[-]
جعبه پيام
» <آرلینگتون> دست جناب کمپیون مهربان درد نکنه واقعا . خیلی خوبه جناب سروان عزیز . رنگی و شاده
» <سروان رنو> آلبرت کمپیون .... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=445&pid=4207
» <شارینگهام> به به! چه زیبا! طراحش کی بوده؟
» <آرلینگتون> سردرکافه چقدر عالیه . رنگی و شاد . ممنون
» <آرلینگتون> با چه سختی و مشکلات ، به این سوی زمین برای اکتشافات میرفتند . واقعا عجیبه
» <آرلینگتون> ارادت آقای بای مهربان . پس پاسخ فیلیپین و گوام بود . واقعا متعجبم از مردمان قدیم . چه اراده و توانی داشتند . از آن سوی کره ی زمین
» <آقای با> در هر حال جناب آرلینگتون بحث ماژلان ابتر نماند خواندنش توام با تصویرسازی ذهنی بسیار لذتبخش است جواب: فیلیپین(جزایر بهشتی) گوام (جزیره روسپی‌‌ها)
» <آقای با> ولی چیزی نیست که من پنجاه و خورده‌ای سال به‌دنبالش باشم ، اما نمی‌دانم چرا هر روز دوستی، رتبه‌ای که قبلا داده بود را پس میگیرد!
» <آقای با> قربان وجود پرمهرت جناب آرلینگتون، رتبه قبل از اینکه تلاشی برای ارج‌نهادن به داشته‌های یک نفر و تشکر از فعالیت‌های بلاعوض باشد، اظهار محبت است
» <آرلینگتون> نقشه ی ژیوگرافیک کشورها و کره زمین سالهاست از ذهنم محو شده . ولی ساموآ همون ور ها باید باشه فکر کنم.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3.33 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات سودا زده من
نویسنده پیام
رابرت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 143
تاریخ ثبت نام: ۱۴۰۰/۶/۲۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1849
( 2072 تشکر در 143 ارسال )
شماره ارسال: #79
مرکز بهداشت

(۱۴۰۰/۹/۸ صبح ۰۱:۲۶)رابرت نوشته شده:  

در پست‌های قبل به عرض رساندم که:

در بهمن ۱۳۷۴ با امید، انگیزه و اشتیاق فراوان، مشغول تحصیل در رشته تولید (گرایش برنامه‌سازی تلویزیونی) دانشکده صدا و سیما شدم.

پس از پایان تحصیلات، با عنوان رسمی کارگردان -و البته با شغل‌های متفاوت کارگردانی، تصویربرداری، تدوین و نویسندگی- در واحدهای مختلف معاونت‌های سیاسی، استان‌ها و سیما فعالیت کردم.

به طور خلاصه طی این سال‌ها در هر سه بخش اصلی تولید، تأمین و پخش برنامه تلویزیون تجربه کسب کردم و در شوراهای مختلف عضویت داشتم.

تمام ادارات و سازمان‌های دولتی، مراکز درمانی خاص خود را دارند که خدمات اولیه مداوا و بهبود را به کارمندان و کارگران تحت پوشش خود ارائه می‌دهند. بی‌گمان تعداد زیادی از دوستان، با این مراکز آشنایی دارند؛ چرا که اگر خودشان هم حقوق‌بگیر دولت نباشند، به واسطه شغل پدر، مادر و یا بستگان، گذرشان به این مراکز افتاده است. این مراکز یک ویژگی خاص نسبت به سایر درمانگاه‌ها، کلینیک‌ها و بیمارستان‌ها دارند و آن هم آشنایی نسبی مراجعه‌کنندگان، به واسطه فعالیت مشترک صنفی و کاری است.

سازمان صدا و سیما هم از این امر مستثنی نیست و عمر مرکز بهداشت و درمان آن -که کارمندان به اختصار، آن را مرکز بهداشت، صدا می‌زنند- به دوره پهلوی بازمی‌گردد.

مرکز بهداشت و درمان صدا و سیما در خیابان ولی عصر، نرسیده به سه راه توانیر

(عکس، برگرفته از سایت Google Map) 

من هم به واسطه بیماری و یا رسیدگی‌های پزشکی خود و خانوداه ناچارم گهگاه به این مرکز مراجعه کنم. راستش حضور در این مرکز، در موارد انگشت‌شماری باعث خرسندی است. وقتی همکار، هم‌کلاسیِ دوران دانشکده و یا آشنایی را می‌بینی که مدت‌ها از او بی‌خبر بوده‌ای... اما متأسفانه در بیشتر موارد، دیدار رفقا و آشنایان در این مرکز خوشایند نیست. دوستی را می‌بینی که گرد پیری بر چهره و موهایش نشسته و احتمالاً دچار بیماری مقطعی و یا مزمن شده است. درمورد مرکز بهداشت صدا و سیما، شرایط به نسبت سایر مراکز هم رده دولتی بدتر نیز هست. خیلی وقت‌ها با بازیگران قدیمی رادیو و تلویزیون، صدا پیشه‌ها، مجریان، کارگردان‌ها، تهیه‌کننده‌ها، تصویربرداران، صدابردارها، منشیان صحنه و حتی عوامل خدماتی مواجه می‌شوی که سال‌ها پیش، جوانی‌شان را برای تولید انواع برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی صرف کرده‌اند* و حالا پیر، بیمار و درگیر بیماری هستند.** rrrr:

چند وقت پیش که برای ترمیم دندان به این مرکز رفتم، با دو شوک بزرگ روبرو شدم. یکی از بازیگران قدیمی رادیو و تلویزیون که عمری نقش انسان‌های پر صلابت را بازی می‌کرد، دست به دیوار گرفته و به سختی قدم از قدم برمی‌داشت. (همه از او خاطرات فراوان و نوستالوژیکی داریم.)

دقایقی نگذشت مردی را دیدم که بر اثر سکته توان راه رفتن نداشت و در پی پیچیدن نسخه‌اش بود. تصمیم گرفتم داروهای او را تهیه کنم تا آن همه پله را بالا و پایین نکند. موافقت کرد. دفترچه درمانی‌اش را گرفته و به داروخانه مراجعه کردم. به ناچار نگاهی به صفحه مشخصات دفترچه او انداختم تا هنگام صدا زدن متصدی داروخانه، سر وقت به باجه بروم. حیرت کردم. این فرد یک کارگردان مؤلف و خوش فکر سینما بود که تا چند سال پیش، آثار قابل توجه و متفاوتی ساخته و کارگردانی کرده بود... هر چه اصرار کردم، پول داروهای فراوانش -که البته با بیمه مبلغ چندانی نبود- بر عهده من باشد؛ نپذیرفت و کارت بانکی خود به همراه رمز آن را به من داد تا هزینه داروها را به حساب خودم منتقل کنم.

این حال و هوا و دیدارِ هم‌زمانِ دو هنرمند با آن احوال جسمی‌شان خیلی ناراحت‌کننده بود؛ هر چند چاره‌ای نیست. آدمیزاد آه است و دم و به قول قدیمی‌ها گوشت انسان لب طاقچه است...

-----------------------

* از کارافتادگی خیلی از انسان‌ها در هر شغل، رده و طبقه اجتماعی، ناراحت‌کننده است. یک کارگر معدن که عمری زیر زمین نمور و تاریک زحمت کشیده و گازهای بد بو را به ریه کشیده است؛ معلمی که از صبح تا دیر وقت حنجره پاره کرده و مطلبی را به دانش‌آموزانش یاد می‌دهد؛ کشاورزی که سال‌ها روی زمین زحمت کشیده و عرق ریخته است؛ کارگری که دستانش از سختی سنگ و آجر و آهن پینه بسته است؛ صنعتگر و نجاری که چند بند انگشت را طی سالیان، زیر دستگاه‌های وحشتناک و بی‌رحم از دست داده است؛ ...

اما در اینجا منظور من، انسان‌هایی هستند که به واسط تولید یک اثر قدیمی، خاطرات مشترکی را برای تعداد زیادی از افراد جامعه خلق کرده‌اند.  

** از مسابقه "هشیار و بیدار" بگیرید تا "جُنگ هفته"؛ از سریال "رعنا" بگیرید تا "صبح جمعه با شما"؛ از ... 


يا رادَّ ما قَدْ فات... (ای برگرداننده آنچه از دست رفته است...)
۱۴۰۴/۴/۱۴ عصر ۰۱:۲۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Emiliano, آرلینگتون, سروان رنو, آقای با, آدمیرال گلوبال, Classic, مراد بیگ, شارینگهام, ترنچ موزر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
خاطرات سودا زده من - سروان رنو - ۱۴۰۰/۶/۳۰, عصر ۱۰:۰۹
پیش شماره - رابرت - ۱۴۰۰/۶/۳۱, عصر ۰۹:۳۵
خارج از نوبت - رابرت - ۱۴۰۰/۷/۱۸, عصر ۱۱:۳۲
آنا... - رابرت - ۱۴۰۱/۲/۵, عصر ۰۵:۲۷
RE: آنا... - مموله - ۱۴۰۱/۲/۵, عصر ۰۹:۳۵
RE: خاطرات سودا زده من - سروان رنو - ۱۴۰۲/۲/۳۱, صبح ۰۱:۱۸
RE: خاطرات سودا زده من - Classic - ۱۴۰۲/۳/۱, صبح ۱۱:۰۵
RE: خاطرات سودا زده من - سناتور - ۱۴۰۲/۳/۴, عصر ۰۳:۲۳
RE: خاطرات سودا زده من - سروان رنو - ۱۴۰۲/۱۱/۲۵, عصر ۱۰:۳۵