[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> آدمیرال گرامی سپاس
» <آدمیرال گلوبال> ممنون از مارک واتنی بابت کارتون های اخیر...
» <مارک واتنی> رابرت عزیز ارادتمندم
» <رابرت> تشکر از اظهار محبت شارینگهام عزیز و سپاس از مارک واتنی به خاطر مجموعه "پروفسور بالتازار"
» <رابرت> آلبرت کمپیون عزیز، متأسفانه مشکل عدم رعایت پاکیزگی و حقوق شهروندی در مناطق شمالی کشور به خاطر حضور بعضی گردشگران بی‌فرهنگ، مضاعف می‌شود!
» <شارینگهام> برگی زرین در کارنامه ی رابرت عزیز
» <مارک واتنی> کارتون به یاد ماندنی "پروفسور بالتازار" دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...8#pid45508
» <آلبرت کمپیون> جناب رابرت، مطلب "نوروز خود را چگونه گذراندم؟" خیلی حق بود. شما تنها نیستید برادر، ما هم تقریباً همین مشکلات رو داریم.
» <رابرت> به یاد مرحوم قاسم افشار در "خاطرات سودا زده من" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...4#pid45504
» <شارینگهام> مستند «سرانجام رعفت» هم اکنون از شبکه ی مستند
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,257
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11489
( 19010 تشکر در 1593 ارسال )
شماره ارسال: #95
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

ظاهر خبر کوتاه و ساده بود :  برنارد هپتون , بازیگر سریال معروف ارتش سری درگذشت.

اما برای ما ساده نبود :  آه ه .... ارتش سری ... کافه کاندید ... آلبر فوآره .... آن مرد پایدار و شجاع .

رئیس رستوران کاندید بود اما خودش همه کار می کرد ... از تمیز کردن ظرف ها و کف رستوران تا شستن سبزی و میوه و حتی پاک کردن شعارها از روی دیوار کافه. گاهی بسیار مهربان می شد تا جاییکه  وسط شلوغی رستوران برای همسر علیل و سابق اش بستنی به طبقه بالا می برد و گاه چنان خشن می شد که بی هیچ ترحمی خلبانان یا افرادی که ممکن بود اطلاعاتی را لو بدهند می کشت.

همه اینها به کنار ...

او سردسته خط نجات بلژیک بود که در پوشش کافه داری , خلبانان سقوط کرده متفقین را پناه می داد و از مرز رد می کرد آن هم زیر گوش گشتاپو و اس اس . دل شیر داشت . هر بار که کسلر و برانت و راینهارد , افسران آلمانی , به کافه اش می آمدند دلهره داشتیم که گیر بیفتد اما او با خونسردی تمام از آنها پذیرایی می کرد و کافه اش را پاتوق امنی برای آلمانی های متجاوز کرده بود .

وقتی در اواخر سریال به زندان افتاد , شیرازه کار خط نجات از هم پاشید. مونیک دوشان , همسرش ( در واقع دوست دخترش)  او را به پول پرستی و بی تفاوتی متهم کرد و با یک افسر انگلیسی آشنا شد. وقتی در سکانس آخرین دیدار این دو , آلبر پاکت پول را به مونیک تقدیم کرد و برایش آرزوی خوشبختی کرد کمتر کسی می توانست در این وداع کازابلانکا گونه جلو اشک اش را بگیرد , حتی خود برنارد هپتون نازنین .

:heart:

سروان رنو - کافه کلاسیک

لینک مطلب: http://cafeclassic5.ir/showthread.php?ti...7#pid37397

Image result for bernard hepton Albert Foiret


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۷/۵/۱۱ صبح ۱۱:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکارلت اُهارا, پرنسس آنا, شارینگهام, رابین‌هود, Classic, مراد بیگ, oceanic, مموله, آدری لاووا, کاپیتان اسکای, زرد ابری, آدمیرال گلوبال, جناب سرگرد, مکس دی وینتر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - سروان رنو - ۱۳۹۷/۵/۱۱ صبح ۱۱:۲۴