سلام

اسم فیلم اول

باد سیاه

می باشد.

خلاصه ی داستان:

فیلم با نمایی نزدیک از مردی میان سال شروع می شود که در وسط یک بیابان و زیر آفتاب سوزان می گوید:«بالاخره یه روزی میام و دو شقه ت می کنم ،بیابون لعنتی!»

***

مردی به نام مانوئل،به استخدام شرکت راه سازی در می آید که ضمن تجربه ی بسیار در شناخت صحرا و راه سازی، اخلاق تندی دارد .به همین خاطر ،همسرش نیز از او جدا شده است. به همین دلیل،در میان مردم به « سلطان بی صفتان»معروف شده است. هر کس او را سلطان صدا کند،با برخورد شدید مانوئل مواجه می شود به استثناء دوست قدیمی و صمیمیش.

در حین عملیات راه سازی ،پسرش جورج که اکنون یک مهندس راه سازی شده،به دیدنش می آید.ولی با برخورد سرد مانوئل روبه رو می شود.دوست مانوئل او را به خاطر این کار،سرزنش می کند و مانوئل تصمیم می گیرد که پسرش را در کار راه سازی،شریک کند.جورج و چند تن دیگر در طی یک مأموریت،در صحرا گم می شوند.(یکی از همراهان جورج،همان شخصی است که در زیر آفتاب سوزان،دچار نابینایی موقت می شود و از شدت ناراحتی و این که دوستانش او را تنها گذاشته اند،شروع به تیراندازی بی هدف می کند و در آخر هم خودکشی می کند...)

پایان فیلم،مانوئل در غم از دست دادن جورج عزادار است و در تحقق آرزوی دیرینه اش،خوشحال.

******

فیلم دوم هم که دوست عزیزمان،Kurt Steier

اشاره کردند:

سانشوی مباشر