
نام فیلم: خداحافظ رفیق
نام ترانه : جمعه
نام خواننده : فرهاد مهراد
آهنگساز: اسفندیار منفرد زاده
ترانه سرا : شهریار قنبری
مدت : 4 دقیقه و 33 ثانیه
سال ساخت : 1350
متن ترانه:
توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعه ی غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
نفسم در نمیاد جمعه ها سر نمیاد
کاش میبستم چشامو این ازم بر نمیاد
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه
جمعه ها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه
با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه
خنجر از پشت میزنه اون که همراه منه
داره از اب سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه

مثلث جادویی فرهاد و اسفندیار منفرد زاده و شهیار قنبری در واقع پیش از ساخت ترانه جمعه شکل گرفته بود. اسفندیار منفرد زاده یکسال قبل از ساختن جمعه فرهاد مهراد را که 27 سال بیشتر نداشت در کافه کوچینی کشف میکند. جوانی که در آنموقع بیشتر به خواندن شعرهای خارجی روی آورده بود. او گمشده خود را برا خواندن ترانه مرد تنها برای فیلم رضا موتوری یافته بود. حالا فرهاد با خواندن ترانه جمعه یک جاودانه دیگر را تقدیم مردم تشنه میکند.
شایعات زیادی در خصوص این ترانه و ربط آن به فضای سیاسی آنزمان رواج دارد. اما همه ما میدانیم که این ترانه هیچ ارتباطی با جنعه سیاه و 17 شهریور ندارد. زیرا اتفاقات 17 شهریور هفت سال پس از ساخته شدن این ترانه به وقوع پیوست. اما بعدها عوامل سازنده این ترانه بدشان نیامد که به نوعی به این ترانه رنگ و بوی سیاسی بدهند. بعدها خانم فائقه آتشین نیز این ترانه را بازخوانی کرد اما شنیدن این ترانه با صدای فرهاد یک چیز دیگریست.

شهریار قنبری در کتاب دریا در من در خصوص این ترانه اینچنین نوشته است:
«در یک عصر جمعه، ترانۀ جمعه را در خانۀ اسفندیار نوشتم. روبروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم. ترانه را به امیر نادری و فیلم خداحافظ رفیقاش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلد صفحۀ چهل و پنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانیی ما. پشت جلد. دستانی چروکیده. پیر. سیاه. گرسنه. پای این تصویر نوشتم: ـ نازنین، هدیهیی به تو که هر روزت، جمعه است. ترانۀ آمنه، با صدای آغاسی، همزمان منتشر شد. میگفتند: جمعه بیش از آمنه گل کرده است! جمعه، پیروزی ترانۀ نوین بود.» «منفردزاده» در همدلیای که با جریان سینمای متفاوت و معترض داشت و از بابت قولی که داده بود ملودی و ریتم آهنگ و ترانه را میسازد اما از آنجا که خود درگیر تعهدات دیگری است که باید به موقع آماده کند از «محمد اوشال» از آهنگسازان خوب و مطرح آن سالها میخواهد اجرای اینکار را تقبل کند و «امیر نادری» را نزد او میفرستند. «محمد اوشال»، در جواب به این درخواست همکار خود، قطعهای میسازد که بیشتر با سازهای بادی اجرا میشود. روی همین ریتم و ملودی که فضا و ضرباهنگی نظامی دارد، «فرهاد» سرودۀ «شهیار قنبری» را میخواند. حاصل آن هر چه هست اما به دل «امیر نادری» خوش نمینشیند. پس باز به خود «اسفندیار منفردزاده» باز میگردد و با این انتظار که خود او کار را تمام و قولی که داده را عمل کند. این رفت و آمدها با به پایان رسیدن صدا گذاری و دوبلۀ فیلم بیشتر و فشردهتر میشود. تا آخر شبی از روزی که دیگر خلق همه از این به تاخیر و تعویق افتادنها تنگ شده و کار دارد به رنجیدگی خاطر و آزردگی دل میکشد، «منفردزاده» سر راه به رستورانی که «فرهاد» شبها در آنجا میخواند میرود. ساعتی به انتظار تمام شدن نوبت خواندن فرهاد مینشیند و ساعت سه بامداد او را به همراه «شهبال شبپره» یکی از اعضای گروه «بلککتز» که «فرهاد» خوانندۀ آن است برمیدارد و از «رستوران کوچینی» در حوالی «بلوار الیزابت» راه به راه میرانند تا برسند به «استودیو طنین» در خیابان «ثریا» کوچۀ «رامسر». آنموقع از شب، استودیو آزاد است. «محمد اوشال» برای کاری شخصی هنوز آنجاست؛ «ناصر غواص» از جوانان علاقهمندی که کارهای نیستند ولی معمولا همان دور و برها هستند هم دم دست است. دیروقت است و چیزی به پگاه نمانده، قبل از اینکه «فرهاد» از پا در بیاید و به خواب بیفتد باید کار را تمام کرد. پس «شهبال شبپره» پشت درام مینشیند و «محمد اوشال» روی کلیدهای پیانو خم میشود و گیتار هم که دست خود «فرهاد» است. «اسفندیار منفردزاده» یکبار ملودی را با سوت میزند و زمزمه میکند. «شهرام غواص» را صدا میزنند که بیاید «سوت» را بزند. میآید. میزند و پشتبندش «فرهاد» میخواند. کل کار و اجرا در یک برداشت ـ بدون تکرار دوباره ـ ضبط و تمام میشود. ساعتی بعد که پگاه سر میزند، ترانۀ «جمعه» متولد شده است. «جمعه» با صدای «فرهاد»، بیهیچ چشمداشت مادی، و صرفا در جهت حمایت از «امیر نادری»، و فیلم «خداحافظ رفیق»، به او هدیه میشود. این ترانه کمی بعدتر با صدای «گوگوش» هم اجرا شد و به بازار آمد. ولی اجرای «جمعه» با صدای فرهاد که تلخ میخواند بیشتر مورد قبول افتاد و ماندگار شد. او با صدای خود، این ترانه را به یاد و خاطرۀ نسل و زمانۀ ما پیوند زد. هفت سال بعد از انتشار این ترانه، بار دیگر جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران، رخت عزا تن میکند و سیاهپوش میشود. جمعهای که هفدهم شهریور ماه سال پنجاه و هفت است. هنوز روزی از وقوع این کشتار نگذشته که نسخۀ دوم ترانۀ «جمعه» در تنظیم و اجرایی تازه، با ریتمی نظامی و تمی کوبنده به بازار میآید. «اسفندیار منفردزاده»، در اجرای صدای چکشواری که در شروع نمونۀ بازخوانی شدۀ این ترانه میشنویم؛ از کوبش ضربههای بر هم دو پاره سنگ، و در ادامه از صدای «اسفندیار قرهباغی»، خوانندۀ سرود مشهور «ای ایران»، برای بخش کورال و همسرایی بهره گرفته بود و «فرهاد» که اینبار آنرا با حس و حالی متفاوت از اجرای اول میخواند. این اجرای تازه با نام «جمعه برای جمعه»، در همدلی با واقعۀ جمعۀ سیاه ۱۷ شهریور منتشر شد و بعد از واقعۀ «سیاهکل» پیوندی همیشه با آن رویداد تاریخی نیز دارد.

حالا دیگه ترانه جمعه ار فیلم خداحافظ رفیق عبور کرده بود. اما بروبیکر همچنان این ترانه را بیاد ساخته های امیر نادری عزیز گوش میکند. هرچند فیلم خداحافظ رفیق در گیشه زیاد موفق نبود اما باید پذیرفت که کنجکاوی بسیاری از سینمارو ها برای شنیدن مجدد صدای فرهاد آنهم پس از موفقیت رضا موتوری در فروش فیلم بی تاثیر نبود.
ترانه جمعه متاسفانه مورد سوء استفاده قرار گرفت. این ترانه در واقع برای امیر نادری و خداحافظ رفیقش ساخته شد اما بعدها برای مقاصد دیگر جمعه مصادره گردید.
ویرایش: دوستان عزیز برای اطلاعات بیشتر در خصوص فرهاد می توانند به پست زیبایی که در همین خصوص حمید هامون عزیز نگاشته اند مراجعه نمایند
http://cafeclassic5.ir/thread-474-post-1...l#pid16524