[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 6 رای - 3.33 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بهارانه ...
نویسنده پیام
برت گوردون آفلاین
کمیسیون بگیر کافه
***

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
اعتبار: 11


تشکرها : 529
( 524 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #38
بهارانه 93

بهارانه

بهار برای من یاداور روزهایی است که تازه پا به سنین نوجوانی گذاشته بودم. نه کودک بودم نه نوجوان برای همین در هیچکدام از گروه بندی های نوشته شده پشت کتاب ها نمی گنجیدم، نه الف نه ب یا جیم یا دال. از سوالاتی که هیچکس حتی از فرهیختگان فامیل پاسخی به من ندادند یک این بود که این ها (یعنی ناشرین یا ممیزان) از کجا می فهمند که این کتاب را چه کسی خواهد خواند که حدس می زنند مثلا طرف، سن و سالش به دوران ابتدایی می خورد یا دبیرستان (فکر می کنم کتاب های کانون پرورش و به ویژه قصه های خوب برای بچه های خوب بود که چنین دسته بندی را قائل می شد و از اولین نافرمانی های مدنی من بود که کتاب های بالاتر از سن توصیه شده در پشت جلد را بخوانم) و دو اینکه چرا این حروف به ترتیب حروف الفبا نیست و با پاسخ هایی مانند اینکه اینها حروف رمز نگاری ست و به آن ابجد می گویند روبرو می شدم که خود مایه پرسش های دیگر و خیال بافی های دیگر می شد.

سال های جنگ بود، پسرعمه ام در بیست سالگی شهید شده بود. فقط یک بار دیده بودمش. مثل همه ایل و تبار ما اهل آذربایجان بود و برخلاف همه تبار ما همچنان ساکن آذربایجان و خانواده عمه ام تنها نقطه وصل به سرزمین نیاکان، با خانه ای دویست ساله و چند هزار متری که اکنون فقط چند صد مترش مسکونیست و بقیه گنجه خاطرات یک تبار است و شکر که هنوز هم هست.

سال های میانی دهه شصت بود و نوروز بود، چند ده روزی از رفتنش نمی گذشت. چشمانش به رنگ دریایی بود که برایش جنگیده بود و اسمش همنام ماه تولدش. برایش نوعید گرفته بودند. بهانه ای برای همه فامیل بود که هم از موشک باران فرار کنند هم ابراز تسلیتی کنند هم سفر نوروزی ای باشد. می بینی بهمن؟! همه آرزوهایی که برایش جنگیدی بعد از رفتنت به حقیقت پیوست! روی دیوار خانه-باغ نقاشی دیواری بزرگی کشیده بودند، پرتره ای از تو که تنها شباهتش رنگ آسمانی چشمانت بود و جمله ای که هنوز هم نمی فهمم: بهمن جان شهادتت مبارک! و دو سوال بی پاسخ دیگر در ذهن الکن من: عمو بهمن که ریش نداشت؛ و، اون که مرده، چرا میگن مبارکه؟!

در آن سال ها پدرم را از دست داده بودم، آنقدر زود که خاطره خاصی از او نداشتم و مفهوم پدر خلاصه می شد از چند عکس و بازسازی تصویری خاطرات گفته شده از پدرم توسط نزدیکان و دوستانش در ذهن بچه گانه ام و این روادید ورود من بود به جمع های خاص بزرگسالان در مهمانی های پر جمعیت آن سال ها که بقیه همسالانم به خشن ترین وضع و با چاشنی اردنگی و با جمله مادرت کجاست؟ از آن طرد می شدند و این برای من هم امتیاز بود و هم دست مایه افتراق از همسالان.

من شب ادراری داشتم! این اعتراف را داشته باشید تا برسم به اصل قصه. همه موارد گفته شده در بالا را به یاد داشته باشید: نوروز سال های جنگ، نوعید یک شهید، موشک باران، یک خانه-باغ چند هزار متری، یک مهمانی خانوادگی چند صد نفری و من!

با توجه به اینکه من از روادید ویژه ترحم! برخوردار بودم در گشت شبانگاهیم وارد جمع عده ای از عناصر ذکور غیر مذهبی مجتمع در خانه-باغ شدم که در گوشه ی دور از چشمی از آن باغ درندشت مشغول کباب کردن امعا و احشا چند گوسفند بودند که در ظهر آن روز قربانی شده بودند و همزمان با تناول کباب مایع بیرنگی را نیز به سلامتی یکدیگر سر می کشیدند و در مواجهه نابهنگام من در آن موقع شب بهتر دیدند که مرا هم همپالکی خود گردانند و با دادن این وعده که خوردن این قسمت خاص از کباب درمان شب ادراری ست و من نفهمیدم از کجا متوجه این مشکل شبانگاهی من شده بودند، به من کباب لذیذ و ممنوعه را خوراندند و من دور از چشم و به تقلید از آنها به سان با آخرین نفس هایمِ بونوئل آن مایع بی رنگ را متناوبا نوشیدم و شد آنچه که نباید می شد و البته پس از توبیخ شدید آن جمع و کتک های گاه و بی گاه پس از آن، شب ادراری من واقعا درمان شد.

این بود معجزه بهار آن سال ها!

۱۳۹۳/۱/۲ عصر ۰۷:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : oceanic, سروان رنو, سی.سی. باکستر, حمید هامون, بانو, اکتورز, Classic, پرشیا, برو بیکر, پیرمرد, خانم لمپرت, رضا خوشنویس, BATMAN, Memento
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
بهارانه ... - Classic - ۱۳۸۸/۱۲/۲۹, صبح ۰۹:۱۵
RE: بهارانه ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱/۸, عصر ۰۷:۰۳
RE: بهارانه ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱/۱۴, عصر ۱۱:۲۴
RE: بهارانه ... - Classic - ۱۳۸۹/۱/۲۱, صبح ۱۰:۲۲
RE: بهارانه ... - دلشدگان - ۱۳۸۹/۱/۲۱, صبح ۰۸:۴۹
RE: بهارانه ... - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۱/۲۱, صبح ۱۰:۳۲
RE: بهارانه ... - منصور - ۱۳۹۰/۱/۶, صبح ۰۸:۵۰
یه بهار قشنگ تر... - بانو - ۱۳۹۰/۱/۶, عصر ۰۷:۲۱
RE: بهارانه ... - دلشدگان - ۱۳۹۰/۱/۱۶, عصر ۰۵:۰۸
RE: بهارانه ... - دزیره - ۱۳۹۰/۱/۲۰, صبح ۰۱:۳۷
RE: بهارانه ... - حمید هامون - ۱۳۹۰/۱۲/۲۵, عصر ۰۸:۳۰
RE: بهارانه ... - دزیره - ۱۳۹۰/۱۲/۲۷, عصر ۰۲:۲۹
بهارانه ... - بانو - ۱۳۹۰/۱۲/۲۸, عصر ۱۰:۵۸
RE: بهارانه ... - Papillon - ۱۳۹۰/۱۲/۲۹, صبح ۱۲:۱۱
RE: بهارانه ... - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۱۲/۲۹, صبح ۱۰:۵۷
RE: بهارانه ... - دلشدگان - ۱۳۹۰/۱۲/۲۹, عصر ۰۵:۵۷
RE: بهارانه ... - KESSLER - ۱۳۹۱/۱/۲, عصر ۰۷:۰۰
RE: بهارانه ... - راتسو ریــزو - ۱۳۹۱/۱/۲, عصر ۱۱:۱۰
RE: بهارانه ... - دزیره - ۱۳۹۱/۱۲/۲۷, صبح ۰۹:۴۰
بهارانه ... - بانو - ۱۳۹۱/۱۲/۲۸, صبح ۱۰:۱۶
RE: بهارانه ... - جو گیلیس - ۱۳۹۱/۱۲/۲۹, عصر ۰۳:۰۸
RE: بهارانه ... - حمید هامون - ۱۳۹۱/۱۲/۲۹, عصر ۰۶:۰۶
RE: بهارانه ... - پرشیا - ۱۳۹۱/۱۲/۲۹, عصر ۱۱:۵۹
RE: بهارانه ... - دلشدگان - ۱۳۹۱/۱۲/۳۰, عصر ۰۱:۴۲
RE: بهارانه ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۲/۱/۱, صبح ۱۲:۴۲
RE: بهارانه ... - Classic - ۱۳۹۲/۱/۱, صبح ۰۹:۵۵
RE: بهارانه ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۲/۱/۱, عصر ۰۲:۰۵
بهارانه ... - بانو - ۱۳۹۳/۱/۱, عصر ۱۲:۵۸
RE: بهارانه ... - حمید هامون - ۱۳۹۳/۱/۱, عصر ۰۷:۲۶
RE: بهارانه ... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱/۲, صبح ۰۱:۵۱
RE: بهارانه ... - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱/۲, صبح ۱۱:۵۹
بهارانه 93 - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱/۲ عصر ۰۷:۰۳
RE: بهارانه ... - Joe Bradley - ۱۳۹۳/۱/۷, عصر ۰۱:۰۲
بهارانه ! - BATMAN - ۱۳۹۴/۱/۱, صبح ۰۲:۵۳
RE: بهارانه ... - Joe Bradley - ۱۳۹۴/۱/۱, صبح ۰۴:۲۹
RE: بهارانه ... - ژان والژان - ۱۳۹۴/۱/۲, صبح ۰۷:۰۱
RE: بهارانه ... - بانو - ۱۳۹۴/۱/۷, صبح ۱۱:۱۸
RE: بهارانه ... - بانو الیزا - ۱۳۹۴/۱۲/۲۷, صبح ۰۷:۰۶
جاری ام از عشق! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۱۲/۲۷, عصر ۰۸:۳۱
آغاز سال 1395 - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۵/۱/۱, عصر ۰۷:۲۳
RE: بهارانه ... - Joe Bradley - ۱۳۹۵/۱/۳, عصر ۰۸:۵۲
RE: بهارانه ... - جروشا - ۱۳۹۵/۱/۸, عصر ۱۱:۴۵
RE: بهارانه ... - Classic - ۱۳۹۶/۱/۱, عصر ۱۲:۲۵
RE: بهارانه ... - Joe Bradley - ۱۳۹۶/۱/۷, عصر ۱۱:۳۴
RE: بهارانه ... - Classic - ۱۳۹۶/۱۲/۲۹, عصر ۱۱:۰۲
RE: بهارانه ... - مراد بیگ - ۱۳۹۸/۱/۱, صبح ۰۳:۳۸
RE: بهارانه ... - مراد بیگ - ۱۳۹۹/۱/۱, صبح ۱۱:۳۱
RE: بهارانه ... - سروان رنو - ۱۳۹۹/۱/۱۵, عصر ۰۲:۲۱
RE: بهارانه ... - مراد بیگ - ۱۳۹۹/۱۲/۳۰, عصر ۰۹:۰۶
بهار غم انگیز - مراد بیگ - ۱۴۰۰/۱۲/۲۹, عصر ۰۹:۳۹
بهارانه ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۱/۲, صبح ۰۲:۰۱
بهار آمد ...بهار آمد - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۱۲/۲۴, صبح ۱۱:۱۰
RE: بهار آمد ...بهار آمد - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۰/۱۲/۲۴, عصر ۱۲:۵۳