[-]
جعبه پيام
» <کنتس پابرهنهhttps://www.arel.ir/fa/News-View-2837.html
» <شارینگهام> درسته جناب Savezva ، جام جهانی وقتی جذاب تر میشه که تیم های صاحب فوتبال با هم سرشاخ شوند. مثل جام جهانی ۲۰۱۴
» <شارینگهام> کنتس عزیز ،بنده هم امیدوارم تا اون کشفیّات به کفشی جات تبدیل نشه!
» <Savezva> ولی جدا از شوخی واقعا دوست دارم همه تیم های مدعی قوی و در حد نامشان باشند، خصوصا مانشافت رقیب کلاسیک و همیشگی فرانسه
» <Savezva> صد البته ما خروس ها همچنان خودمان را مدعی می دانیم و برای سومین فینال اماده می شویم
» <Savezva> درود فراوان بر کافه نشینان عزیز. داشتم از اینجا رد می شدم دیدم بحث داغ جام جهانیه
» <کنتس پابرهنه> جناب شارینگهام من تمام امیدم به این پیش‌بینی شماست‌ها! https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=204&pid=4556
» <کنتس پابرهنه> آفرین جناب سروان، آفرین
» <سروان رنو> آره زوده , اما چون ژرمن ها بالاخره عاقل شدن و برای پیراهن تیم ملی طرح زیبای 1990 را رونمایی کردن , برنده آلمان می باشد !!
» <rahgozar_bineshan> سلام بر کاپیتان شارینگهام! به نظرم پیش بینی برای قهرمان جام جهانی بعدی هنوز خیلی زوده!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 3.88 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اینترنت گردی ...
نویسنده پیام
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #481
RE: اینترنت گردی ...

 ویدیوهای کوتاهی که از فیلم های قدیمی در اینترنت پخش می شود، گاهی انگیزه کافی برای تماشایشان را می دهند. به نظرم حرفهای این آقا به دوبله هم ربط دارد!

یک سطر بعد از ماجرای تئاتر لندنش. و شکست تجاری بی ربط به کیفیت بازی ریچل زگلر-که زیبا هم می شود توصیفش کرد- و یکی از معدود نکات مثبت سفید برفی، و به‌مراتب بهتر از سایر بازیگران فیلم بود: ریچل زگلر مسئول فیلمنامه‌ ضعیف، جلوه‌های ویژه نامناسب، طراحی کوتوله‌ها یا بازی گل گدوت نیست.

از Eddington, 2025 انتظار یک فیلم بسیار خوب بودن را داشتم که احتمالا انتظار بیجایی بوده، هر چند بی پایه نبود.

(۱۴۰۴/۲/۳۰ عصر ۰۲:۱۸)Kathy Day نوشته شده:  

درود، وتشکر

هم فیلم وهم کارتون را برای اولین بار (ونه با کمال میل) دیدم،  دیدن کارتون بدون رد کرن دقایقی در حین تماشا ممکن نشد و خوبیش این بود که از هر کجا ادامه می دادی از خط راست(مسیر اصلی داستان) دور نمی‌شدی!  فیلم بهتر بود بنظرم.

ولی منظورم از یک سطر بعداز ماجراها، مقایسه دو اثر و یا دفاع از دومی نبود. فقط حس کردم که درباره شخصیت و هنر و ظاهر این دخترک بیش از حد ناصواب می گویند. احتمالا به خاطر حرفهایی که در اعتراض به وضعیت مردم غزه زده بود و با شکل و جریان دهی افکار و احساسات.

و در این که احتمالا بهترین گزینه برای این نقش نبوده حرفی نیست.ولی این احتمال هست که مد نظرشان همان "جوهره" و نهاد و سرشتش بوده، فراتر از ظاهر شخصیت!

درباره "معصومیت" هم بنظرم مشکلشان با سفید برفی کارتونی هم همین بوده، که نماد معصومیت خنثی یا سادگی و بلاهت بود.و ابتکار و توانایی عملی برای تغییر وضعیت خود نشان نمی داد. و پیام نهایی کارتون هم به همین میزان منفعل است، که بخورید و بخوابید، تا شاهزاده ای بیاید و خوشبختتان بکند, به گفته خودشان, دست‌کم تلاش می‌کنند تا زن را موجودی فعال، دارای اراده و ابتکار و عقل، که ترسی از آزمودن و خطا کردن ندارد، معرفی کنند. که خودش می‌جنگد، انتخاب می‌کند و شکست و پیروزی تجربه می کند. و همین جنبه انسانی و خدشه پذیر او را واقعی‌تر و تأثیرگذارتر می کند.

دلیل این تعریف و تمجید از قسمت نمی دانم چندم آخرین بازمانده را نفهمیدم ، با این دختر اینقدر از این آدم متنفر، کل داستان انتقام و فصل دوم چرند تر از قبل هم شد.

۱۴۰۴/۲/۲۶ صبح ۰۱:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, آرلینگتون, سروان رنو, مارک واتنی, آلبرت کمپیون, Classic, کوئیک, Kathy Day, مراد بیگ, اکتورز, mr.anderson, ترنچ موزر
Kathy Day آفلاین
کتی از خانواده دی
***

ارسال ها: 83
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۹/۱۳
اعتبار: 31


تشکرها : 2314
( 923 تشکر در 79 ارسال )
شماره ارسال: #482
RE: اینترنت گردی ...

درود بر شما...

بله ریچل زگلر در واقعیت زیباست و چهره نَمکینی هم دارد اما مناسب نقش سفید برفی نیست. به دو دلیل: نکته اول اینکه جوهره وجودی سفید برفی داشتن صورتی سفید به مانند برف است و نکته بعد فقدان آن معصومیتی است که سفید برفی ِ انیمیشن دیزنی از آن موهبت برخوردار بود.


! These Are the Days ‍
عاشق این خانواده خوشحال، دوست داشتنی و صمیمی
http://s13.picofile.com/file/8400391692/lf.jpg
۱۴۰۴/۲/۳۰ عصر ۰۲:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, Dude, سروان رنو, رابرت, مراد بیگ, اکتورز, Savezva, آرلینگتون, rahgozar_bineshan, کوئیک, آلبرت کمپیون, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #483
RE: اینترنت گردی ...

با سلام

چندی پیش که علاقمند به کارهای ویوین لی شده بودم، این را دیده بودم.

مطالبی درباره فیلم "رفیق ۱۹۳۷" سبب شد که
سال 1963 بودنش قابل توجه است.

و خلاصه متنی که در اینباره دیدم:
در ۱۸ مارس ۱۹۶۳، نمایشنامه‌ «رفیق» برای نخستین بار در برادوی به صحنه رفت. یکی از سخت‌گیرترین منتقدان نیویورک، والتر کر، از طریق تلویزیون اعلام کرد که، ویوین لی یکی از گوهرهای تاج سلطنت است. و با نوری درونی این نمایش زیبا و دلنشین را روشن می‌کند.
همکارش، پرایس-جونز، چنین به یاد می‌آورد: به یاد دارم که ویوین لی چقدر انعطاف‌پذیر و باورنکردنی جوان بود. او به فرم گذشته‌اش بازگشته بود و چنان سبک‌بال بر صحنه حرکت می‌کرد که انگار دوباره هجده‌ساله شده است. اگر در حافظه جست‌وجو کنی، فیلم کوچه سنت مارتین را به خاطر می‌آوری، همان فیلمی که ویوین لی جوان در آن رقص‌کنان می‌گذرد. اینجا هم همان کار را می‌کند، با ظرافت و سبکی شبیه به ادل آستر سال ۱۹۲۵. مثل همیشه، دلربا و ناتوان از انجام کوچکترین حرکت ناشایست، او شب را نجات می‌دهد. حتی آوازخوانی خش‌دار و به‌طرز عجیبی احساس‌برانگیزش هم پذیرفتنیست. برای ژان-پیر اومون چیزی جز همراهی با او باقی نمی‌ماند. دکورها دلپذیرند، کارگردانی ظریف است، اما تنها چیزی که می‌درخشد، ویوین لی است!
نه منتقدان و نه تماشاگران نمی‌دانستند این معجزه، چه بهایی برای ویوین داشته است. نیویورک همیشه شرجی است، اما آن تابستان به‌ویژه طاقت‌فرسا بود. ویوین از گرما رنج می‌برد، سردردهای شدید داشت و قلبش درد می‌کرد. با این‌حال، بی‌آنکه نشانی بروز دهد، روی صحنه ظاهر می‌شد، آواز می‌خواند، می‌رقصید و نور می پراکند. نمایش کاملاً بر دوش او بود، و به او فرصت استراحت نمی‌دادند.
اندکی بعد، ویوین لی جایزه «تونی» را برای بهترین بازی نقش زن در برادوی دریافت کرد – معادلی برای اسکار سینما.
تا پاییز، ویوین به‌سختی سر پا ماند، و پزشکان توصیه کردند اجرا برای مدتی متوقف شود تا او بتواند دوره درمانی را در لندن بگذراند.
اما اجرای شبانه آن پاییز را نتوانست به پایان برساند، حمله درست روی صحنه آغاز شد، و فردای آن روز، پروازی به‌سوی انگلستان در پیش داشت…
و چون از صدا و خواندنش هم در این میان نوشته شد، با لهجه!
۱۴۰۴/۴/۲۴ عصر ۱۰:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آلبرت کمپیون, آرلینگتون, رابرت, سروان رنو, مارک واتنی, Classic, مراد بیگ, کوئیک, ترنچ موزر, rahgozar_bineshan
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #484
RE: اینترنت گردی ...

درود!

جالب می بود اگر نورما شیرر را در نقش اسکارلت اوهارا می دیدیم.

اما او این پیشنهاد را رد کرد و گفت: من نمی‌خواهم نقش اسکارلت را بازی کنم. نقشی که دوست دارم بازی کنم، نقش رت باتلر است!

۱۴۰۴/۵/۱۹ عصر ۱۱:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آرلینگتون, سروان رنو, رابرت, آلبرت کمپیون, مارک واتنی, آقای با, Classic, مراد بیگ, ترنچ موزر, کوئیک, rahgozar_bineshan, BATMAN
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #485
RE: اینترنت گردی ...

آن‌که گفته بود: «نظامی چون مسیحا شو طرفدار ـ جهان بگذار بر مشتی علف‌خوار»، بی‌گمان در ذهنش حتی تصور وگان‌ امروزی هم نبود؛ کسانی که البته در قیاس با آنچه او گفته، فرق چندانی با آدمیان ندارند!
حال اگر کسی می‌تواند جنسیتش را تغییر دهد، چرا نتواند انتخاب کند سگ باشد؟ به‌ویژه که در مقایسه با «زن و مرد» که دو جنس جداگانه‌اند، بنا به گفته حکما بسیاری از آدمیزاد(سرگرم خور و خواب وخشم و شهوت) ذاتاً همانند که بودند!

۱۴۰۴/۵/۲۷ صبح ۰۲:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, آلبرت کمپیون, مارک واتنی, سروان رنو, rahgozar_bineshan, Classic, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #486
RE: اینترنت گردی ...

با درود فراوان

در 2024 هالیوود 4درصد نسبت به سال قبل افت فروش داشته. بیشتر آثار بزرگ هم یا نیمه‌جان بر پرده آمدند یا اساساً به جایی نرسیدند. والبته استریمینگ هم آن‌گونه که باید و شاید پیروز داستان نبود.

 اپل که می خواست با آوردن بهترین کارگردانها پرچمدار سینمای اصیل باشد، ناپلئون ریدلی اسکاتش، با  200 میلیون خرج،فروشی کمتر از 220 میلیون داشت، و قاتلان ماه گل اسکورسیزی، حدود 156 میلیون فروش در برابر بیش از 230 میلیون. فیلم‌های کوچک‌تر و آرگایل(خرج 150 و سود90)، مرا به ماه پرواز ده(42 فروش و 100 هزینه)، گرگ‌ها و غیره هم، نتوانست توازن ایجاد کند. حتی فرهنگی‌ترین جشنواره‌ها هم به فروش، نگاه می‌کنند.

 فیلم‌های پرخرج نتفلیکس یکی پس از دیگری در هیاهوی عرضه غرق شدند. حتی پروژه‌هایی با ستاره‌های بزرگ، تنها چند هفته در صدر جدول داخلی نتفلیکس ماندند و بعد در انبوه سریال‌های کمدی و مستندات جنایی گم شدند. ، و رشد کمتر از 6 درصد مشترکان، به‌سختی می‌تواند هزینه های میلیازدی‌ تولید را توجیه کند.

آمازون میلیاردها خرج فیلم‌هایی کرد که، اگر فردا از کاتالوگ حذف شوند، شاید حتی یک درصد مشترکان هم متوجه نشوند! چند سریال شاخص همچنان نگه‌دارنده‌ حیثیت برند بودند، اما وقتی صحبت از فیلم سینمایی می شد، آمازون عملا غایب بود. وپروژه‌های سینمایی آمازون یا در اکران محدود خاک خوردند یا بی‌سروصدا وارد پرایم شدند.


حال بخش کارگردانها، با چهره‌هایی‌ که نامشان قرار بود وزنی به فیلم بدهد، بهتر نبود. شیامالان با دو فیلم Trap با فروشی حدود 48 میلیون دلار در برابر بودجه‌ای نزدیک به 30 میلیون. The Watchers که او تهیه‌کننده‌اش بود و دخترش ایشانا کارگردانی‌ کرد، با فروش نزدیک به 30 میلیون در برابر بودجه 40 میلیون. تماشاگران قرن بیست‌ویکم دیگر حوصله ندارند برای یک غافلگیری نیم‌بند دو ساعت صبر کنند.

حاصل کار برادران یهودی کوئن در سینما، از فارگو تا No Country for Old Men،  شاهکارهای معاصر بودند. اما فیلم کمدی-جنایی ایتن کوئن با بودجه‌ای حدود 20 میلیون دلار، فروش جهانیش به زحمت از 10 میلیون عبور کرد.

گای ریچی زمانی چهره‌ای تازه در سینمای بریتانیا بود، اما امروز به کارگردانی بدل شده که مسلسل وار فیلم می‌سازد، و بی کیفیت. The Ministry of Ungentlemanly Warfare – بودجه حدود 60 میلیون، فروش جهانی 36 میلیون. The Covenant – فروش حدود 21 میلیون (با بودجه‌ای نزدیک به 55 میلیون). ویک پروژه‌ دیگر که اساسا به تعویق افتاد و هنوز سرنوشتش در هاله‌ای از ابهام است.


 انتظارات از فیلم هایی چون فیوریوسا، جوکر ۲ و کلاغ هم، برآورده نشد. 2024 Furiosa با بودجه‌ای نزدیک به 168 میلیون دلار، و فروش 175 میلیون. فروش Joker: Folie à Deux فاجعه‌ نبود، اما با توجه به بودجه‌ سنگین‌تر و توقعات نجومی، نتیجه دلخواه بدست نیامد. تماشاگرانی که دنبال شوک روانی فیلم اول بودند، با موزیکال‌های طولانی و تکرارهای ملال‌آور مواجه شدند. و آنانی که برای دیدن یک موزیکال عاشقانه آمده بودند، در میان خشونت و دیالوگ‌های تاریک گم شدند.

The Crow یکی از پروژه‌های بداقبال هالیوود که از سال 2009 زمزمه‌ بازسازیش به گوش می رسید، بالاخره در 2024 به اکران رسید. اما با افتتاحیه در آمریکای شمالی کمتر از 15 میلیون دلار،  و با فروش جهانی که به زحمت از 50 میلیون گذشت، در برابر بودجه‌ای حدود 80 میلیون. این بازسازی هم، نه جویندگان نوستالژی را راضی کرد، نه نسل جدید را جذب.

۱۴۰۴/۷/۱۲ عصر ۰۸:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, سروان رنو, باربوسا, آلبرت کمپیون, ممل آمریکایی, Classic, مارک واتنی, مراد بیگ, BATMAN, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #487
RE: اینترنت گردی ...

کوپولا و کاستنر همه‌ اعتبار مالی و هنریشان را روی Megalopolis, 2024 و Horizon: An American Saga گذاشتند، اما بی نتیجه. تماشاگر امروز با سه-چهار ساعت فیلم، و ده‌ها شخصیت تازه ارتباط نمی‌گیرد. و ظرفیتی برای حماسه‌های طولانی، کند ملال آور و پرخرج ندارد.

از 2008 تا اوایل دهه 2020، فقط مارول به تنهایی بیش از 25 میلیارد دلار فروش جهانی داشت. دنیای سینمایی دی‌سی هم هرچند کمتر موفق بود، اما چند میلیاردی برای برادران وارنر سود داشت. اما 2024 رسما سال فروپاشی ژانر کمیک بوکی بود. Madame Web: فروش جهانی کمتر از 120 میلیون در برابر بودجه‌ای حدود 80 میلیون + تبلیغات. عملاً یک شکست سنگین بود. Kraven the Hunter بارها به تعویق افتاد و وقتی هم اکران شد، به زحمت توانست هزینه‌هایش را برگرداند. Aquaman and the Lost Kingdom که از 2023 ادامه یافته بود، عملاً بی‌رمق به پایان رسید و پایان رسمی دنیای سینمایی دی‌سی محسوب شد. حتی مارول هم، در مقایسه با روزهای اوج، چیزی برای عرضه نداشت، جز تداوم پروژه‌های تلویزیونی کم‌فروغ.

و البته که همه پول بلیط های فروش رفته به جیب سازندگان نمی رود. مثلا فیلم Sinners عملکرد جالبی داشت. با بودجه‌ای متوسط(90) و تبلیغات، توانست 367 میلیون دلار بفروشد و گفته می‌شود که 60 میلیون دلار سود داشته باشد.

ستاره‌ها نیز خودشان قصه‌ای دیگرند. تعداد آژانس‌های بزرگ بازیگری که زمانی ده‌ها آژانس مستقل بودند، امروز عملاً به دو شرکت CAA و WME، و کمی هم ICM محدود شده. از سوی دیگر، نشریات و رسانه‌های معتبری مانند ورایتی، هالیوود ریپورتر، رولینگ استون و ایندی‌وایر، بنا به گفته‌ ها بسیاری دیگر هم، امروز همگی زیر چتر یک مالک اصلی یعنی PMC اداره می‌شوند و دیگر آن استقلال سابق را ندارند. ستاره‌شدن و ماندن در عصر کنونی، بیش از آن‌که به استعداد یا حتی فروش گیشه وابسته باشد، به شبکه‌ای از روابط، تبلیغات، الگوریتم‌های پلتفرم‌ها و حمایت رسانه‌ها گره خورده. هالیوود قدیم هرچند بی‌رحم‌تر بود، اما صادق‌تر هم می‌نمود. اگر فیلمی شکست می‌خورد، ستاره‌اش سقوط می‌کرد و سر از سریال‌های پلیسی درجه‌دو درمی‌آورد.

۱۴۰۴/۷/۱۲ عصر ۰۹:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رابرت, سروان رنو, باربوسا, آلبرت کمپیون, Classic, مارک واتنی, مراد بیگ, BATMAN, شارینگهام, ترنچ موزر
Dude آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 233
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۱۰/۲
اعتبار: 27


تشکرها : 1055
( 2240 تشکر در 231 ارسال )
شماره ارسال: #488
RE: اینترنت گردی ...

در نیمه دهه شصت میلادی هم، نسل تماشاگران عوض شده بود، و تلویزیون با قدرت فزاینده‌اش، به رقیب واقعی سینما بدل می‌شد، با پخش برنامه‌های متنوع و خرید حق نمایش فیلم‌های قدیمی. فیلم‌های عظیم و پرهزینه، به طرز فجیعی شکست می‌خوردند. دیگر فیلمهای پرزرق و برق براساس کتاب مقدس، تاریخی و موزیکال هم سرنوشت مشابهی داشتند.
جلد شماره دسامبر 1967مجله تایم به فیلم بانی و کلاید اختصاص داده شد. عنوانش بود"THE NEW CINEMA: VIOLENCE...SX...ART" و هنر اینجا، کلمه‌ اضافی نبود.
این فیلم گانگستری بی‌پرده و تحریک‌آمیز، بی‌سابقه در خشونت و جسارت، و آمیخته با شور هنری، که از تکنیک‌های موج نوی فرانسه الهام گرفته بود و فیلمنامه‌اش از زیر دست تروفو و گدار گذشته بود، سینمای آمریکا را تکان داد. و در همان سال یک کمدی مالیخولیایی و گزنده‌ درباره جوانی سردرگم ،ساخته مایک نیکولز، با بازی داستین هافمن هم، موفق و سودآور بود.
سالهایی که سلطان فیلمهای ترسناک و اکشن کم‌هزینه درجه دو و سه راجر کورمن، دانشجویان و کارآموزانی (مارتین اسکورسیزی، ران هاوارد،جاناتان دامی، بوگدانوویچ و دیگران) را چون نیروی کار ارزان جذب می کرد. و بازیگرانی چون دنیرو، نیکلسون و پیتر فوندا، اولین تجربه‌هایشان را نزد او به‌دست آوردند. و نسلی از کارگردانان جسور و جوان که از پذیرش مسئولیت و پرداختن به موضوعات چالشی نمی ترسیدند پیدا شد.
از دل این تحولات، جنبشی زاده شد که بعدها آن را "هالیوود جدید" نامیدند. در این دوران، فیلم‌سازانی جوان، پرشور و تحصیل‌کرده چون اسکورسیزی، کاپولا، آلتمن، آشبـی، بوگدانوویچ، فریدکین، فورمن و کوپولا، پیدا شدند. هر چند در پی سود نبودند، و فیلم برایشان نه کالایی صنعتی، ولی موفقیت تجاری آثارشان چشمگیر بود. درنتیجه، برای نخستین بار پس از دهه 30، سینمای آمریکا با چیزی به‌نام "کارگردان مؤلف" روبه‌رو شد که، فیلمهایشان زخم های جامعه را پنهان نکرد و نشان داد. فیلم‌ها تاریک‌تر، خشن‌تر و صادق‌تر شدند.
در سطح تکنیکی نیز تحول رخ داد، و نور طبیعی، فیلم‌برداری در مکان‌های واقعی، دوربین‌های سبک‌تر و تدوین‌های سریع‌تر، زبان تازه‌ای برای دهه هفتاد ساختند. محدودیت سنی، جایگزین کد هیز می شد. قهرمان ها به خیابان‌ها و خانه‌های فرسوده پا می‌گذاشتند، با لباسها و سر و وضع معمولی. با قهرمان‌هایی ضدقهرمان، با پایان‌هایی تلخ و با طنزی سیاه و گزنده. از پدرخوانده و راننده تاکسی گرفته تا مک‌کیب و خانم میلر، قهرمانها آدمهایی بودند خسته، درهم‌شکسته، سرگردان و گاه بیزار از خود. راک اند رول، فولک، و موسیقی معاصر جایگزین ارکسترهای پرطمطراق هالیوود شدند. هم‌زمان، نگاه زنان در حال تغییر بود. جین فوندا، لیلی تاملین، سیبل شفرد و فی داناوی، نقش‌هایی بازی کردند که ، محور درام و حامل معنا شدند.
با این حال، این شور خلاق بی‌پایان نبود. در پایان دهه هفتاد، «هالیوود جدید» نیز قربانی جاه‌طلبی خود شد. Heaven’s Gate (مایکل چیمینو) با هزینه‌ 40 میلیونی و فروش 3میلیونی،استودیوی یونایتد آرتیستس را ورشکست کرد. فیلم های کوپولا بسیار زیان آور بودند، وفیلم‌هایی دیگر هم با شکست‌های سنگین، سرمایه‌گذاران را فراری دادند.
در این احوال، یک رویداد بسیار مهم روی داد. در سال 1975، فیلم "آرواره‌ها" اکران شد. این فیلم با بودجه 7 میلیون، نیم بیلیون فروش کرد. فیلمی که مخاطب عام را بطور گسترده ای جذب کرد. دو سال بعد، فیلم جنگ ستارگان جورج لوکاس اکران شد، با بودجه یازده میلیون، و فروش هفتصد و هفتاد میلیونی. و این دو فیلم مسیر آینده را تعیین کردند، با آوردن سرگرمی. و این آغاز "سینمای بلاک‌باستر" بود.
سینما، هرچقدر هم در محاسبات مالی غرق شود، باز در نهایت هنر است. به زودی، از دل همین خستگی و تکرار امروز، نسل تازه‌ای بیاید، همان‌گونه که روزی از دل سکون دهه شصت میلادی، نسلی برخاست. تا در دهه پربار 90، فیلم‌سازی به مرحله‌ای جدید از خودآگاهی فرمی و مهارت فنی برسد. و بهترین فیلم های تاریخ سینما هم در قرن 21 ساخته شود.

دو روایت متفاوت از یک داستان واحد، بسته به نیت کارگردان، دوره‌ تاریخی ساخت و زاویه‌ دید. یکی شاعرانه، با حرکت آهسته، پرندگان در آسمان، که بازی‌های تئاتری و کلاسیک‌گونه‌ جلب توجه می‌کند. نگاه‌های ردوبدل‌شده، حس لحظه‌ای مرگ و نوعی پذیرش تقدیر، و ادامه پیچ و تاب خوردن بدن‌ها در حین شلیک گلوله‌ها, همه به سبک سینمای کلاسیک و ملودرام نزدیک است. اثری هنری و تراژیک متمرکز بر اسطوره‌ بانی و کلاید. دیگری، بازسازی‌ واقع‌گرایانه، با صحنه‌ مرگی ناگهانی، خشن، ضدقهرمانانه و تقریباً مستندگونه، در نسخه‌ جدید. مرگی شاعرانه، در برابر مرگی سرد. در یکی، بانی و کلاید شورشیان ضد نظام حاکم و نماد جوانان طغیان‌گرند، نسخه‌ نتفلیکس اما، درباره‌ قانون‌شکنی و هزینه‌هایش، و نیز هزینه‌های اخلاقی اجرای قانون بود. بازی امیلی بروبست در همان چند لحظه‌ کوتاه حضورش، با درونی‌سازی احساس، به‌جای نمایش اغراق‌آمیز یا تئاتری، غلظت عاطفی بیشتری داشت. دوستش داشتم. هر چند نسخه قدیمی و فی داناوی جذاب تر و از جهاتی دوست داشتنی تر بودند.

۱۴۰۴/۷/۱۶ صبح ۰۲:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, آلبرت کمپیون, ممل آمریکایی, مراد بیگ, Classic, ترنچ موزر, مارک واتنی
ارسال پاسخ