از سروان رنو سپاسگزارم که بالاخره این بحث شیرین را پایه گذاری کرد.
(۱۳۹۴/۷/۱۵ صبح ۱۲:۰۲)سروان رنو نوشته شده: با ورود ابزارهایی مانند چت و موبایل به زندگی روزمره , می بینیم که کلمات و گرامر زبان فارسی - مخصوصا توسط نسل جدید - در حال ویران شدن است و طوری شده که حتی برخی جملات آنها برای ما هم قابل فهم نیست !
جناب سروان به نیکی به یکی از دلایل افت سطح ادبی پارسی گویان اشاره کردند، امّا نکته ای مهمتر هم وجود دارد که چندان به آن پرداخته نمی شود.
اگر دقت بفرمائید در نسل جوان و بویژه در خانم ها، لهجه ها به سمت یکسان شدن پیش می رود و تقریباً جوانان فارغ از زادگاهشان، با یک نوع ادبیات و لحن به زبان فارسی سخن می گویند. تأثیر بسیار سوء رسانۀ ملّی بر این امر غیر قابل انکار است. چرا که حتی در بسیاری از شبکه های استانی نیز، لهجه های متداول در آن استان را تنها در جهت لودگی و استهزاء بکار می برند و برخورد رسانه به گونه ای است که گویی تنها افراد کم سواد و بی فرهنگ به لهجۀ محلّی تکلّم می کنند. سؤالی که در ذهن مطرح می شود، این است که اشکال یکسان بودن لهجه در بین جوانان چیست؟
بایستی توجه داشته باشیم که لهجه ها به مثابۀ شاخه های یک درخت هستند و از قضا همه پربار. همانگونه که هرس شاخۀ مثمر جایز نیست و بریدن افراطی شاخه های درخت، برگها و مایۀ حیات آن را می گیرد، حذف لهجه ها نیز ضربه ای کاری بر پیکرۀ زبان است.
مسلّماً تکلّم حافظ و سعدی به لهجۀ شیرازی امروز بسیار نزدیک تر بوده است تا لهجۀ تهران و یا اصفهان. امّا متأسفانه اصطلاحی مضرّ در حدود دو دهۀ اخیر مستمسکی برای نابودی و به انزوا کشاندن لهجه های پارسی بوده، که آن اصطلاح زبان معیار است. زبان معیار در تعریف یعنی، گونهای نوشتاری یا گفتاری که، افراد دارای تحصیلات بالای جامعه از آن استفاده میکنند و به عنوان الگوی زبان غالب، در جامعه پذیرفته شدهاست. در رسانهها (مطبوعات، صدا و سیما)، سخنرانیها و کتابهای درسی مدارس یا در گفتگوها و مصاحبههای رسمی از گونه معیار استفاده میشود. از آنجا که گونه معیار دارای اعتبار اجتماعی بالایی است، سایر گروههای اجتماعی نیز سعی در تقلید و پیروی از آن دارند.
آیا همۀ تحصیلکرده های ما از زبان و ادبیات فارسی هم آگاهی کافی دارند؟ به عنوان مثال استعمال اصطلاحات کاملاً غلط گاهاً، خواهشاً، ناچاراً (استفاده از تنوین قیدساز برای واژگان فارسی) که در بین تحصیلکرده های ما بیشتر هم رواج دارد، به پشتوانۀ مدرک تحصیلی این افراد صحیح می شود؟ آیا ما باید به اعتبار مدرک تحصیلی افرادی که حتی نمی توانند فارسی و انگلیسی را در یک مکالمۀ ساده از هم تفکیک کنند، تیشه به ریشۀ فارسی بزنیم؟
در این مورد مثال گسترده تری را مطرح می کنم،
توجّه دارید که علامت نفی و نهی فعل در فارسی نَ (نون مفتوح) می باشد که با افزوده شدن به ابتدای فعل آن را منفی می کند. چنانچه دوستان می دانند در بیشتر شهرهای ایران فعلی که سابقۀ تکلّم فارسی دری در آنها زیاد است مانند شیراز و یزد و سبزوار و جنوب خراسان و سیستان و نیز دیگر قلمروهای زبان فارسی ، تاجیکستان و افغانستان، افعال مضارع التزامی و ماضی استمراری به همین طریق منفی شده و مثلاً گفته می شود" نَمی روم". حال برای توجیه زبان به اصطلاح معیار برای جوانان این مرز و بوم و غلط جلوه دادن آنچه در لهجه های اصیل فارسی متداول است، در کتاب های زبان فارسی دبیرستان (برای توجیه صحیح بودن " نِمی روم") بیان می شود که " چنانچه در فعل امر "بُرو" حرف ب به تبعیت از حرف ر مضموم است لذا در افعال مضارع التزامی و ماضی استمراری نیز ن علامت نفی به تبعیت از م در می باید مکسور تلفظ شود."؟! خودتان قضاوت بفرمائید، آیا با چنین استدلالی نباید به جای نَرو بگوئیم نُرو ؟ البته توجه داشته باشید، عرض بنده این نیست که باید آنها که می گویند نِمی روم لهجه شان را تغییر دهند و بگویند نَمی روم امّا حداقل انصاف را رعایت کنیم و آنچه صحیح تر و مسبوق به سابقه تر است را غلط جلوه ندهیم.
از دیگر لطماتی که حذف و نابودی لهجه ها به زبان فارسی وارد می کند، از بین بردن بخش وسیعی از گنجینۀ لغات فارسی است که در نوشتار و گفتار امروزی کمتر استفاده می شوند امّا در لهجه های خاص کاربرد وسیعی دارند. افعالی مانند کاویدن، خفتن، خسبیدن، رفیدن(فروریختن)، بیختن(الک کردن)، هشتن(رها کردن)، توپیدن (پرخاش کردن)، چاپیدن(به تاراج بردن)، چپیدن(به زور خود را جای دادن)، چپاندن(به زور جای دادن)، ...
این گفته شاید اغراق آمیز به نظر بیاید امّا گاهی در یک واژه یا نحوۀ تلفّظ آن یک تاریخ نهفته است:
در این زمینه مثالی می زنم:
لغت زِندِگی در بیشتر مناطق ایران به همین صورت تلفّظ می شود امّا در تاجیکستان تلفّظ آن زِندَگی است. در یکی از روستاهای نواحی مرکزی ایران که قوم خلج در آن ساکنند، علی رغم تلفظ این لغت در شهر و روستاهای اطراف به سبک متداول، آن را مانند مردم تاجیکستان تلفّظ می کنند. دقت بفرمائید که نحوۀ تلفّظ همین تکواژه تا چه حد بر نظریاتی که در مورد مهاجرت های این قوم مطرح است می تواند تأثیرگذار باشد.
لهجه ها در ریشه یابی لغات هم راهگشا و مؤثرند. به عنوان مثال نتیجۀ یکی از بررسی های خودم را ارائه می دهم:
ما معمولاً لفظ بام و پشت بام را مترادف یکدیگر به کار می بریم، امّا آیا معانی این دو لغت تقریباً متضادّ یکدیگر نیست؟ آیا واقعاً پشت بام یک ترکیب اضافی است؟ ما هیچگاه به آنچه از درون اتاق از طاق می بینیم بام نمی گوئیم، که پشت آن را چیزی بدانیم که رو به آسمان است. در یکی از لهجه های نواحی مرکزی، پشتِ بام به صورت پشتَ بام تلفّظ می شود. در گذشته در بیشتر مناطق فارس نشین،بیشتر لغاتی که ه غیر ملفوظ در انتهای آن قرار می گیرد، مانند نامه، خانه یا صفات مفعولی مانند رفته و کرده و... حرف پیش از ه غیرملفوظ، مفتوح تلفّظ می شده است(خانَه، نامَه،رفتَه و...) و حتی در نوشته های قدیم تر به جای ه غیر ملفوظ گاهی ک یا گ غیر ملفوظ قرار می گرفته (نامَک، خانَگ) که تنها در صورت اتصال پسوندی مانند ی تلفظ می شده است مثلاً خانَگی و .... حال فرض بفرمائید پشت بام در واقع پشته بام باشد یعنی بامی که به صورت پشته (به معنی تپه: مثلاً از کشته پشته ساختن)است و این نوع بام همانطور که می دانید به سبب طاق های قوسی در مناطق کویری ایران رایج است. از آنجا که هر فرضیه ای شاهدی برای اثبات نیاز دارد، شاهد این مدّعا نیز اصطلاح خرپشته است که معمولاً به بزرگترین پشته که بام راه پلّه بوده است، اطلاق می شده و می شود.
پ.ن. توجه داریم که لهجه با گویش متفاوت است مثلاً گویش گیلکی و مازنی داریم امّآ لهجۀ شیرازی و اصفهانی و کرمانی