تالار   کافه کلاسیک
معرفی کتاب‌های قدیمی (کاغذی یا صوتی/نوار کاست) - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21)
+--- انجمن: شعر , ادبیات , داستان (/forumdisplay.php?fid=54)
+--- موضوع: معرفی کتاب‌های قدیمی (کاغذی یا صوتی/نوار کاست) (/showthread.php?tid=201)


معرفی کتاب‌های قدیمی (کاغذی یا صوتی/نوار کاست) - Scarlett - ۱۳۸۹/۴/۲ صبح ۰۹:۴۴

درود

از آنجاییکه هر کجای دنیا هم که باشیم یک سری کتاب خوان هم پیدا می شوند ، اینجا هم متعلق به دوستداران کتاب و کتاب خوانی است . کتاب هایی که فیلم های شاهکار ِ بسیاری با اقتباس از آن ها ساخته شده اند .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - دزیره - ۱۳۹۰/۵/۱ صبح ۰۸:۲۲

مدتها بود که نام کتاب توجهم را جلب کرده بود تا این که به تازگی موفق به خواندنش شدم. گفتم شاید بد نباشد این جا معرفی اش کنم.با این که نام کتاب  اسم هنرپیشه معروف را یدک میکشد ، داستان ربطی به سینما و فیلم ندارد .هرچند با خواندن ان متوجه میشویم که نویسنده با دنیای سینما بیگانه نبوده است.

داستان درباره جوانی است به نام "لنی" که از نظر ظاهربه گری کوپر شبیه است و قهرمان دوران کودکی اش بوده است.او برای شرکت نکردن در جنگ ویتنام ازسربازی فرار کرده و به سوئیس گریخته است.او که به اسکی عشق میورزد، تمام وقت خود را همراه عده ای چون خود،به اسکی میپردازدو فقط تابستان ها برای کار پایین می اید.

او یک انارشیست تمام عیار به نظر میاید که به هیچ چیز پای بند نیست ، در اخر برخلاف انتظارش به عشق دختری گرفتار می شود.......

اما این ظاهر قضیه است. داستان را دانای کل،روایت میکند و درپس ان دنیا را وخصوصا امریکا را نقد میکند.

گزیده ای از جملات کتاب

-لنی میدونی چیه؟بگذار برایت بگم.از گری کوپر دیگه خبری نیست.هیچوقت هم دیگه پیدا نمی شه.امریکایی خونسردی که محکم روی پاهای خودش وایساده بود و با ناکسا می جنگیدو از حق دفاع می کردو اخر سر هم پوزه اشرار روتوی خاک می مالید،اون ممه رالولو برد.امریکای حق ودرستی، خداحافظ! حالا دوره ویتنامه.دوره شورش دانشگاه هاست، دوره دیوار کشیدن دور سیاه محله هاست.چاو،خداحافظ گری کوپر!

-برای بوجود امدن مردان تاریخی قرنها سابقه گندیدگی لازم است.برای بارور شدن مردان بزرگ کود تاریخ لازم است.گلهای عجیب و غریبیکه بوجود می اورد، مثل گاندی،ناپلئون.

- کسانی که عقاید احمقانه شان را ابراز میکننداغلب بسیار حساسند.هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشدکمتر باید با او مخالفت کرد.باگ می گفت :حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است.می گفت باید در برابر ان سر تعظیم فرود اورد، چون همه جور معجزه ای از ان ساخته است.

-همینکه اسباب رنج دختری شدیدبا او روابط شخصی برقرار کرده اید.هیچ وقت نباید کسی را اذیت کرد.چون وقتی زنی را ازردید به او نزدیک می شوید و این برای "ازادی از قید تعلق" خوب نیست.خانواده و برادری و میهن همه از همین جا شروع میشود.عاقبتش می شود چیزی شبیه ویتنام.صاحب پیدا میکنید و چاره ای ندارید جزاین که اسکی هاتان را کنار بگذارید.

-سفیر سابق سوئیس درمسکو ،بعد از سی سال خدمت حالا می دونی چه جور وقت میگذرونه؟دفتر راهنمای تلفن را میخونه، فقط برای این که با واقعیت و ادم های واقعی تماس داشته باشد.یه مجموعه مفصل از این راهنماها جمع کرده. از تمام دنیا،ازجمله مسکو.میگه دفتر تلفن یکی از بهترین کتاب هایی است که نوشته شده.همه اش واقعیته،پر از ادمهایی که حقیقتا وجود دارند.

-----------------------------------------------------------------------------------

کوتاه دربار ه نویسنده: رومن گاری نویسنده، خلبان و کنسول فرانسه.متولد 1914در لیتوانی. از14 سالگی به فرانسه رفته و انجا تحصیل می کند.او پس از ازدواج اولش که هفده سال دوام داشت با جین سیبرگ ، هنر پیشه معروف ازدواج کرد.او که در ظاهر ادم شوخ طبعی بوده،یک سال پس از خودکشی سیبرگ ،یعنی در سال 1980 خودکشی کرد.از ان دو یک پسر باقیمانده که ظاهرا در کتابی رازهایی از زندگی خودش وپدر ومادرش را مطرح کرده. او فیلمنامه دو فیلم طولانی ترین روز و قتل را نوشته وهمسرش هم در ان بازی کرده.

 

عکسهایی از رومن گاری و جین سیبرگ




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۰/۵/۱ عصر ۰۶:۲۱

(۱۳۹۰/۵/۱ صبح ۰۸:۲۲)دزیره نوشته شده:  

نسخۀ پی دی اف کتاب رو میتونید از  اینجا  دانلود کنید. البته باید عضو باشید.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - میثم - ۱۳۹۰/۷/۲ صبح ۱۱:۵۳

http://up7.iranblog.com/images/69d5xxe60figl5st1lm2.jpg

دریافت


**********

آیا از اینکه همسایه تان زباله هایش را در جوی آب می ریزد عصبانی هستید؟ .... آیا از دیدن مجری های تلوزیون عصبی می شوید؟ آیا با شنیدن حرفهای سیاستمداران دچار رعشه و ناسزاگویی می شوید؟ آیا وسوسه خفه کردن بزرگترهای فامیلیی که دائما مشغول فضولی و نصیحت گویی و بزرگتری هستند زیاد به سراغتان می آید؟ ... رابطه تان با همسرتان چطور است؟ به فکر جدا شدن از او هستید یا آنقدر شرور است که حتی جرات جدا شدن از او را هم ندارید؟ بچه های تخس و شروری که دائما باعث سرافکندگی تان می شوند هم دارید؟

اگر پاسختان به این پرسش ها مثبت است، این کتاب برای شماست. چرا که شما با بیشعورها سر و کار دارید و کتابی در باب پدیده حماقت و بیشعوری در جوامع کنونی به عنوان راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت؛ راهنمای ارزشمندی برای شناخت و درمان عارضه بی شعوری و نحوه رفتار با مبتلایان به این بیماری است. اما اگر پاسختان به پرسش های بالا منفی است، احتمالا خطر جدی تری شما را تهدید می کند! (از مقدمه مترجم)

************** 

فهرست:

مقدمه مترجم – مقدمه نویسنده

بخش نخست: چرا کسی بیشعور است و چرا یک نفر باید بخواهد بیشعور باشد؟ (1-سرگذشت فِرِد  2-سرگذشتهای دیگر  3-تعریف بیشعوری  4-ماهیت بیشعوری  5-شدت بیشعوری)

بخش دوم: انواع بیشعورها (6-بیشعور اجتماعی  7-بیشعور تجاری  8-بیشعور مدنی  9-بیشعور مقدس مآب  10-بیشعور عصر جدید  11-بیشعور دیوان سالار  12-بیشعور بیچاره  13-بیشعور شاکی)

بخش سوم: وقتی جامعه بیشعور می شود (14- تجارت به مثابه بیشعور  15-دولت به مثابه بیشعور  16-خواندن، نوشتن و بیشعوری  17-بیشعوری رسانه ای، یک اپیدمی واقعی)

بخش چهارم: زندگی با بیشعورها (18-کار با بیشعورها  19-دوستی با بیشعورها  20-ازدواج با بیشعور  21-بیشعور مادرزاد  22-فرزندان والدین بیشعور)

بخش پنجم: راه نجات (23-مراحل درمان  24-وسایل درمان  25-سخن پایانی)

************** 

درباره کتاب:

کتاب لحن و ساختاری پست مدرن دارد. نویسنده کتاب با اینکه مساله ای بسیار مهم را مطرح کرده در عین حال آن را جدی نگرفته است. گویی نظراتی که سالها میخواسته بیانشان کند چندان هم برایش مهم نیستند! نویسنده با قلمی طناز و روحیه ای شجاع و خودافشاگر و با پیش کشیدن ساده ترین و ملموس ترین مابه ازاها و با لحنی کاملا عامیانه و حتی مبتذل (عنوان اصلی کتاب Asshole no more است و راوی – نمی گویم نظریه دار -  کتاب خود را یک پزشک متخصص مقعدشناس بیشعور تحت درمان معرفی کرده است!) به موضوعی بس عمیق و حیاتی پرداخته است. این کتاب عملا مانند دارو در ظاهر یک خوراکی خوشمزه عمل می کند و خواننده اش درست در حالی که مسائل اصلی کتاب را جدی نمیگیرد نشانه های آن را به صورت جدی در خودش جستجو می کند! به عبارتی نویسنده موفق میشود به ناخوداگاه خواننده ای نفوذ کند که خود در کتاب یکی از خصوصیات او را "ناخودآگاه غیرقابل نفوذش" برمیشمارد!

فرمت ارائه مطالب کتاب به شکل کنایه آمیزی به صورت کتابهای درسی مدرسه است که با نظر نویسنده درباره بیشعورها – کودک صفتی– و روشهای رفتار با آنها منطبق است.

ماجرای ترجمه – ی واقعا درخشان - و پخش اینترنتی کتاب توسط آقای محمود فرجامی –که در مقدمه شرح داده شده- هم خیلی خواندنی و شاهدی بر لزوم نشر هرچه بیشتر این کتاب در ایران است!

خیلی وقت بود که از خواندن یک کتاب اینقدر لذت نبرده بودم.

************** 

بخشی از متن کتاب :

اگر برای لات ها و آسمان جل ها آخرین دستاویز میهن پرستی باشد، مقدس مآبی هم آخرین دستاویز برای بیشعورهاست. بعضی ها حتی معتقدند که بیشعور مقدس مآب  عصاره ی بیشعوری است....

دانستن خصوصیات عمومی آنها برای شناسایی بهترشان در جامعه می تواند مفید باشد:

  • آنها مغرور و متکبرند. تواضع نزد آنها –تا زمانی که پوزه شان به خاک مالیده نشود- بی معنی است. اما این مساله باعث نمی شود درباره ی لزوم فروتنی موعظه و سخنرانی نکنند ....
  • راه و روش آنها تنها روش درست زندگی است و اگر شما نمی توانید این مطلب را درک کنید بهتر است به درک واصل شوید. در حقیقت بسیاری از این بیشعورها به این خاطر است که به دیگران کمک می کنند .... این نوع بیشعورهای مقدس مآب مهارت شگفت انگیزی در ساختن نقل قول های من درآوردی و انتسابشان به کتابهای مقدس را دارند. آنها روی مسائلی تکیه می کنند که مومنان هرگز درباره آنها سوالی نمی پرسند و بی ایمان ها هم چندان از آنها سر در نمی آورند ....
  • آنها اهل رحم و رواداری نیستند ... هر چند مدعی اند که رحمت و مهربانی جزو آموزه های اصلی کیش شان است اما رفتار آنها چنان است که انگار تسامح یک تهدید جدی برای نسل بشر است ...
  • آنها عاشق گناه هستند ، و اینکه ادعا می کنند از گناه متنفرند فقط بازی شان است. آنها از اعتراض نسبت به چیزهایی که به نظرشان نقطه ضعف دیگران محسوب می شود، انرژی می گیرند..... برای درک بهتر این نوع سادیسم به سخنان کشیش جیمی براگرت که در مراسم اختتامیه ی سمینار آموزشی همه ی گناهکاران (اعم از آمرزیده و نیامرزیده) در کلیسای برادران مقدس ایراد کرده توجه کنید:

« می دانم اگر روزی بگذرد و به مردم نقبولانده باشم که گناهان بسیاری را مرتکب شده اند و سپس آغوشم را برای شنیدن اعترافهای آنان نگشوده باشم، در آن روز هیچ کاری برای خدا انجام نداده ام. دوست دارم آنها را در حال گریه و التماس برای عفو گناهانشان ببینم، در حالی که از شدت عذاب روحی به خود می پیچند، اشک ندامت می ریزند و خود را خوار و خفیف احساس می کنند. میخواهم تمام چیزهای بد را از آنها بزدایم و به ترتیب آنها را از نو متولد کنم. »

متاسفانه اگر بیشعورهای مقدس مآب تمام چیزهای بد را بزدایند دیگر چیزی باقی نمی ماند. از این رو تمام آنچه که آنها قادر به انجام آن هستند این است که این چرخه ی گناه-توبه ، توبه-گناه را دائما تکرار کنند. بیشعورهای مقدس مآب در انجام و تولید گناه و ریاکاری مهارت فراوانی دارند؛ اگر آنها را اختراع نکرده باشند!

تمرین ها

1-   از چه منظری الحاد می تواند یک گام از بنیادگرایی به خدا نزدیک تر باشد؟

2-   آیا تا کنون یک بیشعور مقدس مآب به خانه تان آمده است؟ بعد از ملاقات با او چه احساسی داشتید؟ تولد دوباره؟ یا یک عالمه گناه؟

3-   آیا فکر می کنید خدا شما را قبول داشته باشد؟

***********

پ.ن  :

برای آشنایی بهتر با کتاب حتما نگاهی به فایل های ضمیمه بیندازید!

این کتاب را دانلود کنید ، بخوانید و بین دیگران پخش کنید. این خواسته مترجم کتاب است!

<!--[if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

آیا از اینکه همسایه تان زباله هایش را در جوی آب می ریزد عصبانی هستید؟ .... آیا از دیدن مجری های تلوزیون عصبی می شوید؟ آیا با شنیدن حرفهای سیاستمداران دچار رعشه و ناسزاگویی می شوید؟ آیا وسوسه خفه کردن بزرگترهای فامیلیی که دائما مشغول فضولی و نصیحت گویی و بزرگتری هستند زیاد به سراغتان می آید؟ ... رابطه تان با همسرتان چطور است؟ به فکر جدا شدن از او هستید یا آنقدر شرور است که حتی جرات جدا شدن از او را هم ندارید؟ بچه های تخس و شروری که دائما باعث سرافکندگی تان می شوند هم دارید؟

اگر پاسختان به این پرسش ها مثبت است، این کتاب برای شماست. چرا که شما با بیشعورها سر و کار دارید و کتابی در باب پدیده حماقت و بیشعوری در جوامع کنونی به عنوان راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت؛ راهنمای ارزشمندی برای شناخت و درمان عارضه بی شعوری و نحوه رفتار با مبتلایان به این بیماری است. اما اگر پاسختان به پرسش های بالا منفی است، احتمالا خطر جدی تری شما را تهدید می کند! (از مقدمه مترجم)

************** 

فهرست:

مقدمه مترجم – مقدمه نویسنده

بخش نخست: چرا کسی بیشعور است و چرا یک نفر باید بخواهد بیشعور باشد؟ (1-سرگذشت فِرِد  2-سرگذشتهای دیگر  3-تعریف بیشعوری  4-ماهیت بیشعوری  5-شدت بیشعوری)

بخش دوم: انواع بیشعورها (6-بیشعور اجتماعی  7-بیشعور تجاری  8-بیشعور مدنی  9-بیشعور مقدس مآب  10-بیشعور عصر جدید  11-بیشعور دیوان سالار  12-بیشعور بیچاره  13-بیشعور شاکی)

بخش سوم: وقتی جامعه بیشعور می شود (14- تجارت به مثابه بیشعور  15-دولت به مثابه بیشعور  16-خواندن، نوشتن و بیشعوری  17-بیشعوری رسانه ای، یک اپیدمی واقعی)

بخش چهارم: زندگی با بیشعورها (18-کار با بیشعورها  19-دوستی با بیشعورها  20-ازدواج با بیشعور  21-بیشعور مادرزاد  22-فرزندان والدین بیشعور)

بخش پنجم: راه نجات (23-مراحل درمان  24-وسایل درمان  25-سخن پایانی)

************** 

درباره کتاب:

کتاب لحن و ساختاری پست مدرن دارد. نویسنده کتاب با اینکه مساله ای بسیار مهم را مطرح کرده در عین حال آن را جدی نگرفته است. گویی نظراتی که سالها میخواسته بیانشان کند چندان هم برایش مهم نیستند! نویسنده با قلمی طناز و روحیه ای شجاع و خودافشاگر و با پیش کشیدن ساده ترین و ملموس ترین مابه ازاها و با لحنی کاملا عامیانه و حتی مبتذل (عنوان اصلی کتاب Asshole no more است و راوی – نمی گویم نظریه دار -  کتاب خود را یک پزشک متخصص مقعدشناس بیشعور تحت درمان معرفی کرده است!) به موضوعی بس عمیق و حیاتی پرداخته است. این کتاب عملا مانند دارو در ظاهر یک خوراکی خوشمزه عمل می کند و خواننده اش درست در حالی که مسائل اصلی کتاب را جدی نمیگیرد نشانه های آن را به صورت جدی در خودش جستجو می کند! فرمت ارائه مطالب کتاب به شکل کنایه آمیزی به صورت کتابهای درسی مدرسه است که با نظر نویسنده درباره بیشعورها – کودک صفتی– و روشهای رفتار با آنها منطبق است.

ماجرای ترجمه – ی واقعا درخشان - و پخش اینترنتی کتاب توسط آقای محمود فرجامی –که در مقدمه شرح داده شده- هم خیلی خواندنی و شاهدی بر لزوم نشر هرچه بیشتر این کتاب در ایران است!

خیلی وقت بود که از خواندن یک کتاب اینقدر لذت نبرده بودم.

************** 

بخشی از متن کتاب :

اگر برای لات ها و آسمان جل ها آخرین دستاویز میهن پرستی باشد، مقدس مآبی هم آخرین دستاویز برای بی شعورهاست. بعضی ها حتی معتقدند که بیشعور مقدس مآب  عصاره ی بیشعوری است....

دانستن خصوصیات عمومی آنها برای شناسایی بهترشان در جامعه می تواند مفید باشد:

  • آنها مغرور و متکبرند. تواضع نزد آنها –تا زمانی که پوزه شان به خاک مالیده نشود- بی معنی است. اما این مساله باعث نمی شود درباره ی لزوم فروتنی موعظه و سخنرانی نکنند ....
  • راه و روش آنها تنها روش درست زندگی است و اگر شما نمی توانید این مطلب را درک کنید بهتر است به درک واصل شوید. در حقیقت بسیاری از این بیشعورها به این خاطر است که به دیگران کمک می کنند .... این نوع بیشعورهای مقدس مآب مهارت شگفت انگیزی در ساختن نقل قول های من درآوردی و انتسابشان به کتابهای مقدس را دارند. آنها روی مسائلی تکیه می کنند که مومنان هرگز درباره آنها سوالی نمی پرسند و بی ایمان ها هم چندان از آنها سر در نمی آورند ....
  • آنها اهل رحم و رواداری نیستند ... هر چند مدعی اند که رحمت و مهربانی جزو آموزه های اصلی کیش شان است اما رفتار آنها چنان است که انگار تسامح یک تهدید جدی برای نسل بشر است ...
  • آنها عاشق گناه هستند ، و اینکه ادعا می کنند از گناه متنفرند فقط بازی شان است. آنها از اعتراض نسبت به چیزهایی که به نظرشان نقطه ضعف دیگران محسوب می شود، انرژی می گیرند..... برای درک بهتر این نوع سادیسم به سخنان کشیش جیمی براگرت که در مراسم اختتامیه ی سمینار آموزشی همه ی گناهکاران (اعم از آمرزیده و نیامرزیده) در کلیسای برادران مقدس ایراد کرده توجه کنید:

«می دانم اگر روزی بگذرد و به مردم نقبولانده باشم که گناهان بسیاری را مرتکب شده اند و سپس آغوشم را برای شنیدن اعترافهای آنان نگشوده باشم، در آن روز هیچ کاری برای خدا انجام نداده ام. دوست دارم آنها را در حال گریه و التماس برای عفو گناهانشان ببینم، در حالی که از شدت عذاب روحی به خود می پیچند، اشک ندامت می ریزند و خود را خوار و خفیف احساس می کنند. میخواهم تمام چیزهای بد را از آنها بزدایم و به ترتیب آنها را از نو متولد کنم.»

متاسفانه اگر بیشعورهای مقدس مآب تمام چیزهای بد را بزدایند دیگر چیزی باقی نمی ماند. از این رو تمام آنچه که آنها قادر به انجام آن هستند این است که این چرخه ی گناه-توبه ، توبه-گناه را دائما تکرار کنند. بیشعورهای مقدس مآب در انجام و تولید گناه و ریاکاری مهارت فراوانی دارند؛ اگر آنها را اختراع نکرده باشند!

 

تمرین ها

<!--[if !supportLists]-->1-      <!--[endif]-->از چه منظری الحاد می تواند یک گام از بنیادگرایی به خدا نزدیک تر باشد؟

<!--[if !supportLists]-->2-   <!--[endif]-->آیا تا کنون یک بیشعور مقدس مآب به خانه تان آمده است؟ بعد از ملاقات با او چه احساسی داشتید؟ تولد دوباره؟ یا یک عالمه گناه؟

<!--[if !supportLists]-->3-      <!--[endif]-->آیا فکر می کنید خدا شما را قبول داشته باشد؟

 




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - میثم - ۱۳۹۰/۷/۴ صبح ۱۰:۳۰

http://up6.iranblog.com/images/eo208j3793aouj8qkdk4.jpg

سمفونی مردگان حکایت مرگ روزمره یک ملت است ، ملتی که هنرمندانش را هر روزه یا می کشد یا به زنجیر دیوانگی می کشاند و نمی داند که با کشتن هنرمند و هنرش ، در حقیقت خودش را کشته است.

وقایع این شاهکار عباس معروفی در دهه بیست در آذربایجان ایران روی می دهد. معروفی با فضاسازی فوق العاده اش – نه فقط در توصیفات که در لحن نگارش هم – به زمان و مکان شخصیت می بخشد. او به عمد برخی جمله های فارسی را از ترجمه تحت الفظی ترکی شان وارد کتاب کرده است (مثل "برف ، برف" گفتن کلاغها) و با جا انداحتن کلماتی چون تندیر (تنور) ، پاپاخ (کلاه) ، کندی و ... در جملات فارسی در طول کتاب ، از این شیوه برای القای حس بی هویتی و مالیخولیا زدگی فضای رمانش بهره برده است. روایت کتاب حالتی غیرخطی دارد و با فلاش بکهایی بعضا تو در تو  ، واکاوی شخصیتها و انگیزه هایشان و همچنین پیرنگ داستانی را همزمان به پیش می برد که این شیوه در جا انداختن حس "مرگ زمان" در سراسر رمان نقش اساسی را دارد. گویی تمام وقایع در یک لحظه و در خواب رخ میدهند. گویی برای ملتی که هنر را می سوزاند پیشرفت زمان و بیداری و رشدی وجود ندارد.

روایت داستان در فلاشبکها از دید شخصیتی به نام اورهان (یکی از دو برادر داستان که کاراکتری قابیل گونه دارد) به شرح سرگذشت برادرش آیدین و مقابله ی از سر حسادت و نافهمی برادر و دیگران با او می پردازد و به این شکل از ناخوداگاه خواننده برای عمق بخشیدن به کاراکترها در ذهنش کمک می گیرد ، و  با استفاده از راوی دانای کل در زمان حال (یا همان زمان از حرکت افتاده) دست به فاصله گذاری زده و از همذات پنداری کامل با شخصیتها و از دست رفتن نگاه داورانه خواننده جلوگیری می کند. معروفی موفق میشود که این دوگانگی در روایت را به کمک سبک نوشتاری اش به وحدت برساند و به عنوان قرارداد با خواننده جا بیندازد.

درباره تاثیر گرفتن سمفونی مردگان از "خشم و هیاهو"ی فاکنر ، چه در تم (رقابت دو برادر و زوال یک خانواده) چه در ساختار (روایت مبتنی بر فلاشبک) بسیار گفته اند. اما باید گفت این چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمی کند. به هر حال ظرفیتهای  آن تم و این ساختار آنقدر هست که رمان ها و فیلمهای بسیاری با آنها ساخته شود و سمفونی مردگان نیز به هیچ وجه تکرار خشم و هیاهو نیست و ارزش ادبی خودویژه اش را دارد و آذربایجانش نیز به یوکناپاتافای فاکنر شباهتی ندارد!


عنوان: سمفونی مردگان

نویسنده: عباس معروفی

ناشر: انتشارات ققنوس / تهران ، چاپ پنجم 1389

قیمت: 6000 تومان





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - الیشا - ۱۳۹۰/۷/۴ عصر ۰۱:۴۷

سلام

با تشکر از دوست عزیز scarlett بابت این تاپیک خوب

با سلام خدمت شما سروران عزیز معرفی کتاب رمان یاسمین از مودب پور

چند خط از داستان کتاب

می دونی کاوه خیلی دلم می خواد که یه روزی خاطراتم کتاب بشه و چاپش کنن!!

آخه خاطرات تو جز بدبختی چی داره که به درد مردم بخوره؟ تازه گیرم که چاپش کنن کی میره پول بده چرت و پرت های تو رو بخونه؟

چرا مطمئن باش می خرن خیلی دلم می خواد که قصه و سر گذشت یاسمین و آقای هدایت و دوستی با تو و کلا زندگی خودم و خیلی چیزای دیگه رو همه بفهمن.

خب! حلا این شد یه حرفی! درواقع می شه گفت دوستی با من بزرگترین شانس تو در زندگی بود که تو هم از دستش ندادی!

به عبارتی بگو یه تراژدی بود. خیالت راحت باشه. اگه خاطرات تو چاپ شد! من هر جوری که هس کتابش رو برات می فروشم... آهای مردم! آی دختر خانم ها که دم بخت هستین! آی آقا پسرها که از وقت زن گرفتن تون داره می گذره و کم کم بیات میشن! توجه توجه! کتاب آقای بهزاد فرهنگ به چاپ رسید! بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است....

.............................................

مشخصات کتاب

یاسمین

نویسنده:

م. مودب پور

ناشر :

نیریز

سال چاپ :

1387

قیمت:

7500 تومان 

شرمند بابت این که فایل PDF  این کتاب رو نداشتم برای دانلود روی سایت بزارم ایشلا پیدا کنم روی سایت قرار میدم. بازم شرمند:ttt1:ttt1:ttt1:ttt1:ttt1

..............................................................................................................................

زندگی نامه ی م.مودب پور

م.مؤدب پور به قدر كافی خوانندگانش را گیج كرده. هنوز كسی نمی داند او چند سالش است، چه قیافه‌ ای دارد و اصلا زن است یا مرد.

6 رمان به اسم م.مؤدب پور چاپ شده و 3 كتاب دیگر به اسم ماندا معینی كه البته در كنارش یك پرانتز بازشده و نوشته شده : (مؤدب پور).

این ماجرا یك جوری آدم را به شك می اندازد كه م حرف اول مانداست و مؤدب پور یك فامیلی برای رد گم كنی و م.مؤدب پور یك زن خانه دار است.

ولی با وجود این هستند كسانی كه شخص م.مؤدب پور را دیده اند. مردی خوش تیپ با موهی جو گندمی كه همراه همسرش این طرف و آن طرف می رود . نام همسرش ماندا معینی است و نام خودش سیدمرتضی ؛ مرتضی مؤدب پور مشهور به م.مؤدب پور .

مؤدب پور دوست ندارد كسی بداند چند سالش است و با اصرار از ناشرانش می خواهد كه فیپی كتاب را كه سال تولدش در آن ذكر شده در ابتدی كتاب چاپ نكنند . به هر حال، او متولد 1337 است و اولین كتابش پریچهر در سال 1378 چاپ شد.

آن موقع كسی نمی توانست با خواندن پریچهر به ظهور یك نویسنده عامه پسند دیگر امیدوار شود . حتی ناشری كه مؤدب پور كتاب را برای چاپ پیش او برده بود هم روی چاپ كتاب نظر مساعدی نداشت .

لحن محاوره ای كه مؤدب پور در دیالوگ نویسی داشت به نوعی شكستن روش كلاسیك دیالوگ نویسی بری عامه پسندها بود و این ، خودش یك ریسك به حساب می آمد . اما بالاخره ، ناشر قبول كرد كه كتاب را چاپ كند.

او برای این كار 2 دلیل داشت ؛ اینكه مؤدب پور سود چندانی از چاپ اول كتابش نمی خواست و مهم تر اینكه مؤدب پور همسایه دفتر انتشارات شادان بود و مدیر انتشارات نمی خواست روی همسیه را زمین بزند . با این وجود ، مؤدب پور با آن رمان به موفقیت رسید تا همه بر سر اینكه همسایگی با دفتر انتشارات یكی از فاكتورهای نویسنده شدن او بود، توافق كنند!

پس از آن اتفاق كه در سال 1378 در دفتر انتشاراتی افتاد، مؤدب پور 6 رمان نوشت. او برخلاف باقی عامه پسندها كه با بازی با لغات عشق و امید و فرجام به نام كتاب شان می رسند ، نام های دخترانه را برای كتاب هایش انتخاب می كند: یاسمین ، یلدا ، شیرین ، ركسانا ، پریچهر و گندم .

البته در ین بین چند كتاب هم با نام ماندانا معینی چاپ شد كه در كنار آن اسم نوشته شده بود: (مؤدب پور). كژال و دریا از این كتاب ها هستند كه هنوز كسی نمی داند مؤدب پور آنها را به نام همسرش نوشته یا اینكه واقعا خانمش هم نویسنده شده.

او به سبك سنتی عامه پسند نویس ها پی درد دل دختران و پسران شكست خورده می نشیند و داستان زندگی آنها را رمان می كند؛ بماند كه برخلاف دنیای ادبیات، در سینما آثار او موفقیت زیادی ندارند. در سال 1383 فیلم سینمایی انتخاب به كارگردانی تورج منصوری و بازی ماهایا پطروسیان، مهران غفوریان و فتحعلی اویسی روی پرده رفت.

آن فیلم كه با یك شكست مالی محض مواجه شد، روی پوسترهای تبلیغی خود عنوان براساس رمانی از م.مؤدب پور را داشت . پس از آن تجربه تلخ ، دیگر كارگردانی سراغ اقتباس از آثار او نرفت .

او ساكن محله گیشی تهران است و تنها اطلاعاتی كه از او به بیرون درز كرده ، چیزهای پیش پا افتاده ای است؛ مثل ینكه اتومبیل شخصی اش پرشیاست، یك فرزند 19 ساله دارد و منزلش در گیشا 3 خوابه است.

با وجود این او هنوز از گفتن اینكه پیش از سال۱۳۸۰ و نویسندگی چه كاری می كرده ، فرار می كند. انگار او از زندگی گذشته خود فراری است كه به كسی شغل سابق خود را نمی گوید .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - میثم - ۱۳۹۰/۷/۵ عصر ۰۱:۵۱

 

http://up3.iranblog.com/images/yxkp9l9xnpsdp5qmubh.jpg

.... جدال بر سر جاودانگی ست. شاید تصور کنیم اثری که درباره اش می نویسند جاودانه است و آنچه درباره اش می نویسند ، نه. اما چه بسیار نوشته ها که در نامیرایی هم پای اثر اصلی پیش رفته اند. اینک این مجموعه درپی آن است که ماندگاری برخی نوشته ها را محک بزند.

صفی یزدانیان از سال 1368 به کار نوشتن درباره ی سینما پرداخت و کم و بیش تاکنون این کار را ادامه داده. نوشته های او اثر را بهانه می کند تا خود اثری دیگر بیافریند. مهم نیست قانع می شویم یا نه. هم نظر می شویم یا نه. می توانیم این نوشته ها را حتی فارغ از خودِ فیلم ها دوست داشته باشیم. همچنان که «پرواز» را فارغ از «پرنده».  «از یادداشت ناشر»

*****

بسیاری از این نوشته ها را می توان نامه ای عاشقانه دانست. گاهی مخاطبی از پیش معلوم داشته اند ، و به این امید منتشر شده اند که کسی خواص بخواندشان ، از فرط شعف. پس این نامه ها تکثیر شده اند تا شاید او در میان مخاطبان باشد. اویی که همیشه هم از پیش شناخته نیست. بعدا پیدایش می شود ....

من در برابر اثر هنری تنهام ؛ اثر هنری تنهایی ام را ترجمه می کند ....  «از مقدمه مولف»

   *****

عنوان: ترجمه ی تنهایی / مقالات سینمایی

نویسنده: صفی یزدانیان

ناشر: منظومه خرد

چاپ اول: بهار 1389

تعداد صفحه: 200 صفحه ، مصور (رنگی)




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اسکارلت اُهارا - ۱۳۹۰/۸/۲ عصر ۱۱:۳۹

[تصویر: 1319483328_1021_f471e46771.jpg]

مدتی پیش به دنبال یک کتاب فلسفه به کتاب فروشی رفته بودم. به پیشنهاد فروشنده این رمان رو هم خریدم. این کتاب را  خالد حسینی ( یک مهاجر افغانی که از سال 1980 به همراه خانواده اش به امریکا مهاجرت کرده است ) در سال 2003 در امریکا منتشر کرد  که از پرفروش ترین رمان های سال امریکا نیز بوده است. مترجم آقای مهدی غبرایی است که معمولا آثار فاخر را ترجمه می کند

[تصویر: 1319486554_1021_cfc58af2cf.jpg]

خالد حسینی در کاخ سفید

قسمتی از متن پشت جلد کتاب:

بادبادک باز مارا به ایامی می برد که رژیم سلطنتی افغانستان در میان بی خبری مردم سقوط می کند و این کشور دستخوش تحولاتی می شود که تا امروز شاهد آنیم. اما در این رمان حوادث سیاسی گذرا و حاشیه ای است و داستان اصلی آن زندگی دو پسر است که با هم در یک خانواده بزرگ می شوند و دوستی عمیقی بینشان شکل می گیرد. ولی دنیای این دو در عین حال از هم جداست: امیر ارباب زاده است و مالک خانه و ثروت پدر، و حسن نوکرزاده و از قوم هزاره و پیوسته پامال تاریخ.

بادبادک باز درباره ی دوستی و خیانت و بهای وفاداری است.درباره‌ي علايق پدر و پسر است و تسلط پدر، درباره‌ي عشق و ايثار، نيز درباره‌ي دروغ‌ها، دور ماندن از اصل و تمناي بازگشت به آن** Spacer **

از خواندن کتاب بسیار لذت بردم. حالا حس نزدیک تری با ملت افغانستان دارم و گویی با آنها بیشتر آشنا شدم. کتاب پر از صحنه های زیبا و هیجان انگیز دوستی ها و مهربانی ها، همچنین کشمکش های درونی آدم ها و همین طور صحنه های درماندگی مردم از جنگ و تسلط و تعصب های طالبان بر مردم ستم دیده افغان است.

داستان مرا هم شیفته خود کرد.به همراه نویسنده می ترسیدم، خوشحال می شدم و می گریستم.......

جای جای کتاب دوست داشتنی و جالب و خواندنی است. اما سه مطلب برایم بسیار جالب بود و مرا متعجب کرد:

اول: گشت ریش: باورم نمی شد که طالبان تا این اندازه متحجر و وحشی باشند.

دوم: تفاوت جالبی که خالد حسینی از مقایسه دو فرهنگ امریکایی و افغانی پیدا کرده بود: اون هم اینه که امریکایی ها فیلمی رو که تماشا کرده اند برای هم تعریف نمی کنند تا داستان فیلم لو نرود و همه از تماشای آن لذت ببرند و پس از تماشای آن به موضوع پی ببرند. اما افغان ها ( و البته ما ایرانی ها هم همین طور. در کافه کلاسیک هم ما تاپیکی به نام "آخرین فیلمی که دیده ام" داریم.) فیلم هایی رو که می بینند برای هم تعریف می کنند.  (البته من این فرهنگ رو نه رد می کنم و نه تایید.)

سوم: هنگام بازگشت امیر به افغانستان: در خیابان با گدایی هم صحبت می شود که روزگاری همکار مادر امیر و استاد ادبیات در دانشگاه بوده است!!!!!!!!!!!، میشه عمق فاجعه و ظلمی را که بر این مردم روا داشته شده ، درک کرد.

فیلم بادبادک باز (به فارسی دری: کاغذپران‌باز، به انگلیسی: The Kite Runner) بر اساس همین رمان و به همین نام  به کارگردانی مارک فورستر ساخته شد که در سال ۲۰۰۷ نامزد دریافت جایزه اسکار شد. در این فیلم  همایون ارشادی، بازیگر ایرانی، نقش پدر امیر را بازی می کند.

[تصویر: 1319486632_1021_54ef8ac010.jpg]

هر چند تماشای فیلم خالی از لطف نیست، اما خواندن کتاب رو قبل از تماشای فیلم به شدت توصیه می کنم. راستش اونقدر از خوندن کتاب لذت برده بودم که تا مدتی دوست نداشتم فیلم رو ببینم.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۴ صبح ۱۰:۴۷

انچه می خوانید از ستون طنز ماهنامه همشهری داستان عینا نقل شده است .شاید حالا که کافه خلوت است برای انبساط خاطر دوستان ، بد نباشد .ضمن انکه به علت طولانی بودن در چند قسمت مینویسم.و ان را تقدیم می کنم به دوستانی که هنوز  متاهل نیستند و برای شان ارزوی خوشبختی میکنم.

زن و شوهر جوانی که هر دو به فیلم دیدن علاقه دارند و ماجرای فیلم دیدن شان را جداگانه از منظر شخصی خود روایت میکنند .خانم زهرا الوندی و اقای احسان عمادی.

علت این که چرا اینجا نوشتم هم این بود که اولا جای دیگری را مرتبط ندیدم ودوم معرفی این ماهنامه به علاقمندان پر و پا قرص ادبیات داستانی ، خصوصا داستان کوتاه.چراکه به تمام نویسندگان مهم دنیا می پردازد.اگر این ماهنامه در برخی شهرستانها موجود نباشد باید عضو با شگاه خوانندگان ان شوید.

زن :

ادم باید شانس بیاورد تا بشود مثل ما.بخت به ما رو کرد و ادم هایی را سر راهمان قرار داد که مجبور نباشیم هر شب به در و دیوار زل بزنیم و حرفی برای گفتن نداشته باشیم. اصلا اگر این شانس با ما نبود و طرفمان در فاز مان نبود، یا همان دو روز اول هم را پس می زدیم و پنهانی به رفیقمان لب کج می کردیم که این دیگر کیست ، یا بلاهت می کردیم و به پشتوانه تالاپ تولوپ قلبمان ازدواج می کردیم و حالا یا احساس بدبختی داشتیم و یا می افتادیم توی بازی مد و کم صبری را می چسباندیم به سقف و از هم زارتی جدا می شدیم.

 اما فعلا که فیلم زندگی ما این جوری شروع نمی شود. از این جا شروع می شود که دوتا جوان اس و پاس ، اتفاقی هم را پیدا کردند و از قضا هر دو ،جور عاشقانه و با ولعی به فیلم ها فحش می دادند یا از شان تعریف می کردند. بعد چند بار فحش دادن و اه های عمیق کشیدن،پلک های دختر شروع به پریدن کرد و نیش پسر تا بنا گوش باز شد و در حالی که در گوش هم به یکی از این فیلمها و قصه ها فحش میدادند ، ان قدر که دستشان فیزیوتراپ لازم شود ، امضا زدندوشدند زن و شوهر .

سالها گذشت و انها به غیر از وقت هایی که دعواهای خونین داشتند وباید شانس می اوردند تاازش زنده بیرون بروند، در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردند و فیلم دیدند و فحش دادند.    پایان.

البته فیلممان را یک کم خلاصه کردم. چون این روزها کسی حوصله فیلم خودش را هم ندارد. ولی هدفم ان ته اش بود که یعنی داشتن علایق مشترک خوب باعث میشود ، هم حوصله ادم کمتر سر برودو هم گاهی که بخواهی فیلمت ( فیلم زندگی ات)را دوباره ببینی خیلی کسل کننده وبی مزه نباشد.مثلا در جایی میرسیم به روزی که دعوای خونینی کرده ایم و یکی با یک دی وی دی می اید خانه. طوری هم ان را توی دستش گرفته که ان یکی ببیند.ان وقت خوشبختی در را با سر و صدا باز میکندو خودش را پرت می کند توی بغلمان. بعد دراز می کشیم جلوی تلویزیون و پلی را می زنیم تا نرم نرم ان را مزه کنیم .البته اگر اقا دست از تلفن بردارد و بیاید تا این خوشبختی لعنتی را بچشیم. مسئولیت تهیه خوراکی هم با من است .او معمولا می گوید فقط اب می خواهد ولی در بالا اوردن ته خوراکی ها دریغ نمی کند و بعدش می گوید:(هیچی نداریم؟ تمام شد؟))عوضش وقتی انتخاب مشخصی نداریم مسئولیت انتخاب فیلم را اوبه زور بر عهده می گیرد. هی لابه لای کیف دی وی دی می چرخدو سر هر کدام می ایستد و میگوید:((وای اینو داریم؟!هی اینو ببینیم. فلانی دیده، میگه خیلی خوبه.))یا ((اینو فلانی دیده میگه بد نیست.))بعد فیلم را می گذارد و ده دقیقه از فیلم نرفته، در می اورد و می گوید:((نه حسش نیست.))و می رود سراغ یک فیلم دیگر.

برای من که هنوز یکی از شخصیتهای فیلمم فرقی نمی کند،از جفنگ ترین ها تا خفن ترین ها را می توانم ببینم و اهل این نیستم که بروم ای ام دی بی رابگردم وببینم چند ستاره ای است ورنکینگش چقدر است و چند تا جایزه گرفته تا تصمیم بگیرم ببینمش یا نه.راستش زندگی ام ان قدر ها اهمیتی ندارد که بترسم مبادا با دیدن فیلم بی ارزشی ، وقتم را هدر داده باشم.برای همین با خیال راحت رو به روی اقای دست فروش می ایستم و از روی عکس ها ( اسمها یادم نمی ماند)فیلمها را انتخاب می کنم. تا جای دیگری به خاطر همین انتخاب ها مایه تمسخر او قرار بگیرم و هر وقت فیلم مزخرف و ناشناسی در خانه دید بگوید:((از این فیلمهاییکه زنم از روی عکسش خریده.))خود لعنتی اش از بس حافظه خوبی دارد ،تاریخ سینما را تا جایی که خوانده یا به گوشش خورده حفظ است و کمتر فیلم بد می خرد .ریسک خریدن فیلم هایی را که نمی شناسد هم نمی کند و من خود خواسته مسئولیت خرید اشغالها را بر عهده گرفته ام تا به صنعت اشغال سازی جهان کمکی کرده باشم و مریم وار سرزنش او و دیگران را بر ای خودم به جان بخرم وککم هم نگزد.

خب این ویژگی ام شده مایه خنده همسرم و از ان جایی که این بخش ، بخش سفید فیلم زندگی ما است چه اشکالی دارد که او به من بخندد؟میگذارم که برای همه تعریف کند که زنش می تواند دوباره و صد باره و تا ته فیلم یادش نیاید که ان را قبل تر دیده.یادم میرود خب! بعد از این که با دوسه تا از دوستان هم حرف زدم و گفتند که ان ها هم یادشان میرود، نگرانی ام از بابت الزایمر از بین رفت و حالا با خیال راحت یادم می رود.طبق نتیجه کلی که ما چند نفر گرفتیم برای ما زنهای معمولی به خاطر سپردن اسمها و فیلمها به غیر ممکن نزدیک تر است.برای من یکی که اسم فیلمها هم کشک است.حالا هر اسمی می خواهد داشته باشد چه فرقی می کند ؟می زنم تیتراژ را هم رد می کنم تا برسم سر اصل ماجرا. بعد دل می دهم به فیلم و می خواهم بی حرف فیلم را ببینم، کامل نه ، مدل سریالی . امشب نیم ساعت را فردا یا هفته بعد نیم ساعت دیگر را .اخر چه دیدنی ؟ که البته این مایه دلسردی ان یکی شخصیت است. چون از لذت فیلم دیدن برای او،این است که همزمان از فیلم حرف هم بزند. در یک فلش بک باید نشان دهم که ان اوایل معما هم طرح می کرد. این طوری:(( اگه گفتی بعدش چی می شه ؟اگه گفتی اخرش چی می شه؟))بازی جالبی است اما وقتی دید می توانم حدس بزنم، بازی برایش بی مزه شد وقیدش را زد. غیر ان در لحظه دارد نقد میکندو این طوری لذت فیلم دیدن را از خودش می گیرد. دلش می خواهد مغزش همه جا در گیر باشد. شاید برای همین است که فیلمها خوب یادش می ماند. انقدر که دقیق و کامپیوتری همه چیز را پردازش می کند حتما یک جایی ثبت میشود.مثلا می بیند که پلاک فلان ماشین در فلان فیلم چند است و یادش می ماند !برای من این جزییات به یک (( بروبابا)) ختم میشود.من خودم را ول می کنم توی فیلم و ان قدر غرق می شومکه تا چند روز حالم خوب یا بد است.اخر وقتی برای حرف زدن از زیر و بالای فیلم ، همیشه وقت هست، چرا باید حال تجربه کردن یک زندگی دیگر را از خودت بگیری به خاطر این که می خواهی در موردش حرف بزنی .حتی اگر وقتی برای این حرفها هم نباشد به جایی از جهان بر نمی خورد.

با وجود سفیدی این بخش از زندگی مان، باید این را هم نشان بدهیم که گاهی سر همین چیزها به هم سقلمه زده ایم . مثالش همین دفعه که رفته بودیم سینماو هی با نفر بعد من حرف زد و خندید تا مجبور شدم تذکر جدی بدهم.برای من که یک بار با یکی حرف بزنم کافی است تا فحش دانم خالی شود یا هیجانم بخوابد.عوضش عطش او برای حرف زدن از فیلمها تمامی ندارد و حرفهای من را هم او می زند.برای همین با وجود همه شانسی که اورده ایم ، اگر بخواهیم فیلم این قسمت زندگی مان را نشان بدهیم با وول خوردن های او و حرف زدنها و شلوغ کاری هایش ، من به پرش هراز گاهی سی دی خش دار فیلم شبیهم.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۷ صبح ۰۹:۲۰

واما ادامه ماجرای فیلم دیدن

مرد:

میگویدتوفیلم را حرام میکنی. چرا ؟     چون اصرار دارم موقع تماشا ،هر یک ربع،بیست دقیقه دکمه پاز را فشار بدهم و در مورد اتفاقاتی که تا ان لحظه افتاده گپ بزنیم و بحث کنیم.( طبیعتا چنین عادتی اثرات خود رابرجدال همیشگی ((کنترل دست چه کسی باشد )) خواهد گذاشت.)موضوع بحثها هم گستره نسبتا وسیعی را در بر می گیرد" از (( به نظرت شیوه روایت فیلم شبیه کدام فیلمهایی است که تا به حال دیده ایم )) و ((حدس بزن در ادامه چه اتفاق می افتد ))گرفته تا(( قبول داری رابطه زن ومرد فیلم خیلی مثلا شبیه سیامک وازاده است )) و (( پدر توی فیلم چقدر به پدر خودم میرود)). متاسفانه اما بیشتر وقتها بحثی در نمی گیرد و ماجرا با یک مونولوگ مختصر یا طولانی ، خاتمه می یابد .لب ها روی هم چفت شده وبی حرکت،فقط نگاهم می کند.گاهی سر تکان می دهد یا زیر لبی اوهوم می گوید، یعنی (( اره درس می گی )) یا (( ای؟ چه جالب !))خیال می کند نمی فهمم منظور اصلی اش این است که (( خیلی خوب بابا فهمیدم بلدی .حالا می ذاری بقیه اش را ببینم؟))

متاسفانه هیچوقت نخواست این واقعیت را که ((فیلم دیدن برای من بیشتر از یک تفنن، یک جور مراقبه ، یک ریاضت ذهنی ، است را به رسمیت بشناسد . این که دوست دارم پلانها و دیالوگهارا نرم نرم بجوم و بگذارم گوشه طاقچه ذهن خیس بخورد تا ارام ابش برود وسنگش بماندو رفته رفته جرقه ای باریکه ای ، نوری چیزی درونم پیدا شود.

یک روز گاری البته قرار داشتم برای تعالی روان و کمال روح، سختی های دیگری به خود بدهم. اما سالها از ان روزگار گذشت ودیدم در کوران گرفتاری های روز مره، نمیشود سراغی ازشان گرفت.  در واقع مواجه مستقیم و بی واسطه با هیجانات زندگی، نیاز به سرمایه و فرصت و دل خوش داشت که از ان بی بهره بودم وناچار به این یکی بسنده کردم.

اول ها کتاب خواندن هم جزئی از ان بود،اما معمولا به 10 و12 صفحه نرسیده،خوابم میگرفت وبنابر این خودش به طور محسوسی از لیست حذف شد .روندی که در فیلم دیدنهای انفرادی هم معمولا تکرار می شود:گاهی که میرود خانه پدری اش شهرستان و یالقوز میمانم، تنهایی ولو میشوم پای تلویزیون به فیلم دیدن.اما نمی دانم چه سری است که به یک ساعت نرسیده ، چشمهایم گرم میشوند و خداحافظ.  اول ها فکر می کردم به خاطر همان فرایند انرژی بر تحلیل و مراقبه است .اما وقتی زیاد پیش امد حس کردم ریشه های اصلی اش نباید به فرایند (( خوابیدن هنگام مطالعه)) بی ارتباط باشد .  البته خوشبختانه چون اصراری به متصل بودن مراقبه ندارم، این روند مشکلی ایجاد نمی کند.به نظرم می شود یک فیلم دوساعته را در سه نشست مجزا و تکه تکه دید ، حتی اگر بین نشست اول تا اخر ،یک هفته فاصله باشد .هستند فیلمهایی که یک ربع از اخرشان مانده و بعد از مدتها هنوز ننشسته ام تمامشان کنم. فکر می کنم اینها ان قدری مهم نیست که تاثیر ذات اثر بر وجود.   اصلا به نظرم فیلم دیدن بهانه ای است برای این که شخصیتها را از وسطش بکشی بیرون و قصه خودت را ان جورکه دوست داری ادامه بدهی . برای نیل به این مقصود هم دست بالا تماشای نیم ساعت ،چهل دقیقه اثر کفایت می کند . باقی فقط به نیت فهمیدن (( اخرش چه شد . کی به کی رسید. مرده مرد یا زنده موند است.)) که به نظرم مسئله ای فرعی و دست دوم تلقی میشود.  (( اخر )) ها اصولا اهمیت زیادی ندارند.

حالا اگراسم این  بی اهمیت کردن ((اخر ))ها را و مراقبه منفصل را بگذاریم (( حرام کردن)) معلوم نیست رفتاری که او با فیلم ها می کند ،باید چه بنامیم.

جوری فیلم می خرد انگار در بازار میوه و تره بار دنبال خیار و گوجه وسیب زمینی در هم است. در نظرش فیلم جزئی از(( سبد مصرف  خانوار ))محسوب می شود .به قیافه هنر پیشه ها و حالت نگاه و صورتشان روی قاب دی وی دی زل میزند تا تصمیم می گیرد چندتایی را انتخاب کند. صد بار قسمش دادم وگفتم (( همسرم ، عزیزم ، گلم! {این اخری را به شما دارم می گویم .به خودش اگر بگویم فکر می کند بحٍث جدی نیست.}هر وقت خواستی این طوری فیلم بخری، یک زنگی بزن لااقل فهرستش را با هم چک کنیم )) ، گوش نمی دهد .چهار تا فیلم خریده ، متوسط امتیازش در سایت معتبر ای ام دی بی از 3و نیم هم تجاوز نمیکند .نه که نگران پولش باشم ، نه ، غصه زمان تلف شده را می خورم. نمی توانم این قدر راحت و چشم بسته بنشینم پای چنین فیلمهایی . نمی توانم ، وگرنه مریض نیستم که ظرف نیم ساعت ده تا فیلم بگذارم توی پلیر وچون ، 3و4 دقیقه اولش من رانگرفته ،بروم سراغ گزینه بعدی . خودش ولی میتواند رگباری مثل فرفره از پی هم فیلم ببیند .شده 11 شب رفته ام خوابیده ام ،تا 5 صبح یک بند نشسته پای فیلم .بعید می دانم فردای ان شب ، ذهنش در گیر نکته خاصی باشد .تنها استثنا زمانی است که مرد توی فیلم به زنش خیانت کند .در این صورت تا (( پیشته!))ای که دیروز به گربه توی خیابان گفته ام باید دوباره چک شود نکند حیوان ، ماده بوده باشد .

از مورد ماده گربه هاکه بگذریم، خیلی با وسواس فیلم نمیبیند و روی جزئیات مکث ندارد ، من نه. به خاطر همین ویژگی هم گاهی از کلیت قصه غفلت میکنم.  اصلا گاهی که فیلم را نگه می دارم ،فقط برای این است که مطمئن شوم تا این جا را درست فهمیده ام . می پرسم :  الان این پسره زنش را پیچونده که بره سراغ این دختره ، ولی هنوز نتونسته بهش نخ بده ؟)) خنده ای می کند که (( بله خنگ جان !)) به همین صراحت و تاکید !  حتی بعضی وقتها کشف های ان لاینم را در بطن اثر دست می اندازد:(( این که از اول معلوم بود !)) دروغ که نمی گوید ، اما به زعم من قضیه ان قدر ها بدیهی به نظر نمی رسیده .  اگر بین خودمان بماند ، به این قابلیتش حسودی خفیفی هم میکنم.اما بالاخره مکث نداشتن روی جزئیات اثرات منفی خودش رادارد . مثلا 20 دقیقه اخر یادش می اید که دوماه پیش هم فیلم را فلان جا با فلانی دیده .

ان وقت من ... کافی است در کانال به کانال کردن های تلویزیون ، یک هو به قدر یک فریم ، یعنی 24/1 مثلا ذرات خاکی ببینم در هوا معلق مانده اند . فوری میگویم : ((روبان قرمز ، سکانس مباهله داوود و جمعه )) . کم که می اورد ، توجیه میکندو میگوید: من مثل تو حافظه ام خوب نیست . این ها اما ربطی به حافظه ندارد . اهمیت نمی دهد. گاهی فکر میکنم چقدر خوب بود اگر ای ((به دقت تماشا کردن های من)) با (( با راحت نشستن پای فیلمهای او)) ترکیب می شد واین طوری فیلم میدیدیم .اما نمی شود .مثل همان کنترل راه دور پلیر است که فقط میتواند دست یکی باشد .

ان اولهای اشنایی یک فیلم غریبی برایم گرفت که اسمش درست یادم نیست . یک دو جین بازیگر اسمی داشت . امتیازش را در ای ام دی بی چک کردم دور وبر 5 بود .پرسیدم :(( اخه این دیگه واسه چی ؟ )) گفت :(( باب دیلن توش بازی میکنه . مگه باب دیلن دوس نداری؟ ))  چرا، دوست دارم ، ترانه واهنگهایش را.فیلم را تا همین الان هم ندیده ام اما هر وقت توی کتابخانه چشمم بهش می خورد ، یاد زنی می افتم که چون شوهرش صدای باب دیلن دوست دارد فیلمش را برایش می خرد و به چیز هایی بدیهی فکر می کنم که درکشان ان قدر هم اسان نیست . 

--------------------------------------------------------------------------------------

علاقمندان به ادبیات داستانی می توانند برای اشنایی بیشتر با همشهری داستان ، اینجا را ببینند. لطفا متن بالا را ملاک شناخت تان از این ماهنامه قرار ندهید. 




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - میثم - ۱۳۹۰/۸/۱۵ عصر ۰۴:۲۶

http://up5.iranblog.com/images/34004950647636450538.jpg

دریافت

***

 این کتاب را هانا آرنت در اواسط دهه 60 میلادی یعنی  حدود 20 سال پس از مرگ هیتلر و 10 سال پس از مرگ استالین و روشن شدن زوایای تاریک دوران حکومت او ، به رشته تحریر در آورده است. وی در اینجا با لحنی تحلیلی و مستد ، قصد بررسی ریشه های نوع بدخیمی از دیکتاتوری را دارد که به پشتیبانی ملت! (به عبارت صحیح تر "توده ها") همه گونه جنایت انجام میدهد و قصد چیرگی بر تمام زوایای زندگی توده ها (و نه شهروندان) را دارد. جنبش و بعد حکومت نازی در آلمان و ظهور و چیرگی مارکسیسم استالینیم و حکومت پلیسی در شوروی منابع ارجاع آرنت در این کتاب هستند.

او پیدایش گرایشات توتالیتر را بطن جامعه با رویکردی روانشناختی ، ریشه یابی کرده است و از عواملی چون سرکوبهای روانی-عاطفی و سرخوردگی جوانان ، نفی و انکار تمام ارزشهای پیشین و گسترش پوچ گرایی و بی ارزش انگاری حیات در میان مردم را باعث آماده شدن جامعه برای پذیرش جنبشهای توتالیتر و تحولات بعدی می داند و از این جهت افرادی نظیر فردریش نیچه را به خاطر تئوریزه کردن نیهیلیسم و ماکسیم گورکی و برتولت برشت را به خاطر نفی تمام ارزشهای طبقاتی در کتابهایشان به سهم خود راهگشای پیدایش توتالیتریسم در آن برهه از زمان (نیمه اول قرن بیستم) می داند.

از نظر آرنت ، ویژگی توده های پشتیبان توتالیتاریسم نه تعصب و آرمانگرایی (که خود نیازمند اراده و تفکر شخصی است) بلکه نداشتن روابط اجتماعی بهنجار است. در این جامعه نفی فردیت و بی خویشتنی (Selflessness) و از میان رفتن کرامت انسانی (Human Respectability) و دور افتادن از یکدیگر و ذره ذره شدن اجتماع (Atomization) باعث ایجاد خلا روانی و کمبود احساس امنیت در آحاد میشود که باعث پناه بردن آنها به گروه های توتالیتر می گردد که تسلیم شدن بعدی آنها را در برابر شعارهای توتالیتر (که به آرمانی ترین و خیالی ترین شکل مطرح میشوند تا قابل ارزیابی با واقعیات عینی نباشند) به دنبال دارد.

مردم چنین جامعه ای فاقد هرگونه قدرت والای تفکر و خلاقیت هستند و باید باشند، هنر ، فلسفه ، ادبیات و سینما به شکل آوانگارد و پیشروی آن اشکالی از شورش محسوب می شوند و باید سرکوب شوند.

«سرکوبی پیگیرانه هرگونه صورت برتر فعالیت عقلی از سوی رهبران توده ای جدید ، بیشتر از بیزاری طبیعی آنها از هرآنچه که نمی توانند بفهمند مایه میگیرد. چیرگی تام ، هر گونه ابتکار آزاد در هر حوزه ای از زندگی و هر گونه فعالیتی را که کاملا پیش بینی پذیر نباشد، برنمی تابد. توتالیتاریسم در راس قدرت، همه استعدادهای درجه یک را بدون اعتنایی به هوادای آنها از جنبش، از سر کارها برمیدارد و به جای آنها عقل باختگان و بی خردانی را می نشاند که همان بی عقلی و عدم آفرینندگی شان ، بهترین تضمین وفاداری آنهاست.» - صفحه 94

پی نوشت : برای مطالعه این کتاب نصب این برنامه ضروری است. خواندن این کتابِ «بزرگ» را به همه دوستان توصیه می کنم.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۲۱ صبح ۱۱:۲۴

این کتاب جلد دوم خاطرات یوگنیا سیمونوونا گینزبرگ است. او استاد دانشگاه و روزنامه نگار روسی است که 18 سال از عمر خود را در اردو گاههای وحشتناک دوران استالین سپری کرده.

جلد اول با نام " سفری در گرد باد" تجارب سالهای 1934 تا 1939 وی می باشد و ماجرای محکوم شدنش می باشد. به دلیل اینکه دستگیری همکار سابقش پرفسور الووف ، نظریه پرداز برجسته را نه تنها تایید نکرده بلکه اظهار تعجب نموده  است! .

جلد دوم " در دل گرد باد " که جذاب تر است و مستقل از اولی هم می توان مطالعه اش نمود ،، روایت زنده ماندن او در " گولاک" ،" ما گادان " ،" کولیما" ، " الگن" و... است .

زنده ماندنی که معجزه ای عظیم و عجیب می باشدو موجب شده تا انچه بر وی و امثال وی در این اردو گاههای وحشت ، گذشته است را به رشته تحریر در اورد.محال است کتاب را بخوانید و بارها وبارها از اتفاقات ان متعجب و حیران نشوید.

هر چند کتاب را رمان_ زندگینامه میدانند ،اما رمان بودن ان فقط به لحاظ ساختاری است. تمام جرئیات ان عین حقیقت است و به قول هاینریش بل که مقدمه ای در ابتدای ان نگاشته :(( چه بسا چیزی را هم از قلم انداخته باشد.))

((نوامبر ، دسامبر ،ژانویه و فوریه زندگی برای من هر روز دقیقا با همین بحث شروع می شد :49 یا 50 درجه زیر صفر.و جیره ها روز به روز کمتر می شد . حتی برای درجه های بالا-بالاترین میزان قطع درخت_جیره نان 400 گرم بود .اما کدامیک از ما می توانست امیدوار باشد که انقدر درخت بیاندازد تا لایق این مقدار شود ؟)) ( دمای زیر 50 درجه کار تعطیل میشد) 

یوگنیا دلایل عزم و اراده اش برای بقا در این زندگی جهنم وار را یکی شعر و ادبیات دانسته .تنها مایملک زن روس که نتوانسته اند ضبطش کنند و از بازرسی ها جان سالم بدر برده. و دیگری عشق به پزشکی محکوم به نام انتوان والتر .(( مقدر بود که این قدیس نیک همسر دوم من شود .عشق ما در بوی عفونت گوشت فاسد ودر ظلمت شب قطبی پر وبال گرفت و پانزده سال تمام باهم در ورطه های دوزخ و طوفان های برف گام زدیم.))

پدیده ی دیگری که یوگنیا با صراحت کامل بدان پرداخته ، روابط میان محکومان و زندانی های سیاسی است .روابطی که نتایجش (( کودکانی نزار و فرسوده اند .کودکانی با مثلا مادر یک استاد فلسفه و پدر یک قاچاقچی فاسد.))

فیلمی هم بر اساس این کتاب با بازی امیلی واتسن در نقش یوگنیا ساخته شده است.

 




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - میثم - ۱۳۹۰/۱۱/۶ صبح ۱۱:۵۵

http://up2.iranblog.com/images/85612626362222523581.jpg

عنوان کتاب: جوان مسلمان و دنیای متجدد

نویسنده: سید حسین نصر

عنوان اصلی: A Young Muslim's Guide to the Modern World

مترجم: مرتضی اسعدی

انتشارات: طرح نو (چاپ آخر: 1389)


******

مساله معارضه میان جهان اسلام و جهان غرب، جدی تر از این حرفهاست که بتوان آن را در حد مسائل سیاسی و خصومت دولت ها فرض کرد. این مساله که در غرب برایش نظریه پردازی های بسیاری هم شده (به عنوان مثال نظریه لیبرالیسم پایان تاریخ فوکویاما و آنتی تز همین نظریه یعنی برخورد تمدن های هانتینگتون) متاسفانه در این سوی دنیا همواره سرسری گرفته شده است و تنها اعمال ابلهانه و بعضا شناعت باری به نام مقابله با تهاجم فرهنگی توسط حکومت های بی فرهنگ! انجام شده که از قضا این معارضه را شدیدتر کرده و به طرف مهاجم حقانیت بخشیده است.

جهان اسلام در دو سده اخیر مورد هجوم نظامی، سیاسی و فکری از سوی جهان متجدد قرار گرفته است و می توان گفت که بخش اعظم تمدن اسلامی که ماحصل تلاش مسلمانان در قرنهای متمادی بود، در اثر این هجوم نابود شده است. از هنر و معماری و ادبیات و آداب و رسوم جمعی متفاوت اما باطنا هم ریشه ای که از اندلس و مراکش تا مالزی و سنگاپور را با یک روح واحد به هم مرتبط می کرد تقریبا اثری باقی نمانده است. از آن مهمتر مسلمانان در اعتقادات خود اغلب دچار تزلزل و تردید شده اند، به خصوص اینکه اغلب فلسفه ها و علوم جدید را در تعارض با اعتقادات اسلامی از جمله جامعیت وحی و تسلیم به مشیت الهی می بینند. این وضعیت معمولا با دو گونه عکس العمل به پایان می رسد، یا تسلیم فکری و از خودبیگانگی در مقابل تجدد و یا طغیان های عاطفی و رفتارهای پرخاشگرانه.

اغلب اندیشمندان مسلمان در دو قرن اخیر در برخورد با غرب، بی شناخت عمیق نسبت به ریشه ها و بنیان های فکری تجدد، رویکردهای اشتباه و اغلب از موضع ضعفی را در این مساله به خود گرفته اند. از اولین های این وادی سید جمال الدین اسد آبادی که با ساده اندیشی علوم غربی را ادامه همان علوم اسلامی قرون میانی میدانست که پس از رنسانس به اروپا راه یافته ، یا نمونه های متاخرتر محمد اقبال که سعی کرد با پیوند برقرار کردن میان مذهب اصالت خرد ابزاری (Rationalism) و ناسیونالیسم و آموزه های دینی اسلام ، کلامی جدید بیافریند که البته در نهایت پیاده شدن نظریاتش جز به تفرقه مذهبی و سیاسی در شبه قاره (استقلال پاکستان و جنگ های بعدی) منجر نشد! و یا نمونه معاصر دکتر عبدالکریم سروش در ایران که با پیوند دادن لیبرالیسم با قرائتهای عرفانی اسلام و رویکرد هرمونتیکی و تاویلی به قرآن ، تا حد امکان سعی کرد کارکرد دین را از عرصه اجتماع به حوزه خصوصی محدود کند و متاسفانه این امر جز به رواج پندار اصالت لذت و شانه خالی کردن از مسئولیت های اجتماعی، رواج دلال بازی و فرو ریختن "ما"ی جمعی و اتمیزه شدن اجتماع از یک سو و خالی گذاشتن عرصه عمومی برای جولان دادن جریانات خشن از سوی دیگر، منجر نشد.

رویکرد دکتر سید حسن نصر در این کتاب کاملا متفاوت از این افراد است. ایشان ابتدا خلاصه ای از بنیانهای اندیشه اسلامی، معنا و مفهوم وحی ، شریعت ، عرفان ، نسبت اینها با یکدیگر ، ادبیات و هنر منبعث از این منابع معرفتی و تمدن ساخته شده بر پایه این فرهنگ ، ارائه می دهد. سپس با تسلط و در عین سادگی به ریشه های شکل گیری اندیشه تجدد در دوران پس از رنسانس در اروپا می پردازد و با تشریح فلسفه ها و علوم شکل گرفته در آن دوران و به ماهیت کاملا متفاوت این فلسفه ها و علوم با حکمت و علم در اسلام ، از بعد متافیزیکی اشاره می کند. سپس به تمدنی می پردازد که تجدد بر پایه اومانیسم و خردگرایی (به عبارتی طغیان عقل جزئی/reason بر وحی و عقلی کلی/intellect)، در غرب بوجود آورده و آنها را در عرصه دین ، سیاست ، ادبیات و هنر ، آموزش و شیوه جدید زندگی به شکل جداگانه تشریح می کند. ایشان به روشنی مسیری را که فلسفه غرب در دوران جدید ، از زمان پیدایش تفکر اومانیسم (استقلال انسان از خدا) در ادبیات و هنر و راهیابی آن به فلسفه ، نفی مراتب وجود و محدود کردن معارف به معارف مادی ، انقلاب نیوتونی در علم و "دقیق" و قطعی شدن علوم و پیدایش پوزیتیوسم منطقي ، پیدایش منظومه های فکری (ایدئولوژی ها) در قرن نوزدهم و سپس نقد و انهدام این منظومه ها در قرن بیستم توسط اگزيستانسياليسم و پديدار شناسي و نقد پايه هاي اين دو به نوبه خود با مکاتب شالوده شکنی، تشریح می کند و با بیانی استدلالی پایان دوران سروری فلسفه جدید غرب و استیلای خرد جزئی را اعلام می دارد.

دکتر نصر پاسخ به معارضه ها را در درجه اول منوط به شناخت دقیق تمدن غرب و بنیانهای فکری و سیر تغییرات و تطورات آن می کند و در نهایت حفظ برداشت سنتی از اسلام (تاکید بر جامعیت وحی و و حفظ مواریث ارزنده فرهنگی) را در دنیای جدید، ممکن و حتی لازم می شمارد. به نظر دکتر نصر در دوران موسوم به پست مدرنیسم که بنیانهای تجدد توسط مکاتب شالوده شکنی و پساساختارگرایی منهدم شده و دنیای متجددِ پس از رنسانس در مرحله انحلالی و آغاز زایش دورانی جدید به سر می برد و اقبال مردم آن دیار به ادیان و مکاتب شرقی و حکمت خالده (جاودان خرد) بیش از هر زمان دیگری است، روا نیست که مسلمانان در برابر اندیشه ها و مکاتبی خود را ببازند که دوران آنها در غرب به سر آمده و سعی در رفتن راهی را داشته باشند ، که غرب – لااقل از بعد وضعیت انسانی – از رفتنش به جای خوبی نرسیده است.

تهیه و مطالعه این کتاب روشنفکرانه ، تفکر برانگیز و بسیار ارزشمند را به همه دوستانی که میخواهند درکی متفاوت و عمیق از این مساله به دور از سطحی نگری های رایج پیدا کنند، توصیه می کنم. در ضمن باید حق مطلب را ادا کنم و اشاره ای به ترجمه فوق العاده آقای مرتضی اسعدی داشته باشم که بسیار باظرافت انجام شده به طوری که به سختی می توان باور کرد که نثر تالیفی نباشد!

***

برای کسانی که با قلم دکتر نصر آشنایی ندارند، خواندن این مقاله کوتاه و ارزشمند، مفید خواهد بود.

***

برداشت های سنت گرا، تجدد گرا و بنیادگرا از اسلام معاصر

***

http://beaconofknowledge.com/images/nasr.jpg




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - الیشا - ۱۳۹۰/۱۱/۱۵ عصر ۰۷:۳۵

با سلام خدمت شما سروران عزیز

دانلود رمان آهنگ برنادت:heart:

[تصویر: 1328433558_865_0947a84f93.jpg]

پوستر فیلم آهنگ برنادت

نام رمان: آهنگ برنادت
نویسنده: فرانس ورفل
مترجم: سیاوش میرزابیگی
تعداد صفحات: 422
فرمت کتاب: PDF
زبان کتاب: فارسی

توضیحات:
برنادت سوبیرو(به فرانسوی( Marie-Bernarde Soubiroux در ژانویه ۱۸۴۴ - ۱۲۲۳ ه.ش -در روستای لورد در جنوب فرانسه به دنیا آمد. او بزرگترین فرزند خانواده ۷ نفره و فقیر خود بود. او مدعی شد بانویی مقدس را می‌بیند و با او گفتگو می‌کند .عده‌ای به او ایمان آورده و عده‌ای دیگر او را دروغگو خواندند ولی حرف‌های برنادت که از طرف آن بانوی مقدس ( احتمالا مریم مقدس) بیان می‌کرد و به همه مردم روی زمین پیامهای خوب زیستن را ابلاغ می‌نمود. پدر او آسیاب آبی را اداره می‌کرد که در کنار یک جوی آب زلال بود که آبش سرانجام به درون رودخانه گیو (Gave) می‌ریخت. برنادت در طول زندگیش معجزات بسیاری از جمله شفای بیماران لاعلاج انجام داد و سرانجام در ۱۶ آوریل 1879 بهار ۱۲۵۸هجری شمسی - در سن ۳۵ سالگی از دنیا رفت.55 سال بعد از مرگش از طرف کلیسا به عنوان قدیس حامی بیماران، خانواده و فقرا پذیرفته شد. پس از ۱۲۷ سال، مقامات بدن او را از کلیسایی که وی در آنجا دفن شده بود بیرون آوردند و دیدند که جنازه‌اش نپوسیده است و این محل امروزه زیارتگاه کاتولیک‌ها می‌باشد.

لینک دانلود




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Papillon - ۱۳۹۰/۱۲/۱ عصر ۰۹:۰۴

... وی اثر عمده خود «سروانتس» را در سال 1934 نوشت . این رمان به بیان زندگی نویسنده بزرگ اسپانیایی می پردازد که نکته آموز مکتب یک زندگی دشوار و پرماجرا بود و در زیر ضربات دایمی فقر و تنگدستی ، منش انسانی و آزادی درونی خود را تا آخر حفظ کرد . این رمان تاریخی در ادبیات آلمان سنتی قوی دارد که در نیمه اول قرن بیستم با شدت بیشتری بروز کرده است که ( یوسف و برادرانش ) اثر " توماس مان " ، (مرگ ویرژیل) اثر " هرمان بروخ " ( گویا ) اثر " لیون فویشتوانگر " و ( زندگی هانری چهارم ) اثر " هاینریش مان " از جمله آثاری در این زمینه هستند . «سروانتس» نیز بیشتر یک رمان تاریخی است تا یک زندگی نامه فردی . چنانکه فیلیپ دوم پادشاه مقتدر اسپانیا در نیمه دوم قرن شانزدهم ، چهره دوم کتاب است. فیلیپ مظهر عظمت اسپانیا و هم نشانه فروپاشی قدرت این کشور است . در دوران حکومت این پادشاه ، اسپانیا به اوج وسعت ، مستعمره داری و دریا نوردی رسید و هم در زمان این پادشاه از روح فلسفه نوزایی در فرانسه ، آلمان و هلند ، از جنبش های استقلال خواهی در شمال اروپا و بویژه از صنعت بالنده انگلستان شکست قطعی خورد و ستاره اش به عنئان سرور اشرافی جهان کهن برای همیشه افول کرد . سروانتس با این شاه هم عصر بود ، چرخش تاریخی زمان خود را با دیدی آگاهانه دریافت ، با تجربیات یک زندگی پر حادثه این دید را پخت و پرورد و در سالهای پیری با آفریدن شهسوار پرآوازه خود جلوه ای طنز آمیز ، شیرین و پر احساس بدان داد.

از این دید گاه می توان «سروانتس» اثر "برونو فرانک" را تفسیری دانست ، زنده و درخشان ، بر رمان جهانی و ماندگار « دن کیشوت ».

و یک نکته دیگر اینکه سروانتس در جنگ دریایی " لپانت " شرکت کرده ( بزرگترین جنگ دریای میان مسلمانان عثمانی با مسیحیان . جنگی که باعث شد قدرت دریایی عثمانیان برای همیشه نزول کند ) . من خودم شخصا به تاریخ عثمانی علاقه دارم و در این زمینه کتاب هایی مثل « سقوط قسطنطنیه و جنگ دریایی لپانت » نوشته " میکا والتاری " و « سلطانه » اثر " کالین فالکنر » رو که میشه گفت شاهکار هایی در این زمینه هستند پیشنهاد می کنم و خواهشمندم از دوستان که اگه در این زمینه اثری رو میشناسند در اینجا معرفی کنند .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - بتی - ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ عصر ۰۹:۲۶

اخیرا کتابی تهیه کرده ام که از چند جهت برایم تازگی داشت. اول از همه نام مترجم کتاب که بیشتر به عنوان یک بازیگر طنز شناخته شده و دومین دلیل، تقریبا عدم آشنایی قبلی خودم با ادبیات معاصر کشور مکزیک است.

پرنده ای نیست؛ درخت می خواند

گزیده ای از آثار شاعران معاصر مکزیک از نگاه جایزه ی شعر "آگواس کالینتس"

ترجمه ی: رامین ناصر نصیر و خوسه گوادالوپه خیمنس کورونادو

انتشارات نیلا

********************

شعر حقیقتی واحد را در بردارد: رنج بردن

 بودلر بر این امر گواهی می دهد؛  اویدیو تصدیقش می کند.

از دیگر سو شعر ضامن بقای نسل هراسان نجات یافته ای است که آن را نمی خواند، اما چنین می نماید که از آن نفرت دارد،

همچون فتوری در خودآگاهی؛ چیزی بی مصرف، باقی مانده از دوران کهن؛

آن هم در زمانی که علم باید از تفوق بی چون و چرایش بر جادو بهره مند گردد.

"خوسه امیلیو پاچه کو" – شاعر معاصر مکزیکی

********************************

در این کتاب، تقریبا زندگی و آثار 29 شاعر معاصر مکزیکی و دیگاه آنان و نقدی بر اشعار آنها به علاوۀ چند قطعه از هر شاعر جمع آوری و ترجمه شده است.

ناصر نصیر در مقدمه کتاب آورده است:

این گلچین، تصویری عمومی اما کامل از گذار شعر مکزیک را با تمرکز بر تک تک توقف گاههایش در برابر خواننده می گشاید و او را به گفت و گو با این آثار دعوت می کند. به این ترتیب شاید بتوانیم برای لحظه ای در آغاز هزارۀ جدید به ریشه های بنیادین شعر بازگردیم و با این مجموعه پلی از کلمات تا آینده رسم کنیم؛ تا آنجا که شعر با تکیه بر استعدادهای ذاتی اش در در آفرینش، به تفسیر جهان می پردازد....

در خلال این ترجمۀ مشترک، دوستی عمیقی نیز میان دو مترجم از دو ملیت گوناگون یعنی آقای ناصر نصیر و خوسه گوادالوپه شکل گرفته است. گوادالوپه در مقدمه خود اشاره می کند: ترجمۀ این اشعار در طول چند ماه گذشته تبدیل به بخش عمده ای از زندگی من شد و همکاری با صمیمی ترین دوستم روی این کتاب گواهی بر این امر شد که چگونه کار کردن می تواند لذت آفرین باشد و تجربه ای زیبا بر جای نهد. یگانه آرزوی من این است که به وسیلۀ این اشعار، گوهر ناب و حقیقی زندگی را به شما تقدیم داریم. دسامبر 2003

در این کتاب آثاری از شاعران معاصر مکزیک از جمله این اسامی آورده شده است:

خوان بانیلوسخوسه امیلیو پاچه کویوه فریشاسکار اولیبادسی دریو ماسیاس سیلباالخاندرو آئورا و ....

در مقام یک مترجم؛ آقای رامین ناصر نصیر در انتخاب مناسب ترین واژگان با بار معنایی و علاوه بر آن آهنگ مناسب وزن شعر و کلام شاعر موفق عمل کرده اند. شعرها به ندرت از حس و حال  افتاده به نظر می رسند و برخی واژگان به قدری قدرتمند و موجز انتخاب شده اند که شاید از کلام و مقصود اولیۀ شاعر پیشی گرفته باشند.

****************************

چند شعر کوتاه از این کتاب:

دسی ده ریو ماسیاس سیلبا(Desiderio Macias Silva (1922-1995)

 می افروزم

می افروزم

چهار شمع

در چهار کنج بسترم،

اگر تو با من نباشی.

چه فکر بکری!

درنگ می کنم.

با چه بیفروزم، با چه،

این چهار شمع را؟!

*************

کرم بودن را کنار می گذارد

کرم بودن را

            کنار می گذارد،

                              همان دم که می پذیرد

                              کفن شود در رویایش.

این بود

         هر آنچه که می خواست

                           از خود بگوید به تو

                           پروانه.

***********************************

خوسه د خسوس سام پدرو (Jose de Jesus Sampedro (1950

اظهار موفقیت       

 دروغگوست آن که می گوید

                                پشیمان نیستم.

تمام عمرم را به گلایه گذراندم،

                                بیشان از هر کار دیگری،

و از این روست که می ستایم

هر دلیلی را

که زمانی برای انجام کارهای بیش تر نباشد.

**********************************

فابیو مورابیتو (Fabio Morabito (1955 


 اسباب کشی

آنقدر اسباب کشی کرده ام

که آموخته ام

مبل ها را به دیوارها نچسبانم،

میخ های بزرگ به دیوارها نکوبم،

و تنها به وقت لزوم چیزی را پیچ کنم.

آموخته ام که محترم بدارم

ردپاهای مستاجران قدیم را:

میخی، قابی،

پایه ای کوچک،

که در خانه شان به جا گذاشته اند،

حتی اگر اسباب زحمتم باشد؛

لکه های نازدوده ای که میراث برده ام.

به خانه ی نو در می آیم

و می کوشم که دریابم،

و حتی بیش،

ببینم که به کجا می روم.

می گذارم که جابه جایی حل شود،

همچون تبی،

خشکیده زخمی که می افتد؛

نمی خواهم صدایی به پا کنم،

چرا که مستاجران پیشین

هرگز نمی میرند.

وقتی که می رویم،

وقتی که ما نیز دوباره دیوارها را رها می کنیم

چنان که بودند،

همواره بر جای می ماند بر آن ها میخی،

در کنجی،

یا ترکی،

که هرگز ندانسته ایم تدبیرش را.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Papillon - ۱۳۹۱/۱/۸ عصر ۰۹:۴۷

چندی پیش در یکی از کتاب فروشی های شهرمان به یک کتاب بر خوردم که اسم کتاب و توضیحات فروشنده نظرم رو جلب کرد . این کتاب در سال 1977 در روسیه ( شوروی ، بنگاه نشریات پروگس ) به فارسی ترجمه و در سه جلد به چاپ رسیده است. (که متاسفانه فروشنده فقط جلد اولش رو داشت )

« پطر اول » نوشته " آلکسی تولستوی " ، ترجمه " محمد هرمزان "

این کتاب که در واقع رمان تاریخی از زندگی پطر اول یکی از معروفترین تزارهای روسیه می باشد که درباره افکار و اعمال وی و صحنه هایی از زندگی مردم روسیه در فاصله سده هفدهم و هجدهم و دگرگونی های بزرگی که تحت رهبری پطر به تحقق پیوست را با بیانی شیوا به داستان کشیده است.

در این کتاب پطر انسانی جدید و متفاوت با جامعه ، خانواده و اطرافیانش معرفی شده است . یکی از دلایل متجدد و غربگرا شدن او روابط  با آلمانیهای ساکن روسیه  است (که به خارجیان ساکن کوکوی خوانده می شوند) که پطر در دوران نوجوانی طی پرسه زنی بهمراه دوستانش با آنها آشنا می شود و اغلب برای وقت گذرانی به میکده ای که در آنجاست می رود . در آنجا پطر با دختر یکی از آنها به نام " آنشن " آشنا می شود و به او دل می بازد. اما دربار تزار دل خوشی از آلمانیها ندارند به خاطر اینکه آنها انسان هایی سخت کوش و دارای نبوغ اقتصادی هستند در حالی که خود ایشان به خاطر مرگ تزار آلکسیویچ ( پدر پطر ) اوضاع نابسامانی دارند و جانشینی برای او مشخص نشده و بین مادر پطر ( ناتالیا کریلونا) و خواهر ناتنی او " سوفیا " بر سر تاج و تخت کشمکش وجود دارد. از قسمت های جالب این کتاب به نظر من می توان به توطئه سوفیا برای از میان برداشتن پطر ، علاقه پطر به دریا نوردی و ساختن کشتی و سپاه جنگی ملقب به "پره اوبراژنسکویه" و جنگ آوری او در دوران کودکی ! و در ادامه زندگی و اولین جنگ وی با سپاه عثمانی ، سفر او به اروپا و بازگشت به روسیه و تحمیل عقاید خود به درباریان را نام برد.

« تصرف آزوف کاری بسیار ناسنجیده و خطرناک بود . روسها با این عمل سراسر امپراتوری عثمانی را به جنگی بزرگ علیه خویش بر میانگیختند و حال آنکه نیروی موجود بزحمت برای نگهداری همان یک قلعه کوچک کفاف می کرد و پطر و ژنرال هایش در نبرد های آزوف این مطلب را به خوبی دریافته بودند . از شوخی و شیطنت پیشین دوران جنگ بازی در کوژوخو اثری بر جای نمانده بود . حال دیگر حتی فکر تصرف و تسخیر هم بخاطر کسی خطور نمی کرد ، فقط در اندیشه آن بودند که اگر ترک ها بخواهند از دریا و زمین به روسیه هجوم برند ، بتوانند در آغاز کارزار در برابر آنان ایستادگی کنند . میبایست برای خود متحدینی جستجو کرد ، وضع نیروی دریایی را با شتاب تمام بهبود بخشید و آنها را مسلح ساخت ، ماشین دولتی سراپا زنگ زده را به شیوه نوین اروپایی تجدید سازمان داد و پول ، پول ، پول فراهم آورد ...

این همه را فقط از اروپا می شد به دست آورد . برای این کار می بایست کسانی را بدانجا فرستاد و آنهم به ترتیبی فرستاد که آنجا سر کیسه را باز کنند و پول بپردازند . این کار دشوار ، عاجل و تاخیر ناپذیر بود . پطر (باتفاق ویژگانش ) برای حل این معضل ، حیله آسانی به کار برد : تصمیم گرفت هیئت بزرگی به نام " سفرای کبار " با جلال و جبروت تمام بدانجا اعزام دارد و خود نیز در لباس مبدل ، شبیه لباس هایی که در بالماسکه می پوشند ، با نام مستعار "پطر میخایلف" ، صاحب منصب فوج " پره اوبراژنسکی " ، همراه آنها برود . با این عمل در واقع می خواست بگوید : " شما ما را بربرانی متحجر و اصلاح ناپذیر می شمارید ، ولی ما با آنکه تزار و شهریار و فلان و فلان و فاتح جنگ با ترکان عثمانی در پای آزوف هستیم ، فخر نمی فروشیم ، مردمانی ساده هستیم و زندگی را آسان می گیریم ، تحجرمان هم شاید از شما کمتر باشد ، می توانیم روی زمین بخوابیم ، با موژیک جماعت از یک کاسه غذا می خوریم و فقط در دغدغه یک اندیشه هستیم و آن اینکه هر چه زودتر به نادانی و حماقت خود پایان دهیم و از شما ، ولینعمتان خود ، چیز یاد بگیریم...»

حساب مسلما درست بود : حتی اگر یک پری آبی با دم ماهی به اروپا می بردند ، در آنجا چنین ابراز شگفتی نمی کردند. بیاد داشتند که حتی برای تزار پیشین متوفی _ برادر پطر _ تقریبا مقام خدایی قائل بودند. ولی این جوانک دیلاغ نیکو جمال که رعشه ، چهره اش را مسخ کرده ، از فرط شیفتگی به علوم و علاقه به امر تجارت ، جلال و جبروت تزاری را به هیچ می انگارد و بر آن تفو می کند... بس عجیب و تصور ناپذیر می نمود.

سفر به سبب یک پیشامد ناگهانی و نامطلوب به تاخیر افتاد . در میان قزاقان دن توطئه ای کشف شد . سرهنگ " تسیکلر " یعنی همان کسی که به دوران اقامت پطر در« تروئیتسا » پیش از همه ، فوج کماندار را بدانجا برده و به پطر پیوسته بود ، در راس توطئه قرار داشت. پطر هیچگاه نمی توانست فراموش کند که تسیکلر یکی از وفادار ترین نوکران " سوفیا " بود و به همین جهت با وجود چاپلوسی هایش بهیچ وجه به او اعتماد نمی کرد . پس از تصرف آزوف ، تسیکلر را برای ساختن دژ به «تاگانروگ» فرستاد و این ماموریت برای آن مرد جاه طلب در حکم تبعید بود . در تاگانروگ او دید که قزاق ها از کارهای اجباری برآشفته اند ، زندگی آزادی را که در استپ بدان خو گرفته بودند ، در اثر سخت گیریهای تزار تباه می شد . تسیکلر بلافاصله به توطئه پرداخت و خطاب به قزاقان چنین گفت : " اکنون وضع مملکت سخت نابسامان است ، زیرا تزار قصد عزیمت به ماوراء بحار دارد و لفورت اجنبی ملعون و دشمن ما را در مقام سفیر کبیر بدانجا می فرستد و برای مخارج این سفر پول هنگفتی از خزانه بر می دارد . تزار مردی عنود و خود رای است ، نمی خواهد از هیچ کس حرف بشنود ، اوقات خود را به فسق و فجور می گذراند ، برای خلایق فلاکت و ادبار ببار می آورد و با سبکسری های خود خزانه را به هدر می دهد . چون شب ها تنها به خانه دختر آلمانی می رود ، به آسانی می توان به کمین نشست و با کارد او را از پا درآورد . اگر او را بکشید ، دیگر هیچ کس مزاحم شما قزاق ها نخواهد شد . باید از "استنکا رازین" سر مشق بگیرید . بعد از آنکه این کار را به سر انجام رساندید ، می توانید یک تزار و اگر خواسته باشید من را انتخاب کنید. من پشتیبان آیین قدیم و دوستدار مردمان ساده از تبار پایینم . "

قزاقان در پاسخ دعوت او بانگ برکشیدند : " همینقدر فرصت بده تا تزار از مملکت خارج شود و نزد آلمانیها برود ، آن وقت ما بکردار استنکا رازین رفتار خواهیم کرد . " کمی بعد ، « یلیزاریف » امیر نیم صده کمانداران بر اسب نشست و بدون ترحم بر اسبان خود یکراست بسوی مسکو شتافت و خبر این توطئه را بدانجا رساند. در جریان تفتیش و استنطاق معلوم شد که " سوکوفنین" و "پوشکین " دو تن از اعیام مسکو با تسیکلر در ارتباط بوده و با دیر " نوودویچی " تماس داشته اند. پطر شخصا تسیکلر را شکنجه داد و تسیکلر از شدت درد و دهشت مرگ ، مطالب تازه بسیاری درباره توطئه های پیشینی که سوفیا و " ایوان میلوسلاوسکی (که سه سال پیش مرده بود)" برای قتل پطر چیده بودند ، بیان داشت.

بار دیگر شبح میلوسلاوسکی که پطر را از همان سالهای کودکی بوحشت می انداخت در برابر او قد علم می کرد. و گذشته منفوری که بکلی از بین نرفته بود ، زنده می شد. در دیر " دونسکوی " مقبره خانوادگی میلوسلاوسکی ها را نبش کردند و تابوتی را که جسد ایوان میلوسلاوسکی در آن جای داشت بیرون کشیدند و آن را بر سورتمه رعیتی حقیری نهادند و دوازده خوک گوژپشت پوزه دراز که در زیر ضربات تازیانه زوزه می کشیدند ، تابوت را میان گودال های پر از آب گل آلود و پهن از سراسر مسکو گذراندند و به سوی پره اوبراژنسکویه بردند. جماعتی انبوه از پی تابوت روان بودند و نمی دانستند که از مشاهده این منظره باید بخندند یا زاری کنند.

در پره اوبراژنسکویه ، در میدان جلوی کوی سربازان ، گروهی از سپاهیان شمخال به دست ، چهار گوش به صف ایستاده بودند و طبالان بر طبل ها می کوبیدند . وسط چهار گوش سکوی چوبینی برپا بود و یک کنده مخصوص زیر تبر بر آن قرار داشت . ژنرال ها و پطر کنار سکو ایستاده بودند . پطر سوار اسب ، کلاه سه گوش بر سر و ردای سیاه در بر داشت. لگام اسب را با دست می کشید و اسب خو گرفته ، آرام بر جای ایستاده بود. پای پطر به حالت رعشه دم بدم از حلقه رکاب بیرون می جهید ، صورت سفیدش از یک سو به هم پیچیده بود و سر را چنانکه گویی خنده می زند پی در پی به عقب می انداخت. ولی نمی خندید . تابوت را گشودند . جمجمه و پنجه های فروپاشیده دست های جسد در پارچه زربفت نیمه پوسیده درون تابوت کبودی می زد . پطر اسب به سوی تابوت راند و بر جسد ایوان میلوسلاوسکی تف انداخت. تابوت را به زیر سکوی چوبی کشیدند و سپس تسیکلر ، سوکوفنین ، پوشکین و سه صاحب منصب کماندار را با پیکر های مسخ شده از شکنجه ، پای سکو آوردند . کنیاز _ پاپ مست لا یعقل حکم اعدام آنها را قرائت کرد ... پیش از همه به سراغ تسیکلر رفتند و مو هایش را به چنگ گرفتند و کشان کشان از پله های عمودی سکو بالا بردند . آنجا جامه از تنش بدر کردند و برهنه بر کنده افکندند . جلاد تبر را تابی دادد  و هین : آنرا فرود آورد . با یک ضربت ، دست راست و با ضربتی دیگر دست چپ تسیکلر از پیکر جدا شد . صدای افتادن دست ها بر کف سکو بگوش رسید . تسیکلر با تشنجی سخت پا می کوبید . پاهایش را گرفتند و راست نگه داشتند و هر دو پا را از بالای ران قطع کردند . فریادش به آسمان رفت . جلادان پیکر بی دست و پای او را که ریشی ژولیده چهره اش را می پوشاند ، روی سکو بلند کردند و بر کنده افکندند و سر از تنش جدا کردند . خون از درز تخته های کف سکو شرشر بر تابوت ایوان میلوسلاوسکی فرو می ریخت ».

آلکسی تولستوی (1883-1945) از بنیادگذاران ادبیات روسیه و یکی از برجسته ترین بیانگران آنست . شاهکار های اندیشه این نویسنده بزرگ به بیش از 40 زبان ترجمه شده است و از رمان های دیگر او می توان به " سیر در وادی رنج ها " ، " آئلیتا " ، " هذلولی مهندس گارین " نام برد. وی نزدیک به بیست سال از عمر خود را که گاه پیوسته و گاه گسسته و با فواصل طولانی به نگارش این کتاب اختصاص داد .

این کتاب با تصاویری از تابلو های کار نقاشان و صورتگران قرن هجدهم آرایش شده است که تابلو های مربوطه همگی در موزه دولتی هنر های زیبا به نام موزه " پوشکین " در مسکو نگهداری می شود.

کشتی پطر اول

چشم انداز مسکو در دوران پطر اول ، از فراز پل سنگی ( کامنی موست ) . گوشه ای از تابلوی ساخت سالهای 1707 - 1708

آشنا ساختن بویار ها با مد جدید . بریدن دامن قباها _ تابلو کار نقاش هلندی در نیمه قرن هجدهم

بنیادگذاری شهر  پطربورگ (سن پترزبورگ). تابلو کار نقاش ایتالیایی در نیمه قرن هجدهم

کنیاز آلکساندر دانیلوویچ منشیکف ، دوست و همرزم پطر اول در بسیاری از جنگ ها و اقدامات او.




RE: معرفی و نقد کتاب ( صد سـال تنهــايي ) - فورست - ۱۳۹۱/۱۲/۸ صبح ۰۵:۰۹

           صـد ســال تنهـايي

            گابريل گارسيا ماركز

يكي از معدود رمانهايي كه بسيار سريع خواندنش را تمام كردم و توانايي زمين گذاشتنش را نداشتم ، همين كتاب است ! اين اثر همانطور كه از عنوانش پيداست ، شرح مختصري از داستان صد سال زندگي يك خانواده است . رماني تراژيك و بسيار تاثير گذار . رماني كه هرگز فراموش نخواهم كرد .

    اما صد سال تنهايي به زعم بنده يك شخصيت اصلي دارد به نام اوروسلا . اورسولا از همان اول در داستان حضور دارد ، ابتدا كه داستان شروع ميشود تصور بر اين است كه خوزه آركاديو بوئنديا نقش اصلي است ، اما با پيش رفتن داستان اندك اندك مي فهميم كه خوزه آركاديو - آركاديو - خوزه آركاديوي دوم و آئورليانو ي دوم - آمارانتا اورسولا و … و بقيه كه هركدام قسمت زيادي را به خود اختصاص داده اند، تنها براي پيش بردن موضوع هستند ( و البته اصل كتاب هم متصل كردن داستان اين شخصيتها و پرداخت زيباي زندگي آنها يكي پشت ديگري است ).  اما تنها كسي كه هميشه حضور دارد و صد سال تنهايي مي كشد ، با وجود اينكه هميشه اطرافش پر است از آدمهاي گوناگون ، اورسولااست. با اينكه هميشه فرزندانش ( نوه نتيجه نديده و… ) در كنارش زندگي مي كنند ، اما او همواره تنهاست.

• اما دليل من براي معرفي اين كتاب ، جدا از همه علاقه اي كه به آن دارم ، فارغ از موفقيت هاي ادبي و ويژگي هاي بارز فني اثر و بدون توجه به معرفي جدي و تخصصي كتاب و جريان كلي آن ، يك چيز است : پتانسيل فيلم شدن اين رمان بسيار بالاست و اينجا دوست داشتم كتاب را با دوستان درميان بگذلرم تا آنها هم نظرشان را در اين مورد كه مرتبط با كافه عزيزمان نيز مي باشد ، بدهند .


     داستان را مي توان اينگونه معرفي كرد و خلاصه اي از آن را براي دوستاني كه مطالعه نكرده اند توصيف نمود :

خانواده بوئنديا شهري به نام ماكوندو تاسيس مي نمايند و بهمراه عده اي ديگر در آنجا زندگي تازه اي شروع مي كنند . شهري دورافتاده كه جز كولي ها كسي به آنجا نمي رود . خاندان بوئنديا ، از خوزه آركاديو گرفته تا به آخر ، همگي انسانهايي هستند كه با بقيه فرق دارند ؛ چه پسرها و چه دخترهايشان . [ چقدر سخته معرفي اين كتاب:) ] هركدام از آنها داري خصيصه ويژه اي هستند اما با اين وجود همگي در چند چيز مشتركند : سياهي ، مرموزي و  …تنهايي …


         " اگر حقيقت داشته باشد كه مي گويند رمان مرده است يا در احتضار است .

           پس همگي از جاي برخيزيم و به اين آخرين رمان سلام بگوئيم "

ناتاليا جينزبورگ

****

پ.ن :دوستاني كه اين كتاب را نداريد و قصد گرفتنش را كرده ايد؛ پيشنهاد مي كنم از دست فروشيهايي كه كتب قديمي دارند تهيه فرماييد . 

انتشارات امير كبير - ترجمه بهمن فرزانه - چاپهاي چهارم و قبل از آن كه مربوط به دهه ٥٠خورشيدي مي باشند .

• دوستاني كه كتاب را خوانده اند لطف كنند توضيحات من را تكميل فرمايند .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۱/۱۲/۸ صبح ۱۱:۱۸

عقايد يك دلقك

هاينريش بل

اين كتاب را   براي اولين بار براي يكي از دوستان هديه خريدم و بعد مشتاق شدم كه اين كتاب را  بخرم و بخونم و از اين بابت خوشحالم چون يكي از كتاب هايي هست كه از خوندنش لذت بردم .

درباره كتاب اينو بگم كه همانطور كه از اسمش معلومه درباره يك دلقك به اسم شنير هست كه همسرش او را ترك كرده است و او دچار افسردگي شده و به مشروب رو آورده است و نكته جالب در اين كتاب اين است كه شنير بارها به گذشته و خاطراتش بر مي گردد .

قسمتي از كتاب :

از این که می‌شنوم هنوز چیزی به نام "وظیفه‌ی زناشویی" وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با زور در مردم به وجود آورد
* به اعتقاد من, عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است:«عصر فحشا» . مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند.





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - فورست - ۱۳۹۱/۱۲/۸ عصر ۰۷:۵۸

*

     دنیای سوفی

     یوستین گوردر

رمانی فلسفی که بسیار هنرمندانه تاریخ فلسفه و مهمترین فیلسوفان تاریخ از زمان سقراط تا همین اواخر که ژان پل سارتر باشد ؛ بهمراه مختصری از نظریاتشان و مکتبهایی که ّپس از آنها بوجود آمده را با سبک رمان گونه تلفیق نموده و اثری بی نظیر به جای گذاشته است...پایان کتاب به گونه ای صورت می گیرد که هرگز فراموش نخواهد شد و سوالاتی می پرسد که به خوبی خاتمه ای به آن حجم بزرگ نظریات و روشهای فلسفی در باب تفکر و پیشرفت جریان اندیشه می باشد.

    به جرات می توان گفت که این رمان از نظر اعتبار علمی و در باب فلسفه , کاملا قابل اعتماد است و مرجع و منبع بسیار خوبی برای شروع مطالعات فلسفی می باشد. این رمان با فهرست بندی بسیار مناسبی که دارد باعث می شود که خواننده مبتدی در باب فلسفه , به خوبی روشهای فکری و مکاتب گوناگون که یکی پس از دیگری در برهه های خاص زمانی ظهور کرده اند را بشناسد ؛ همچنین با پیش رفتن جریان داستانی رمان , درک خواننده کتاب از موضوعات فلسفی بالا رفته و به بهترین نحو ممکن مسائل جا می افتد.

    با توجه به گستره ی موضوعی تاریخ فلسفه , طبعا انتظار می رود که کتاب قطوری باشد و همینطور نیز هست. علاقه زیادی که بنده به این کتاب دارم باعث شده که چندین چاپ مختلفش را داشته باشم و هرکدام از آنها حداقل 600صفحه می باشند.

یوستین گوردر (یوستین گاردر و یا یاستین گوردر ) خود استاد فلسفه می باشد و قسمتهای مختلف این کتاب , جزوه هایی است که به دانشجویانش تدریس می کرده است. و پس از استقبال گسترده تصمیم به انتشار کتابی جامع برای مبتدیان فلسفه گرفت. شاید اغراق باشد اما واقعا این رمان , چیزی از کتب درآمدی به فلسه کم ندارد !

دنیای سوفی تاکنون تقریبا به تمامی زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است و تجدید چاپهای متعدد آن نشان دهنده موفقیتش می باشد.





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اکتورز - ۱۳۹۱/۱۲/۹ صبح ۰۴:۰۷

اتفاقآ من هم دو ترجمهء ( کردی و فارسی ) این کتاب رو خواندم فورست عزیز و به نظرم برای شروع ( کسانی که بخواهند با تاریخ فلسفه آشنا بشوند ) بهترین نسخهء موجود همین کتاب است .

ترجمهء فارسیه ( حسن کامشاد ) و ترجمهء کردیه ( د.ح.خلیقی ) رو خوانده ام.

این رمان در دبیرستانهای کشور سوئد به عنوان واحد درسی تدریس میشود ( ببین ما کجاییم tajob2).




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - فورست - ۱۳۹۱/۱۲/۱۰ صبح ۰۲:۵۰

             سـمفـوني مردگـان

               عباس معروفي

_________________________

از آن دسته رمانهايي كه به رمان سيـاه مشهورند و به حق كه همين گونه نيز هستند . تلايه دار اين جبهه از رمان نويسانويليام فاكنر مي باشد. در معرفي اين سبك از رمان نويسي همين بس كه مشخصه اصلي در آنها تيرگي ، سيه روزي و خفقان و شوربختي و فضايي غمناك و سنگين در تمام طول داستان موج مي زند .

    •

     سمفوني مردگان در اوضاع و احوال جامعه ايران هنگام جنگ دوم جهاني نوشته شده ، و به خانواده جابر اورخاني كه در شهرستان اردبيل زندگي مي كنند ، پرداخته است . پدر تاجر آجيل است ، ٤فرزند دارد به نامهاي يوسف - اورهان - آيدين و آيدا(دوقلو) .يوسف خنگ و كم عقل است و هميشه در خانه به سر مي برد ، آيدا دختر خانه و نماد زن در آن برهه زماني مي باشد كه پدرش اجازه نداده پايش را از آشپزخانه بيرون بگذارد ؛ اورهان پسر حرف گوش كن و علاقمند به تجارت و كار است كه كمك حال پدر مي باشد. و اما آيديـن نماد روشن فكري و قشر باسواد جامعه است كه همواره از جانب پدرش سركوفت مي خورد و از جانب محيط فشار زيادي بر او وارد است . او اهل كتاب و شعر و اينگونه مسائل است . 

     ما در طول اين رمان ٤راوي داريم كه باعث زيباتر شدن موضوع شده است و از جنبه هاي گوناگون شاهد مرگ و نابودي و فرسودن اعضاي خانواده هستيم . سردرگم شدن خواننده در ميان روايت ها و خاطراتي كه تعريف مي شود و پيچيدگي زمانبندي تاريخ رخ دادن وقايع ، باعث جذابيت و ماندگاري اثر مي شود. هيچگاه امكان ندارد فردي كه يكبار كتاب را خوانده باشد ، آيدين را از ياد ببرد . آيديني كه در سيل كوته نظريهاي پدرش كوبيده مي شود و در دريا نفهمي و پستي جامعه ناچار به غرق شدن است ، كسي كه به آهستگي شاهد مرگش هستيم و مرگ او كاش فقط جسماني بود …

*نظر بنده نسبت به نويسنده و آثارش : جناب معروفي از نويسندگان مورد علاقه من در ادب پارسي هستند ، شخصي كه به جرات مي توان گفت يك سر وگردن بالاتر از نويسندگان معاصر است و با احترام به ساير بزرگواران ؛ مي توانم بگويم كه در رمان پارسي ايشان صاحب سبك هستند . البته در ميان كارهاي ايشان اين كتاب با فاصله قابل توجهي از ساير آثارشان قرار دارد ، حتي سال بلوا نيز به عظمت سمفوني نمي رسد . كافيست كه شما دوستان گرامي تنها يكبار اين كتاب را مطالعه بفرماييد تا به صحت و سقم گفته هايم نايل گرديد و متوجه شويدكه بنده مبالغه و اغراق نكرده ام كه به حق مي توان گفت اين كتاب شاهكـار است .

بخشي از كتاب را انتخاب كرده ام كه در تكميل نوشته هايم تقديم كنم :

      آيدين بر لبه تخت نشست ، لحظه اي آيدا را نگاه كرد كه چشم هايش را بسته بود . گفت : " آيـدا "

    آيدا چشم باز كرد ، تاي خودش را كه ديد لبخند زد . لبهاش داغمه بسته بود . آيدين گفت : " امروز خيلي خوشگل شده اي . "

    آيدا خنديد و سرش را كمي كج كرد . تا آنروز كسي چنين حرفي بهش نزده بود ، وچقدر دلش مي خواست حالا با آيدين حرف بزند و چقدر آيدين خوب بود . دستهاش را لاي موهاش برد و گفت : " شوخي نكن . "

    آيدين گفت : " باور كن آيدا . وقتي چشمهات بسته بود مثل فرشته اي بودي كه چشمهاش بسته است . "

     آيدا گفت : " حالا چي ؟ "

     - " حالا هم مثل فرشته اي هستي كه چشمهاش باز است ."

     آيــدا خنـديـد . آيدين گفت : " خيلي وقت بود كه دلم مي خواست با تو حرف بزنم . من مثل پدر يا اورهان فكر نمي كنم . تو هم نبايد مثل آنها باشي . تو ديگر خيلي بزرگ شده اي . بايد هر تصميمي كه مي خواهي بگيري ، خودت بگيري . از هيچ چيز نترس .

• لطفا هر ووقت فرصتي فراهم شد ، بخوانيد . مطمئن باشيد اين كتاب خيلي بيشتر از يكبار خواندن مي ارزد .


پ.ن : نشر گردون ( و ) جي نشر سپاهان / چاپ اول ١٣٦٨ / تيراژ١١٠٠٠جلد / ( تهيه هرگونه فيلمنامه ،فيلم و نمايشنامه از اين كتاب منوط به اجازه كتبي نويسنده است .

لينك دانلود كتاب به صورت PDF : 

http://mihandownload.com/2011/03/دانلود-رمان-مسمفونی-مردگان.php

اين كتاب توسط انتشارات فاخته و انتشارات ققنوس ( تاجايي كه من مطلع هستم) نيز به چاپ رسيده است .

!!!!با عرض معذزت خدمت دوستان عزیز , بخصوص جناب (( میثم )) که این کتاب را قبلا معرفی کرده بودند ( همین تاپیک - ارسال شماره 5 ) البته ایشان از دیدگاهی کلی کتاب را معرفی کرده اند و بیشتر همانند چیزی است که این روزها در همه جای اینترنت در مورد کتاب فوق الذکر به چشم می خورد... به هر حال پوزش می طلبم از تمامی هم کافه ای های عزیز ؛ بخاطر ارسال (تقریبا ) تکراری !!!!




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴ صبح ۱۲:۵۱

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد


نویسنده : اوریانا فالاچی

اين رمان به زبان ایتالیایی از اوریانا فالاچی، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.

این کتاب با زاویه دید اول شخص و در قالب نامه‌‌ای از راوی داستان، یک زن جوان که گویا خود فالاچی است، با جنینی که در رحم خود باردار است نوشته شده که فرزند نازاده‌اش را از مصیبت‌های دنیا و بی‌رحمی آن می‌آگاهاند.

این کتاب تا ژانویه ۲۰۰۷ بیش از ۴ میلیون نسخه  فروش داشته‌ است.

ترجمه اين كتاب نخستين بار در سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی با عنوان « به کودکی که هرگز زاده نشد» توسط مانی ارژنگی به فارسی ترجمه و توسط موسسه انتشارات امیر کبیر در ایران منتشر شد. دومین ترجمه کتاب با عنوان «نامه به کودکی که هرگز متولد نشد» توسط ویدا مشفق به فارسی ترجمه شد و انتشارات جاویدان آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. در سال ۱۳۸۲ یغما گلرویی ترجمه چهارم این کتاب را انجام داد و انتشارات دارینوش آن را به چاپ رساند.

قسمتی از کتاب :

کوچولو ، زندگی یعنی خستگی ، زندگی یعنی جنگی که هر روز تکرار می شود و در ازای لحظات شادی اش که مکث های کوتاهی بیش نیست باید بهای گزافی بپردازی.

تو هر نظامی به دنیا بیای و آدماش هر دینی داشته باشن،بازم یه زنِ حامله هست که فرشا رو پاک می کنه و یه دخترِ کوچولو هست که واسه خوردنِ شکلات تحقیر می شه!هرکس به تو گفت: تو کشورِ ما عدالت برقراره! تو بهش بگو:دروغ گو و ازش بخواه بهت ثابت کنه که تو کشورش یه سِری غذا مخصوص مایه دارا و یه سری غذا مخصوص بی پولا نیست!زمستون فقط فصلِ پول داراست!اگه پول داشته باشی،سرما برات یه شوخیِ که می تونی با پالتو پوست کَلَکشُ بکنیُ گرم بشیُ تازه بعدش بری اسکی!اگه بدبخت باشی سرما برات یه بلای آسمونیه!اون وقت یاد می گیری چه جوری از منظره های پوشیده از برف متنفر باشی

پينوشت : اگر چه من هميشه دوست دارم كتاب بخرم و تك تك كاغذهاشو لمس كنم و از اين كار لذت ميبرم ولي شايد خيلي ها يا وقت خريد نداشته باشن يا مشكلات ديگه اين اجازرو بهشون نده  پس يه نسخه pdf براي دانلود اين كتاب ميذارم كه اميدوارم ازش لذت ببريد .

لينك دانلود : http://veyq.ir/book/id/10083/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D8%B1%DA%AF%D8%B2-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B4%D8%AF





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - فورست - ۱۳۹۲/۱/۱۸ عصر ۱۲:۳۳

  بيـگانه

آلبر كامو

      در رابطه با اين كتاب حرف براي گفتن بسيار است ، و مي توان ساعتها در مورد يكي از اشارات آن به مباحثه نشست. كامو در اين كتاب به نوعي من را ياد مسخ كافكا و حتي بوف كور هدايت مي اندازد . كتاب از زبان اول شخص است و به روايت افكار خود پرداخته كه در قبال بعضي از واقعيات اجتماعي سخن به ميان مي اورد . اگر به ياد بياوريد دو كتاب مذكور را ، مطمئنا تصديق خواهيد كرد : هر سه ي اين كتب كه هر كدام در يك مملكت جداگانه نوشته شده اند  ؛ يك منطق فكري را دنبال مي كنند ! راوي داستان وقايع اطراف خود را تحليل مي نمايد و سعي در بررسي كنشها و افكار ديگران دارد ، كامو بخوبي يك انسان مغاير با اكثريت جامعه را معرفي مينمايد . 

خلاصه داستان :

    مردي فرانسوي كه كارمند ساده يك شركت در الجزاير است ، از مرگ مادرش مطلع مي گردد و براي شركت در مراسم تدفين وي به شهر ديگري رفته و انجا يك شب را همراه با نوانخانه اي هاي پير براي مادرش شب زنده داري ميكند . فرداي انروز پس از تشييع جنازه به شهر خود باز ميگردد و با همكارخود كه يك خانم مي باشد در كنار ساحل به خوشگذراني سپري مي نمايد . چند روز بعد از آن همراه با دوست جديدش " ريمون " به ساحل رفته و يكشنبه خود را به خوش گذراني مي پردازد. طي يك جرياني وي آگاهانه كسي را به قتل مي رساند . سپس بازداشت شده و پس از محاكمه و دادگاهي وي به مرگ محكوم مي گردد.

نقـد و معرفي سبك نگارش و خصوصيات فني ، در كتاب " بيگانه "

    اين كتاب در ٢بخش نوشته شده كه هر كدام شامل 5 قسمت مي باشد . خلاقيت و هنرمندي نويسنده در زمينه نگارش بسيار محسوس است ؛ قصد دارم چند نكته كليدي در رابطه با آنرا يادآوري نمايم :

   - بخش نخست متشكل از جملات كوتاه و بريده بريده مي باشد و اين كار باعث شده كه شناخت خواننده از راوي بالاتر رود و در مورد مقيد نبودن وي به اصول آگاه شود . اما در بخش دوم جملات بلند و طولاني هستند و البته از تعمق مفهومي بالاتري نيز برخورداند .

    - آغازِ بخش نخست اينگونه است : " مادرم امروز ، مرد. " و جمله ي شروعِ بخش دوم " بلافاصله پس از بازداشتم ، چندين مرتبه مورد بازپرسي قرار گرفتم ، اما همه بازپرسي ها درباره هويت من بود كه زياد دوام نمي يافت . " اين بود . از نظر مفهومي چندين ارتباط بسيار مهم وجود دارد كه جملات بخوبي بيانگر اين مفاهيم هستند :

     مردن مادر يك واقعيت است و انكار نميتوان كرد ، بازداشت بودن نيز يك واقعيت است و انكارناپذير ؛ اما چيزي كه اهميت دارد اين است كه ما متوجه مي شويم مرگ مادر و بازداشت پسر باهم در ارتباط غير مستقيم است و براي همين در دو بخش مجزا اورده شده است . دادستان راوي را به جرم قتل به مرگ محكوم كرده است و البته بيان مي كند كه عدم حزن و ناراحتي قاتل در مراسم عزاي مادرش نشان از قساوت قلب وي است ؛ وانگهي گناه ناراحت نشدن از مرگ مادر تفاوت چنداني با قتل نفس ندارد و به همان اندازه مستحق مرگ است .

    جمله كوتاه راوي از مرگ مادر ، نشان از بي اهميتي آن دارد و خواسته  بگويد اين شخص قبول مرگ برايش دشوار نيست . جمله نخست بخش دوم ، بلند و حاوي خبري در مورد بازداشتش است . چيزي كه به اين طريق كامو قصد دارد بگويد ، بيان اين واقعيت است كه وي فقط به خودش اهميت مي دهد .

     بخش نخست از همان جمله آغازين معلوم است كه مي خواهد در مورد اطرافيان و ديگران و توصيف واقعيات بپردازد . اما در بخش دوم در رابطه با خود و افكارش سخن مي گويد .

  - علائم نشانه گذاري اهميت بسزايي ايفا مي كند و گاها يك ويرگول معناي عبارت را تغيير ميدهد . " در هر صورت ، من شايد به آنچه كه حقيقتاً مورد علاقه ام است مطمئن نيستم ، اما به آنچه كه مورد علاقه ام است كاملاً اطمينان دارم . و محققاً آنچه او مي گفت مورد علاقه ام نبود . "

تفكر پيشبرنده نويسنده در " بيگانه ".   

     تشبيهي كه در ابتداي اين نوشتار عرض كردم ، گوياي اين مدعايت كه بنده معتقدم بيگانه نيز همچون بوف كور و مسخ ، از تفكرات پوچي گرايانه " نهليستي " بهره ميبرد . در تمام طول رمان راوي به تفكرات و عقايدش نسبت به ديگران و وقايع حادث در گرداگردخود مي پردازد و بخوبي در اين سخنان مي بينيم كه وي به چيزي اهميت زيادي نمي دهد ، رفاقت ، ازدواج ، مرگ ، مشكلات ، انحرافات ، مردم و … كوچكترين درجه ارزشي ندارند  . زماني كه " ماري " به او مي گويد با من ازدواج مي كني و يا اينكه ايا مرا دوست داري ؟ وي با كلامي قاطع و سرشار از سردي پاسخ مي دهد : ازدواج : ( اين واقعا اهميتي ندارد و هر وقت خواستي مي توانيم ازدواج كنيم ) و در رابطه با دوست داشتن به او مي گويد ( خير من تو را دوست ندارم و البته اين مهم هم نيست ) .

     او در همسايگي خود " سالامانو " پير را دارد كه پس از مرگ همسرش با يك سگ زشت زندگي مي كند و اين سگ به همان اندازه همسرش اورا خشنود و راضي از زندگي نگاه مي دارد .

     وي با مادر خود رابطه صميمانه اي نداشت و چند سال قبل از مرگ او ، بدليل عدم توانايي در فراهم سازي رفاه و آسايش وي ، به نوانخانه سپرده بودش ؛ زيرا معتقد بود كه حرفي براي گفتن نداريم و او از با من بودن عذاب مي كشيد !

   چيزي كه در اينجا اهميت دارد اين است كه اصل داستان وسيله اي براي بيان عقايد نگارنده مي باشد و درصورتي كه خواننده مخاطب اين موضوعات نباشد ، ايجاد ارتباط با كلام وي كمي سقيل است . 



بهترين ترجمه اي كه من خوانده ام ، ترجمه جناب جلال آل احمد است . و البته انتشارات نگاه نيز با نهايت كيفيت آنرا به چاپ رسانده و جز يك عدد " كه " كه دوبار تكرار شده ، اشتباه تايپيك هم وجود ندارد .

دانلود

http://www.pars-pdf.com/1390/10/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-pdf-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%88/




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۲/۱/۲۲ صبح ۱۱:۳۵

يك عاشقانه آرام

نادر ابراهيمي

انتشارات روزبهان

يك عاشقانه ي آرام در مورد گيله مردي مبارز و سياسي است كه عاشق عسل دختر آذري زيبا و سياسي مسلكي مي شود . كل كتاب روند و مراحل و برنامه ريزي هاي زندگي مبتني بر عشق اين دوست . با زباني شاعرانه بيان عشقي شاعرانه و زيبا . عاشقاني كه سعي مي كنند در لحظه لحظه با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان به رخوت و عادت كشيده شود . عاشقاني كه با زمان مبارزه مي كنند .

قوت اصلي كتاب همان لحن و بيان فوق العاده زيباي نادر ابراهيمي است . كتاب قشنگيه البته اصلا و اصلا به گرد " بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم " نمي رسه . اگه اوج هنر و اوج احساس اقاي ابراهيمي را مي خواهيد متوجه بشيد بهتره بريد سراغ اون كتاب . اما اينم كتاب خوبيه .

خسته دل نباش ، محبوب خوب آذري من !

 قسمت هاي زيبايي از كتاب :

در ميان همه جانوران جهان ، فقط انسان ها اعدام مي شوند – به وسيله انسان ها . ديگر هيچ جانوري اعدام نمي شود و نمي كند .

يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق .... يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست .

نمي شود كه تو باشي
درست همين طور كه هستي
و من هزار بار خوبتر از اين باشم
و باز هزار بار عاشق تو نباشم

مي توان به سادگي عاشق شد اما عشق ساده نيست .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۲/۲/۱۸ عصر ۱۲:۴۳

 زندگي جنگ و ديگر هيچ

نويسنده : اوريانا فالاچي

ترجمه : ليلي گلستان

انتشارات امير كبير

شايد 1 سال در  خواندن اين كتاب وقفه افتاد.  شايد از كلمه جنگ روي جلد كتاب هراس داشتم نمي دانم نمي دانم ولي عاقبت بر اين ترس و هراس خود  غلبه كردم   و نتيجه  اين شد كه دوباره شيفته قلم اوريانا شدم و لحظه به لحظه ترس و هراسي كه در لابه لاي صفحات اين كتاب بود به من نيز منتقل شد ولي با اين تفاوت كه متوجه شدم هيچ بشري ذات جنگ طلبي ندارد ولي براي آزادي ، حتي آزادي عقيده  تا سر حد مرگ مي جنگد.

زندگی، جنگ و دیگر هیچ  گزارشی از سفر اوریانا فالاچی به ویتنام و مکزیک است.

اوریانا فالاچی موفق به دریافت جایزه بانکارلا ۱۹۷۰ برای این کتاب شد.

چاپ این کتاب بعد از جنگ ویتنام نه تنها برای فالاچی شهرتی جهانی به بار آورد که حتی باعث شد بسیاری از آنها که از جنگ ویتنام دفاع میکردند نیز از کرده خود پشیمان شوند. «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» را شاید بتوان یکی از موثرترین کتابهای ضد جنگ تاریخ دانست. کتابی که از دید بعضی شاید بهترین کتاب ضد جنگ تاریخ هم لقب بگیرد!

  عکسی که بر روی جلد این کتاب است تصویری است واقعی از رییس پلیس ویتنام، تصویر اعدام مردی شورشی، تصویری که توانست دنیا را تکان دهد و بسیاری معتقدند انتشار این عکس شکست آمریکا در جنگ ویتنام را قطعی کرد. عکسی که بعدها موضوع کتاب فالاچی شد.



قسمتی از متن کتاب:

یک ویت کنگ میدوید، با تمام قوا میدوید و همه به او شلیک میکردند. درست مثل اینکه در غرفه تیراندازی پارک شهر، به هدفها تیر می اندازند. ولی تیرها به او نمی خورد. بعد من یک تیر شلیک کردم و او افتاد. درست مثل اینکه به درختی شلیک کرده باشم، حتی جلو رفتم و به او دست زدم؛ ولی باز هیچ احساسی نداشتم. احمقانه است، اما واقعیت دارد…




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - oceanic - ۱۳۹۲/۲/۱۸ عصر ۰۳:۲۶

میرزا آقاخان کرمانی بسیار تاثیر گرفته از سلف پیشین خود میرزا فتحعلی آخوندزاده بود. میرزا آقاخان سه مکتوب را بر همان اسلوب و سبک مکتوبات آخوندزاده نوشته و حتی بخشهایی از سه مکتوب بازنویسی مکتوبات آخوندزاده‌است. ولی در بسیاری از بخشها از جمله نقد ادیان و دشمنی با اعراب و ستایش فرهنگ باستانی ایران، قلمش راسختر، صریحتر و کوبنده تر بوده و گاه شور و احساسش بر منطق چیرگی یافته‌است. رساله صد خطابه که نیمه کاره مانده، اثری است اصیل که از سه مکتوب هم صریح اللهجه تر است. در واقع می‌توان گفت این دو کتاب تکمیل و نقطه کمال راهیست که فتحعلی آخوندزاده آغازیده بود. نویسندگانی همچون احمد کسروی، صادق هدایت، علی دشتی، صادق چوبک، محمد علی جمالزاده و… کم و بیش از آقاخان کرمانی تاثیر گرفته بودند ولی هیچکدام نخواستند یا نتوانستند به همین اندازه بی پرده و صریح اللهجه به مسائل حساس جامعه ایرانی بپردازند.

فریدون آدمیت 

فریدون آدمیت، تاریخ نویس معاصر ایران درباره اش مینویسد: بنیاگذار فلسفه تاریخ ایران است و ویرانگر سنت‌های تاریخ‌نگاری، برجسته‌ترین مورخ ما در قرن پیش است و یکتا مورخ متفکر زمان خویش. تواناترین نویسنده‌ی اجتماعی سده‌ی گذشته است، شاعر نامدار ملی، نقاد سنت‌های ادبی گذشته، نماینده نوخواهی ادبی و آغازگر فلسفه ادبیات جدید. بزرگترین اندیشه‌گر ناسیونالیسم است. منادی اخذ دانش و بنیادهای مدنی اروپایی، نقاد استعمارگری،‌ هاتف مذهب انسان‌دوستی، نماینده‌ی نحله اجتماعی و متفکر انقلابی پیش از مشروطیت هموست.

کتاب سه مکتوب به کوشش ب ه ر ا م چ و ب ی ن ه


http://ketabnak.com/comment.php?dlid=35767




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - فورست - ۱۳۹۲/۲/۲۳ عصر ۱۰:۲۱

   پيرمـرد و دريــا

ارنست همينگــوى

     بعضي كتابها هستند كه خواندنش براي همه اجباري است ، كتابهايي كه نميتوان از آنها به سادگي نام برد . آثاري كه علاوه بر مفاهيم اصيل و عميقشان ، سبك نگارششان نيز بسيار متفاوت و تاثير گذار است . پيرمرد و دريا بدون شك يكي از آنهاست .

     در اين ارسال هم قصد دارم همچون ارسال قبل نقدي كوتاه بر يك شاهكار تمام عيار بنويسم ، اما ابتدا معرفي كوتاه و وصفي چند خطي داشته باشيم بد نيست !


توصيف و روايتي كوتاه از پيرمرد و دريا :

    پيرمردي ماهيگير كه به مدت ٨٠و اندي روز قادر به صيد هيچ ماهيي نشده است ، تصميم مي گيرد كه براي صيد يك ماهي بزرگ از محدوده ماهيگيران بندر فراتر رود . قبلا پسربچه اي همراه او به دريا ميرفت و آموزشهاي اوليه را از وي فرا ميگرفت اما هنگامي كه براي مدتي طولاني هيچ ماهي به قلابشان نخورد ، پدر آن پسربچه وي را از همراهي پيرمرد منع كرد و نزد يكي ديگر از ماهيگيران فرستاد … همه باور داشتند كه بخت از ماهيگير پير روي برگردانده است . روزي پسربچه نزد پيرمرد بازگشت و ازو خواست كه همراه خودش با دريا بيردش ؛ پيرمرد مخالفت مي كند و پسربچه كه ميبيند اصرار كردن بي اثر است پيشنهاد ميكند كه حداقل اجازه خريد دو طعمه بزرگ را به او بدهد تا ن شكل اداي ديني كرده باشد … خلاصه پيرمرد به دريا ميرود و براي صيد يك ماهي بزرگ ٣روز كامل را در دريا مي ماند . اما در آخر ماهي صيد شده اش توسط كوسه ها خورده ميشود و چيزي براي او باقي نميگذارند .


چند توضيح اساسي :

     داستان و وقايع آن در سه روز و نيم روايت ميشود و در نهايت سادگي روالش را ميرود . در نتيجه ميتوان درك كرد كه همينگوي چقدر هنر به خرج داده تا بنواند در طول سه روز و بايك داستان ساده چنين اثري خلق كند ! كساني كه اندك سر رشته اي در نوشتن داستان دارند ، مي دانند كه پرداخت موضوع در بازه كوتاه زماني بسيار دشوارتر از زمان طولاني مي باشد بعلاوه اينكه اين اثر كمترين شخصيتها و حتي كاراكترها را داراست .

     بيشتر داستان در داخل قايق شكل ميگيرد و روايت وقايع شكار است . 

     با وجود اينكه راوي داناي كل است ، اما در كل داستان از پيرمرد فاصله نمي گيريم. !

     پيرمرد و دريا انقلابي در سبكهاي گوناگون داستان نويسي بوجود آورد و عده اي معتقدند كه نويسندگي به دو دوره قبل و بعد از هميگوي تقسيم ميشود ! او بعضي قسمتهاي مهم داستانش را از زبان پيرمرد بيان ميكند و جملاتي كه بكار گرفته است ، هيچكدام از داستان و بطن اصلي آن تفكيك پذير نمي باشند . يعني نمي توان جمله اي را از كتاب نقل كرد كه بطور مستقل داراي معنا باشد .

 

نقد كوتاه و مختصر :

     پيرمرد و دريا براي من داستان زندگي است ، همينگوي با استفاده از اين داستان ديدگاه خود به زندگي را به بهترين نحو بيان مي نمايد .

      پيرمرد پس ار طي دوره اي ناكامي طولاني مدت ، همچنان دست از تلاش نكشيده و براي رسيدن به هدفش تلاش ميكند و از پاي نمي نشيند . او براي دستيابي به هدف با ارزشش ، خود را به خطر مي اندازد و محدوديت ها را درمي نوردد . پس از سختي هاي جسماني بسيار و مشقت هاي رواني فراوان ، به هدف خود دست مي يابد و در نهايت اقتدار پيروز مي شود . اما براي بهرمند شدن از نتيجه تلاشهايش مغلوب عواملي ميگردد كه خارج از حيطه اختيار او مي باشند !

آيا واقعا پيرمرد بازنده است ؟

      به عقيده من همينگوي با پيرمرد و دريايش مي خواهد به ما بگويد كه آنچه كه داراي ارزش واقعي است ، همان سه روزي بود كه پيرمرد با نهايت تلاش و صرف زماني طاقت فرسا و بهمراه پشتوانه ذهني اش ، براي رسيدن به هدف سپري كرد . يعني اصولا هدف و ماهيت آن در مقابل مسير رسيدن ( گذر زندگي ) داراي ارزش ناچيزي است !

     مهم نيست كه پيرمرد از دستيابي به هدفش چيزي عايدش شد يا خير ؛ مهم اين است كه او در راه رسيدن به هدف ، هرآنچه درتوان داشت انجام داد . هرچند كه پيرمرد نتوانست پيروز شود ، اما واقعيت اين است كه در جريان زندگي پيروزي يا شكست معنايي ندارد . او كاري كه مي خواست را كرد و پس ار انجام آن ، درنهايت خشنودي به ادامه همين مسير  پرداخت . اطرافيان او با ديدن اسكلت ماهي كه طولش 5.5 متر بود ، به عظمت كار وي پي بردند و به اين باور رسيدند كه در مورد پيرمرد ، بخت موضوعي بي اهميت است !

     پيرمرد در جريان صيد ماهي تنها بود و جز ياد و حسرتِ بودنِ پسرك چيز ديگري آزارش نميداد ؛ او خارج از قايق و دريا كسي در انتظارش نبود و يك تنهاي واقعي است . مطمئناً همينگوي مي خواهد بگويد كه ما همه در زندگي تنهاييم و مطلقا بايد متكي به خود و داشته هايمان باشيم .

   محدوديت زماني داستان و كوتاه بودنش ، خود نشان دهنده ارزش زمان است . از چندين بُعد ميتوان اين مساله را بررسي كرد اما مهمترينش شايد اين باشد كه زندگي به كوتاهي همين لحظات كنوني است كه گذر آنها گذر زندگيست و بسيار حائز اهميت مي باشد كه چگونه از آن بهره ببريم !

     همينگوي هيچ پيش زمينه و معرفيي از پيرمرد به ما نميدهد . او حتي از اميدها و آرزوهايش نيز حرفي نميزند . آيا اين ميتواند اتفاقي باشد ؟ قطعا خير ؛ همينگوي با يك داستان بلند نميخواهد هيچ چيزي را از قلم بياندازد پس آگاهانه چيزي نگفته . زيرا آينده درهرصورت خواهد آمد و بونامه ريزي براي آن بيهوده است ، تنها كافيست كه در زمان حاضر كارمان را به بهترين نحو انجام دهيم … اينكه پيرمرد كه بود و چرا تا به اين حد تنهاست و زندگيش چه وقايع مهمي داشته ، كمكي به صيد ماهي اش نميكند ، جز تجربيات ماهي گيري اش و همين ! هرچه هست اكنون است و بس .

     همينگوي شايد قبل از اينكه خودش را بكشد ، آرزو داشت كه اي كاش پيرمرد بود تا بتواند بدون اعتنا به همه چيز به زندگيش ادامه دهد ؛ اما او نتوانست پيرمرد داستان خودش باشد !

•••

حرف هاي زيادي ميتوان گفت و نكات زيادي گفته شده است … اما اينها مختصري از نظرات من بود و البته مهمترين و اصليترينشان .





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۲/۳/۲۱ صبح ۱۰:۳۳

بعضي از كتابها هستند كه  به قول دوست عزيزمون فورست خواندنش براي همه اجباريست . يكي از كتابهايي كه دوست داشتم قبل از ديدن نسخه سينمايي آن را بخوانم كتاب گتسبي بزرگ بود .

درباره كتاب :

يكي از آثار برجسته ادبيات آمريكا در قرن بيستم يك اثر كلاسيك كه پيوسته تجديد چاپ مي شود در دانشگاها مورد بحث قرار مي گيرد و چندين بار از روي آن فيلم درست ميشود. گتسبي دومين رمان قرن بيستم قرار گرفته است. به گفتۀ کنت تایتان، هنر شناس فقید انگلیسی، «کتابی است که تارک شاه موج امریکایی به ساحل افکنده شده و برای همۀ ما جاذبه ای آنی و ماندنی دارد.»ترجمه فارسي گتسبي بزرگ نيز با وسواس و دقت فراوان به دست مترجمي دقيق صورت گرفته است.

مشخصات كتاب :

 نام كتاب : گتسبي بزرگ

نويسنده : اسكات فيتز جرالد

ترجمه : كريم امامي

ناشر:انتشارات نیلوفر

تاریخ نشر:سال ۱۳۸۵-چاپ پنجم

چكيده اي از داستان :

راوي داستان نیک کراوی Nick Carraway از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. نیک در همسایگی فردی به نام جی گتسبی Jay Gatsby زندگی جدید خود را در غرب آغاز می کند. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانی‌های باشکوهی که در خانه اربابی‌اش واقع در لانگ آیلند , وست اگ , که در آن روزها کمی از مد افتاده تر نسبت به ایست اگ است. برگزار می‌کند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبان‌ها است. هیچکس چیزی از گذشته وی نمی‌داند.

نیک کراوی علاوه بر گتسبی، تام باچانن Tom Buchanan و همسر او دیزی Daisy (که از بستگان خود نیک است) را نیز ملاقات می‌کند. تام که در دوران دانشجویی ورزشکار برجسته‌ای بوده است نیز مرد ثروتمندی است.

نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاش‌های بی معنی جشن‌های گتسبی، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت می‌کنند، را بدیده تحقیر می‌نگرد. اما کم‌کم خود نیز بطور مرتب در این مهمانی‌ها حضور می‌یابد. او از گتسبی می شنود که دلیل اصلی برگزاری این جشن‌های هفتگی آنست که شاید دیزی (که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. گتسبی و دیزی به کمکنیک که ترتیب ملاقات آن دو را می‌دهد، در نهایت با هم رابطه برقرار می‌کنند.

گزیده‌ای از متن کتاب:

و باز  ساعت هشت وقتی که کوچه‌های تاریک خیابان چهلم پر از  پنج پنج تاکسی‌های پر ضربانی می‌شد که رهسپار تماشاخانه‌ها بودند قلبم می‌گرفت. در آن حال که تاکسی‌ها منتظر چراغ سبز بودند، در آنها اشکال آدمی به هم تکیه می‌دادند، صداها نغمه می‌سرودند و قهقهه خنده از شوخی‌هایی که به گوش نمی‌رسید برمی‌خواست و سیگارهای روشن طرح حرکات نامفهوم دست‌ها را در هوا رسم می‌کرد. من هم می‌پنداشتم رهسپار دیدار شادی‌ام و در هیجان خصوصی آنها شریکم و برایشان آرزوی خوشی می‌کردم…

نكته :

نسخه  جديد سينمايي  اين فيلم در سال 2013 به اكران در آمد كه نقش جي گتسبي را لئوناردو دي كاپريو ايفا ميكرد.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - سارا - ۱۳۹۲/۵/۱۴ صبح ۰۲:۰۵

کتاب کوری

نویسنده:ژوزه ساراماگو

(برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1998)

کوری یک رمان فلسفی خاص است .یک رمان تمثیلی و دور از حصار زمان و مکان...یک رمان معترضانه سیاسی و اجتماعی که اشفتگی انسانهای سردرگم را در دایره افکارات خویش به تصویر میکشد

این رمان این حقیقت را به تصویر میکشد که انسانیت در موقعیت معنا میشود ... عیار ثابتی برای ان وجود ندارد و موقعیت انسانها مدام در حال تغییر است.......کوری وصف حال انسانهای سرگشته امروز است کوری که انسانها در این داستان به ان مبتلا میشوند یک کوری معنویست کوری عقل و شعور....این داستان میگوید که با یک کوری همگانی چطور انسانیت زیر سوال میرود

البته در این کتاب زمان و مکان وقوع حوادث معلوم نیست و شخصیتها اسم ندارند بلکه از روی ویژگی انها شناخته میشوندو این راه خوبی برای جهان شمول شدن داستان است

ساراماگو در مورد داستانش میگوید:این کوری واقعی نیست تمثیلی است...کور شدن عقل و فهم انسانهاست ما عقل داریم اما عاقلانه رفتار نمیکنیم

نکته کلیدی داستان هم در جملات پایانی ان است جایی همسر دکتر میگیوید " فکر نمیکنم ما کور شدیم فکر میکنم ما کور هستیم...کور اما بینا ...کورهایی که میتوانند ببینند اما نمی بینند

دانلود کتاب

http://s3.picofile.com/file/7878737739/Koori11.pdf.html




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - BATMAN - ۱۳۹۲/۵/۱۸ عصر ۰۸:۴۰

THE BROTHERS LION HEART


براردان شیر دل



(اگه دهه شصتی باشی این نام برات خیلی آشناست و کلی خاطره برات زنده میشه)

برای ما که قبلا و در دوران کودکی و نوجوانی یا جوانی این سریال دیدیم خوندن رمانش واقعا خاطره انگیزه / توصیه میکنم تهیه کنید

برادران شیردل اثری از آسترید لیندگرن نویسنده سوئدی که در پاییز ۱۹۷۳ منتشر شد

خانم لیندگرن در سال ۱۹۷۷ این داستان را به شکل فیلم‌نامه نوشت و فیلم برادران شیردل (فیلم) به کارگردانی Olle Hellbom بر اساس آن ساخته شد

این رمان با نام (دره گل سرخ) توسط دکتر عزیزالله قوطاسلو در پاییز 1370 ترجمه و چاپ شد

این رمان آکنده از مفاهیمی همچون عشق، محبت، شجاعت، مبارزه با پلیدی‌هاست و نویسنده با خلاقیت اعجاب انگیز و پر احساس دنیای پس از مرگ را برای مخاطب بیان کرده

نسخه ای هم برای کودک و نوجوان با نام (برادران شیر دل) با ترجمه بهمن رستم آبادی بعدها به چاپ رسید

کارل (اسکورپان) پسر بچه 10 ساله و ضعیفی است که در بستر بیماری به سر میبرد/ او برادر 13 ساله بسیار شجاع و زیبایی به نام (یوناتان) دارد / کارل که متوجه مریضی وحشتناک خود هست از یوناتان درباره مرگ می پرسد و یوناتان می گوید بعد از مرگ ، آنها به نانگیلیا خواهند رفت / سرزمینی که در آن بیماری وجود ندارد / بعد از مدتی یوناتان در آتش سوزی و کارل در اثر مریضی جان خود را از دست می دهند و در دره (گل سرخ) در نانگیلیا با یکدیگر ملاقات می کنند / در این سرزمین لباس ها و نحوه زندگی مردم همانند قرون وسطی است / یوناتان و کارل تصمیم دارند به مردم دره گل سرخ کمک کنند تا از دست (تنگیل) و اژدهای مخوف او (کاتلا) رهایی یابند و ماجراهای آنها در این سرزمین افسانه ای شروع می شود نبرد نیکی و بدی (خیر و شر)

درباره نویسنده

آسترید آنا امیلیا لیندگرن زادهٔ ۱۴ نوامبر ۱۹۰۷ نویسنده سوئدی کتابهای کودک و نوجوان بود که تعداد زیادی از آثارش به ۸۵ زبان ترجمه و در بیش از ۱۰۰ کشور جهان منتشر گردیده‌ است

آسترید لیندگرن در سال ۲۰۰۲ و در سن ۹۴ سالگی درگذشت

 سال ۲۰۰۲ دولت سوئد نشان یادبود آسترید لیندگرن ( آلما) را پدید آورد تا زندگی و آثار او در خاطره ها حفظ شود و رشد ادبیات ناب کودکان و نوجوانان را ترغیب و ترویج  این جایزه که مبلغ آن ۵ میلیون کرون است بزرگترین جایزه نقدی جهان در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به شمار می آید / بزرگترین بیمارستان کودکان سوئد در استکهلم  نیز به نام این نویسنده نامگذاری شده است




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۲/۵/۱۸ عصر ۱۰:۵۱

(۱۳۹۲/۵/۱۸ عصر ۰۸:۴۰)BATMAN نوشته شده:  

این کتاب در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات نقطه به فارسی ترجمه و چاپ شده است

گویا قبل از آن هم با نام "دره گل سرخ" ترجمه و منتشر شده است.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اکتورز - ۱۳۹۲/۵/۲۳ صبح ۰۵:۰۳

سنگ صبور / صادق چوبک

چند شب پیش بعد اینکه چندتا داستان کوتاه خوندم و حسابی گرم شدم ، رفتم سراغ این رمان و بعداز چندسال که داشتمش اما نخونده بودمش ، به صبح نرسیده کاملآ خوندم و انصافآ از خوندنش لذت بردم و پیشنهاد میکنم دوستان اگر تاکنون نخوندید حتمآ براش فرصت بزارید و مطالعه کنید.

داستانی آغشته به درد / طنز / کمدی و حقیقت که نکتهء قابل توجه دران تفاوت در نوشتن و ساختار داستانی آن است .

من مشابه این نوع نوشتار را در ادبیات ایرانی کمتر دیده ام و از جملهء آثاری که نه دقیقآ به این شکل از مونولوگ بلکه با مقادیری تفاوت به یادم میاد میتوانم به بوف کور و سمفونی مردگان و .... اشاره کنم.

گرچه باز هم تفاوت در این نوع نوشتار بسیار با آثار نام برده هست اما این نوع گفتار که هر یک از کاراکترهای داستان بیاید و از ذاویه دید خودش جریان رو تعریف کنه خیلی کمه و یک نوع دیگرش در سینما به شکل فلاش بک های متوالی بوده که الان بیادم میاد ( 11 و 14 دقیقه / تا حدی مظنونین همیشگی / تقاطع و چه کسی امیر راکشت ایرانی و ... ) که وجه تشابه دارند اما باید به تاریخ نوشتن این اثرهم توجه داشت.

خاطرات یک دیوانه نیز ( نیکلای گوگول ) از جملهء آثار مشابه به این رمان است.

پ ن : مثال ها بشکل کلی معرفی شده اند و قابل بحث هستند که چرا این مجموعه را مثال زده ام. ( هر یک در نوعی مشابهت دارند )

در لینک زیر میتوانید کتاب را دانلود و در موردش بخوانید.

http://ketabnak.com/comment.php?dlid=143

البته فصل پایانی داستان یک مقدار نچسب است و با سایر فصل های داستان مغایرت دارد که این تفاوت تنهادر انتقال جریان داستانی تمام شده به یک فضای خیالی و جملات و دیالوگ هایی سفسته آمیز منتهی میشود.

شاید تنها ارتباطش به قسمتهایی از دیدگاه های احمد آقا از کاراکترهای داستان اصلی برمیگردد و در نوع خودش داستانی مجزاست.

کاش تعدادی از کاربران بیایند و جملگی داستان را از نو خوانده و در تاریخ مشخصی در موردش بحث و گفتمان داشته باشیم.

به نظرم ارزشش را دارد.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - هنری گاندرف - ۱۳۹۲/۶/۳ صبح ۰۹:۳۲

با سلام

دنبال یه مجموعه میگردم بنام مجموعه (ادبیات خارجی) از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، این مجموعه شامل 71 یا 74 جلد کتاب از نویسندگان بنام آن روزگار (دهه 70 میلادی و قبل تر) تمامی کتابهای این مجموعه یا نمایشنامه هستن یا رمان.

کسی هست که بتونه اطلاعات بیشتری به من بده، مثل اسم کتابها، نام نویسندگان و مترجمان چاپ اول

با سپاس




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۳ عصر ۰۸:۲۳

" می توانید جلوی چشمتان مجسم کنید که اگر یک بمب اتمی آلمانی بر واشنگتن افتاده بود چه زنجموره یی راه می انداختید ؟پس چطور بمب اتمی آمریکایی هیروشیما را تا آخرین سلول عصبی اش در هم می شکند نه فقط به [.....] تان نیست بلکه آن را کبوتر سفیدی با بال های صلح و اشتی در نظر مجسم می کنید ؟

تو که این قدر سرت می شود بگو ببینم : ظرفیت کشتاری کدامیک از اردوگاه های متمرکز ما آلمانی ها توانسته بود به یکی از بمب های شما برسد؟

نه داداش. دست کم شما ها دیگر بالای منبر نروید و به ماها اندرز ندهید !

من آوش ویتس را می دهم به تو ، تو هم هیروشیما را می دهی به من. و حساب بی حساب ! چون که خودت هم می دانی تو دنیا دو دسته آدمیزاد، دو تا نژاد بیشتر وجود ندارد : آن هایی که بمب می اندازند و آن هایی که کشتارگاه علم می کنند ،این ور. آنهایی که بمب تو سرشان می افتد و آن هایی که تو کشتارگاه ها ریغ رحمت را سر می کشند آن ور . همین و بس !

قرن بیستم این یک خاصیت را داشت که توانست حقیقت را تو کله ی پوک آدمیزاد جماعت فرو کند و به اش بفهماند که یک "قهرمان لاهوتی " نیست و "جسمی یزدانی و روانی فسادناپذیر" ندارد، بلکه ذره ی ناچیزی است از جسمی مفلوک ، که در فضای بین الکواکب سرگردان است و گرفتار دست و پا بسته ی جنگ ازلی ابدی وقفه ناپذیری است که در آن حق با طرف قوی تر است و تازه ، طرف قوی تر هم همیشه ی خدا قوی تر نمی ماند : و درست به همین دلیل تا زور و قدرت و پول و قانون تو چنگ اش افتاد باید همه ی زورش را یک جا بزند که هر چه بیشتر ازش بهره کشی کند! "

بخشی از مقدمه کتاب

مرگ کسب و کار من است و Death is my trader نام های گوناگون شاهکاری از روبرت مرل با نام La mort est mon métier هستند. شاهکاری که احمد شاملو تمامی توان خود را در به کاربردن همه ظرفیتهای زبان برای خلق ترجمه فراموش نشدنی اش  به کار برده است. این کتاب شرحی مستند گونه دارد از زندگی فرمانده اردوگاه آوش ویتس.


او بر این کتاب در سال 1352 مقدمه ای نگاشته است که به گفته خودش فرصتی طلایی بوده است و البته به سختی میتوان تصور کرد کسی جز او، نویسنده چنین متنی باشد.


آمریکا که از 20 نوامبر 1945 تا اول اکتبر 1946 در نورنبرگ بر مسند قضاوت اعمال و افعال سرکرده گان حکومت نازی می نشیند، چهار ماه پیش از آن به خود اجازه داده است که فاجعه خونین هیروشیما را ، پیش از آن که ژاپن فرصت تسلیم شدن یابد ، در ناگازاکی تکرار کند بی این که برای این جنایت مشهود جز ساده خویی دلیلی داشته باشد .

آنچه محقق است این است که فاجعه غیر قابل توجیه هیروشیما برای تسلیم بی قید و شرط ژاپن کافی بود و تکرار آن در ناگازاکی تنها یک انگیزه داشت ، نیاز زرادخانه ی اتمی آمریکا به یک آزمایش عملی دیگر ! که بمب نخستین از اورانیم بود و دستگاه نظامی آمریکا نیازمند آن بود که نتایج علمی کاربرد بمبی را که از پلوتونیم بود نیز در تجربه ی زنده و عملی به دست آورد !

از آن پس در سراسر جهان تنها و تنها از هیروشیما سخن رفت و از تجلی دوزخ بر خاک در ششم اوت 1945 ، و در باب آن کشتار اهریمنی دیگر چنان سکوت شد که امروز پس از نزدیک به سی سال، شاید بسیاری از شما که این سطور را می خوانید هرگز نشنیده باشید که درست  سه روز بعد از آن، در سپیده دم روز نهم اوت همان سال ، به فرمان آقای ترومن یک بار دیگر نیز درچه ای از دوزخ بر زمینیان گشوده شده است : دربندر ناگازاکی!

چرا که حتی دائره المعارف لاروس نیز که از تعداد موی دم الاغ ملانصرالدین خبر می دهد در این باره به جز همین مختصر که بمبی هم بر ناگازاکی افتاد اشاره یی نمی کند! آخر فاتح که شدید دیگر کسی از شما جساب نمی کشد!

قاضیان حق به جانب دادگاه نورنبرگ که بر مسند قضاوت عادلانه نشستند تا بر توسعه طلبی و جنایات نژاد پرستانه ی نازی های آلمان خط بطلان کشند ، خود نمایندگان کشورها و دولت هایی بودند که هر یک در محاکمه ی عدالت غیرسیاسی ، در محاکمه ی وجدان بشری ، پرونده های آلوده یی، از ننگین ترین جنایات قدرت طلبانه و توسعه طلبانه و نژاد پرستانه دارند





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - ناخدا خورشيد - ۱۳۹۲/۶/۴ عصر ۱۲:۱۹

هیچ کس هست از برادران من که چندان سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم،مگر بعضی از اندوهان من تحمل کند به شرکتی وبرادری؟که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از مشوب کدورت نگاه ندارد. واین چنین دوست خالص کجا بیابم؟که دوستی های این روزگار چون بازارگانی شده است آن وقت بر دوستی روند که حاجتی پدید آید و مراعات این دوست فروگذارند چون بی نیازی پدید آید.

شهاب الدین یحیی سهروردی(شیخ اشراق)قرن شش هجری




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۶/۵ عصر ۰۶:۵۹

مزرعه حیوانات Animal farm

کتاب مزرعه حیوانات  رمان سمبولیک مشهوری به قلم نویسنده انگلیسی جرج اورول است که در سال 1945 اول بار درانگلستان انتشار یافت. من ابتدا نسخه پیش از انقلاب آن را باترجمه وتلخیص آقای جواهر کلام خواندم پشت جلد آن توصیفی بسیارجالب نسبت به فضای آن دوران،  ازمترجم درباب انقلاب بود که پیشنهاد میکنم باوجود دشواری دید ،آنرا مطالعه بفرمایید. خواندن این کتاب بظاهر کودکانه مرا برآن داشت تا نسخه کامل اینترنتی آن را مطالعه کنم.محتوی وپیام داستان بسیارجالب واعجاب آور بود وبگونه ای پیش بینیهای  نوسترآداموس رادرذهنم زنده نمود.

 البته ترجمه این کتاب بارها پس از انقلاب نیز باعناوین قلعه حیوانات ،واین اواخر، مزرعه حیوانات  به چاپ رسیده است.میگویند ترجمه امیرشاهی نسبت به بقیه ارجح  است.

داستان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که صاحب مزرعه (آقای جونز) رابا راهنماییهای خوک پیر دانایی، از مزرعه اش فراری می‌دهند و خود ادارهٔ مزرعه را به دست می‌گیرند. رهبری این جنبش به دست دوخوک مستبد(ناپلئون) واصلاح طلب (اسنوبال) میافتد که درابتدا دربرنامه هایشان اجرای قانون اساسی حیوانات معروف به «هفت فرمان» وسرودملی وپرچم ووعده زندگی بهتر دارند....

 ولی پس از مدتی ناپلئون با استفاده از سگ‌های درنده‌ای که مخفیانه تربیت کرده اسنوبال را فراری داده و خود به رهبر بلامنازع مزرعه تبدیل می‌شود وهمه رامجبور میکند اوراپیشوابخوانند. سپس اسنوبال عامل جونز معرفی شده و تمام اتفاقات بد و خرابکاری‌هایی که در مزرعه صورت می‌گیرد به وی یا عوامل او در داخل مزرعه نسبت داده می‌شود و به فرمان ناپلئون عده زیادی از حیوانات به جرم همکاری با اسنوبال توسط سگ‌ها اعدام می‌شوند. قانون اساسی  به تدریج محو و تحریف می‌شود، خواندن سرود جانوران انگلستان قدغن می‌گردد، حیوانات با غذای روزانه کم مجبور به کار زیاد می‌شوند،. از جمله برنامه‌های ناپلئون، ساخت "آسیاب بادی"بعنوان نیروگاه است که حیوانات مزرعه در راه تکمیل آن متحمل زجر فراوان می‌شوند.آنهم با یک حمله همه جانبه از مزرعه های مجاور نیست ونابود میشود. در حالیکه خوک‌ها فقط فرمانروایی می‌کنند و غذای زیادی می‌خورند و از تمام امکانات رفاهی استفاده می‌کنند و حتی یاد می‌گیرند که چطور روی دوپا راه بروند و با انسان‌ها معامله ومراوده کنند.نسل جدید حیوانات که ازوضعیت پیش از انقلاب ورفاه زمان انقلاب  درکی نداردبه شرایط سخت موجود خومیکندوپیرترها هم رمقی برای اعتراض ندارند. ازقانون تنها این نوشته به چشم میخوردکه : همهٔ حیوانات باهم برابرند، ولی برخی از آن‌ها برابرترند! ( این جمله معروف‌ترین جمله کتاب است که در زبان انگلیسی به‌صورت یک ضرب المثل در آمده است.) ودرخاتمه حیوانات مزرعه میبینند هیچ تفاوتی بین خوکها وآدمیان وجود ندارد!

*****************

به نقل از ویکی پدیای پارسی جورج اورول که در جریان جنگ داخلی اسپانیا با سیاست‌های حکومت سوسیالیستی شوروی آشنا شده بود و در ضمن ازپاکسازی های خشونت آمیز دوران استالین خشمگین بود، با نگارش این رمان استبداد طبقه حاکم شوروی به سختی انتقاد کرد. در این رمان، انقلاب حیوانات مزرعه نماد انقلاب کارگری برضد نظام سرمایه داری است.

اما آنچه در زیر میخوانید اندکی فراتر میگوید.

در دسامبر1946 بافاصله کمی از انتشار  مزرعه حیوانات در آمریکا جرج اورول به دوایت مک دانلد در نامه ای مینویسد:

 البته مزرعه حیوانات را دراصل به عنوان هجویه ای بر انقلاب روسیه نوشتم. اما قطعا درپی کاربست وسیعتری بودم،تا جاییکه خواستم نشان دهم «آن شکل از انقلاب»(انقلاب خشونت بار توطئه آمیز که توسط افرادی که به شکل ناخودآگاه تشنه قدرت بودند هدایت شد)فقط میتواندبه تغییر اربابان منجرشود. ... آن چه که من تلاش کردم بگویم این بود که "شما نمی توانید انقلاب کنید مگر این که در خودتان انقلاب شده باشد؛ چیزی با عنوان دیکتاتوری خیراندیش وجود ندارد"

مراجع:

http://www.nybooks.com/articles/archives/2013/jul/11/animal-farm-what-orwell-really-meant/

http://anthropology.ir/node/18862#_ftn2




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۲/۶/۱۰ عصر ۰۲:۱۱

دریا در من - شهیار قنبری

سالها قبل این کتاب را داشتم. یکی از دوستان نازنین! از من گرفت و باز پس نداد. خیلی دنبالش گشتم تا اینکه امروز آن را (البته نسخه ایبوک آن را) پیدا کردم. دلم نیامد شما را نیز در لذت دوباره یافتن کتاب شریک نکنم. پس  ...

http://www.mediafire.com/download/ceihbe2vriy9ni6/daryadarman.pdf




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اکتورز - ۱۳۹۲/۶/۱۱ صبح ۰۶:۵۸

(۱۳۹۲/۶/۳ صبح ۰۹:۳۲)هنری گاندرف نوشته شده:  

با سلام

دنبال یه مجموعه میگردم بنام مجموعه (ادبیات خارجی) از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، این مجموعه شامل 71 یا 74 جلد کتاب از نویسندگان بنام آن روزگار (دهه 70 میلادی و قبل تر) تمامی کتابهای این مجموعه یا نمایشنامه هستن یا رمان.

کسی هست که بتونه اطلاعات بیشتری به من بده، مثل اسم کتابها، نام نویسندگان و مترجمان چاپ اول

با سپاس

جناب هنری گاندرف عزیز

دقیقآ کتابی که فرمودید را نمیشناسم اما پیشنهاد میکنم این کتاب (یک درخت ،  یک ابر ، یک صخره ) را جستجو نمایید ( تواین چند سال اخیر فکرکنم چاپ شده ، من دوسال پیش از آشنایی گرفتم و خواندم ).

گزیده ای از بهترین داستان های جهان از قرن 17 تا کنون که به نظرم لااقل جایگزینی مناسب برای کتاب گمشدهء تان باشد.

پ ن :شنیده ام که ترکیب نام کتاب به چند نوع در بازار معرفی شده است ( یک ابر / یک درخت / یک صخره ) یا همان بالایی / در کل تفاوتی ندارد.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - oceanic - ۱۳۹۲/۶/۱۱ عصر ۰۵:۴۳

"قرارداد اجتماعی یکی از مهمترین کتب سیاسی و اجتماعی است اهمیت این کتاب فقط بواسطه مطالب مندرجه در آن نیست بلکه بیشتر بسبب تاثیری که آن مطالب در تاریخ بشر داشته است . فی الحقیقه انقلاب کبیر فرانسه بیشتر بدست پیروان روسو انجام گرفت اینان بعد از خراب کردن عمارت کهنه اجتماعی دو هزار ساله فرانسه ، بنای تازه ای را پی ریختند که پایه آن بروی افکار و عقاید روسو گذاشته شد. بعد ها تمام ممالکی که حکومت مشروطه یا پارلمانی پیدا کردند در تدوین قانون اساسی خود از اولین قانون اساسی فرانسه تقلید نمودند و اصول کلی حق حاکمیت ملی، آزادی، مساوات، تفکیک قوای سه گانه و غیره را از همان قانون اقتباس نمودند و میدانیم که قانون مزبور مطابق نظریات روسو در قرارداد اجتماعی تنظیم شده است.

صرف نظر از تغییرات سیاسی ،اجتماعی، اقتصادی و غیره که در خود فرانسه سبب شده است، انقلاب کبیر در باقی دنیا تاثیری عظیم داشته است.جنگهای ناپلئون کنگره وین، نهضت های ازادیخواهی که گاهی با استقلال طلبی توام بوده، از سال 1830 ببعد در بلژیک، اطریش و مجارستان و بعضی از کشورهای دیگر اروپا بوقوع پیوست، جنبش های ملی استقلال طلبان و وحدت خواهان ایتالیا و آلمان که منجر بتشکیل دولت واحد ایتالیا و امپراطوری آلمان گشت، تمام اینها کم و بیش نتیجه آن اتقلاب است. از طرف دیگر کلیه نهضتهای اجتماعی که در دنیا پیدا شده و تا امروز در حال تحول و تکمیل بوده است، از قبیل سوسیالیست، کمونیست و غیره، بطور مستقیم یا غیر مستقیم زائیده انقلاب فرانسه است. بنابراین با در نظر گرفتن تاثیر کتاب قرارداد اجتماعی  در انقلاب فرانسه، باید اقرار کنیم این رساله کوچک یکی از بزرگترین آثار فکر بشر است."

غلامحسین زیرک زاده 

http://ketabnak.com/comment.php?dlid=50215




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Schindler - ۱۳۹۲/۶/۳۰ عصر ۰۷:۱۷

"اگر همسران ما، ما را در اين وضع مي ديدند! اميدوارم وضع آنان در اردوگاهشان بهتر از ما باشد و از بلايي که به سر ما مي آيد خبر نداشته باشند".


سخنان رفيقم مرا به ياد همسرم انداخت. در حاليکه کيلومترها مسافت را روي يخها سکندري مي خورديم، بارها از يکديگر به عنوان حايل استفاده مي کرديم، يکديگر را از روي زمين بلند مي کرديم و به پيش مي رانديم، افتان و خيزان در حرکت بوديم، بدون اينکه سخني بگوييم. اما هر دو مي دانستيم، که هر يک به همسر خود مي انديشد.

انديشه اي در من شکفت: براي نخستين بار در زندگي ام حقيقتي را که شعراي بسياري به شکل ترانه سروده اند و انديشمندان بسيار نيز آنرا به عنوان حکمت نهايي بيان داشته اند، ديدم. اين حقيقت، که عشق عالي ترين و نهايي ترين هدفي است که بشر در آرزوي آنست.

و در اينجا بود که به معناي بزرگترين رازي که شعر بشر و انديشه و باور بشر بايد آشکار سازد، دست يافتم، رهايي بشر از راه عشق و در عشق است.


پي بردم که چگونه بشري که ديگر همه چيزش را در اين جهان از دست داده، هنوز مي تواند به خوشبختي و عشق بينديشد، ولو براي لحظه اي کوتاه، به معشوقش مي انديشد. بشر در شرايطي که خلا کامل را تجربه مي کند و نمي تواند نيازهاي دروني اش را به شکل عمل مثبتي ابراز نمايد تنها کاري که از او بر مي آيد اينست که در حاليکه رنجهايش را به شيوه اي راستين و شرافتمندانه تحمل مي کند، مي تواند از راه انديشيدن به معشوق و تجسم خاطرات شرافتمندانه عاشقانه اي که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند. براي نخستين بار در زندگي ام بود که به معناي اين واژه ها پي بردم. "فرشتگان در انديشه هاي شکوهمند ابدي و بي پايان غرقند."


[تصویر: 1380055239_4095_aafac3bc2a.jpg]

انسان در جستجوی معنا (جستجوی انسان برای معنا)

دکتر ویکتور فرانکل

دکتر ویکتور فرانکل یک روانشناس اتریشی است که تجربیات و خاطرات خود از دوران اسارت در آشویتس را به تحریر در آورده است. او متولد 1905 در وین است.بین سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۳۸ فرانکل در بیمارستان روانی وین به عنوان رئیس بخش خودکشی زنان مشغول به کار شد و در سال ۱۹۳۸ که آلمان به اتریش حمله کرد، او به طور خصوصی کارش را به عنوان عصب‌شناس و روان‌پزشک شروع کرده بود.او در ۱۹۴۹ از دو دانشگاه وین و آدیتشنالی موفق به گرفتن درجهٔ دکترای اعصاب و روان شد. در ضمن او از ۱۲۰ دانشگاه در سراسر جهان دکترای افتخاری گرفت.


فرانکل به علت یهودی بودن در سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ به وسیله نازی‌ها ابتدا در آشویتس و سپس در اردوگاه کار اجباری داخاو زندانی شد. تجارب او در این اردوگاه‌ها موجب شد مکتب جدیدی را در روانشناسی بنیان‌گذاری کند که معنا درمانی یا لوگوتراپی نامیده می‌شود.

او پس از پایان جنگ دوم جهانی ریاست بخش اعصاب بیمارستانی در وین را به عهده گرفت و به مقام استادی دانشگاه در رشتهٔ عصب‌شناسی و روان‌پزشکی نایل آمد. در سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ استاد داشنگاه بین‌اللملی سن دیه‌گو بود و نظریه معنا درمانی‌اش در میان روان‌شناسان و روان‌پزشکان پیروان زیادی دارد.

ایشان مبدع نظریه معنا درمانی (Logotherapy) بودند.

اصول اولیۀ معنادرمانی به شکل زیر تعریف میشوند:

زندگی تحت هر شرایطی واجد معنا است. حتی مصیبت بارترین نوع آن.

محرک اصلی ما در زندگی، میل و نیتمان برای پیدا کردن معنی آن است.

ما این آزادی را داریم که معنی آنچه انجام میدهیم و آنچه تجربه میکنیم، و یا حداقل آنچه که در جایگاه خودمان در یک موقعیت رنج آور و تغییرناپذیر با آن روبرو می شویم، بیابیم. 

[تصویر: 1380055262_4095_eff0631ba6.jpg]

بیش از ۹ میلیون نسخه از این کتاب تأثیرگذار تا زمان مرگ ویکتور فرانکل در سال ۱۹۹۷ در آمریکا فروخته شد، به ۲۴ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد و ۷۳ بار تجدید چاپ شد.





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - اکتورز - ۱۳۹۲/۷/۲۹ صبح ۰۴:۱۸

[تصویر: 1382314979_3053_352b85f61f.jpg]

کتاب حصار و سگ‌های پدرم ( حه سار و سه گه کانی باوکم ) نوشته شیرزاد حسن نویسنده کورد.

[تصویر: 1382316320_3053_01e350c5c3.jpg]

ترجمه به فارسی، مریوان حلبچه‌ای، نشر چشمه .

در این کتاب، پیش از آغاز داستان یکی از سخنرانی‌های شیرزاد حسن چاپ شده که برای آشنایی خوانندگان با برخی دیدگاه‌ها و نقطه نظرات نویسنده پیرامون «نویسندگی» و «زبان» مناسب است. شیرزاد حسن در این سخنرانی که در یکی از کشورهای غربی در مجمعی از نویسندگان بیان کرده است، شرایط نویسندگان جهان سوم و به خصوص نویسندگانی چون خود را به مقایسه با شرایط نویسندگان جهان غرب کشانده و شرایط به راستی دشوار و اسف‌انگیز آن‌ها را وصف کرده است. آنچه او در سخنرانی‌اش بیان می‌کند بی ارتباط با داستان «حصار و سگ‌های پدرم» نیست. هر دو، چه سخنرانی و چه داستان، به شرایط سختی اشاره دارند که انسان‌ها را از هویت‌‌های انسانی و حقوق انسانی جدا می‌سازند. جهانی که شیرزاد حسن به آن اشاره می‌کند و در داستان «حصار و سگ‌های پدرم» به آن تجسم ادبی می‌بخشد، جهانی است در سیطره‌ی قدرت‌های عقب مانده که به کشتارگاه خصوصیات انسانی بدل گشته است. نویسنده در توصیف جهان داستان خود از صحنه‌هایی سورئالیستی بهره گرفته است که به همان اندازه که غریب هستند، نزدیک‌اند. خاصه برای مردمان شرقی.

 
یک اثر بسیار عالی که به توصیف پدر کشی (شکستن قوانین و تابوها) و احساس گناه، عذاب وجدان و شرم (نقش سوپرایگو) به خوبی پرداخته است. «حصار» و «سگ‌ها» چندان نیرومند و کهن هستند که به عوامل درونی شخصیت‌های داستان بدل شده‌اند و حتا زمانی که در توطئه‌ای خانوادگی «پدر» (نماد قدرت) به قتل می‌رسد، «حصار» و «سگ‌ها» (جهان ِ ساخته‌ی «پدر») همچنان در درون شخصیت‌های داستان حضور دارند و رفتار آن ها را رقم می‌زنند. داستان «حصار و سگ‌های پدرم» داستانِ ویرانی آدم هایی است که مقهور قدرتند، و اگرچه شیرزاد حسن در این داستان نومیدانه به جهان داستان خود نگریسته است اما نفرت از آن در بند بند داستان به خوبی مشهود است .

این کتاب، داستان خانواده‌ای پدرسالار را روایت می‌کند که درون حصاری بزرگ زندگی می‌کنند. داستان از توصیف پدری درنده‌خو آغاز می‌شود که سالی چند بار ازدواج می‌کند و همه‌ی اهل خانه به فرمان او هستند و اجازه نمی‌دهد هیچ موجود مذکری وارد حصار او شود. دختران و پسران او همواره شلاق می‌خورند، کار می‌کنند و اجازه‌ی عاشق‌شدن و ازدواج را ندارند. تا این‌که همه از ظلم به ستوه می‌آیند و از پسر بزرگ می‌خواهند که پدر را بکشد.

دکتر محمدصنعتی هم تحلیلی درباره مقایسه پدرکشی شرقی ها و غربی ها نوشته است که بسیار زیاد به این رمان ارجاع می دهد . ( البته ایشان ترجمهء فارسی مریوان حلبچه ای را خوانده اند که به نظر من قدرت متن کوردی رمان را ندارد ، بخصوص که مریوان حلبچه ای کورد عراق است و مانند کوردهای ایران به زبان فارسی تسلط ندارد ، با این حال نیز ترجمه اش بسیار عالیست تا جایی که دکتر صنعتی در کلاسهایش ( در کارنامه ) خواندن این رمان را به عنوان یکی از برجسته ترین رمانهای منطقه به شاگردانش پیشنهاد میکند )

شیرزاد حسن به عدم امکان فرهنگی-تاریخی پدرکشی در میان مردم عراق و اختصاصا کردهای عراق پرداخته است .
پدر در نهایت در قالب پسر ارشد دوباره زنده می شود و این حصار و آن سگ ها به کار خود ادامه می دهند. باتلاقی از مرگ که رهایی از آن حداقل در این اثر مقدور نیست.
به لحاظ سیاسی هم گفته اند که این رمان پیش بینی سقوط صدام بود و اگر پیش بینی به درستی ادامه پیدا کند صدام در قالبی دیگر باز ظهور خواهد کرد .

( البته ترجمه های متفاوتی را میتوانید در نت پیدا کنید اما نسخهء مریوان حلبچه ای بهترینشان است "ترجمهء عبداله کیخسروی " نیز مورد پسند است).

[تصویر: 1382316422_3053_08c0d92657.jpg]




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - عمر مختار - ۱۳۹۲/۷/۳۰ صبح ۰۱:۵۹

با سلام وتشكر از نقد اون همه كتاباي خوب،

در مورد كتاب  كجا ميروي؟

 اثرهنريك سينكيويچ، لهستان ، قرن19، برنده نوبل ادبيات 1905، ترجمه حسن شهباز در سال 1353، نشر ماهي، تهران، 1390

روايتي عاشقانه در فضاي لطيف مسيحيت وخشونت حكومت نرون رخ مي دهد وسرانجام در ميان جنگ اين دو جبهه، عشق ليژيا شاهزاده زيباي تازه گرويده به مسيح، ماركوس ژنرال فهرمان جنگهاي رومي را از اسب به پايين ميكشد وچون ماهي در دريايي عظيم به شنا وا ميدارد.به آتش كشيدن روم به بهانه سرودن شعري توسط نرون، مسيحيان به زنجير كشيده را چون زنجيري به هم متصل ميكندو... 

ترجمه كم نظير  كتاب ،رواني نثر شازده كوچولو به قلم احمد شاملو وآخرين وسوسه مسيح به قلم محمد قاضي را به يادتان مي آورد. 

در نهايت اوج نگارش كتاب، جايي است كه پس از قتل عام مسيحيان توسط نرون، فداييان پطرس وي را كه بسيار پير ونابينا بوده است به دست راه بلدي ميسپارند تا از راهي كوهستاني از روم خارج گردد:

"فرزندم!آيا آن روشنايي را مي بيني كه به طرف ما مي آيد؟"

"نه پدر ، من چيزي نمي بينم."

ببين يك تن به سوي ما مي آيد ، من او را مي بينم." 

طفل متحير بار هم دقت كرد.انساني در برابر چشمش نمودار نبود، حتي صداي پايي به گوشش نمي رسيد.همه جا ساكت ، همه سو خلوت وهمه طرف خالي از رهگذر بود، تنها در آن محوطه خاموشان، اشباح در ختاني نمودار بودند كه به آرامي در مقابل نسيم مي لرزيدند.

چهره خود را برگرداند وبه جانب مصاحب فرتوت نظر افكند.وي همچنان با حيرت واعجاب به سوي مقابل مي نگريست وييش ميرفت.ناگهان ايستاده ودر حالي كه زانو بر زمين ميزد، با صداي مرتعشي گفت:"اي خداوند من! كجا مي روي؟"

نازاريوس پاسخي نشنيد، اما آهنگي حزن انگيز  د رگوش واعظ روشندل گفت:"حال كه تو پيروان مرا ترك ميكني و از اين ديار ميروي ، من به رم باز مي گردم تا براي بار دوم مصلوب شوم!"

حواري چهره ي خود را با دو دست پوشاند وبناي ندبه را گذارد. د رنظر نازاريوس مانند اين بود كه وي آخرين دقايق زندگي خود را طي ميكند، اما به خلاف انتظار پطر س از جاي برخاست.چوبدست خود را برداشت وبا گامهاي لرزان به جانب هفت تپه هاي رم بازگشت.

اين بار پسرك كه از رفتار پيرمرد حيران مانده بود ، پرسيد:"پدر !كجا مي روي؟"

حواري با صداي آرامي پاسخ داد:"به رم باز مي گردم."

 




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - بولیت - ۱۳۹۲/۷/۳۰ عصر ۰۹:۲۱

[تصویر: 1382463922_4321_7926b348cf.jpg]
نویسنده: بری کیت گرانت
مترجم: شیوا مقانلو
کتاب «ژانرهای سینمایی؛ از شمایل شناسی تا ایدئولوژی» پنج فصل دارد که به ترتیب عبارتند از «رویکرد به ژانرهای سینمایی»، «ژانر و جامعه»، «ژانر و مقوله تالیف سینمایی»، «ژانر و بازنمایی» و «موخره: خارج از مرزهای هالیوود».

در بخشی از مقدمه این کتاب می‌خوانیم: «فیلم‌های ژانری به زبان ساده، فیلم‌های تجاری بلندی‌اند که از راه تکرار و تنوع بخشی، داستان‌هایی آشنا را با شخصیت‌هایی آشنا و در موقعیت‌هایی آشنا تعریف می‌کنند. سینمای مردم پسند اغلب از فیلم‌های ژانری تشکیل شده است؛ همان نوع فیلم‌هایی که بیشترمان تماشا می‌کنیم، چه در سالن‌های سینما و چه در منزل بر روی دی وی دی و نوارهای ویدیویی. فیلم‌های ژانری در طول تاریخ سینما بدنه اصلی کنش فیلمسازی را تشکیل داده‌اند، چه در هالیوود و چه در سینماهای ملی سراسر جهان.»
بری کیت گرانت یکی از چهره های صاحب نظر در زمینه نقد ژانر در حزه نظریه فیلم است.او دکترای خود را از دانشگاه ایالتی نیو یورک دریافت کرده است و اینک استاد رشته فیلم و فرهنگ توده در دانشگاه براک واقع در انتاریوی کاناداست.
اینم لینک:
http://eershad.persiangig.com/document/janrhaye_cinemaye.pdf/download
تو این سایت هستش ولی باید عضو باشید
http://ketabnak.com



RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - آماندا - ۱۳۹۲/۹/۷ صبح ۱۱:۳۳


نام کتاب : مامور سیگاری خدا 
نوشته ی : محسن حسام مظاهری
چاپ اول: ۱۳۹۱
نـــوشته ی : محسن حسام مظاهری
صفحات : ۱۳۶ صفحه
نشر : افق
مجموعه داستان

درباره کتاب : یک جامع شناس ، یک ضبط صوت و یک عدد تاکسی ترجیها از این نارنجی ها .
تمام حرف های مان در تاکسی ، بلوف هایمان ، حرف های خاله زنکی ، حرف های سیاسی همه و همه در چند داستان کوتاه به روایت محسن حسام مظاهری آمده است و حس خوبی را منتقل می کند.

بخشی از کتاب :

چند ماه خدمتی؟

تهران /از نواب تا پل گیشا/ شهریور 1387

راننده: به اَبَلفضل همین طوری کَجَکی رفتم جلو!یارو تیمساره پاپیون کرده بود! پُک عمیقی میزند و با خنده ای رضایت آمیر ادامه میدهد:حالا نگو پشت چراغ،تو همون ترافیک،ماشین رفسنجانی ام گیر کرده بود.وقتی دیده بود ما چه جوری چراغه رو پیچوندیم حسابی حال کرده بود.

سرباز:نه بابا! خودِ رفسنجانی؟ راس میگی؟




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - پینک فلوید - ۱۳۹۲/۱۰/۲ صبح ۰۲:۵۸

همیشه این سوال برام مطرح بوده که چرا هیچ کارگردانی از روی کتاب پَر فیلم نساخته!!

یه نکته دیگه که همیشه ذهنمو به خودش مشغول کرده اینه که نویسنده این کتاب کی بوده؟ از همون اولین چاپ کتاب، هیچ توضیح کاملی در مورد شارلوت ماتیسن وجود نداشته.

ترکیبِ راجر دالتون با بازیِ هامفری بوگارت و ماویس با بازیِ آوا گاردنر فیلم فوق العاده جذابی میشد. نقش ریزیو هم میتونست توسط فرانک سیناترا اجرا بشه. تنها یک فیلم بر پایه این کتاب ساخته شده که صامت‌ـه و مربوط به دهه اولِ قرن بیستم‌ـه!

مشخصات کتاب:

نام: پَر

نویسنده: شارلوت مری ماتیسن

ترجمه: میمنت دانا

Download

Feather

توصیه میکنم کامنتای دوستان هموطنمون رو پیرامون کتاب پَر بخونید.

اینجا




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Papillon - ۱۳۹۲/۱۰/۲ صبح ۰۹:۱۵

از باده شود تکبر از سرها کم

وز باده شود گشاده بند محکم

ابلیس اگر ز باده خوردی یک دم

کردی دو  هزار سجده پیش آدم

http://60i5vl.1fichier.com/en/

رباعیات خیام چاپ 1354 خورشیدی




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - پینک فلوید - ۱۳۹۲/۱۰/۶ عصر ۱۰:۱۹

نمایشنامه‌ی مرگ اثر وودی آلن

Download


نمایشنامه‌ی "صداهایی از ورای تاریکی" اثر آریل دورفمن

Download




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - بانو - ۱۳۹۲/۱۰/۷ عصر ۰۹:۴۵

(۱۳۹۲/۱۰/۲ صبح ۰۲:۵۸)پینک فلوید نوشته شده:  

همیشه این سوال برام مطرح بوده که چرا هیچ کارگردانی از روی کتاب پَر فیلم نساخته!!

ساخته شده دوست گرامی، اما فیلی درخور تحسین و ماندگار نبود. فیلمی صامت ِانگلیسی است و غیر هالیوودی، لذا مشهور هم نشد.

این فیلم محصول 1929 بود با عنوان the feather و به کارگردانی لزلی هیسکات Leslie Hiscott .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - پینک فلوید - ۱۳۹۲/۱۰/۷ عصر ۱۰:۴۶

(۱۳۹۲/۱۰/۷ عصر ۰۹:۴۵)بانو نوشته شده:  

ساخته شده دوست گرامی، اما فیلی درخور تحسین و ماندگار نبود. فیلمی صامت ِانگلیسی است و غیر هالیوودی، لذا مشهور هم نشد.

این فیلم محصول 1929 بود با عنوان the feather و به کارگردانی لزلی هیسکات Leslie Hiscott .

بله بانو. منم عرض کردم که یه فیلم صامت ساخته شده منتها سالش یادم نبود. منظورم از دهه 30 به بعد بود که صدا نقش کلیدی رو تو فیلمها بازی میکرد :)




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - بولیت - ۱۳۹۲/۱۱/۴ عصر ۱۲:۲۱

بزرگان سينماي جهان با صداي بزرگان دوبلاژ ايران


[تصویر: 1390553444_4321_8fddb7f01d.jpg]
● ميثم ترابعلي
    ● انتشارات خانه تاریخ و تصویر ابريشمي
   
 
    ظهور فناوري سينما بي ترديد تاثير بزرگي بر ارتباط بين فرهنگ ها، سليقه ها، احساسات و عواطف بشري داشته است و حتي گاه موجب انتقال فرهنگي و رفتاري بين ملت ها در مدت زمان كوتاه و غيرقابل پيش بيني شده است. با توجه به آنچه آمد، سينما خود موضوعي وسيع و قابل بررسي و توجه است و چه بسا در كشور خودمان هم صاحبان قلم در نشريات، بسيار به آن پرداخته اند اما بازهم كافي نبوده و با ادامه حيات بشري و تحولات متنوع در زندگي اجتماعي ملت ها و تحرك روزافزون سينما، بيش از اينها به معرفي، تفسير و نقد سينما همت گماشته خواهد شد. در كتاب «بزرگان سينماي جهان با صداي بزرگان دوبلاژ ايران» نوشته ميثم ترابعلي تاريخچه دوبلاژ در ايران، معرفي برخي از بازيگران مشهور جهان، معرفي دوبلورهاي مخصوص بازيگران فيلم هاي خارجي در ايران و نيز معرفي بسياري از فيلم هاي خارجي دوبله شده به زبان فارسي مدنظر است.
     نخستين فيلم دوبله شده به فارسي «نخستين وعده ديدار» ساخته هانري دكوئن نام دارد كه با نام «دختر فراري» دوبله شده است. اين فيلم سال 1325 و در خارج از كشور دوبله شد و بعد در سينما كريستال تهران در لاله زارنو به نمايش درآمد. فيلم «برف روي پاها» هم نخستين فيلم دوبله شده در داخل كشورمان است كه توسط عطا الله زاهد انجام شد و در شهريور 1327 در سينماي پارك وديانا به نمايش درآمد.
     اين كتاب كه 190 صفحه دارد، به همراه متن، تصويرهاي جالب توجهي را از فيلم هاي دوبله شده، بازيگران مطرح فيلم ها، دوبلورهاي شناخته شده كشورمان و حضور آنان در استوديوها به نمايش گذاشته است كه براي علاقه مندان به سينما، خاطره انگيز و جذاب خواهد بود. در اين كتاب علاوه بر شرحي درباره تاريخچه دوبلاژ در ايران، به شخصيت هاي سينمايي مشهور جهان پرداخته شده است و در كنار آن، دوبلورهاي آنان نيز معرفي شده اند.
     بازيگراني همچون گري گوري پك، كري گرانت، ادوارد جي رابينسون، رمي شنيدر، استيو مك كوئين، سوفيا لورن، برت لنكستر، اينگريد برگمن، ناتالي وود، جين هاكمن، ژان گابن، رابرت ردفورد، ادري هپبون، گري كوپر، دانا اندروز، آلن دلون، جولي اندروز، دبورا كار، همفري بوگارت، رابرت تيلور، گلن فورد، كلارك گيبل، ايرنه پاپاس، جولي كريستي، مريلين مونرو، استيفن بويد، ويليام فوندا، جون فوندا، .... و آنتوني كوئين كه فيلم هاي آنها به زبان فارسي دوبله شده مورد ارزيابي قرار گرفته اند و در كنار آن، كار دوبلورهاي آنان نيز مورد بررسي قرار گرفته است.
     در پايان كتاب نيز آلبوم تصاوير دوبلورهاي مطرح كشور و صداهاي ماندگار ايران زمين آورده شده است. در اين آلبوم عكس هايي از منوچهر زماني، حسين سرشار، محمدرضا زندي، آلكس آقابابيان، داريوش تهامي، حسين عرفاني، چنگيز جليلوند، ناصر ممدوح، رضا اميريان، اميرهوشنگ قطعه اي، حميد قنبري، هوشنگ مرادي، علي كسمايي، ناصر طهماسب، منوچهر اسماعيلي، ايرج ناظريان، عبدالله بوتيمار، محمدعلي زرندي، عطاءالله زاهد، مهين بزرگي، نيكو خردمند، ژاله علو، مهين كسمايي، ايران بزرگ مهر، مينو غزنوي، .... و فهميه راستكار آورده شده است.

یک چیز جالب این کتاب اینه که اسم بازیگر رو گفته و اکثر فیلمهای دوبله شده اون رو نیز آورده (دوبله اول - دوم-سوم) تقریبا کامله ولی خالی از ایراد نیست

mmmm:

http://www.fardabook.com (تو این سایت جستجوی پیشرفته - نام نویسنده رو بنویسید - خرید اینترنتی کنید)




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - کنتس پابرهنه - ۱۳۹۳/۵/۱۷ عصر ۰۷:۳۱

نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد توسط انتشارات نیلوفر در چهار جلد به چاپ رسیده است.جلد اول شامل نامه های سیمین به جلال در سفر آمریکای سیمین است و دو جلد بعدی شامل نامه های جلال به سیمین در همین سفر است.سفری که در آن بعد از حدود دو سال زندگی مشترک سیمین با بورس  فولبرایت برای تحصیل به مدت یک سال به آمریکا رفت.چهارمین و آخرین جلد هم مربوط به سفرهای مختلف این زوج تکرار نشدنی ست.

بخش عمده ای از جذابیت این نامه ها جمله بندی محاوره ای  و اشاره به جزئی ترین مسائل زندگی روزمرشان است. اشاره به جزئیات تا حدی ست که سیمین خطاب به همسرش میگوید:من کاغذهایت را با تاریخ مرتب کرده ام.خودش کتابی شده حاوی دقیق ترین حالات روحی و تقریبا سلسله آنها تا حدی مرتب است.مثل اینکه روزانه دفترچه یادداشتی تنظیم کرده باشی. و جلال نیز این حرف را تایید میکند:تقریبا کاغذ نوشتن به تو جای یادداشت های مرا گرفته است.

لحن صمیمانه و جذاب جلال در قسمتی از این نامه کاملا مشهود است.درست همان لحن آشنای داستان های شیرینش:

...و اما داستان بیفتک!هی سرخ کردیم و هی سفت شد تا بالاخره حتی نوک چنگال هم به آن فرو نمی رفت.ناچار از خوردنش منصرف شدم و گفتم بگذارد کنار برای فردا تاس کباب درست کند.خیلی خنده دار است.نیست؟و آن هم در حالی که من از گرسنگی داشتم وا میرفتم.به هر صورت نیمرو درست کرد با پنیر و خیار و سبزی خوردن و سیب زمینی سرخ کرده های پای یبیفتک مرحوم! همه را با هم خوردم تا اذا بلغت الحلقوم!

در این نامه ها سیمین و جلال بارها از فیلم و سینما صحبت میکنند.فیلمهای روز آن سالها که در رده ی فیلمهای کلاسیک این دوران قرار گرفته است.

سیمین در نامه ای می نویسد:

...دیشب باز تنها رفتم سینما. فیلمی عالی که حظ کردم.فیلم Tomorrow is too late ( فردا دیگر خیلی دیر است).فیلمی بود که دسیکا یعنی همان که (دزد دوچرخه )را درست کرده و نیز (معجزه در میلان )را درست کرده است ساخته بود و راجع است به دختر و پسری جوان که با همدیگر تنها می مانند و پیرزنهای ترشیده ی مدرسه چه بلایی سر آنها در میآورند و آرتیست زنش پیر آنجلی بود.فیلم به زبان ایتالیاایی بود.عالی بود و جای تو را سبز کردم آنقدر که توانستم ...

و یا در جایی دیگر می گوید (بعد از تماشای فیلم برفهای کلیمانجارو)

... داستان فیلم از همینگوی بود و گری گوری پک (عزیزم دلم باور کن شبیه توست ) و اوا گاردنر و سوزان هیوارد بازی می کردند و هر وقت گری گوری پک با زنهایش نرد عشق می باخت آرزو می کردم به جای آنها من و تو  در این فیلم بازی میکردیم ...




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۵/۲۱ عصر ۰۳:۵۵

ده کتابی که از "سنت اگزوپری" باید خواند


همه ما در هرسنی  شازده کوچولو ی اگزوپری را خوانده ایم و از قلم شیرین،احساسات لطیف و پاک و پیام بشردوستانه نویسنده نابغه آن لذت برده ایم.اخیرا در سایت بی-بی-سی مقاله ای به قلم خانم جمشیدنژاد با تیتر فوف خواندم که بی مناسبت ندیدم دراین جستار خلاصه آن را به شما عزیزان تقدیم کنم:

هفتاد سال از مرگ پر ابهام آنتوان دو سنت اگزوپری، خلبان، شاعر و داستان نویس معروف فرانسوی و خالق شازده کوچولو می گذرد. اگزوپری، نه تنها خلبانی بی باک، میهن پرست و مبارزی ضد فاشیسم بود بلکه تجربه های زندگی پرماجرایش را به عنوان خلبان پست هوایی فرانسه و خلبان جنگ، دستمایه رمان ها و داستان های شاعرانه و خیال انگیز خود ساخت.

او که بارها از خطرات مهلک هوایی جان بدر برده بود، سرانجام قربانی عشقش به پرواز و هوانوردی شد. هواپیمای اگزوپری در پروازی اکتشافی بر فراز دریای مدیترانه در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ سقوط کرد و باعث مرگش شد. محل سقوط او بارها به امید یافتن ردی از او یا جنازه اش کاویده شد اما هیچ نشانی از او به دست نیامد. سنت اگزوپری، کوتاه زیست و آثار اندکی خلق کرد اما آثار معدودش به خاطر جنبه های عمیق انسانی، لحن شاعرانه و شخصیت های جذابش، مخاطبان بی شماری در سراسر جهان داراست.

ده رمان و نوشته ادبی شاخص او به قرار زیر میباشند:

هوانورد

"هوانورد"، نام نخستین داستان کوتاهی است که از آنتوان دو سنت اگزوپری در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این داستان که نخستین بار در مجلهٔ فرانسوی کشتی پولب به چاپ رسید در اصل بخش کوتاهی از رمان بلند او به نام "فرار ژاک برنیس" است که بعداً اگزوپری آن را با تغییرات زیادی با عنوان "پیک جنوب" منتشر کرد."هوانورد"، شرح زندگی شخصیتی خیالی به نام ژاک برنیس، خلبان فرانسوی است و دوره های مختلف زندگی او از آغاز خلبانی تا مربی گری پرواز را دربر می گیرد.

پیک جنوب

پیک جنوب" نام اولین رمان سنت‌اگزوپری است که در سال ۱۹۲۹ به وسیله انتشارات گالیمار در فرانسه منتشر شده است. در این رمان، همه چیز از زاویه دید ژاک برنیس (قهرمان داستان هوانورد)، تصویر شده است؛ از زمانی که او با هواپیمایش از فرودگاه تولوز فرانسه به هوا برمی خیزد و به سمت صحرای آفریقا پرواز می کند.

اگزوپری "پیک جنوب" را زمانی که در تنگۀ جوبی در کنار صحرای غربی در جنوب مراکش بود نوشت. در این رمان با مردی سرو کار داریم که صحرا و مردمانش را خوب می شناسد. نخستین پاراگرف رمان، فضای شبانه صحرا را چنین تشریح می کند: "آسمانی به شفافیت آب که ستارگان در آن تن شسته و خودنمایی می کنند. و آنگاه شب فرو می افتد و ریگ های روان صحرا خود را زیر نور ماه می گسترند."

در سال ۱۹۳۷ فیلمی به زبان فرانسوی به کارگردانی پیر بیلون با اقتباس از رمان "پیک جنوب" ساخته شد.

نامه به یک گروگان

سنت‌اگزوپری "نامه به یک گروگان" را در سال ۱۹۴۳ نوشت که در همان سال منتشر شد. او این اثر را که از شش فصل تشکیل شده، در اصل به عنوان مقدمه‌ای برای رمان دوستش لئون ورث با عنوان سی و سه روز نوشته بود که بعدها بصورت نامه ای بلند به یک ناشناس آن را منتشر نمود. در این اثر، اگزوپری، هنگام پرواز از لیسبون، آخرین نگاهش را به اروپای تاریک که در چنگال نازیسم و هیتلر اسیر است، می‌افکند. در نظر او، همه چیز در میان تیرگی غم‌انگیزی فرورفته‌است.

پرواز شبانه

شهرت اگزوپرى با انتشار رمان "پرواز شبانه" آغاز شد که با مقدمه اى از آندره ژید، نویسندۀ نامدار فرانسوى در سال۱۹۳۱ منتشر شد. آندره ژید در مقدمۀ خود بر این کتاب نوشت: "با آنکه نخستین کتاب اگزوپرى (پیک جنوب) را دوست دارم اما این یکی را سخت بدان ترجیح مى دهم."

وقایع داستان "پرواز شبانه" در آمریکاى جنوبى مى گذرد، در دورانى که هوانوردى تجارى، کارى قهرمانانه بود. قهرمان این اثر، به خلبان ها مى آموزد که از مرگ نهراسند و به ماموریت هایشان وفادار باشند.

در سال ۱۹۳۳ کلارنس براون، فیلمی بر اساس "پرواز شبانه" ساخت که در آن کلارگ گیبل، هلن هیز و رابرت مونتگمری بازی می کردند. همچنین گاردنر رید، آهنگساز آمریکایی نیز با الهام از این رمان، قطعۀ ارکستری کوتاهی در ۷ دقیقه ساخت که در سال ۱۹۳۷ اجرا شد. لوئیجی دالاپیکولا، آهنگساز ایتالیایی نیز در سال ۱۹۴۰ اپرای پرواز شبانه را بر اساس این رمان ساخت که در واقع واکنشی در برابر ظهور فاشیسم در این کشور بود. از برگردان هاى این اثر به فارسی، مى توان از ترجمه هاى پرویز شهدى و پرویز داریوش نام برد.

زمین انسان ها

"زمین انسان ها"، از آثار مهم اگزوپری است که نخستین بار در سال ۱۹۳۹ در فرانسه منتشر شد. اگزوپرى زمانى این اثر را نوشت که در طى یکى از پروازهایش بر فراز آسمان اسپانیا، مجروح شده بود و دورۀ نقاهتش را در نیویورک سپرى مى کرد. "زمین انسان ها" یادآور دورانى است که اگزوپرى در مقام یک خلبان، بسته ها و نامه هاى پستى را از بلنداى صحراى بزرگ آفریقا، و از فراز کوه هاى آمریکاى جنوبى مى گذراند. اگزوپری در این رمان، ضمن ستایش از فداکارى ها و از جان گذشتگى هاى هم قطارانش، به یاد مى آورد که چگونه در حالی که همراه مکانیسین خود، در میان ریگزارها، سرگشته و از تشنگی نیمه جان شده بوده، نخستین بار انسانیت را در هیبت یک بادیه نشین لیبیایی دیده که آمده بود تا نجات دهنده شان باشد. "زمین انسان‌ها"، جایزۀ بزرگ آکادمی فرانسه را دریافت کرد.

"زمین انسان ها" چندین بار به فارسی ترجمه شده که از میان آنها مى توان به ترجمه هاى حبیب الهى، پرویز شهدى و سروش حبیبى اشاره کرد.

خلبان جنگ

اگزوپری را بزرگترین خلبان-نویسنده همه دوران‌ها می‌دانند. او رمان "خلبان جنگ" را در سال ۱۹۴۰ نوشت. سنت‌اگزوپری در این رمان، تجربه ماه‌ها پرواز خود را در شرح یک مأموریت هراس‌آور بر فراز شهر آرس در فرانسه خلاصه می‌کند. "خلبان جنگ" در سال ۱۹۹۸ به شکل نمایشی رادیویی در رادیو بی‌بی‌سی ۴ اجرا و پخش شد. این رمان در ایران توسط اقدس یغمایى ترجمه شده است.

دژ (قلعه نظامی)

"دژ" اثری ناتمام از سنت اگزوپری است که بعد از مرگ نابهنگام او در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. پس از اشغال فرانسه، اگزوپری به آمریکا تبعید شد و در سال‌های تبعید داستان "دژ" و داستان های دیگری مثل "شازده کوچولو" و "خلبان جنگی" را نوشت. او در داستان "دژ" با تکیه بر تجربه های شخصی اش و مراقبه در احوال انسان معاصر و جهان پیرامونش، سعی کرده است درک خود از خرد انسانی را توسعه بخشد. او همانند یک انسان صحرانشین و سلطان بربرها که دژ نظامی اش را میان شن های صحرا بنا می کند، خِرَد مورد نظرش را به شکل خلل ناپذیری بنا کرده است. به علاوه همۀ تم های اصلی آثار قبلی اگزوپری از جمله عشق، آفرینش، آموزش، خدا، انسان و سفر، در این اثر نیز جلوه گر شده است.

مانون رقاص

مانون رقاص، رمان کوتاهی از سنت اگزوپری است که سال ها بعد از مرگ او به وسیله انتشارات گالیمار فرانسه در سال ۲۰۰۷ در پاریس منتشر شد. اگزوپری آن را در سال ۱۹۲۵ تکمیل کرد اما در زمان حیات او هرگز به صورت کتابی مجزا منتشر نشد. رمانی شاعرانه که با لحنی درون گرایانه نوشته شده و حال و هوای زندگی سنت شکنانه اگزوپری را در دهه بیست پاریس به خوبی معنکس می کند. مونولوگ ها، بیانگر عشق و عواطف شدید او به لوییس دو ولمورین، نویسنده زن فرانسوی و نامزد اگزوپری است که سرانجام او را رها کرد و با مرد دیگری ازدواج کرد.

نوشته هایی دربارۀ جنگ

سنت اگزوپری ضد نازیسم بود و بعد از اشغال فرانسه به وسیله نازی ها در سال ۱۹۴۰ به آمریکا گریخت تا دولت آمریکا را به مشارکت در جنگ ترغیب کند. "نوشته هایی دربارۀ جنگ"، مجموعه مقالات، اسناد و مشاهدات سنت اگزوپری را دربر می گیرد که بین سال های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۴ نوشته شده و برای نخستین بار در سال ۱۹۸۲ به وسیله انشارات گالیمار در فرانسه منتشر شد. این نوشته ها که قبلا جایی منتشر نشده و یا در دسترس نبود، شناخت دقیقی از روحیۀ میهن پرستانۀ سنت اگزوپری و انگیزه هایش برای شرکت در جنگ و دفاع از فرانسه به دست می دهد. به نوشته ریمون آرون در مقدمۀ این کتاب، این نوشته ها برای کسانی که سال ها به دنبال فهم این موضوع بودند که چرا اگزوپری می خواست برای فرانسه بجنگد اما در عین حال از وابستگی به ژنرال دوگل و گُلیست ها پرهیز می کرد، پاسخ های خوبی دارد.

شازده کوچولو

شاه اثر اگزوپری که کلام و تصاویرش در عین سادگی انسان را مسحور میکند . این داستان زیبا و خیال انگیز، حاصل ماجرا و شخصیتی واقعی است که اگزوپری در دل صحرای موریتانی آن را تجربه کرده است. او که بر اثر خرابی هواپیمایش، مجبور به فرود اضطراری در دل صحرا شده، در آنجا با پسربچه‌ای که رفتاری عجیب و غیرعادی دارد، روبرو می شود که بعدها، الهام بخش او برای خلق شخصیت شازده کوچولو می گردد. اما همینجا خالی از لطف نیست به نقل از ویکی انگلیسی به عرض برسانم، تحقیقات نشان میدهد که گل زیبا و مغرور رز ، یگانه مونس شاهزاده کوچک درسیارکش تجسم اگزوپری از همسر زیبای السالوادوریش کنسوئلا بوده است و او در خلق گل سرخ داستانش از سیما و رفتار او الهام گرفته است.

چیستایی داستان شازده کوچولو را حتما بهتر از من میدانید فقط در ذکر افتخارات آن ازجانب نگارنده مقاله به این مختصر اکتفا میکنم؛

این رمان، که به بیش از ۲۵۰ زبان زندۀ دنیا ترجمه شده و سالانه دو میلیون نسخه از آن به فروش می رود، به عنوان بهترین رمان قرن بیستم در فرانسه شناخته شده است و تا کنون منبع الهام بسیاری از فیلمسازان، موسیقی دانان و نمایشنامه نویسان بوده و در قالب های مختلف فیلم (زنده و انیمیشن)، تئاتر، باله، اپرا، نمایش رادیویی و برنامه تلویزیونی اجرا شده است. نخستین بار روس ها، اقتباسی سینمایی از این داستان در سال ۱۹۶۶ ارائه کردند. پس از آن نخستین نسخه سینمایی آن به زبان انگلیسی در سال ۱۹۷۴ ساخته شد با بازی باب فاس در نقش مار و جین وایلدر در نقش روباه. نسخه سه بعدی انیمشین آن نیز دردست تولید است.

منبع:

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2014/08/140801_l41_book_exupery_list.shtml




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - هانا اشمیت - ۱۳۹۳/۶/۱۶ صبح ۱۱:۳۷

                    وقتی نیچه گریست

                          اثر دکتر اروین د . یالوم

                                              ترجمه ی دکتر سپیده حبیب

                                                                

 " وقتی نیچه گریست " معجونی از فلسفه ، روانشناسی و ادبیات است که با بهره گیری از تاریخ و تخیل بیان میشود. در حقیفت نویسنده با استفاده از شخصیت های واقعی که در بطن تاریخ به چشم میخورند و نیز بکارگیری اندیشه هایشان داستان خود را روایت میکند . یکی از محورهای اصلی این کتاب شخصیت " نیچه " است که برگرفته از فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم میباشد که آثار سترگی از خود به جا گذاشته است. از دیگر شخصیت های تاریخی این کتاب میتوان به دکتر یوزف بروئر ، فروید و نیز لو سالومه اشاره کرد.

ترجیح میدهم به جای روایت اثر و از بین بردن لطف مطالعه ی آن به چند نکته ی کلیدی از کتاب اشاره کنم که همین نکته سنجی ها آن را از سلک رمانهای سرگرم کننده صرف جدا میسازد .

به اعتقاد من دو فاکتور اصلی که در این اثر بدان پرداخته میشود یکی " انتخاب " است و دیگری " دوستی "!

درخصوص انتخاب میبایست شرایط مختلف را در زندگی خود خلق کنیم ، آنگاه بهترینشان را برگزینیم و به عنوان انتخابی آگاهانه دوستش بداریم. " انتخاب " یکی از کلیدی ترین مباحث مطرح شده نزد فلاسفه اگزیستانس است خصوصا در فلسفه کسی مثل " ژان پل سارتر " . دقت کنید انتخاب آگاهانه فرق میکند با انتخاب از سر اجبار چون راه دیگری وجود ندارد !

در خصوص دوستی تنها به نقل عبارتی از کتاب بسنده میکنم : « من رویای عشقی را در سر دارم که در آن اشتیاقی دو جانبه برای جست وجوی حقیقتی برتر میان دو تن پدید آید . شاید نباید آن را عشق نامید . شاید نام حقیقی آن " دوستی " است . »

در کتاب عمدتا به  مباحث مطرح شده در فلسفه های اگزیستانس که به فلسفه های زندگی مشهورند ، پرداخته شده است.از جمله ی این مباحث میتوان به : مرگ ، تولد ، تنهایی ، معنای زندگی ، حقیقت ، امید ، پوچی ، رنج ... اشاره کرد. در زیر عباراتی از کتاب را نقل میکنم که شاید خالی از لطف نباشد :

 « نا امیدی بهایی است که فرد برای خودآگاهی می پردازد »

 « ایمن زیستن ، خطرناک است »

 « گاه به دور دست زندگی خیره میشوم ، ناگهان به اطرافم مینگرم و میبینم هیچ کس مرا همراهی نمیکند ، تنها همراهم ، زمان است »

« مردن دشوار است من همیشه معتقد بوده ام که آخرین پاداش مرده ، این است که دیگر نخواهد مرد ! »

 « حقیقت ، خود ، مقدس نیست . آنچه مقدس است ، جست و جویی است که برای یافتن حقیقتِ خویش میکنیم »

از این کتاب فیلمی هم ساخته شده که البته هنوز شخصا ندیدم اما دوستان برای به دست آوردن اطلاعاتی در خصوص این فیلم و نیز آگاهی اجمالی از ماجرای رمان میتوانند به لینک زیر مراجعه بفرمایند

http://anthropology.ir/node/10295

پ ن : شخصا از مباحثه نیچه و دکتر بروئر در گورستان برفی بسیار لذت بردم همیشه فکر میکردم اگر از روی این اثر فیلمی ساخته شود این یکی از بهترین سکانسهایش میتوانست باشد.

پ ن 2 : از این اثر ترجمه دیگری هم در بازار هست اما من ترجمه دکتر حبیب را پیشنهاد میکنم چرا که مترجم نیز همچون نویسنده روان پزشک بوده ضمن اینکه با ایشان مکاتباتی هم داشته اند.

پ ن 3 : انتشارات قطره

                                 این کتاب توسط یکی از استادان بزرگوارم به من معرفی شد

                                     ومن آن را به شما دوستان عزیزم در کافه تقدیم میکنم

                                                                     با سپاس

                                                                    هانا اشمیت





RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - پرشیا - ۱۳۹۳/۸/۲ عصر ۰۸:۳۶

پوری

کتاب ها هم مثل دوستان آدمند؛ بعضی ها بعد از مدتی از چشم می افتند و از دل می روند, بعضی ها مثل لیوان نسکافه ی آخر شب همدم لحظات خاصی هستند و بعضی ها در افت و خیز و فراز و فرود زندگی همیشه جایی در قلب آدم دارند و هیچوقت از یاد نمی روند. کارهای آقای احمد پوری برای من از همان ماندگارهای همیشه همراه بحساب می آیند.

اولین بار احمد پوری را با ترجمه ای از منتخب اشعار عاشقانه ی پابلو نرودا به نام "هوا را از من بگیر, خنده ات را نه" شناختم. کار ایشان به عنوان یک مترجم زبردست, نه تنها برگردان زیبای زمزمه های دلدادگی نرودا برای همسرش ماتیلده است, بلکه نوعی بازآفرینی هنرمندانه و گوش نواز سروده های نرودا به زبان شیرین پارسی است که خود در تغزل یکی از سرآمدترین زبان های دنیاست, به گونه ای که پس از خواندن اصل شعر و بعد دل سپردن به ترجمه ی آقای پوری, حس می کنی سهم ایشان چیزی خیلی بیشتر از ترجمه ی صرف یک شاهکار ادبی است.

قبلا و در جستار اشعار و متون ادبی زیبا یک نمونه از این دفتر شعر را خدمت دوستان معرفی کرده ام:

http://cafeclassic4.ir/thread-80-post-16187.html?highlight=%D9%86%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%A7#pid16187

 احمد پوری بعد از سالها تلاش و معرفی اشعار عاشقانه ی شاعران بزرگی چون آنا آخماتووا, گابریل گارسیا مارکز, ناظم حکمت, نزار قبانی, آن سکستون, یانیس ریتسوس و ..., دست به قلم شد تا نخستین کار تالیف رمان خویش را به دوستدارن ادبیات عرضه کند. "دو قدم اینور خط" سفرنامه ای از تهران تا تهران است و در گذر از شهرهایی چون لندن, تبریز, باکو و لنینگراد ما را با نویسنده ای آشنا می کند که در پی دیدار آنا اخماتووا, تبریز بیش از پنجاه سال پیش و شوروی زمان استالین را به تصویر می کشد. با این وجود و بدون در نظر گرفتن خط سیر زمانی داستان, می توان به خوبی با آن ارتباط برقرار کرد و از خواندن این اثر لذت برد. برش هایی از این کتاب که به سال 1387 و به همت نشر چشمه منتشر شد, تقدیم به دوستداران یار بی زبان و صمیمی:

پوری

"یک روز با احتیاط گفتم: می بینی ادبیات و هنر چه دنیایی است؟ لبخندی از سر بی حوصلگی زد و گفت: دنیای همدردی است. پیام عاطفی انسان هاست در طول زمان که بتوانی دریافت شان کنی و احساس نکنی که تنهایی."

.

.

.

.

گیتی, همسرم در مقابل استدلال من که هنر در بطن خود سیاسی ترین فعالیت انسان است و در طول زمان همیشه موضع خود را روشن کرده و به نفع انسانیت و بهروزی انسان ها تلاش کرده, لبخندی می زند و می گوید: توجیه نکن. هنرمند اگر از دنیای پیرامونش آگاهی سیاسی و تاریخی نداشته باشد, مجبور است به تولید آثار بی بو و خاصیت بپردازد."

.

.

.

.

یادداشت پشت جلد کتاب:

این همه درباره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید..... شما که در کار شعر و شاعری هستید, نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آن قدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر می رسد به تاریکی. همه این جوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را می کنیم. بعضی وقت ها می بینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم. پای مان سر می خورد این ور خط که می شود گذشته, یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم."




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۸/۱۳ صبح ۱۱:۵۹

Culture and Customs of Iran


فرهنگ و آداب ایرانی


نوشته : دکتر علی اکبر مهدی - استاد جامعه‌شناسی دانشگاه وزلین اوهایو

    دکتر التون ال دانیل - استاد تاریخ و ایران شناس دانشگاه هاوایی

ناشر: بنگاه انتشاراتی گرینوود

زبان و تاریخ نشر : انگلیسی-  2006

گوگل در بخش معرفی کتب خود درباره این کتاب اینچنین میگوید :"ایران غالبا در صدر خبرآفرین های داغ میباشد. چهره مسلمانان در غرب بصورتی منفی به تصویر درآمده است.فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی با رد القائات سهل کلیشه ای و حفظ وتداوم فرهنگ غنی و تمدن دیرینه اش ،درچالش و تقابل با فشارات مدرنیته میباشد.این کتاب قصد دارد برای مخاطبین عامجنبه های مهم فرهنگی-اجتماعی ایران امروز را آشکارنماید و طیفی گسترده واصولی از موضوعات متنوع ازدین و باورهای مذهبی گرفته تا آشپزی و فستیوالهای ایرانی را شامل میشود

http://books.google.com/books?id=FkAXHQKE6MkC&dq=iranian+best+dubbing&source=gbs_navlinks_s

این کتاب دارای مباحث، ادیان و زندگی مذهبی- تاریخ-درام و سینما-معماری-صنعت فرش-غذا و آشپزی-خانواده،زنان وتعلقات قومیتی-تعطیلات -موسیقی و رقص میباشد

اما نکته جالبی که من در این کتاب به آن برخوردم وقتی بود که در مورد تاریخچه دوبله در ایران در سایتهای معتبر انگلیسی سرچ میکردم که به تیتر "تسلط فیلمهای خارجی بر سینمای ایران و پیشرفت صنعت دوبله"  که در بخش "درام و سینما" در این کتاب آمده است برخوردم که به بخشی از آن اشاره میکنم:

از 1937 تا 1947 میلادی کماکان بازار سینمایی ایران در سلطه فیلمهای خارجی بود و هیچ تولید داخلی وجود نداشت. درطی دهه 40 میلادی محدودیتهای متعددی سینمای ایران را تحت فشار گذاشته بود که منتج به رکود تولید داخلی گردید.جنگ جهانی دوم که از نظر سیاسی و اقتصادی وضعیت دشواری را برای کشور ایجاد کرده بود صنعت شکننده سینمای ایران را به باتلاق سکون کشاند.همانگونه که پیشتر اشاره شد سینمای خارجی محصولاتش را به بازار ایرانی سرریز نمود وبزودی "فیلم" مورد استقبال بخش عمده ای از طبقه کارگر و قشر مرفه متوسط جامعه به عنوان یک سرگرمی مشروع و مقبول قرار گرفت. این امر البته باعث ازدست رفتن سرمایه گذاری در بخش سینما نشد . برای ارضای اشتهای جدید روبه رشد مردم سینماهای بیشتری احداث گردید و با توسعه تشکلهای صنعت دوبلاژ فیلمهای خارجی به فارسی  تواما سبب افزایش کیفیت سرویسهای خدمات رسانی برای بینندگان وسرمایه گذاری هرچه بیشتر دراین مسیر گردید. برای مقابله با فیلمهای هالیوودی تعدادی از تهیه کنندگان اقدام به دوبله فیلمهای خارجی درخارج از کشور و وارد کردن آن به ایران نمودند. یکی از آنان جوان ایرانی بنام اسماعیل کوشان بود که در سال 1946 دو فیلم را در ترکیه دوبله و سپس به تهران آورد و سود هنگفتی نصیبش گردید. متعاقبا تشکل های داخلی دوبله برای رقابت با وارد کنندگان گسترش یافت.

دراوایل سال 1943 اولین استودیوی دوبله با نام "ایران- نو فیلم" در تهران تاسیس شد.تا سال 1961 ورود فیلمهای دوبله خارجی به ایران خاتمه یافت. با دسترسی هرچه بیشتر به امکانات بهبود یافته فنی واستفاده از دوبلورهای بومی وهنرپیشگان ماهرمحلی محصولاتی با کیفیتی برتراز فیلمهای دوبله شده در ایتالیا بودند. برخی از این استودیوها بعدها اقدام به تولید فیلم نیز نمودند. دوبلاژوارد مسیر پرچالشی گردید اما قادر بود بر اکثر مشکلات پیش آمده فائق آید. نکته جالب این بود که دوبلاژ به ایرانیان فرصت خلاقیت و سانسور داد. درزمینه خلاقیتِ دوبله های ایرانی، دیالوگها با محاورات فارسی تعدیل و حتی موسیقی فیلم بنا به ذائقه ایرانی تغییراتی می یافتند و از اصطلاحات عامیانه نزدیک به دیالوگ خارجی استفاده میشد. بعنوان مثال آهنگی که جری لوییس در فیلم "پتسی" اجرا نموده بود از آنجا که فرهنگ ایران با هند بیشتر قرابت داشت تا آمریکا، به آهنگی هندی تغییر یافت. در باب سانسور نیز کلماتی که درفرهنگ ایران غیراخلاقی محسوب میشد بدل به جایگزینهای متعادل فارسی شد. به نوبه خود همانگونه که فیلمهای دوبله خارجی محکوم به ایرانی شدن با پلاتها و دیالوگهای اصیل باب میل ایرانیان شد تولید کنندگان داخلی نیز در دوبله فیلمهای فارسی تن و جنس  صدای هنرپیشگانشان را با همتایان خارجیشان مشابه سازی کردند.مثلا صدای محمدعلی فردین در فیلم گدایان تهران تقلیدی مستقیم از صدای پیتر فالک در فیلم Pocketful of Miracles (معجزه سیب) بود. همچنین اکثر فیلمها در لوکیشن بدون صدا فیلمبرداری میشد و صدا بعدا در استودیوهای دوبلاژاضافه میگردید...

دانش من درحد رد یا تایید مطالب فوق الذکر نیست ولی مطالب برایم قابل قبول بودند. همینکه در خارج ازکشور بیایند و به فرهنگ و رسومات ایران بها داده و کتابی برای آشنایی غربیان به چاپ برسانند جای تقدیر دارد. من به نوبه خود از دو مولف برجسته کتاب کمال تشکر را دارم وامیدوارم خدا تمام نویسندگانی را که درجهت اعتلای فرهنگ بشریت گام برمیدارند به والاترین جایگاه برساند. نمیدانم این کتاب در ایران ترجمه شده یاخیر بهرحال کتاب اصلی را با فایل پی دی اف میتوانید از آدرس زیر دانلود نمایید. باسپاس از بذل توجهتان

http://www.irane7000saale.com/pdf-Iran-7000/Latin-Iranology/11-Culture%20and%20customs%20of%20Iran.pdf




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - Papillon - ۱۳۹۳/۸/۲۹ عصر ۱۰:۲۵

اساس و بیانیه ی فوتوریسم

نقاشی فوتوریست

نویسنده : فیلیپو توماسو مارینتی ، اومبرتو بوچونی 

مترجم : فاطمه تیموری 

ناشر : دیگر 

زبان : فارسی

تاریخ انتشار : 1383 خورشیدی 

تعداد صفحات : 48

دوره چاپ : 1 

اندازه کتاب : جیبی

قیمت : 1000 تومان

فوتوریسم نهضتی بود که تقریبا تمام فعالیت های هنری را در بر میگرفت و در آن ادبا ، موسیقیدان ها ، نقاشان ، مجسمه سازان ، معماران و ... شرکت داشتند . این نهضت عمری نسباتا کوتاه داشت ، از جمله بدین دلیل که بانیان و پیشگامان آن در جوانی در گذشتند و به تعبیری در آتشی سوختند که خود روشن کرده بودند . تنی چند از پرحرارت ترین پیشگامان آن در جنگ که داوطلبانه در آن شرکت کردند جان باختند، چون اگر نه به هیچ دلیل دیگر ، جنگ طبع ماجراجوی ایشان را به خود خوانده بود . پاره ای دیگر از ایشان خطرات مسابقات اتومبیل رانی را که تحرک و هیجان و حادثه جویی آن ایشان را دلباخته خود کرده بود به جان خریدند.

بانی این نهضت ادیبی بود ایتالیایی به نام فیلیپو توماس مارینتی که در سوربن پاریس (معروف ترین دانشگاه فرانسه) درس خوانده بود و نخستین بیانیه این نهضت را به زبان فرانسه در روزنامه معروف فیگارو در 20 فوریه 1909 منتشر کرد. هر چند که فوتوریسم عمری دراز نکرد ، اما تاثیر آن ، البته نه به شدتی که بانیان آن تبلیغ می کردند ، بسیار دیرپا بود و حتی به زمان ما رسیده است. بی تردید اینها نیز مخترع آنچه می گفتند نبودند ، آنچه گروهی از هنرمندان ، ادبا و روشنفکران جوان احساس می کردند ایشان به بیان آوردند. 

ویژگی هایی که نهضت فوتوریسم بر آن تاکید می کرد پویایی ، حرکت ، سرعت ، و بررسی تاثیر زمان در حجم و فضا و روح زمان بود . البته این کیفیات ناشی از ویژگی ها و شرایطی بود که پیشرفت های علمی و صنعتی اوایل قرن بیستم پدید آورده بود. هیچ کس نمیتوانست جوامع بشری و بویژه جامعه اروپا را که مستقیما در معرض این پیشرفت ها بودند ، مانند جوامع قرون وسطی بنگرد. دگرگونی بزرگی در حال تکوین بود که از یک طرف سبب غافلگیری آدمیان شد که برای این پیشرفت ها آمادگی نداشتند . از طرف دیگر همراه با این غافل گیری ، بسیاری از هشیاران و اندیشمندان کوشیدند دیگران را از شدت و عمق دگرگونی آگاه کنند یا در صدد برآمدند که در زمینه کار و تخصص خود پاسخی مناسب و در خور روح زمان در قبال این دگرگونیها بیابند. تمام نهضت های این زمان از فاشیسم گرفته تا کومونیسم و فوتوریسم که خود به فاشیسم تقرب پیدا کرد ناشی از همین دگرگونیهای بزرگ بود.

پدیده های علم و صنعت ، از آهن و شیشه و سیمان و بتن گرفته تا کارخانه های برق و بویژه لوکوموتیو و اتومبیل انگیزه تحرک فوتوریستها بود . اینان که ضمن تحسین این پدیده ها که حاصل مستقیم تکنولوژی و صنایع بود از بانک ها و کارخانه ها و هر آنچه در قلمرو مظاهر جدید بود ستایش می کردند.این تحسین و ستایش بی دریغ پدیده ها و مظاهر صنعت البته با نفی گذشته همراه بود ! و در اشاره به گذشته و رد گذشته گرایان چنین اظهار نظر می کردند :

با این رویای از زندگی ابتدایی شبانی ، و این دریغ و دلتنگی او برای پنیر عهد هومر و دوک نخریسی افسانه ها ، با این تنفروی از ماشین و از نیروی بخار و برق ، این مجنون افسانه زندگی ساده و بی آلایش گذشته ، مردی را می ماند در کمال رشد که می خواهد همچنان در گهواره زمان کودکی اش بخوابد و از شیر دایه ای تغذیه کند که زمان پستانهای او را خشکانیده است . صرفا بدین دلیل که به بیخیالی زمان طفولیت باز گردد ... 

...ما بر آنیم تا ترانه عشق به خطر خو کرده به تلاش و شهامت را بخوانیم 

شجاعت ، بی باکی و طغیان عناصر بنیادین شعر ما خواهند بود 

...ما می خواهیم مردی را که پشت فرمان نشسته است ستایش کنیم ، مردی که نیزه روح خود را بر فراز کره خاکی ، در امتداد دایره مدار آن پرتاب می کند

زیبایی تنها در تلاش وجود دارد و نه در هیچ جای دیگر . هیچ اثری بدون خصلت ستیزه جویی نمی تواندیک شاهکار باشد. شعر را باید بسان حمله ای بی رحمانه بر نیرو های ناشناخته تصور کرد که آنها را در مقابل انسان به خاک می اندازد و از بین میبرد.

ما جنگ را - تنها علم بهداشت جهان را - نظامی گری ، وطن دوستی ، حرکت ویرانگر حاملان آزادی را ، ایده های زیبایی را که ارزش جان باختن دارند و تحقیر را برای زن ، ارج خواهیم گذاشت 

ما موزه ها را ، کتابخانه ها را ، آکادمی ها را ، همه انواع آن را ، مفهوم خواهیم کرد ! ما به جنگ اخلاق گرایی ، فمنیسم و هر گونه جبن فرصت گرایانه یا فایده گرا خواهیم رفت . 

این از سرزمین ایتالیاست که ما این مانیفست آشفته ساز آتش زای خود را به سراسر دنیا پرتاب می کنیم و با آن ، امروز ما فوتوریسم را بنا مینهیم . زیرا ما می خواهیم این سرزمین را از بوی متعفن پروفسورها ، باستان شناسان ، سیسرون و عتیقه بازان برهانیم . زیرا ایتالیا مدت مدیدی است که فروشنده تن پوش های دست دوم بوده است . هدف ما این است که او را از موزه های بی شماری که هم چون تعداد کثیری قبرستان او را در خود مدفون کرده اند برهانیم .




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۹/۲۵ صبح ۱۰:۳۹

...


RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - کنتس پابرهنه - ۱۳۹۴/۷/۱ عصر ۰۱:۳۸

چهارم دبستان را که تمام کردم با شور و شوق سراغ کتابخانه مادرم رفتم و اولین کتاب جدی زندگیم یعنی اسکارلت را خواندم.تا قبل از آن هر کتابی که خوانده بودم _هر چند قطور _ برای بچه ها نوشته شده بود مثل زنان کوچک, آن شرلی، هری پاتر و ... .مادرم علاقه زیادی به سینمای کلاسیک دارند و این علاقه از ایشان به من هم به ارث رسیده است. از همان دوران کودکی از بین فیلمهای محبوب مادرم به برباد رفته علاقه عجیبی داشتم و در سنی که دوستانم کارتون نگاه می کردند من بارها و بارها به تماشای  برباد رفته می نشستم و تقریبا تمام دیالوگهایش را حفظ بودم. یادم می آید که همراه خواهرم صدای تلویزیون را کم می کردیم و خودمان به جای شخصیتها دیالوگ می گفتیم و به حساب خودمان فیلم را دوبله می کردیم...

برای من که تا آن سن تنها فیلم محبوب زندگیم بربادرفته بود, خواندن کتاب اسکارلت جذابیت زیادی داشت.آنقدر در خواندن رمان بزرگسالان کند بودم که تمام کردن کتاب یک ماه کامل وقت برد و در پایان آن من خوشحال و شاد از اینکه بالاخره رت و اسکارلت بار دیگر به هم می رسند.

بعدها که بزرگتر شدم نظرم تغییر کرد و به این نتیجه رسیدم که وقتی یک شاهکار هنری خلق می شود نباید ادامه ای برایش رقم بزنند.تجربه نشان داده وقتی ادامه ای برای کتاب یا فیلمی می نویسند و می سازند اکثرا با شکست مواجه می شود( در بین آثاری که در ذهن دارم, انیمیشن داستان اسباب بازیها که از این قاعده مستثنی است)

اما غرض از نوشتن این پست معرفی کتاب اسکارلت است. رمان اسکارلت در سال 1991 توسط الکساندرا ریپلی در ادامه کتاب بربادرفته نوشته شده است.در آن زمان کتاب با انتقاد شدید منتقدین روبرو شد اما با این حال یک موفقیت تجاری به شمار می رفت و میلیون ها نسخه فروش داشت.

کتاب با حضور اسکارلت در مراسم تشییع جنازه ملانی و در حالیکه رت در مراسم حضور ندارد آغاز می شود .اسکارلت دلشکسته به تارا برمی گردد و وقتی متوجه می شود مامی تکیه گاه اصلی او از زمان تولد, در بستر بیماری ست، غمگین تر می شود.مامی سخت مریض است اما در انتظار دیدار رت, تلاش می کند که زنده بماند.اسکارلت که می داند رت به حرف او توجه نمی کند, حال وخیم مامی را با تلگرافی به نام ویل شوهر سوالن به اطلاع رت می رساند. رت لحظاتی قبل از مرگ مامی به بالینش می آید و به او قول میدهد از اسکارلت مواظبت کند و او را ترک نکند.اما بعد از مرگ مامی به اسکارلت می گوید هیچ چیز عوض نشده و او به مامی دروغ گفته چون می خواسته او را در آخرین لحظات عمرش خوشحال کند. رت بار دیگر اسکارلت را ترک می کند .اسکارلت برای برگرداندن رت به چارلزتون سفر می کند و ... .

یکی از بخش های جالب رمان, سفر اسکارلت به ایرلند و استقبال گرم و صمیمانه خویشاوندان ایرلندی اش از او و ماجراهایی ست که در ایرلند رخ میدهد.در کل کتاب جذاب نوشته شده است و اگر با دید مستقل از بربادرفته نگاهش کنید, ارزش یک بار خواندن را دارد.من الان که بزرگتر شده ام ترجیح می دهم داستان بربادرفته, با رفتن رت تمام شود و به مخاطب اجازه دهد خود,سرنوشت شخصیتها را در ذهنش رقم بزند.

در سال 1994 از روی کتاب مینی سریالی با بازی تیموتی دالتون به عنوان رت باتلر و جوآن والی-کیلمر به عنوان اسکارلت اوهارا اقتباس شده است که به هیچ وجه با بربادرفته قابل مقایسه نیست .

فراموش نمیکنم وقتی که این فیلم را دیدم چقدر توی ذوقم خورد و ناراحت شدم از اینکه اسکارلت این فیلم به اسکارلت بربادرفته هیچ شباهتی نداشت .انگار آن زمان هنوز نمیدانستم اسطوره های کلاسیک تکرار ناپذیرند.

در ضمن چند روز قبل متوجه شدم کتابی با عنوان رت باتلر در سال 2007 به قلم دانلد مكينگ نوشته شده و در ایران نیز با ترجمه مریم رضائی منتشر شده است.گویا نویسنده کتاب به سرنوشت رت از دوران نوجوانی و افرادی که در شکل گیری شخصیتش نقش داشته اند پرداخته است.



اما واقعا افسوس می خورم وقتی فکر می کنم, مارگارت میچل بعد 10 سال زحمت شبانه روزی بربادرفته را به اتمام رساند و اکنون هر نویسنده ای با استفاده از نام بربادرفته برای خود شهرتی دست و پا می کند.حتما تا چند سال دیگر کتابهایی با عنوان ملانی, اشلی، مامی و ... می نویسند و داستان را از زاویه دید آنها روایت می کنند.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - لبخند ساوانا - ۱۳۹۴/۷/۱۵ عصر ۰۵:۱۴

سلام به دوستان عزیز و اساتید ارجمند کافه کلاسیک
می خواستم امروز در خصوص کتابی صحبت کنم به نام آلبوم خاطرات نوشته هانس هرلین
کتابی بسیار زیبا با نگارشی خوب و در خور تحسین
ساده و بی ادعا اما در عین حال ژرف و پرمعنی
داستان یک عشق شاید یکطرفه
پرشور- بی گذشت و دست نیافتنی

راوی خسته داستان به دنبال روزنه است به عقیده من روزنه ای به سوی خوشبختی عشقی که سال ها پیش ناکام مانده ویران شده و او اکنون این عشق را در دختر جوانی می جوید که او را پدر خویش می داند

کتاب لحظه های زیبایی دارد از فداکاری - ایمان و عشق و زندگی بدون ترحم

داستان زنی به نام جولیا که تا آخرین دقیقه حیات در کنار انسانهایی که فکر میکرد محتاج کمک اند می ماند می تواند برود ولی می ماند جگرگوشه اش را برای رهایی از خطر از خود دور می کند ولی به نام عشق و انسانیت و به اعتقاد من به نام پروردگاری که این جهان را فقط برای خوبی آفرید می ماند

داستان مردی که در تمام زندگی عشق را می جوید اما زمانی که حس میکند چیزی که از جنس عشق نیست ممکن است او را به مقصود برساند از آن دست می شوید

و داستان عشقی که هست و خواهد ماند...

ارادتمند




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - جروشا - ۱۳۹۴/۸/۱۲ عصر ۰۵:۰۲

Giambattista Basile

  1566-1632


جیام باتیستا باسیل شاعر، قصه پرداز ایتالیایی در اواخر قرن شونزدهم در شهر ناپولی در یک خانواده متوسط بدنیا آمد. علاقه خاصش به افسانه های فولکلور سبب شد شروع به نوشتن مجموعه کتابهایی درباره اونها بکنه. مشهورترین اثرش «افسانه افسانه ها» معروف به پنتامرونه بود که خواهرش درسال 1634به اسم مستعار جیان آلسیو آباتوتیس برای یادبود برادرش در دوجلد به چاپ رسوند. البته در اون دوران زیاد به کارهاش توجهی نشد تا اینکه برادران گریم رسما از داستانهاش تقدیر و تشکر کردند و درکارهاشون از قصه های او الهام گرفته و بسیاری از افسانه های کتاب اون رو بازنویسی کردند. قدیمی ترین ریشه داستانهای خیلی مشهور پریانی نظیر سیندرلا- راپونزل- هنسل و گرتل- گربه چکمه پوش و زیبای خفته به همین افسانه ها برمیگردند.

Sun, Moon, and Talia


 زیبای خفته یک افسانه ایتالیایی خیلی قدیمی است که اولین بار از جیام باتیستا باسیل بنام داستان  خوشید-ماه و تالیا در کتابش درسال 1634 چاپ میشه. بعد چارلز پرات در سال 1697از این داستان برداشت میکنه و همین قصه رو با تغییراتی بنام زیبای خفته بازنویسی میکنه.بعدش هم گریم ها اونو اقتباس میکنند. اما اخلاقا هر برداشتی باید به اصل اصل اصلش رجوع داده بشه بنابراین من از مطالب ویکی انگلیسی درباره داستان خورشید-ماه و تالیا براتون مینویسم:

با تولد تالیا دختر لرد اعظم و ملاک بزرگ، پیشگوها و دانشمندا طالع دخترک رو میبینند و به لرد هشدار میدن که بزودی دخترت دراثر رفتن خار کتان در انگشتش به خوابی ابدی فرو میره. لرد دستور میده کتان در منطقه تحت مالکیت اون ریشه کن بشه. اما چندسال بعد تالیا پیرزنی رو میبینه که داره با دوک الیاف کتان رو میریسه و ازش میخواد این کاررو امتحان کنه . خار کتان همونجا به لای ناخنش میره و بیهوش میشه. لرد ناامید دخترش رو به یکی از خانه هایی ییلاقیش در حومه میبره. پادشاه کشور همسایه درقلمرو خودش مشغول شکار بوده که شاهین شکاریش پرمیکشه و میره رو خونه تالیا. پادشاه داخل میشه و دختر زیبای بیهوش رو میبینه وخیلی تلاش میکنه بیدارش کنه ولی موفق نمیشه وبهش تجاوز میکنه! بعدتالیا رو همونطور رها میکنه و برمیگرده به قصرش پیش همسرش ملکه !

تالیا که باردارشده در بیهوشی دوقلوی دختر و پسری رو بدنیامیاره . بچه ها گرسنه هستند. دخترنوزاد بجای پستان مادر دم دست ترین چیزی که کنارشه رو می میکه که انگشت مامانش بوده. خار از لای ناخن تالیا بیرون میاد و تالیا فوری بهوش میاد.بادیدن نوزادها متوجه میشه باید فرزندان خودش باشند و اسم اونها رو ماه و خورشید میگذاره.

خبر بگوش پادشاه میرسه برای دیدار تالیا و دوقلوها میره و حسابی بهشون رسیدگی میکنه ولی چون متاهله نمیتونه اونها رو باخودش به قصر بیاره درحالیکه دلش پر می کشه واسه اونها ولی از ترس ملکه ابراز نمیکنه بجاش تو خواب قضیه رو لو میده! ملکه از خشم و حسادت به پیشکار شخصیش دستور میده تالیا و بچه ها رو مخفیانه دستگیر کنه وبه آشپزش میگه بچه هارو بکش و از دل و جگرشون برای شاه خوراک درست کن. آشپز دلش نمیاد بچه ها رو پنهان میکنه و خوراک دل وجگرقلابی برای شاه می بره. بعد صرف خوراک ملکه خودش میره تا تالیا رو وسط حیاط در آتش بسوزونه. تالیا بعنوان آخرین خواسته قبل از مرگش  میخواد خلعت چند تیکه گرانبهایی رو که تن داره دربیاره ملکه موافقت می کنه .تالیا ضمن درآوردن لباسهاش آه های بلندو سوزناک سر میده که بگوش شاه میرسه و میاد ببینه چه خبره. ملکه بهش میگه تالیا باید درآتش بسوزه همونطور که پادشاه برای  تاوان خیانتش جگر بچه های خودشو خورده! پادشاه دستور میده ملکه وپیشکار و آشپز رو بجای تالیا بسوزونند. آشپز اعتراف میکنه بچه ها رو نکشه. ملکه همراه پیشکارش سوزانده میشه . شاه هم با تالیا ازدواج میکنه و جالبتر نتیجه اخلاقی ایه که آقای جیام باسیل در خاتمه نوشته هاش از این قصه پریانیش میگیره:

«افراد خوشبخت کسانی هستندکه اقبال در رختخواب بهشون رو میاره»!!!tajob

البته من واقعا از این اندرز حکیمانه آقای جیام باتیستا باسیل جا خوردم ولی  در کمال احترام ترجمان احساساتم رو در قالب این تابلو  تقدیم به روح ایشون میکنم:




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - جروشا - ۱۳۹۴/۸/۲۴ صبح ۰۱:۳۷

رابطه شاهنامه و شبدر !

گیاه شبدر چهاربرگ فرم نادری از همون شبدر سه برگه. این شکل چهارپر ویژه که البته الان به لطف مهندسی ژنتیک دیگه کمیاب نیست قدیمها حسابی تحویل گرفته میشده و مقدس بوده. حتی معتقد بودن صلیبیه که از برگ ساخته شده برگ اولش نشونه ایمان- برگ دوم امید- برگ سوم عشق و برگ چهارم شانس هست و  اگه کسی تصادفا شبدر چهارپر پیدا کنه خوش شانسی میاره!

»« دختر شبدر »«

دختر شبدر یکی از کتابهای کودکانه انتشارات امیر کبیر بود. کتابی مال بچگی های مامانم که خیلی هم دوسش داشت. منم دوسش داشتم ولی بچه مدرسه ای که بودم وقتی بچه گربه دوستم که اسمشو شبدر گذاشته بود مرد و دوستم عزادارشد اونو بهش کادو دادم ( البته الان از اینکار بی ربطم حسابی پشیمونم) بگذریم اونموقع ها همیشه با نگاه به عکس روی جلدش غم به دلم مینشست. عکس دختری که با چشمای غمگینش به «هیچ کجا»  نگاه میکنه و موهای بافته درازش از یه پنجره سنگی  آویزونه .

تا جاییکه یادمه داستانش درباره یه زن و شوهر روستایی بود که کنار مزرعه یک جادوگر زندگی میکردن. شوهره از پشت حصار چندتا شبدر چهارپر گوشه مزرعه همسایه میبینه و برای خوش شانسی میره و اونا رو میچینه تا برای همسرش ببره. جادوگر از این کار بی اجازه مرد حسابی عصبانی میشه و میخواد هست و نیستشون رو نابود کنه ولی اونا ناله زاری میکنن و قرار میشه اولین بچه شون که بدنیا بیاد اسیر جادوگر بشه. دختری بدنیا میاد اسمشو میزارن شبدر و فکر می کنن جادوگر یادش رفته ولی جادوگر میاد و بچه رو میبره وسط یک برج در جنگلی دوردست زندونیش میکنه. شبدر در همون برج بزرگ میشه و فقط جادوگر رو بعنوان مادر میشناسه که گهگاهی میاد و از گیس بافته شبدر بالا میاد و براش خوراکیو خرت و پرت میاره تا اینکه روزی گذر یه شاهزاده جوون به اون برج میفته و کل ماجرا رو میفهمه و میخواد دختر زیبای اسیر رو نجات بده... خوب این داستان همون افسانه پریانی راپونزله.

راپونزل یک افسانه خیلی قدیمی آلمانیه که بازنویسی اون توسط برادران گریم در کل دنیا مشهورش کرد. اونقدر مشهور که یک جمله از اون بصورت ضرب المثل وارد فرهنگ فولکلور زبون انگلیسی شده – وقتی که جادوگر یا شاهزاده برای بالا رفتن از برج از راپونزل میخوان موهاشو بندازه پایین: ("Rapunzel, Rapunzel, let down your hair") این جمله اونقد عامه پسنده که حتی در آگهی های تبلیغاتی هم ازش استفاده میشه!:

اما قدیمی ترین نسخه راپونزل (به آلمانی راپونتسل) رو همون جناب جیام باتیستا باسیل (در پست قبلیم) به ایتالیایی و به نام پتروسینلا در کتاب پنتامورنه اش در 1634 چاپ حکایت کرد، یعنی حدود کمی کمتر از سیصد سال قبل. جالب اینجاست که تو ویکی پدیای انگلیسی خوندم خود این حکایت شباهتهای بسیاری با یک داستان افسانه ای ایرانی داره که فردوسی در حدود هزار سال قبل به شعرش سروده – زال و رودابه

رودابه برای اینکه خاطرخواهش جناب زال بتونه از برج بالا بیاد و به ملاقات ایشون نائل بشه موهای بلندشو میبافه و از پنجره براش میفرسته پایین تا زال ازش بالا بیاد. اما بشنوید از جنتلمنی و عقل درست حسابی زال که وقتی گیسوی شبگون محبوبه اش رو لمس میکنه نه فقط آویزونش نمیشه بلکه بوسه بر اون میزنه :lovve:

البته خوندن ماجرا با زبون جناب فردوسی لطف دیگه ای داره:

کمنــــدی گشـــاد او ز سـَــرو بلنــد --------------- کس ازمُشـگ زانسان نپیچد کمنــد

خَـــم انـــدرخَـــم و مـــار بــر مـــاربر ------------------بَـــر آن غَبـغبـش نـــار بر نــار بـَـــر

فـــروهشت گیســـو از آن کـنگـــــره---------------- که یازیــد و شـــد تــا بدیـن یکســره

پس  از  بـــــاره  رودابــــــــه  آواز داد ----------------که  ای پهلـــوان بچــــه ی  گُـــردزاد

بگیــر این سـر گیســو از یک سویـم--------------- ز بهـــر تـو  بایـــد همی گیســویــم

بدان پــرورانیـــــدم  ایــن تـــــــار  را ----------------کـه تـــا دستگیـــری کنـــــد یـــــار را

نگـــه کــرد زال انـــدر آن ماهــــــروی--------------- شگفتی بماند انــدر آن روی و موی

بسائید مشگیـن کمنـدش به بـوس -------------- که بشــنیـد آواز بوســــش عــروس

چنین داد پاسخ کـــه این نیست داد-------------- چنین روز، خورشیــد روشــن مبــاد

که من دست را خیــره بر جان زنـــم-------------- بــراین خستــه دل نوک پیکـان زنـم

کمنــــد از رهـی بستــــه و داد خــم-------------- بیفکنــــد بــــالا ، نــــزد  هیــــچ دم

بــه  حلقـــه در آمـــد ســر کنگــــــره ------------- برآمــــد ز بـُــن تا  به ســـر یکسـره

چــو بــر بام آن بـاره بنشـــست بـاز -------------  بیامــد  پریــــروی و بــردش نمـــاز

گرفت آن زمان دستِ دَستان بدست------------- برفتنــــد هــر دو به کـــردار مَست

بعله خلاصش اینکه زال بعد بوسه، مردونه میگه میخوام خورشید نباشه ومن زنده نباشم اگه دست به همچین کارظالمانه ای بزنم. بعد یک کمند از غلامش میگیره پرتاب میکنه بالا و گیرش میده به کنگره بالای قصر و عین بچه آدم ازش بالا میره.

من دوست دارم فرض کنم  دختر شبدر بچگیام همون راپونزل  آلمانی برادران گریمه که از پتروسینلا ی جیام باتیستای ایتالیایی اقتباس شده اونم از افسانه های قدیمی اروپای شرقی و اونا هم از زال و رودابه شاهنامه فردوسی خودمون! گرفتنش خلاصه حکایت کوه به کوه نمی رسه ولی افسانه به افسانه می رسه - شده!

همه ما میدونیم  که فردوسی با خلق شاهنامه  در احیا و پابرجایی زبان پارسی نقش بزرگی داشته و با سرودن این شاهکار مایه افتخار ما ایرانیان شده و کسی چه میدونه شاید این خوش شانسی ما بوده که چندین قرن پیش فردوسی رو داشتیم و سی سال عمرشو گذاشته رو یک کتاب و شاهنامه رو خلق کرده، شاید همون موقع ها خاک ایران  محل رویش شبدرهای چهار برگ بوده و شاید هم حکایت شاهنامه و شبدر تو روزگاری که ایران دریک قدمی کویر شدنه فقط تو ذهن خیالپرداز من ریشه دوونده باشه اما هرچی باشه من امیدوارم تو خاک باصفای دلای شما هم سه چهارتا شبدر چهاربرگ روییده باشه...

این مطلب رو با الهام از امضای کاربری بسیارقشنگ آقای آلبرت کمپیون نوشتم که قسمتی از شعر زیبای پنجره فروغ فرخزاده. همینجا ازشون تشکرمیکنم - مرسی

من شبدر چهارپری را می بویم که روی گور مفاهیم کهنه روییده است.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - زاپاتا - ۱۳۹۴/۸/۲۵ عصر ۰۲:۴۵

(۱۳۹۴/۸/۲۴ صبح ۰۱:۳۷)جروشا نوشته شده:  

دختر شبدر یکی از کتابهای کودکانه انتشارات امیر کبیر بود.

سال 65 در یکی از کتابفروشی های فقید شهرمان که سالهاست جایش را به یک بانک داده است کتابی با طراحی زیبای روی جلد دیدم  که با زحمت فراوان ، 20 تومان پول توجیبی ام را برای خریدش هزینه کردم . الیور تویست رمان جاودان چارلز دیکنز... کتابی که امروز حداقل برای خریدش باید10000 توان هزینه کرد! ( البته خود انتشارات امیرکبیر نسخه کم حجم و خلاصه شده آن را به مبلغ 5000 تومان عرضه کرده ، چیزی در حدود 250 برابر!)این کتاب که به همراه برخی از آثار مشهور سینمای جهان توسط انتشارات امیرکبیر برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده بود یکی از بزرگترین تاثیراتش را در زندگی ام گذاشت و اصلا من را عاشق خواندن کتاب کرد. اگر چه بعدها دوستان ناباب! ما را به وادی سینما و ادبیات سینمایی کشاندند اما هنوز هم که یک رمان کلاسیک بدستم می رسد ، علی رغم اینکه قبلا شاید آن را خوانده باشم ، مجددا با اشتیاق فراوان آن را مطالعه می کنم و انگار که آن را قبلا هرگز نخوانده ام.




عقاب - جروشا - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰ عصر ۰۶:۰۹

"  گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش ازین نیز درگذرد... عقاب را سال عمر سى، بیش نباشد." (خواص ‏الحیوان‏)

سلام. من علاقه زیادی به امضای پرمحتوای دوستای همکافه ایم و سروران ارجمندم دارم. برای همین تصمیم دارم هروقت مطلبی خوندم که هر جوری تداعی امضای یکی از این خوبان شد براتون بنویسم. همونجور که قبلا برای امضای قشنگ جناب آلبرت کمپیون گرامی همین بالا مطلبی نوشتم، این بار نوبت امضای زیبای جناب ایده آلیسته که همینجا ازاین حسن انتخابشون تشکر میکنم:

غم قفس به کنار، آنچه عقاب را پیر می کند، پرواز زاغهای بی سر و پاست!

در زمونه مدرن ما که تکنولوژی حرف اول رو میزنه گفتم بدنیست اینبار یک کتاب صوتی معرفی کنم کتابی که شعر عقاب شادروان دکتر ناتل خانلری رو براتون به زیبایی بیان میکنه. «عقاب» یک مثنوی طولانی با داستانی شیرین و خیلی خیلی پندآموزه که اون رو یکی از شاهکارهای شعر «کلاسیک» معاصر می دونند. شعری که خود ایشون  اون رو به صادق هدایت تقدیم کردن. این شعر اونقد پرشوره  که آدمو یاد حماسه های شاهنامه میندازه. (شما میتونین این کتاب صوتی زیبا رو از اینجا دانلود کنید) ضمنا حتما بیوگرافی استاد خانلری رو مطالعه کنید من مخصوصا خلاصشو ننوشتم تا مشروحش رو بخونید و ببینید ایشون چه خدمتهایی برای اعتلای فرهنگ و ادب فارسی انجام داده.

حالا میخوام به سبک نقالی داستان زیبای عقاب رو براتون بازگو کنم و امیدوارم روح بزرگوار استاد خانلری بابت این جسارت منو ببخشه. مطمئنم شما وقتی قصه رو بخونید مایل میشید تمام داستان رو با زبان شعر استاد بشنوید.

V.V.V.V.V.V.V.V.V.V.V

عقاب از اینکه داره پیر میشه و یه مرگ زودهنگام پیش رو داره، خیلی دل نگرونه . برای همین تو آسمونها به پرواز در میاد ببینه میتونه اکسیر حیات و راز زندگی طولانی رو پیدا کنه:

گشت غمناک دل و جان عقاب‏ ... چون ازو دور شد ایام شباب‏

 دید، کِش دور به انجام رسید ... آفتابش به لب بام رسید

 باید از هستى، دل برگیرد ... ره سوى کشور دیگر گیرد

 خواست تا چاره ناچار کند ... دارویى جوید و در کار کند

عقاب پرابهت ناامید ما براش مهم نبود که حتی در پیری هم همون شکوه و هیبت رو داره؛ چوپان با دیدن اون در آسمون،گله شو جمع کرد. کبک خودشو قایم کرد. مار تو سوراخ خزید و آهوی خرامان، رمید. اما صیاد بزرگ اینبار پی صید نبود. چون:

صید، هرروز به چنگ آمد زود ... مگر آن روز که صیّاد نبود

عقاب در این گشت و گذار به زاغکی کثیف و بدهیکل و زشت  نشسته روی یه شاخه برمیخوره که از بس گندومردارخوری کرده شکمش جلو اومده و با اینکه هزاربار با قلوه سنگ بچه ها زخمی شده و از هرخطری جون سالم بدر برده انگار جای پیر شدن داره جوون میشه!. روی درخت فرود میاد و به زاغ میگه با تو کار دارم. زاغ که حسابی ابهت عقاب هراسونش کرده با تملق میگه ارباب! من گوش به فرمان تو ام ولی تو دلش میگه این زورگوی قلدر با من چیکار میتونه داشته باشه؟! حالا هرچی! با یک جست میتونه منو یه لقمه کنه پس بهتره اگه نمی تونم باهاش دوست باشم جانب احتیاط رو از دست ندم. پس میره کمی دورتر میشینه ببینه چی پیش میاد.

زار و افسرده چنین گفت عقاب‏... که مرا عمر حبابى است بر آب‏

 راست است این‏ که مرا تیزپرست،... لیک پرواز زمان تیزترست‏

سر درد دل عقاب باز میشه و میگه من با این قدرت و شوکت نمیتونم جلوی مرگ زودرسم رو بگیرم. اما تاجایی که یاد دارم بابام از پدربزرگم شنیده که در پی شکار تو بوده و اونها حالا مردن و تو هنوز قبراق و سرزنده ای. راز این عمر درازتو چیه؟!

زاغ گفت: ارتو در این تدبیرى‏ ... عهد کن تا سخنم بپذیرى‏

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست‏ ... دگرى را چه گنه، کاین ز شماست‏

زآسمان هیچ نیایید فرود... آخر از این‏همه پرواز چه سود

خلاصه زاغ اظهار فضلش گل میکنه و میگه اینقد بلند پرواز نباش قدری روی خاک سیر کن ببین چه خبره. هرچه بالاتر بری بادها تورو با خودشون به این ور و اونور میکوبن ولی هرچی پایینتر بپری بادها بهت کاری ندارن و در امانی واسه همین ما هیچوقت بالا پرواز نمی کنیم. بعدشم برای شکم سیرکنی ما رو چه به اوج؟ چه به شکار؟! ما به ته مونده لاشه رو زمین راضی هستیم.

زاغ را میل کند دل به نشیب‏ ... عمر بسیارش از آن گشته نصیب‏

دیگر این خاصیت مُردارست‏ ... عمر مُردارخوران بسیارست‏

 گَند و مُردار بهین درمانست‏ ...چاره رنج تو زان، آسانست‏

زاغ بعد این صغری کبری چیدن، عقاب رو باخودش به لجنزاری خارج از باغ میبره تا مثلا خوان نعمت رو به عقاب نشون بده.

اما چشمتون روز بد نبینه عقاب با گندزاری مواجه میشه که بوی زننده اش آزارنده است. پر از پشه و زنبورروی لاشه های متعفن.ازشدت آلودگی چشمهاش به سوزش میفته (یه جایی شبیه تهران فعلی خودمون!) هرجا نگاه میکنه همه جا کثافت و زشتی و پلیدی میبینه .

یادش میاد چی بوده و آیا الان این چیزیه که میخواد؟! اون که خوراکش کمتر از سینه مرغ و تذرو و تیهو نبوده؟!

بعله وقتی از تصویر پردازی رویاهاش خارج میشه، از حضور خودش در گندزار دور و ورش بیزار میشه:

اینک افتاده بر این لاشه و گَند ...  باید از زاغ بیاموزد پند؟!

دلش از نفرت و بیزارى ریش‏ ... گیج شد، بست دمى دیده خویش‏

یادش آمد که بر آن اوج سپهر ... هست پیروزى و زیبایى و مهر

فَرّ و آزادى و فتح و ظفرست‏ ... نفس خرم باد سحرست‏

 برای همین به زاغ میگه منو ببخش رفیق. توسالیان سال با این خوانت خوش باش. من اهلش نیستم:

گر بر اوج فلکم باید مُرد

 عمر در گَند به سر نتوان برد

سکانس پایانی این داستان ابیاتی شاهکار و موندگاره بخونیم و لذت ببریم جاییکه از نگاه سوم شخص (شاعر)با قضیه مواجهیم:

شهپر شاه هوا اوج گرفت‏ ... زاغ را دیده بر او مانده شگفت‏

 سوى بالا شد و بالاتر شد ... راست با مهر فلک همسر شد

 لحظه ‏اى چند بر این لوح کبود ...  نقطه ‏اى بود و سپس هیچ نبود

 




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - oceanic - ۱۳۹۴/۱۲/۶ صبح ۱۱:۰۴

نام کتاب: بهار خاموش

نویسنده: خانم راشل کارسون

تنها نکته ای که می شود درباره این نویسنده و این کتاب گفت شاید این باشد که او براستی جهان بشری را تکاند. این کتاب درباره حفاظت از محیط زیست است. ای کاش میتوانستم بیشتر از چند دقیقه نظر شما را به خواندن این کتاب جلب کنم. ای کاش قدرتی می داشتم و شما را وادار به خواندن این کتاب میکردم. ای کاش آدمی رویای زمین را می دید. ای کاش میدانستید زمین زیباتر از آسمان است. ای کاش میدانستید ما هر روز روی تن مادرمان راه میرویم. ای کاش قدرتی میداشتم و شما را برای مدت یک سال به تعطیلات در سیاره ای دور میفرستادم و تنها پل ارتباطی شما با زمین صفحه مانیتورتان بود و مجبور بودید برای یادآوری زمین، بوی خاک باران خورده بخرید. ای کاش این کتاب را بخوانید و بدانید که دقیقا شما با برداشتن تنها یک گام مثبت در جهت حفاظت از محیط زیست به نجات تمامی گونه ها کمک کرده اید.

http://s5.picofile.com/file/8144916926/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4.pdf.html




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - دزیره - ۱۳۹۵/۲/۴ صبح ۰۷:۴۴

درباره فیلمنامه نویسی

     ادوارد دیمیتریک

کتاب درباره فیلمنامه نویسی را میخواندم، نه به خاطر فیلمنامه نویسی اش بلکه خاطر ادوارد دیمیتریک اش. چرا که همه جای کتاب برای نمونه و مثال و بیان نکات اموزشی از فیلمهای معروف و محبوب کلاسیک استفاده شده و ان را تبدیل به کتابی شیرین نموده. فیلمهایی مثل شیرهای جوان، قایق ملکه افریقایی، شورش در کشتی کین ، برباد رفته و خیلی فیلمهای دیگر.

جایی اواخر کتاب دیدم که یکی از ورق ها مثل طومار چند لایه و پیچ در پیچ است بعد از باز کردن ان میدانید با چه مواجه شدم؟ نمودار فیلم کازابلانکا بر حسب دقیقه! هیچ وقت فکر نمیکردم که کازابلانکای محبوب هم نمودار داشته باشد.

 کتاب به شیوایی تمام توسط اقایان فریدون خامنه پور و محمد شهبا ترجمه شده.

سی دقیقه اول فیلم بر روی نمودار

                                                                                                                  بیست دقیقه پایانی

این هم یک جمله از کتاب:

(( پرداخت فیلمنامه کاریست بزرگتر از انچه اغلب نویسندگان گمان میبرند و در عین حال بسیار کمتر از انچه انها دلشان میخواهد بدان اهمیت داده میشود.

    تنها کارگردان است که کل اعتبار کار را کسب میکند. حال فیلم خوب باشد یا بد.))




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - کلئوپاترا - ۱۳۹۵/۲/۱۶ عصر ۰۶:۰۳

(کتاب من)

معرفي کتاب داستان من (مريلين مونرو)

ناشر: جاجرمی

نويسنده: مريلين مونرو

مترجم: مهداد ايرانی طلب

او يکی از شناخته شده ترين چهره های جهان است. حتی پس از گذشت بيش از پنجاه سال از مرگش, مريلين مونرو يک اسم آشنا و هميشگی است. موهای سپيد و زرد , زيبايی غيرقابل تصور , دامن چف کرده ... همه اين ها اکنون جزيی از فرهنگ آمريکاست. اين ستاره مسحورکننده و درخشان کيست؟ در پشت لبخند و درخشندگی, کدام زن به همه اين ها معنا داده؟

عده بسيار کمی می دانند که مريلين مونرو در لحظه حساسی از زندگی خويش تصميم گرفت تا داستان زندگی اش را بگويد. او در حالی که در هاله ای از ابهام های شايعات احاطه شده بود و عده زيادی روزنامه نگار دوره اش کرده بودند و هزاران کلمه عليهش نوشته شده بود تا او را بگزد شروع به نوشتن شرح حال شخصی خود کرد.




RE: معرفی و نقد کتاب ( کلاسیک - مدرن ) - سروان رنو - ۱۳۹۶/۱/۱۷ عصر ۱۰:۲۶

این روزها مشغول خواندن کتاب جدیدی هستم به نام استالین ؛ دربار تزار سرخ

یکی از جذاب ترین و بهترین منابع تاریخی درباره جوزف ویسارینویچ جوگاشویلی که بعدها نام استالین را برای خود برگزید و بر یکی از مخوف ترین امپراطوری های قرن بیستم فرمان راند. فردی که از راهزنی و بانک زنی به ریاست اتحاد جماهیر شوروی رسید و شخصیتی بسیار جالب داشت. تنها کسی که واقعا از پس هیتلر بر آمد فقط او و سیستم خوفناکی بود که بر پا ساخته بود.

نبرد 4 ساله دو ارتش قوی آن زمان یعنی ارتش سرخ روسیه شوروی و ارتش ورماخت آلمان نازی بی شک شدیدترین نبرد تاریخ بشر بوده است. نبردی دهشتناک و بی رحمانه . گویی دو عقرب را در شیشه ای بیندازی تا همدیگر را نابود کنند.

بخش مهمی از کتاب درباره اقدامات شبانه روزی استالین در دوران سخت جنگ است. اینکه چطور او توانست با بسیج توده ها جنگ باخته را  ببرد.  بعید است که هیچ یک از  سران کشورهای درگیر جنگ (روزولت , چرچیل , هیتلر ) مانند استالین بر کف زمین خوابیده باشند یا به خط مقدم جبهه رفته باشند. علاوه بر این ما با جنبه انسانی و مهربان او نیز مواجه می شویم. فردی که سرشار از تناقض هاست و این دلیلی جز زندگی متلاطم و پر فراز و نشیب او نداشته است.

کتاب در دو جلد چاپ شده که در جلد اول سرگذشت استالین را از تولد تا انقلاب بلشویکی لنین می خوانیم و در جلد دوم دوران به قدرت رسیدن استالین در کرملین تا مرگ او را شاهد هستیم. همچنین با همکاران او  بریا , مولوتف , مالینکوف , گاگانویچ , خروشچف , ژوکوف , میگویان , ورشیلف , ژدانف و دهها فرد تاثیر گذار دیگر در تاریخ این کشور آشنا می شویم.

تفاوت این کتاب با زندگینامه های قبلی این است که از آخرین اسناد افشاشده بعد از فروپاشی شوروی در آن استفاده شده و ما تقریبا به همه زوایای پنهان زندگی این فرد دسترسی داریم. تطبیق رویدادها با یادداشت های دیگر اعضای کمیته مرکزی شوروی و مصاحبه با اعضای خانواده استالین مانند دخترش سوتلانا , پرده از اسرار بسیاری بر می دارد.

مطالعه این کتاب را به همه دوستداران تاریخ توصیه می کنم.  (سروان رنو - کافه کلاسیک )





[split] اشعار و متون ادبی زیبا - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۸/۹/۲۲ صبح ۰۵:۱۵

(۱۳۹۷/۱۱/۲۴ صبح ۰۱:۴۲)دون دیه&zwnj;گو دلاوگا نوشته شده:  

"لوسکا"ی گرامی، من هیچ خاطره‌ای از این کارتون نداشتم ...  

همین قسمت "دختر و پدر داروـفروش‌اش" [با عنوان انگلیسی: The Accordion and the Fish Town] از روی یکی از داستان‌های کوتاهِ هایاشی فومی‌کو (+) ساخته شده است [که معدودی از داستان‌هایش به فارسی هم ترجمه شده] ... . 

با همین علاقه‌مندی که سبب خیر-اش "لوسکا"ی گرامی بودند، به سراغ اوّلین ترجمه‌ی فارسیِ یکی از داستان‌های خانم "هایاشی فومی‌کو" رفتم.

داستان کوتاهِ "پایین شهر" با ترجمه‌ی آرتوش بوداقیان [از روی ترجمه‌ی انگلیسیِ اثر].

 

این داستان را نویسنده در سال 1948 میلادی ـ در 44سالگی‌اش ـ به چاپ رسانده بود. حکایت دربدری زنی است که شوی-اش را در پسِ جنگ [جهانی دوّم] چشم به راهِ بازگشتن است. تلاش آبرومندانه-اش برای سیر کردن شکم خود و فرزند-اش ... و البته برخورد-اش با مردی هم-دردِ خود که همسر-اش را به نوعی دیگر در اثر جنگ و تبعاتِ جفاکارانه‌ی اجتماعی-اش از دست داده است ... .

و این گفتار مترجم فارسی-اش که «یأس و ناامیدی و بی‌پناهی زنِ داستان، با اشتیاق شدید به زندگی و امید به بهروزیِ آتی توازن می‌یابد».

به دلم نشست و گفتم کل-اش را با موبایل عکس بگیرم و با شما دوستان هم به اشتراک بگذارم. مخصوصاً برای تشکر از "لوسکا"ی گرامی. البته ویدئوی ارسالی ایشان را هم در آپارات گذاشته‌ام [با ذکر نام-شان و "کافه کلاسیک" ذیل توضیحاتِ ویدئو در آپارات].

دانلود داستان از اینجا




کتاب صوتی بابا لنگ دراز - کنتس پابرهنه - ۱۳۹۹/۱/۱۱ عصر ۱۰:۰۹

اگرچه نیمی از لذت کتاب خواندن به در دست داشتن کتاب و ورق زدن صفحات کاغذی آن است و من خودم اصلن از خواندن کتاب در گوشی و تبلت لذت نمی برم  (در واقع اصلن از تکنولوژی لذت نمیرم) اما بالاخره تکنولوژی مزایایی هم دارد.

چند وقت پیش توفیقی اجباری برایم پیش آمد و کتاب بابا لنگ دراز را دانلود کردم و گوش دادم. داستان بابا لنگ دراز که نیازی به تعریف ندارد. نکته جالب اما صدای روایت گر داستان بود. خانم زهره شکوفنده چنان هنرمندانه و زیبا کتاب را روایت می کنند که من در گوش دادن داستان صرفه جویی میکردم و هر شب فقط یک قسمت گوش می دادم که این لذت وصف نشدنی زود تمام نشود. در این کتاب صوتی، زهره شکوفنده به جای جودی ابوت، مهین برزویی به جای خانم لیپت و ژرژ پطروسی راوی داستان هستند.

پیشنهاد میکنم کتاب را تهیه کنید و از هنرنمایی بی نظیر خانم شکوفنده لذت ببرید. صدای جناب پطروسی نیز بسیار زیباست و من قسمتی که ایشان روایت می کنند را باها و بارها گوش دادم و هر دفعه بیشتر از قبل لذت بردم.

بعد از اتمام کتاب با شوق و ذوق انیمه قدیمی را دانلود کردم تا تجدید خاطره کنم اما در کمال تعجب شخصیت پر شر و شور جودی انیمه فاصله زیادی با جودی کتاب داشت. در انیمه شخصیت ها اغراق شده و از کتاب دورند. در مجموع داستان بابا لنگ دراز بسیار زیباتر از چیزی بود که از دوران کودکی در ذهن داشتم.

پ.ن: میتوانید کتاب را از طریق اپلیکیشن واوخوان دانلود کنید.

قسمتی از کتاب بابا لنگ دراز در سایت واوخوان 




RE: کتاب صوتی بابا لنگ دراز - مموله - ۱۳۹۹/۱/۱۲ صبح ۰۹:۵۰

سلام بر بانو کنتس پابرهنه

اگه مقدوره لینک دانلودش رو بذارین تا ما هم همون فایل رو با همون زیبایی که توصیف کردین دانلود کنیم




صبحانه در تیفانی - کنتس پابرهنه - ۱۴۰۰/۲/۲ عصر ۰۵:۰۷

 صبحانه در تیفانی

آخرین کتابی که خواندم کتاب صبحانه در تیفانی بود. با خواندن چند صفحه اول آنقدر جذبش شدم که به خودم آمدم و دیدم کتاب را تمام کردم. صبحانه در تیفانی نوشته ترومن کاپوتی رمان کوتاه 116 صفحه ای ست  که فیلم معروفی هم با بازی ادری هپبورن از روی آن ساخته شده است. قبل از خواندن کتاب شنیده بودم که نویسنده سعی داشته استودیو را متقاعد کند که مرلین مونرو در نقش هالی گولایتلی بازی کند اما موفق نشده است. تا قبل از خواندن کتاب آنقدر فیلم و بازی ادری هپبورن را دوست داشتم که مرلین مونرو در نقش هالی برایم غیر قابل تصور بود. هنوز هم فیلم و بازی درخشان ادری را همانقدر دوست دارم اما این بار تصور مرلین مونرو نه تنها برایم سخت نیست که اتفاقن من هم با کاپوتی موافقم. هالی گولایتلیِ کتاب، دختر پرشور و زیرک و سرکشی ست که یک جا بند نمیشود و به نظر من معصومیت ذاتی ادری هپبورن روی شخصیت عصیانگر هالی سرپوش گذاشته و متفاوت با کتاب جلوه میکند. به هر حال تنها تفاوت فیلم با کتاب همین نیست. پایان فیلم هم متفاوت از کتاب است و هالیوود طبق معمول پایان فیلم را برای خوشایند مخاطبِ آن زمان عاشقانه و شیرین تمام کرده است. ( با اینکه با تغییر پایان بندی کتاب موافق نیستم اما این بار چه تصمیم خوبی گرفته است استودیوی هالیوودی، چون پایان کتاب به نظرم دلگیر بود)

صبحانه در تیفانی از زبان راویِ بی نام روایت میشود (انتخاب جرج پپارد برای این نقش چه تصمیم هوشمندانه ای ست). او که نویسنده جوانی ست به امید مشهور شدن به نیویورک آمده و در آپارتمان اجاره ای کوچکش در منتهن ساکن میشود. خیلی زود همسایه اش هالی گولایتلی نظر او را به خود جلب میکند. و در ادامه ماجرای آشنایی اش با هالی و دوستی که بینشان شکل میگیرد را شرح میدهد. راوی، داستانش را به شکل فلاش بک تعریف میکند. او که انگار هنوز و همیشه در حسرت هالی است جوری از گذشته حرف میزند که گویا آن روزها بهترین روزهای عمرش بوده است. 




قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب - رابرت - ۱۴۰۱/۸/۴ عصر ۰۵:۲۹

یکی از کسانی که برای ادبیات کودک و نوجوان این مملکت بسیار زحمت کشید، مرحوم مهدی آذر یزدی است. کار او از سه منظر بسیار ستودنی است:

اول اینکه: او باعث آشنایی کودکان و نوجوانان با منابع کهن ادبیات فارسی و آثاری چون: کلیله و دمنه، مرزبان نامه، سندباد نامه، قاموس نامه، مثنوی و ... شد.

دوم اینکه: قصه‌ها را با زبانی شیوا و جذاب بازنویسی کرد.

سوم اینکه: انتخاب‌های او بسیار قابل توجه بوده و قصه‌های ارائه شده پر از مفاهیم انسانی و عبرت آموز بوده و هستند.

از مرحوم آذر یزدی آثار متعددی در زمینه کودک و نوجوان باقی مانده که دو مجموعه مهم او از اهمیت بیشتری برخوردار هستند:

- قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب

- قصه‌های تازه از کتاب های کهن

به تازگی برای بازآفرینی خاطرات خوب گذشته، خواندن دوباره این قصه ها را شروع کرده‌ام. در جلد 1 مجموعه قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب (قصه‌های کلیله و دمنه) رسیدم به قصه مرغان کارآگاه. پس از سال‌ها مضمون جالب آن درمورد بی‌تقاص نماندن خون مظلوم برایم جالب توجه بود.

برای خاطره سازی مجدد، این قصه را عیناً در زیر می‌آورم. مطمئن هستم خواندن این قصه کوتاه و پر عبرت، خالی از لطف نخواهد بود.

***

روزی بود و روزگاری بود. در زمان قدیم در یکی از شهرهای فارس یک مرد عارف و صالح بود که او را «درویش دانادل» می‌گفتند و همه اهل شهر او را می‌شناختند و برای اخلاق پسندیده‌اش به او احترام می‌گذاشتند.

دانادل در یکی از سال‌ها می‌خواست به حج برود و تصمیم گرفت قدری زودتر از اینکه قافله حج راه بیفتد تنها حرکت کند و آهسته‌آهسته در شهرهای بین راه گردش کند. خرج سفر خود را برداشت و با کوله‌پشتی خود به راه افتاد.

آن سال، ماه حج در تابستان بود و دانادل پیش از نوروز عازم سفر شده بود. روزها راه می‌رفت و شب‌ها در دهات و آبادی‌های سر راه منزل می‌کرد؛ اما روز سوم در میان بیابان به کاروانسرای خرابه‌ای رسید که محل دزدها بود.

دزدان راهزن وقتی دانادل را با کوله‌پشتی‌اش دیدند خوشحال شدند که تنهاست و زورش به آن‌ها نمی‌رسد. پس او را در میان گرفتند و به خیال اینکه او با آن‌ها جنگ خواهد کرد با چوب و چماق قصد زدن او را کردند. دانادل که خود را گرفتار دید اول عصایی را که در دست داشت به زمین انداخت و به دزدها گفت: «صبر کنید، من یک نفر بیش نیستم و شما چند نفر زورمندید، اول به حرف من گوش بدهید بعد هر کار می‌خواهید بکنید.»

دزدها گفتند: «بیخود به خودت زحمت نده که با زبان‌بازی نمی‌توانی از چنگ ما در بروی.»

دانادل گفت: «نه، من حیله‌ای ندارم که به کار شما ببرم، من می‌گویم که من پول‌ و پَله زیادی همراه ندارم، لباس من هم به درد شما نمی‌خورد، من یک درویش هستم که به زیارت می‌روم و تنها هستم و اذیت کردن من از مردانگی دور است. درست است که شما کارتان دزدی و راهزنی است اما شاید لوطی‌گری سرتان می‌شود. بروید با کسی دربیفتید که مال زیاد دارد. زور گفتن به من برخلاف وجدان است.» دزدها جواب دادند: «حالا دیدی که می‌خواهی ما را خام کنی و از چنگ ما در بروی. مرد حسابی، ما اسم خودمان را دزد گذاشته‌ایم و خود را پیش خدا و خلق خدا روسیاه کرده‌ایم که این فکرها را نکنیم و هر چه گیر می‌آید و مال هرکس هست از کم به زیاد بچاپیم و بخوریم، اگر می‌خواستیم در فکر خوبی و بدی باشیم و وجدان و شرافت داشتیم که می‌رفتیم مثل بچه آدم کار می‌کردیم و نان می‌خوردیم.»

دانادل گفت: «بسیار خوب، حالا که حرف حسابی سرتان نمی‌شود این من و این هم کوله‌پشتی من. من فقط مختصری خرج سفر همراه دارم و اگر شما از گرفتن این چندرغاز به آرزوی خودتان می‌رسید هر چه دارم بگیرید و خودم را بگذارید بروم تا با هر سختی و دشواری من هم به آرزوی خودم که زیارت است برسم.»

دزدها گفتند «عجب آدم ساده‌ای هستی! خیال می‌کنی داری بچه گول می‌زنی؟ اگر تو را رها کنیم می‌روی و جای ما را به مردم نشان می‌دهی و ما را گرفتار می‌کنی، بهتر این است که اگر وصیتی داری بکنی و دعایت را بخوانی و آماده مرگ باشی.»

دانادل گفت: «البته این کاری است که از دست شما برمی‌آید؛ اما ریختن خون بی‌گناه برای شما بدبختی می‌آورد و زودتر ازآنچه خیال می‌کنید به پنجه عدالت و مکافات عمل خود گرفتار می‌شوید.»

دزدها بنا کردند به قاه‌قاه خندیدن و گفتند: «در این بیابان بی‌آب‌ و علف پنجه عدالت کجا بود و چه کسی شهادت خواهد داد و مکافات عمل یعنی چه؟ ما که دزدیم، تو هم که کشته می‌شوی، کسی دیگر هم که اینجا نیست و تمام شد و رفت...» و خنجرها را کشیدند و دور او را گرفتند و قصد کشتنش کردند.

دانادل که دیگر امیدی به رحم آن‌ها نداشت مانند همه‌ کسانی که در معرض خطر قرار می‌گیرند حیران و سرگردان به چپ و راست نگاه می‌کرد و منتظر بود بلکه کسی پیدا شود و او را نجات دهد؛ اما هیچ بوی امیدی نمی‌آمد. فقط در بالای سر آن‌ها یک دسته مرغان صحرایی (سار) باهم پرواز می‌کردند و جیک‌جیک کنان سروصدای زیادی راه انداخته بودند. دانادل از روی ناچاری و ناامیدی نگاهی به مرغ‌ها کرد و گفت: «آهای مرغ‌ها! ببینید و شاهد باشید. من در این بیابان به چنگ آدمکش‌های بی‌رحم و خدانشناس گرفتارشده‌ام و جز خدا کسی دیگر نمی‌بیند و نمی‌داند، شما شاهد باشید و انتقام خون مرا از این ظالم‌ها بگیرید.»

دزدها باز به این حرف خندیدند و به او گفتند: «عجب آدم ساده و هالویی هستی! اسمت چیست؟»

گفت: «دانادل»

گفتند: «عجب اسمی داری! اسمت دانادل است و خودت این‌قدر نادان و احمقی که مرغ‌های هوا را به کینه‌جویی و انتقام خواهی می‌طلبی؟ حقا که ریختن خون آدمی به این نفهمی هیچ بازخواستی ندارد…» و بعد از اینکه او را مسخره کردند، او را کشتند و مالش را برداشتند و ازآنجا فرار کردند و رفتند و هر وقت فکر می‌کردند که دانادل از مرغ‌های هوا خواهش کرده که انتقام خونش را بگیرند به این حرف می‌خندیدند.

روز بعد، چند مسافر از آن راه به شهر می‌آمدند و همین‌که خبر قتل دانادل به شهر رسید مردم خیلی غمگین شدند، مجلس ترحیمی برپا کردند و چون دانادل هرگز به کسی بدی نکرده بود و دشمنی نداشت به هیچ‌کس گمان بد نمی‌رفت. ولی اهل محل و آشنایان منتظر بودند که قاتلان دانادل پیدا شوند و می‌گفتند: «خون بی‌گناه، عاقبت، دامن جنایتکار را می‌گیرد و او را رسوا می‌کند.»

چندی گذشت و نوروز پیش آمد و بعد سیزده نوروز شد و در این روز مردم شهر همه به صحرا می‌رفتند و گردش و تفریح می‌کردند و در این روز که مردم دسته‌دسته در سبزه‌زارها و زیر درخت‌ها دورهم می‌نشستند از اتفاق، آن دسته دزدانِ قاتل دانادل هم به صحرا آمده بودند و در گوشه‌ای زیر درخت بزرگی دور هم نشسته بودند و به تفریح و گفت‌ و شنود سرگرم بودند و عده‌ای از بچه‌محلی‌های دانادل هم در نزدیکی ایشان زیر درخت دیگری منزل گرفته بودند. البته کسی دزدها را نمی‌شناخت و آن‌ها هم مثل سایر مردم بودند و موضوع قتل دانادل هم دیگر داشت فراموش می‌شد و کسی به یاد آن نبود.

در این روز که هوای خوشی داشت، در آن صحرا عده زیادی گنجشک روی درخت‌ها می‌نشستند و بلند می‌شدند و پرواز می‌کردند و جیک‌جیک می‌کردند و آن‌ها هم برای خودشان از هوای بهار و گردش سبزه‌زار استفاده می‌کردند. گاهی که گنجشک‌ها روی درختی جمع می‌شدند و زیاد شلوغ می‌کردند، کسانی که زیر آن درخت‌ها نشسته بودند آن‌ها را تار و مار می‌کردند و آن‌ها به درخت دیگری هجوم می‌آوردند و باز همین‌که دور هم جمع می‌شدند جیک‌جیک خود را سر می‌دادند و آواز می‌خواندند و از این شاخ به آن شاخ می‌پریدند.

یک‌بار هم گنجشک‌ها بالای سردسته دزدان، روی درختی که آن‌ها زیر آن منزل داشتند جمع شدند و با جیک‌جیک خود غوغایی راه انداخته بودند و چون فضله آن‌ها روی سر دزدان ریخته بود یکی از دزدها همان‌طور که با صدای بلند با رفقای خود صحبت می‌کرد گفت: «این مرغ‌ها را ببین چه شلوغ کرده‌اند.» یکی از دزدها با خنده جواب داد: «به نظرم، آمده‌اند خون دانادل را مطالبه می‌کنند.» دیگری جواب داد: «نه، این‌ها گنجشک‌اند و آن‌ها سار بودند.» دیگری گفت: «اما راستی طفلک دانادل عجب هالویی بود که از ترس جان، مرغ‌ها را شاهد می‌گرفت…» دزدها صحبت می‌کردند و از اطراف خود غافل بودند. همین‌که همسایه‌های دانادل این حرف‌ها را از این چند نفر شنیدند باهم گفتند: «یک‌چیزی هست که این‌ها از دیدن گنجشک‌ها به یاد دانادل و موضوع مرگ او افتاده‌اند و لابد چیزی می‌دانند… باید دید که موضوع دانادل با گنجشک‌ها چه ربطی دارد.»

این بود که فوری شحنه و محتسب و پاسبان و پلیس را خبر کردند و موضوع را گفتند و آن چند نفر دستگیر شدند و چون همیشه در میان اشخاص تبهکار اختلاف‌هایی وجود دارد آن‌ها کم‌کم در بازپرسی مجبور به اعتراف شدند و یکدیگر را لو دادند و عاقبت، خون بی‌گناه، کار خود را کرد و مرغ‌های هوا مأموریت کارآگاهی خود را انجام دادند و دزدها به مکافات خودشان رسیدند.




داستانی از داستان‌های هزار و یک شب - رابرت - ۱۴۰۲/۱۰/۲۴ صبح ۱۲:۰۲

به صورت کاملاً اتفاقی متوجه شدم که دو روز پیش (۲۲ دی) جناب فرید جواهر کلام درگذشته است. راستش جستار مناسب‌تری پیدا نکردم تا چند خطی درمورد ایشان بنویسم؛ لذا همین‌جا توضیحات مختصری را تقدیم می‌کنم:

مرحوم فرید جواهر کلام عمر طولانی و پر باری داشت و البته طبق رسم تلخِ مألوف این سرای، هیچ‌گاه یک هزارم شهرت بسیاری از افراد در طبقه‌ها و رده‌های پر طمطراق را کسب نکرده است!

مختصری از زندگی‌نامه و آثارش

جای بسی تأسف است که عکس‌های موجود از ایشان و بسیاری مفاخر دیگر این کشور در فضای مجازی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد!

متأسفانه توفیق مطالعه کتاب‌های ترجمه شده توسط ایشان را نداشته‌ام. (چند عنوان از کتاب‌های مرحوم جواهر کلام در مقام مترجم که از طریق سایت فیدیبو قابل خریداری است.)

هر چند شهرت ایشان بیشتر به واسطه ترجمه و مخصوصاً ترجمه کتاب مفهوم ساده روانکاوی زیگموند فروید است؛ اما آشنایی من با ایشان به واسطه کتاب‌هایی است که بر اساس آثار کهن فارسی و با نثری ساده و شیوا برای نوجوانان دوباره‌نویسی و به قول خودش تنظیم و نگارش مجدد کرده است. چند کتابی که باب آشنایی من با ایشان بود و در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ خورشیدی توسط انتشارات پائیز منتشر شد، عبارتند از: ضحاک ماردوش، هفت خوان رستم، زال و رودابه (مجموعه داستانی از شاهنامه فردوسی) دو نجیب‌زاده پاک‌دامن و زنی که مرد شد (مجموعه داستانی از داستان‌های هزار و یک شب)*

هر چند شهرت مرحوم جواهر کلام در ارائه قصه‌های کهن فارسی به مرحوم مهدی آذر یزدی - که اتفاقاً در اینجا یادی از ایشان کرده‌ام- نمی‌رسد؛ اما شیوه روایت او نیز بسیار جذاب و خواندنی است.** مخصوصاً به خاطر دارم داستان‌های هزار و یک شب را آن قدر مهیج و جذاب بازنویسی کرده بود که کتاب را تا خواندن صفحه آخر، زمین نگذاشتم. شاید مطالعه اول بار این کتاب‌ها بود که باعث شد، در دوره تحصیل در دانشگاه مفصل و به دفعات به نسخه اصلی کتاب هزار و یک شب*** مراجعه کرده و تحقیقاتی درمورد آن داشته باشم. به هر حال روح ایشان و دیگر زحمت‌کشان عرصه فرهنگ و هنر شاد...

-----------------------------------

* نمی‌دانم کار نشر این مجموعه کتاب‌ها ادامه‌دار بوده یا فقط به همین عناوین محدود شده است.

** مرحوم حمید عاملی نیز در ساده‌گویی و ارائه جذاب قصه‌های قدیمی نقش بسزایی داشته است. 

 *** این توضیحات را به شکل بسیار مفصل‌تری برای متن تحقیقاتی خود تنظیم کرده بودم که خلاصه شده آن را در زیر تقدیم می‌کنم:

«هزار و یک شب» سرگذشت پادشاهی مستبد و خون‌ریز است که وقتی از خیانت همسرش آگاه می‌شود، او را به قتل می‌رساند و از آن زمان به بعد از بیم خیانتی دیگر، طی سه سال‌ دخترکان پر شمار دیگری را پس از شب زفاف به قتل می‌رساند. دیگر دختری در شهر نمانده و نوبت به دختران وزیر می‌رسد. «شهرزاد» اولین و آخرین داوطلب است و از خواهرش «دنیازاد»، برای اجرای آنچه در سر می‌پروراند یاری می‌گیرد. هنرِ شهرزاد، قصه‌گویی است و در حضور شهریار چنین می‌نمایاند که در آغاز، مخاطبِ قصه خواهرش است؛ اما قصه‌ها آن‌قدر جذاب‌ و دنباله‌دار هستند که پادشاه بی‌آنکه بخواهد در مدت سه سال در مسیر جادوی کلام شهرزاد قرار می‌گیرد. شهرزاد هنگامی به تعریف گنجینه بزرگ قصه‌هایش پایان می‌دهد که مادر سه پسر شده و خوی سرکش شهریارِ خون‌ریز را درمان نموده است.

طبق نظر بیشتر صاحب‌نظران، این کتا‌ب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستا‌ن) ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بوده، از پهلوی به عربی برگردانده شده ‌است. ساختار قصه‌های این کتاب "تو در تو" بوده و نام ایرانی آن «هزار افسان» است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست «الف خرافه» و سپس «الف لیله» خوانده شده در سال ۱۲۵۹ هجری قمری، در زمان محمدشاه به دست «ملا عبداللطیف طسوجی» به فارسی ترجمه شده است. «میرزا محمد علی سروش اصفهانی» اشعاری به فارسی برای قصه‌های آن سروده ‌است که این کار تا‌ زمان ناصرالدین شاه نیز ادامه داشته ‌است. قصه‌های این کتا‌ب دارای مضامین بسیار متنوع و متفاوت بوده و گستره‌ای از طنز، اشاره به آداب و سنن ملل مختلف، بیان مشکلات اجتماعی، شرح مسافرت و سیاحت، قصه‌های پریان و بیان تعالیم اخلاقی - چه خوب و چه بد- را شامل می‌شده است. (در عین حال که بعضی قصه‌ها، آداب جوانمردی و مروت را بسط می‌دهند؛ برخی قصه‌ها شنونده را به عیش و نوش و خوشگذرانی دعوت می‌کنند!)

در مجموع هزار و یک شب، التقاطی از متون دارای ریشه‌های گوناگون است که در طی چندین قرن، پرداخته شده‌اند و در آن، نشانه‌هایی از افسانه‌های هندی، ایرانی، عربی، ترکی، مصری و حتی اروپایی دیده می‌شود.




RE: داستانی از داستان‌های هزار و یک شب - سناتور - ۱۴۰۲/۱۰/۲۸ عصر ۰۸:۴۲

(۱۴۰۲/۱۰/۲۴ صبح ۱۲:۰۲)رابرت نوشته شده:  

به صورت کاملاً اتفاقی متوجه شدم که دو روز پیش (۲۲ دی) جناب فرید جواهر کلام درگذشته است. راستش جستار مناسب‌تری پیدا نکردم تا چند خطی درمورد ایشان بنویسم؛ لذا همین‌جا توضیحات مختصری را تقدیم می‌کنم:

مرحوم فرید جواهر کلام عمر طولانی و پر باری داشت و البته طبق رسم تلخِ مألوف این سرای، هیچ‌گاه یک هزارم شهرت بسیاری از افراد در طبقه‌ها و رده‌های پر طمطراق را کسب نکرده است!

...

درود. بعضی اسم ها واقعا برازنده نام اون شخص هست .ایشون کارشون نوشتن و قلم به دست گرفتن خلق داستان های زیبا بوده اسمشون هم جواهر کلام .

کوچه پایینی ما عکس یک شهید که حدود 22سالش بوده و سال های 63 4 شهید شده رو زدن به نام علیرضا پری زادیان. این پسر انقدر خوشگل بوده که بار اول ببینی می گی واقعا این شهید زاده پری رویها وفرشته های اسمانی هست.