[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> تلگرام یا فروم ؟ مساله این است ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45464
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 4.5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
همه چیز درباره ی جیمز استیوارت
نویسنده پیام
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #6
همه چیز درباره ی جیمز استیوارت

در ادامه مطلب دوست عزیز نگار و اشاره به فیلم چه زندگی شگفت انگیزی است و یا (چه زندگی محشری- زندگی شگفت انگیزی است)...

فرانک کاپرا با خلق قهرمان ساده، دوست داشتنی و مهربانی که بیش از حد به جیمز استیوارت واقعی شباهت داشت به ماندگاری این هنرمند ارزنده در قلب مخاطبین- بیش از هرکجای دیگر- کمک کرد. ( و شاید این تیپهای استیوارت به دلیل همین شباهت ذاتی تا این حد در برقراری ارتباط با مخاطب و نیز از نظر باورپذیری بازی وی موفقند) این روال با فیلم (نمی توانی با خودت ببری 1938) آغاز گردید سپس با  (آقای اسمیت به واشنگتن می رود1939) و بعد از آن (چه زندگی محشری 1946)ادامه یافت و به فصلی ماندگار از سابقه هنری استیوارت و حافظه سینمایی مردم بدل گشت...

سالها قبل بود که آقای اسمیت به واشنگتن می رود را دیدم، چقدر درماندگی و عاشقیهای این مرد باورپذیر بود...و هنوز این  صحنه برایم زیباست که او پس از ساعتهای متوالی استقامت در مجلس و سخنرانی پشت سر هم در اوج ضعف و خستگی ناگهان با دو انگشت در دهان سوت می کشد... همه سرها به سمت او می چرخد...و اگر درست به خاطر داشته باشم چنین جمله ای را بر زبان می آورد: ((می خواستم مطمئن بشم که شما هنوز هم صورت دارید...!))

چه زندگی شگفت انگیزی است، دومین اثر مشترک استیوارت و کاپرا، همچنان سادگی های اسمیت را به یادمان می آورد، تردیدها و اعتمادها، عشق و صداقت و مهمتر از همه چیز پاکدامنی ذاتی...با زبان طنزی که برای درکش نیاز به نکته سنجی آنچنانی نداریم، دیالوگهای ساده و دلنشین و از همه مهمتر اینکه انگار این داستان، روایت یک فصل از زندگی تک تک مخاطبان اثر است که به نحوی تجربه اش کرده ایم، دیروزم امروزم و شاید هم فردایم همین است همین! ایمان از دست رفته با یک تلنگر به قلب مرد باز می گردد و از این لحظه جهان زیباتر می شود، فرشته ای که تک تک انسانها انگار نیازمند حضورش هستند تا به عمق خوشبختی پنهانشان پی ببرند. بدک نیست هر از گاهی این فیلم را صرفا به خاطر شکرگزاری به درگاه خداوند به خاطر هر نعمتش مرور کنیم! آنوقت شاید آن گوی چوبی ورودی پلکان منزل، از شیء لعنتی به گوی دوست داشتنی بدل شود و هر روز دستی بر آن بکشیم و حتی مانند استیوارت آنرا ببوسیم!...تقدس همه اجزای محیط اطراف، گمشده ایست که تا سرمان به سنگ نخورد درک نمی شود...!

سکانس پایانی و یکی از زیباترین سکانسهای این فیلم:

 جورج بیلی(استیوارت) که با کمک کلارنس(فرشته ای که هنوز بال ندارد اما به واسطه کمک به بیلی ارتقاء درجه می یابد!)  دوباره به نعمت حیات دست یافته، وارد منزل می شود، شادمان رو به کسانیکه که برای بازداشتش آمده اند فریاد می زند: ((معرکه نیست؟! من دارم می رم زندان!!)) و ناگهان از در و دیوار کمک می رسد، پولهایی که دوستان روی هم می ریزند تا به بیلی کمک کنند، و پس از دریافت آنهمه کمک، و حضور برادرش که اورا "ثروتمندترین مرد شهر! "می نامد؛ متوجه کتابی روی پولها می شود، در صفحه نخست کتاب دست خط کلارنس فرشته به چشم می خورد،(( جورج عزیز، به یاد داشته باش هیچ انسانی تا دوستانی داشته باشه ورشکسته*  نیست...به خاطر بالها متشکرم! کلارنس)) ناگهان یکی از زنگهای درخت کریسمس به صدا در می آید، همه سرها به سمت درخت می چرخد، کوچکترین فرزند خانواده در آغوش پدر: (( ببین پدر! معلم ما گفته که هر وقت؛ زنگی به صدا در بیاد، یک فرشته بالهاشو دریافت می کنه! )) پدر متحیر می گوید: ((کاملا درسته ! کاملا درسته!)) و سپس رو به آسمان چشمکی می زند و نام کلارنس را بر زبان جاری می کند!

*dear George! Remember no man is a failure who has friends

کلمه failure را میتوان هم ورشکسته ترجمه کرد و هم خطا، شاید بتوان گفت هیچ انسانی به اشتباه آفریده نشده تا زمانیکه دوستانی داره.

-------------------------------------------

جیمز استیوارت (متولد 20 مه 1908) و دانش آموخته رشته معماری. بازیگری را از 1932 با گروهی از تئاترهای برادوی آغاز و نخستین کار سینمایی اش فیلم کوتاه (اخبار مهم  1935) را تجربه می کند. پس از فیلم (قاتل- 1935 – به کارگردانی تیم ولان) با مترو گلدن مه یر قرارداد می بندد . 4 سال بازی تا مواجه شدن با فرانک کاپرا، بعد از دو فیلم با او، داستان فیلادلفیا(1940-جرج کیوکر) کسب یک اسکار و ناگهان ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم. استیوارت به عنوان سرهنگ نیروی  هوایی، 20 ماموریت پرواز بر فراز آلمان نازی انجام می دهد. پس از جنگ مرد دوست داشتنی و آرام ما، که اینک به دوران اوج بازیگری اش رسیده؛ موفق به دریافت چندین جایزه ارزنده هنری می شود: "جایزه دستاورد عمر" در 1980 از انستیتو فیلم آمریکا، جایزه "مرکز فرهنگی کندی 1983" و " انجمن فیلم مرکز فرهنگی لینکلن 1990" و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در مراسم 1985، اسکاری را "به خاطر 50 سال نقش آفرینی هدفمندش، به خاطر آرمانهای والایش چه مقابل دوربین و چه در زندگی خصوصی با احترام از سوی همکارانش" اهدا کرد.

جیمز استیوارت در 1949 و  41 سالگی ازدواج کرد، همسرش گلوریا مک لین از همسر نخستش دو فرزند داشت، مرد دوست داشتنی و مهربان این دو را به عنوان فرزندان خود می پذیرد و زمانیکه پسر  گلوریا در جنگ ویتنام کشته می شود، استیوارت همه جا از او به عنوان "پسر من" یاد می کند. دو دختر دوقلوی این زوج در 7 مه 1951 متولد شدند و زندگی آرام و شیرین تا مرگ گلوریا در 1994، این ضربه آنچنان برای استیوارت (که در هالیوود به جیمز مشهور است) دردناک است که که دیگر به ندرت از خانه خارج می شود و به قول دوستانش به سوگواری خود ادامه می دهد... و در اواخر 1995 برای همیشه در خانه بستری می شود... این مرد نازنین  در سوم ژوئیه 1997 روی در نقاب خاک کشید... راستی  از او کتاب شعری با عنوان "جیمی استیوارت و اشعارش" نیز به چاپ رسیده است که بسیار دوست دارم این کتاب را روزی ببینم و بخوانم...

زمانیکه در 1980 بزرگترین جایزه زندگی اش را دریافت کرد، رو به تماشاگران چنین گفت: " من به شما، جیمز استیوارت، یک رفیق خوشبخت را تقدیم می کنم. این جایزه افتخاری است برای یک عمر و پاداش فعالیت دوران زندگی ام برای آنچه که دوست داشته ام انجام دهم."

 

 


مریم هروی
۱۳۸۸/۱۱/۲۸ عصر ۱۰:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, سروان رنو, Negar, سم اسپید, Frevatortob, Nibeinfaf, الیشا, unesoo67350
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
همه چیز درباره ی جیمز استیوارت - Negar - ۱۳۸۸/۱۱/۲۶, صبح ۱۲:۱۶
همه چیز درباره ی جیمز استیوارت - بانو - ۱۳۸۸/۱۱/۲۸ عصر ۱۰:۴۰