سلام دوباره

سالها پیش فیلمی دیدم از کشور های آسیای شرقی درباره یک بچه که با مادر و خدمتکارش فکر کنم از یک جنگل عبور می کنند گرفتار اوباش می شند و همون موقع یک شخص کهنسال میاد و جونشون رو نجات میده. حتی فکر کنم با حرکت دستش کاری می کنه که اون اوباش نتوانند تکون بخورند. اون بچه که شیفته کارش شده بود از مادرش خواهش می کنه که بذاره با اون مرد زندگی کنه و از اون به بعد باهاش زندگی می کنه و فنون رزمی زیادی رو یاد می گیره و در جوانی میره تا برای عدالت مبارزه کنه.

همچنین یک فیلم هندی بود در مورد مردی که به جرم قتل باباش دستگیر می شه و آخر سر معلوم میشه قتل کار نامادریش بوده و نه خودش.

یک فیلم کوتاه در مورد آدم کوچولو ها نیز در سالیان دور از تی وی نشان داده شد که آخرش یک خانواده که فکر کنم سه نفر بودند از داخل جنگل میاند بیرون. اینی که می گم نه اون فیلم دهه 50 شان کانری هست نه اون نسخه سال 67 و نه سریال انگلیسی آدم کوچولوها محصول دهه نود. اینی که گفتم چیز دیگری بود.

همچنین فیلمی شبه وسترن در مورد دو بچه که برادر بودند و با یک مرد دوست شدند. یکبار اسطبل آتش می گیره و اون مرد اسبها رو می کشه تا نسوزند. برادر بزرگتر این رو می بینه. مدتی بعد وقتی بابای الکلیش رو می اندازن توی زندانی که درش رو به جاده بود و اونجا آتش می گیره اون کودک فورا یک تفنگ میاره و باباش رو می کشه تا از سوختن نجاتش بده. بعد اون مرد چند جا به بچه ها کمک می کنه و آخر سر ازشون جدا می شه. اما بعد از یکی دو سال همدیگر رو می بینند که بچه ها کمی بزرگتر شده بودند. فیلم یک مقدار حال و هوای وسترن داشت.

یک فیلمی هم بود معمایی نقش اولش یک زن بود که در مورد یک مورد تحقیق می کرد و با یک مرد همکار میشه. بعد فکر می کنه همکارش جاسوسه اما اشتباه می کرد. اواسط فیلم سوار کشتی می شند و آخر فیلم هم نشون می دادند که توی یک آزمایشگاه به صورت غیر قانونی روی بچه‌ها آزمایش انجام می دادند. یادمه یک بچه اسکیمو مانند دراز کشیده بود و روش آزمایش می کردند.

فیلمی هم بود که یادمه یک بخشش یک قاچاقچی به یک کارآگاه التماس می کرد که دختر معتادش رو از یک خونه که کلی آدم توش بودند بیاره بیرون و کارآگاه بهش گفت چطور تو وقتی جنس به جوانها می فروختی اشکال نداشت ولی الان من باید دخترت رو نجات بدم؟ که البته بعدش دختر اون مرد رو از اون خونه میاره بیرون.

کسی اطلاعاتی راجع به این ها داره؟