(۱۳۸۹/۵/۲۳ عصر ۰۴:۰۰)بانو نوشته شده:
امروز سالروز تولد شماست ...ایرانی ترین کارگردان ایران.
امروز حتی در تقویم سینمایی مجله فیلم هم ثبت نشده است.... نمی دانم گریه کنم یا بخندم.
علی حاتمی در 23 مرداد 1323 بدنیا آمد و در 14 آذر 1375 رخت از جهان بربست. تقویم سینمائی ماهنامه فیلم همه ساله در دو قطع حجیم تر و کوچکتر چاپ میشود. معمولا یا تولد یا مرگ هر شخصیت در هر یک از این دو جلد به چاپ میرسد و سال بعد این روند جابجا میگردد. در تقویم کوچکتر سال 1389 وفات و در مجلد بزرگتر تولد وی درج شده است . تولد حاتمی مقارن با تولد ویم وندرس(کارگردان،فیلمنامه نویس و تهیه کننده مشهور آلمانی) و همینطور تولد جیمز هورنر آهنگساز برجسته آمریکائی و تولد آلفرد هیچکاک (کارگردان ،فیلمنامه نویس و تهیه کننده انگلیسی/آمریکائی) است که البته بعلت عدم تطبیق کامل سال میلادی با شمسی تولد ایندو یک روز عقب یا جلوتر از حاتمی است. مرگ حاتمی نیز مقارن با تولد فریتس لانگ (کارگردان،فیلمنامه نویس و تهیه کننده اتریشی) و تولد اتوپره مینجر(کارگردان و بازیگر اتریشی) و تولد والت دیزنی( انیمیشن ساز و موسس شرکت دیزنی) و تولد الکس نورس(اهنگساز آمریکائی) است... تولد یا مرگ کمتر ستاره ای از آسمان سینمای ایران با تولد و مرگ چنین ستارگانی از سینمای جهان مطابقت داشته است.
------------------------------------------------------------------------------------
آخرین صحنه ها از فیلمنامه جهان پهلوان (نوشته مرحوم حاتمی) که از 27 مهر سال 1375 این فیلم کلید خورد اما هرگز به پایان نرسید. فیلمی که به اقرار مرتضی شایسته تهیه کننده فیلم هزینه 20 فیلم سینمائی را با خود به یدک می کشید و اگر ساخته می شد شاهکاری بود که سینمای ایران هرگز به خواب هم چنین حماسه ای را نمی دید. بخوانید و در مرتبت اول بر رحلت حاتمی اندوه خورید و در مرتبه دوم بر پهلوان زمان ما که (درست برخلاف تختی) مانکن تبلیغات (آنهم از نوع سخیف عربی) میشود اندوه خورید. براستی که قرابت حاتمی با تختی کجا و قرابت فیلمسازان ما با پهلوانان نان به نرخ روز خور فعلی ما کجا
... جهان پهلوان نمره تلفن را به تلفنچی میدهد و ارتباط برقرار میشود.
جهان پهلوان: من تختی هستم یه آقائی به خونه ما تلفن کرذه...
صدای تلفن: من بودم آقا، دست شما رو می بوسم، من عنصری هستم کار هنری میکنم
جهان پهلوان: موفق باشید ، امری داشتید؟
صدای تلفن: یه عرض مختصر. ما یک فیلم تبلیغاتی داریم برای تبلیغ تیغ ریش تراشی. خواستم شما نقش اول اونو بازی کنید. پلان درشتی از صورت شما که یک دست زیبای زنانه به اون دست میکشه و شما این شعر ریتمیک رو میخونید ... اجازه بدید شعر رو پخش کنم ... (صدای زدن دکمه ضبط صوت. ضرب نواخته میشود. بعد یک صدای نتراشیده ی نخراشیده می گوید: رو صورتم مورچه بیاد لیز میخوره. ریشام هر روز دو دست تیغ تیز می خوره. ضبط صوت خاموش میشود صدا ادامه میدهد: )
صدای تلفن : جالبه نه؟ واقعا بامزه س قبول می کنید؟
جهان پهلوان: نخیر آقا. بنده اهل این کارا نیستم
صدا : اجازه بدید بگم تا صد هزار تومن اسپانسر حاضره به شما برای این چند ثانیه بده
جهان پهلوان: خیر آقا. انگار شما عقل و بار درست و حسابی ندارین
صدا : 100 هزار تومن براحتی میتونه همه ی مشکلات شما رو حل کنه
جهان پهلوان : مشکلات منو پول حل نمی کنه ....
تلفن قطع میشود. جهان پهلوان با تعجب گوشی را میگذارد. کاغذی از زیر در به داخل فرستاده میشود. جهان پهلوان کاغذ را باز میکند. این متن روی آن نوشته شده است: این نامه را به خط خود خودتان بنویسید: حضور مبارک آقای دادستان. این ورقه وصیت نامه ی من است. تمنائی از جنابعالی دارم و آن اینکه اولا مهریه زنم هرچه هست بدهید. بیشتر راضی نیستم. ثانیا از هیچ کس شکایتی و گله و ناراحتیی ندارم. خودم این تصمیم را گرفته ام و احدی در کار من دخالت ندارد. غلامرضا تختی 16/11/46. برای خود کشی شیشه ی قرص داخل کشوی میز است و آب از دستشوئی بردارید. لیوان کنار شیر آب است
جهان پهلوان بطرف میز میرود. لوله قرص را برمیدارد و کف دستش می ریزد. دوباره در قوطی خالی میکند. بطرف توالت میرود که لوله را بیندازد آب باز است.لیوان را پر میکند و آب میخورد. می آید طرف پنجره. شیشه را پرت کند. متوجه میشود ممکن است ماموران را به اشتباه بندازد. پنجره را به سرعت می بندد. تلفن زنگ میزند .گوشی را برمیدارد . صدای قبلی است
صدا: آیا تغییر عقیده داده اید ؟ هان پهلوان یا ما دست به آن عمل بزنیم که آبروی هرچه پهلوان است بر باد برود؟
جهان پهلوان: در دهنی گوشی تف می اندازد. می نشیند. روبروی آینه. به خودش قرص ها و شیر آب نگاه میکند
صحنه دوم : جهان پهلوان روی تشک خودش را مشاهده میکند. باخودش درحال کشتی گرفتن است. خودش را به پل برده و در لحظات جانفرسای مقاومت مرگبار است. در این لحظه برق اتاق قطع میشود. تاریکی و سکوت حاکم است. پس از مدتی صدای باز شدن شدید پنجره شنیده میشود و صدای گذاشتن چند نردبان و بالا آمدن چندین نفر...
صحنه سوم: به تماشای ورزش زورخانه ای مشغول است و تنه اش تا نیمه از سوراخ نورگیر بیرون آمده و به طرف پائین آویزان است. برای آخرین بار میل منقش به پرچم ایران به طرفش می آید. میل را می گیرد و میخواهد نگه دارد اما موفق نمیشود. پدرش پشت سرش در عبای سفیدی ظاهر شده و پایش را نگه داشته تا مانع سقوط او شود. ولی جهان پهلوان با میل منقش به پرچم ایران به گود سقوط میکند و در هم می شکند و غرقه بخون میشود
صحنه چهارم: روز بعد: چند مامور کلانتری درب اتاق شماره 23 را به زور باز میکنند و داخل می شوند. جسد تختی روی تخت افتاده و شیشه قرص طرف دیگر. شیر آب باز است. پاسبانی آنرا می بندد. وصیت نامه به خط جهان پهلوان روی میز قرار دارد
صحنه پنجم: شب: عارفی دف زنان وارد میشود و در کنار گود کنار بدن خونین و پاره و شکسته جهان پهلوان می چرخد و اشعار عارفانه میخواند:
عارف ، گر مرد رهی میان خون باید رفت...