Contemporary art - نسخه قابل چاپ +- کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir) +-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21) +--- انجمن: طراحی , عکاسی , انیمیشن (/forumdisplay.php?fid=53) +--- موضوع: Contemporary art (/showthread.php?tid=559) |
Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۳ صبح ۰۱:۲۶ غریو را تصویر کن، عصر مرا در منحنی تازیانه به نیشخط رنج. بامداد برای افراد بی هنر و بی دانشی چون من، برخورد با Contemporary art در اولین نگاه، پدیده ای است هولناک. از زمانی که عادت داریم هنر را به مثابه یک دوربین عکاسی در نظر بگیریم که به بهترین شکل میتواند تصویری واقعی و البته زیبا از جهان موجود ارائه دهد. آن چنان که هنرمندتر را آن میدانستم (یا میدانم؟؟) که به بهترین شکل بتواند تصویری ترسیم کند از یک منظره طبیعی مانند آهویی در دشت یا پیکره ای از چوپانی در صحرا یا .... اما این همچنان مرا در عجب میدارد که انجام دادن کاری که ابزارهای ساخت دست انسان به بهترین شکل ممکن میتوانند آن را انجام دهند، مگر چه برتری دارد؟ یک دوربین عکاسی به واقعی ترین شکل ممکن میتواند مناظر طبیعی را ترسیم کند. یا برای پیکر تراشی، ساده تر و بهتر از این که از بدن یک انسان قالب بسازیم؟ بحث در این باره نمیکنم که بنیه و دانشم یاری نمیکند و اساسا مانند آن فیلسوفانی شده ام که نه تنها مشکلی از انسان حل نمیکنند، که فقط بر ابهام او می افزایند! من هم فقط سوال میکنم به امید دیدار فرهیخته ای که زنگار از آینه این ابهامات بزداید. اساسا آن جمله با آن دو صفت در ابتدای گفتار من در این جستار، هرگونه قضاوت و داوری و حمله ای را میتواند خنثی کند.. بگذریم، Contemporary art که آن را هنر معاصر نام نهاده اند الزامی به پیروی از الگوهای پیشین ندارد. البته که این عدم الزام در بسیاری موارد میتواند به ابتذال کشیده شود و مانند شمشیری دو دم، در خیال هر از خانه قهر کرده ای این توهم را پدید آورد که هنرمندی بی بدیل است و یا در ذهن علیل هر خشک مغزی این توهم که آنچه میبیند چرندی بیش نیست. Contemporary art بسیار بسیار انسانی است. مفاهیم، اشیاء، جهان پیرامون و سایر موارد در حضور انسان معنا پیدا میکنند و این پرداختن به انسان و جهان پیرامون اوست که امروزه بسیار مورد نیاز است. خلاقیت در آن اهمتی فوق تصور دارد. سادگی در برخی آثار آن چنان موج میزند که حیرت عجیبی بدنبال دارد. مگر میشود با استفاده از دو شیء بسیار ساده روزمره، اینچنین مته در ذهن انسان نهاد و مفهومی را به او یادآور شد؟؟ استفاده همزمان از چند رسانه (صدا، تصویر، نقاشی، تکنولوژی و ...) در آن رواج دارد. در این هنر، مفهوم محوریت زیادی دارد و هنرمند آزادی زیادی در استفاده از ابزارها، برای نشان دادن مفهومی دارد که در ذهنش است. RE: Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۳ عصر ۱۲:۴۶ Anselm Kiefer مرز خاصی میان هنر و زندگی وجود دارد که که اغلب به طرز فریبنده ای جا به جا می شود. اما بدون این مرز، هنری وجود نخواهد داشت. هنر در جریان ساخته شدن اش، ماده کارش را از زندگی وام می گیرد و اثراتی از زندگی همچنان از لابه لای اثر هنری می درخشند. اما، در همین حال، فاصله نسبت به زندگی یک عنصر اساسی است، بن مایه هنر است. و زندگی همچنان اثرش را به جا می گذارد. هر چه اثر هنری در این نبرد میان هنر و زندگی زخمی تر شود، جالب تر می شود. RE: Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۴ صبح ۰۲:۰۰ "For me humor is a tool for comprehension, another form of studying things. It is a way to understand things by laughing at them and critiquing them." Damian Ortega RE: Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۱۹ صبح ۰۳:۰۱ RE: Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۲۱ صبح ۰۲:۲۹ RE: Contemporary art - oceanic - ۱۳۹۲/۶/۲۱ عصر ۰۷:۳۱ Performance Art پرفورمنس آرت به فارسی هنر اجرا و یا هنر نمایشگون ترجمه کرده اند و هنریست مرتبط با دیگر رشتههای هنری که برای بینندگان اجرا میشود. این اجرا میتواند از پیش نوشته شده یا فی البداهه، تصادفی یا کاملا هماهنگ شده باشد؛ ذاتی و خود جوش و یا دقیق از پیش طراحی شده، همراه با شرکت بینندگان و یا بدون حضور آنها باشد. همچنین اجرا میتواند به صورت زنده و یا از طریق رسانه به نمایش درآید. درواقع میتواند هر موقعیتی را که دارای چهار عنصر پایهای: زمان، مکان، بدن اجراکننده و یا حضور رسانهای آن و رابطهٔ میان اجراکننده و بیننده است، شامل شود. این هنر میتواند هرجایی اجرا شود، در هر محل یا با هر تنظیمات و هر مدت زمانی. حرکات و اعمال یک شخص و یا یک گروه در یک جای خاص و زمان خاص کار را شکل میدهند این هنر در دههٔ شصت میلادی از دل هنرهای تجسمی بیرون امد اما غالبا آن را به هنرهای نمایشی نزدیک می دانند، هر چند بسیاری از اجراگران به تمایز قاطع هنر اجرا بر هنر نمایشی اصرار دارند. هنر اجرا هنر زنده نیز نامیده می شود و اغلب دارای محتوای سیاسی، اجتماعی و فلسفی است و با هنر مفهومی ( Conceptual Art ) پیوند نزدیک دارد.
باید به این نکته اشاره کرد که اگرچه واژه "پرفورمنس" یا "اجرا" از تئاتر قرض گرفته شده است، ولی " پرفورمنس آرت" به طور بنیادی متصل به تئاتر نیست. در واقع پرفورمنس آرت در ابتدا دردنیای نقاشی و مجسمه سازی زاده و بعد وارد تئاتر شد. قصد دارم در این جستار که به هنر معاصر پرداخته شده است هنرمندی را معرفی کنم که از پیشگامان عرصه هنر اجراست بطوری که خود را مادربزرگ هنر پرفورمنس می داند. درآغاز به تعریف خود این هنرمند از پرفورمنس میپردازیم: "برای من، پرفورمنس ساختاری روانی و فیزیکی است ، که هنرمند خلق می کند تا در برابر تماشاچی و در زمان و مکانی مشخص وارد آن شود. پرفورمنس همراه با شروع تبادل انرژی با تماشاچی آغاز می شود و پس از ان هر اتفاقی که در این بازه زمانی مشخص بیافتد جزئی از پرفورمنس خواهد بود" مارینا آبراموویچ در سی نوامبر 1946 در بلگراد صربیا متولد شد. او یک امریکایی صربی اصل ساکن نیویورک است. وی از اوایل دهه 70 میلادی به کار هنر اجرا پرداخت. عموی بزرگش پاتریاچ وارنوای کلیسای ارتودکس صربیا بود. پدر و مادر وی پارتیزان بودند. پدرش طی جنگ جهانی دوم یک کماندو بود که به عنوان یک قهرمان ملی پس از جنگ مورد تقدیر قرار گرفت و مادرش دانیکا مقامی در ارتش داشت. در سالهای 60 هم جزو گردانندگان موزه انقلاب و هنر در بلگراد بود.
او در بین سالهای 65 تا 70 در اکادمی هنرهای تجسمی در بلگراد مطالعه های تکمیلی اش را گذرانده و بین سالهای 72 تا 75 نیز در اکادمی هنرهای زیبا به تدریس مشغول شد. در سال 76 یوگسلاوی را به مقصد امستردام ترک کرد. اجراهای آبراموویچ دو محور دارد: جسم و درد. شاخص های برجسته در اجراهای وی شامل رابطهی میان هنرمند بعنوان مجری و مخاطب، طاقت بدنی و امکانات مفاهیم ذهنی می باشد. «مارینا آبراموویچ» یکی از جذابترین هنرمندان معاصر است که سرنوشت هنر اجرا را رقم زده است. اغلب در کار از محدودیتهای فیزیکی و روانیاش فراتر میرود، چارچوب میشکند، آدابورسوم را زیر سؤال میبرد، در خودش و مخاطبانش ترس را جستوجو میکند، هنر را با تجربهی فیزیکی و احساسی درمیآمیزد و با زندگی ارتباط میدهد. او ترسهایش را روی صحنه میبرد تا به قول خودش بر آنها برتری یابد. شخصیتی رُک، جسور و باجذبه و درعینحال بهطوری غیرمنتظره شوخ و خندهآور است. در قریب به چهل سال پرداختن به پرفورمنسآرت، همواره با چیزی که خود آن را «واقعیت واقعی» مینامد دست و پنجه نرم کرده است. در اولین نمایشش با استفاده از بیست چاقو و دو دستگاه ضبط تصویر انگشتان یک دستش را باز کرده و با دست دیگر یکی از چاقوها را بدست گرفته و بین انگشتانش بر فضای خالی میکوبید، هر وقت که بر حسب اشتباه چاقو به انگشتانش برخورد کرده و زخمی میشد، چاقو دیگری را بدست میگرفت و این عمل را تکرار میکرد و در طی این نمایش بیست بار زخمی شد. بعد فیلمها را دوباره پخش میکرد و به صدا گوش میداد و تلاش میکرد که دوباره همان اشتباه ها را تکرار کند. و با این کار گذشته و حال را با هم ترکیب میکرد. او میخواست که محدودیتهای ذهنی و فیزیکی بدن را بررسی کند . درد و صدای ضربات و صداهای مضاعف تاریخ و تکرار. با این قطعه ابروماویچ شروع به بررسی وضعیت هوشیاری و اگاهی در نمایش دهنده کرد : " زمانی که شما وارد پروفورمنس میشوید شما میتوانید بدنتان را وادار به انجام چیزهای کنید که قطعا در حالت نرمال هرگز قادر به انجام انها نبودید." در پروفورمنس بعدی، او با بنزین یک ستاره بر روی زمین ترسیم میکند و بعد این ستاره را روشن میکند. در اغاز ناخن های دست و پا و موهای سرش را جدا کرده و به درون اتش افکند . بطوری که با هر بار پرت شدن جرقه های از اتش به بیرون پرتاب میشد. این کار نمادی از پاکسازی (تزکیه) ذهن و جسم و خطاب کردن گذشته سیاسی اش بود بطوری که نهایتا خود را به درون اتش می اندازد و در مرکز ستاره قرار میگیرد. مخاطبین بخاطر وجود دود و شعله دیگر نمیتوانستند او را ببیند. بنابراین به او نزدیک میشوند و او را در حالی که از کمبود اکسیژن بحال بی هوشی افتاده بود از اتش به بیرون میکشند. بعدها او در مورد این تجربه اش میگوید: "خیلی عصبانی شدم برای اینکه فهمیدم که یک محدودیت فیزیکی وجود دارد: وقتی شما هوشیاریتان را از دست میدهید دیگر نمیتوانید در زمان حال حضور داشته باشید. و اجراگری کنید." در سال ۱۹۷۵ آبراموویچ در یک اثر نمایشی، با کارد نقش ستارهای را به عنوان نشانهای از سلطهی کمونیسم بر زادگاهش، یوگوسلاوی سابق روی شکمش حک کرد. در اثر دیگری با یک شانه ی فلزی ان قدر موهایش را شانه زد که از سرش خون جاری شد در اجرای «آزاد کردن صدا» آنقدر جیغ کشید تا صدایش را از دست داد یا در اجرای «وقفه در فضا» پی درپی به سمت دیوار دوید و به آن برخورد کرد تا آنجا که از حال رفت در نمایش بعدی یکی از پر چالش ترین پروفورمنسهایش را برای ازمایش کردن محدودیتهای روابط بین نمایش گر و مخاطب انجام می دهد. در واقع نقشی مفعولی به خود داده و اجازه میدهد تماشاگران هر طور که مایل هستند با او رفتار کنند. مارینا 72 چیز را روی یک میز قرار میدهد که مردم مجاز بودند به هر روشی که مایل هستند از ان اشیا روی بدن او استفاده کنند. بعضی از آنها چیزهای بودند که می توانستند لذت بخش باشند در حالی که بقیه اشیاء میتوانستند باعث درد و یا آزار وی شوند. میان این اشیاء روی میز یک رز یک پر و عسل، قیچی ، تیغ جراحی، یک تفنگ، و یک فشنگ....وجود داشت .بمدت شش ساعت مارینا اجازه داد که مخاطبین نمایشش بدنش و رفتارهایش را تحت کنترل بگیرند. ابتدا مخاطبین با حجب و حیا واکنش نشان دادند، ولی همینکه زمان گذشت و همچنان هنرمند مفعول باقی ماند، مردم خشن تر و تهاجمی تر رفتار کردند، بطوری که مارینا ان را اینگونه توصیف کرد: "آنچه که یاد گرفتم این بود: اگر همه چیز را به عهده مخاطب بگذاریم انها میتوانند شما را بکشند،
من احساس کردم واقعا مورد هجوم و حمله قرار گرفتم . لباسهای مرا بریدند. تیغهای رز را در شکمم کردند. شخصی تفنگ را به سمت سرم نشانه گرفت و دیگری ان را دور انداخت. یک فضای تهاجمی و خشن خلق شد. بعد از شش ساعت من ایستادم و شروع کردم به راه رفتن از میان تماشاگران . همه آنها دویدند، برای اینکه از مواجه شدن واقعی فرار کنند." نکته قابل توجه در این اثر قرار دادن آدمی در مقابل خویش است
کار های انجام شده با اولای در سال 1976 بعد از رفتن به امستردام با هنرمندی آلمانی به نام فرنک اووه لایزیپن معروف به اولای برخورد میکند هنگامی که مارینا و اولای همکاری خودشان را اغاز میکنند اگو (خویشتن خویش) و هویت هنرمند موضوع کارشان قرار گرفت. این اغاز یک دهه همکاری بود. برای اطلاعات بیشتر میتوانید آنلاین جستجو کنید.:)
زندگی زناشویی مارینا هم یک اثر هنری و نمایشی بود. او دوازده سال با اولای زندگی کرد. در یک اجرای مشترک با نام «عاشق ها: قدم زدن روی دیوار چین» (چین، 1988) که 90 روز به طول انجامید، آبراموویچ از انتهای سمت شرقی دیوار چین و اولای از سمت غربی دیوار به قصد ملاقات یکدیگر به سوی مرکز دیوار به راه افتادند و در زمانی که به یکدیگر رسیدند از هم برای همیشه خداحافظی کردند.
اثر «بالکان باروک» در ۱۹۹۷، روی تلّی از هزار و پانصد استخوان گاو در فضای گالری نشست و چهار روز متوالی آنها را با آب و برس میسابید، درحالیکه آهنگ قومی یوگوسلاو را که از کودکی در خاطر داشت میخواند و تصاویری از پدر و مادرش پشت سرش روی دیوار نشان داده میشد. فضای متعفن و بوی شدید و تجربهی غیرعادی در فضای زیرزمین دوسالانهی ونیز، که هیچ هنرمند دیگری راضی به قبول کردنش نشده بود، ارجاع مستقیم به مقولهی جنگ، شعار «باید آگاهیمان را شستشو دهیم» را به مخاطب میکوبید. این کار جایزهی شیر طلایی بینال ونیز را به خود اختصاص داد (The Artist is Present) هنرمند حضور دارد عنوان اخرین اثر اوست . می 2010 از 14 مارچ تا 31 می، موزه هنر مدرن نیویورک یک اجرا از مارینا را به نمایش گذاشت که 736 ساعت و 30 دقیقه به طول انجامید. او با ردایی بلند بر روی صندلی می نشیند و به فردی یا شرکت کننده ای که داوطلبانه روبروی او می نشیند، نگاه می کند. نگاه هایی که ممکن است هر کدام زمانی جداگانه داشته باشند، یکی یک دقیقه و دیگری یک ساعت. این اجرا در روزهای عادی هفت ساعت و در روزهای جمعه ده ساعت به طول می انجامیده و آبراموویچ در طول سه ماه اجرای مداوم آن در موزه هنرهای مدرن نیویورک در چشمان هزار و پانصد و شصت و پنج نفر نگاه کرده است و شگفت انگیز اینکه اکثر آنان پس از نگاه کردن به چشمان آبراموویچ گریسته اند همچنین آمدن لیدی گاگا برای دیدن ان باعث شد که شهرت او بین نسل جوانتر افزایش پیدا کند. مردمی که بطور نرمال به موزه نمیروند و درباره هنر پرفورمنس هیچ چیز نمی دانند بخاطر لیدی گاگاگاگا شروع به امدن کرده بودند.(; در آن سال درست قبل از اینکه پرفورمنس هفتصدساعتی «هنرمند حضور دارد» خود را در موزهی هنر مدرن نیویورک آغاز کند منتقدی از او خواست تا دربارهی تفاوت تئاتر و هنر اجرا صحبت کند. او پاسخ داد: "برای اینکه هنر اجرا کار کنید باید از تئاتر متنفر باشید! تئاتر دروغ و مصنوعی است، چاقو در آن واقعی نیست، خون واقعی نیست، و احساسات هم واقعی نیستند. پرفورمنس ولی واقعی است. چاقو و خون و احساسات همه واقعی است" هنرمند حضور دارد رکورد جذب بیشترین مخاطب را در تاریخ موزهی هنر مدرن نیویورک، با جذب حدود ۸۵۰ هزار نفر، شکست و بسیاری از مخاطبان تمام شب را در صف ایستادند تا رودررو انرژی و کار آبراموویچ در یکی از بهترین موزههای دنیا را تجربه کنند. در جای دیگری درباره باز تکرار آثار پیش از خویش مصمم و کاملاً قاطعانه میگوید: "هنر پرفورمنس باید زنده و باقی بماند. هنر پرفورمنس نباید روی دیوارها و تصویر برود. اگر با بدن و حضورمان اجرا و دوباره خلقشان نکنیم، دزدان و بیشعوران رقص و تئاتر بدون حتی ذکر منبع، بیش از آنچه درحالحاضر میکنند به دزدیشان ادامه میدهند. من از این بیاحترامی و سوءاستفادهای که از هنر اجرا میشود خسته شدهام. حتی ویدیوکلیپسازهای موزیک پاپ هم از آن دزدی میکنند. من میخواهم برای هنرمندان جوان فضایی را برای تجربهی تازهی کارهای نومان و آکونچی فراهم کنم و بهترین راهش این است که اینها دوباره اجرا شوند، تا دوباره زنده شوند." منابع: ویکی، اسوشییتدپرس، امید هاشمی دانشجوی دکترای هنر در پاریس که همکاری با مارینا آبروماویچ داشته است، چندین سایت خارجی و داخلی که متاسفانه نامشان را از خاطر برده ام امیدوارم این کوتاهی را ببخشایید. برای درک هنر همانند هر چیزی باید به گذشته آن رجوع کنیم یعنی به تاریخ آن. تاریخ هنر بسیار پر فراز و نشیب بوده است. اگر بخواهیم هنر امروز را درک کنیم باید حداقل آشنایی نسبی با تاریخ هنر و فلسفه داشته باشیم. چرا که همواره هنر (مقصودمان در دنیای غرب است) همگام با فلسفه و جریانهای فکری بوده است. اکنون که در دوره پست مدرن بسر میبریم طبعا هنر شکلش با تمامی دوره های قبل متفاوت میشود. و درک وضع فعلی آن مستلزم درک وضعیت فکری و باورهای این دوره است. به راستی فیلسوفان نقش تعیین کننده ای در این میان داشته اند و تعامل بین هنرمندان و متفکران وضعیت هنر را در دوره های مختلف رقم زده است. پرداختن به تاریخ پر فراز و نشیب فلسفه در اینجا ممکن نیست ولی این بس که پس از عصر روشنگری که با کانت آغاز شد و با روسو ، هگل، مارکس،انقلاب بزرگ فرانسه، داروین، فلوبر(هنر برای هنر)، بودلر(شاعر معروف فرانسوی)..... به بار نشست، دوره مدرن شکل گرفت. با تفکرات نیچه جرقه های دوره پست مدرن (یعنی نقض دوره قبل) زده شد. دوره ای که هیچ بنیان و هیچ ملاکی را بر نمی تابد. در حیطه هنر مدرن با حرکت انقلابی کوربه (نقاش رئالیست فرانسوی) در برابر رومانتیسم، به جنبه های واقعی و زندگی روزمره پرداخت و سر منشاء هنر امپرسیونیسم واقع شد که دقیقا به موازات تمامی پیشرفت های علمی و فکری آن روز بود. امروز مقتضیات زمان ایجاب میکند که هنر ابزاری تنها در انحصار ثروتمندان و ایده الوژیست ها و مذهبیون .... نباشد و در انحصار ماده (نقاشی، مجسمه و ....) نباشد بلکه برعکس فانی و زودگذر و در خدمت انعکاس مسائل مختلف از جمله سیاسی، اجتماعی، جنسی ... باشد که خیل گسترده ای از مردم مخاطب آن هستند (نه قشر خاص و فرهیخته) و هنرمندان دیگر در برابر زیباشناسی هنری بی اعتنا شده اند و انعکاس موضوع و مفهوم نقش اصلی را بازی میکند. هنرمند با استفاده از تکنولوژی روز که اصلی ترین ابزار اوست به بیان خویش میپردازد. RE: Contemporary art - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۲۷ صبح ۰۴:۵۸ Bruce Nauman بروس ناومن یکی از هنرمندان تاثیر گذار امریکایی در زمینه هنر معاصر در 40 سال گذشته بوده است. آثار او سوالهای ریشه ای در زمینه وجود و هستی و البته در خصوص دوگانه هایی همچون لذت و درد، مرگ و هستی، عشق و تنفر و ... را مطرح میکنند. او ابایی در استفاده از انواع تکنولوژی ها در آثار خودش ندارد و به کرات از لامپهای نئون، پروژکتور و تلویزیون استفاده کرده است. RE: Contemporary art - ژیگا ورتوف - ۱۳۹۴/۳/۸ عصر ۰۶:۱۱ RE: Contemporary art - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ عصر ۰۸:۰۱ درود دوستان؛ در برخی از غرفه های کافه کلاسیک محبوبمان خوشبختانه محصولات ارائه شده همگام با هنر روز، پیشرو هستند. این به روز بودن وقتی جذابتر است که پشتش و پشتوانه اش "اندیشه" باشد. عکسی، نقاشی ای، مجسمه ای و خلاصه هرچیزی که قابلیت بصری دارد جذابیت هم دارد و از همه مهمتر چالش برانگیز است و ذهن را به تکاپو وا می دارد، هنری معاصر و الزاما خلاق که بقول جناب شیندلر زاییده نگاهی کاملا انسانی بدون رعایت و پیروی از چارچوبها و الگوهای پیشین است... با مطالعه مطالب این صفحه برایم جالب شد ببینم آیا هنرمندان ایرانی هم در عرصه جهانی "هنر معاصر" Contemporary art حرفی برای گفتن دارند و جالب بود که در گذار اینترنتی به سایتی رسیدم با نام زیبا و پرمفهوم جادوی پارس Magic Of Persia. MOP یک بنیاد هنری فرهنگی است که در سال 2004 تاسیس و مقر اصلیش واقع در شهر لندن می باشد. این بنیاد تلاش دارد هنر مدرن ایرانیان را در داخل یا خارج از کشور برای جهانیان به نمایش گذاشته و برای هنرمندان ما بالاخص جوانان هنرمند در جوامع هنری بین المللی کسب اعتبار نماید. لذا در کشورهای مختلف نیز اقدام به برپایی نمایشگاههای هنری نموده و در آن هنر، فرهنگ و موسیقی غنی نسل امروز ایران زمین را عرضه می کند. در این راستا سایت بسیار فعال و زیبایی هم دارد که با چند پیش شرط از هنرمندان ایرانی در هرکجا که باشند عضو می پذیرد و جوایز معتبر دوسالانه هم به بهترین کار آنان می دهد. جایزه ویژه امسال آن بورس تحصیلی و اقامت سه ماهه از جانب یکی از انستیتوهای هنری بنام لندن و امکان همکاری مشترک یکساله با یکی از آرتیست های مشهور این رشته میکا سیلوا، با برپایی یک نمایشگاه در پاییز 2016 درلندن می باشد که هنرمند ایرانی تبار مقیم اسپانیا به نام نادر کوچکی برای ارائه طرح PIGEONHOLE، برنده و موفق به دریافت آن شد. که بنا بر اظهار نادر طرح او نموداری از تقابل جامعه و طبیعت در قالبی سیاه و سپید است و چند وجه دارد... هنرمندان علاقه مند تفسیر حرفه ای ایشان را در اینجا می توانند مطالعه بفرمایند: به علاوه تصاویر زیبا و فراوان از هنر معاصر ایرانی، اثر اعضا بنیاد در این سایت به نمایش گذاشته شده و حتما از دیدن آنها لذت خواهید برد که من دو طرح را که به علایقم نزدیکتر است از "جادوی پارس" انتخاب کردم . اولی حاصل ذوق و هنر خانم مژده نورمحمدی است که هدف از طراحی این تصویر را نشان دادن تحول تدریجی پوشش زن ایرانی در چارچوب سنت ها و محدودیت ها با گرایش و تاثیرپذیری به الگوهای مدرن غربی بیان کرده است. و دومی که شیفته اش شدم، اثری ظریف و نازنین از هنرمند جوان تهرانی علیرضا حصارکی: خوب است جوانان خلاق و هنرمند کافه بطور جدی سری به این سایت بزنند و با فراهم کردن پیش شرطهای عضویت به بنیاد جادوی پارس بپیوندند بلکه به لطف کردگار و همت والای ایشان با ارائه طرح های بدیعی که نمونه آن را حتی در کافه هم عرضه نموده اند، به توفیق دست یابند و برنده بعدی یکی از فرزندان کافه کلاسیک باشد و برای ما نیز افتخار آفرین گردد. |