[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 19 رای - 4.37 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی
نویسنده پیام
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8061 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #26
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی

تا بحال بشکل محاوره ننوشته ام اما حسب مفاهیم کودکانه این پیام مجبور به گویشی جداگانه هستم

تلویزیون رو که روشن میکردی 2 تا کانال بیشتر نداشت. بهش میگفتن "کانال"، بعدا نشستن فکر کردن دیدن کانال خوبیت نداره! آخه روم به دیوار کانال دستشوئی و جوب کنار خیابان و هزارتا کوفت و زهرماری دیگه رو هم میگفتن کانال. گفتن بگید: "شبکه"، آخه هم کلاس داشت هم سنگین بود. سنگینیشو که ما نمیدونستیم چیه اما مامانم میگفت این خوبه... حتی یه بار بهش گفتم آخه مامان "شبکه" که میشه پارچه توری و چیزای سوراخ دار! و ...و اون زل زد و فقط خندید ... یکی نبود بهش بگه به چی میخندی شبکه یعنی چیزای سوراخ دار دیگه!

کانال (ببخشید ،شبکه) اول ساعت 4 بعد از ظهر با آرم تلویزیون(که اونم همون سالا ااسمشو گذاشتن "سیما") و سرود : "شد جمهوری اسلامی بپا/که هم دین دهد هم دنیا به ما..."(که بعدها فهمیدیم شعر10،12 بیتیشو ابوالقاسم حالت گفته بود) شروع میشد. این آقائی که الانه چپ میره راست میاد بهش میگن "استاد" (پرهیزگار) هم قرآن میخوند. خوب میخوند. اون روزا تازه شروع کرده به حفظ قرآن... بعد... چندتا عکسو پشت سر هم نشون میدادن و گوینده می گفت : صاحب عکس فلانیه و مدتیه از خانه خارج و تابحال برنگشته... از کسانی که ازش خبردارن به ما خبر بدن! اسم این برنامه "گمشدگان" بود که تا سالها از کانال اول پخش میشد... برنامه کودک که ساعت 5 عصر شروع میشد دیگه بچه ها درس و مشقو جمع میکردن. خانم خامنه و رضائی مجریای ثابتش بودن. یه روز این میومد یه روز اون یکی. قیافشون اونقدر شبیه هم بود که تا مدتها بچه فکر میکردن این دوتا یه نفرن. اما خامنه قدبلندتر بود و درشت تر و رضائی قدکوتاه تر و لاغرتر. یه آقای عینکی تو یکی از برنامه ها آموزش قرآن میداد این برنامه آرمش یه پسره بود که با قران گنده ای که به زور رو هوا سرپا نگهش میداشت با قرائت میخوند... عجب میخوند... اونقدر قشنگ میخوند که حتی فروغی هم که سالها بعد اومد و ادای عبدالباسطو درآورد نتونست مثل اون بخونه... بعدها فهمیدیم که اسمش تسویه چی بوده و اذانی که ازش مونده از صدتا اذان دیگه سرتره... اون آقا عینکیه، بعدها با یکی ازین دوتا خانم عروسی کرد. آقای نازی بود ،خوش اخلاق،خوش پوش،خوش حرف.. خوش بحال یکی از این دوتا.

از برنامه کودک نمیخوام بگم ، با نخودی کاری ندارم. یه روز نخودی به حسنی گفت میخوای چیکاره بشی؟ حسنی گفت: خلبان. تو میخوای چیکاره بشی؟ نخودی گفت: دکتر. حسنی گفت: سوار هواپیمام نمی کنمت! حسنی گفت: فکر کردی... وقتی افتادی پائین و آوردنت که خوبت کنم میزارم تا بمیری!... این حرف حسنی بهانه بود که برسیم به یک برنامه که برنامه بود بخدا. بچه ها بهش میگفتن: "عمو زنجیزباف". یه آقائی بود که آقا بود بخدا. هی من میگم "بخدا" شما بگید چرا؟ چراشو اون موقع ها نفهیمدم اما بعدا فهمیدم این آقاهه اگه یه پیغمبر و امام نبود اما آدم خیلی بزرگی بود. اسمش حسن بود. سید بود. اما تلویزیون زیرنویس میکرد: "نیرزاده نوری".

معلم بود. آموزش الفبا میداد. تو کلاس ، 10-15 نفر بچه هم بود که البته به مرور زمان بیشتر شد.... یه تخته سیاه گنده و چنتا گچ. الفبا رو با نوک گچ نمی نوشت. پهنای گچ رو روی تخته میذاشت. فکرشو بکن: واسه بچه 6-7 ساله الفبا رو نستعلیق می نوشت. یه شال پت پهن می بست دور کمرش و با یه لباس ایرانی و یه کلاه حاجی بازاری رو سرش...و یه ریشند بلند و سفید که خیلی نورانیش میکرد یه چیزی از "درس دادن" میگم یه چیزی میشنوید. واسه اینکه یه حرف الفبا رو درس بده یه نمایش کامل جلو تخته اونم در 3 - 4 نقش ، بازی میکرد که اکبر و کدخدا و چه میدونم شعبان و کمال نقشای اصلی بودن. میومد این ور تخته، کلاشو میداد رو پیشونیش ، رو به اون ور با صدای لاتی میگفت: "کدخدا، میخوام شیشه ی ننه حسنو بشکنم. بشکنم؟" سریع می رفت اون طرف،کلاهو میداد بالا و با ارامش خاصی رو به این سمت میگفت:" نه عزیزم... نه جانم... بچه خوب که کار بد نمیکنه... تو کی میخوای خوب بشی" ... این رفت و آمدا بیخود نبود. تهش یه الفبا درمی آورد و با خط خیلی قشنگی رو تخته می نوشت و داد میزد: " به این چی میگن؟" بچه ها مثلا میگفتن:"ب" . یه چوب دیگه برمیداشت و رو عصاش میزد و می گفت : " ب ب ب ب ب ب ب ب ..." و همه ی کلاس باهاش میخوندن. میخوندن و میخوندن. یه بار یادمه میخواست "اب" رو درس بده. لیوان آبو برداشت و پاشید رو تخته! دهن همه ی بچه ها باز مونده بود... گفت: حالا "آ" مثل چی؟ و همه ایران داد میزد: مثل آب. آخر کلاسشم که میشد شعری رو میخوند که همه بچه های اون زمان بلد بودن: "عمو زنجیرباف بله... زنجیر منو بافتی؟ بله. پشت کوه انداختی؟ بله. بابا اومده چی چی آورده؟نخودچی کیشمیش. با صدای چی؟ با صدای .... " بلبلش معرکه بود. چه چهی میزد با دوتا انگشتاش که هرچی بلبله باید میومد اطراف اون کلاس تا بفهمن یه بلبل چقدر کره(ببخشید صدا) داره. بعد قطع میکرد و آنی میرفت سراغ حروفی که رو تخته نوشته بود و متقاطع و با همنوائی بچه ها میخوند: بب ب ب بببب ببب بب". با ریتم خاصی میخوند. معرکه بود. بچه که سهله بزرگا هم واسه برنامه نیرزاده حرص و ولع داشتن. معرکه ای بود کار این مرد.کلاس که تموم میشد با آوازی خاص میخوند: "مجلس تمام گشت و به آخر رسیدعمر،ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم" و همه بچه ها داد میزدن: نه نه نه نه ....

یادمه 2 سری از برنامه های نیرزاده پخش شد. اولیش سال 58 بود که شور و هیجانش یه چیز دیگه بود و سری دوم سال 1360 که آرومتر اما تو همون قالب. بعدها فهمیدیم که نیرزاده یه روز رفته تو تلویزیون که یه کپی از کارش بگیره واسه بچه هاش... بهش گفتن فیلم خام نداشتیم یه برنامه دیگه ضبط کردیم رو اونا! مریض احوال بود و خانوادش میگن این ضربه ، یه ضربه روحی بود که بعد از چند روز سکته رو زد. اما وقتی خوب شد دوباره برنامشو اجرا کرد که یادگاری ازش واسه آیندگان بمونه... میگن یه روز وقتی از کلاس درس اومد بیرون و دید یه بچه کنار دیوار نشسته و گریه میکنه ، ازش پرسید چرا گریه میکنی؟  وقتی پسره گفت: معلم بیرونم کرده، نشست و زار زار با بچه گریه کرد. کسی که این صحنه رو دیده بود بعدن ازش پرسید : تو چرا گریه میکردی؟ و نیرزاده گفته بود: بحال اون معلمی گریه میکنم که هنوز نمیدونه این فقط یه بچه ست... میگن وقتی تو انجمن اولیا مربیان مدرسه علوی یه پیرمرد با چرخ لبوفروشی از پشت سر، وارد جلسه شد و داد زد: آی لبوئیه لبوووو... غرغر همه پدر مادرا دراومد که بابا این چه وضعیه؟اینجا مگه خیابونه؟... پیرمرد با چرخش تا کنار سن رفت و رفت بالای سن. مدیر دولا راست شد و پیرمرد رفت پشت بلندگو و داد زد: شما میدونید"ل" مثل چی؟... سکوت همه جا رو فرا گرفت... و اون گفت: پس ما واسه چی اینجا جمع شدیم؟ یه ربعه من دارم داد میزنم ل مثل لبو. این مدیر از صبح داد میزنه "اول به بچه هاتون ادب یاد بدید و بعد خرجی ..." اونوقت شما فقط بلدید بشینید و فقط گوش کنید؟! و بعد ... همه فهمیدن که اون پیرمرد لبو فروش... موسس مدرسه علوی،نیرزاده نوری، بوده...

عکسی که بالا می بینید مربوط میشه به برنامه نقره که اونم منصورتون اس ام اس زد چند وقت پیش یه تیکه ازش پخش کردن و گرنه اون موقع ها آرم سیما اینطوری نبودکه . اصلا آرم نداشت. یه آقائی هم برداشته اینو همراه چندتا برنامه قدیمی دیگه ای از نقره پخش شده گذاشته تو سایتش که دیدن اونها بدک نیست بجون اکبر. ببینید: )

http://pafa.ir/?p=228

۱۳۸۸/۱۲/۲۰ صبح ۱۰:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, Negar, بچه رزماری, maryam, Surrealist, seyed, دلشدگان, بانو, میثم, Classic, رامین_جلیلوند, واترلو, LAUREL, پدرام, رزا, Kassandra, Lino Ventura, مگی گربه, الیشا, آوینا, John Coffey, ولگرد کوچک, زرد ابری, لمون, پیرمرد, هایدی, واتسون, دکــس, rahgozar_bineshan, شارینگهام, رجینا, مموله, آدمیرال گلوبال, رابرت, کلانتر چانس
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: کـارتون های ماندگار و خاطره انگیز کودکی - منصور - ۱۳۸۸/۱۲/۲۰ صبح ۱۰:۴۵
برنامه بچه های دیروز - هری لایم - ۱۳۹۰/۴/۱۷, عصر ۰۶:۴۶
داگ فادر - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۹/۷/۲, صبح ۰۱:۰۴
شجاع وشیرین - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۱, عصر ۰۹:۱۸
RE:پرسی پارکبان - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۳, عصر ۰۸:۰۸
کارتون قدیمی میکروبی - مموله - ۱۳۹۹/۱/۲۴, عصر ۰۸:۱۲
RE:مسافرکوچولو - مموله - ۱۳۹۹/۵/۲۱, عصر ۰۲:۴۰
RE: موش کوهستان - مموله - ۱۳۹۹/۹/۲۵, عصر ۰۹:۱۶
ای کی یو - مموله - ۱۴۰۰/۳/۱۱, عصر ۱۱:۱۲
سه بچه خرس عروسکی - رابرت - ۱۴۰۰/۶/۲۲, عصر ۰۹:۱۵
RE: [split] اینترنت گردی ... - بهزاد ستوده - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۶:۱۷
RE: [split] اینترنت گردی ... - سناتور - ۱۳۹۰/۳/۲۷, عصر ۰۹:۵۹