[-]
جعبه پيام
» <ترنچ موزر> دونالد ساترلند ، از بازماندگان سینما کلاسیک درگذشت
» <لوک مک گرگور> پت و مت یا جن و جودی؟! https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...9#pid45599
» <شارینگهام> پست بسیار زیبا و سینمایی ورزش 3 در وصف برد پرگل آلمان https://www.varzesh3.com/news/2048718
» <سروان رنو> آقای اسمیت به واشنگتن می رود ! ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...5#pid45595
» <رابرت> "ناصر"های گوینده-دوبلور در "خاطرات سودا زده من" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...2#pid45592
» <شارینگهام> تقدیم به کنتس عزیز: «نومید مشو ،امید می‌دار ای دل* در غیب عجایب است بسیار، ای دل»
» <کنتس پابرهنه> جناب شارینگهام عزیز مرسی برای این کشفیات... پس من از حالا به خودم وعده ی پنجمین ستاره رو دادم.
» <سروان رنو> بحث تاریخی درباره مهاجران و تیم ملی فوتبال آلمان و فرانسه ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...8#pid45568
» <شارینگهام> سلام و درود ، خوش آمدید
» <master of puppet> سلام به تمامی کاربران کافه کلاسیک
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سینمای علمی، تخیلی و فانتزی
نویسنده پیام
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3948 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #20
به بهانه تولد باز لورمان

نوشتن درباره فیلم مورد علاقه ات واقعا کار سختیه... یک جور وسواس آدم رو اذیت می کنه. اینکه علاقه ات اعتماد به نفست رو میاره پایین.

یکجور قانون نانوشته هست که تو رو منع می کنه از نوشتن... مثل قانونی که پزشک ها رو از عمل کردن آشنایانشون منع می کنه.

هرچی می نویسی نمی تونه توصیف خوبی باشه از اون علاقه ات. برای همین اصولا هی نوشتن درباره اونا رو به تعویق میندازی که نکنه یه وقت چیزی بنویسی که حق مطلب رو ادا نکنه...

بخصوص اینکه وسط نوشتنت دستت بخوره و کروم بسته بشه و کل زحمت امروزت بپره و دیگه هر چی بنویسی مثل قبلی نشه

امروز 17 سپتامبر تولد بازلورمان است. یک کارگردان خاص. تکرار نشدنی. عجیب غریب. بسیار کم کار و عاشق زرق و برق و زلم زیمبو!

به همین مناسبت اون ممانعت درونی و اون کمال گرایی رو میذارم کنار و چند خطی درباره شاهکار ایشون مولن روژ (یا با تلفظ صحیح تر مولاغوژ) می نویسم. البته مسلما حق مطلب ادا نمیشه ولی به هر حال این تصمیم رو گرفتم...

[البته این فیلم موزیکال است و میشد آنرا در تاپیک فیلم موزیکال نیز مطرح کرد. اما اولا فضای فانتزی فیلم خیلی وزن سنگینی دارد ثانیا با وجود موزیکال بودن فیلم کلاسیکی محسوب نمی شود و تاپیک فیلم موزیکال در بخش سینمای کلاسیک است.]

888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888

88888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888

888888888888888888888888

باز لورمان متولد 17 سپتامبر 1962 سیدنی اکنون وارد 53 سالگی خود شده است...

مادر او یک معلم رقص باله و فروشنده لباس بوده و پدر او صاحب تئاتر و خودش به نوعی ترکیبی از این دو شغل را انتخاب می کند...

او در کودکی به کلاس رقص باله می رود اما بعد از مدتی به سمت تئاتر کشیده می شود و چند نمایش موزیکال را به روی استیج می برد. اولین کار سینمایی او به سال 1992 برمی گردد و فیلم Strictly Ballroom.

بازلورمان کارگردان پرحوصله و کم کاری است. در واقع فاصله دو فیلم متوالی او کمی غیرمتعارف است.

4 سال-5سال-7سال-5سال

در واقع اون در طول بیست و چند سالی که در سینما فعالیت داشته است تنها 5 فیلم ساخته است.

فیلم Strictly Ballroom فیلمی عاشقانه است درباره رقص. داستان شخصی که می خواهد سبک جدید رقص خود را ادامه دهد و با آن برنده یک مسابقه رقص شود.  لورمان داستان این فیلم را قبلا در سال 1984 در قالب تئاتر اجرا کرده بود و این فیلم به نوعی بازسازی همان تئاتر در قالب سینماست...

فیلم Strictly Ballroom چندان فیلم قدرتمندی نیست و با ندیدن آن چیز خاصی را از دست نمی دهید. بجز طراحی صحنه های پر زرق و برق و رنگارنگش. ترکیب رنگی شاد متناسب با سالن رقص که رنگ قرمز سهم بسزایی در آن دارد. در واقع این فیلم بعلاوه دو فیلم بعدی آن Romeo+Juliet و Moulin Rouge سه گانه بازلورمان را تشکیل می دهند که موسوم به سه گانه پرده قرمز است و وجه اشتراک این فیلم ها در کنار تم عاشقانه شان، استفاده از این طراحی خاص صحنه است.

البته در کنار طراحی صحنه ای که با ندیدن فیلم از دست می دید این موسیقی زیبای Doris Day هم هست که در این پست معرفی کردم که از دست ندید!

http://cafeclassic4.ir/thread-496-post-2...l#pid29447

فیلم بعدی او Romeo+Juliet یک فیلم بسیار عجیب غریب است. در این حد که بعد از گذشتن یک ربع از فیلم من واقعا نمی فهمیدم که زیرنویس فیلم درست هست یا نه؟!!

یک سری دیالوگ قلنبه سلنبه، عجیب غریب و بی ربط به هم... (به سبک فیلم فاجعه خرگوش ها از دیوید لینچ!)

در کنار دیالوگ های غیرملموس فیلم، موقعیت های عجیب و غریب فیلم هم هست که کلا داستان شکسپیر را از حالت اصلی خود خارج کرده است. در واقع داستان فیلم در خیابان های شهرهای امروزی اتفاق می افتد و پر از صحنه های ماشین سواری و تیراندازی و غیره است در کنار اتفاقات سنتی داستان اصلی...

اما در کنار تمام نقاط ضعف فیلم، نکته مثبتی که در آن دیده می شود جرقه های تولید فیلم بعدی اوست که یک شاهکار ماندگار سینمایی محسوب می شود.

تغییرات سرعت و صداگذاری اغراق شده و فانتزی را در چند صحنه این فیلم می توان مشاهده کرد. چیزی که یکی از شالوده های کارگردانی فیلم مولن روژ است.

از دیگر نکات جالب توجه فیلم نیز حضور لئوناردو دیکاپریو است. کسی که یکسال بعد از این فیلم در تایتانیک درخشید... نقش مقابل او را کلیر دنس بازی می کند.

و اما فیلم سوم سه گانه پرده قرمز که یک جهش خارق العاده محسوب می شود...

====================================

====================

========

=

مولن روژ (آسیاب قرمز) محصول سال 2001 شاخص ترین اثر باز لورمان است.

این فیلم نامزد 8 جایزه اسکار بوده که موفق به کسب 2 تا از آنها شده است. جایزه بهترین طراحی صحنه و بهترین طراحی لباس...

6 ماده ای که در بدست آوردن آنها ناکام ماند عبارت است از

بهترین فیلم، بهترین فیلم برداری، بهترین صداگذاری، بهترین تدوین، بهترین گریم و بهترین بازیگر نقش اول زن...

طراح صحنه و طراح لباس این فیلم کاترین مارتین همسر باز لورمان است. کاترین مارتین یک طراح داخلی منزل است و فعالیت او در سینما محدود می شود به فیلم های شوهرش. اما با این حال موفق ترین استرالیایی تاریخ اسکار است با 4 جایزه.

دو تا بخاطر مولن روژ و دو تا بخاطر فیلم گتسبی بزرگ (2013)

[بعضا برندگان اسکار کاغذی از جیب خود بیرون می آورد و سخنرانی خود را از روی آن می خوانند. کاترین مارتین وقتی برای جایزه فیلم گتسبی بزرگ به روی سن رفت به جای جیب از یک جای منشوری کاغذی بیرون آورد و گفت معذرت می خوام. عادت استرالیایی هاست که چیزهای مهمشون رو اونجا بذارند! :دی]

آشنایی کاترین مارتین و باز لورمان به سال 1984 و تئاتر Strictly Ballroom بر می گردد. همکاری آنها تا فیلم Romeo+Juliet ادامه پیدا می کند تا اینکه در سال 1997 ازدواج می کنند.

کارهای کاترین مارتین را می توانید در سایت او مشاهده کنید: http://www.catherinemartin.com

((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((​((((((((((((((((((((((((((((

))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))​))))))))))))))))))))))))))))

ایده اولیه فیلم مولن روژ در یک سفر به هندوستان به ذهن باز لورمان رسیده است. جایی که او از دیدن یک فیلم بالیوودی در کنار خیل هندی ها به وجد می آید...

او تصمیم می گیرد یک فیلم غربی با الهام از سینمای هندوستان بسازد. روندی که بعدها برعکس می شود و تعداد زیادی فیلم هندی از فیلم لورمان تاثیر می پذیرند...

رد پاهای مختلفی از هند در فیلم دیده می شود. از اطاق فیل گرفته تا داستان مهاراجه. کل قصه فیلم هم یک داستان خز عاشقانه هندی است که باز لورمان از آن یک شاهکار خلق کرده است.

داستان کلیشه ای یک فقیر که دختری زیبا او را به جای یک فرد پولدار اشتباه می گیرد و عاشقش می شود. و همان مثلث عشقی همیشگی که اصولا در فیلم ها به نفع فرد فقیر به پایان می رسد. [حالا کاری به واقعیت نداریم! :دی]

بنده اولین باری که این فیلم را دیدم هنوز فیلم موزیکال خاصی ندیده بودم. حتی خیلی فیلم فانتزی هم ندیده بودم. بعد از گذشت چند دقیقه از فیلم حالم بد شده بود. به نظرم یک فیلم خیلی مسخره و بچه گانه می آمد. بعلاوه اینکه زیرنویس فیلم هم با پسوند SUB/IDX بود که خودش خیلی روی اعصاب بود!

سریع فیلم را بستم ولی بعد از مدتی دوباره آن را باز کردم و به زور تحمل کردم. نهایتا هم در IMDB یک 6 نثار آن کردم. مدتی گذشت و به فیلم های موزیکال و فانتزی علاقه پیدا کردم. هر چه بیشتر می گذشت بیشتر به ابهت این فیلم پی می بردم. کم کم امتیازی که به این فیلم داده بودم رو افزایش دادم. 7. 8...

تقریبا شیفته یونیک بودن ساخت این فیلم شده بودم. ساعت ها صرف گشتن دنبال فیلم مشابهی کردم. جستجویی نسبتا بی نتیجه. نزدیک ترین فیلمی که تونستم پیدا کنم مسابقه سرعت برادران واچفسکی بود و چند فیلم هندی ضعیف.

خلاصه کار به جایی رسید که این فیلم تبدیل شد به یکی از محبوب ترین فیلم های من. از معدود فیلم هایی که می توانم بارها و بارها آنرا ببینم. یکی از 10 فیلمی که به آنها 10 داده ام...

////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\​\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\

فیلم مولن روژ با بودجه 52 میلیون دلاری ساخته شده است. البته در زمان اکران استقبال چندانی از این فیلم نشده است و فروش آن حدود 57 میلیون دلار بوده است.

فیلم بیشتر به یک موزیک ویدئو طولانی شبیه است. سرشار از رنگ های زیبا، آهنگ های متنوع، حرکات دوربین غیر معمول و اتفاقات عجیب و غریب...

شاخص ترین ویژگی فیلم طراحی صحنه آن است. بخصوص صحنه های مربوط به کاباره مولن روژ و بالاخص اطاق فیل.

نیمه ابتدایی فیلم به دلیل فضای شادتری که دارد غلظت رنگی بیشتری نیز در آن دیده می شود. در ادامه یک لایه خاکستری مانع نمود رنگ ها می شود...

در اطاق فیل ترکیب رنگی قرمز و طلایی با پس زمینه سورمه ای آسمان که با خوش سلیقگی تمام تزیین شده است... به همه اینها اضافه نور ملایم چراغ ها، ستاره های اغراق شده، نور مهتاب و ابرهای زیبای آسمان را...

... یعنی واقعا فانتزی تر از این نمیشه این صحنه را ساخت ...

.

طراحی لباس ها نیز چشم نواز است. لباس های بلند، دامن های پرچین و رنگارنگ رقاصه ها بسیار خیره کننده است. این رنگ های زیاد، ساتین که با لباس های ساده زیر نور سفید و آبی از بالا به پایین می آید را به شکل یک الماس درخشان نمایان می کند.

ضمن اینکه لباس های مردان فیلم نیز خیلی خوب انتخاب شده است و نقش بسزایی در شخصیت پردازی آنها دارد.

بازی بازیگران فیلم نیز بسیار فانتزی است و متناسب با حال و هوای فیلم است. اوان مک گرگور که بعد از این فیلم به پای ثابت عاشقانه های احساسی تبدیل می شود. البته قبل از او قرار بوده است دی کاپریو این نقش را بازی کند که این اتفاق نمی افتد.

نیکول کیدمن برای این نقش بسیار خوب انتخاب شده است. چهره سرد و بی روح او دقیقا متناسب با شخصیت ساتین است. در جریان فیلم برداری یکی از دنده های کیدمن نیز می شکند که البته اتفاقی میمونی بوده است چون بعد از این اتفاق دیوید فینچر نقش اول فیلم اطاق امن را قرار بوده به کیدمن به دهد به جودی فاستر رفیق دیرینه ما می دهد!

بازی ریچارد روکسبرگ، بازیگر نقش دوک نیز بامزه است. بخصوص صحنه هایی که حرص می خورد... بنده او را قبل از این فیلم در ماموریت غیر ممکن 2 دیده بودم ولی اصلا متوجه نشدم که این همان بازیگر است...

اما بازی درخشان جیم برودبنت نیز در فیلم بسیار تحسین برانگیز است. بازی او در این فیلم جایزه بفتا را برای او به ارمغان آورد. ضمن اینکه برودبنت در همان سال برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم دیگری شد.

از دیگر مشخصه های فنی مولن روژ، فیلم برداری خاص آن است. نماهای بسیار نزدیک از چهره های تمام رخ، زوم های عجیب، حرکت های سریع عرضی دوربین و چرخش های آن به خوبی سرگیجه ای و بهتی که با رفتن به مولن روژ به آدم دست می دهد را القا می کند...

تدوین خوب مکمل فیلم برداری مولن روژ است. پلان های کوتاه و ناقص ریتم خوبی به فیلم می دهد. ضمن اینکه زیاد و کم کردن سرعت پخش فیلم نیز چیزی است که در کمتر فیلمی دیده ایم. بعلاوه بعضا فریم بر ثانیه فیلم را نیز کم می کند و تصاویر به شکل گسسته پشت سر هم نشان داده می شود...

ورای این دو، صداگذاری عالی فیلم را می بینیم. استفاده از اصوات عجیب و غریب در ضمن تغییرات سرعت فیلم. چیزی که نمونه خیلی ضعیف تر آن را قبلا در Romeo+Juliet استفاده شده بود و بعدا نیز در فیلم مسابقه سرعت از آن بهره برداری شده است.

موسیقی فیلم نیز بسیار غنی است. مولن روژ یک موزیکال JukeBox محسوب می شود یعنی موزیکال هایی که در آن از آهنگ های معروف استفاده شده است. از جمله موزیکال های JukeBox جدید و معروف می توان به Across The Universe , Romance & Cigarettes و Mamma Mia اشاره کرد.

البته آهنگ های مشهوری که در این فیلم به کار رفته است عمدتا دستکاری شده ورژن اصلی هستند. بویژه چند آهنگ Medly (به قول ابی : سالاد مخلوط!) نیز در فیلم شنیده می شود که تلفیقی از چند آهنگ و ترانه معروف است.

از جمله این آهنگ ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

The Sound Of Music از فیلم اشک ها و لبخندها

All You Need Is Love از بیتلز

I Will Always Love You از ویتی هاستون

Smells Like Teen Spirit از نیروانا

Material Girl و Like a Virgin از مدونا

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||​||||||||||||||||||

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||​||||||||||||||||||

و اما داستان فیلم

--------------------

فیلم در پاریس 1900 رخ می دهد.

در ابتدای فیلم کریستین (اوان مک گرگور) را می بینیم که مشغول نوشتن یک داستان است. داستان زندگی خودش. درست یک سال پیش. 1899. داستان عاشق شدنش. عاشق دختر زیبایی به اسم ساتین (نیکول کیدمن) که الماس کاباره مولن روژ بوده است و الان دیگر زنده نیست...

کریستین با شنیدن حال و هوای بوهمی پاریس، علیرغم مخالفت پدرش از لندن به آنجا نقل مکان کرده است تا مشغول نویسندگی شود. (سبک زندگی بوهمی، به زندگی سرخوشانه هنرمندان آن دوره اتلاق می شود.)

درست زمانی که فکر می کند که چه چیزی بنویسد سقف خانه او فرو می ریزد و فردی بی هوش از سقف آویزان می شود. و بعد از آن سر و کله چند آدم عجیب و غریب پیدا می شود. چند هنرمند که مشغول تهیه یک نمایش برای مولن روژ هستند. فرد بیهوش نویسنده گروه است که از یک بیماری شلمانی(!) رنج می برد. کریستین به آنها کمک می کند تا داستان را تمام کنند. سپس پیشنهادی همکاری آنها را قبول کرده.

در این صحنه از فیلم یک مشروب سبز رنگی را به اتفاق می خورند که بعد از خوردن آن عکس روی بطری زنده می شود و شروع به آواز خواندن می کند. بازیگر این نقش کایلی مینوگ خواننده-بازیگر مشهور استرالیایی است. او را قبلا در فیلم StreetFighter در نقش Cammy دیده بودیم. (قابل توجه دوستان سگاباز!)  [کایلی مینوگ خواهر دنی مینوگ است مجری سابق X-Factor است!]

سپس به همراه این گروه به کاباره مولن روژ می رود. جایی که ساتین او را به جای دوک اشتباه می گیرد. ساتین قرار است پس از طرح رفاقت با دوک، او را مجاب کند که در مولن روژ سرمایه گذاری کند. اما به اشتباه مشغول مجاب کردن کریستین می شود(!) که وسط کار دوک سر می رسد!

اعضای گروه که با طناب خود را به پشت پنجره اطاق فیل رسانده اند، قبل از به هم ریختن اوضاع وارد گود می شوند و می گویند که مشغول تمرین یک نمایش هستند و فی البداهه یک دمو از نمایش را اجرا می کنند. این سکانس واقعا جالب و بامزه و شلوغ پلوغ است...

خلاصه دوک از نمایش خوشش می آید و حاضر به همکاری با ده برابر قیمت قبلی می شود بشرطی که ساتین مال او شود. صاحب مولن روژ، زیدلر (جیم برودبنت)، از این پیشنهاد استقبال می کند و قراردادی با دوک امضا می کند.

اما ساتین عاشق کریستین شده است. سکانس آواز عاشقانه آن ها که ،تنها چند دقیقه پس از سکانس قبلی است، نیز یک سکانس دیدنی است.

خلاصه ساتین با کریستین و گروهش مشغول تمرین نمایش می شوند. در این بین دوک چندین بار به رابطه بین ساتین و کریستین شک می کند ولی هر دفعه زیدلر با دروغ های عجیب غریبش او را متقاعد می کند که آن ها فقط همکار هستند.

نهایتا با سوسه آمدن های یکی از رقاصه های مولن روژ، دوک متقاعد می شود که رابطه ساتین و کریستین جدی است. برای همین سعی در تغییر پایان داستان نمایش (که به نوعی حالت انتزاعی داستان خود فیلم است) می کند. همچنین قصد کشتن کریستین را می کند. برای همین ساتین تصمیم می گیرد با کریستین فرار کند...

در این میان چیزی وجود دارد که زیدلر (و البته مخاطب) می داند ولی ساتین نمی داند. آن هم اینکه ساتین در اثر بیماری سل در شرف مرگ است.

برای همین زیدلر ، ساتین را متقاعد می کند که به کریستین بگوید او را دوست ندارد تا با اینکار جان او را نجات دهد.

ساتین این تصمیم را عملی می کند. به پیش کریستین می رود و می گوید دوک قول پول هنگفتی را به او داده است و سپس او را ترک می کند. کریستین روز نمایش به مولن روژ می رود. بازیگر نقش مقابل ساتین، همان عضو شلمانی گروه، مطابق انتظار سر بزنگاه بیهوش می شود و کریستین به جای او روی سن می رود. کریستین که از دست ساتین عصبانی است شروع می کند به سمت او پول پرت کردن ولی ساتین با خواندن شعری او را متقاعد می کند که همچنان عاشق اوست.

دوک که این صحنه را می بیند قصد می کند با تفنگ کریستین را بکشد که زیدلر با یک مشت مانع او می شود. ولی ساتین همانجا روی سن می میرد و قبل از مرگش از کریستین می خواهد داستان عشقشان را بنویسد...

دوک که همه چیز را تمام شده می بیند سالن را ترک می کند و حضار از همه چیز بی خبر، از این نمایش به وجد آمده و گروه را تشویق می کنند...

اکنون یکسال از آن ماجرا گذشته است. مولن روژ تعطیل شده و کریستین مشغول نوشتن آن داستان است...

iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii​iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

باز لورمان فیلم را به پدرش که قبل از ساخت فیلم فوت کرده است تقدیم کرده است...

۱۳۹۴/۶/۲۸ صبح ۰۳:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : واتسون, خانم لمپرت, سروان رنو, Princess Anne, زینال بندری, کنتس پابرهنه, حمید هامون, اسکورپان شیردل, ژیگا ورتوف, BATMAN, Classic, مگی گربه, نکسوس, تارا, زرد ابری, جروشا, پیر چنگی, گاندولف, اشپیلمن, مکس دی وینتر, سوفیا, آلبرت کمپیون, ایـده آلـیـسـت, شارینگهام, Kathy Day, باربوسا, مورفیوس
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
سینمای علمی، تخیلی و فانتزی - Memento - ۱۳۹۴/۵/۱۱, عصر ۱۰:۰۰
RE: سینمای علمی، تخیلی و فانتزی - تارا - ۱۳۹۴/۱۱/۱۰, صبح ۱۲:۵۱
RE: سینمای علمی، تخیلی و فانتزی - Memento - ۱۳۹۴/۱۱/۲۵, عصر ۰۶:۵۴
RE: سینمای علمی، تخیلی و فانتزی - تارا - ۱۳۹۴/۱۱/۳۰, عصر ۰۳:۱۴