[-]
جعبه پيام
» <BATMAN> ممکنم هست دختر چهل گیسو همون اژدها باشه که هویت خودشو پنهان کرده و بعدا تبدیل میشه به اژدها/ فکر نمیکنم چیزه بیشتری یادم بیاد
» <BATMAN> به نظرم مسیر رودخونه توسط اژدهای داخل غار مسدود شده و دختر چهل گیسو هم اسیر کرده که بعدها اهالی دهکده نجاتش میدن
» <BATMAN> داستان تو ده و روستایی روایت میشه که مردمش بالاخره متحد میشن تا کسی که مسیر روخانه رو بسته رو از سر راه بردارن تا ده دوباره مثل سابق آباد شه
» <BATMAN> کاش یه نفر کتاب مورد علاقه دوران کودکی منم پیدا میکرد / دختر چهل گیسو و اژدهای هفت سر یا نبرد اژدهای هفت سر با دختر چهل گیسو/ کتاب نبستا بزرگی بود با تصاویر رنگی و جذاب
» <سروان رنو> من در بچگی این کتاب رو داشتم و خیلی دوست اش داشتم ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=1127&pid=4620
» <سرگرد راینهارت> مدتیه گذارم به پاترسون ریچ افناده.چقدر جای زیبایی هست.با مت خیلی خوش میگذره
» <BATMAN> فیلم Hadson Ploz اگه اشتباه نکنم تابستان 69 هم بصورت سریالی پخش میشد
» <BATMAN> از جو اینستا هیچوقت خوشم نیومده ، یوتیوب خیلی بهتره
» <سرگرد راینهارت> اون هارد قدیمی که گنجینه من هست هنوز منو ذوق زده میکنه این روزها دوباره میبینم با حسی بهتر
» <سروان رنو> اینجا میتونی بنویسی سرگرد راینهارت ... https://cafeclassic5.ir/forumdisplay.php?fid=52
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 6 رای - 3.33 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهارانه ...
نویسنده پیام
مراد بیگ آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 399
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱/۱۰
اعتبار: 37


تشکرها : 2891
( 2581 تشکر در 295 ارسال )
شماره ارسال: #61
Rainbow RE: بهارانه ...

و مارا به حالی سبز و همیشه سبز برگردان ...



بُن این خانه رسیده‌ است بر آب، این عید است؟
اندر این خانه‌خرابی ، همه‌ خواب ؛  این عید است؟
نـآیـد اعـداد خـرابی به حساب ،  این عید است؟
خـانـه‌ی‌ خـود  نگر  ای‌خانه‌خراب، این عید است؟
عید که ؟ عید کجا ؟ عید چه ؟ این عید عزاست ...

میرزاده عشقی




مراد بیگ : من ادعائی ندارم ، خاله لیلا : ادعائی ندارم خودش کم ادعائی نیست .
۱۳۹۹/۱۲/۳۰ عصر ۰۹:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : لوک مک گرگور, مارک واتنی, دون دیه‌گو دلاوگا, مورفیوس, پروفسور, Kathy Day, Classic, سروان رنو, ماهی گیر, کوئیک, باربوسا, rahgozar_bineshan, پیرمرد, شارینگهام, آدمیرال گلوبال, ترنچ موزر
مراد بیگ آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 399
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱/۱۰
اعتبار: 37


تشکرها : 2891
( 2581 تشکر در 295 ارسال )
شماره ارسال: #62
بهار غم انگیز

نوروز باستانی بر شما دوستان  و دوستداران فرهنگ و هنر فرخنده باد

 و حال دلهایتان همیشه سبز و بهاری

بهار آمد گل و نسرین نیاورد

نسیمی بوی فروردین نیاورد

پرستو آمد و از گل خبر نیست

چرا گل با پرستو همسفر نیست ؟

چه اُفتاد این گلستان را چه اُفتاد؟

که آیین بهاران رفتش از یاد

چرا می نالد ابر برق در چشم ؟

چه می گرید چنین زار از سر خشم ؟

چرا خون می چکد از شاخه ی گل

چه پیش آمد ؟ کجا شد بانگ بلبل ؟

 چه درد است این ؟ چه درد است این ؟ چه درد است ؟

 که در گلزار ما این فتنه کرده است ؟

 چرا در هر نسیمی بوی خون است ؟

 چرا زلف بنفشه سرنگون است ؟

 چرا سر بُرده نرگس در گریبان ؟

 چرا بنشسته قُمری چون غریبان ؟

 چرا پروانگان را پر شکسته است ؟

 چرا هر گوشه گرد غم نشسته است ؟

 چرا مُطرب نمی خواند سرودی ؟

 چرا ساقی نمی گوید درودی ؟

 چه آفت راهِ این هامون گرفته است ؟

 چه دشت است این که خاکش خون گرفته است ؟

 چرا خورشید فروردین فرو خُفت ؟

 بهار آمد گل نوروز نشکفت

مگر خورشید و گل را کس چه گفته است ؟

 که این لب بسته و آن رخ نهفته است ؟

 مگر دارد بهار نورسیده

 دل و جانی چو ما در خون کشیده ؟

 مگر گل نو عروس شوی مرده است

که روی از سوگ و غم در پرده بُرده است ؟

 مگر خورشید را پاس زمین است ؟

 که از خون شهیدان شرمگین است؟

 بهارا ، تلخ منشین ،خیز و پیش آی

 گره وا کن ز ابرو ، چهره بگشای

 بهارا خیز و زان ابر سبک رو

 بزن آبی به روی سبزه ی نو

 سر و رویی به سرو و یاسمن بخش

نوایی نو به مرغان چمن بخش

 بر آر از آستین دست گل افشان

گلی بر دامن این سبزه بنشان

 گریبان چاک شد از ناشکیبان

 برون آور گل از چاک گریبان

 نسیم صبحدم گو نرم برخیز

 گل از خواب زمستانی برانگیز

 بهارا بنگر این دشت مشوّش

 که می بارد بر آن باران آتش

 بهارا بنگر این خاک بلاخیز

که شد هر خاربُن چون دشنه خون ریز

 بهارا بنگر این صحرای غمناک

 که هر سو کشته ای افتاده بر خاک

 بهارا بنگر این کوه و در و دشت

که از خون جوانان لاله گون گشت

بهارا دامن افشان کن ز گلبُن

 مزار کشتگان را غرق گل کن

 بهارا از گل و می آتشی ساز

 پلاس درد و غم در آتش انداز

 بهارا شور شیرینم برانگیز

 شرار عشق دیرینم برانگیز

 بهارا شور عشقم بیشتر کن

 مرا با عشق او شیر و شکر کن

 گهی چون جویبارم نغمه آموز

 گهی چون آذرخشم رخ برافروز

 مرا چون رعد و طوفان خشمگین کن

 جهان از بانگ خشمم پر طنین کن

 بهارا زنده مانی ، زندگی بخش

به فروردین ما فرخندگی بخش

 هنوز اینجا جوانی دلنشین است

هنوز اینجا نفس ها آتشین است

 مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است

 چو فردا بنگری ، پر بید مُشک است

 مگو کاین سرزمینی شوره زار است

 چو فردا در رسد ، رشک بهار است

 بهارا باش کاین خون گل آلود

 بر آرد سرخ گل چون آتش از دود

 بر آید سرخ گل ، خواهی نخواهی

وگر خود صد خزان آرد تباهی

 بهارا ، شاد بنشین ، شاد بخرام

بده کام گل و بِستان ز گل کام

 اگر خود عمر باشد ، سر بر آریم

 دل و جان در هوای هم گماریم

میان خون و آتش ره گشاییم

 ازین موج و ازین طوفان برآییم

دگربارت چو بینم ، شاد بینم

 سرت سبز و دلت آباد بینم

به نوروز دگر ، هنگام دیدار

 به آیین دگر آیی پدیدار

هوشنگ ابتهاج


مراد بیگ : من ادعائی ندارم ، خاله لیلا : ادعائی ندارم خودش کم ادعائی نیست .
۱۴۰۰/۱۲/۲۹ عصر ۰۹:۳۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, Classic, سروان رنو, شارینگهام, مارک واتنی, ماهی گیر, oceanic, EDWIN, کوئیک, باربوسا, rahgozar_bineshan, پیرمرد, آدمیرال گلوبال, ترنچ موزر
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 133
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1710
( 1972 تشکر در 133 ارسال )
شماره ارسال: #63
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار...

قبل از گسترش شبکه‌های تلویزیونی و آمدن اینترنت، آماده شدن ما برای استقبال از عید نوروز حکایتی دیگر داشت. ما با کمترین‌ها شاد می‌شدیم و دل‌خوش...

یک برنامه تلویزیونی دلخواه، یک موسیقی شاد و اسکناس‌های ۱۰ تومانی و ۲۰ تومانی. تازه در اواخر دهه شصت -اگر شخص عیدی‌دهنده خیلی تحویلت می‌گرفت- یک اسکناس ۱۰۰ تومانی تا نخورده که بوی نویی می‌داد، از لای قرآن بیرون می‌آورد و دستت می‌داد! معمولاً اقوام بابا اسکناس نو عیدی می‌دادند و اقوام مامان چند جلد کتاب.

با اینکه می‌دانستیم روز اول فروردین، حتماً رابین هود پخش می‌شود و قصه‌اش را هم از بهر بودیم، باز هم با ولع جلوی تلویزیون می‌نشستیم تا ببینیم رابین و جان کوچولو چگونه از خجالت داروغه ناتینگهام درمی‌آیند! گوریل انگوری، پلنگ صورتی، معاون کلانتر و یوگی و دوستانش مهمان همه ساله و ویژه خانه‌های ما از شبکه ۱ بودند. نقاشی‌های مداد رنگی، نقش میان‌برنامه را بازی می‌کرد و برای ما ارج و قربی خاص داشت! چند سالی هم یک ملخ، یک سوسک و یک پینه‌دوز با حرکات پانتومیم خود در روز اول فروردین ما را سر ذوق می‌آوردند.

Traja chrobáci

شبکه ۲ حکایتی متفاوت داشت. جانی جونز پَپِه و اعصاب خرد کن، پای ثابت برنامه کودک این شبکه بود و هادسن پلوز یکی دیگر از مهمانان ثابت خانه ما بود که از ته دل به باد گلو زدن‌ها و کارهای بی‌ادبانه‌اش می‌خندیدیم!

Johny Jonz

Hadson Ploz

تماشای برنامه سینمای کمدی، فیلم‌های سینمایی شبکه‌های ۱ و ۲ که بیشترشان هم اصلاً مناسب سن و سال ما نبودند* و سریال‌های شبانه از دیگر دل‌خوشی‌های ما بود. حتی برنامه جهان در سالی که گذشت را نیز از اول تا آخر و حریصانه نگاه می‌کردیم!

اما تمام این‌ها که گفتم، بعد از ورود به سال جدید اتفاق می‌افتاد. ورود به سال جدید آدابی داشت که من باید حتماً آنها را رعایت می‌کردم...

***

اول؛ از یک ماه مانده به عید، شمارش معکوس شروع می‌شد:

آخرین ماه سال، آخرین هفته، آخرین شنبه، آخرین یک‌شنبه...، آخرین روز مدرسه، آخرین روز، آخرین شب، آخرین صبحانه، آخرین نهار، آخرین شام، -بی‌ادبی نباشد- آخرین دستشویی و آخرین حمام، آخرین ساعت و آخرین دقیقه از سالی که داشت تمام می‌شد...

خلاصه کاملاً به شکل حماسی-تراژیک به آخرین‌ها توجه کرده و با غم و اندوه با سال کهنه و اجزایش که دیگر هیچ وقت در زندگی‌ام تکرار نمی‌شدند، وداع می‌کردم! (حالا اما داستان متفاوت است. خیلی وقت‌ها فقط دوست داریم بگذرد!)

دوم؛ به عنوان بزرگتر و سرپرست تیم جستجو به اتفاق خواهر و برادرم، شروع به زیر و رو کردن خانه و سرکشی به تمام مخفی‌گاه‌هایی می‌کردیم که حدس می‌زدیم، مامان عیدی‌های خریداری شده را در آنجا پنهان کرده است. راستش اصلاً نمی‌توانستیم صبر کنیم تا در لحظه تحویل سال بفهمیم چه هدیه‌ای خواهیم گرفت! از طرفی مامان و بابا همیشه به ما کادو -و نه پول- می‌دادند و برای همین جستجوی کابینت به کابینت، قفسه به قفسه و کمد به کمد از واجبات آخرین روزهای سال کهنه بود؛ اما مامان هم که خودش ما را بزرگ کرده بود، خوب دست ما را خوانده و شگردهای مخصوص خودش را برای مخفی کردن کادوها داشت! نتیجه رقابتِ تنگاتنگ ما سه نفر و مامان هیچ‌گاه قابل پیش‌بینی نبود و هر سال اتفاقات عجیب و غریب پیش می‌آمد.**

سوم؛ اما بزرگترین دلخوشی شخص من، خرید ویژه‌نامه‌های انواع مجلات و روزنامه‌ها بود. این موضوع آن قدر برایم حیاتی بود که در حد توان مالی، دست ردّ به خرید هیچ مجله‌ای نمی‌زدم! از کیهان بچه‌ها و نهال انقلاب گرفته تا سوره نوجوانان و سروش نوجوان، از اطلاعات هفتگی گرفته تا فیلم و سروش بزرگسال...

حال پس از گذشت، چند دهه، عکس روی جلد این ویژه‌نامه‌ها را که در بحران حوادث و اسباب‌کشی‌های متعدد گم و گور و پاره نشده‌اند، به هم‌کافه‌ای‌های عزیز تقدیم می‌کنم:***

ویژه‌نامه "همشهری" ماه (اسفند ۱۳۷۱)؛ از معدود مجلاتی که با چاپ تمام رنگی و کاغذ مرغوب منتشر می‌شد و البته از هر دری، سخن می‌گفت!

ماهنامه "گل آقا" (اسفند ۱۳۷۰)؛ با کاریکاتوری از مرحوم حسن حبیبی، معاون اول وقت رییس‌جمهور؛ جالب است که مشکلات امروز، دغدغه‌های ۳۱ سال پیش نیز بوده است!

کتاب سال "فیلم" (اسفند ۱۳۹۰)؛ بررسی سی سال سریال‌سازی در ایران

آرای برترین سریال‌های ایرانی تا سال ۱۳۹۰ از نظر منتقدان و نویسندگان سینما و تلویزیون. برنده بی‌چون و چرا: "هزار دستان"

کتاب سال "فیلم" (اسفند ۱۳۸۴)؛ ویژه‌نامه دوبله. ۱۸ سال بعد، فقط یکی از این چهار استاد برجسته دوبله در قید حیات است. rrrr:

از صفحات کتاب سال اسفند ۱۳۸۴، گفتگو با استاد عباس نباتی (ایشان در اوایل دهه ۷۰ معلم زبان انگلیسی دبیرستان ما {شهید محمد منتظری قلهک} بودند)

مجله "فیلم" در ویژه‌نامه‌های سالانه خود، فهرست مفصل درگذشتگان سینما و تلویزیون آن سال را می‌آورد. صفحه بالا، یکی از صفحات مربوط به درگذشتگان در ویژه‌نامه اسفند ۱۳۸۴ است. حسین سبزیان یکی از هزاران دل‌باخته سینه‌چاک سینما و آن عشق بی‌فرجامش به پرده نقره‌ای...****

ویژه‌نامه "فیلم" (اسفند ۱۳۷۶)؛ بهترین بخش این شماره، بررسی سریال "قصه‌های جزیره" بود

ویژه‌نامه "سروش نوجوان" (فروردین ۱۳۷۴)؛ ویژه‌نامه عکس. نمی‌دانم "سروش نوجوان" هنوز هم منتشر می‌شود یا نه؟ اما آن روزگار، مجله خوبی بود و ارتباط فراوانی با مخاطبانش برقرار می‌کرد. سردبیرانش در آن سال‌ها مرحوم قیصر امین پور، فریدون عموزاده خلیلی و بیوک ملکی بودند.

ویژه‌نامه "سروش نوجوان" (فروردین ۱۳۷۳)؛ راستی مهرداد غفارزاده هم مدیر داخلی مجله بود و نقش مهمی در کیفیت آن داشت.

ویژه‌نامه "سروش نوجوان" (فروردین ۱۳۷۲)؛ ‌این شماره ویژه‌نامه شعر بود

ویژه‌نامه "سروش نوجوان" (فروردین ۱۳۷۱)؛ این شماره ویژه‌نامه شعر و قصه بود. در مجموع "سروش نوجوان" ماهنامه‌ای با رویکرد ادبی و هنری بود.

ویژه‌نامه "سوره نوجوانان" (فروردین ۱۳۷۳)؛ ماهنامه "سوره نوجوانان" نیز به صورت تخصصی و توسط حوزه هنری منتشر می‌شد. در واقع دو مجله دو ارگان دولتی (صدا و سیما و حوزه هنری) رقابت شدیدی داشتند و از شوراهای سردبیری و نویسندگان مطرحی بهره می‌بردند. در رادیو و تلویزیون نیز روال همین بود؛ بر خلاف امروز که دیگر حتی یک برنامه تخصصی و جذاب برای نوجوانان تولید نمی‌شود و یا قادر به جذب مخاطب نیست!

ماهنامه "رشد جوان" (فروردین ۱۳۷۱)؛ تکلیف این مجموعه نشریه (اعم از نوآموز، دانش‌آموز، نوجوان و جوان) با خودش و اهدافش مشخص نبود! نیمی از مجله، شعر و داستان بود و نیم دیگر (مخصوصاً در رشد جوان) مطالب درسی. حتی شماره فروردین هیچ تفاوتی با شماره‌های دیگر ماه‌ها نداشت؛ مگر مقاله سردبیر که نوروز و بهار را تبریک می‌گفت! (حتی طرح روی جلد شماره بالا هیچ ویژگی و یا نشان خاصی ندارد. قفط عکس یک گل!) بر خلاف سایر نشریات، سردبیر و عوامل اجرایی مجلات "رشد" مدام تغییر کرده و می‌کنند و به نظر می‌رسد امکان برنامه‌ریزی بلند مدت وجود ندارد. مجله‌ای با تیراژ زیاد؛ اما نه چندان کارآمد!

  

هفته‌نامه "کیهان بچه‌ها" (۲۴ اسفند ۱۳۷۲)؛ سال‌های سال نشریه محبوب برای نوجوانان، کودکان و خردسالان (ضمیمه شاپرک) بود. مرحوم امیر حسین فردی از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۹۲ سردبیر آن بود و نقش مهمی در حضور شاعران، نویسندگان و نقاشان کودک و نوجوان در این هفته‌نامه داشت تا آنجا که افرادی چون خانم شکوه قاسم‌نیا در راه‌اندازی بخش شاپرک ایفای نقش کردند و هنرمندانی چون جعفر ابراهیمی (شاهد)، مصطفی رحماندوست، اسدالله شعبانی، زنده‌یاد سوسن طاقدیس، افسانه شعبان‌نژاد، ناصر کشاورز، حسین فتاحی، نقی سلیمانی، محمد علی بنی‌اسدی، محمد رضا کاتب، فریبا کلهر، مژگان کلهر، مجید راستی، محمد کاظم مزینانی، احمد غلامی، مژگان شیخی، محمد رضا یوسفی و صدها هنرمند دیگر طی سالیان متمادی با این نشریه همکاری داشتند.

هفته‌نامه "کیهان بچه‌ها" (۲۵ اسفند ۱۳۷۱)؛ رقبای جدی این هفته‌نامه از اواخر دهه ۶۰ پا به عرصه رقابت گذاشتند؛ اما "کیهان بچه‌ها" به شیوه سابق هر سه‌شنبه منتشر می‌شد. 

هفته‌نامه "کیهان بچه‌ها" (۲۳ اسفند ۱۳۶۷)؛ از این شماره، "ویژه‌نامه داستان" این نشریه به همت نقی سلیمانی در دل مجله منتشر شد. اولین نویسنده: لئو تولستوی

مشخصات شماره ۴۸۰ "کیهان بچه‌ها" (۲۳ اسفند ۱۳۶۷)؛ زمانی که کد پستی‌ها به جای ۱۰ رقم فعلی، ۵ رقم و شماره تلفن‌ها به جای ۸ رقم، ۶ رقم بودند!

و اما "سروش"... این مجله از یک جهت برایم بسیار مهم بود. انتشار جدول پخش برنامه‌های نوروز و گزارش از پشت صحنه تولید برنامه‌ها. همین‌طور مصاحبه‌های خیلی خوبی با عوامل مختلف هنری تلویزیون ترتیب داده می‌شد که بعضی را بارها می‌خواندم! معمولاً ویژه‌نامه نوروز به سرعت تمام می‌شد. برای همین آخرین هفته هر سال کشیک می‌دادم تا به محض توزیع مجله، آن را بخرم! این را هم بگویم که در طول سال، فقط شماره ویژه نوروز را می‌خریدم؛ مگر اینکه مطلب خاصی در شماره‌های معمولی چاپ می‌شد.

ویژه‌نامه "سروش" (فروردین ۱۳۹۰)؛ راستش را بخواهید این آخرین شماره "سروش" بود که خریدم. بعضی از این عزیزان که عکس‌شان در بالا آمده، دیگر در قید حیات نیستند. بعضی در ایران نیستند. بعضی کم کار شده‌اند و کار و بار برخی دیگر سکه شده است!

ویژه‌نامه "سروش" (فروردین ۱۳۸۷)؛ طی سال‌های بعد بعضی از این چهره‌ها منفور شدند و بعضی محبوب...

ویژه‌نامه "سروش" (فروردین ۱۳۸۶)؛ این ویژه‌نامه چند مصاحبه خوب و خواندنی داشت؛ اما طرح روی جلد آن افتضاح بود! چرا این چهره‌ها در تُنگ ماهی بودند؟!

 

ویژه‌نامه "سروش" (فروردین ۱۳۸۵)؛ آن سال متفاوت‌ترین فیلم‌های سینمایی ایرانی و خارجی از منظر گوناگونی ژانر و تنوع ساختار پخش شد. اتفاقی که به نظرم در سال‌های بعد محقق نشد.

ویژه‌نامه "سروش" (۲۲ اسفند ۱۳۸۳)؛ پس از شش سال که ویژه‌نامه‌های "سروش" را نخریده بودم، دوباره عادت قدیمی به سراغم آمد. اما این شماره یکی از ضعیف‌ترین‌ها در میان ویژه‌نامه‌های نوروزی "سروش" بود؛ زیرا بیشتر شامل درج مصاحبه و یادداشت بوده و تقریباً هیچ خبری از معرفی و پشت صحنه سریال‌ها و برنامه‌های نوروزی نبود. فقط گزارش‌هایی کوتاه درمورد "جایزه بزرگ" (مهران مدیری) و "نود" (عادل فردوسی‌پور) به چشم می‌خورد. حتی از جدول پخش برنامه‌ها هم خبری نبود!

ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۷۶)؛ بر خلاف طرح جلد که کاملاً سر هم‌بندی اجرا شده است، محتویات خوب و پر باری داشت. نقطه قوت این شماره، معرفی برنامه‌های نوروزی و گزارش از پشت صحنه‌ها بود.

ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۷۵)؛ یک ویژه‌نامه استاندارد معرفی برنامه‌ها به علاوه جدول کامل پخش برنامه‌های شبکه‌های ۱ تا ۵ سیما و رادیو سراسری

ویژه‌نامه "سروش" (۲۶ اسفند ۱۳۷۴)؛ یک ویژه‌نامه استاندارد معرفی برنامه‌ها به علاوه جدول کامل پخش برنامه‌های شبکه‌های ۱ تا ۵ سیما (به غیر از شبکه ۴ که هنوز رسماً افتتاح نشده بود!) و رادیو سراسری. جالب آنکه در این شماره، ۲۲ صفحه به ستون "دو کلمه حرف حساب" گل آقا اختصاص یافته بود. 

ویژه‌نامه "سروش" (۲۳ اسفند ۱۳۷۳)؛ معرفی برنامه‌ها به علاوه جدول کامل پخش برنامه‌های شبکه‌های ۱ تا ۳ سیما و رادیو سراسری. این شماره از "سروش" برای اولین بار با جلد و کاغذ مرغوب منتشر شد و البته به عنوان روال معمول در سال‌های بعد، متداول گشت. (پیش از این جلد و کاغذ ویژه‌نامه‌های "سروش" نامرغوب بود و بعد از مدتی رنگ کاغذ به زردی می‌گرایید. (مثل کاغذ کاهی)

ویژه‌نامه "سروش" (۲۴ اسفند ۱۳۷۲)؛ معرفی برنامه‌ها به علاوه جدول کامل پخش برنامه‌های شبکه‌های ۱ تا  ۳ سیما و رادیو سراسری. چند آیتم "کلاه قرمزی و پسر خاله" به تهیه‌کنندگی خانم پروین شمشکی برای پخش از برنامه کودک شبکه یک ساخته شد. شبکه دو سیما در طول تمام تعطیلات (از ۲۸ اسفند تا ۱۳ فروردین) فقط ۷ فیلم سینمایی برای پخش در نظر گرفته بود!

ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۷۱)؛ معرفی برنامه‌ها به علاوه جدول پخش برنامه‌های شبکه‌های ۱ و  ۲ سیما

آگهی تبلیغاتی ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۷۱)؛ تعجب نکنید چک پول ۵۰۰۰ تومانی!!!!!cryyy!

گزارش کوتاه از "نوروز ۷۲" در ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۷۱)؛ جالب است که اصلاً اسم بازیگران قید نشده و احتمالاً مسئولان تلویزیون روی این برنامه حساب نمی‌کردند؛ اما "نوروز ۷۲" تابو شکن و الگوی تولید بسیاری از نمایش‌های طنز آیتمی شد...  

ویژه‌نامه "سروش" (۲۴ اسفند ۱۳۷۰)؛ بر خلاف عکس‌های روی جلد این شماره، کمترین اطلاع‌رسانی درمورد برنامه‌های نوروزی صورت گرفته تا آنجا که فقط جدول پخش برنامه‌های شبکه دو درج شده است ولاغیر!

ویژه‌نامه "سروش" (۲۵ اسفند ۱۳۶۹)؛ باز هم اطلاع‌رسانی اندک درمورد برنامه‌های نوروزی و انبوه تبلیغات در صفحات میانی مجله، آن هم رنگی! فقط جدول پخش برنامه‌های شبکه دو به علاوه معرفی ویژه برنامه‌های ماه رمضان اعلام شده است. نکته مهم این که نوروز سال ۷۰ هم از جهت تقارن با ماه رمضان بسیار شبیه نوروز ۱۴۰۲ بوده است. آن سال چهارمین روز رمضان مصادف با اولین روز فروردین بوده است و خاطرم هست بیشتر عید دیدنی‌ها بعد از افطار و یا به صرف افطار انجام می‌شد.nnnn:

ویژه‌نامه "سروش" (۲۶ اسفند ۱۳۶۸)؛ این شماره برای من بسیار مهم است. زیرا اولین ویژه‌نامه "سروش" بود که به خاطر اعلام برنامه‌ها و علاقه وافر به تلویزیون خریدم. یادم هست دوم راهنمایی بودم و موعد امتحان تاریخ ثلث دوم بود. (آن سال‌ها ما تا ۲۸ اسفند به مدرسه می‌رفتیم و معمولاً آخرین امتحان ثلث دوم را ۲۸ اسفند می‌گرفتند!) به هر حال آن‌قدر به فکر خرید مجله بودم که اصلاً حواسم به امتحان نبود؛ اما شیرینی آن روز و لحظاتی که حین امتحان و پشت نیمکت‌های چوبی سه نفره به تعطیلات پیش رو، سفره هفت سین، نوروز، برنامه‌های تلویزیون، اسکناس‌های نو و خوش‌بو، عید دیدنی و ... فکر می‌کردم با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.taeed

نمونه‌هایی از جدول پخش جمع و جور شبکه‌های ۱ و ۲ در ویژه‌نامه "سروش" (۲۶ اسفند ۱۳۶۸)؛ آن سال‌ها شبکه‌ها ۲۴ ساعته نبودند. (ساعت شروع و پایان برنامه‌ها خیلی محدود و برای نسل‌های بعد غیرقابل باور است!) 

-------------------------------------------

* اولین بار در سنین کودکی فیلم "جلادها هم می‌میرند" را از شبکه دو دیدم. جالب آنکه مجری یک بار عنوان فیلم را "جلادها هرگز نمی‌میرند" اعلام کرد!

** یک سال عملیات جستجوی ما خسارت‌بار بود و با وجود فهمیدن محل و نوع کادو که بازی فکری مورد علاقه‌مان بود، یکی از فنجان‌های جهیزیه مامان شکست. مامان طی عملیات کارآگاهی شرح ماوقع را از زیر زبان برادرم کشید. سپس درس عبرت جانانه‌ای به ما داد و آن بازی را به دایی‌مان که تقریباً هم سن ما بود، عیدی داد!ashk

*** عکس‌ها با کیفیت بالا تقدیم می‌شوند تا جزییات از دست نرود. (حجم تقریبی تمام عکس‌ها: ۳۳۸ مگابایت)

**** مردی که آنجا نبود https://vista.ir/m/a/xxl71/%D9%85%D8%B1%...https://vista.ir/m/a/xxl71/%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A2%D9%86%D8%AC%D8%A7-%D9%86%D8%A8%D



يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۱/۱۲/۲۹ عصر ۰۷:۱۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Emiliano, Classic, مورچه سیاه, آرلینگتون, مراد بیگ, کوئیک, شارینگهام, سروان رنو, ماهی گیر, مارک واتنی, مموله, لوک مک گرگور, باربوسا, rahgozar_bineshan, پهلوان جواد, آدمیرال گلوبال, پیرمرد, اکتورز, کلانتر چانس, ترنچ موزر, master of puppet
مراد بیگ آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 399
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱/۱۰
اعتبار: 37


تشکرها : 2891
( 2581 تشکر در 295 ارسال )
شماره ارسال: #64
Video ترانه ی Dünya sənin, dünya mənim از محمد آراز با زیرنویس فارسی

فرخنده باد بر همگان مقدم بهار


محمد آراز شاعر معاصر آذربایجان (چهارده اکتبر1933 - اول دسامبر 2004)


.Bir taleyin oyununda cütlənmiş zərik

بیر طالعیین اویونوندا جوتلنمیش زریک .

در بازی سرنوشت ما مثال تاس هایی هستیم که با همیم .



.Yüz il qoşa atılsaq da, qoşa düşmərik

یوز ایل قوشا آتیلساق دا قوشا دوشمریک .

اگر چه صد ها سال پرتاب گردیم اما جفت نخواهیم آمد .


.Bir zərrənin işığına milyonlar şərik

بیر ذره‌نین ایشیغینا میلیونلار شریک .

در حالی که هر باریکه ی نور ازشراکت بی نهایت پرتو نوری تشکیل می شود .


.Dünya sənin, dünya mənim, dünya heç kimin

دونیا سنین ، دونیا منیم  ، دونیا هئچ کیمین .

این دنیا به تو و من تعلق دارد ، اما به هیچ کسی وفا نکرده است ...

...

.Bu get gəllər bazarına dəvədi dünya

بو گئت گللر بازارینا دَوَه‌ دی دونیا .

در این بازارِ پُر رفت و آمد(حیات و مرگ) ، دنیا شترِ باربر را شبیه است .


.Bu ömür gün naxışına həvədi dünya

بو عؤمور گون ناخیشیندا هه‌وه‌دی دونیا

در لابه لای نقش و نگار این زندگی ، دنیا دفه ی قالیبافی را مانند است .


.Əbədiyə qəh qǝh çəkər əbədi dünya

ابدیا قه قه چئکر ابدی دونیا .

ابدیت با شنیدن نام دنیای ابدی قهقهه می زند .


.Dünya sənin, dünya mənim, dünya heç kimin

دونیا سنین ، دونیا منیم  ، دونیا هئچ کیمین .

این دنیا به تو و من تعلق دارد ، اما به هیچ کسی وفا نکرده است ...

...

 .Çevrəsindən çıxsa əgər sevda fırfıran

چِورَسینده چیخسا اگر اِدَر فیرتینا .

اگر دنبال تغییر سرنوشتت هستی  و طوفان و گردباد نصیبت شده است .


 .Bir ümidin ətəyindən tutub da fırlan

بیر اومیدین اَتَگیندَن توتوب دا فیرلان .

دامن امید و آرزو را بگیر و برقص در بیا.


.Eşidirsən pıçıldayır yıxılan, duran

اشیدیرسن پیچیلداییر ، یخیلان ، دوران .

حتما شنیده ای ، غرو لند زیر زبانیِ کسی را که به زمین میخورد و بلند میشود .


.Dünya sənin, dünya mənim, dünya heç kimin

دونیا سنین ، دونیا منیم  ، دونیا هئچ کیمین .

این دنیا به تو و من تعلق دارد ، اما به هیچ کسی وفا نکرده است ...

...

.Bu get gəllər bazarına dəvədi dünya

بو گئت گللر بازارینا دَوَه‌ دی دونیا .

در این بازارِ پُر رفت و آمد(حیات و مرگ) ، دنیا شترِ باربر را شبیه است .


.Bu ömür gün naxışına həvədi dünya

بو عؤمور گون ناخیشیندا هَه‌وَه‌دی دونیا .

در لابه لای نقش و نگار این زندگی ، دنیا دفه ی قالیبافی را مانند است .


.Əbədiyə qəh qǝh çəkər əbədi dünya

ابدیا قه قه چئکر ابدی دونیا .

ابدیت با شنیدن نام دنیای ابدی قهقهه می زند .


.Dünya sənin, dünya mənim, dünya heç kimin

دونیا سنین ، دونیا منیم  ، دونیا هئچ کیمین .

این دنیا به تو و من تعلق دارد ، اما به هیچ کسی وفا نکرده است ...



اجرای نوستالژیک ترانه ی Dünya sənin, dünya mənim از نیامدین موسی اف


مراد بیگ : من ادعائی ندارم ، خاله لیلا : ادعائی ندارم خودش کم ادعائی نیست .
۱۴۰۳/۱/۱ صبح ۱۱:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, مارک واتنی, اکتورز, کوئیک, شارینگهام, دون دیه‌گو دلاوگا, Classic, مورچه سیاه, rahgozar_bineshan, سروان رنو, لوک مک گرگور, BATMAN, کنتس پابرهنه, Kathy Day, باربوسا, آلبرت کمپیون, کلانتر چانس, ترنچ موزر
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 133
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1710
( 1972 تشکر در 133 ارسال )
شماره ارسال: #65
عیدی‌های آن روزها و این روزها

(۱۴۰۱/۱۲/۲۹ عصر ۰۷:۱۵)رابرت نوشته شده:  

قبل از گسترش شبکه‌های تلویزیونی و آمدن اینترنت، آماده شدن ما برای استقبال از عید نوروز حکایتی دیگر داشت. ما با کمترین‌ها شاد می‌شدیم و دل‌خوش...

یک برنامه تلویزیونی دلخواه، یک موسیقی شاد و اسکناس‌های ۱۰ تومانی و ۲۰ تومانی. تازه در اواخر دهه شصت -اگر شخص عیدی‌دهنده خیلی تحویلت می‌گرفت- یک اسکناس ۱۰۰ تومانی تا نخورده که بوی نویی می‌داد، از لای قرآن بیرون می‌آورد و دستت می‌داد! معمولاً اقوام بابا اسکناس نو عیدی می‌دادند و اقوام مامان چند جلد کتاب.

یکی از دغدغه‌های جدی من در نوروزهای این سال‌ها، تهیه و تحویل عیدی مناسب به بچه‌هاست! چه بچه‌های اقوام و چه فرزندان خودم.

اصلاً نوع شادی و رضایت دهه پنجاه و شصتی‌ها با بچه‌های این زمانه به کل متفاوت است. امروزه روز، با تورمی افسار گریخته و وحشتناک، اسکناس‌های میلیون ریالی نیز برای کودکان ارزش و اعتبار خاصی ندارند و با نگاهی تمسخرآمیز دریافت می‌شوند! هر چند اگر عیدی‌دهنده نگون‌بخت، کارمند و یا کارگر و حتی کاسبی خرده‌پا باشد، دخل و خرج همان یک اسکناس هم برایش مهم است!rrrr:

برنامه‌های تلویزیون -همان طور که با سلیقه ما هم‌خوانی ندارد- به مذاق بیشتر بچه‌ها نیز خوش نمی‌آید و البته دسترسی به منابع مختلف تهیه و تماشای آخرین آثار روز دنیا، اشتهای تصویری‌شان را سیری‌ناپذیر کرده است. انیمیشن‌های ژاپنی قدیمی با داستان‌های کلاسیک، معمولاً برای‌شان جذاب نیست و حتی آثار قدیمی دیسنی که ما برای‌شان سر و دست می‌شکستیم و می‌شکنیم، چندان سر ذوق‌شان نمی‌آورد. بیشتر آنها ترجیح می‌دهند خانه پر سر و صدا، کاپیتان زیر شلواری، تایتان‌های نوجوان و باب اسفنجی را ببینند. آن طور که ما شیفته کتاب بودیم و ساعت‌ها با نوشته‌ها و عکس‌ها و نقاشی‌هایش سرگرم می‌شدیم، جذب کتاب نمی‌شوند و وقت‌شان را صرف آن نمی‌کنند. نه تنها بازی‌های فیزیکی (همچون هفت سنگ، لیله، زوو، گانیه، دزد و پلیس و ...) راضی‌شان نمی‌کند؛ بلکه بازی‌های ساده فکری و حتی تفننی چون منچ، مار و پله و روپولی زود حوصله‌شان را سر می‌برد و کنسول و PS4 و PS5 را بسیار بیشتر ترجیح می‌دهند.

خیلی‌ها معتقدند این تفاوت‌ها از اقتضائات زمانه و اجتناب‌ناپذیر است؛ اما من معتقدم این میزان تفاوت بین نسل‌ها، فقط به خاطر پیشرفت تکنولوژی نیست و عوامل متعدد دیگری همچون اشکالات سیستم آموزش و پرورش و نوع اداره رسانه‌ها توسط مسئولان در این بی‌حوصلگی دخیل هستند.

خلاصه راضی کردن بچه‌ها در این زمانه بسیار سخت، پر زحمت و غالباً تلاشی نافرجام است! اما در کودکی ما داستان خیلی متفاوت بود. به کمترین‌ها دل‌خوش بودیم و بهترین خاطرات‌مان در همان روزها شکل گرفته‌اند...     

دقیقاً دو سال پیش و در این پست شرح مختصری از حال و هوای آن نوروزها نوشتم. شخصاً با خرید یک ویژه‌نامه هفتگی سر ذوق می‌آمدم و تمام لذتم در دید و بازدید اقوام، دریافت عیدی و تماشای تلویزیون خلاصه می‌شد. عیدی‌هایی که اوایل دهه شصت به ۱۰ یا ۲۰ تومان محدود می‌شدند و اواخر دهه شصت به ۱۰۰ تا حداکثر ۲۰۰ تومان... اما دریافت همین مبالغ بسیار لذت‌بخش بود.

از آن بهتر، کتاب‌هایی که خاله و دایی‌ها و گهگاه بعضی اقوام دیگر برای‌مان می‌خریدند و بیشتر محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب‌های شکوفه (وابسته به انتشارات امیر کبیر) و ... بودند. البته تمام این کتاب‌ها نو نبودند. مخصوصاً خیلی وقت‌ها دایی کوچکترم کتاب‌های قدیمی خودش را به ما هدیه می‌داد که اتفاقاً آنها را بیشتر هم دوست داشتیم. (خوشبختانه و با وجود تمام مصیبت‌های اسباب‌کشی‌های پر شمار و کوچکی منازل، این کتاب‌ها را مثل جان نگاه داشته‌ام.)

بعضی از کتاب‌هایی که در نوروزهای مختلف دهه شصت عیدی گرفتم.

این بازی، عیدی نوروز ۱۳۶۸ از طرف مادرم بود و مدت‌ها با آن سرگرم بودیم! این تصاویر را تقدیم کردم؛ چون به گمانم خاطره مشترک خیلی از ماست.

یک‌یک نوروزهای دهه شصت برای من پر از خاطره است. زندگی ما در آن سال‌ها تحت تأثیر جنگ بود؛ اما باز هم خود را با شرایط وفق می‌دادیم. اما دوست دارم به طور ویژه به نوروزهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ اشاره کنم که به دلایلی تمام جزییات آنها در خاطرم مانده است:

در اولی، تحویل سال حدود ۱ ظهر بود و هم‌زمان با تحویل سال، تهران و چند شهر دیگر مورد اصابت موشک قرار گرفتند.* تحویل سال ۱۳۶۸، یکی-دو دقیقه به ۷ بعد ازظهر بود و تفاوت این نوروز با نوروزهای قبل، پایان جنگ هشت ساله عراق و ایران در مرداد سال قبل بود. در واقع ایرانی‌ها پس از سال‌ها، دیگر دغدغه جنگ نداشتند. 

ما هر دو سال، طبق رسم همیشگی به خانه پدربزرگ و مادربزرگ مادری رفتیم. خاله و شوهرش همراه پسر خردسال‌شان می‌آمدند و البته دایی‌ها هم که مجرد بودند، حضور پر رنگی داشتند.

شاید برای بعضی مضحک به نظر برسد؛ اما در یکی از این نوروزها، خوشحالی من به خاطر تماشای  سریال کوچک جنگلی (تولید سال ۱۳۶۶، به کارگردانی بهروز افخمی) بود و من مشتری پر و پا قرص آن بودم! آن زمان سریال‌ها به صورت هفتگی پخش می‌شدند و قسمت اول، همان شب نخستین سال جدید روی آنتن رفت و البته چون در این قسمت، اتفاق تلخ و خشنی رخ نمی‌داد، خاطره خوبی برایم به جا گذاشت. همه دور سفره و سبزی پلو با ماهی و تماشای سریال! آن سال‌ها فقط دو‌ شبکه وجود داشتند و ایام عید بره‌کشان ما بود و می‌توانستیم هر روز پای تلویزیون بنشینیم و فیلم و سریال ببینیم.

از دیگر ویژه برنامه‌های آن سال که دوست دارم به طور مجزا از آن یاد کنم، سینمای کمدی به تهیه‌کنندگی و اجرای جمشید گرگین بود.

سینمای کمدی با تهیه‌کنندگی و اجرای جمشید گرگین

این برنامه سهم بسیار مهمی در شادی ما داشت و برای پخش همه روزه آن لحظه‌شماری می‌کردیم. شاید نسل ما برای اول بار از طریق این برنامه با کمدین‌هایی همچون نورمن ویزدم، ابوت و کاستلو، پیتر سلرز، جری لوییس، برادران مارکس و ... آشنا شد. (هر چند برنامه‌هایی نیز به کمدین‌هایی همچون چارلی چاپلین، هارولوید و لورل و هاردی اختصاص داشت؛ اما این عزیزان از قبل شناخته شده بودند و آثارشان بارها از تلویزیون پخش شده بود.)

در پایان برای تجدید خاطره، دو ویدئوی زیر را ببینید:


یکی از قسمت‌های سینمای کمدی که دو سال پیش از شبکه آبادان بازپخش شده است


صحبت‌های شنیدنی جناب جمشید گرگین در برنامه صبحی دیگر (۵ دی ۱۴۰۰)

---------------------------------------------

* بمباران شهرهای مختلف ایران از ۹ اسفند سال ۱۳۶۶ توسط عراق شدت گرفت و البته ایران هم دست به اقدام متقابل زد. این اوضاع تا آنجا پیش رفت که مدارس ایران از میانه‌های اسفند به کل تعطیل شدند و آموزش به صورت محدود از طریق دو شبکه موجود انجام می‌گرفت. شرح این دوران، نوشتاری مجزا می‌طلبد که اگر عمری بود، تقدیم خواهد شد.


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۳/۱۲/۳۰ عصر ۰۶:۱۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, مراد بیگ, آرلینگتون, مارک واتنی, سروان رنو, Emiliano, کوئیک, پیرمرد, Classic, کنتس پابرهنه, مموله, شارینگهام, ترنچ موزر, rahgozar_bineshan, mr.anderson, Kathy Day, Dude, BATMAN
آدمیرال گلوبال آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 116
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۳/۳۰
اعتبار: 15


تشکرها : 1631
( 1081 تشکر در 114 ارسال )
شماره ارسال: #66
RE: نرم نرمک می‌رسد اینک بهار...

(۱۴۰۱/۱۲/۲۹ عصر ۰۷:۱۵)رابرت نوشته شده:  

قبل از گسترش شبکه‌های تلویزیونی و آمدن اینترنت، آماده شدن ما برای استقبال از عید نوروز حکایتی دیگر داشت. ما با کمترین‌ها شاد می‌شدیم و دل‌خوش...

Hadson Ploz

ماهنامه "رشد جوان" (فروردین ۱۳۷۱)؛ تکلیف این مجموعه نشریه (اعم از نوآموز، دانش‌آموز، نوجوان و جوان) با خودش و اهدافش مشخص نبود! نیمی از مجله، شعر و داستان بود و نیم دیگر (مخصوصاً در رشد جوان) مطالب درسی. حتی شماره فروردین هیچ تفاوتی با شماره‌های دیگر ماه‌ها نداشت؛ مگر مقاله سردبیر که نوروز و بهار را تبریک می‌گفت! (حتی طرح روی جلد شماره بالا هیچ ویژگی و یا نشان خاصی ندارد. قفط عکس یک گل!) بر خلاف سایر نشریات، سردبیر و عوامل اجرایی مجلات "رشد" مدام تغییر کرده و می‌کنند و به نظر می‌رسد امکان برنامه‌ریزی بلند مدت وجود ندارد. مجله‌ای با تیراژ زیاد؛ اما نه چندان کارآمد!

با سلام و تبریک سال نو به هم کافه ای های عزیز و تشکر از جناب رابرت

خوب اون روزا نورزو دل خوشی ما همین تلوزیون بود و نهایت پیک نوروزی!! ا

اوایل عید چند صفحه پیک نوروزی حل نموده با شوق و ذوق بعد خسته شده 90 درصد بقیش موکول میشد به روز آخر عید که با شتاب و ماست مالی فراوان حل نموده و تمام البته معلمها هم باشون مهم نبود

یه نکته هست باید بگم این فیلم    Hadson Plo  که جناب رابرت فرمودند فکر میکنم یک سری فیلم بوده حدود 4 تا اگه اشتباه نکنم که آنچه در نوروز پخش میشد

فیلم  1979 Neues vom Räuber Hotzenplotz  بود

اگر کسی از دوستان این فیلم رو داشت که عالی میشد!! بخصوص با اون دوبله قدیمی:D

اگر ویدئو رکوردر داشتم حتما این فیلم ها و برنامه ها رو ضبط و آرشیو میکردم.:eee2

نکته دوم : فکر میکنم این ماهنامه "رشد جوان" (فروردین ۱۳۷۱) هنوز دارم باید تو کارتونهای کتاب بگردم پیداش کنم. اگه بود اسکن میکنم تو کافه میزارم.


منم من! جنگجوی بزرگ! فرزند دلیر جنگل! آنكه مردان زیادی را به زمین افكنده! شمشیر من برنده و نیرویم به اندازه صد فیل جنگی است!
۱۴۰۴/۱/۸ عصر ۱۲:۴۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, آرلینگتون, رابرت, ممل آمریکایی, کنتس پابرهنه, سروان رنو, کوئیک, Classic, rahgozar_bineshan, شارینگهام, Emiliano, اکتورز, BATMAN
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,211
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11887
( 19927 تشکر در 1670 ارسال )
شماره ارسال: #67
RE: بهارانه ...

نوروز هم گذشت. cryyy!

الان که به گذشته و دوران مدرسه و آن شور و شوق روزهای مانده به عید نوروز  فکر می کنم , می بینم که برای ما که بچه بودیم سه چیز ملاک فرا رسیدن عید بود و عید فقط با آنها معنی پیدا می کرد؛ چیزهای دیگری هم بود اما این سه تا برجسته ترین ها بودند :

اولین اش پیک نوروزی بود ؛ مخصوصا نسخه های اول آن که حال و هوای بسیار شاد و زیبایی داشتند.  دوم شوی نوروزی طنین بود که اصلا بدون آن عید معنی نداشت و روزهای قبل عید , همه در به در دنبال تهیه نوار VHS و بعدها CD آن بودند . بخش مهمی از شادی و بزن و برقص روزهای عید ناشی از تماشای چندباره شوهای نوروزی در خانه ها بود.  حیف که آن کار جمعی فرو پاشید و هر یک از آن هنرمندان در جزیره تنهایی خود کم کم از خاطره ها رفتند. اما آخرین شمایل عید برای ما چشیدن آجیل ها و شیرینی های متنوع در خانه های فامیل بود . ترجیح می دادیم به خانه کسانی برویم که سال قبل آجیل و شیرینی های متنوع تر و خوشمزه تری داشتند ! چیزی که برای ما بسیار بیشتر از مجلل بودن خانه یا ساکنان آن اهمیت داشت !

خب از جذابیت های عید گفتیم , بد نیست از سختی ها و چیزهایی که بدمان می آمد هم بگوییم.  اولین چیز سوال و جواب های فامیل بود؛ کلاس چندمی ؟ نمره فلان درس ات یا معدل ات چند شده ؟ و دهها پرسش دیگه ... بهترین تدبیر در این مواقع رفتن به حیاط و بازی کردن با بقیه بچه ها بود تا از جلسات بازپرسی خلاص شوی. بدبختی دوم بحث های والدین بعد از پایان مهمانی ها و رسیدن به خانه بود که وای فلانی منظورش چی بود و جر و دعوا و اوقات تلخی بعدش !

و اما بدترین کابوس , فرا رسیدن آخرین روز تعطیلات عید بود ... پایان خوشی ها ... مخصوصا اگر پیک نوروزی را تمام نکرده بودی ... گویی روز قبل از اعدامت بود ...  همه خوشی های عید از کله ات بیرون می آمد !

:ccco


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۴۰۴/۱/۱۹ عصر ۱۱:۵۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, شارینگهام, آرلینگتون, rahgozar_bineshan, رابرت, Classic, ممل آمریکایی, Emiliano, مارک واتنی, کوئیک, اکتورز, Dude, ترنچ موزر, آدمیرال گلوبال, مراد بیگ, BATMAN
rahgozar_bineshan آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 263
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۷/۵
اعتبار: 35


تشکرها : 5488
( 1561 تشکر در 140 ارسال )
شماره ارسال: #68
RE: بهارانه ...

(۱۴۰۴/۱/۱۹ عصر ۱۱:۵۸)سروان رنو نوشته شده:  

نوروز هم گذشت. cryyy!

الان که به گذشته و دوران مدرسه و آن شور و شوق روزهای مانده به عید نوروز  فکر می کنم ,....

کاملا مشخصه که متعلق به یک نسل بعد ازما هستید و چیزی به اسم فستیوال فیلمهای کودکان و نوجوانان را به یاد نمی آورید که صبحهای عید دهه 60 از تلویزیون پخش میشد و اختصاص داشت به پخش کارتونهای درخواستی و پخش هرروزه گوریل انگوری و پلنگ صورتی و مورچه و مورچه خوار و...! در واقع دهه شصت روزی دوبار در ایام عید برنامه کودک پخش می سد: یک بار صبح با پخش برنامه و کارتونهای ویژه و یک بار عصر که روال معمول پخش برنامه ها دنبال می شد.حسن ختام این برنامه ها هم پخش کارتون رابین هود دقیقا درعصر روز سیزدهم فروردین بود تا شاید به این بهانه زور کودکان خانواده بر پدر و مادر بچربد و  فرزندان موفق شوند والدین را از بردن خانوده به سیزده به در منصرف کنند....شوهای نوروزی ویدیویی دقیقا مال یک دهه بعد بود!


سكوت سرشار از ناگفته هاست.......!
۱۴۰۴/۱/۲۰ صبح ۰۹:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, ممل آمریکایی, Emiliano, مارک واتنی, کوئیک, سروان رنو, اکتورز, آرلینگتون, Dude, ترنچ موزر, آدمیرال گلوبال, BATMAN
Emiliano آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 217
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۷/۵/۲۴
اعتبار: 22


تشکرها : 1207
( 1986 تشکر در 208 ارسال )
شماره ارسال: #69
RE: بهارانه ...

(۱۴۰۴/۱/۱۹ عصر ۱۱:۵۸)سروان رنو نوشته شده:  

نوروز هم گذشت. cryyy!

الان که به گذشته و دوران مدرسه و آن شور و شوق روزهای مانده به عید نوروز  فکر می کنم , می بینم که برای ما که بچه بودیم سه چیز ملاک فرا رسیدن عید بود و عید فقط با آنها معنی پیدا می کرد؛ چیزهای دیگری هم بود اما این سه تا برجسته ترین ها بودند :

اولین اش پیک نوروزی بود ؛

عالی بود جناب «سروان». وزیر آموزش و پرورش اسفند گذشته گفته بودن سال قبل، «پیک پیک آخره» و از این به بعد دیگه چیزی به نام پیک نوروزی نداریم. بدین ترتیب از این سه‌گانه‌ای که ازش یاد کردید فقط می‌مونه آجیل و شیرینی که اون هم دیگه کیفیّت و کمیّت سال‌های کودکی‌مون رو نداره.

این دو قلم هرگز از سفرهٔ ما حذف نمی‌شن؛ امّا، سفره‌ها هر سال کوچیک‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شن.

۱۴۰۴/۱/۲۰ عصر ۰۲:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, کوئیک, رابرت, سروان رنو, اکتورز, آرلینگتون, mr.anderson, Dude, ترنچ موزر, آدمیرال گلوبال, rahgozar_bineshan, BATMAN
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,211
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 85


تشکرها : 11887
( 19927 تشکر در 1670 ارسال )
شماره ارسال: #70
RE: بهارانه ...

(۱۴۰۴/۱/۲۰ عصر ۰۲:۲۴)Emiliano نوشته شده:  

از این سه‌گانه‌ای که ازش یاد کردید فقط می‌مونه آجیل و شیرینی که اون هم دیگه کیفیّت و کمیّت سال‌های کودکی‌مون رو نداره.

من همین عید درباره این موضوع تحقیق میدانی کردم. کلا در میان میوه ها از موز دیگه خبری نبود و تعداد پسته ها در آجیل به طرز اسفناکی کم شده بود ! فقط چایی به دلیل ارزانی هی می آوردن و مضایقه نمی کردن !

(۱۴۰۴/۱/۲۰ صبح ۰۹:۰۴)rahgozar_bineshan نوشته شده:  

فستیوال فیلمهای کودکان و نوجوانان را به یاد نمی آورید که صبحهای عید دهه 60 از تلویزیون پخش میشد و اختصاص داشت به پخش کارتونهای درخواستی و پخش هرروزه گوریل انگوری و پلنگ صورتی و مورچه و مورچه خوار و...!

نه . اینجورها هم نیست. من دوره قبل از پیک و این فستیوال برنامه ها رو کاملا یادمه !  اما اینها جزو فروع عید بود و از اصول عید نبود !


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۴۰۴/۱/۲۰ عصر ۰۸:۱۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, ممل آمریکایی, آرلینگتون, mr.anderson, مارک واتنی, Dude, کوئیک, ترنچ موزر, آدمیرال گلوبال, rahgozar_bineshan
ارسال پاسخ