8%A8%D8%B...http://melp.ir/archive/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%A7%D

http://mmn2514.blogfa.com/post-21.aspx

http://morchekhort.blogfa.com/post/2

http://tamadonema.ir/%D8%AC%D9%86%DA%AF-...http://tamadonema.ir/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D

http://melp.ir/archive/%D8%AA%D8%A7%D8%B...http://melp.ir/archive/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE%DA%86%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%B1%DA%86%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۲/۷/۲۸ عصر ۰۶:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, حمید هامون, ژان والژان, Papillon, پرشیا, آقای همساده, بانو, سروان رنو, زرد ابری, واتسون, هایدی, کاپیتان اسکای, آلبرت کمپیون, لو هارپر, Classic, Memento, کنتس پابرهنه, مکس دی وینتر, پیرمرد
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,177
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11639
( 19306 تشکر در 1617 ارسال )
شماره ارسال: #16
RE: تاریخ جنگهای ایران

این روزها اندک وقت آزادم را شب ها مشغول خواندن کتاب هستم. ( البته اگر زیبارویان اجازه دهند ! :cheshmak:)

جنگ هشت ساله ایران و عراق یکی از جذاب ترین گزینه ها برای مطالعه تاریخ معاصر است. به تازگی کتاب جالبی از خاطرات وفیق السامرایی مدیر استخبارات ( وزارت اطلاعات عراق ) گیر آورده ام و چند شب است آن را می خوانم. این کتاب که در ایران هم ترجمه شده است دارای اطلاعات بسیار ارزشمندی از روند به قدرت رسیدن صدام و اقدامات او در کشور عراق است. اینکه چطور بچه یتیم و  ماجراجویی توانست به راس قدرت برسد و چندین جنگ خانمانسوز را باعث شود.

وفیق سامرایی از نزدیک ترین افراد به دایره مرکزی رهبری عراق بوده است و مدت ها رئیس بخش اطلاعات ویژه ایران در استخبارات عراق بوده است بنابراین اطلاعات خوبی از وضعیت نیروهای ایران داشت و معمولا پیش بینی های خوبی از عملیات های نیروهای ایرانی می کرده است و به همین خاطر مورد اعتماد صدام قرار گرفت. او با اطلاع از جزئیات امور و اشتباهات صدام , سقوط او را پیش بینی نمود و در جریان قیام های مردمی ملت عراق ( بعد از جنگ اول آمریکا با عراق ) سرانجام صبرش لبریز شده و مخفیانه فرار می کند.

یادداشت های او پر از افشاگری ها و نکات جالب است. نوع کتاب و خاطرات او , آدم را به یاد کتاب در دامگه حادثه پرویز ثابتی ( معاون ساواک )  می اندازد. هر دو به دلیل قرار داشتن در مهم ترین نهاد امنیتی , از پشت پرده بسیاری از مسائل خبر داشتند و هر دو نیز قبل از سرنگونی حکومت کنار کشیدند. مطالعه این کتاب را به علاقمندان و پژوهشگران تاریخی توصیه می کنم.

لینک کتاب برای دانلود

..


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۴/۱۲/۱۳ عصر ۰۸:۲۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جروشا, ایـده آلـیـسـت, حمید هامون, دهقان فداکار, BATMAN, خانم لمپرت, Papillon, پیر چنگی, دزیره, واتسون, لو هارپر, Classic, Memento, کنتس پابرهنه, مراد بیگ, مکس دی وینتر, EDWIN, پیرمرد
ارسال پاسخ