[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بلبل سرگشته هنوز نفس میکشد
نویسنده پیام
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: بلبل سرگشته هنوز نفس میکشد

دخترک کولی از از اعتراف ماهگل می هراسد و میگوید

- مثل درخت پسته از زمین میروئید اما آدم پس از مدتی صدای تبر باغبون دیوونه رو میشنوه ....

و بعد ماهگل را راهنمایی میکند:

باید استخوانهای برادرات را پیدا کنی و در همین باغچه چال کنی  و رویش گلاب بپاشی و چهل شب روزه بگیری و سپس خودت را در چشمه بشوری تا پاک و مطهر شوی و پس آنگاه فبای مهر و جنون بپوشی تا در شب چهلم بتوانی برادرت را رویت کنی 

scan-131122-0006.jpg

ماهگل به کولی : خواهش میکنم خواهش میکنم نیازی بگیر و سرگذشتم را بگو

کولی که خود نیز گرفتار مهری جاودانه است و خود نیز گم کرده عزیز مرده دارد قبای مهر و جنون را به ماهگل میدهد و از او دور میشود. پدر (عزت الله انتظامی ) با پشته ای خار داخل خانه میشود و دخترش را می بیند و زمزمه می کند

- از روزیکه دختره کاکل برادرش را در دیگ دیده دیوانه شده است

و ماهگل میگوید:

- از روزیکه بابام و زن بابام برادرم را کشتند و او گور نداره دیوانه شده ام

زن بابا سر می رسد و شوهرش را تحریک میکند

- از روزی که به خانه ات آمده ام رنگ خوشی ندیدم از دست دخترت پوست و استخوان شده ام نمی توانم با او سر بکنم و دخترت تازگی سر به هوا شده  فردا برایت بی آبرویی بار میاره این دختر ها همچه که سینشون بالا بیاد پشت بوم خونه رو ول نمی کنند.

پدر که هنوز مرگ پسر جوانش را فراموش نکرده است چندان به حرف های زنش توجه نمی کند و از دخترش میپرسد:

- دختر جان دردت را به من بگو

و ماهگل میگوید:

- یک بوته گل سرخ بیار تا بیاد برادرم در باغچه بکارم

پدر بوته گل سرخی را می آورد و ماهگل آنرا در باغچه میکارد و شب و روزش در حسرت و نیاز در پای ان بوته گل سرخ می گذرد. عصر یکروز زن بابا ماهگل را کتک می زند و او را برای آوردن آب روانی چشمه میکند و برایش خط و نشان میکشد:

- انشالله دست برادرت زیر سرت باشد

پس از رفتن ماهگل پدر سر میرسد و زن بابا به شوهرش میگوید که دخترت مدیست رفته کنار چشمه آب بیاورد اما پیدایش نیست.

مرد بقال که همسایه این خانواده فقیر است برای یکی از بچه هایش عروسی راه انداخته است و آمده بود تا مشتی و زنش را به عروسی دعوت کند اما مشتی غمگین است غم او غم پشیمانی است و وسوسه درون . به مرد بقال میگوید

scan-131122-0007.jpg

مرد بقال (جعفر والی )آمده است تا مشتی را به عروسی دعوت کند

- وقتی شاخه نورسی را بر زمین می افکنی شاخه را راحت کرده ای اما وقتی شاخه گنده شد با تبر سراغ او میروند. من یه شاخه نورس پسته را با داس زدم او راحت شد اما من هنوز دارم غم او را می خورم . کی راحت شد؟ او یا من که هنوز دارم غم او را می خورم؟

مرد بقال او را تسلی میدهد و میگوید:

- از روزی که پسرت گم شد تو شکسته شده ای و مدام در حال گریه و زاری هستی حیف بود آن جوان میتونست عصای پیری تو باشد .....

ماهگل در میان سر میرسد و زن بابا چنان مشدی را تحریک کرده که پیر دیوانه دخترک را بخاطر آنکه دیر به خانه آمده است را به اطاقی دیگر میبرد و دستش را می سوزاند تا مبادا دخترک در هوای عشقی باشد و بی آبرویی ببار بیاورد.

scan-131122-0003.jpg

مادر به دختر : واسه من زبون درآوردی دخترک بی حیا

شب چهلم است و درویش در گوشه ای ایستاده و نقل خود را ادامه میدهد:

- امشب شب چهلم است و دخترک شوریده و افسون شده هرآنچه که دخترک کولی گفته بود بخاطر عشق برادر خویش انجام داده است . اکنون به چشمه رفته تا خود را بشوید و پاک کند اگر او سالم از چشمه برگردد قیمت خواهد پیدا کرد. او اگر در حل عادی بود از رفتن به چشمه دچار هول و هراس میشد ... اما جذبه عشق او را افسون کرده است.

دخترک در لباس مهر و جنون از چشمه برمیگردد و به خانه می آید. آرام آرام به بوته گل سرخ نزدیک می شودتا شاید برادرش را بیاید. او فکر می کند که آن بوته گل سرخ شب به شب قشنگتر می شود اما امشب شب چهلم گل قشنگتر از همیشه شده است.

دخترک ساقه گل سرخ را گلاب می دهد و در پای آن راز و نیاز میکند. ناگهان در آن عالم ش.ر و افسون زمزمه سوزناک بلبلی سرگشته در فضای کلبه میپیچد:

منم منم بلبل سرگشته

از کوه و کمر برگشته

پدر نامرد مرا کشته

زن پدر نالکار مرا خورده

خواهر دلسوز      با گریه و سوز

استخوانهای مرا با آی و گلاب شسته

چال کرده زیر بوته گل

منهم شدم یه بلبل

دخترک مدهوش در کنار در می افتد .... چندان که سپیده می دمد و زن بابا از خواب بیدار می شود و دخترک افسون شده را در آن اغمای طولانی می یابد. زن پلید با عجله شوهرش را از خواب بیدار میکند و میگوید:

- مرد مرد پاشو بیا ببین چه خاکی بر سرت شده خوب وراندازش کن . چشمت روشن . یک دختر لخت و مادر زاد در قبای یک مرد. پرده عصمت دختری را در صحرا بدرند و او را در قبایی بپیچند و بیاورند اینجا. این اگر دخترم بود تکه تکه اش میکردم

مشهدی بطرف دخترک میرود و دختر بهوش می آید و اعتراف میکند که قبای مهر و جنون پوشیده و در چشمه خود را پاک کرده تا برادرش را بیابد. زن بابا می گوید:

-اگر من بودم خودم را کور میکردم

دخترک عاصی فریاد میزند:

- من خودم را کور نمی کنم. من زنده می مانم تا ببینم بابا و زن بابایم تاوان گناهی را که مرتکب شده اند را چگونه پس میدهند.

پدر خشمگین می شود و برای کشتن ماهگل داس می طلبد و زن بابا با شادی و راحتی داس را به بدست او میدهد. پدر داس را بلند میکند تا دخترک معصوم و پاک را که به جرم آنکه بی عفت شده است را بکشد.

scan-131122-0004.jpg

پدر خیال میکند دخترش بی عفت شده و می خواهد اورا بکشد

۱۳۹۲/۹/۲ عصر ۰۴:۰۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : نیومن, Papillon, اتان ادواردز, بانو, سرهنگ آلن فاکنر, BATMAN, سناتور, پرشیا, خانم لمپرت, شیخ حسن جوری, مگی گربه, کارآگاه علوی, نایب تیمور خان, Kathy Day
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: بلبل سرگشته هنوز نفس میکشد - برو بیکر - ۱۳۹۲/۹/۲ عصر ۰۴:۰۵