شوگان که عالی بود.
فیلمنامهنویسان داستان و دیالوگها را با دقت نوشته بودند، تا بیننده بهخوبی بفهمد چه، چرا، و چگونه اتفاق میافتد.. توجه به شرح و بسط شخصیتها بهطوری که بیننده بهسرعت با انگیزهها و اهداف آنها آشنا میشد. مثال زدنی بود، ترکیب متنوع بازیگران و دیدگاههای قهرمانانشان که قابل درک بودند و سرنوشتشان که ذهن و دل را درگیر می کرد، سریال را به یکی از هیجانانگیزترین سریالهای سال تبدیل کرده بود. اتحادها و خیانتها و مرگها و جان بدر بردن ها، سریال را جذاب و در لحظاتی غافلگیرکننده میکرد. در عین حال خط داستانی اصلی فراموش نمیشد.
نشان دادن جنبههای سیاسی از دیدگاه شخصیتهای مختلف باعث میشد داستان برای بیننده قابل درکتر و پویاتر باشد. کاستیهای جزئی مثلا در قسمت سوم را هم، گستردگی و عمق سریال قابل چشم پوشی میکرد.
سانادا در نقش «ایشی تارا ناگا» بازی درخشانی داشت ، آسانو بهیادماندنی بود. کاسمو جارویس هم قانعکننده بود، ساوای هم به آرامی در دل جا باز کرد. استفاده گسترده از زبان ژاپنی باعث شده ارتباط با فضای ژاپنی داستان بهتر شکل بگیرد. ارج نهادن به ملتهای دیگر و فرهنگهایشان و پرهیز از انتقال حس برتری یا نگاه از بالا به پایین همیشه اهمیت زیادی داشته برایم. در سریال1980، دیدگاه ژاپنیها کمتر منعکس میشد و همهچیز از نگاه بلکتورون و به شکلی نا مطبوع روایت میشد. و در این نسخه. داستان و شخصیتها پیچیدهتر و چندوجهیتر شدهاند و نسبت به نسخه اصلی، دامنه و مقیاس سریال بهشکل چشمگیری گسترش یافته است.
فیلمبرداری چشمنواز، صحنههای باشکوه، دسیسههای سیاسی پیچیده، لباسهای بینقص، وفاداری به فرهنگ ژاپن، تولید حرفهای، فضاسازی زیبا ، موسیقی درخشان و بازیهای زیبا و غیرهم سریال را به اثری دیدنی تبدیل کردهاند، که هر قدم بعدی غیرمنتظره و جذاب به نظر میرسد. «شوگان» یکی از سریالهای برجسته امسال و سالهای قبلش است. به نظرم. هرچند قبل از نمایش سریال هم نظر مساعدی به آن داشتم، و چند ماهی در انتظار پخشش بودم و انتظاراتی هم داشتم که بر آورده شدند.
و این پست که تا قسمت - کمی مایوس کننده- سوم را دیده بودم، به گمانم ضعیف تر از قسمت سوم، نداشتیم. و البنه نسخه قدیمی این قدر هم بد نبود، مخصوصا برای زمان خودش. به تعبیر جناب سروان، نسخه قدیمی بهعنوان معیاری برای شناخت ارزش نسخه جدید هم خوب بود، که "مقایسه بهترین ابزار سنجش است." و نام سریالهایی شاخص و برجسته بهعنوان مبنای ارزیابی هم، میتوانستند مفید باشند.. و قسمت- بی ربط از هر نظر - آخر پست که برای فهمیدنش کمی به زحمت افتادم.
با تشکر از بتمن. آدرسی که دادند مرا یاد فیلم The Christian Revolt (1962) انداخت که در 10-12 سالگی دیده بودم. ازشروع فیلم با شوق وذوق منتظر شروع شمشیرزنی سامورایی نشستیم و آخرش هم هیچ! هر چند Christ in Bronze (1955) را دوست داشتم و اثر گذار بود. خودم هم با سریال میانه چندانی ندارم، مخصوصا اگر طول بکشد و یا فانتزی گونه باشد .
البته ترجمه بد بسیار اثرگذار می تواند باشد. مثلا ترجمه دقیق عبارت ."?Why tell a dead man the future" در دو صحنه سریال، جواب بسیاری سؤالات را در خود داشت، و برای درک احساسات و انگیزه ها بسیار مهم بود. البته دوبله قسمت دهم را پیدا نکردم.
این هم فیلم خوبی بود. فقط تقریبا سه ساعت برایش زیاد بود و قسمت پایانی،-آز آنجایی که راهی ولایت می شدند- هم اگر