حدود یکماه پیش با جناب "شارینگهام" در مورد تلهتئاترهای خاطرهانگیز دهه ٦۰ حرف میزدم و چند لینک مربوط به یکی دوتا از ماندگارترینِ این تئاترها را بین هم ردوبدل کردیم خوشبختانه تقریبا منهای تلهتئاترهای نایابی مانند حصار در حصار و سوزنبانان اکنون به مدد فضای مجازی به اکثر این آثار هنری که نمیدانم به چه دلیل در آرشیو صداوسیما خاک میخورند، دسترسی داریم ولی واقعا دلیل عدم بازپخش این آثار گرانبها و فاخر و به معنای واقعی "هنری" بر من پوشیده است.
بگذریم خاطرهای از دوران کودکیم مربوط به پخش تلهتئاتر دست بالای دست در اوایل دهه شصت دارم که میخواهم هماینک تعریف کنم و امیدوارم بعد از اینکه لینک این تلهتئاتر رو در قسمت چت باشتراک گذاشتم و اندکی درموردش بحث کردیم ، دوستانی که همان زمان این اثر زیبا رو دیده بودن خاطرات آن دوران برایشان زنده شده باشه و بقیه دوستان عزیز علاقمند به تئاتر هم کنجکاو شده و آن را نگاه کرده باشند.
در این تئاتر آقایان: بازیگران قابل احترام کشورمان مانند زندهیاد محمدعلی کشاورز و آقای علیرضا خمسه به همراه هنرمند نامدار و محبوب سینما و تئاتر مرحومه بانو جمیله شیخی ایفاگر نقشهای آن بودند داستان تئاتر را بالاجبار تا جایی که خاطرهام معنایی داشته باشد تعریف میکنم ، علیرضا خمسه در نقش چوپانی بود که کارفرمایش از او به دادگاه شکایت کرده بود با نقشهی حیلهگرانهی وکیل مدافعش با بازی زندهیاد محمدعلی کشاورز در جواب تمام سوالات در دادگاه مانند گوسفند بع بع میکرد! این هنرمند گرانقدر را در دوران جوانی تصور کنید [فایل ضمیمه] ، در پاسخ به سوالات فقط میگفت:
بَـبَـععععع بَــــــــــــــــععععع (بله) نَــــــع نـَـــَــَـع نع (نه) و یا بَــبـــــبع؟؟ (چی؟!)
خلاصه ... این بعبع کردنها آن زمان ورد زبان مردم شده بود و مردم در کوچه و بازار و علیالخصوص جمع دوستان بع بع میکردند و بقولی دیالوگی بود که وارد زبان و محاوره مردم شده بود؛ مثل دیالوگهای برره «ای که گفتی یعنی چه؟ این پول گوشه نوداشته بید، پول وده، زیرمیزی و ..»
موضوع را تا اینجا داشته باشید برویم سراغ دست گلی که من به آب دادم!! دوستان نوارهای کاست قدیمی را بهیاد دارید؟ مثلا گلچین شاد، گلچین معین، هایده و غیره ، اکثر این نوارها در پایان یک یا دو دقیقهای جای خالی داشتند چون این زمان برای قراردادن یک قطعه موزیک با متوسط زمان ۴ تا ۵ دقیقه کافی نبود منتها ما همین یکی دو دقیقه را با ذوق و سلیقهی خودمان کاریش میکردیم ... بعضی وقتها ترانهای که از رادیو کویت یا ایستگاههای دیگر پخش میشد را در همان قسمت ضبط میکردیم ، بعضی وقتها هم خودمان قسمتی از ترانه مورد علاقهمان را با آن صدای گوشخراشمان میخواندیم و رکورد میکردیم ... اما من چکار کردم؟؟ بله در آن قسمت با صدای بلند حدود دو دقیقه بعبع کردم و آنرا ضبط کردم!!! بعله! دقیقـــــــــــــا" دو دقیقه فریاد زدم :
➖ بَع بَع بَــــــــَـــــبَــــــــَــــع بع بَــَــــــَـــــــع بع بــــــــع بَع ! .... بع بع بـــــع .... بع بــــــــع!!
خلاصه ... نوارکاست قاطی بقیه نوارها شد و موضوع را فراموش کردم تا روزی که در کوچهی ما عروسی شد، اون وقتها عروسی ما کوردها خیلی ساده بود چند ساعتی دو یا سه نفر هنرمند با سازهای محلی میآمدند میزدند و مردم هم در حیاط خانهی خود یا حیاط خانهی یکی از همسایهها و یا قسمتی از کوچه میرقصیدند ولی بار اصلی موزیک، همان نوار شاد موسیقی بود که معمولا بین دوستان و همسایهها دست بدست میشد البته همه در خانه تلویزیون و یا ضبط صوت نداشتند اما نوار شاد "شەریفە باوکەڕۆ" که با مضمونی طنز و شاد و ریتمی که مخصوص نوعی رقص منطقه موکریان است را ما در خانه داشتیم و تقریبا همه همسایهها از آن اطلاع داشتند و گاه و بیگاه به امانت میگرفتند و پس میآوردند؛ اما من روی کدام نوار بعبع کرده بودم؟! بعله درست حدس زدین همین نوار مشهور هەڵپەڕکێ کوردی، من یادم نبود به مادرم بگم چه بلایی سر نوار آوردهام و مادرم همان نوار را به همسایهمان داده بود!
فکرش را بکنید، حداقل پنجاه شصت نفر در حال رقص، دو برابر این مقدار افرادی که دور آنها حلقه زدهبودند و تماشا میکردند و بقیه مدعوین ؛ صدای ضبط صوت در بالاترین میزانِ خود بود و بلافاصله بعد از اتمام آهنگ ، صدای دورگهی خشدار و انکرالاصوات بنده که اوایل سن بلوغم بود، درست دو دقیقه "بعبع" گفتنهای من پخش شد و همه شنیدند و روده بر شدند از خنده!
القصه، من بیخبر از داستان و دستهگلی که به آب داده بودم از مدرسه آمدم خانه و به مجردی که رسیدم مادرم با خنده داستان را برایم تعریف کرد و گفت: آخه چه کاریه؟؟ چرا باید روی نواری که میدانی به بقیه میدهیم صدای خودتو ضبط کنی؟ آنهم چه صدایی و با چه لحن و شدتی!!
یادش به خیر دوستان اینهم خاطرهی خندهدار دوران کودکی من و علیرضا خمسه و بع بع گوسفند، خدایا چه دورانی بود ، چقدر ساده بودیم، چه دلخوشیهایی و ... چه ... زندگییی ... یادش به نکویی