•
بيـگانه
آلبر كامو
•
در رابطه با اين كتاب حرف براي گفتن بسيار است ، و مي توان ساعتها در مورد يكي از اشارات آن به مباحثه نشست. كامو در اين كتاب به نوعي من را ياد مسخ كافكا و حتي بوف كور هدايت مي اندازد . كتاب از زبان اول شخص است و به روايت افكار خود پرداخته كه در قبال بعضي از واقعيات اجتماعي سخن به ميان مي اورد . اگر به ياد بياوريد دو كتاب مذكور را ، مطمئنا تصديق خواهيد كرد : هر سه ي اين كتب كه هر كدام در يك مملكت جداگانه نوشته شده اند ؛ يك منطق فكري را دنبال مي كنند ! راوي داستان وقايع اطراف خود را تحليل مي نمايد و سعي در بررسي كنشها و افكار ديگران دارد ، كامو بخوبي يك انسان مغاير با اكثريت جامعه را معرفي مينمايد .
•
خلاصه داستان :
مردي فرانسوي كه كارمند ساده يك شركت در الجزاير است ، از مرگ مادرش مطلع مي گردد و براي شركت در مراسم تدفين وي به شهر ديگري رفته و انجا يك شب را همراه با نوانخانه اي هاي پير براي مادرش شب زنده داري ميكند . فرداي انروز پس از تشييع جنازه به شهر خود باز ميگردد و با همكارخود كه يك خانم مي باشد در كنار ساحل به خوشگذراني سپري مي نمايد . چند روز بعد از آن همراه با دوست جديدش " ريمون " به ساحل رفته و يكشنبه خود را به خوش گذراني مي پردازد. طي يك جرياني وي آگاهانه كسي را به قتل مي رساند . سپس بازداشت شده و پس از محاكمه و دادگاهي وي به مرگ محكوم مي گردد.
•
نقـد و معرفي سبك نگارش و خصوصيات فني ، در كتاب " بيگانه "
اين كتاب در ٢بخش نوشته شده كه هر كدام شامل 5 قسمت مي باشد . خلاقيت و هنرمندي نويسنده در زمينه نگارش بسيار محسوس است ؛ قصد دارم چند نكته كليدي در رابطه با آنرا يادآوري نمايم :
- بخش نخست متشكل از جملات كوتاه و بريده بريده مي باشد و اين كار باعث شده كه شناخت خواننده از راوي بالاتر رود و در مورد مقيد نبودن وي به اصول آگاه شود . اما در بخش دوم جملات بلند و طولاني هستند و البته از تعمق مفهومي بالاتري نيز برخورداند .
- آغازِ بخش نخست اينگونه است : " مادرم امروز ، مرد. " و جمله ي شروعِ بخش دوم " بلافاصله پس از بازداشتم ، چندين مرتبه مورد بازپرسي قرار گرفتم ، اما همه بازپرسي ها درباره هويت من بود كه زياد دوام نمي يافت . " اين بود . از نظر مفهومي چندين ارتباط بسيار مهم وجود دارد كه جملات بخوبي بيانگر اين مفاهيم هستند :
مردن مادر يك واقعيت است و انكار نميتوان كرد ، بازداشت بودن نيز يك واقعيت است و انكارناپذير ؛ اما چيزي كه اهميت دارد اين است كه ما متوجه مي شويم مرگ مادر و بازداشت پسر باهم در ارتباط غير مستقيم است و براي همين در دو بخش مجزا اورده شده است . دادستان راوي را به جرم قتل به مرگ محكوم كرده است و البته بيان مي كند كه عدم حزن و ناراحتي قاتل در مراسم عزاي مادرش نشان از قساوت قلب وي است ؛ وانگهي گناه ناراحت نشدن از مرگ مادر تفاوت چنداني با قتل نفس ندارد و به همان اندازه مستحق مرگ است .
جمله كوتاه راوي از مرگ مادر ، نشان از بي اهميتي آن دارد و خواسته بگويد اين شخص قبول مرگ برايش دشوار نيست . جمله نخست بخش دوم ، بلند و حاوي خبري در مورد بازداشتش است . چيزي كه به اين طريق كامو قصد دارد بگويد ، بيان اين واقعيت است كه وي فقط به خودش اهميت مي دهد .
بخش نخست از همان جمله آغازين معلوم است كه مي خواهد در مورد اطرافيان و ديگران و توصيف واقعيات بپردازد . اما در بخش دوم در رابطه با خود و افكارش سخن مي گويد .
- علائم نشانه گذاري اهميت بسزايي ايفا مي كند و گاها يك ويرگول معناي عبارت را تغيير ميدهد . " در هر صورت ، من شايد به آنچه كه حقيقتاً مورد علاقه ام است مطمئن نيستم ، اما به آنچه كه مورد علاقه ام است كاملاً اطمينان دارم . و محققاً آنچه او مي گفت مورد علاقه ام نبود . "
•
تفكر پيشبرنده نويسنده در " بيگانه ".
تشبيهي كه در ابتداي اين نوشتار عرض كردم ، گوياي اين مدعايت كه بنده معتقدم بيگانه نيز همچون بوف كور و مسخ ، از تفكرات پوچي گرايانه " نهليستي " بهره ميبرد . در تمام طول رمان راوي به تفكرات و عقايدش نسبت به ديگران و وقايع حادث در گرداگردخود مي پردازد و بخوبي در اين سخنان مي بينيم كه وي به چيزي اهميت زيادي نمي دهد ، رفاقت ، ازدواج ، مرگ ، مشكلات ، انحرافات ، مردم و … كوچكترين درجه ارزشي ندارند . زماني كه " ماري " به او مي گويد با من ازدواج مي كني و يا اينكه ايا مرا دوست داري ؟ وي با كلامي قاطع و سرشار از سردي پاسخ مي دهد : ازدواج : ( اين واقعا اهميتي ندارد و هر وقت خواستي مي توانيم ازدواج كنيم ) و در رابطه با دوست داشتن به او مي گويد ( خير من تو را دوست ندارم و البته اين مهم هم نيست ) .
او در همسايگي خود " سالامانو " پير را دارد كه پس از مرگ همسرش با يك سگ زشت زندگي مي كند و اين سگ به همان اندازه همسرش اورا خشنود و راضي از زندگي نگاه مي دارد .
وي با مادر خود رابطه صميمانه اي نداشت و چند سال قبل از مرگ او ، بدليل عدم توانايي در فراهم سازي رفاه و آسايش وي ، به نوانخانه سپرده بودش ؛ زيرا معتقد بود كه حرفي براي گفتن نداريم و او از با من بودن عذاب مي كشيد !
•
چيزي كه در اينجا اهميت دارد اين است كه اصل داستان وسيله اي براي بيان عقايد نگارنده مي باشد و درصورتي كه خواننده مخاطب اين موضوعات نباشد ، ايجاد ارتباط با كلام وي كمي سقيل است .
•
بهترين ترجمه اي كه من خوانده ام ، ترجمه جناب جلال آل احمد است . و البته انتشارات نگاه نيز با نهايت كيفيت آنرا به چاپ رسانده و جز يك عدد " كه " كه دوبار تكرار شده ، اشتباه تايپيك هم وجود ندارد .
دانلود
http://www.pars-pdf.com/1390/10/%D8%AF%D...http://www.pars-pdf.com/1390/10/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-pdf-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D9