(۱۴۰۳/۹/۹ عصر ۰۶:۲۳)سروان رنو نوشته شده:  

 حدود  35 سال پیش یک فیلم در برنامه کودک پخش شد که موضوع جالبی داشت.

از داستانش همینقدر یادمه که یک پیرزن تنها بود که یک خونه بزرگ با سبک ویکتوریایی داشت. چون خودش علیل بود برای کوک کردن ساعت بزرگ پاندول دار خونه اش از یکی از بچه های محل کمک خواست . وقتی اون بچه وارد ساعت شد درش بسته شد و بچه رفت به صدها سال قبل ! بعد بقیه بچه ها که دوست شون گم شده بود دنبالش گشتن تا رسیدن به خونه این پیرزن و اون ها هم با مشکوک شدن به ساعت رفتن توش و یکی یکی به همین ترتیب رفتن به زمان های مختلف !

کسی اسم فیلم رو می دونه ؟

متاسفم سروان جان!

35 سال پیش ، میشه سال 1368 که تلویزیون ما رفته بود کما!

و در حافظه ی اینجانب این فیلم یافت نمی شود.

ولی همانطور که دوست عزیزمان Stalker گفت، خیلی شبیه ساعت زمان است که البته سال 1365-66 پخش شده.

فعلا"

با عرض سلام مجدد

سال 1372 که برای اولین بار سریال پلیسی مزد ترس پخش شد، بیشتر از خود سریال، تیتراژ آغازین آن مرا جذب کرد.

https://imgurl.ir/viewer.php?file=x88568______.mp4

تیتراژی که صحنه هایی سیاه و سفید شده از فیلم های کلاسیک جهان را به نمایش می گذاشت که البته تعداد کمی از آن ها را می شناختم.

اعتراف می کنم که هنوز هم بیشتر آن ها را نمی شناسم.

با تمام این احوال، گمان نکنم درخواست راهنمایی برای نام این فیلم ها بد باشد.

بالاخره این قسمت مختص همین فیلم های گمنام است.

پس دوستان فیلم باز!

لطفا" شناسایی بفرمایید:

(۱۴۰۳/۹/۲۵ صبح ۰۵:۱۲) نوشته شده:  

سریال پلیسی مزد ترس پخش شد،  تیتراژ آغازین آن مرا جذب کرد.

امیدوارم آن یکی هم که. چیزی شبیه به Seven Alone, 1974 بنظر می آید، پیدا بشود. و با ارزشتر از بقیه هم باشد!

در ضمن، Little Caesar, 1931 و Blowup 1966 و The Man Who Knew Too Much 1934  را هم می شد به اینها اضافه کرد.

(۱۴۰۳/۸/۳ عصر ۰۹:۰۱)باد وایت نوشته شده:  

سلام دوستان عزیز

سه تا فیلم هست اواخر دهه‌ی شصت دیدم

اولی یک گروه پارتیزانی توی کوه هستن همیشه اسلحه کمری یا کلت خالیه

اینا با خودشون نارنجک و کلت حمل می‌کنند توی یک اتوبوس یک زن که خیلی بچه داره یواشکی یکی از این نارنجک ها کش میره وقتی اتوبوس میره نگاه می‌کنه مردی یا شوهرش بهش میگه پرتش کنه نارنجکه اونم پرتش می‌کنه توی یک رودخانه

سکانسی که افراد مسلح بازداشت میشه یک مرد میگه من تازه کلیه یا آپاندیس عمل کردم که یهو مسافرین میریزن سر افراد مسلح اونا رو خلع سلاح می‌کنن

دومین فیلم باید روسی باشه یک گروه توی جنگل دارن راه میرن به اونا تیراندازی میشه وقتی میرن اون ساختمان خرابه تصرف می‌کنن میبینن پسر بچه‌ای پشت تیربار بوده

سومین هم پدر بزرگی دایره وار راه میره نوه اش مرتب می‌گفت پدربزرگ داره میمیره و این پدربزرگ به آفتاب نگاه می‌کنه و ادا در میاره

دوستان عزیز مث همیشه لطف کنید اسامی این سه فیلم پیدا کنین

خیلی ممنون از لطفتون

فیلم غلاف تمام فلزی صحنه مشابهی داشت ولی تیرانداز فکرکنم دختربچه بود البته فیلمش هم روسی نیست .

(۱۴۰۳/۸/۳ عصر ۰۹:۰۱)باد وایت نوشته شده:  

سلام دوستان عزیز

سه تا فیلم هست اواخر دهه‌ی شصت دیدم

اولی یک گروه پارتیزانی توی کوه هستن همیشه اسلحه کمری یا کلت خالیه

اینا با خودشون نارنجک و کلت حمل می‌کنند توی یک اتوبوس یک زن که خیلی بچه داره یواشکی یکی از این نارنجک ها کش میره وقتی اتوبوس میره نگاه می‌کنه مردی یا شوهرش بهش میگه پرتش کنه نارنجکه اونم پرتش می‌کنه توی یک رودخانه

سکانسی که افراد مسلح بازداشت میشه یک مرد میگه من تازه کلیه یا آپاندیس عمل کردم که یهو مسافرین میریزن سر افراد مسلح اونا رو خلع سلاح می‌کنن

فکر کنم اسم فیلم "اتوبوس" باشه و مجارستانی و سال 1957 ساخته شده. اوائل انقلاب چندبار پخش شد.

اسم اصلی فیلم Actiunea Autobuzul

سلام وقت همه دوستان بخیر و خوشی

خیلی قدیمها یه فیلمی در برنامه کودک پخش شد با این موضوغ که دختری روستایی به شهر میره خونه فامیلاشون که یه دختر لوس دارن و تو یه قسمتیش رو نرده ها نشسته و گوسفندهارو میشمره و علامت میزنه که خوابش میبره و خلاصه الگوی خوبی میشه واسه اون دختر شهری

فیلم بعدی از هنر هفتم پخش شد زمان جنگ دومه تو یه انباری یه اسیر لهستانی رو گرفتن ازش اعتراف میگیرن دستش از پشت بسته بود و امپولی به گردنش تزریق میکنن که خونش میره تو امپول

یه فیلم ژاپنی با سبک و سیاق سامورایی درباری  رنگی که تنها این یادمه حاکم میره توی اتاق و به همسرش میگه من خیلی خیلی خستم واقعا خستم و همسرش کمک میکنه لباسهاش رو در بیاره و میگه باید وقت بزارید و به مادرتون سر بزنید خیلی مریضه و دوبلور حاکم مرحوم عرفانی بود

امیدوارم کسی باشه که با این اطلاعات کم این فیلمها رو به خاطر بیاره ممنون و سپاس فراوان

(۱۴۰۳/۱۰/۲۶ عصر ۱۱:۵۷)جناب سرگرد نوشته شده:  

خیلی قدیمها یه فیلمی در برنامه کودک پخش شد با این موضوغ که دختری روستایی به شهر میره خونه فامیلاشون که یه دختر لوس دارن و تو یه قسمتیش رو نرده ها نشسته و گوسفندهارو میشمره و علامت میزنه که خوابش میبره و خلاصه الگوی خوبی میشه واسه اون دختر شهری

اتفاقا همین دیروز مطلبی درباره فیلم اول دیده بودم.

درود بر همه ی دوستان

نام یک فیلم خیلی قدیمی  رو می خوام که یادمه در برنامه ی هنر هفتم دیدم.

مربوط به شهری بود که اقتصاد ورشکسته ای داشت و مردم به صورت پایاپای معامله می کردند ، چون پول رایج  آنجا ، کاملاً بی ارزش شده بود!

دو صحنه ی فوق‌العاده در همین موضوع داشت که برام خاطره شده:

یک پیرمرد میره رستوران ، به جای پول غذا ، یک مرغ به پیش خدمت میده ، او‌ هم میگه: من که خُرد ندارم!

- خب، برو خردش کن.

پیش خدمت هم میره و با  تعدادی جوجه و یک تخم مرغ بر می گرده ، پیرمرده هم جوجه ها رو می گیره و تخم مرغ رو به او پس میده و میگه: این هم انعامت!

یک قسمت خنده دار دیگه ، مربوط میشه به کازینوی شهر:

مرد بدشانسی ، تمام اشیای قیمتی خود را در بازی...می بازه ، از شدّت ناامیدی کلتش رو در میاره تا خودکشی کنه ، از دستش می گیرند و کلت ، اتفاقی روی یکی از خونه های بازی می افته ، ناگهان اعلام میشه که برنده شده و یک عالمه کلت جلوش می‌آورند!

جالب بود، مگه نه؟

حالا ممکنه اسمش رو بفرمایید ؟

(۱۴۰۳/۱۰/۲۹ صبح ۰۱:۵۹)شارینگهام نوشته شده:  

درود بر همه ی دوستان

نام یک فیلم خیلی قدیمی  رو می خوام که یادمه در برنامه ی هنر هفتم دیدم.

مربوط به شهری بود که اقتصاد ورشکسته ای داشت و مردم به صورت پایاپای معامله می کردند ، چون پول رایج  آنجا ، کاملاً بی ارزش شده بود!

دو صحنه ی فوق‌العاده در همین موضوع داشت که برام خاطره شده:

یک پیرمرد میره رستوران ، به جای پول غذا ، یک مرغ به پیش خدمت میده ، او‌ هم میگه: من که خُرد ندارم!

- خب، برو خردش کن.

پیش خدمت هم میره و با  تعدادی جوجه و یک تخم مرغ بر می گرده ، پیرمرده هم جوجه ها رو می گیره و تخم مرغ رو به او پس میده و میگه: این هم انعامت!

یک قسمت خنده دار دیگه ، مربوط میشه به کازینوی شهر:

مرد بدشانسی ، تمام اشیای قیمتی خود را در بازی...می بازه ، از شدّت ناامیدی کلتش رو در میاره تا خودکشی کنه ، از دستش می گیرند و کلت ، اتفاقی روی یکی از خونه های بازی می افته ، ناگهان اعلام میشه که برنده شده و یک عالمه کلت جلوش می‌آورند!

جالب بود، مگه نه؟

حالا ممکنه اسمش رو بفرمایید ؟

سلام و احترام
از چندتا هوش مصنوعی سوال کردم، هرکدوم یه جوابی داد:

The City Without Money 1933

(۱۴۰۳/۱۰/۲۹ صبح ۰۱:۵۹)شارینگهام نوشته شده:  

درود بر همه ی دوستان

نام یک فیلم خیلی قدیمی  رو می خوام که یادمه در برنامه ی هنر هفتم دیدم.

مربوط به شهری بود که اقتصاد ورشکسته ای داشت و مردم به صورت پایاپای معامله می کردند ، چون پول رایج  آنجا ، کاملاً بی ارزش شده بود!

دو صحنه ی فوق‌العاده در همین موضوع داشت که برام خاطره شده:

یک پیرمرد میره رستوران ، به جای پول غذا ، یک مرغ به پیش خدمت میده ، او‌ هم میگه: من که خُرد ندارم!

- خب، برو خردش کن.

پیش خدمت هم میره و با  تعدادی جوجه و یک تخم مرغ بر می گرده ، پیرمرده هم جوجه ها رو می گیره و تخم مرغ رو به او پس میده و میگه: این هم انعامت!

یک قسمت خنده دار دیگه ، مربوط میشه به کازینوی شهر:

مرد بدشانسی ، تمام اشیای قیمتی خود را در بازی...می بازه ، از شدّت ناامیدی کلتش رو در میاره تا خودکشی کنه ، از دستش می گیرند و کلت ، اتفاقی روی یکی از خونه های بازی می افته ، ناگهان اعلام میشه که برنده شده و یک عالمه کلت جلوش می‌آورند!

جالب بود، مگه نه؟

حالا ممکنه اسمش رو بفرمایید ؟

شارینگهام عزیز 

یک نگاهی به هنر هفتم (برنامه تلویزیونی) تو ویکی پدیا بنداز.

شاید فیلم مورد نظرت رو پیدا کنی.

(۱۴۰۳/۱۰/۲۹ صبح ۰۱:۵۹)شارینگهام نوشته شده:  

درود بر همه ی دوستان

نام یک فیلم خیلی قدیمی  رو می خوام که یادمه در برنامه ی هنر هفتم دیدم.

مربوط به شهری بود که اقتصاد ورشکسته ای داشت و مردم به صورت پایاپای معامله می کردند ، چون پول رایج  آنجا ، کاملاً بی ارزش شده بود!

دو صحنه ی فوق‌العاده در همین موضوع داشت که برام خاطره شده:

یک پیرمرد میره رستوران ، به جای پول غذا ، یک مرغ به پیش خدمت میده ، او‌ هم میگه: من که خُرد ندارم!

- خب، برو خردش کن.

پیش خدمت هم میره و با  تعدادی جوجه و یک تخم مرغ بر می گرده ، پیرمرده هم جوجه ها رو می گیره و تخم مرغ رو به او پس میده و میگه: این هم انعامت!

یک قسمت خنده دار دیگه ، مربوط میشه به کازینوی شهر:

مرد بدشانسی ، تمام اشیای قیمتی خود را در بازی...می بازه ، از شدّت ناامیدی کلتش رو در میاره تا خودکشی کنه ، از دستش می گیرند و کلت ، اتفاقی روی یکی از خونه های بازی می افته ، ناگهان اعلام میشه که برنده شده و یک عالمه کلت جلوش می‌آورند!

جالب بود، مگه نه؟

حالا ممکنه اسمش رو بفرمایید ؟

با عرض سلام مجدد

و بعد : پیداش کردم .

البته با راهنمایی ارزشمند جناب مارک واتنیکه رفتم ویکی پدیا و فهرست فیلم های هنر هفتم را مرور کردم و با اولین حدس خودم، فیلم آخرین میلیاردر را واکاوی کردم که دیدم خودشه

در یوتیوب فقط این قسمت اقدام به خودکشی مرد بدشانس رو داشت:

https://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=pYmdOCcBldg

این هم همان صحنه ی رستوران و مرغ به جای صورتحساب غذا!

و تخم مرغ به جای انعام

البته سایت دارافیلم نسخه ی کامل و دوبله اش رو داره:

https://darafilm.xyz/tag/%d8%af%d8%a7%d9...https://darafilm.xyz/tag/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%a2%d8%ae%d8%b1%db%8c%d9%86-%d9%85%db%8c%d9%84%db%8c%d8%a7%d8%b1%d8%af%d8%b1-1934-%d8%a8%d8%a7-%d8%af%d9%88%d8%a8%d9%84%d9%

ولی رایگان نمیذاره دانلود کنیم.

واقعا" خیلی خسیسه، حتی اجازه  ی دانلود پوسترهاش رو هم نمیده!

واقعا" که...!

(۱۴۰۳/۱۱/۲ صبح ۰۶:۰۲)شارینگهام نوشته شده:  

و بعد : پیداش کردم .

البته با راهنمایی ارزشمند جناب رابرت که رفتم ویکی پدیا و فهرست فیلم های هنر هفتم را مرور کردم و با اولین حدس خودم، فیلم آخرین میلیاردر را واکاوی کردم که دیدم خودشه

با سلام

خیلی خوشحالم که نام فیلم را پیدا کردید جناب شارینگهام و البته متاسفم که در این راه، کمکی از دست من برنیامد. باعث افتخار است که اسم من را آوردید؛ اما در واقع جناب مارک واتنی عزیز پیشنهاد بررسی ویکی‌پدیا را مطرح کرد. ارادت فراوان

سلام

یکی از پنج شنبه شب های زمستان سال 1374یک فیلم قدیمی علمی تخیلی شبکه یک پخش کرد که الیته قطعا تکراری بود.به گمانم  ساخته اروپا شرقی یا روسی بود.

در مورد گروهی که شهری را به تسخیر درآورده و با انتشار گاز (احتمالا گاز نیتروژن)مخالفان  زا به سرعت منجمد کرده و نابود می کردند. انتها فیلم هم با فرار یکی از اهالی به شهر مجاور و کمک اهالی شهر مجاور، شکست خوردند.

با درود خدمت دریادلان بی ادعا

فیلم مورد نظر اینجانب به احتمال قوی ساخت کشور چین باید باشه

سال ساخت هم چیری حدود سال 2010 تا 2018 حالا کمی اینور و اون ور

ژانرش هم فانتزی تخیلی

داستان از این قراره که مردم یا سربازان به شهر حمله میکنن شاید هم مردم همون شهر قیام کردن

حاکم یا پادشاه اون کشور یا شهر برا محافظت از کاخ از موجودات غول آسایی داشت که شاید خودشون غول نبودن ، یه انسان داخل ماکت میرفت

هر غول قابلیت هایی داشت که یکیشون صدایی از سرش یا بدنش ساطع می کرد و این ارتعاش باعث می شد که مردم اسیب ببینند یا کشته بشن ، خلاصه مردم پراکنده می شدن

بقیه غول ها هم هر کدوم یه خاصیت داشتن

البته منظور از غول شاید کمی از انسان بزرگتر بودن