(۱۳۸۹/۲/۹ عصر ۰۶:۰۵)موسيو وردو نوشته شده:
خب دوستان سلام
فيلم دو زن نقشي كه آتيلا پسياني بازي كرد وحشتناك زيبا بود. يه مرد عقده اي ، خشك ، تعصبي و اعصاب خورد كن. اگه اون زمان اين فيلم رو ديده باشيد ميفهميد چي ميگم

عکس از فیلم سه زن (منیژه حکمت - 1387)
آتیلا پسیانی یکی از بازیگران محبوب من است. هنرمندی که معتقدم اصلا و ابدا از طرف مخاطبین سینمای ایران درک نشده است.
متاسفانه اغلب ما ایرانی ها علاقه مند به بازی های بیرونی و دارای جلوه نمایشی آشکار هستیم. بازی هایی چون بازی پرویز پرستویی در آژانس شیشه ای و یا رابرت دنیرو در گاو خشمگین و اغلب هم به ظرافت های درونی این بازیها کمتر توجه می کنیم و این نقش آفرینی ها با اکت های بدنی و دیالوگهای فریادگونه اش در خاطر ما می ماند. و همین مساله یکی از دلایل کم قدر دیده شدن هنرمندانی چون آتیلا پسیانی ، پرویز پورحسینی و گلاب آدینه ، در این دیار است.
درباره بدمن های به یادماندنی هم به جرات می توانم بگویم که در سینمای ایران تعداد این نوع شخصیت ها که درست و اصولی پرداخت شده باشند و در خاطر ماندنی باشند به تعداد انگشتان دو دست هم نمی رسد که البته نیمی از اینها هم توسط آتیلا پسیانی خلق شده اند که برخی شان عبارتند از :
احمد در دو زن / که موسیو وردو عزیز اشاره کردند و باید گفت با کلیشه های رایج چنین نقش هایی به کلی متفاوت است. او این نقش را با تمام عقده ها و کمبودها و ترس های عاطفی اش زندگی کرده ، طوری که برای او دل می سوزانیم و وقتی کشته میشود برایش آه می کشیم.

میشل گنج بخش در روز شیطان / البته نباید نقش فیلمنامه دقیق بهروز افخمی را در قوام یافتن این نقش نادیده گرفت ، اما بازی بی تاکید و روان پسیانی با آن نگاه های غریبش است یکی از ماندگار ترین تصاویر از یک تروریست بین المللی را می سازد که دوستش داریم و پس از پایان فیلم او را به عنوان قهرمان اصلی فیلم (هر چند نقش اصلی نباشد) در خاطر نگه می داریم. لحظه مرگ میشل (با نمای از بالا در حالی که خون او زمینه سفید اطراف سرش را رنگین کرده) با آن لبخند تلخ که نشانه رستگاری او پس از تمام آن جنایتهاست (پس از عمل قهرمانانه اش که به نجات میلیونها نفر منجر میشود و کسی جز ما به عنوان تماشاگر متوجه آن نمی شود) یکی از باشکوه ترین لحظات مرگ تاریخ سینمای ایران است.

افسر بعثی در جایی برای زندگی / در این نقش کمترین اکشن را دارد ، در بیشتر لحظات بازی اش پشت میزی نشسته و با صدایی آرام به بازجویی می پردازد. لحن آرام ، منقطع و با طمانینه ادا کردن کلمات و زدن کلکهای روانشناسانه در قالب پرسش ها (با درک صحیح پسیانی از ماهیت دیالوگها) یکی از نامتعارف ترین بعثی های تصویر شده در سینمای ایران را می سازد. او بر خلاف دیگر بعثی ها برای نشان دادن بی رحمی اش نیاز ندارد فریاد بزند و شکنجه کند و با خشم - کاریکاتوری - اسرا را بکشد! بلکه همین خونسردی بی رحمانه و آرامش ظاهری صدای پسیانی ، موجودی بسیار هولناک تر می سازد.

مجید در آب و آتش / یک چپ بریده ی حالا دیگر بی آرمان و بی اعتقاد. کسی که تمام خصایص انسانی اش همراه اعتقاداتش شستشو داده شده. او عشق را جز در تصاحب معشوقه نمی بیند و حتی در لحظات عشق ورزی ، شکنجه می کند. به یادماندنی ترین دیالوگ این فیلم (نه چندان خوب) این دیالوگ مجید خطاب به مریم است: تا عمر دارم نمیذارم کسی تو رو از من بگیره! پسیانی این دیالوگ کاملا کلیشه ای را جوری با حسرت و خشم و عشق توامان ادا می کند که انگار بار اول است آن را می شنویم. و البته مجید به حرفش جامه عمل می پوشاند ، آن هم با گرفتن عمر مریم! لحظه ای که مجید ، مریم را در گوشه حمام در حالتی بی دفاع گیر انداخته و با ضربات پا در صورتش او را به قصد کشت میزند ، تصویر بسته چهره آتیلا با آن اشکهای حلقه زده در چشمانش و نگاه از روی استیصال ، تصویری فرسنگها متفاوت از کلیشه های مرد بد ذات در سینمای ایران ، در ذهن ما می سازد.

لازم است حق مطلب را ادا کنم و به بازی های او در صداها (در نقش آدمکش عاشق و باز هم تصویری جذاب و غیر کلیشه ای) و چه کسی امیر را کشت (شخصیت هجو شده یک چپ سابق) و هیوا (یک مقام دولتی فرصت طلب ، ریاکار با گذشته ای نه چندان روشن و دارای احساس حقارت و خلا عاطفی) اشاره داشته باشم.