[-]
جعبه پيام
» <BATMAN> تشکر کنتس عزیز/ منوچهر اسماعیلی تو سکانس پایانی "مردی که موش شد" چقدر با نمک و خنده دار میگه = سلام علیکم آقای رئیس! (خیلی هنرمند بود، یادش گرامی)
» <کنتس پابرهنه> موافقم بتمن عزیز
» <Dude> با سپاس از جنابان مراد بیگ و سروان. نوشته‌ای مرا علاقمند تماشای پل واترلو نمود، و آنچه از آن در خاطرم مانده بود، به اختصار آورده بودم. و همین بود و بس!
» <BATMAN> سریال خانه سبز لوکیشنهاش اغلب دلگیره و به خوبی نورپردازی نشده، در کنارش موسیقی متن حزن انگیزی داره، بعضی قسمتها هم از نظر محتوایی زیادی غصه دارن
» <BATMAN> بستگی به کیفیت و محتوای فیلم و سریال هم داره، مثلا کفشای میرزا نوروز با اینکه قدیمیه ولی غمی توش نیست یا مردی که موش شد
» <مراد بیگ> با سپاس از الطافِ دوستانِ جان ، باعث مسرّت و افتخاره که مقبول دوستان واقع شد .
» <کنتس پابرهنه> صد‌در‌صد سروان جان... منظورم این بود که اون سریالی که مثل خانه‌ی سبز دل‌انگیز بود هم الان دیگه دلگیر شده... این احساس من هست البته.
» <سروان رنو> البته همه شون خوش ساخت نیستن کنتس جان ! بعضی هاشون ریتم خیلی کندی دارن و حوصله سربر هستند واقعا .
» <عباس حاجیوند> سلام.دوستان گلم. خوشحالم عمری بود بازم سری زدم انجمن
» <کنتس پابرهنه> با اینکه فیلم‌ها و سریال‌ها توی اون دهه‌ها خوش‌‌ساخت‌تر بودند ولی نمی‌دونم چرا دیدن حتی یک سکانس از این سریال‌های قدیمی واسه من اینقدر دلگیره.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 4.18 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...(بایگانی 1)
نویسنده پیام
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1261 تشکر در 58 ارسال )
شماره ارسال: #153
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۹۲/۹/۲۸ صبح ۰۱:۴۷)اکتورز نوشته شده:  

نسخهء دوم و نسخهء سوم این اپیزود فارغ از کیفیت های نسخهء نخست هستند ( از نظر دیالوگ و کشش داستانی ) ( گرچه با این حال باز هم هردو نسخهء دوم و سوم دیالوگهای بی نظیری دارند اما به پای فیلم اول نمیرسند ).

در فیلم اول مخاطب با دو جوان روبروست که ( مشخصآ اهل مطالعه ، دانش و اندیشه های شخصی ) هستند اما در ادامهء داستان بیشتر به مشکلات زندگی روزمرهء آنها پرداخته شده و حتی در ( قبل از نیمه شب ) روال اروتیک فیلم به پورنو نزدیک میشود و دیگر آن احساس عاشقانهء فیلم اول به مخاطب انتقال داده نمیشود .

اشاره : وقتی کاراکترهای داستان در قطار برای اولین بار با هم روبرو میشوند و آن چشمک زیبای یک دختر بانمک فرانسوی و ایجاد جرقهء عشق را با هم خوابگی همان دو نفر حدود 20 سال بعد مقایسه میکنم ، حقیقتآ تو ذوق میزند و انگار گروه فیلمسازی به زور میخواهند داستان را به سرانجامی برسانند .

در اين رابطه من هم چند نكته كلي را از ديدگاه شخصي ، بصورت مختصر بيان مي كنم .

ديالوگ محور بودن فيلم باعث مي شود كه مخاطب با ديدن دو سكانس نخست ، حسابش را ازساير فيلمها ( بطورعام) سوا كند . در قسمت اول بيشترين ديالوگها بطور مستقيم و غير مستقيم حول محور عشق است . براي مثال وقتي كه سلين و جسي در رابطه با خانواده هايشان و رابطه والدينشان باهمديگر ، و با آنها ، گفتگو مي كنند ، ريشه هاي شخصيتي كاراكترها را دريافته و مي توانيم در رابطه با نظرهايي كه در دقايق و سالهاي بعد ( قسمت ٢-٣ ) از آنها صادر مي شود ، بسيار دقيقتر انديشيده و نقدشان كنيم .[ اين موضوع را در فرصتي ديگر تشريح مي كنم ]

در قسمت دوم حول ازدواج و طلاق و در كل تئوريهاي روابط عشقي ! جسي از ازدواجش راضي نيست و صرفا بخاطر پسرش چند سال اخيرش را سپري كرده ؛ سلين از رابطه اش با معشوقه اش راضي نيست و ميخواهد دليلي براي جداشدن بتراشد . اين در حاليست كه هر دو كاملا طرفهاي مقابلشان را دوست ميدارند ، اما مشكل اصلي اين است كه هيچكدام همنوع خودشان نيستند .

نه در قسمت اول و نه در قسمت دوم هيچ بحث جدي در رابطه با ازدواج جسي و سلين به وجود نمي آيد . و در قسمت سوم ( كه البته غير قابل پيش بيني هم نبود ) با ازدواج كاراكترهايمان روبرو مي شويم و آن هم …

قسمت سوم حول كيفيت زندگي زناشويي و مشكلات آن است . ( در اينجا با كمال احترام مخالفت كاملم را با لغت بكار رفته از سوي اكتورز عزيزم اعلام مي كنم [ پورن ! ] زندگي هر زوجي شامل رابطه جنسي مي شود و تنها بدليل رد و بدل شدن چند بوسه و يا لخت شدن سلين ، فكر نمي كنم انصاف باشد اينگونه سخيف بخوانيمش! علاوه بر اين از لحاظ روايي داستان - بصورت كلي - آمدن رابطه جنسي با پيش زمينه هاي ذهني كه در اختيار محاطب قرار گرفته كاملا طبيعي و حتي الزاميست ، كه البته بايد يادآوري كنم كه حتي در آن سكانس هم به دليل پيش آمدن جر و بحث بين طرفين ، ٣ك س اصلا رخ نميدهد و درگيري بسيار جديي ، پيش مي آيد . )

.

از منظري ديگر هم مي توان اين ٣ قسمت را كنار هم گذاشته و از بالا بررسيشان كرد . در قسمت اول ما شاهد هيچ تنشي بين كاراكترهاي فيلم نيستيم و حتي با وجود اختلاف ديدگاههايي هم كه پيش مي آيد ، هر دو بعلت مجذوب شدن در شخصيت ديگري ، شوق و ذوق اولين ساعات آشنايي و اولين گفتگوهاي رد و بدل شده ، از مخالفت كردن پرهيز مي كنند و به سادگي از كنار موضوع رد مي شوند و ترجيح مي دهند موضوع را عوض كرده و بحثي جديد را آغاز كنند .

در قسمت دوم مشخصا اين مقوله تغيير كرده و شاهد بحثهاي طولاني روي يك موضوع جزئي هستيم ( مثلا محيط زيست ) . در اين قسمت جسي و جولي بعد از ٩سال همديگر را بازهم اتفاقي يافتند ولي خيل موضوعات پيش آمده در زندگي هركدامشان و بالا رفتن سن و كاملتر شدن تجربيات زيسته ، آن شور و شوق وا كمرنگ كرده است و هردو بسيار واقعگراتر از قبل شده اند . در اسم قسمت رازي برملا مي شود كه براي مخاطب جذابيت داستاني دارد ؛ اينكه كاراكترها از رابطه جنسي كه در ديدار اول داشته اند صحيت ميكنند ، درحاليكه مخاطب چيزي نمي داند و اين سوالي بوده كه در قسمت اول عامدانه مبهم و بدون جواب رها شده بود . لينكليتر كاملا ثابت كرد كه براي ساختن فيلمي نسبتا عاشقانه و يت براي تاثيرگذار جلوه دادن و برجسته نمودن عشق موضوع فيلم ، الزامي به تصوير كردن عيني رابطه جنسي در برابر ديدگان مخاطب وجود ندارد و مي شود عاشقانه ساخت و ٣ك س هم به ميان آورده نشود .

دو قسمت سوم بحثها تبديل به جدل مي شوند و جدلها ريشه دار هستند ؛ يعني مانند قسمت دوم موضوعي آني به بحث تبديل نمي شود و پس از مباحثه پايان يابد ، بلكه ريشه ها خود را آشكار مي كنند و كوچكترين قضايا موضوعات كهنه عميق را تازه مي كند . هر دو در زمينه كاري بسيار موفق اند اما نسبت به كار يكديگر بديين هستند ، و مشكلات بچه ها و مسايل كاري و همسر پيشين جسي و چيزهاي ديگري مطرح مي شود كه كاملا خصوصيتهاي واقعي زندگي اكثريت افراد جامعه است .

هرچقدر كه شروع رابطه فانتزي و شايد دور از انتظار و حتي غير واقعي بنمايد و يا حتي باشند كساني كه حسرت چنان رابطه اي را داشته  و مجذوب اين آشنا شدن زيبا شده باشند ؛ اما وقتي وارد زندگي مشترك شدند ، همه رومانتيك بازيها و يا ايده آل پردازيهاي دو قسمت پيشين كاملا خط مي خورد و مي بينيم كه حتي افرادي كه كاملا آگاهانه ازدواج كرده اند و خود از صاحبان انديشه مستقل به خود هستند ( سلين فعال محيط زيست - جسي نويسنده ) ، اما آنها هم به شيوه خود دچار اختلافاتي شديد شده و هستند .

واقعگرا بودن اين فيلم و اينكه موضوعات بسيار نزديك به موضوعات بطن جامعه ( حتي جامعه ما ) هستند ، باعث مي شود كه مخاطب ناخواسته فكر كند كه آن عشق چه بود و چه شد و از كجا به كجا رسيد ، و نزد خود بدنيال علت مي گردد . و اينجاست كه بايد بازهم مخالفتم را با اكتورز گرامي به ميان بياورم .

ايشان قسمت دوم و سوم را از لحاظ داستاني ، به چند دليل داراي مشكل مي داند : كشش نداشتن و انسجام نداشتن . اما بايد عرض كنم كه در فيلمهاي مفهوم محور ، فرم روايي داستان در حاشيه قرار مي گيرد و قرار نيست كه فيلمنامه نويس و كارگردان ( كه اينجا هر دو يك نفر است ) همه تماشاگران را بدنبال خود بكشد كه لذت ببرند . لذتي كه بعنوان هنر از اقسام هنري ( سينما ، ادبيات ، نقاشي ، پيكرتراشي ، آواز ، موسيقي و زيرشاخه هاي هركدامشان ) مي بريم هميشه جذاب نيست ، اصولا هنر قرار نيست كه همواره لذتبخش باشد ؛مخصوصا در كارهاي مفهومي اين موضوع شديدا صادق است . براي مثال در شبح آزادي بونوئل كدام مخاطب عام سينما مي تواند ادعا كند كه لذت يرده از تماشايش ! شايد هيچكس ؛ و ليكن كارگردانهايي كه محوريت را بر مفهوم و محتواي فيلم متمركز مي كنند ، آگاهانه و شايد هم بعضا از سر ناچاري ( كه بعيد به نظر مي رسد اينگونه باشد ) فيلمشان عامه پسند از آب در نمي آيد . [ بعنوان شاهدي غير دقيق ميتوان به IMDB مراجعه كرد . اين ٣ فيلم نمره منتقدينشان حدود ٩٥ است ، در حاليكه نمره عمومي آنها بين ٧تا ٨ مي باشد . ) پس مخلص كلام اينكه موضوع قرار است مخاطب را جذب كند نه تكنيكهاي فيلمسازي و روايي . ( مانند داستانهاي بورخس ( كتابخانه بابل ) )

و اكنون راجع به بخش دوم نظر ايشان مبني بر اينكه " انگار مي خواهند به زور سر و تهش را هم بياورند " كه به معني عدم انسجام داستاني است . اما به زعم بنده داستان در اين مجموعه ، كاملا منسجم پيش مي رود و اگر اغراق نباشد بايد بگويم كه قويترين عنصر فيلم از هر لحاظ است  . چند نمونه را سعي مي كنم كوتاه بررسي كنم ؛ آيا نمي شد رابطه جنسي كه از لحاظ زماني بعد از ٩ سال مشخص شد ، در همان قسمت اول بيان شود !؟ چرا ، مي شد ؛ اما به مفهوم قسمت اول لطمه مي زد و چون فيلم مفهوم محور است ، پس لازم است كه فرم روايي داستان در خدمت موضوع و در راستاي آن قرار گيرد . چرا سلين بعد از ٦ ماه سر قرار موعود نرفت و به مراسم تشييع جنازه مادربزرگش رفت ؟ آيا اين با عشقي كه ما انتظارش را داريم در تضاد نيست ؟ آري هست ، اما داستان در سبك رئال است و همين باعث مي شود كاراكتر سلين خاكسپاري مادربزرگش را بر عشق ترجيح دهد و از رومانتيك( به معني عشق نه مكتب ادبي )  شدن داستان جلوگيري شود . و مثالهاي بسياري كه چند مورد بصورت گذرا ذكر گرديد . در نتيجه بازهم تاكيد مي كنم كه تك تك جزئيات داستاني در اختيار هدف كلي كه مفهوم است قرار دارد و از شيوه معمول كه ما دوست داريم بيينيم ، پيروي نمي كند !

در مورد سر و ته داشتن و سر و ته هن آوردن هم كه قطعا موافق نيستم و علت آن نيز پر واضح است .

اگرچه هنوزجا براي نوشتن هست و موضوع بسته نشده ، ولي بيشتر ازين ادامه نمي دهم . چون هدف اين نگارش بيان ديدگاه بود نه نقد ! و لزومي به اضافه گويي وجود ندارد . نهايتا اين را نيز اضافه مي كنم كه بنده نمي گويم اين فيلم اصلا عاشقانه نيست ، اما عشقي كه در اينجا تصوير شده ، از منظري ديگر بايد ديده شود ، چرا كه فيلمي چون ساير عاشقانه ها نيست .


Life Is Beautiful
۱۳۹۳/۳/۲۹ صبح ۰۱:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, کنتس پابرهنه, خانم لمپرت, برو بیکر, اکتورز, Classic, مکس دی وینتر, Memento, ایـده آلـیـسـت
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۵/۲۳, صبح ۰۲:۲۷
RE: - soheil - ۱۳۸۸/۷/۲۲, صبح ۱۰:۵۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - MunChy - ۱۳۸۸/۸/۱۸, عصر ۰۶:۳۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۸/۸/۱۹, صبح ۱۲:۳۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۸/۱۱/۱, صبح ۰۱:۱۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Negar - ۱۳۸۸/۱۲/۱۷, صبح ۰۱:۲۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۲/۱۱, عصر ۱۰:۳۹
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Savezva - ۱۳۸۹/۲/۱۸, عصر ۰۲:۵۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۲/۱۶, عصر ۰۸:۴۰
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۲/۲۰, صبح ۰۱:۱۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۲/۱۹, عصر ۰۷:۵۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Rick - ۱۳۸۹/۳/۱۱, صبح ۰۵:۲۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۳/۱۱, عصر ۰۷:۴۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۳/۱۲, عصر ۱۰:۱۴
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Rick - ۱۳۸۹/۳/۲۰, صبح ۰۵:۲۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۴/۱۸, عصر ۱۱:۵۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - john doe - ۱۳۸۹/۴/۱۹, صبح ۱۲:۴۲
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۸/۲۸, صبح ۰۳:۴۹
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۳۰, صبح ۱۲:۲۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۷, صبح ۰۱:۰۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۱۵, صبح ۰۲:۰۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۱۸, صبح ۰۹:۴۰
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۹/۱۸, عصر ۱۰:۴۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - golaftab - ۱۳۸۹/۹/۲۲, عصر ۰۲:۳۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - FONDA - ۱۳۸۹/۹/۲۲, عصر ۱۱:۱۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۱۱/۲۷, عصر ۰۸:۰۸
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۱/۲۷, عصر ۰۸:۴۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - sokOoooot - ۱۳۹۰/۱/۲۵, صبح ۰۱:۰۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - sokOoooot - ۱۳۹۰/۱/۲۶, صبح ۰۱:۱۷
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - Blanche - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵, صبح ۱۱:۱۴
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - رزا - ۱۳۹۰/۱۲/۱۸, عصر ۰۸:۲۰
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - بتی - ۱۳۹۰/۱۲/۲۰, عصر ۰۳:۰۳
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۱/۲۴, عصر ۰۶:۵۸
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۲/۲/۲۳, عصر ۰۶:۳۵
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۲/۳/۳۱, عصر ۱۱:۳۲
Mr. Smith goes to Washington 1939 - سروان رنو - ۱۴۰۰/۱۱/۹, عصر ۰۲:۲۳
عروس سیاهپوش 1968 - آلبرت کمپیون - ۱۴۰۰/۱۱/۲۸, عصر ۰۳:۲۸
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ... - soheil - ۱۴۰۱/۶/۱۸, عصر ۰۲:۳۹
سراسر شب - All Through the Night - سروان رنو - ۱۴۰۱/۱۱/۱, عصر ۰۷:۴۰
ساعات ناامیدی - پیرمرد - ۱۴۰۱/۱۲/۱۳, عصر ۰۳:۳۸
فیلم Life is beautiful 1997 - سروان رنو - ۱۴۰۲/۳/۳, صبح ۰۸:۳۱
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ... - Dude - ۱۴۰۲/۶/۱۰, عصر ۱۱:۱۶
look-whos-back - آدمیرال گلوبال - ۱۴۰۲/۱۲/۲۷, عصر ۰۶:۳۷
نشانی از شر Touch of evil - سروان رنو - ۱۴۰۳/۱/۶, عصر ۰۹:۱۴
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ... - Dude - ۱۴۰۳/۱۱/۲۱, عصر ۰۶:۱۲