نهضت سینمای زیر بازارچه
.نیاز به تحول اساسی و همه جانبه در سینمای ایران از مدتها پیش ، حتی قبل از آنکه نخستین پایه های یک سینمای راستین در این دیار گذاشته شود ، احساس میشد. این تحول می بایستی در تمامی قسمت های سازندگی یک فیلم بوجود میآمد. از جمله این قسمت ها ، "فضا" و "بک گراوند" فیلم های ایرانی بوده است.
با فیلم شوهر آهو خانم بود که برای اولین بار ( به غیر از فیلم هایی که در ابتدای دهه سال 40 توسط {فرخ} غفاری و {ابراهیم} گلستان ساخته شد) فیلمساز ، ضرورت این موضوع را احساس کرد که باید دوربین فیلمبرداریش را به یک فضای باز و گسترده و اصیل ایرانی ببرد و نیز احساس کرد که در زمینه وقوع داستان فیلمش ، اگر از یک اصالت خاص بهره ببرد یک عامل مهم سازندگی جهت فیلمش محسوب خواهد شد.
"بازارچه" یک عامل تاکیدی و یک فضای مناسب جهت فیلم های بعدی ایرانی – فیلم هایی که با قیصر آغاز شد- به حساب آمد. البته کم وبیش در گذشته از محیط بازارچه به عنوان "بک گراوند" داستان و محیط وقوع ماجراها استفاده شده بود ، اما فیلمساز نگاهی گذرا به این عامل اساسی کرده بود و از آن عبور کرده بود.
تحولی که در سینمای ایران بوجود آمد ، با خود یک "نهضت" هم به ارمغان آورد. شاید بتوان گفت که این "نهضت" در زمان های بعدی این تحول را به هرز بکشاند که البته اگر استمرار و دوام یابد شاید این ضربه را بزند ؛ اما بحث در این است که آیا باید به این استمرار ادامه داد؟ در این مورد ناصر ملک مطیعی هنرپیشۀ پرقدرت سینمای ایران و ایفاگر نقش "لوطی" عقیدۀ جالبی دارد :
" این قاعده و روال سینمای تجاری است. در چنین سینمایی آنقدر از یک سوژه و یک زمینۀ خاص که مورد توجه تماشاگر واقع شده استفاده می کنند که دیگر جهت و موردی در آن زمینه برای تماشاگر به عنوان نکتۀ تازه و جلب کننده باقی نمیماند..."
اینک در رپرتاژ گونه ای که در ذیل می آید دربارۀ فیلم های "جاهلی و لوطی بازی" و نهضت سینمای زیر بازارچه حرفهایی پیش کشیده می شود . موارد و جنبه های این نهضت مورد بحث قرار می گیرد :
یک تیپ ناشناخته
"لوطی" یا به قول مردم کوچه و بازار ، جاهل ، تیپ ناشناخته ای در سینمای ایران نیست. این تیپ ، آدمی است که به حرف و کارش اعتقاد و ایمان دارد . برای دیگران حق زندگی قائل است ؛ تا آن حد که ممکن است زندگی خود را فدای ابقاء و دوام دیگری بکند.
این تیپ به کرّات در زمینه های متفاوتی که سینمای ایران به آن روی کرده ، خودنمایی کرده و رخ نشان داده ؛ اما هیچگاه در محیط اصلی خود پرورش نیافته و زندگی او در مسیر راه هائی پیش رفته که هرگز غایت ایده آل فیلمساز و تماشاگر نبوده است.
در این زمینه می توانیم از بسیاری از فیلم های ایرانی نام ببریم که در آن ، این شخصیت جلوه کرده ؛ اما هرگز در محیط اصلی خود عرضه نشده است. و به هیچ روی "اصالت" واقعی خود را دربر نداشتند.
با قیصر آغاز شد
قهوه چی زیر بازار نواب می گفت : "تا قبل از آمدن دار و دسته قیصری ها وضع خوبی داشتیم. هرشب درویش علی میآمد و برای مشتریان نَقلی میگفت ، جمعیت همیشه موج میزد ... و بعد ناگهان یک روز یک دسته آمدند و گفتند می خواهیم از اینجا فیلمبرداری کنیم ... بچه ها یکدفعه شیشه ها را شکستند و وضع ناگهان بهم خورد..."
تا آن لحظه گوئی اصلا بازارچه وجود نداشته بود. بقول "آقا حر" جوان 26 ساله چمدان ساز ساکن زیر بازارچه نواب : "تا حالا همه جا همین جور بوده و زیاد تفاوت نداشته. همیشه خیلی دیر به صرافت این می افتند که بازارچه ئی هم وجود داره"
و کیمیایی مثل این که خودش هم میدانست که چه کار مهم و خطرناکی را دارد انجام می دهد ، چون با قیصر بود که "نهضت سینمای زیر بازارچه!" هم دم و دستگاهش زاد و ولد یافت و چهره نمود...
خاموشی بازارچه
لوطی های با اصل و نسب دیگر رفته اند. سکوت ، در کوچه پس کوچه ها لانه کرده و یک رخوت خاموش و سنگین همه جا را فرا گرفته. دیگر صدایی و فریادی به گوش نمی رسد مگر جنجال بچه ها در کوچه های باریک و در امتداد دو دیوار طویل ، در فکر دریبل توپ ... چهره ها نزارند و سرگردانی ، تمامی در ودیوار و خاک های انباشته شدۀ کوچه ها را دربر گرفته است. دیگر کسی بر سر گذر ، قداره نمی کشد و هنگام غروب همه به لانه هایشان می گریزند ... حالا همه چیز آرام است ...
و آن روز در بعد ازظهر غم انگیز پاییزی ، همراه با آخرین اشعۀ رنگ پریدۀ خورشید ، میان آن مردم گذشته ، میان "مش غلام دوچرخه ساز" رضا موتوری و گرمابه دار قیصر ، زیر بازارچۀ نواب ، به این خاموشی عمیقاً اندیشه کردیم که آیا بازارچه دیگر آخرین لحظات زندگی خود را می گذراند ...
نویسنده ها و بازارچه
غیر از فیلمسازان ایرانی ، اولین کسانیکه به این "محیط اصیل" با چشمی واقع گرا و دقیق نگریستند ، یکی هم صادق هدایت نویسندۀ فقید ایران است . در اغلب داستان های او نظیر سگ ولگرد این فضا به خوبی حس و دیده می شود. اوج آن در شاهکار بی نظیر او داش آکل است که البته زمین وقوع داستان "شیراز" و محل های قدیمی و اصیل آن می باشد...
حالا دیگر "بازارچه" جزء لاینفک سینمای ایران است ؛ او "عزیز" شده – مثل اینکه تازه به صرافت او افتاده اند- ... بازارچه ئی که مردهای واقعیش که دل شیر داشتند ، مرده اند و آنها که زنده اند در لاک خودشان و گرفتاری های زندگیشان هستند نه چیز دیگر ...
دوربین ، مثل آدم زیر بازارچه
همین که وارد بازارچه حمام نواب شدیم ، بچه ها مثل اینکه بو برده بودند که باز دوباره خبرهایی است ، گرد ما جمع شدند. همه کوچه ها و پس کوچه های زیر بازارچه را می شناختند ؛ جاهایی که دوربین های فیلمبرداری این روزها زیاد به درون آنها سر کشیده است.
بچه های کوچه "بهارلشکر" و "عصمت السلطنه" ، حرف هایی از "فرمان" و "قیصر" و قهرمانهای رقاصه ، طوقی ، رضا موتوری و ... را به زبان می آوردند. مثل اینکه دوباره این فیلم ها را دیده باشند. با "مدالکی" خیلی خوب آشنا بودند. یکی از این بچه ها که کلاس دوم دبستان بود و پدرش فوت کرده بود ، در حالیکه تخمه آفتاب گردان را مرتب زیر لب می شکست ، گفت :
"دوربین فیلمبرداری هم حالا دیگه مثل آدمهای زیر بازارچه شده و اصلا مثل اینست که چون هوای زیر بازارچه ، برای آدم هایش فایده داره..."
و بعد پسرک از بیک ایمانوردی حرف زد که برای بازی در صحنه ای از فیلم مردان سحر به زیر بازارچه آمده بود. همه کارهایی را که آن روز ایمانوردی سر صحنه انجام داده بود ، تکرار می کرد و حرفهایش را بر زبان می آورد.
آدم های جدید
نهضت سینمای زیر بازارچه یک تحول دیگر هم در مورد بازیگران سینمای ایران بوجود آورد و آن این که عده ای از بازیگران قدیم و جدید را به ایفای نقش هائی در زمینۀ زندگی جاهل ها و لوطی ها وادار ساخت.
غیر از این مورد ، یک مقدار هنرپیشۀ جدید بر سر کار آورد ؛ از جمله چهره هایی که اینک در سه قاپ ظاهر شده اندو نیز بازیگرانی که تابحال در زمینۀ ایفای نقش های لوطی استعداد و تجربه ای از خود نشان نداده بودند ، به میان گود کشیده شدند ، همچون منوچهر وثوق که با فیلم کاکو در این زمینه استعداد خود را آشکار می کند.
عقاید آدم های زیر بازارچه
"حر" جوان 26 ساله می گوید : "در جریان ساختن فیلم قیصر ، آدم های زیر بازارچه اصلاً کوچکترین کمکی نمی کردند. در ثانی وضع خود قیصری ها هم بد بود. به عقیدۀ من فیلم قیصر زیاد خوب نبود."
و نانواهای دکان نانوایی که در سکانسی از فیلم رضا موتوری نمایان شدند میگویند : "رویهم رفته از فیلم رضا موتوری خوشمان آمد. این فیلم خیلی خوب بود."
و "مش غلام" دوچرخه ساز که باز هم در سکانسی از فیلم رضا موتوری ظاهر شد میگوید : "دو روز در دکان من فیلمبرداری کردند و 200 تومان به من دادند و گفتند که بقیه اش را هم بعداً می دهند و خلاصه ما را راضی نکردند."
در مورد رضا موتوری می گوید : "من خوشم آمد ولی رفقا گفتند که سرگذشت آن درست نبود و سر و ته نداشت."
و ادامه راه
پس از قیصر ، رقاصه ، طوقی و رضا موتوری و ... اینک نوبت مردان سحر است. بچه های زیر بازارچه در مورد صحنه هایی از این فیلم که با شرکت بیک ایمانوردی و پوری بنائی در یکی از خانه های قدیمی کوچه "عصمت السلطنه" زیر بازارچه حمام نواب فیلمبرداری شده بود ، زیاد حرف می زدند.
اهالی زیر بازارچه ، بخصوص بچه ها و جوان ترها حالا جزو آشنایان تازه درآمده اند. آنها برای فیلمسازانی که برای ساختن فیلم زیر بازارچه میآیند ، گرچه تا اندازه ای مزاحمت ایجاد می کنند ، مع الوصف قسمتی از عوامل فرعی هستند که فیلمساز از آنها برای پاره ای از پلان ها و سکانس های فیلم خود ، به نحو موثری استفاده می کند. این آدم ها وجودشان در فیلم های زیر بازارچه ای لازم است ، چرا که قسمتی از فضای موردنظر و حالت رئالیستی را که فیلمساز ، مد نظرش است بوجود می آورند. در این زمینه میتوان از فیلم خوب رقاصه نام برد که فیلمساز با استفادۀ درست و موثر از آدم ها و محیط و بخصوص قهوه خانه ای که در آن "ترنا بازی" انجام شد ، افۀ رئالیستی لازم را در فیلم بوجود آورده و خلق کرده است.
و حالا فیلمسازان ایران به بازارچه های شهرهای دیگر نفوذ کرده اند. شاپور قریب در شیراز فیلم تازه اش کاکو را جلوی دوربین برده است. و همین روزها اکیپ های تازه ای نیز برای فیلم های جدید ، راهی شهرهای دیگر و بازارچه های دیگر می شوند.
و نکتۀ آخر اینکه بازاچه های "حمام نواب ، قوام الدوله و نایب السلطنه" حالا دیگر مرکز اصلی و یک "بک گراوند" اصیل و بکر جهت قرار دادن زمینه فیلم های ایرانی در این فضا ، درآمده که خدا کند استمرار این قضیه ، همه چیز را درهم نریزد.
...و امروز
تنظیم : جمشید ارمیان
ماخذ : مجله فیلم و هنر شماره 318 24 دی 1349