همیشه دوست داشتم به آغاز دهه 1900 برگردم و در اروپای آن دوران زندگی کنم . شروع دورانی که به قرن بیستم شکل داد و نتایجش همچنان بر دنیای کنونی که در آن زندگی می کنیم تاثیر گذاشته . دورانی که آدم ها هنوز قدیمی بودند اما علم و ابزار و فناوری از قبل ( خیلی قبل تر از انسان ها ) پیشرفت کرده بودند به گفته دیگر جهان مدرن در مقابل دنیای کهن قرار گرفت . دورانی که ایدئولوژی های اجتماعی - سیاسی ، رقابت های اقتصادی ، احساسات ناسیونالیستی و جنبش های هنری تازه تاسیس به میدانی برای سنجش رفتار آدم ها در موقعیتی تاریخی که همیشه آرزویش را داشتند تا لیاقت خود را نشان دهند . و این که محیط ، خطا ، حماقت ، خلق و خو و تصادفِ صرف تا چه حد بر ترکیب واقعیاتِ عینی ، منافع اقتصادی ، موقعیت تاریخی و اراده افراد بشر تاثیر گذاره .
همه این باورهای جدید که منظر متفاوتی از هستی را به نمایش می گذاشتند از" رنسانس " شروع شد . زمانی که انسان به عنوان محور سنجش تمامی ارزش ها مطرح گردید . توجه به ذهن و تفکر آدمی به عنوان مبنای ارزیابی تمام پدیده های جهان که جانشین تفکرات " روحانی " دوران قرون وسطی شد . این تغییر جهانبینی و بینش فکری چنان گسترده و فراگیر بود که باعث واژگونی بسیاری از باورهای ذهنی شد و تفسیر جدیدی از اصول هنری ، مذهبی ، علمی ، فلسفی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی را باعث شد .
آغاز رنسانس بسته به روایات متفاوته یعنی بعضی معتقدند که سال 1420 میلادی که تاریخ احداث گنبد کلیسای جامع فلورانس توسط فیلیپو برولنسکی ، سال 1453 تاریخ سقوط قسطنطنیه مرکز حکومت روم شرقی توسط سلطان محمد فاتح پادشاه عثمانی و همچنین سال 1453 تاریخ پایان جنگ های صد ساله بین انگلستان و فرانسه بعنوان مبدا تاریخ رنسانس مطرح شده . واقعه دوران ساز بعدی که اروپا را زیر و رو کرد انقلاب کبیر فرانسه در 1789 بود . جهان امروزی عمدتا زاییده آن انقلاب در آستانه قرن نوزدهم است و مبدا تاریخ نوین غرب به شمار می رود.
اروپا در دوره ای بین انقلاب 1789 تا آغاز 1900 از سویی وحدت داشت ، مثلا فرهنگ و هنر و گسترش علوم سرتاسر اروپا رو فرا می گرفت و از سویی دیگر در حال تقسیم شدن نیز بود . دولت های اروپایی بیشتر از گذشته درگیر کنش و واکنشهای دیپلماتیک شدن و این کار بعد از شکست فرانسه از پروس در سال 1871 به ایجاد شبکه پیچیده ای از اتحاد ها و معاهده ها منجر شد . در عین حال روزگار ملیت گرایی و همان ناسیونالیسم روزافزون بود که حتی به بخش های دیگر دنیا هم مثل آسیا و آمریکا هم سرایت کرد . دولت ها سخت در حفظ و تقویت هویت ملی می کوشیدند و مرزها رو مستحکمتر می کردند .برخی از مورخان تاریخ قرن نوزدهم را به بخش های نسبتا کوچکی تقسیم کردند. برای مثال از 1789 تا 1815 انقلاب کبیر فرانسه و ظهور ناپلئون و وجه امتیاز 1815 تا 1848 تلاش برای بازگرداندن " نظم قدیم " ، فصل ممیز 1848 تا دور تازه ای از انقلاب ها و نیز حمله پروس به دانمارک و سپس تسخیر دوک نشین های شلسویک و هلشتاین و مغلوب ساختن سرزمین های کوچک آلمانی همین طور اتریش و فرانسه توسط صدر اعظم آهنین ، " بیسمارک " و نهایتا در 1871 رویای یکپارچگی سرزمین های آلمان به حقیقت پیوست و نقشه اروپا رو دگرگون کرد و وحدت آلمان شکل گرفت . سرانجام امپریالیسم و نوع جدیدی از فشارها و منازعات سیاسی تا سال 1900 شکل گرفت و جامعه صنعتی به کمال رسید و شکل جدیدی از دولت ها با وظایف تازه پدیدار شدند.
مبدا تاریخ فرهنگ اروپا نیز انقلاب فرانسه بود و همزمان با جنبه های دیگر انقلاب ، ناسیونالیسم فرهنگی در اروپا ظهور کرد و عقیده براین شد که هر قوم و ملتی فرهنگی متعلق به خود که فقط برای خود آن ملت قابل درک و بازگو کننده هویت ملی باشد .
پیشرفت های علمی ، صنعتی و تکنولوژیک سبب تشدید رقابت میان دولت ها شد و وحدت آلمان مناسبات دیپلماتیک را دگرگون کرد . در اروپای آن دوران این فکر که استعمار بهترین راه تامین مواد خام و گشودن بازار های جدید فروش و ایجاد اشتغال برای جمعیت کشور آنهاست قوت گرفت .البته بعضی انگیزه های خاص در این هجوم استعماری دخیل بودند . مثلا آلمان و ایتالیا میخواستند قدرت خود را به رخ انگلستان و فرانسه بکشند و فرانسه درصدد جبران شکست خفت آور خود در جنگ 1871 با آلمان بود . انگلستان به دنبال حراست از مستعمرات موجود بود . دربین سالهای 1880 تا 1900 بسیاری از نواحی آسیا و آفریقا بین انگلستان و فرانسه و آلمان تقسیم شد و در کشور هایی مثل چین و امپراتوری عثمانی و ایران و کرانه های خلیج فارس صاحب حوزه های نفوذ سیاسی و اقتصادی شدند. آفریقا شاید بیشتر از هرجای دیگر پاره پاره شد و به محل تاخت و تاز پرتغال ، بلژیک ، آلمان ، انگلستان ، فرانسه و ایتالیا تبدیل شد .توسعه طلبی امپریالیستی درآخرین سال های سده نوزدهم و اوایل قرن بعد تقریبا انجام شده بود و به تنش هایی در داخل اروپا انجامید و میل خاصی به تجاوز و خشونت در مردم رشد کرد که وقتی با قدرت محصول علم و صنعت و تکنولوژی و تحولات اجتماعی و ظهور ایدئولوژیهای جدید و تاکید متفکران و هنرمندان بر عوامل احساسی و غیر عقلانی جمع شد راه را برای واقعه و فاجعه بزرگ هموار کرد و سرنوشت دنیا را تغییر داد .
این سیر مختصری از تاریخ اروپا از رنسانس تا 1900 بود .

نمایشگاه جهانی پاریس 1900
منابع : برج فرازان ، توپ های ماه اوت ، باربارا تاکمن _ ویکی پدیا _ bبیc فارسی
باشد تا با همت دوستان این تاپیک زیبا دوباره رونق گرفته و همه از دانسته های هم بیشتر یاد بگیریم .