سالها پیش فیلمی پخش شد اولش نقش اصلی فیلم توی خونه بود. انگار جشن تولد پسرش بود که داشت با پسرش از طریق تصویری مثل اینترنت یا همچین چیزی حرف می زد.بعد از خونه میزنه بیرون و متوجه میشه یک هیولا زیر دریاچه است و اون حاضر میشه بره ببینه اون پایین آب چه خبره. دوبلورش هم فکرمی کنم بهرام زند بود.

یک فیلم هندی هم بود درباره دو دختر جوان دوقلو که یکیشون با مادر و فکر میکنم داییش خارج زندگی می کنه و دیگری با پدرش در هندوستان. انگار دو تا دختر از هم بیخبرند. طی حوادثی همدیگر و می بینند و فکر می کنم جاشون رو با هم عوض می کنند و در نهایت پدر و مادرشون به هم بر می گردند.

یک فیلم هندی دیگه هم بود که چند زن و شوهر پدر و مادرشون رو طرد می کنند در حالی که بچه هاشون که یک دختر و پسر بچه هستند ناراضی هستند و پدر بزرگ و مادربزرگشون رو می خواند سالها می گذره بچه ها بزرگ می شند و به پدر ومادرشون می گند همانطور که شما والدینتون رو ترک کردید ما هم شما رو ترک می کنیم. اونها پدر و مادرشون رو رها می کنند و به پیش پدربزرگ و مادربزرگ شون بر می گردند.

سریالی هم بود که سالها پیش در برنامه کودک و نوجوان فکر کنم به نام بچه های دهکده پخش می شد که چند تا بچه دختر و پسر میرن به گشت و گذار و بعد انگار راهو گم می کنند و منتظر بزرگترها می شند.همش همین بود.

همچنین یک فیلم کوتاه که سالها پیش باز هم در برنامه کودک پخش شد درباره پسر بچه نابینایی که توسط دو مرد که برادر دوقلو بودند ربوده شده بود.

فیلمی هم بود با بازی بازیگر قدیمی فرانسوی میشل کنستانتین که یادمه آخرش کشته می شه و بعد یکباره نشون داده میشه که بچه هاش بزرگ شدند و قاتل پدرشون رو می کشند و فرار می کنند.

فیلمی هم بود که نقش اصلیشو ریموند لاولاک بازیگر ایتالیایی سریال مینو بازی می کرد که خلبان هلیکوپتر بود و در پایان به خاطر شجاعتهاش مدال افتخار می گیره.

و در نهایت هم فیلمی بود کمدی درباره یک رئیس که کیفش با یک بچه عوض می شه. اونقدر دست به دست میشه تا در نهایت دوباره به همون رئیس می رسه  و معلوم میشه توی کیف کیکی هست که مادرش برای تولدش پخته و براش فرستاده!

خوب ببینم اینارو کی یادشه.