[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 9 رای - 4.22 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
و اما عشق... علی حاتمی
نویسنده پیام
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #47
و اما عشق... علی حاتمی

برای مادر... باید نوشت ...

دبستان می رفتم... پدرم عاشق مرحوم حاتمی بوده و هستند... بردندمان سینما و نمی دانم مادربزرگم را انگار روی پرده می دیدم مقابلم... عاقله زنی به نسبت فربه، سپیدروی و سپیدموی، مهربان، گاه شاعر مسلک.... مادرانی که به معنای واقعی کلمه مادرند؛ انگار بر قامتشان دوخته شده مادر باش، خودرا فراموش کن... زود پیر می شوند، چاق می شوند، شکسته و رنجور، پا درد و کمر درد.... و همه مهربانند و صبور....

عاشق فیلم شدم، بی توجه به صنعت سینما؟ هنر سینما؟! نمی دانستم و مهم هم نبود! (مگر الان می دانم؟!!) یادم است طنین صدای بدری نورالهی(که نامش را هم بعدها یاد گرفتم) مرا شیفته کرده بود، عطوفت و مادری از صدا می بارید... از محمدابراهیم می ترسیدم، خدایا اگر یکی از دایی ها، عموهای آدم اینقدر بدخلق باشد واویلا! جلال الدین برایم جذابیت داشت، اما می گفتم به حتم این یکی دایی را باید در خلوتش تنها گذاشت، یکبار شیطنت، دوبار شیطنت، دفعۀ سوم مرا از اتاق بیرون خواهند انداخت!! غلامرضا، برای من کودک سال، کودک فکر بهترین همبازی می شد! خاله ها را بگو، ماه منیر را نمی توان واداشت قصه بگوید لالایی بخواند نه! این هنر ماه طلعت است.... و آن دایی گمشده ام! باید دهها شبانه روز سوالات کودکانه بپرسم تا بدانم که بوده، تا امروز کجا بوده و اصلا حالا که آمده برای من چه آورده است؟!

در همۀ خانه ها، خانواده ها، هستند خواهران و برادرانی متضاد، مقابل، مکمل.... و مادری باید سایۀ پدری باید که از دل اینهمه تضاد، یک وحدت ناب بیرون بکشد...آه اگر بزرگتری نباشد.... اینک بزرگ شده ام... همۀ مادربزرگها و پدربزرگها رفته اند. خاله ها، دایی ها، عمو ها و عمه ها... پراکنده اند، به محوریت چه بگردند؟! عیدی بیاید دور هم جمع می شوند، عید برود پخشند.....

دایی و خاله قهر می کردند، جوانتر بودند و به نسبت زودتر از کوره در می رفتند، اگر مادر بزرگم فقط و فقط یک نگاه می افکند، برجای می نشستند، آرام می گرفتند... اصلا بر آن نیمکت زیبا عکس یادگاری می انداختند، دست در گردن هم.... پروانه هایی به گرد قامت در حال سوختن یک شمع...نیمه جان و رنجور.... چراغی رو به خاموشی.....

مادربزرگ که  رفت... یک مشاجرۀ ساده می شد قهر... می شد نرفتن، نیامدن، ندیدن سر نزدن، کلام نکردن..... دیگر که بود که بگوید: من مادرم، می بخشم. بترس از آه مظلوم....؟!

و آنگاه که می خندید، آن دندانهای عاریه ای مرتب و آن چشمها که گاه از شدت خنده به اشک می نشست..... همۀ مادربزرگها وقتی می خندند زیباهستند زیباتر می شوند.... آهای جلال الدین، دوری نکن! بیا تو هم بشو هم پالکی طایفۀ چلا!

وقتی مادربزرگ وصیت می کرد، بعد از آن دوبار سکتۀ قلبی... که کجا به خاکم بسپارید، مراسم چگونه باشد..... مادر بود که مقابلم تداعی می شد... مادر بود که باید سر به بالین می گذاشت و می گریستیم.... چون دیگر جان نداشت....

مادربزرگم، تابستانها که پیشش بودم، بافتنی یادم می دادند، برای عروسکهایم لباس گرم زمستان مهیا می کردم پیش پیش و لالایی می خواند...عجب این در فرهنگ کرمان سوزناک بوده و هست ... می گفتند بعد از حملۀ آن خواجۀ قاجار... بعد از آنهمه کشت و کشتار و کورکردن...مردم در خود خزیدند، اشعار رنگ غم گرفت، صداها سوزناک شد... مادر بزرگ شعری داشت....لالا لالا، گل پونه، پلنگ در کوه، چه می خونه؟ پلنگ پیر بی دندون، دری خورده خودِ* دالون، خری خورده خودِ پالون...نه در موند و نه دالونش...نه خر موند و نه پالونش......  می ترسیدم... پلنگ چرا باید بی دندان باشد و چرا باید خانه بخورد؟! چرا باید حیوانِ مردم را بخورد؟! و پلنگ ظلم بود و حیوانیت... مانده بود در سینه ها... رسیده بود به منِ امروز....

دیگر که بخواند...دیگر که ببافد...دیگر که بخندد.... ای وای مادرم.....

*در گویش کرمانی، کلمۀ "خود"، گاه به معنای "با" می آید. دری خورده "با" دالان.

بامهر... بانو


مریم هروی
۱۳۹۰/۱۰/۹ صبح ۱۰:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, پایک بیشاپ, گرتا, الیشا, حمید هامون, اسکارلت اُهارا, پدرام, Papillon, ژان والژان, ناخدا خورشيد, کاپیتان اسکای, زاپاتا, مگی گربه, پاشنه طلا, الیور, دن ویتو کورلئونه, نیومن, دزیره, رزا, رامین_جلیلوند, راتسو ریــزو, چارلز کین, دلشدگان, دنی براسکو, جو گیلیس, اسکورپان شیردل, شرلوك, فورست, آقای همساده, سروان رنو, اکتورز, برو بیکر, BATMAN, هایدی, ریچارد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۸۹/۵/۲۳, عصر ۰۴:۰۰
RE: و اما عشق... علی حاتمی - سروان رنو - ۱۳۸۹/۵/۲۳, عصر ۱۰:۰۹
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۸۹/۵/۲۴, صبح ۱۲:۵۱
RE: و اما عشق... علی حاتمی - seyed - ۱۳۸۹/۵/۲۴, عصر ۱۲:۵۱
RE: و اما عشق... علی حاتمی - بچه رزماری - ۱۳۸۹/۵/۲۵, عصر ۱۰:۲۲
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۸۹/۵/۲۶, صبح ۰۱:۱۰
RE: و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۸۹/۷/۳۰, عصر ۰۲:۴۴
RE: و اما عشق... علی حاتمی - 1991 - ۱۳۸۹/۵/۲۷, عصر ۰۹:۴۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - رائول والش - ۱۳۸۹/۵/۳۰, عصر ۰۹:۲۲
RE: و اما عشق... علی حاتمی - jack regan - ۱۳۸۹/۸/۱, صبح ۰۷:۱۲
RE: و اما عشق... علی حاتمی - shahyar - ۱۳۸۹/۸/۱, صبح ۰۸:۳۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - jack regan - ۱۳۸۹/۸/۱, عصر ۰۲:۰۹
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۸۹/۸/۲, عصر ۰۱:۳۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - سم اسپید - ۱۳۸۹/۸/۴, عصر ۰۴:۵۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۸/۱۷, صبح ۰۶:۵۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - Classic - ۱۳۸۹/۸/۲۱, صبح ۱۲:۱۸
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۲۳, عصر ۱۱:۱۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - دلشدگان - ۱۳۸۹/۹/۱, صبح ۰۹:۴۹
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۸۹/۹/۱۱, عصر ۰۸:۵۰
RE: و اما عشق... علی حاتمی - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۱۴, عصر ۱۱:۵۷
RE: و اما عشق... علی حاتمی - رائول والش - ۱۳۸۹/۹/۱۶, عصر ۰۱:۱۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - MunChy - ۱۳۹۰/۴/۹, عصر ۱۱:۳۲
RE: و اما عشق... علی حاتمی - حمید هامون - ۱۳۹۰/۵/۲۴, عصر ۰۹:۰۱
RE: و اما عشق... علی حاتمی - ایرج - ۱۳۹۰/۷/۴, عصر ۰۴:۲۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۹۰/۷/۱۰, عصر ۱۰:۳۳
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۹۰/۱۰/۹ صبح ۱۰:۳۴
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۹۱/۵/۲۳, عصر ۰۳:۳۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زاپاتا - ۱۳۹۱/۵/۲۴, عصر ۰۴:۴۳
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۹۱/۵/۲۴, عصر ۰۷:۳۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - حمید هامون - ۱۳۹۱/۷/۲۹, عصر ۰۹:۳۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - واترلو - ۱۳۹۱/۸/۱۵, عصر ۰۴:۴۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - حمید هامون - ۱۳۹۱/۱۱/۳۰, عصر ۰۶:۰۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۲/۹/۱۴, عصر ۱۱:۵۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۲/۹/۱۵, عصر ۰۶:۰۹
RE: و اما عشق... علی حاتمی - برو بیکر - ۱۳۹۳/۲/۲۴, عصر ۰۵:۳۶
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۹۳/۲/۲۵, صبح ۱۰:۱۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۳/۲/۲۶, صبح ۰۹:۲۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - منصور - ۱۳۹۳/۳/۱, صبح ۱۰:۵۱
و اما عشق... علی حاتمی - بانو - ۱۳۹۳/۳/۵, عصر ۰۷:۰۶
گلچهره مپرس! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۳/۴/۶, عصر ۰۵:۳۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - Classic - ۱۳۹۳/۵/۲۳, عصر ۰۵:۳۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زاپاتا - ۱۳۹۳/۱۰/۲, عصر ۰۷:۰۱
RE: و اما عشق... علی حاتمی - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۳/۱۰/۴, عصر ۰۶:۲۱
RE: و اما عشق... علی حاتمی - دکــس - ۱۳۹۴/۱/۹, صبح ۰۸:۳۰
RE: و اما عشق... علی حاتمی - مگی گربه - ۱۳۹۴/۴/۱۸, عصر ۰۸:۵۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۴/۵/۲۳, صبح ۱۲:۳۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - دکــس - ۱۳۹۴/۵/۲۸, صبح ۰۹:۳۹
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۴/۶/۲۴, صبح ۰۵:۱۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۴/۹/۱۲, عصر ۰۶:۲۵
RE: و اما عشق... علی حاتمی - پیر چنگی - ۱۳۹۴/۹/۱۵, عصر ۰۶:۳۰
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۴/۹/۱۷, عصر ۰۷:۲۳
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۴/۹/۲۴, عصر ۱۲:۵۹
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۴/۱۰/۶, عصر ۰۸:۵۸
RE: و اما عشق... علی حاتمی - زبل خان - ۱۳۹۵/۲/۳۰, عصر ۰۱:۴۷
با حاتمی بیگانه ایم - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۷/۴/۲۸, عصر ۰۵:۵۱
تشییع جنازه مرحوم علی حاتمی - رابرت - ۱۴۰۲/۹/۱۴, عصر ۰۴:۱۲