به خاطر نداشتن کیبورد فارسی روی کامپیوتر و همچنین مشغولیت, مدتهاست که کم کار شده ام. ارسال پست با موبایل و تبلت نیز بسی دشوار است. امیدوارم از این به بعد بتوانم بیشتر فعالیت کنم.
هر وقت چشمم به کارتون ها و سریال هایی می افتد که در دهه های هشتاد و نود میلادی برای نوجوانان ساخته شده اما از تلویزیون ملی پخش نشده اند, ناخوداگاه ذهنم به سمت برنامه نیم رخ می رود!
نیم رخ نام برنامه ای بود که در سال هزار و سیصد و هفتاد و پنج پخش هر روزیش شروع شد و در فصل های مختلف به مدت چند سال ادامه پیدا کرد. آنزمان مصادف شده بود با سالهای نوجوانی من. اینجانب احساس می کردم این برنامه برای آن ساخته شده که گروه کودک و نوجوان شبکه ۱ مجبور نباشند برنامه های جالب برای نوجوانان سرزمینشان تدارک ببینند. پس دست به ابتکاری زدند تا با ساخت برنامه ای مجری محور ما را با سخنرانی های عرفانی شان همراه سازند! نکته جالب تر اینکه ادعا می کردند نام این برنامه توسط بینندگان نوجوان انتخاب شده است تا ما نوجوانان احساس مهم بودن و با ارزش بودن بکنیم. اما چند سال بعد که قسمت اول برنامه نیمرخ را دوباره پخش کردند دیدم که کامیار اسماعیلی اولین مجری این برنامه به تصویری که حالت نیمرخ داشت اشاره کرد و گفت سعی کنید اسم برنامه به این ارتباط داشته باشد!!!!!
با احترام به علاقه مندان این برنامه، سوال من اینست که حتی اگر نیمرخ برنامه خوبی بود چرا باید هر روز و چند سال متوالی پخش می شد تا امثال من که هیچ علاقه ای به این برنامه نداشتند مجبور باشند به خاطر نداشتن امکاناتی مانند اینترنت در آن دوره به تماشای آن بنشینند و در دل حسرت کارتون ها و سریال هایی را بکشند که بچه های دیگر در سرتاسر دنیا آنها را با لذت تماشا می کردند.
از این مقدمه نسبتا طولانی که بگذریم می رسیم به اصل مطلب. چندی پیش سریال جالبی را تماشا کردم که برخلاف خیلی از سریالها هر چه جلوتر می رفت جالب تر و جذاب تر می شد. سریال جادوگر (Spellbinder) نام یک سریال بیست و شش قسمتی ماجراجویانه است که در سال ۱۹۹۵ برای نوجوانان تدارک دیده شده است. از همان برنامه هایی که نیم رخ وقتشان را پر کرده بود!
داستان این سریال جذاب درباره یک پسر نوجوان پانزده ساله به نام پل است که به یکباره طی حادثه ای وارد دنیای مجازی می شود و به دنیایی قدم می گذارد که مردمش مانند صدها سال پیش زندگی می کنند. آنها علم را نمی شناسند و آنرا جادو خطاب می کنند. کم کم اهالی آنجا پل را به عنوان کسی که از دنیای دیگری آمده می پذیرند. اما انسانهای شرور در پی این هستند که از دانش و تسلط پل در زمینه علم استفاده کنند تا بیشتر بر مردم حکومت کنند. پل با دختری همسن و سال خودش به اسم ریانا دوست می شود و با هم ماجراهای جالبی را پشت سر می گذرانند. داستان از نیمه دوم سریال هیجان انگیزتر می شود. مخصوصا زمانی که بعضی از شخصیت های دنیای موازی سری به دنیای پل می زنند.
ریتم سریال برای دهه نود ستودنی است. مخصوصا اینکه برخلاف بیشتر سریال های آن زمان در پایان هر قسمت شاهد نقطه اوج و یا غافلگیری (Cliffhanger) هستیم که ما را برای تماشای قسمت های بعدی ترغیب می کند. کلا استرالیا در ساخت سریال های نوجوانانه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. به یاد داشته باشیم که سریال اسکیپی نیز محصول استرالیا بود.
سریال جادوگر دنباله ای نیز دارد که من هنوز آنرا ندیده ام. البته داستان و کاراکترهایش نیز کاملا متفاوت هستند. اما تماشای این سریال جذاب را به تمام علاقه مندان ژانر ماجرایی پیشنهاد می کنم. مخصوصا آنهایی که نوجوانی شان را به اجبار با تماشای برنامه نیمرخ گذراندند.