ضحاک
ضحاک یا اژی دهاک ، بنابر مندرجات شاهنامه پسر مرداس و از نژاد تازی است. چنانکه از فقرۀ 29 آبان یشت بر می آید، اژی دهاک سه پوزه در مملکت بوری ، صد اسب ، هزار گاو و ده هزار گوسفند برای ناهید قربانی کرد و از او خواست که قدرت نابود کردن مردم هفت کشور را به او عطا کند. مملکت بوری همان بابِل است که در آنجا اقوام سامی نیز وجود داشته اند. ضحاک را بیوراسب (صاحب ده هزار اسب) و ده آک نیز نامند. حمزۀ اصفهانی ده آک را به معنی صاحب ده عیب می داند. بنابر مندرجات بندهش ضحاک پسر اَروَد اسب، پسر زین گاو ... پسر فِرَواگ، پسر سیامک است و از سوی مادر به نُه پشت ، پسر اهریمن است.
ضحاک از طایفه ای دامدار بود؛ چنانکه فردوسی گوید ، مرداس پدر او که مردی نیکوسرشت بود از هریک از حیوانات دوشیدنی هزار نمونه داشت. در بندهش پدرش با لقب اسب دار ذکر شده و جدش زین گاو است، یعنی کسی که بر گاو سوار می شد. ضحاک دامدار بزرگی بود که این همه حیوانات را برای ناهید قربانی کرد.
"و عجم ضحاک را بیوراسب و ده آک نیز گویند و چون پیوسته ده هزار اسب تازی در طویله داشت مسمی به بیوراسب گشت."(روضه الصفا ج1 ص528)
(یشتها ج1 ص247 ؛ بندهش ص149 ؛ سنی ملوک الارض ....ص32 ؛ شاهنامه 28)
چنانکه از مدارک مختلف برمی آید ضحاک از پدر آریایی و از مادر بابلی است (اوستا او را بابلی ذکر می کند). از طایفه ای از دامداران کلان برخاسته و بنابر گفتۀ فردوسی ، ابلیس او را فریفت و پدر خود را کشت و قدرتی یافت. مردم از جمشید که از حق روی برتافته و ظلم پیشه کرده بود، ناراحت شده و به دور ضحاک جمع شدند . ابلیس، بر شانۀ ضحاک قدرتمند بوسه زده و ضحاک ماردوش شد ، قدرت او را فریفت ، آدمکشی را پیشه کرد ، نسل جمشید را متواری نمود و به ظلم و جور پرداخت. به قول ابن اثیر ، زمین را به ناروا از مردم گرفت. (کامل قبل از اسلام ج1 ص281) تا اینکه فریدون بر ضد او قیام کرد و او را در دماوند اسیر نمود. ضحاک هزار سال سلطنت کرد (شاید مقصود سلسلۀ ضحاک باشد نه خود او).
جـهـانـجوی را نام ضـحاک بود دلیـر و سـبکـسـار و نـاپـاک بود
همی بـیـوَراسبش همی خواندند چـنیـن نـام بـر پـهـلـوی رانـدند
کـجـا بـیـور از پـهـلـوانـی شـمـار بــود بـر زبــان دَری ده هـزار
از اسـبـان تازی به زریـن سـتـام ورا بــود بـیـور چــو بـردنـد نـام
(شاهنامه 28)
فریدون
نام فریدون در اوستا "ثراتئونThraetaona = تریته" و در ودا "ترای تنه Traitana" است. همین نام در متون پهلوی فریتون و در فارسی فریدون شده است. در بخش بیستم بندهش نسب فریدون چنین ذکر شده است : فریدون پسر اسفیان (اثفیان) پورتورا (پرگاو) ، پسر اسفیان سیاک تورا (سیاه گاو)، پسر اسفیان سپت تورا (سپیدگاو) ، پسر رماتورا (رمه گاو) ، پسر اسفیان وَنفَرغِشِن (برف گاو) ، پسر اسفیان ، پسر جم .
فریدون از خاندان اثویه بوده که کلمه اوستایی است و همان آپتیه ودایی است. در پهلوی ، اثفیان= اسفیان است که در فارسی کنونی آبتین شده
است. تشابه نام فریدون و خاندانش در"اوستا" و "ودا" می رساند که احتمالا زمان او مربوط به قبل از جدا شدن آریایی ها از هندوان است. آپتیه در "ودا" به معنی "پسر آب" است که اتفاقاً با آب و گاو فارسی مطابقت دارد.
خاندان اثویه همه رمه های گاو داشتند و به شغل گاوداری مشغول بودند . طبری گوید همه اثفیان نام داشتند چون از ضحاک بر فرزندان خود بیمناک بودند و همه صاحب گاوهای ممتاز سیاه ، ابلق ،نیک ... بودند. ابن بلخی اثفیان را لقب کسی می داند که اول خروج بر گاو نشست و آنان را شبانان و دامداران محسوب می دارد.
".... و دیگر نامها بر حکم آنک شبانی می کردند ، سپیدگاو ، سیاگاو ، سرخ گاو و مانند این نهادند و از این جهت چون افریدون بیرون آمد سلاح او گرز بود یعنی سلاح چوپانان چوب باشد چون عصا و مانند آن و سر گرز او گاوسار بود به مثال نامها". (فارسنامه ابن بلخی ص 17-16)
خود فریدون وقتی جوان برومندی شد ، همواره با گاو سر و کار داشت و حتی به جای اسب بر گاو سوار میشد و به جنگ و شکار می رفت. چنانکه ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان می گوید :
" چون طفل از حدِّ رضاع {شیرخوارگی} به فِطام {از شیر گرفتن} رسید و هفت عام بر او گذشت خِطام {مهار} در بینی گاوان می کرد و مرکب خود میساخت . چون مُراهق {نزدیک بلوغ} شد .... هر روز بر گاو نشسته با ایشان به شکار و دیگر کار می رفتی". (تاریخ طبرستان ص58-57)
در ضمن ابن اثیر ذکر می کند برخی از نسب شناسان ایرانی فریدون را همانا ذوالقرنین می دانند.
(حماسه سرایی در ایران ص434-430 ؛ داستانهای ایران قدیم ص76 ؛ بندهش ص149 ؛ تاریخ طبری ص153 ؛ کامل ابن اثیر ، قبل از اسلام ، ج1ص280 ؛ Histoire de perses V.1 p229)
از ذکر نام رنگ و کیفیت گاوها که هرکدام لقب یکی از اجداد فریدون است چنین برمی آید که احتمالا اینان هرکدام گله های گاو انتخاب شده به رنگهای فوق داشتند و در آن زمان شغل اصلی فریدون گاوداری بوده است. از خروج فریدون بر پشت گاو ، چنین برمی آید که احتمالا در آن زمان هنوز در موطن فریدون اسب داری رواج نداشت . در عین حال در احوال فریدون ذکر شده که استر را از آمیزش اسب و خر به وجود آورد ؛ پس در قلمرو فریدون باید بعداً اسب وارد شده باشد.
فریدون ، نخستین پزشک
بنابر مندرجات اوستا ، فریدون (تریته Trita) به عنوان اولین طبیب به حساب می آید.{شاید کلمۀ Treatment به معنای درمان نیز ، از نام او گرفته شده باشد.}
در باب بیستم وندیداد ذکر شده:
" بند 1- زردشت از اهورا مزدا پرسید .... در میان مردم چه کسی اول تندرستی دهنده و منوّر و باطل کنندۀ جادو و دولتمند و زورآور و مقدم آزمایش شده که درد را از دردمند جلو گرفت و مرگ (بی هنگام) را از میرنده جلو گرفت و ضربت استخوان را جلو گرفت و از تن مردم گرمی آتش (تب) را جلو گرفت.
بند 2 – پس اهورامزدا گفت: ای سپیتمان در میان مردم اول تندرستی دهنده و منوّر و باطل کنندۀ جادو و دولتمند و زورآور و مقدم آزمایش شده که درد را از دردمند جلو گرفت و مرگ (بی هنگام) را از میرنده جلو گرفت و ضربت استخوان را جلو گرفت و از تن مردم گرمی آتش (تب) را جلو گرفت تریته بود.
بند 3 – تریته برای درمان تجسس کرد و از فلزات برای مقابله با درد و برای مقابله با مرگ (بی هنگام) و برای مقابله با سوختن و برای مقابله با تب و برای مقابله با سردرد و برای مقابله با تب لرزه و برای مقابله با مرض اژانه و برای مقابله با مرض اژهوه و برای مقابله با مرض پلید (جذام) و برای مقابله با مار گزیدن و برای مقابله با مرض دروکه Druka و برای مقابله نظر بد و گندیدگی و کثافت که اهرمن در تن مردم آورد ، به دست آورد." (وندیداد ص152-151) در ادامه این باب ، از گیاهان دارویی و برخی بیماریهای دیگر یاد شده است...
زادگاه فریدون
در اوستا به کرّات فریدون اهل ورنه ذکر شده است ، چنانکه در فقرۀ 18 باب اول وندیداد از "وَرِنه" Varena چهارگوش یاد میکند. پورداود با تبعیت از غالب مستشرقین ، ورنه را در گیلان می داند. در تفسیر پهلوی اوستا ، ورنه را پدشخوارگر محسوب می دارد که در ناحیۀ جنوب غربی دریای خزر واقع شده است. وست West ، پدشخوارگر را البرز حالیه می داند. "یوستی" می گوید دهی به نام ورک در طرف شرقی ساری واقع است. (یشت ها ج1 تعلیقات ص192) ابن اسفندیار نیز پدشخوارگر (فرشواذگر) را البرز می داند. نامبرده محل تولد فریدون را صریحاً قصبۀ "ور" که مرکز لاریجان است ذکر می کند که به عقیدۀ اینجانب احتمالاً با "ور" جمشید تطابق دارد :
" پس قدیم تر طرفی از اطراف طبرستان ، لارجانست و فریدون بدیه "ور" که قصبه آن ناحیت و مصلی آنجاست از مادر در وجود آمد." (تاریخ طبرستان ص57)
در حال حاضر ، مرکز لاریجان رینه است. دهکده ورسک در جادۀ فیروزکوه و دهکده دیگری به نام ورسخوران در حومۀ شهر فیروزکوه وجود دارد (لغت نامه دهخدا حرف "و" ص163) از آنچه که اینجانب از افراد وارد به محل شنیدم هنوز هم دهکده ای به نام "ورنه" Verna در شمال غرب فیروزکوه ، حدود 18 کیلومتری شرقی رینه در شرق نوا و لاسم وجود دارد. شاید همین ورنه در زمان ابن اسفندیار(قرن هفتم ه ق) نیز معروف بوده است.
از آنچه گفته شد اگر فریدون در البرز متولد شده باشد ، قول کسانی که فریدون را مربوط به قبل از جدا شدن ایرانیان و هندیان میدانند باید با احتیاط تلقی شود.
ادامه دارد