قدیمیترین خاطرهام درمورد دگرگونی کارکرد مغز به دوران کودکی و سالهای آغازین دهه ۶۰ برمیگردد. مادربزرگ مادرم (از طرف پدرش) به فراموشی و به قول امروزی، آلزایمر مبتلا بود. خانوم گذشتهها را با تمام جزئیات به خاطر داشت؛ اما حافظه کوتاه مدتش حتی ۱۰ ثانیه پیش را به یاد نمیآورد.
بعد از ظهر جمعهای در اوایل دهه ۶۰ بود و ما به منزل بابایی رفته بودیم. من حدود هفت یا شاید هشت ساله بودم. در آن روز بابایی از مادرش مراقبت میکرد. فیلمی با حال و هوای سال ۵۷ از شبکه یک پخش میشد. مرحوم کاظم افرندنیا و عنایت بخشی طبق رسم مألوف این نوع فیلمها در آن سالها مشغول قلع و قمع مبارزان بودند. خانوم هم پای تلویزیون نشسته و فیلم را میدید. هر مبارزی که در خونش میغلطید، آه از نهاد خانوم بلند میشد و با آن لهجه غلیظ شیرازی میپرسید:
- این کی بود؟
خاله "ی" هم طبق معمول و دور از چشم بابایی، سر به سر خانوم میگذاشت و بیدرنگ میگفت:
- منوچهر بود خانوم!
خانوم هم محکم روی پایش میکوبید و بلندبلند گریه میکرد. منوچهر، خواهرزاده خانوم بود و او را خیلی دوست میداشت. این اوضاع چند ثانیه ادامه داشت تا خانوم همه چیز را فراموش میکرد. با کشته شدن مبارز بعدی، سؤال خانوم و پاسخ خاله "ی" عیناً تکرار میشد و دوباره چند ثانیه گریه و زاری خانوم! در طول فیلم شاید بیست بار منوچهر کشته شد و پیرزن بیست بار روی پایش کوبید و حتماً پایش را کبود و آش و لاش کرد!
خانوم در تیر ۱۳۶۴ و پس از دو سال ابتلا به بیماری فراموشی درگذشت
***
مرداد ۱۳۹۳ در مرکز صدا و سیمای کرج مشغول فعالیت بوده و در واقع سه ماهی بود که از تهران به آنجا تبعید شده بودم! اوضاع کار و مراوده با کارکنان که غالباً با سفارش این و آن در مرکز مشغول کار شده و در واقع هیچ چیز از رسانه و هنر نمیدانستند، کم بحرانی نبود که خبر درگذشت رابین ویلیامز (Robin Williams) بر ناراحتیام افزود. رابین ویلیامز دوستداشتنی با آن همه نشاط و سرزندگی که از او دیده بودم، تحت تأثیر افسردگی حاد و نیز شروع بیماری پارکینسون، راهی دهشتناک را برگزیده بود.
رابین ویلیامز فقید (۲۰۱۴-۱۹۵۱)
یادم هست که حلق آویز شدن او چه شوکی به دنیا و دوستداران هنر وارد کرد؛ آخر هیچ کس باور نداشت که رابین ویلیامز با آن خندههای ملیحش این طور ناباورانه، سخت و تلخ با زندگی وداع کند.
***
جنازه مریلین مونرو (Marilyn Monroe) بازیگر مشهور آمریکایی در تختخوابش پیدا شد و علت مرگش، اوردوز دارویی به دنبال افسردگیهای مکرر و تغییرات خلق و خوی ناگهانی و غیر قابل پیشبینی ذکر شد.
مریلین مونرو (۱۹۶۲-۱۹۲۶)
مونرو هنگام مرگ در اوج شهرت بود و تنها ۳۶ سال داشت.
***
مارک پریستلی (Mark Priestley) بازیگر جوان و خوشچهره استرالیایی -که او را در مجموعه زیبای پرستاران (All Saints) دیده بودیم- با سقوط خودخواستهاش از طبقه بیست و سوم هتلی در سیدنی شوک بزرگی به همکاران و مخاطبانش وارد کرد. مشکلات او به خاطر خط داستانی در قسمتهای آخر حضورش، به شدت و سرعت فزونی مییافت و نهایتاً در ۲۷ آگوست ۲۰۰۸ به بهمنی سهمگین تبدیل شد.
مارک پریستلی (۲۰۰۸-۱۹۷۶) و جولینا آندرسون (-۱۹۸۰) در مجموعه پرستاران
مرگ ناگهانی و تلخ او، نویسندگان و سازندگان پرستاران را به دردسر بررگی انداخت تا چارهای برای چگونگی حذفش از سریال پیدا کنند؛* هر چند به عقیده من، آنها نیز در این حادثه بیتقصیر نبودند؛ زیرا شواهد نشان میدادند که او حال خوشی ندارد و اوضاع روحیاش به شدت متلاطم است. (اگر در خاطرتان باشد او در این مجموعه، نقش دَن گلدمن را بازی میکرد که عاشق اریکا تمپلتون با بازی جولینا آندرسون (Jolene Anderson) میشود. در قسمتهای آخرِ حضورِ مارک پریستلی، این دو شخصیت (دن و اریکا) ازدواج میکنند؛ اما اریکا به طرز عجیبی مفقود شده و جستجوهای دن برای یافتن او نتیجهای ندارد.)
***
ناراحتیهای روح و روان فقط گریبان رابین ویلیامز، مریلین مونرو و مارک پریستلی را نگرفته است. چه بسا دوستان، اقوام و دور و بریهایی که از انواع مشکلات سخت و جانفرسای روحی و روانی رنج میبرند. (حتماً شما هم مثل من نمونههای متعدد در اطرافتان سراغ دارید.)
***
مشاهیر و هنرمدان ایرانی هم از این امر مستثنی نیستند:
شاید معروفترین و غمانگیزترین سرنوشت از این دست، دامن غلامرضا تختی را گرفت. وقتی با آن همه مرام و معرفت با کوهی از مشکلات اجتماعی-اقتصادی و از دیگر سو توقعات فراوان مردم و اطرافیان روبرو شد و کاری از دستش برنمیآمد. او در لاک خود فرو رفت و دیگر بیرون نیامد و سرانجام شد آنچه نباید میشد...
غلامرضا تختی (۱۳۴۶-۱۳۰۹)
حسین پناهی با آن روحیه لطیف و طبع نازک که گاه همین روحیه مانند یک دژ عمل کرده و ارتباط دیگران با او را سخت و حتی گاه ناممکن میکرد! او مدام میخواند و مینوشت؛ اما در تنهایی، تنهایی و تنهایی... سرانجام تنهایی، دود سیگار و فکر و خیال فراوان، طپش قلبش را به یغما بردند.
حسین پناهی (۱۳۸۳-۱۳۳۵)
مهری ودادیان با آن کارنامه درخشان که علاوه بر آن همه ناراحتیهای مزمن جسمی (دیابت، فشار خون، مشکلات ریه) به پارکینسون و آلزایمر هم مبتلا شده بود.
مهری ودادیان (۱۳۸۹-۱۳۱۵)
فهیمه راستکار با آن صدای تکرار نشدنی، سالها با فراموشی دست و پنجه نرم میکرد.
فهیمه راستکار (۱۳۹۱-۱۳۱۲)
داوود رشیدی، یکی از بازیگران بینظیر این مملکت سالها گرفتار فراموشی بود.
داوود رشیدی (۱۳۹۵-۱۳۱۲)
شهلا ریاحی با آن همه سابقه بازیگری و حضور جلوی دوربین، چند سالی بود که کمتر کسی را میشناخت.
شهلا ریاحی (۱۳۹۸-۱۳۰۵)
فردوس کاویانی عزیز و خوشخنده که در سالهای آخر عمر به خاطر افسردگی و پارکینسون، حتی توانایی لبخند زدن نداشت و بیماری او را از درون آب میکرد.
فردوس کاویانی (۱۴۰۲-۱۳۲۰)
و این اواخر حسین خانیبیک که فراموشیاش تا آنجا پیش رفت که دیگر نمیتوانست حتی سخن بگوید.
حسین خانی بیک (۱۴۰۳-۱۳۲۰)
این فهرست؛ اما بسیار مطولتر است و چه بسا عزیزانی که بدون اطلاع دیگران با مشکلاتشان دست و پنجه نرم میکنند و با دردشان میسوزند و میسازند...
یک نکته را فراموش نکنیم. بیماریهای روحی بسیار وحشتناک و سهمگین هستند و باید هر چه سریعتر تحت درمان قرار گیرند؛ در این میان شاید سگ سیاه افسردگی** که در میان پیر و جوان بسیار فراگیر شده، درمان قطعیتر و مناسبتری نسبت به بیماریهایی چون آلزایمر، پارکینسون و ... داشته باشد.***
نباید نسبت به مشکلات روحی بیتفاوت بود...
-----------------------------------------------------
* اگر عمری باقی بود نوشتاری را به چرایی حذف بازیگران از سریالهای تلویزیونی اختصاص خواهم داد.
** کوچکترین شناختی از عملکرد این کلینیک ندارم و ارسال این لینک صرفاً به خاطر متن علمی و قابل توجه آن است.
*** شدت بیماریهای روحی-روانی بسیار متغیر و متفاوت است. این بیماریها گاه منشأ فیزیکی هم دارند و در واقع با مشکلات مغز و اعصاب در هم تنیده میشوند. ممکن است هر کدام از ما به افسردگی کوتاه مدت و مقطعی مبتلا شویم و کار برخی از اهالی این کره خاکی نیز به جنون مطلق میکشد. همچنین انواع بیماریهای روح، روان و اعصاب بسیار گوناگون و مختلف هستند. افسردگی، آلزایمر و پارکینسون تنها تعدادی از این بیماریها هستند. وسواس، اضطراب، دوقطبی و چند قطبی، اسکیزوفرنی، فتیش، مازوخیسم و ... از دهها مشکلات روح و روان هستند که هر کدام خصوصیات خود را دارند.