تالار   کافه کلاسیک
سینمای وحشت - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10)
+--- انجمن: سینمای کلاسیک جهان (/forumdisplay.php?fid=11)
+--- موضوع: سینمای وحشت (/showthread.php?tid=190)


سینمای وحشت - Negar - ۱۳۸۹/۲/۱۰ عصر ۰۲:۰۰

یکی از ژانرهای همیشه دوست داشتنی تاریخ سینما همین، گونه ی وحشت

یا Horror است. این گونه از سالهای ابتدایی تولد سینما توسط

اکسپرسیونیست های آلمانی مورد توجه قرار گرفت و تا به امروز هم طرفداران

خاص خود را داراست.

فیلمهای این ژانر به طور کلی در دو دسته طبقه بندی می شوند: دسته اول،

آنهایی که تنها با تاکید بر فرم و عینی سازی ترس، سعی بر ترساندن بیننده

دارند و عمدتا وحشت را در قالبی جسمانی(موجودات غیر عادی و بعضا

هیولاوار) ارائه می کنند.

دسته دوم , بیشتر از فرم به دنبال هیبت ماورایی و مفهوم ذاتی ترس هستند

و نمایش جسمانی ترس کمتر در آنان دیده می شود. در این دسته فیلمها، که

عمدتا در تعامل با خوابها و ضمیر ناخودآگاهند، تماشاگر با فضایی ذهنی سر و

کار دارد و در واقع می توان گفت فیلمهای دسته ی دوم در قیاس با دسته ی

اول بیشتر سوبژکتیو هستند. البته لزوما مرز مشخصی میان این دو گروه وجود

ندارد و گاه از المان های هر دو، بیش و  کم در یک اثر استفاه می شود.

 لازم به تاکید است که در اینجا منظور از ترس و وحشت، با مفاهیم:  

ناشناختنی و غیر قابل پیشبینی و بیگانه عجین است و با ترس و دلهره از

نوع سینمای هیچکاک بزرگ و امثال آن تفاوت دارد.


کارگردانان بسیاری در طول تاریخ هنر هفتم دست به تجربیاتی ارزشمند در

ژانر وحشت زده اند که از میان آنان میتوان از فردریش ویلهلم مورنا، آلبرتو

کاوالکانتی، جرج رومرو، ماساکی کوبایاشی، فرانسیس فورد کاپولا،

ویلیام فرید کین، وس کراون از قدیمی ترها، و از همعصران: ام نایت

شیامالان، مایکل هفستروم، تاکیشی شیمیزو  را نام برد.


در این بخش کافه با کمک دوستان به آثار کلاسیک این ژانر می پردازیم.




RE: سینمای وحشت - jack regan - ۱۳۸۹/۲/۱۰ عصر ۰۵:۱۳

سلام

نمیدونم چرا دیگه وقتی فیلم ترسناک نگاه میکنم نمیترسم و اینطوری خودم و فیلم عقیم میمونیم.اخرین باری که موقع تماشای فیلم ترسیدم  فکر میکنم ده سال یا بیشتره .

فیلم جن گیر ویلیام فرید کین رو با یکی از بچه ها داشتیم نگاه میکردیم. اون موقع سرباز وزارت بهداشت تو یکی از مناطق محروم جنوب بودم. خونه ما اطراف قبرستون شهر بود و تقربا تا نیم کیلومتر هیچ خونه دیگه ای نبود. به قبرستون عادت کرده بودیم و حتی بعضی شبها با دوستان میرفتیم اونجا قدم میزدیم. اون شب من و دوستم تو خونه تنها بودیم این فیلمو از یکی از بچه ها گرفته بودم ساعت 11 شب بود که نشستیم پای فیلم و به سفارش جناب فردکین برقها رو خاموش کردیم و صدای تلویزیون رو هم زیاد و.... خلاصه کلی حال کردیم. آخرهای فیلم بود دهنمون خشک شده بود و عضلات منقبض و... یهو یه چیزی از بالا سر افتاد رو سرمون....اینجاشو نمیتونم توضیح بدم  من  و رفیقم همینطور که داد میزدیم پا برهنه پریدیم بیرون  از خونه و ... ساعت 5 صبح بود  در حالیکه حال و هوای فیلم دیشب از سرمون بیرون رفته بود و سر به سر هم میذاشتیم و میخندیدیم به خونه برگشتیم.میدونین چی رو سرمون افتاده بود؟ حوله من که رو میخ دیوار اویزونش کرده بوده. یادش بخیر هنوز هم یادش میافتم از خنده روده بر میشم ولی حالا از شوخی گذشته از دوستان کسی اگه فیلم ترسناک واقعی نمیدونم چطوری بگم منظورم چیه فقط همینو بگم که از این دست فیلمهای اره- سایلنت هیل- مومیایی- حس ششم-...اینا نه یه چیزی که آدم تو روز روشن وجودش به رعشه در بیاد اگه سراغ دارین معرفی کنین   ممنون




RE: سینمای وحشت - kayser soze - ۱۳۸۹/۲/۱۰ عصر ۱۰:۴۰

به نظر بعد از جن گیر هنوز فیلم ترسناک و معنی داری با اون خصوصیات ساخته نشده  و بعد از اولین باری که فیلم رو دیدم  فیلمی به اون زیبایی ندیدم

البته ناگفته نمونه که اولین بار این فیلم رو در 14 سالگی ساعت 4 صبح اون هم با هزار دوز وکلک و بدور از چشم پدر که مدام میگفت فیلم ترسناک معنی و مفهون نداره دیدم

اما در دهه های اخیر سه گانه جیغ  در بین بهترین فیلمهای ترسناک   قرار داره  و ترس رو به معنای واقعی به انسان القا میکنه




RE: سینمای وحشت - jack regan - ۱۳۸۹/۲/۱۱ صبح ۰۷:۲۷

سلام

دوستان توضيحات اجمالي درباره ژانر ترسناك را فرمودند به نظر من اين ژانر نسبت به بقيه ژانرها يه مقدار عقب مونده. نگاهي به بازده چند سال اخير هاليوود و كارگردانهاي ژاپني و كره اي كه در اين ژانر فعال بوده اند و... مويد اين مطلب است كه به ظاهر سوژه هاي مورد بحث تكراري شده اند و مثل سابق نمي توانند روي تماشاگر اثر بگذارند .

سينماي وحشت هاليوود در چند سال اخير خلاصه شده در حمله موجودات فرا زميني و تخيلي-اپيدمي بيماريهاي خطرناك و مسري-قتلهاي فجيع با آلاتي همچون اره و...-خانه هاي متروك و موجودات اسرار آميزو...كه بيشتر بجاي اين كه تماشاگر را تحت تاثير قرار دهند دستمايه اي شده اند براي موفقيت ژانري از كمدي كه اينگونه فيلمها را مورد هجو قرار ميدهند بنظر ميرسد كارگردانهاي شرق آسيا كه روزگاري فيلمهاي خوبي همچون ring را از انها ديده بوديم يا تحت تاثير هاليوود قرار گرفته اند و از كليشه هاي هاليوودي براي ساخت فيلم ترسناك استفاده مي كنند يا فيلمهايشان حال و هواي سورياليستي  شبيه فيلمهاي ديويد لينچ گرفته و بيشتر بجاي اينكه ترسناك باشند اسرار آميز هستند كه البته اين فيلمها قابل تحمل تر هستند و بعضا خوب هم از اب درآمده اند.نميدانم فيلم the myst فرانك دارابونت را ديده ايد؟ كارگردان و نويسنده فيلمنامه خود جناب دارابونت ميباشند كه يكي از كارگردانهاي مورد علاقه من هستند. فيلمنامه بر اساس رماني از استيون كينگ ميباشد كه ايشان نيز نيازي به توضيح ندارد. نميدانم اين فيلم واقعا به چه ژانري تعلق دارد بار اولي كه اين فيلم را ديدم تا لحظات اخر فيلم متاسف و متعجب بودم كه چرا دارابونت بعد از ان همه كار خوب دست به اين كار زده ولي پايان عالي فيلم حقيقتا منو غافلگير كرد.

هدفم از طرح اين مطلب اين بود كه بگويم ژانر وحشت در هدفگيري گيرنده هاي موجود در ناخوداگاه بشر در چند سال اخير عمدا يا سهوا به بيراهه رفته. ميگويم عمدا بخاطر اينكه مطمئن هستم فيلمهاي ترسناك هاليوودي در چند سال اخير عمدا -كه خدا كند سهوي باشد - طوري ساخته شده اند كه به مخاطب ترسي از يك عامل ناشناخته را القا كنند و ريشه اين ترس را طوري در ناخود اگاه او بكارند كه فرد هميشه دچار يك يك استرس و وحشت از تهاجم باشد. فيلم دارابونت اينطور نبود فيلم تا لحظات اخر بيشتر  يك بازسازي سر دستي و مسخره  فيلمهاي ترسناك هاليوودي بود و نقطه اصلي فيلم يكي دو دقيقه اخر آن بود جايي كه قهرمان فيلم همه همراهان خود را ميكشد و براي مرگ اماده ميشود و اين جاييست كه نيروهاي كمكي رسيده اند و در حال نجات شهر هستند و تامس جين در نقش ديويد دريتون ميفهمد كه چه اشتباهي مرتكب شده واز فرط استيصال و انفعال قصد خود كشي ميكند.به عقيده من اشتباهي كه ديويد دريتون در اين فيلم ميكند اشتباهي است كه ژانر ترسناك فعلي هاليوود يكي از مسببين ان است و مخاطب اگه هوشيار نباشد ناخوداگاه در زندگي به اينجا ميرسد كه راه فراري نيست و بايد تسليم تهاجم نيروهاي ناشناخته خودساخته خيالي شد دارابونت در اين فيلم بخوبي ژانر اخير ترسناكهاي هاليوود رو نقد ميكند و ميگويد انچه كه اين فيلمها به مخاطب القا ميكنند  هنر ترساندن و به تعليق بردن و سرانجام به سلامت فرود اوردن مخاطب نيست و فقط القاي يك ترس كاذب است كه همچون بيماري مسري از ذهن عده اي بيمار رواني به ناخوداگاه مخاطب خام جريان مي يابد وهيچ ربطي به مقوله هنر هفتم و اصول كلاسيك و تعهدات ان در ارتباط سالم با مخاطب و حتي سرگرم كردن او ندارد ;ترس واقعي اشتباهي بود كه ديويد در اين فيلم مرتكب شد و نتيجه سطحي گرايي و شكنندگي فكري و بازيچه قرارگرفتن ناخوداگاه انسان معاصر است.




RE: سینمای وحشت - Savezva - ۱۳۸۹/۲/۱۱ عصر ۰۳:۱۶

با تشکر از Negar عزیز که چنین تاپیکی را ایجاد نمودند.

فیلمهای ترسناک در تاریخ سینما بسیار بوده اند و هستند و خواهند بود. اما من که همیشه حس نوستالژیکی و کلاسیک دارم معتقدم فیلمهای ترسناک قدیمی سینما از فیلمهای دهه 90 و بعد از آن جذابترند. اگرچه پیشرفت تکنولوژی در صنعت فیلم سازی باعث ایجاد صحنه های بدیع و زیبا و البته رعب آور شده اما با همه اینها نتوانسته آن حس عمیق ترس و وحشتی را که فیلمهای قدیمی در آن فضای مخوفشان به بیننده وارد می کرد، ایجاد کند. به این چند نمونه دقت کنید:

جن گیر: با خلق داستانی جذاب و نفس گیر و موضوعی بکر در زمان خودش سرآغازی برای بسیاری از فیلمهای ترسناک شد. دیدن این فیلم حتی با گذشت بیش از 30 سال جرات و جسارت خاصی را می طلبد. و چه زیبا ویلیام فریدکین در مصاحبه ای گفته است: برای دیدن این فیلم نورها را کم کرده و صدا را افزایش دهید..!

تلالو: اثر جاودان کوبریک بزرگ که به نظر من ترسناک ترین فیلم تاریخ سینما می باشد. قصه از هم گسیختگی و ویرانی روحی نویسنده ای که در هتلی کوهستانی به جان زن و بچه اش می افتد تا آنها را از پای درآورد. جالب اینکه کوبریک تمام تلاشش را کرده که این فیلم خیلی ترسناک از اب در نیاید..!!

طالع نحس: این سه گانه ترسناک (که البته جذابیت قسمت اولش بسیار بیشتر از سایر قسمتهاست) نیز جزو اثرهای ماندگار سینمای وحشت است.  قسمت اول این فیلم به کارگزدانی ریچارد دانر دارای جذابیتها و خلق تصاویر بسیار بدیع و هولناک در زمان خودش می باشد.

فیلمهای استاد دلهره آلفرد هیچکاک و صدها نمونه دیگر مانند دراکولاها و خون آشام ها، نوسفراتو و ... نشان از غنی بودن داستان ترسناک فیلمها بدون خلق صحنه هابا جلوه های ویژه هستند. و جالب این که این فیلمها با گذشت زمان همچنان ارزشمند هستند




RE: سینمای وحشت - MunChy - ۱۳۸۹/۲/۱۴ عصر ۰۹:۵۵

هرکسی اگر فیلمهای محبوبش در این ژانر رو بگه خیلی خوب میشه.

10 فیلم ترسناک محبوبم :

The Unknown -1927
The Wolf Man -1941
Horror of Dracula -1958
Les yeux sans visage -1960
Premature Burial -1962
The Haunting - 1963
X -1963
The Wicker Man -1973
The Shining -1980
Planet Terror -2007

و 2 موردی که در ژانر وحشت (شخصا) بهشون اعتقاد دارم :

-تعریف ترس. جداي تعريف کلاسيک کلمه, ترسيدن يا عوامل ترسناک توي هر فيلم براي هر کسي متفاوت هست. شناخت از ترس فاکتور مهمی به حساب میاد.

-لزوما بهترين فيلمهاي ژانر وحشت, ترسناک ترين هاشون (به هر قيمتي) نيستن.

به نظرم یه بخشی از ژانر رو بگیریم و سرش بحث کنیم. حالا چه صامت چه تریلرهای مایل به ترسناک دهه 60 ای چه اسلشر چه Giallo و چه هرچیز دیگه ای.




RE: سینمای وحشت - jack regan - ۱۳۸۹/۲/۱۵ عصر ۱۲:۳۴

به عقيده من ژانر ترسناك ژانري است كه بايد در مورد ان جدي تر و دقيقتر فيلم ساخت يكي از اولين نيازهاي غريزي بشر احساس امنيت است كه متضاد ان يعني  ترس  در سايه  ضمير ناخوداگاه ما قرار ميگيرد يعني جاييكه خلاقيتها و ابداعات انساني نيز از انجا منشا ميگيرند.هرگونه لغزش و سهل انگاري در تعريف نمودارهاي ترس چه در مذهب وچه در هنر ميتواند صدمات جبران ناپذيري را به روح جمعي و ضمير ناخوداگاه جمعي انسان وارد نمايد .مقوله ترس در هنر هفتم بخاطر تاثير عميق و مستقيمي كه بر مخاطب دارد بسيار مهم است من  درخواست دوست عزيز munchy رو يك بار ديگر تكرار ميكنم و ميخواهم دوستان مقوله ترس در سينما (جدا از تعريفهاي كلاسيك ژانر ترسناك) را از ديد خود تعريف كنند و حتما اثر ان بر روان مخاطب چه مثبت يا منفي را هم تحليل كنند.

فيلمهاي ترسناك مورد علاقه بنده همان مواردي است كه دوستان به انها اشاره كردند جن گير- طالع نحس-  shining -و مورد اخر رو خودم اضافه ميكنم فيلمي از سينماي ژاپن بنام ai no borei يا empire of passion به كارگرداني nagisa oshima محصول 1978




RE: سینمای وحشت - Negar - ۱۳۸۹/۲/۱۶ عصر ۰۸:۳۰

با تشکر از جناب Munchy.

فیلمهای ترسناک محبوب من:

1.shining

2. dead of night

3.جن گیر

4.نوسفراتو، سمفونی وحشت

5.طالع نحس 1

از فیلمهای جدیدتر:

6th sense .6

7.others

8.grudge

9.lost highway

10. 1408

ایده ی من اینه که در مورد سکانس هایی که بیشترین حس ترس رو در ما برانگیختند و علت

این تاثیرگذاری بنویسیم. یه جور تحلیل محتوای ترس در فیلمهای این ژانر و چگونگی همراه

شدن تکنیک در راستای ایجاد این ترس. تا نظر دوستان چه باشد...





RE: سینمای وحشت - Rick - ۱۳۸۹/۳/۲۲ عصر ۰۶:۲۰

The Shining

 از نظر من ترسناک‏ترین اثر تاریخ سینماست. فیلمی که ترس خزنده‏ی خودش رو به عمق روح و جان بیننده تزریق میکنه. ترسی که نه در لحظه‏ی تماشای فیلم، که درست بعد از پایان یافتن فیلمه که به ترسوندن مخاطب اقدام می‏کنه.

آخ که دلم لک زده برای جک! جک تورنسِ لعنتی!





RE: سینمای وحشت - FONDA - ۱۳۸۹/۳/۲۲ عصر ۰۸:۰۹

به نظر من ترسناك ترين فيلم تاريخ سينما جن گير ه. از اين جهت اونو برتر از ساير فيلم ها ميدونم چون يه حالت ماورايي و فرا زميني داره و اوج قدرت نمايي شيطان رو توش به نمايش ميكشه. به همين خاطره كه ترس زيادي رو به آدم القا ميكنه , ترس از موجودي بيگانه. بقيه فيلم ها مثه the shining حول به آدم روان پريش و قاتل ميگرده. و اصولا آدم از يه موجود فرا زميني بيشتر از يك انسان وحشت ميكنه.

بيشتر فيلم هايي هم كه اين روزا ساخته ميشه حالت كشت و كشتار پيدا كرده و بيشتر حال به هم زن شده تا ترسناك.

من وقتي بچه بودم تو سن هشت يا نه سالگي جن گير رو ديدم! و خب اين يه جور خودكشي براي من بود!sss هيچوقت يادم نميره شب هايي رو كه به خاطر ترس از اينكه شيطان بياد سراغم خوابم نميبرد! تا يه مدت هم از هر چي فيلم ترسناك بود متنفر بودم و هروقت اسم جن گير به گوشم ميخورد مو به تنم سيخ ميشد.  هيچ وقت اون صحنه اي رو كه سره ريگن 360 درجه ميچرخه رو يادم نميره.

البته من معمولا فيلم ترسناك زياد ميبينم ولي از هيچ كدوم به اندازه اين فيلم نترسيدم. البته فيلم paranormal activity كه اخيرا رفت رو اكران سينما ها يه حرفايي براي گفتن داشت.

the exorcist

exorcist

regan




RE: سینمای وحشت - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۳/۲۳ صبح ۰۱:۵۰

فونداي عزيز تا حدودي باهات هم عقيده ام. البته من كلا آدم ترسويي هستم و از تاريكي و تنهايي هميشه مي ترسيدم و صد البته مني كه از تاريكي ميترسم از  ديدن هر فيلمي كه رگه هايي از وحشت توش باشه ، بشدت ميترسمzzzz: . ولي اين دليل نميشه كه خودمو از لذت ديدن اين جور فيلم ها محروم كنم.

در اين بين فيلم جن گير اولين فيلم ترسناكي بوده كه ديدم و شايد ريشه ترس من از تاريكي و تنهايي همين فيلم باشه.

من در مورد اين فيلم ميتونم اينو بگم :

زيباترين فيلم ترسناكي كه تا الآن ديدم ، ولي نميتونم بگم ترسناك ترين چون اين فيلم همونقدر ميتونه آمپر ترس منو بچسپونه كه يه فيلم معمولي از همين ژانر.

ولي در مورد فيلم درخشش و تفاوتش با جن گير من عامل ترس رو در اين دو فيلم چندان متفاوت نميبينم. در فيلم درخشش هم به نظر من همين عوامل ماورايي حضور دارد با اين تفاوت كه وابسته به فضا است. يعني اگر اين خانواده به اين هتل نقل مكان نميكردند هيچ اتفاقي رخ نميداد بلكه با حضور در آنجا است كه پدر خانواده تحت تاثير فضا قرار ميگيرد و حالات روان پريشانه را از خود بروز ميدهد. با اين تفاوت كه در فيلم جن گير  شخص تحت سيطره موجود ماورايي حالت استاتيك دارد و بيش ترين ضربه متوجه خود فرد جن زده است. در صورتي كه در درخشش ، پدر خانواده به جاي ضربه زدن به خود ، قصد ضربه زدن به خانواده خود را دارد كه باعث ايجاد پويايي و حركت در فيلم ميشود.

هر دو فيلم از آثار شاخص و صد البته زيباي اين ژانر  هستند كه از نقطه نظر ديناميك متفاوت ميباشند.

با تشكر




RE: سینمای وحشت - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۳/۲۳ صبح ۰۷:۵۸

نوبت به سینمای وحشت رسیده

    فیلم هایش در ذهن نوجوانان و جوانان سابق نقش بسته و هرگز لحضاتی را که ترس براندام می افتاد ار یاد نمی رود .شاید آن لحظات پس از گذشت سالها اکنون مضحک بنمایدو به اصطلاح ادبیات سینمایی "لذت گناهکارانه" تلقی شود ولی همچنان باقی است .سینمای وحشت ریشه در ادبیات گوتیک دارد ، افسانه ای مانند (هنسل و گرتل) انسان را با ترس آشنا می کند و یا در صحنه آتش سوزی جنگل در (بامبی) بسیاری از سینماگران آنرا نخستین تجربه شان از ترس سینمایی می دانند.

اولین فیلم ترسناک تاریخ سینما ظاهرا یک فیلم کوتاه فرانسوی بود به نام خانه شیطان .در این فیلم کوتاه نقش شیطان خون آشام (مفیستو فلس ) را "ژرژ مه لی " بازی کرد

سینمای هالیوود هرگز این ژانر را رها نکرد، سینمای بریتانیا و کمپانی (همر) طی چندین دهه شخصیت (دراکولا) را رها نکرد سینمای فرانسه ، سابقه چندانی در این ژانر ندارد ولی چند اثر شاخص بر جای گذاشته  مثل "شیطان صفتان " کلوزو و "چشم های بدون چهره" فرانزو، اما سینمای ایتالیا طی سالهای پایانی 1960 و طی دهه 1970 تا 1980 ، با فیلمسازانی نظیر ماریو باوا، لوچو فولچی و استاد داریو آرجتو زیرگونه ای پدید آوردند که اکنون اسکورسیزی و تارانتینو  همگی آنرا شاهکارهای مسلم می دانند.طی سالهای 1980 ، سینمای وحشت به جریان غالب تولید تبدیل شد و هر آنچه را که برای نسل جدید آشناست حاصل تلاش های فیلمسازانی نظیر وس کریون و جان کارپتراست.فیلمسازان با الهام از رمان های معروف برام استوکر(دراکولا) و مری شلی(فرانکشتاین) و داستان های ماورایی بعضی از نویسندگان مثل ادگار آلن پو توانستند وحشت را بر پرده نقره ای  سینما حاکم کنند.در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 همراه نفوذ موج نو از اروپا به هالیوود، سینمای وحشت نیز که در اواسط دهه 60 به دلیل گرفتار شده در دام کلیشه ها افول چشمگیری نموده بود با فیلم بچه رزماری  و جن گیر و  طالع نحس وارد مرحله جدیدی گردید

اما اتفاق مهمی که در آستانه قرن نو و هزاره جدید افتاد جلوی دوربین رفتن فیلمهایی بود که این بار تماشگر را به ورای دنیای واقع و درون جهان متافیزیک برده و با موجودات آن همراه ساخته تا در مقابل آدم ها بایستند.حس ششم و به خصوص دیگران ساخته آلخاندرو آمنابار از فیلمهایی بودند که توانستند در این دهه جدید تحول عظیمی را در سینمای هراس ایجاد نمایند




RE: سینمای وحشت - jack regan - ۱۳۸۹/۳/۳۰ صبح ۰۶:۲۳

به نظر دوستان چرا همه مثالها براي يك فيلم خوب ترسناك به چند فيلم محدود مثل جن گير يا درخشش يا نوسفراتو يا طالع نحس كه تعدادشان به انگشتان يك دست هم نميرسد ختم ميشه؟




RE: سینمای وحشت - Classic - ۱۳۸۹/۳/۳۱ صبح ۱۰:۳۷

(۱۳۸۹/۳/۳۰ صبح ۰۶:۲۳)taxi driver نوشته شده:  

به نظر دوستان چرا همه مثالها براي يك فيلم خوب ترسناك به چند فيلم محدود مثل جن گير يا درخشش يا نوسفراتو يا طالع نحس كه تعدادشان به انگشتان يك دست هم نميرسد ختم ميشه؟

شاید به خاطر شجاعت و نترس بودن ملت ایران باشه :!z564b.

اما جدای از شوخی باید گفت که با وجود انبوه فیلم های جدیدی که خشونت و ترس را به صورت یک واقعیت روزمره و عادی نشان می دهند دیگر کمتر بیننده ای ( حتی بچه سال )،  ترس از عمق وجود را تجربه می کند. شاید این فیلم های معدودی که نام می بریم به دلیل تجربه اولین ترس مان هنگام تماشای نخست آنها در سال های دور ، هنوز در ذهن مان مانده باشد. دلیل دیگر شاید این باشد که  آن ترس کاملی که در سالن تاریک سینما به ببینده منتقل می شد امروز به دلیل فیلم دیدن روی صفحه تلویزیون یا مانیتور ، دیگر آن کارکرد صد در صدی خود را ندارد.




RE: سینمای وحشت - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۴/۱ صبح ۰۹:۰۸

وحشت در ژاپن

 

در اينجا قصد دارم شما را با ‍ژانر وحشت غير از هاليوود آشنا كنم ،اين كشور در رواج فيلمهاي ترسناك پيش قدم بوده و صرفا آثاري شاخص هم به صنعت سينما وارده كرده است .در اين مقوله صحبت از ژانر  وحشت در سينماي ‍ژاپن است .

Horror اصطلاحی‌ست که به فیلم‌های ژاپنی در ژانر وحشت در فرهنگ‌های مختلف نسبت داده می‌شود.

سینمای وحشت ژاپن به دلیل روانشناسی ریشه ایِ منحصر بفرد و عامه پسندش در ژانر وحشت، از نقطه نظر روانشناسی غربی بصورت برجسته‌ای مورد توجه قرار گرفته است.
J-Horror تمایل به ساخت فیلم در حوزه ترس‌های روانشناختی دارد، در حالیکه در دیگر صنعت‌های سینمای دلهره عمدتا با مواردی همچون "جن زدگی"، "جن گیری"، "جادوگری" و "پیش آگاهی" روبرو می‌شویم.

خاستگاه سینمای دلهره ژاپن به ترس و داستان ارواح در دوره سلطنت Tokugawa Shogunate و emperor Mutsuhito بین سال‌های 1600 تا 1900 میلادی نسبت داده می‌شود که معروفترین آن‌ها فیلم Kwaidan می‌باشد.
بسیاری از عناصر این افسانه‌های معروف تاریخی ژاپن به آرامی ‌به درون داستان‌های مدرن امروزی نفوذ کرده است، بویژه در مقوله باستانی "روح" در فرهنگ ژاپنی.

یوری، روح سرگشته ای محصور در وحشت و دلهره ژاپن

موفقیت فیلم "حلقه" در سال 1998 ، برای اولین بار تصویر "یوری" را در سینمای وحشت غرب نمایان کرد، اگرچه قرن‌ها بود که در ناخودآگاه ژاپنی‌ها جا خوش کرده بود.
"یوری" همان روح در فرهنگ ژاپن است. ارواحی که به دلیل داشتن احساسات و عواطف سنگین (نسبت به انسان‌ها و یا چیزهای دیگر) توانایی پیشروی ندارند و به دنیای فیزیکی انسان‌ها محدود شده اند. بسته به نوع احساسی که آن‌ها را اسیر و وابسته می‌کند هر کدام از آن‌ها تصویری از یک روح خاص را نشان می‌دهند. معمول ترین آن‌ها "اونرایو" است، روحی که با میل و شهوت به انتقام و کین‌خواهی محصور شده است.

 همانند بسیاری از مخلوقات افسانه و اساطیر همچون "خون آشام" و "گرگ نما"، "یوری" نیز چهره‌ای اساطیری دارد و از قواعد خاصی پیروی می‌کند. به طور کلی از جنس مؤنث هستند، اگرچه جنس مذکر هم در میان آن‌ها وجود دارد. لباس‌های سفید می‌پوشند که تداعی کننده رنگ کفن مرده در ژاپن است. موهای مشکی بلند و معمولا ژولیده و نامرتب دارند که اصل این نوع آرایش مو به تئاتر "کابوکی" بر می‌گردد، جایی که همه بازیگران روی سن از نوع مخصوصی کلاه گیس استفاده می‌کردند که آن‌ها را برای بیننده از یکدیگر متمایز می‌کرد.

فیلم‌های برجسته در سینمای وحشت ژاپن
Dark Tales of Japan series (various directors)
Dark Water (aka Honogurai Mizu No Soko Kara)
Audition (aka Ôdishon)
Ju-on: The Grudge
Kairo (aka Pulse)
Jisatsu saakuru (aka Suicide Club or Suicide Circle)
Kwaidan (1964)
One Missed Call (aka Chakushin Ari)
Marebito (2004)
Cure
The Eye

کارگردان‌های برجسته در سینمای وحشت ژاپن
Hideo Nakata
Kaneto Shindo
Masaki Kobayashi
Nobuo Nakagawa
Takashi Miike
Takashi Shimizu


بازسازی‌های الهام گرفته از سینمای وحشت ژاپن
در چند سال اخیر تلاش‌هایی صورت گرفت تا تعدادی از معروفترین فیلم‌های سینمای دلهره ژاپن، در ایالات متحده نمایش داده شود، اما به جای دوبله و زیرنویس کردن نسخه‌های اصلی ژاپنی تصمیم به بازسازی این فیلم‌ها گرفته شد. فیلم "حلقه" جزو اولین اثرهایی بود که مشمول این پروسه قرار گرفت و پس از نیز "حلقه 2" در پی آمد. (اگرچه "حلقه 2" شباهت آنچنانی به نسخه اصلی ژاپنی نداشت)

در زیر معروفترین بازسازی‌های صورت گرفته در آمریکا را مشاهده می‌کنید:
The Grudge – 2004 کینه
Dark Water–2005 آب سیاه
Pulse–2006 پالس
One Missed Call–2008 یک تماس ناموفق
The Eye–2008 چشم

نکته جاب توجه اینست که چند تا از کارگردان‌های نسخه‌های اصلی ژاپنی برای کاگردانی ورژن آمریکایی فیلم خودشان انتخاب شده اند از جمله "هیدئو ناکاتا" کارگردان فیلم "حلقه" و "تاکاشی شیمیزو" کارگردان فیلم "کینه".
بسیاری از کشورهای آسیایی نیز اقدام به ساخت فیلم‌های خودشان برگرفته نسخه‌های اصلی ژاپنی کرده اند. به عنوان مثال کره جنوبی یک بازسازی با عنوان “The Ring Virus” انجام داده است که الهام گرفته از فیلم کلاسیک "حلقه" در سینمای وحشت ژاپن است.

نکته قابل تأمل و تا حدودی تأسف انگیز اینست که هیچ کدام از بازسازی‌های آمریکایی این فیلم نتوانسته فراتر از فیلم نسخه اصلی رود و چیز جدیدی به تماشاگر عرضه کند و بعضا باعث کاهش علاقه بیننده به محصولات این ژانر شده است.




RE: سینمای وحشت - jack regan - ۱۳۸۹/۴/۲ صبح ۰۶:۴۴

با تشكر بسيار فراوان از دوست عزيز دشمن مردم كه توضيحات بسيار جالب و كاملي رو در مورد زانر ترسناك ارائه فرموده بودند.بنظر بنده پيشرفت ناقص سينما در ژانر ترسناك ناشي از شناخت ناكافي يا غلط سناريستها و كارگردانها از عناصر انگيزاننده وحشت ميباشد جناب دشمن مردم اشاره درست و دقيقي به نوع نگاه فيلمسازان ژاپني به عناصر مولد وحشت داشتند

"سینمای وحشت ژاپن به دلیل روانشناسی ریشه ایِ منحصر بفرد و عامه پسندش در ژانر وحشت، از نقطه نظر روانشناسی غربی بصورت برجسته‌ای مورد توجه قرار گرفته است.
J-Horror تمایل به ساخت فیلم در حوزه ترس‌های روانشناختی دارد، در حالیکه در دیگر صنعت‌های سینمای دلهره عمدتا با مواردی همچون "جن زدگی"، "جن گیری"، "جادوگری" و "پیش آگاهی" روبرو می‌شویم
"

شايد نوع نگاه و جهان بيني سنتي شرق و غرب در اين ژانر بهتر نشان داده ميشود فيلمساز شرقي وبطور خاص فيلمساز ژاپني سعي دارد از عناصر ترسي كه ريشه در ضمير انسان و خود انسان دارد براي ايجاد ترس استفاده كند در حاليكه همكار ايشان در انسوي كره زمين بطور غريزي و مطابق فلسفه و ديدگاه خود از مولدهاي خارجي دست ساز نظير موجودات فضايي يا موجودات عجيب و غريب ازمايشگاهي يا اگر خيلي كلاسيك باشد از موجودات اسطوره اي براي ايجاد ترس در مخاطب استفاده ميكند.بنده ترسناكهاي مبتني بر ديدگاه اول را بيشتر ميپسندم و موفقتر ميدانم.




RE: سینمای وحشت - Scarlett - ۱۳۸۹/۴/۲ صبح ۰۹:۰۷

اولا بابت ِ این اطلاعات چامع و مفید ممنون.

(۱۳۸۹/۴/۲ صبح ۰۶:۴۴)taxi driver نوشته شده:  

"سینمای وحشت ژاپن به دلیل روانشناسی ریشه ایِ منحصر بفرد و عامه پسندش در ژانر وحشت، از نقطه نظر روانشناسی غربی بصورت برجسته‌ای مورد توجه قرار گرفته است.
J-Horror تمایل به ساخت فیلم در حوزه ترس‌های روانشناختی دارد، در حالیکه در دیگر صنعت‌های سینمای دلهره عمدتا با مواردی همچون "جن زدگی"، "جن گیری"، "جادوگری" و "پیش آگاهی" روبرو می‌شویم
"

و دوما ! کاملا با این تیکه موافقم ! کلا جنس صحنه های ترسناک ژاپنی با غربی فرق داره ! و تکنیک هایی که برای ترساندن ِ ملت به کار میبرن بی نظیره ! برای مثال ، همین نویز انداختن روی صحنه که در فیلم هایی مثل حلقه شاهدش هستیم و یا حتی در بازی های رایانه ای و ... ِ ژاپنی .

در هالیوود ِ کنونی وقتی فیلمی مثل " اره " جزو دسته ی Horror محسوب میشه ، خب تکلیف همگان معلومه :dodgy:!! انگاری در سینمای غرب واژه ی " ترساندن " به معنی نشان دادن دل و روده ی کاراکتر های فیلمه !

 شما یه نگاهی به فیلم " حلقه " نسخه ی ژاپنی اش بندازید و یه نگاهی به " حلقه " ی آمریکایی با بازی نائومی واتس ! فقط همون صحنه ی خارج شدن سامارا از چاه رو در نظر بگیرید ! راستش رو بگم اولین باری که این صحنه رو در نسخه ی ژاپنی ش دیدم ، تا چند وقت جرئت نمی کردم در تاریکی تنها بمونم ! اون وقت به لطف دیدن نسخه ی آمریکاییش کلا ترسم از این صحنه ریخت ! (اینم نکته ی مثبتش :D!)

من نمی فهمم هالیوود چه اصراری در خراب کردن چنین فیلم هایی ، با بازسازی اونا داره ؟!!




RE: سینمای وحشت - سم اسپید - ۱۳۸۹/۵/۷ صبح ۰۳:۳۳

100 فیلم برتر ترسناک تاریخ سینما:

لینک سایت: http://digitaldreamdoor.nutsie.com/pages/movie-pages/movie_horror.html




RE: سینمای وحشت - KESSLER - ۱۳۹۰/۲/۴ عصر ۱۰:۴۸

بــه بـــه ،  بــه بـــه ،  همونطور آروم روی صندلی هاتون بنشینین و مدارک شناسائی تون رو آماده کنین . حتما اجازه میدین که بهتون ملحق بشم نه؟ حتما!!! لطفا فکرشم نکنین که برای فرار خیلی دیر شده !!!  بهتره تو این گوشه تاریک و دنج یه نوشیدنی خنک با هم بخوریم و کمی گپ بزنیم .که از فیلم های ترسناک خوشتون میاد ، بله ؟؟؟ من خودم کارگردان فیلمای ترسناک زیادی بودم خیلی ترسناک... البته در بازداشتگاه های گشتاپو . اما در اوقات فراغتم با آثاری مثل طالع نحس 1 و 2 ، درخشش ، بیگانه ، خانه مومی و البته زندگی دوست عزیزم دکتر لکتر  سرمو گرم میکنم. هانیبال بهترین دوست منه و از دیدنش سیر نمیشم . تعجب میکنم که شما بهش احترام نمیگذارین و یادی هم ازش نمیکنین ! مگه نمیدونین که هانیبال از خوردن آدمای بی ادب و گستاخ لذت میبره ؟ اگه دست هانیبال بهتون نرسه من خودم شخصا شکنجه تون میکنم ، اینو قول میدم ! 


  • قانون نانوشته ای در دنیای سینما وجود داره که میگه کیفیت فیلم های چند قسمتی بمرور نزول میکنه بنابراین کمتر سراغ طالع نحس 3 برین و در مورد قسمت 4 باید بگم اصلا نرین !  توصیه میکنم خودتون از قوه تخیل تون کمک بگیرین و یک پایانی برای قسمت های  1 و 2 بیآفرینید .


  • فیلم هایی از قبیل اره بیشتر مناسب آدمای روان پریش و مریضه ، از درون بی محتوا و از بیرون فاقد زیباییه . تازه اره در نوع خودش بهترینه . آدمای بی بضاعتی در آمریکا هستن که با بودجه کم ، بازیگران گمنام که دستمزد ناچیزی میگیرن و یک داستان آبکی ، بخیال خودشون فیلم های ترسناک میسازن (مشابه های ژنریک و نخ نمایی از اره) . دستمایه کم ارزش این افراد تنها نشان دادن صحنه های قصاوت و بیرحمیه ، قتل های فجیعی که انگیزه ای براشون طرح نمیکنن یا بهتره بگم نمیتونن بکنن و شخصیت های منفی شون هم که پس از پایان فیلم بسرعت از فضای ذهن بیننده محو میشن و هفته آینده دیگه کسی یادشون رو هم نمیکنه . هنر در آثار جدید و ارزان قیمت گونه وحشت آمریکایی جایی نداره . دنبال آثار ترسناک هیچکاکی و آکنده از حس تعلیق نباشید ، انگار که دوربین تون رو به یه کشتارگاه برده باشید و چند صحنه ای از تکه پاره شدن چند حیوان بینوا گرفته باشید . همین .

  • فیلم های گونه ترسناک در جنوب شرق آسیا نشات گرفته از فرهنگ محلی و بازخوانی جدیدی از داستان های فولکلور آنهاست . تصور کنید یک کارگردان معروف خارجی به ایران بیاد و کمی راجع به فرهنگ محلی و داستان های بومی ما تحقیق کنه و مثلا ما بهش بگیم که زنان ایرانی در دوره قاجار چه داستان های ترسناکی که از یک موجود موهوم و خیالی بنام " آل " برای همدیگه نمیبافتن و با این داستان چقدر همدیگه رو تا سر حد مرگ یا احتمالا سکته قلبی ، نمیترسوندن . حالا این آقای کارگردان با این دستمایه چه سناریوی وحشتی رو میتونه بپرورونه و فیلمی که میسازه چی میتونه از آب در بیاد . خلاصه اینکه میخوام عرض کنم فیلم های ساخته شده در جنوب شرق آسیا همشون کم و بیش چنین چیزین و حیف ما که کارمان بجایی کشیده که پس مانده فرهنگ ، آنهم فولکلور آنها را مصرف میکنیم. شخصا در آرشیو فیلم خودم مشابه فیلم حلقه را دارم که ساخت یک کشور جنوب شرق آسیاست حالا مهم نیست که فیلیپین ، ویتنام یا کشورهایی از این دست باشد. ولی کمابیش تکرار همان صحنه های حلقه است دختری که موهایش تا بینهایت بلند میشود ، چشمانش یکپارچه سیاه است ، چهار دست و پا راه میرود ، حتی روی سقف و غیره ....

اکثر افراد کار طنز و خنداندن مردم را دست کم میگیرند و با لودگی و دلقک بازی اشتباه میکنند . متاسفانه باید بگویم درمورد ترساندن هم همینطور است . درحالیکه .... 

   هر ترسناکی ، ترسناک نیست ، حتی اگر ترس هم در آن باشد.

 فیلم های فاخری که در گونه وحشت واقعا ارزش دیدن را داشته باشند بسیار کم و انگشت شمارند. فیلم درخشش یا هانیبال نمونه هایی بسیار  زیبا و شواهدی معتبری دال بر حقیقت فوق الذکرند. آنها بر اساس یک داستان محکم بازنویسی و برای صحنه تنظیم شده اند . کارگردانی بزرگ همراه با بازیگرانی توانا صحنه های آنها را جان بخشیده اند . ما از دیدن چندین و چند باره این فیلم ها هرگز خسته نمیشویم و تا سالیان سال با شخصیت های این فیلم ها زندگی خواهیم کرد و آنان را هرگز از یاد نخواهیم برد. اینست ژانر وحشت ... 

لذا از مشتریان کافه خواهشمندم در گونه وحشت آن فیلم هایی را که دارای عیار و خلوص بالا میباشند و خود شخصا کیفیت آنرا تائید مینمایند به سایر کافه نشینان معرفی نماید . 

 

                                                                                                                 لودویگ کسسلر

                                                                                                           فرمانده گشتاپوی بروکسل 

 

 

 

 




RE: سینمای وحشت - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۰:۳۱

نطفه‌اي سياه در داماني پاك



«بچه رزماري» سومين اثر از تريلوژي آپارتماني رومن پولانسكي، بيشتر از آن كه نشان مي‌دهد قابل تامل است. فيلمي كه در اواخر دهه هفتاد جنجالهايي را برانگيخت و الگويي براي سينماگران آن دوران براي توليد فيلمهايي نظير «جن‌گير» و «طالع نحس» شد، فيلمهايي كه البته در قالب هاليوود جانشين شدند و كمتر از رگه‌هاي تفكربرانگيز جد خود يعني «بچه رزماري» بهره بردند. فيلمهايي كه ترس مخاطب را مد نظر داشتند و كيفيت ترس يا مورد بي‌اعتنايي قرار گرفت و يا تحت‌الشعاع عوامل متاثر كننده ساختار هاليوودي به انزوا كشيده شد. تريلوژي آپارتماني پولانسكي شامل سه فيلم انزجار (The Repulsion)، مستاجر (The Tenant) و بچه رزماري است؛ و اگر هر تريلوژي را مستلزم رعايت سه عنصر تحول، تهوع و فاجعه بدانيم _كه به زعم بنده چنين الزامي وجود ندارد_ بچه رزماري آبستن عنصر فاجعه است چنانكه انزجاز تم تهوع و مستاجر عنصر تحول را يدك مي‌كشد. قبل از بررسي و تحليل خود فيلم لازم است درباره اين تريلوژي و جايگاه پولانسكي در آن شرحي مختصر بياورم. آپارتمان از ديدگاه پولانسكي، كه او را فيلمسازي بيمار و ساديست قلمداد مي‌كنند محصول مدرنيسم و نمادي است براي انزواي انسان از خود، ماهيت و طبيعت. زندگي آپارتماني كه در عصر حاضر و در ادامه تحولات اجتماعي با رويكرد مدرن اكنون بصورت پديده‌اي اجتناب‌ناپذير در آمده است انسان را بيمار كرده است. بيماري او عدم هويت و تحليل وجود طبيعي اوست. اين بيماري شايد اجتماعي و يا رواني نباشد اما پديده‌اي موجود و غير قابل درمان است. چنين دريافتي از آپارتمان ممكن است مغرضانه به نظر برسد اما پولانسكي اين موضوع را دستمايه و زيرساخت سه فيلم خود در تريلوژي قرار مي‌دهد. هرچند اين رويكرد در بچه رزماري كمتر قابل ملاحظه است اما در مستاجر بسيار پررنگ جلوه مي‌كند. به زعم پولانسكي، مدرنيسم كه جريان فكري كشنده قرن حاضر است و شايد نقاط ضعف آن خاستگاه ظهور پست مدرنيسم شده است انسان‌ها را به ورطه بيگانگي و گريز از انسانيت مي‌كشاند. از نظر تئوري اين جريان يا به اصطلاح تيپ فكري ممكن است رهايي‌بخش و تسلي‌دهنده در نظر آيد اما چون رسالتش عناد با جريانهاي ثابت و امتحان‌شده كلاسيك است به بيراهه مي‌رود و آپارتمان اولين دستاورد جداافتادگي انسان از خودش _در بازيافت فردي_ و از اطرافيانش _در بازيافت اجتماعي_ مي‌گردد. بچه رزماري در چارچوب چنين تفكري ساخته مي‌شود؛ تفكري كه در جاي جاي اين تريلوژي و حتي فيلمهاي ديگر او موج مي‌زند.

روند قهقرايي و ساختار معمايي فيلم و مسئله توطئه اسكلت فيلم را استحكام مي‌بخشند و آپارتمان به عنوان عاملي سركوب كننده از ابتدا حضور واضح و پررنگي دارد. رزماري (با بازي ميا فارو) يك قرباني است، كسي كه مي‌بايست فرزندي به دنيا بياورد. چيزي كه ناخواسته روي خواهد داد، همه مادر خواهند شد و فرزندان خويش را بزرگ خواهند كرد اما در اينجا، با فرمي تضاد آميز و غير قابل برگشت آن كودك معصومي كه در ذهن يك مادر معصوم‌تر نقش بسته و تنها به اعتبار اسمهايي كه رزماري برايش انتخاب كرده حضور فيزيكي دارد يك موجود پليد و كريه است، او انسان نيست و همين الزاماً براي شيطان بودن او كافي است. رزماري خوشبخت، كه از ابتدا رابطه معقول و حسنه‌اي با همسرش دارد آبستن يك پليدي عظيم است. اگر او در جايگاه انسانيت نشسته باشد، بي‌اختيار و بدون اراده و آگاهي قبلي و در روند ايجاد يك توطئه از پيش برنامه‌ريزي شده قرار است سرآمد زشتيها را به دنيا ارزاني كند. او چنين چيزي را بر نمي‌تابد و ذاتاً مايل به چنين كاري نيست اما عوامل بيروني كه به زعم پولانسكي در جريان فكري و اجتماعي مدرنيته شكل گرفته‌اند و ساختار خود را پيچيده‌تر مي‌كنند باعث بروز چنين اختناقي مي‌گردند. به عبارتي، بشريت كمال‌گرايي را در ذهن منزوي مي‌كند و آنچه در عمل روي مي‌دهد تباهي و نكبت است. در حقيقت آدمي است كه از ميوه ممنوعه تناول مي‌كند و اتوپياي خود را از كف مي‌دهد. بچه رزماري يك شيطان است اما اين استعاره‌ايست از صفات شيطاني كه در مادينگي خلقت بشر نهفته است. رزماري تباهي را با مساعدت آنچه كه عامل بيروني خوانده مي‌شود و از نظر فرم و قالب توطئه است و چيزي است دستاورد زياده‌خواهي و آز انساني به جهان هديه مي‌كند و در انتها چنان در بطن رسالت مادر بودن خود گرفتار است كه «مادر» بودن را قدرت انكار ندارد و او را در گهواره نوازش مي‌نمايد.





رزماري در ابتداي فيلم يك آپارتمان را مي‌پسندد و آنجا را براي سكونت مناسب مي‌بيند. آپارتمان اولين عامل جدا كننده او از طبيعت و ماهيت است، چيزي كه به روشني در فيلم مستاجر نمود مي‌يابد. او و همسرش در آپارتماني زندگي مي‌كنند كه در اختيار يك پيرزن بوده كه اكنون مرده است. مرگ به عنوان فرجام زندگي مدرن در ساختار فكري پولانسكي جانشين شده است؛ آپارتمان مدرنيسم است و مرگ از دست رفتن هويت بشري. اين مضمون در مستاجر بيشتر قابل بحث است. بعد از پيرزن، دختري كه به عنوان دخترخوانده در آپارتمان بغلي و در نزد كاستاوت‌ها زندگي مي‌كند از پنجره آپارتمان به خيابان سقوط مي‌كند و جان مي‌بازد. دختري كه يك گردن‌بند اقبال بر گردن آويخته؛ گردن‌بندي كه با گروه شيطان پرست در ارتباط است. كليدهايي كه فيلم در انطباق توطئه و ذهنيت رزماري به عنوان يك سوبجكتيويته در اختيار مخاطب قرار مي‌دهد عبارتند از: بوي گردن‌بند اقبال از دكتر زنان، قرار داشتن كمد در مقابل يك گنجه كه نمي‌تواند كار يك پيرزن ضعيف باشد، رفت و آمد كاستاوت‌ها به منزل رزماري به شكلي آزاردهنده در شرايطي كه آپارتمان‌نشيني امروز چنين چيزي را دست كم در جامعه غربي نمي‌پسندد، اصرار گاي همسر رزماري براي عدم تعويض دكتر زنان و رعايت دستورات او با وجود دردهاي شديد ناحيه رحم و لگن، اصرار در مصرف داروهاي گياهي به تجويز دكتر مرموز زنان و با همكاري كاستاوت‌ها، قتل هاچ هاكينز به شكلي مرموز و كاملاً غير قابل توضيح و يافتن نام يك عضو يا رهبر شيطان‌پرست در يك كتاب با مضمون شيطان پرستي توسط رزماري. همه اينها با روند منطقي فيلمنامه رزماري و البته بيننده را به وجود يك توطئه و همدستي از طرف سايرين مجاب مي‌كند هرچند كه تا سكانسهاي پاياني همه‌چيز در يك تعليق عميق و در ساختار فيلمنامه در هاله ابهام قرار مي‌گيرد و اين تعليق هرگونه اثبات و قطعيت را در پرده شك قرار مي‌دهد و احتمال وجود توهم و بدبيني او را افزوني مي‌بخشد. در حقيقت، توطئه وجود دارد و رزماري اشتباه نكرده است اما غايت اين واقع‌بيني ترسيم يك تصوير وحشتناك در تابلويي سفيد از فطرت اوست. او اين تصوير را رسم مي‌كند، ديگران قلم‌مو و رنگ را مهيا مي‌كنند و اوست كه نقاش اين تابلوي هراس‌آور مي‌گردد. فيلم را در ژانر وحشت (Horror) تقسيم‌بندي مي‌كنند، كه اين امر مخاطبين عام را به اشتباه مي‌اندازد چرا كه در فيلم كمترين مخلوق ترسناك و يا موجود عجيب و غريب وجود ندارد، آنچه هست تعليق، به دام افتادن به همراهي دكوپاژ مؤثر و موسيقي تاثيرگذار است. رزماري، يك زن معصوم و خوش‌اخلاق و ساده كسي است كه در دام يك گروه اسير مي‌گردد و همسرش او را معامله مي‌نمايد. او _گاي_ به عنوان نماينده روشنفكران خام‌طينت، يك بازيگر سينماست. او در چند فيلم تجربي و چندين فيلم تبليغاتي بازي كرده است، چيزي كه او را با رويكرد و عملكرد ابزار آشنا مي‌كند و در يك جامعه مدرن گوهر استمرار در حيات مادي را با مستمسك قرار دادن اجسام و آدمها و بدتر از همه همسرش در مي‌يابد و باز مي‌شناسد. نگاه پولانسكي به مذهب همچون نگاهش به ارتباط آدمها مخدوش، يك‌سويه و افراطي است. او ضمن اينكه راهي گريز براي فرجام بشريت نمي‌شناسد تابوهاي حكمي مذهب را در هم مي‌شكند. هرچند نگاه او به شيطان‌پرستي ساختاري مذهب‌شكن و لائيك ندارد و همچون گاي از اين موضوع به عنوان يك ابزار بهره‌‌وري مي‌نمايد و در حقيقت همانطور كه پيشتر ذكر شد شيطان در جايگاه ديو درون انسانها نشسته است و با ياري سرمايه‌داري، بورژوازي، سلطه و از همه مهمتر ايدئولوژي رشد مي‌يابد، بسترهايش آماده‌سازي مي‌شود و مدرنيسم نيز براي چنين فرايندي كاتاليزور مناسب است. رزماري يك كاتوليك است، همين براي اعتقاد كوركورانه و قوي او كافي است. يك اعتقاد ايدئولوژيك و سخت‌گير در كرانه درياي مسيحيت، كه از او موجودي اقتدارگرا و كمال‌انديش مي‌سازد. در شب زفاف رزماري با گاي، كه قرار است طي يك مراسم آييني نطفه شيطان در رحم رزماري بسته شود بر نقاشيهاي رنسانسي روي سقف كليساهاي كاتوليك تاكيد مي‌شود و در جاي ديگر به كاتوليك بودن رزماري اشاره مي‌گردد. در اينجا رزماري در كنار مظهر انسان بودنش، جامي است كه از شراب مذهب آكنده است و اين مذهب است كه بهترين بستر براي رشد ديو درون را مهيا مي‌نمايد و پولانسكي با در كنار هم قرار دادن اين پارادوكس، تيغ برنده انتقادش را از كاركرد مذهب بر شاهرگ ايدئولوژي مي‌كشد. اين فيلم باعث شد كه طرفداران مانسن شيطان‌پرست همسر پولانسكي را در غياب او و در منزل در حالي كه حامله بود مصله كنند و اين حادثه دلخراش پولانسكي را چندين سال از حرفه سينما جدا انداخت؛ در حاليكه به عقيده حقير، اين مسيحيان متعصب بودند كه مي‌بايست برمي‌آشفتند و جنجال به پا مي‌كردند. در اين فيلم، مذهب در كنار تجدد عامل قهقراي انسان به شكلي نمادين معرفي مي‌گردد.

پولانسكي مذهب را با ترفندي خاص از خدا جدا مي‌كند و بين اين دو مقال حصار مي‌كشد. وقتي رزماري در مطب دكتر منتظر است مجله Time را برمي‌دارد. روي مجله با فونت درشت و بر زمينه سياه اين جمله نوشته شده است: Is God Dead? (آيا خدا مرده است؟) اين امر نشانگر ارادتي است كه شايد پولانسكي به حضور يك خالق دارد و تحليل اين پديده سابجكتيو را با ابزار مصنوع عقيدتي مذهبي نمي‌پسندد، خدايي كه ظاهراً نسبت به درج نطفه دشمنش شيطان در كالبد بشر بي‌تفاوت است و ابهام اينكه او حضور دارد و آيا اكنون از نظر فلسفي اعلام موجوديت نمي‌كند و به تعبيري دچار مرگ معنوي شده است را متبادر مي‌سازد. او خالق رزماري (انسانيت، بشر) است و رزماري خالق شيطان (پليدي، تباهي و گناه) و در اين سير علت و معلولي خداوند تنها يك نظاره‌گر است و تنهايي او در مفهوم تنهايي انسان در رهايي خويش از گرداب گناه است؟ پاسخي براي اين سوال وجود ندارد. پس، فيلم تنها به طرح اينكه ايا خدا مرده است بسنده مي‌كند و پاسخ را به عهده رزماري مي‌گذارد. رزماري كه در نهايت، خوي اصلي خويش را فراموش نمي‌كند و مساله مادر بودن، همان چيزي كه كنايه از مولد بودن ذات بشري دارد برايش نقطه اول اهميت است. او در سكانس پاياني شيطان را به عنوان فرزند مي‌پذيرد و نيت مي‌كند كه براي او دايه و پرستار باشد و شايد اين تنها راه نجات باقي مانده از فلاكت است. استقبال از رنج ممكن است بهترين راه مقابله با رنج باشد. بچه رزماري ممكن است يك شاهكار نباشد اما يكي از تاثيرگذار ترين و قابل تامل‌ترين آثار دهه هفتاد سينماست. بچه رزماري هنوز بين آدمها زندگي مي‌كند و هنوز به بهترين نحو از او پرستاري مي‌شود اما رزماري ديگر وجود ندارد.







RE: سینمای وحشت - سناتور - ۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۰:۴۱

من یک فیلم دیدم محصول 2009 با نام ORPHAN فیلم آخر دلهره هست وبه قول معروف به یک باردیدنش می ارزه. پیشنهاد میکنم دوستان یک بارهم که شده فیلم رو ببینند.




RE: سینمای وحشت - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۰:۴۵

من فیلم حلقه رو دوست دارم واقعا جذاب و تماشاییه ، و مهمتر از همه داستانش طوریست که قابل باوره





RE: سینمای وحشت - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۱:۱۰

آوینا جان  (تصدق آواتارت ! )

طبق قانون کافه مطالب باید از خود دوستان باشه ( هر چند ساده و کوتاه ) . مطلب فیلم روانی (پست بالا ) مربوط به سایت ویکی پدیا است. لطفا مطلب رو ویرایش کنید چون حذف میشه. البته نگران نباشید چون اکثر دوستان تازه وارد ، اوایل از این اشتباهات می کنند اما به مرور به راه راست هدایت می شن. البته برای بعضی ها هم خود ما ، راه راست را به سوی آنها کج می کنیم تا مشکلی پیش نیاد !

ارادتمند

سروان رنو

و اما بعد ...

این فیلم آناکوندا جزو وحشتناکترین فیلم هایی بوده که من تا حالا دیدم. اکثر کسانی که بار اول می ببین حسابی وحشت می کنن . خیلی خوش ساخت است. خواهر جنیفر لوپز بازی می کنه و ابوی خواهر آنجلینا جولی هم توش هست.

 




RE: سینمای وحشت - آوینا - ۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۱:۱۸

(۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۱:۱۰)سروان رنو نوشته شده:  

آوینا جان  (تصدق آواتارت ! )

طبق قانون کافه مطالب باید از خود دوستان باشه ( هر چند ساده و کوتاه ) . مطلب فیلم روانی (پست بالا ) مربوط به سایت ویکی پدیا است. لطفا مطلب رو ویرایش کنید چون حذف میشه. البته نگران نباشید چون اکثر دوستان تازه وارد ، اوایل از این اشتباهات می کنند اما به مرور به راه راست هدایت می شن. البته برای بعضی ها هم خود ما ، راه راست را به سوی آنها کج می کنیم تا مشکلی پیش نیاد !

ارادتمند

سروان رنو

چشم ، ولی سروان مطالب بعضی کاربرا هم از سایت های دیگه است 




RE: سینمای وحشت - گرتا - ۱۳۹۰/۱۱/۲۳ عصر ۱۰:۲۳

Der Student von Prag

دانشجویی در پراگ

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1329071636_933_63861abf6d.jpg

فیلم دانشجویی در پراگ، محصول آلمان در سال 1913، از نمونه های اولیه ژانر وحشت محسوب می شود که از لحاظ بصری دربردارنده شکل اولیه برخی از مفاهیمی است که در فیلم های این ژانر فراوان مورد استفاده قرار می گیرد.

در این فیلم که کارگردانی آن را پل وگنر و استلان رای بر عهده داشتند،  پل وگنر، جان گاتوت و گرت برگر به ایفای نقش پرداختند.

فیلم، داستان دانشجویی به نام بالدوین است که در شهر پراگ تحصیل می کند. وی  که شمشیرزن ماهری نیز هست و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند، موفق می شود کنتسی را از غرق شدن نجات دهد. بالدیون که دانشجوی فقیری بیش نیست، نومیدانه عاشق کنتس می شود تا ابنکه روزی ساحری به نام اسکاپینلی به ملاقات بالدوین می آید و به او پیشنهاد امضای یک قرارداد می دهد؛ ثروت فراوان در ازای اینکه اسکاپینلی هر چه می خواهد از اتاق بالدوین بردارد. بالدوین یک لاقبا که می داند چیز به درد بخوری در اتاقش وجود ندارد، با شادی قرارداد را امضا می کند و اسکاپینلی در ازای مقدار زیادی پول، تصویر بالدوین را از داخل آینه بیرون می آورد و آن را با خودش می برد. بالدوین که گیج شده، اهمیت چندانی نمی دهد، چون به هر حال یک تصویر در مقابل ثروتی هنگفت اهمیت چندانی نمی تواند داشته باشد...

البته بالدوین به این فکر نمی کند که اگر بخواهد خودش را در آینه نگاه کند و تصویری نبیند، چه احساسی به او دست خواهد داد؟! یا اگر ببیند بالدوین دیگر، برای خودش راست راست در خیابان راه می رود و توجهی هم به او نمی کند...؟! شاید هم این نیمه دوم، در مواقع خاصی سر برسد و بساط عیش او را بر هم بزند..!

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1329072007_933_ea96c47ac0.jpg

فیلم دانشجویی در پراگ که از اولین فیلم های سینمای اکسپرسیونیست به شمار می آید، با استفاده از مفاهیم به کار رفته در افسانه فاوست و برخی آثار دیگر، با موفقیت رو برو شد و بعضی ایده های موجود در آن بعدا نیز در آثاری مثل متروپلیس به کار گرفته شد.

یکی از صحنه های به شدت اکسپرسیونیست فیلم، صحنه ایست که بالدوین با عده ای سر میز قمار نشسته و نور، افراد دور میز را از پس زمینه تاریک پشت سرشان متمایز می کند. افرادی که می بازند، یکی یکی در تاریکی محو می شوند و در نهایت، بالدوین برای چند لحظه تنها باقی می ماند و ناگهان تصویر خودش در مقابلش ظاهر می شود که او را دعوت به بازی می کند.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1329071562_933_97b230d7bb.jpg

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1329071858_933_d0b0a12bc6.jpg

یکی دیگر از صحنه های معروف فیلم هم زمانی است که تصویر بالدوین قدم به بیرون از آینه می گذارد و همراه اسکاپینلی می رود. بعدا فیلم های دیگر هم از صحنه های خروج تصویر از آینه به اشکال مختلف استفاده کردند. به علاوه، نمایش دادن دو بالدوین در یک فریم که در بعضی قسمت های فیلم شاهد آن هستیم، سبب می شود که این فیلم از نظر جلوه های ویژه نیز قابل توجه باشد.

با توجه به پیروزی نیروی شیطانی در پایان فیلم، می توان یکی از نقاط قوت دانشجویی در پراگ را (مخصوصا با توجه به زمان ساخت آن)، کلیشه ای نبودن پایان فیلم دانست. اسکاپینلی ساحر با اینکه حضور زیادی در فیلم ندارد، یکی از نمونه های اولیه شیاطین در فیلم های ژانر وحشت محسوب می گردد.

شاید یکی از انتقاداتی که بتوان به فیلم مطرح کرد، این باشد که پل وگنر- که بعدا در فیلم های دیگری از ژانر وحشت حضور موفق تری داشت- چندان مناسب نقش جوان دانشجو نیست، به خصوص اینکه در فیلم می شنویم که او شمشیرزن ماهر و شجاعی است، ولی اثر و نشانه چندانی از این گفته در خود بالدوین نمی یابیم.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1329072486_933_f94c05d79f.jpg

در یکی از قسمت های فیلم بالدوین قرار است با نامزد کنتس دوئل کند، ولی بیننده، تصویری از این مبارزه نمی بیند و فقط از طریق نوشته های فیلم، از نتیجه آن آگاه می شود. در شرایطی که قرارهای کنتس و بالدوین در فیلم، بدون هیچ دلیلی و احتمالا تنها برای اینکه جو ترسناک تری ایجاد شود، در قبرستان صورت می گیرد (!)، استفاده از صحنه دوئل در فیلم می توانست به ایجاد دلهره و ترس بیشتر کمک کند.

یکی دیگر از نکته های قابل توجه فیلم، حضور شخصیتی به نام لیدوشکا است که دختری است با ظاهری شبیه کولی ها که به بالدوین علاقه دارد و نسبت به کنتس حسادت می کند. این دختر که به فکر بالدوین است، از دیوار خانه ها بالا می رود و دزدکی افراد را نگاه می کند و عجیب این است که هیچ کسی متوجه حضور او نمی شود، حتی در زمانی که کاملا مقابل افراد ایستاده و آنها را زیر نظر دارد! آخر داستان هم دیگر او را نمی بینیم، ولی طبیعتا چیزی نباید عایدش شده باشد و مشخص نیست اصلا چرا چنین شخصیتی در فیلم حضور داشت!

فیلم دانشجویی در پراگ، در شهر پراگ فیلمبرداری شده است و در آن مناظری از بناهای تاریخی و قدیمی پراگ نیز دیده می شود که تماشای آنها امروزه و با گذشت حدود صد سال از ساخت این فیلم خالی از لطف نیست.

با این اوصاف، شاید برای افرادی که علاقه مند به مطالعه ژانر وحشت از ابتدای پیدایش آن هستند، این فیلم شروع خوبی باشد.




RE: سینمای وحشت - نوستالژیکا - ۱۳۹۰/۱۱/۲۵ عصر ۰۴:۳۶

نوسفراتو رو جدیدا دیدم. مو به تن آدم سیخ می شه. آدم تعجب می کنه چگونه با آن امکانات کم چنین دراکولای هراس آوری را ساخته اند. شب اول از ترس از خواب بیدار شدم! فیلم های جدید بیشتر سادیستیک هستند و شوکه کننده، اما هراسی که به اعماق وجود آدم نفوذ کنه در اونها دیده نمی شه. بیشتر خوی بهیمی آدم رو زنده می کنند. مفتش هم گرونه. جز فیلم حلقه که اون هم داستانش نامعقول و باورنکردنیه و کلا فیلم های وحشتناک ژاپنی ها همینطوریه یعنی وحشتناکه ولی نامعقوله. البته کسی از فیلم هراس آور شب بیست و نهم خودمون یاد نکرده که تمام فیلم های غربی رو تو جیبش می ذاره. وقتی این فیلم رو دیدم نوجوون بودم و شب با جیغ از خواب پریدم.




RE: سینمای وحشت - گرتا - ۱۳۹۰/۱۲/۷ عصر ۰۲:۰۶

گولم (غول)  1920

The Golem: How He Came into the World

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250338_933_588925dd68.jpg

یکی از نمونه های برجسته سینمای اکسپرسیونیست آلمان که سبب شد کارگردان و بازیگر آن پل وگنر به عنوان یکی از پیشگامان سینمای اکسپرسیونیست، جایگاهی در تاریخ سینما بیابد، فیلم گولم (غول) محصول 1920 می باشد. این فیلم با نام کامل تر گولم:چگونه به این جهان آمد، در اصل قسمت سوم از سه گانه گولم است که متاسفانه دو قسمت پیشین آن با نام های گولم (1915) و گولم و دختر رقصان (1917) امروزه از دست رفته محسوب می شوند.

در این فیلم پل وگنر، آلبرت اشتاین راک، لیدا سلمونوا و هانتس استارم به ایفای نقش پرداختند و کارگردانی آن را پل وگنر و کارل بوئس بر عهده داشتند. پل وگنر زمانی که در پراگ مشغول ساخت فیلم دانشجویی در پراگ (که پیش از این در مورد آن صحبت شد) بود، افسانه گولم* را از یهودیان پراگ شنید و تصمیم به ساخت فیلمی بر مبنای آن گرفت و در این راه از رمان گولم نوشته گوستاو میرنیک استفاده کرد که فیلمنامه فیلم در واقع اقتباسی از آن است.

داستان فیلم در رابطه با یهودیان پراگ در قرن شانزدهم میلادی است که توسط امپراطور مسیحی مورد تهدید و آزار قرار می گیرند و به آنها دستور داده می شود خانه و کاشانه خود را ترک کنند. خاخام جودا لوف** که از رهبران جامعه یهودیان پراگ است، تصمیم می گیرد تا با بهره گیری از جادو یک گولم ساخته و به آن جان دهد، به این امید که با یاری این غول موفق شود قوم خود را نجات دهد...

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250440_933_614918617f.gif

شاید گولم به عنوان یک نجات دهنده بد عمل نکند، ولی ممکن است این جادوی سیاه خاخام لوف، اثرات جانبی و مخربی نیز به همراه داشته باشد....

در این بین یکی از شوالیه های امپراطور به نام فلورین، عاشق میریام دختر خاخام لوف می شود و رابطه ای بین این دو شکل می گیرد، رابطه ای که ریسک بزرگی برای دختر یک خاخام محسوب می شود. شاید هم دستیار خاخام لوف که عاشق میریام است و نسبت به فلورین حسادت می کند، به فکر این بیفتد که گولم استفاده دیگری هم می تواند داشته باشد و می شود با آن فلورین را سر جای خود نشاند...!

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250517_933_162751e21e.jpg

****

می توان گفت فیلم های ترسناک اولیه در بستر سینمای اکسپرسیونیست آلمان شکل گرفتند و فیلم گولم از فیلم های تاثیرگذار در این رابطه بوده است. تاثیر این فیلم بر فیلم فرانکنشتاین جیمز ویل کاملا آشکار است و شاید بتوان شخصیت گولم را جد فرانکنشتاین دانست! فیلم متروپولیس فریتس لانگ هم به نوعی امتداد همین موضوع آدم مصنوعی و ساختگی بود که در این فیلم مطرح شد. مثل خیلی از آثار ترسناک آن دوره، این فیلم را امروزه به عنوان اثری قدیمی و به یادماندنی از دوران اولیه سینما می بینیم و نه به عنوان فیلمی که واقعا ترسیدن را از آن انتظار داشته باشیم. این نوع فیلم ها، حتی اگر موفق به ترساندن بیننده امروزی شوند، حس ترسی طنزآلود را به او منتقل می کنند.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250664_933_c2f7f3a241.jpg

یکی از امتیازات این فیلم، فیلمبردار آن کارل فرویند است که به عنوان فیلمبردار، دارای کارنامه درخشانی در سینمای اکسپرسیونیست می باشد و فیلمبرداری آثاری چون متروپولیس را بر عهده داشته است.  در این فیلم نیز، تقابل شدید نور و سایه و رنگ سیاه و سفید را می بینیم که جوی رعب انگیز را به وجود آورده است و به ویژه در نسخه دی وی دی این قدر این تمایز زیاد می شود که گاهی چشم ها به شکل حفره هایی سیاه در صورتی کاملا سفید به نظر می آیند. به علاوه، از هنرنمایی هانتس پولتزیگ در طراحی صحنه نیز نباید غافل بود که از سبک ساختمانهای قرون وسطایی، در خلق فضایی هراس انگیز بهره برده است.


http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250575_933_af9da0b5ae.jpg

بازیگری در این فیلم مثل دیگر آثار آن دوره توام با اغراق است. پل وگنر در نقش گولم در این فیلم، بیش از آنکه ترسناک باشد، بامزه و دوست داشتنی است. راه رفتنش بیش از اینکه شبیه غولی با گام های سنگین باشد، شبیه کودکی که تازه به راه افتاده، از آب درآمده است! در بعضی صحنه های فیلم حضور غول توام با طنزی ملایم است. یکی از قسمت های طنزآلود فیلم زمانی است که خاخام، غولی را که قرار است قومی را نجات دهد، تا فرارسیدن موقعیت مناسب، موقتا به کارهای دیگر می گمارد و بنابراین زنبیل به دست نجات دهنده خود داده و او را برای خرید سبزی و خوار و بار به بقالی محل می فرستد! البته بچه های کوچه و بازار هم با دیدن گولم ترسیده و فرار می کنند!

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330250778_933_9cb26bf644.jpg

 بعد از بازگشت از خرید هم غول به آشپزخانه فرستاده می شود تا بلکه بتواند در آنجا مفید باشد! گولم چندان بی رحم هم نیست و هم در مورد میریام دختر خاخام و هم در پایان فیلم در مورد بچه ها تا حدی احساسات نشان می دهد و بنابراین می توان گفت بیشتر غولی بی عقل است تا بی احساس!

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330251052_933_3cb74a87a3.jpg

یکی از سکانس های به یادماندنی فیلم زمانی است که خاخام لوف، در مجلس امپراطور تاریخچه قوم خود را به حاضران نشان می دهد و حاضران مجلس تصاویر مربوط به آن را به مدد معجزه خاخام، روی پرده ای شبیه پرده سینما می بینند. سکانس آماده شدن گولم توسط خاخام و دستیارش نیز از قسمت های خاطره انگیز فیلم است.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330251118_933_8e74fa7413.jpg

یکی از نکات قابل توجه در مورد این فیلم، این است که حوادث آن در پس زمینه ای سیاسی و اجتماعی اتفاق می افتد (مساله آزار جامعه یهودیان پراگ) و شاید در بین فیلم های ترسناک از این جهت اولین مورد باشد. بعضی کارشناسان، با توجه به وقایعی مثل هولوکاست، فیلم را مورد بازنگری قرار داده و در این خصوص دیدگاههای متفاوتی ارائه داده اند. عده ای از آنها فیلم را با توجه به بیان مساله آزار یهودیان پراگ، طرفدار یهودیان می دانند و عده ای دیگر به خاطر هاله خوف انگیزی که یهودیان را در برگرفته و استفاده خاخام از جادوی سیاه و نتیجه مخربی که به بار می آورد، فیلم را یهودی ستیز دانسته اند. این دسته عقیده دارند که این فیلم بیان کننده همان رویکردی است که بعدا توسط آلمان نازی دنبال شد. به نظر می رسد دیدگاه اول درست تر باشد، به ویژه اینکه خاخام لوف با نیتی خیر گولم را می سازد.

البته با وجود دیدگاه توام با احترام فیلم نسبت به یهودیان، نمی توان این مساله را که در فیلم یهودیان بیشتر همراه با رنگ های تیره نمایش داده می شوند و غیریهودی ها با رنگ چهره و لباس های روشن تر و این مساله احتمالا خصوصیت کهن بودن را در مورد یهودیان و نو بودن را در مورد مسیحیان القا می کند، نادیده گرفت.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330251199_933_48219cbbe2.jpg

در صحنه آخر فیلم، گولم را می بینیم که به بچه هایی که به وضوح یهودی نیستند ( متفاوت از کودکان یهودی که پیش تر در فیلم دیده ایم، هستند) علاقه نشان می دهد و توسط آنها از حرکت می ایستد و نیروی مخربش خاموش می شود و بعد یهودیان آمده و گولم یا همان نجات دهنده خود را می برند و در قلعه را هم پشت سر خود می بندند. سپس فیلم با نمایش آرم ستاره داوود و شاید این سوال در ذهن بیننده که "آیا به راستی یهودیان برای همیشه به درون قلمرو خود خزیدند؟" به پایان می رسد.

http://cafeclassic3.ir/imgup/933/1330251275_933_6241596f38.jpg

---------------------------------------------------------

*گولم در فرهنگ و افسانه های یهودیان، کالبد اولیه بی جانی است که بعدا به آن جان داده می شود. طبق برخی از منابع دینی یهود، خدا به کسی که به درجه بالایی از ایمان و عرفان برسد، توانایی آفرینش می دهد و آن فرد می تواند کالبدی بی جان (گولم) از خاک ساخته و در آن روح بدمد.

** خاخام جودا لوف یا یهودا لوف بن بظالل (1520-1609) از عالمان معروف یهودی است که داستان جان دادن به گولم توسط او از داستان های معروف در فرهنگ عامه یهودیان اروپاست.

 




RE: سینمای وحشت - مگی گربه - ۱۳۹۲/۲/۱۹ عصر ۰۶:۵۳

طعم خوش ترس !

13 فیلم برتر ژانر وحشت به انتخاب ویلیام فریدکین

ویلیام فریدکین در دهه هفتاد میلادی و در شرایطی که فیلمسازی جوان بود "جن گیر" را مقابل دوربین برد که به اعتقاد برخی از علاقه مندان سینما، هراس آورترین فیلم تاریخ سینماست. جالب اینکه فریدکین وقتی جن گیر را می ساخت تجربه ای در زمینه فیلم وحشت نداشت.

جن گیر در سال 1973 و براساس رمانی از ویلیام پتربلاتی ساخته شد و با استقبال چشمگیر تماشاگران و صاجب نظران مواجه شد.

فریدکین در مطلبی، از فیلم های مورد علاقه اش در ژانر وحشت گفته است. بیشتر انتخاب های فریدکین از فیلم های قدیمی این ژانر هستند که نشان می دهد کارگردان جن گیر دل خوشی از آثار متأخر این ژانر ندارد. آنچه می خوانید 13 فیلم برگزیده ژانر وحشت از دید فریدکین است که او دلایل انتخاب این فیلم ها را هم توضیح داده است:

The poster features a large image of a young woman in white underwear. The names of the main actors are featured down the right side of the poster. Smaller images of Anthony Perkins and John Gavin are above the words, written in large print, "Alfred Hitchcock's Psycho".

1. روانی (1960) – آلفرد هیچکاک

روانی اولین فیلمی بود که واقعا مرا ترساند و مرا به فکر انداخت که می توان فیلمی ساخت که واقعا مردم را بترساند. فیلم هیچکاک براساس داستانی از رابرت بلاچ ساخته شده بود و خود آن داستان نیز روایت مجددی از قتل های فردی به نام اوگین در منطقه ویسکانسین بود و من در شیکاگو بزرگ شده بودم که چندان فاصله ای با ویسکانسین ندارد.

اما زمانی که جن گیر را ساختم درک کردم که هیچکاک در روانی چه کرده است چرا که مهیا کردن مقدمات سکانس های هراس آور، ترسناک تر از خود آن صحنه هاست. هیچکاک قادر بود در روانی هر مخاطبی را بترساند.

File:Alien movie poster.jpg

2. بیگانه (1979) – ریدلی اسکات

 بیگانه برای من یک غافلگیری واقعی بود. معمولا فیلم هایی که داستان آنها در آینده می گذرد نمی توانند چندان ترسناک باشند چون در نهایت شما می دانید که همه چیز خیالی است؛ ولی اسکات چنان حسی از تردید در تماشاچی به وجود آورده بود که در زمان مواجهه با خود بیگانه و درک نحوه خلق آن، هر تماشاچی شوکه می شود.

به عقیده من دو صحنه که هراس آورترین صحنه های تاریخ سینما هستتند، صحنه قتل جنت لی در فیلم روانی و سوختن سینه شخصیت یان هارت در فیلم بیگانه است.

File:Rosemarys baby poster.jpg

3. بچه رُزمری (1968) – رومن پولانسکی

تصور می کنم کابوس بسیاری از زنان باردار، مواجهه با اهریمن باشد و در این فیلم مادر (با بازی میا فارو) کودکی را در خیالش مشاهده می کند که به معنای کامل اهریمن است و همین مسئله سبب هراس او می شود. اما نکته اصلی که در این فیلم توجه مرا جلب کرد، تاکیید بر وجود اهریمن درون ماست.

File:Lesdiaboliquesposter.jpg

4. شیطان صفتان (1955) – هانری ژرژ کلوزو

نسخه جدید این فیلم در دهه 1990 با بازی ایزابل آجانی و شارون استون ساخته شد ولی لطفا آن را فراموش کنید، چون نسخه اصلی پر از لحظات غافلگیر کننده است.

دو زن (با بازی سیمون سینیوره و ورا کلوزو) تصمیم به قتل مردی می گیرند و سعی می کنند جسد او را پنهان کنند اما تا به انتها شما از موفق بودن این قتل مطمئن نیستید و در انتظار بازگشت مرد برای گرفتن انتقام هستید.

تعلیق در این فیلم کاملا واقع گرایانه است و یکی از بزرگترین پایان های تاریخ سینما را در این فیلم شاهد هستید.

File:Onibaba 1964 film original poster.png

5. اونی بابا (1964) – کانه توشیندو

شاهکاری از سینمای ژاپن در ژانر وحشت. داستان پیرزنی که عروسش از او در دهکده ای دور افتاده مراقبت می کند اما این دختر رازی دارد که پیرزن تنها پس از کنجکاوی های فراوان به آن پی می برد؛ ولی این کنجکاوی او را در معرض تهدید اهریمن قرار می دهد.

فیلم با بهره گرفتن از افسانه های کهن ژاپنی، هنوز هم می تواند برای تماشاچی قرن بیست و یکمی جذاب باشد.

 SuspiriaItaly.jpg

6 و 7 . (Deep Red (1975 و (Suspiria (1977 – داریو آرجنتو

شاید بتوان گفت که این دو فیلم خالص ترین فیلم های این فهرست هستند؛ چون سایر فیلم هایی که من از آنها نام برده ام فیلم هایی پیرامون اهریمن ویا ارزش های انسانی هستند ولی این دو فیلم کلاسیک مملو از قتل و خونریزی هستند که بارها از آنها کپی شده بدون اینکه نامی از منابع اصلی برده شود.

آرجنتو بزرگترین استاد زنده ژانر وحشت است که نهایت استعداد خود را در این دو فیلم به نمایش می گذارد.

8. قصاب ( 1970) – کلود شابرول

یکی از هراس آور ترین سکانس های تاریخ سینمای وحشت را می توان در این فیلم دید؛ فیلمی که شاید اقتباس جدیدی از داستان «دکتر جکیل و آقای هاید» باشد. داستان فیلم همچون سایر آثار شابرول در شهر کوچکی می گذرد که قصاب آن در داخل مغازه فردی مودب و مردم دوست است اما پس از پایان زمان کار یک قصاب واقعی است!

File:Funny Games1997.jpg

9. بازی های سرگرم کننده (1997) – میشائیل هانکه

آزاردهنده ترین فیلم این فهرست، در مورد دو جوان روان پریش که خانواده ای را در ویلای شان مورد آزار و اذیت قرار می دهند. فیلم برداشتی آزاد از اخباری است که هر هفته می خوانیم ولی شاید با واقعیت آنها آشنا نباشیم.

Ilsposter.jpg

10. آنها (2006) – دیوید مورئو

اگر توجه کرده باشید اکثر فیلم های فهرست من قدیمی هستند و باید اعتراف کنم که علاقه چندانی به فیلم های کنونی ژانر وحشت ندارم ولی آنها یک استثناء است؛ چرا که همچون فیلم بازی های سرگرم کننده، بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.

فیلم روایت چند جوان است که در یک دهکده به آدم ربایی و شنکنجه و قتل مشغولند ولی شما تا سکانس پایانی از دلایل این اقدامات سردرنمی آورید ولی در نوع خود یک فیلم نادر محسوب می شود.

File:Thelodger1944.jpg

11. مسافر (1944) – جان برام

در مورد شخصیت Jack the Ripper فیلم های زیادی ساخته شده است اما به عقیده من مسافر بهترین آنهاست چرا که عمده زمان فیلم به تحقیق در مورد این شخصیت و احتمال های گوناگون در مورد آن می گذرد. قهرمان فیلم شخصیت لید کریگر است که در شرق لندن زندگی نمی کند ولی در آنجا رفت و آمد زیادی دارد و قتل هایش را بدون دلیل خاصی انجام می دهد.

بازی کریگر به قدری جذاب است که شخصیت جک را برای هر تماشاگری قابل باور می سازد.

File:Spiral staircase21.jpg

12. پلکان مارپیچ (1946) – رابرت سیودماک

مثل سایر فیلم های این ژانر، محور اصلی فیلم، مرد قاتلی است که با انگیزه خاصی به قتل زنان دست می زند ولی هویت او تا سکانس نهایی نامشخص است و در سکانس نهایی شخصیت لال دوروتی مک گوایر با او رو در رو می شود و البته نمی تواند هویت او را برای سایرین فاش کند.

فیلم پس از گذشت شش دهه هنوز یک شاهکار کلاسیک است.

File:TheTexasChainSawMassacre-poster.jpg

13. کشتار با ارّه برقی در تگزاس (1974) – تاب هوپر

شما در یک جاده روستایی مشغول رانندگی هستید که ناگهان توسط عده ای ربوده می شوید. نمای بیرونی این خانه کاملا عادی است اما در داخل آن عده ای حضور دارند که تفریح اصلی شان شکنجه و بریدن اعضای بدن با ارّه برقی است. این می تواند هولناک ترین کابوس هر کدام از ما باشد و جالب است که این فیلم براساس یک داستان واقعی ساخته شده که قاتل اصلی آن هرگز دستگیر نشد!

_________________________________________________________________________

منبع مطلب: لس آنجلس تایمز – 20 نوامبر 2007 ، ترجمه امیر رضا نوری زاده، منتشر شده در روزنامه همشهری – دوشنبه 12 آذر 1386 سال پانزدهم . شماره 4431




RE: سینمای وحشت - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۱۰/۳ عصر ۱۲:۵۸

سه فیلم ترسناک - یک واقعیت وحشتناک

وقتی بعنوان تماشاچی در ابتدای تیتراژ هر فیلمی به عبارت Based on a true story یا براساس یک ماجرای حقیقی برمیخوریم بی شک جذابیت فیلم برایمان دوچندان میشود چون بگونه ای میتوانیم خودرا به فضا و شخصیتهای فیلم نزدیکتر نموده و درکشان کنیم .حال اگر این فیلم در ژانر وحشت باشد که مسلما بردلهره مان بیش از پیش افزوده خواهد شد...

ابتدا بپردازیم به یکی ازترسناکترین جنایات سریالی واقعی قرن بیستم آمریکا : ماجرای اد گِین


ادوارد تئودور گِین در1906 از یک پدر الکلی ومادر متعصب مذهبی زاده شد.او در سایه برادربزرگترش هنری درجو مادرسالارخانه و زیر رگبار موعظه های مذهبی مادر درباب گناه بودن تمایلات نفسانی بزرگ شد.وی به غیر از مدرسه هرگز ازمحدوده خانه خارج نشد وتحت امر و سلطه مادرش باهیچ دختری رابطه برقرار نکرد.پس از مرگ پدر،هنری قصد سرباززدن از دستورات مادر وترک خانه راداشت که باعث تنش جدی بین دوبرادر گردیدوسرانجام در یک حریق هنری قربانی آتش شد درحالیکه پزشکی قانونی روی سرش اثرات ضربه های شدید گزارش کرده بود ولی کسی مقصر شناخته نشد.ادوارد که وسواس گونه به مادر خشکه مذهبش وابستگی داشت با مرگ مادردچار روان پریشی گردید.ابتدا ازقبرستانها شروع به سرقت جنازه زنان میانسال نمود تا جای خالی مادر را اینگونه پرکند.اما بتدریج بیماری او پیشرفت کردوتبدیل به نوعی نکروفیلیا (جسد دوستی)شد وتاکسی درمی جنازه ها تنها سرگرمیش گردید.متاسفانه مرورزمان وی راحریصترکردو اقدام به کشتار زنان ازسال 1957 نمود که حداقل دومورد آن به اثبات رسیده است.پلیس بامفقود شدن یک دختر جوان فروشنده بنام برنیس واردن به اد گِین مشکوک شدوباورود شبانه به خانه گِین جنازه بدون سر واردن را درحالیکه سروته آویزان بود وازدرون کاملا خالی شده بود کشف کرد.البته (خوشبختانه)بنظر میرسید مقتول ابتدا باشلیک گلوله جان باخته است.


بعلاوه کلکسیون وحشتناکی از سرهای بریده چروکیده در زیرتخت ،گردنبندهایی از انگشت انسان وجورابهایی از گوشت انسان وجمجمه های خالی بجای کاسه سوپ!و... از اکتشافات هولناک دیگر پلیس در خانه گِین بودند.ادوارد گِین دستگیر شد وباتشخیص بیماری روانی به انستیتوهای متعدد روان درمانی منتقل و در 1984دریکی از بیمارستانها دراثر نارسایی قلبی تنفسی به هلاکت رسید.اما آنگونه که در کتاب هارولد اسکپچر نویسنده بیوگرافی گِین آمده آخرین کشتار وی پس از مرگ او اتفاق افتاد! افسر بازپرس آرت شلی که اولین استنطاق را از او توام با خشونت به عمل آورده بود والبته به همین دلیل اقرار اولیه متهم بی ارزش شناخته شد، تحت تاثیر رفتار خودش با گِین و اقرارهای وحشتناک این جانی دیوانه اندکی بعد درجا سکته نمود وفوت کرد...

زندگی و شخصیت اد گِین الهام بخش سناریوی چندین فیلم سینمایی ژانر وحشت بوده است که سه مورد مطرح آن را برای شما عزیزان قید میکنم:

3- کاراکتر صورت چرمی درفیلم کشتاربااره برقی تگزاس1974 the texas chainsaw massacre


۵ دوست جوان دانشجو به یک مسافرت در طول ایالت تگزاس می روند . آنها در یکی از جاده های دورافتاده ایالت به دختر جوان گیج و مبهوتی برمیخورند که ناگهان جلوی چشمشان بطورجنون آمیز با اسلحه ای که همراه دارد خودکشی می کند . آنها باهراس سراغ کلانتر محلی میروند اما کلانتر سادیستی بجای کمک ، قضیه را پیچیده تر میکند پس بناچار برای کمک به یک خانه دور افتاده و مرموز مراجعه می کنند غافل از اینکه یکی از اهالی خانه که صورت چرمی نام دارد و یک قاتل زنجیره ای است قصد کشتن آنها را دارد ...

کارگردان این فیلم تاب هوپر و سناریو از تاب هوپر و کیم هنکل میباشد.بازی استثنایی بدون کلام گونار هانسن در نقش صورت چرمی توانست یک نوع وحشت متهوع Gore راخلق کند و طبق معمول به علت موفقیت آمیز بودن دنباله‌های این فیلم یکی پس از دیگری ساخته شدن که متاسفانه نتوانستند موفقیت قسمت اول راکسب کنند.

2- کاراکتربیل بوفالو در فیلم سکوت بره ها The Silence of the Lambs 1991 


کلاریس استرلینگ دانشجوی جوانی است که در کادر سازمان اف. بی. آی به کار و تحصیل اشتغال دارد طبق گزارشات میفهمدقاتل خطرنا کی مشهور به بیل بوفالو (با بازی تد لوین )چند زن راکشته و پوست تن آنها را کنده است .یکی از روسای کلاریس او را مامور رسیدگی به این پرونده میکند و توصیه میکند از دکتر هانیبال لکتر برای یافتن این قاتل بی رحم زنجیره ای حرف بکشد. اما دکتر لکتر ضمن اینکه روان شناسی نابغه است خود به گونه ای دیگر قاتل خطرناکی است که در زندان به سر می برد. دکتر لکتر که به آدمخواری شهرت داشته وهمسرش را خورده است و پشت درهای بسته زندان امنیتی است...

پس از انتشار رمان پرفروش سکوت بره ها نوشته توماس هریس در سال 1988، فیلم معروف «سکوت بره ها» در سال 1991 اکران و  به یکی از به یاد ماندنی ترین فیلمهای تاریخ سینما بدل شد. این فیلم همچنین برنده پنج جایزه اصلی اسکار یعنی جایزه بهترین فیلم، بهترین بازیگر اول مرد(آنتونی هاپکینز)، بهترین بازیگر اول زن(جودی فاستر)، بهترین کارگردان (جاناتان دمی)و بهترین فیلمنامه اقتباسی (تد تالی)سال شد.

و اما پر آوازه ترین و نزدیک ترین فیلم به ماجرای اد گرین فیلم "روانی" است:

1- کاراکتر نورمن بیتس در فیلم روانی Psycho 1960

مارین کرین پولهای کارفرمایش را می دزدد وبا فراراز شهر بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام نورمن اداره اش می کند، اقامت میکند.نورمن به او می گوید که همراه مادر روانی اش در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که، ماریون از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و زیر دوش – ظاهرا به دست مادر نورمن - به قتل می رسد. نورمن آثار قتل را پاک می کند و جسد ماریون و اتوموبیلش را در باتلاق می اندازد. در ادامه سام به همراه خواهر ماریون لی لا (ورا مایلز) و یک بازرس بیمه به نام آربوگاست (بالسام) به جستجوی «ماریون» می آیند.. در ادامه ماجرا و طی اتفاقاتی مشخص میشود مادر نورمن به دلیل اختلاف عقیده و تحمیل اراده بر وی سالها پیش به دست او کشته شده و نورمن جسد مادرش را هنوز در رختخوابش در خانه نگه داشته. نورمن پس از قتل به نوعی دچار روان پریشی و اختلال شخصیت گشته و هر روز نقش مادرش را به شیوه عوام فریبانه ای بازی میکند تا دیگران متوجه مرگ او نشوند.

فیلم «روانی» هیچکاک با سناریوی جوزف استفانو طی یک نظرسنجی وحشتناک ترین فیلم تاریخ سینما و جزو میراث فرهنگی آمریکا اعلام شده است.بازی آنتونی پرکینز در نقش نورمن بسیار درخشان است واین فیلم نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل زن (جنت لی)، بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلمبرداری، بهترین کارگردانی گردید ولی متاسفانه موفق به دریافت هیچیک نشد.

****************************

ضمن تشکر از بذل توجه شما عزیزان در تهیه مطلب فوق از منابع ذیل بهره برداری شد:

http://www.hlntv.com/slideshow/2013/10/18/5-horror-films-really-happened

http://www.biography.com/people/ed-gein-11291338

http://www.wisconsinsickness.com/ed-gein/

http://naghdefarsi.rozblog.com/post/1740

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1_%D8%A8%D8%A7_%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8​%B1%D9%82%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%AA%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B3_%28%D9%85%D8%AC%D9%8​5%D9%88%D8%B9%D9%87_%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%29

http://www.ibna.ir/vdch-vnzz23n6kd.tft2.html

http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/6558-the-silence-of-the-lambs.html




RE: سینمای وحشت - پرشیا - ۱۳۹۳/۸/۱۰ عصر ۰۲:۵۸

بازیگران ژانر وحشت؛ از دیروز تا امروز:

نام فیلم: کابوس خیابان الم (Nightmare On Elm Street)

کاوبس خیابان الم

بازیگر: Robert Englund

robert englund

***************

نام فیلم: جن گیر (The Exorcist)

exorcist

بازیگر: Linda Blair

linda blair

************

نام فیلم: بچه ی رزماری (RoseMary's Baby)

بچه ی رزمری

نام بازیگر: Mia Farrow

میا فارو

*******************

نام فیلم: کشتار اره برقی تگزاس (The Texas Chain saw Massacre)

کشتار اره برقی تگزاس

نام بازیگر: Gunnar Hansen

گونار هنسن




RE: سینمای وحشت - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۹/۸ صبح ۰۸:۱۲

(۱۳۹۰/۱۱/۹ عصر ۱۰:۳۱)آوینا نوشته شده:  

نطفه‌اي سياه در داماني پاك



«بچه رزماري» سومين اثر از تريلوژي آپارتماني رومن پولانسكي، بيشتر از آن كه نشان مي‌دهد قابل تامل است. فيلمي كه در اواخر دهه هفتاد جنجالهايي را برانگيخت و ...
... بچه رزماري ممكن است يك شاهكار نباشد اما يكي از تاثيرگذار ترين و قابل تامل‌ترين آثار دهه هفتاد سينماست. بچه رزماري هنوز بين آدمها زندگي مي‌كند و هنوز به بهترين نحو از او پرستاري مي‌شود اما رزماري ديگر وجود ندارد.

با تشکر از نقد جامعی که خانم آوینا درباره این فیلم آورده اند. چند نکته خواندنی نیز بنده اضافه میکنم:

رمان بچه رزماری در سال 1967 توسط ایرا لوین نوشته و به چاپ رسید و ظرف مدت کوتاهی چنان استقبال شد که بلافاصله در سال 1968 رومن پولانسکی آنرا به فیلم برگرداند. بچه رزماری حواشی فراوانی پیامد اکرانش داشت.  داستان درباره زن جوان مانهاتانی است که همسرش برای رسیدن به شهرت و ثروت با شیطان پرستان همدست شده تا زنش فرزندی از شیطان به دنیا آورد.

این سوژه شاید آنقدر نحس و مخرب بود که بیش از همه گریبان خود پولانسکی را گرفت و یک سال بعد همسر هنرپیشه جوانش شارون تیت که هشت ماهه باردار بود توسط فرقه شیطانی مانسون به وضع فجیعی به قتل رسید.میگویند مانسون در جایی اقرار کرده که این فیلم مورد ستایشش بوده است...

از زنجیره اتفاقات پیرامون فیلم میتوان به واقعه طلاق ناگوار میا فارو (هنرپیشه نقش رزماری) اشاره کرد . او برگه های غیرمنتظره طلاق نامه اش از فرانک سیناترا را درجریان فیلمبرداری همین فیلم دریافت کرد. بعلاوه ویلیام کسل تهیه کننده فیلم نیز پس از اکران فیلم ، نامه های تهدید به مرگ زیادی را دریافت کرد و وی بزودی بعلت نارسایی شدید کلیه در بیمارستان بستری گردید. همان بیمارستانی که کریستف کومدا خالق موسیقی فیلم بچه رزماری در آن بستری و کمی بعد بعلت لخته خون درمغز (همان بیماری کشنده هاچ دوست رزماری در فیلم) درگذشته بود... یاحق

http://www.hauntedamericatours.com/toptenhaunted/SCAREYMOVIES.php




RE: سینمای وحشت - جروشا - ۱۳۹۴/۱۱/۱۴ صبح ۱۲:۳۳

سلام. بذارین از اول تکلیفمون رو روشن کنیم شما آدم ترسویی هستید یا نه؟ آیا فیلمهای ژانر وحشت مورد علاقه تونه؟

نه اشتباهی عکسشو نذاشتم سوژه، کمدی مستر بین نیست! خواستم بگم منم مثل ایشون کلا خیلی شجاعم و فیلمهای وحشتناک رو تنهایی که اصلا-  اما وقتی تو جمع خانواده یا دوستام زورکی تماشا میکنم همیشه جزییات اونها رو از لابلای انگشتام که روی جفت چشام فیکس میشن مشاهده میکنم! :)

از شوخی گذشته باید اعتراف کنم تو دنیای واقعی تنها موجود واقعی برای من که میتونه ترسناک باشه دلقک ها هستند. من حتی از خنده دارترینشون هم خوف دارم. اما حتما فقط من تنها نیستم که این حس رو دارم خیلی ها مثل منند.

البته این ترس از نوع مرضیش (فوبیا) یک واژه اختصاصی داره: Coulrophobia و گرچه طبق آمار نسبت یک در 200 میلیون نفر، این ترس کشنده رو دارن اما به گزارش منابع علمی این «دلقک هراسی» از بیست سال پیش به این ور داره بیشتر و بیشتر شیوع پیدا میکنه. پس تا پایان این مقاله با من همراه باشید تا دلیل شایع شدن کول روفوبیا  و همینطور ترس اون خیلی ها، رو بفهمید. اینم بگم اگه آدم ترسویی هستید از خوندن بقیه نوشته ام بی خیال شید، چون ممکنه شب خواب وحشتناک ببینید:(

بهتره با پیروی از ارسال های دوستان منم از یه سایتی به اسم whatculture.com که ده تا از ترسناکترین فیلمهای دلقکی تاریخ رو لیست کرده، 5 تای اول رو بگم تا به اصل مطلب خودم برسم:

5- دلقک زامبی درZombieland

جالبیش اینه که تو زامبی لند دلقک فقط در دو صحنه ظاهر میشه اولیش یک توهمه! کلمبوس قهرمان فیلم که معدود آدم سالم باقی مونده درایالات متحده زامبی هاست، معتقده « تنها چیزی که بدتر از یه زامبی میتونه باشه یه دلقکه!» (منم باهاش هم عقیده ام) - حالا اولش آقا تشریف میبره حموم و زیر دوش یک دلقک میبینه! یک توهم ترسناک دلقکی. دومیش واقعیه در اوج هیجان فیلمه که کلمبوس برای نجات عشقش و دوستاش مجبور میشه با این ترسش مواجه بشه و بهش غلبه کنه.

4- کاپیتان اسپالدینگ در The Devil’s Rejects

در ادامه فیلم خانه هزار جسدی ، که درباره کشتار وحشیانه توسط خانواده قاتل فایرفلای هست. قسمت دوم این فیلم وحشتناک با نام امتناع شیطان اکران شد که درباره دو قاتل روانی وحشیه که از نسل این دیوونه ها باقی موندن و توسط کلانتری به اسم ویدل که داداشش رو این خانواده به قتل رسوندن تعقیب میشن. اسپالدینگ که خودشم یه پا قاتل دیوونه س، در فیلم اول رل کمکی داشته اینجا بعنوان پدر یکی از جانی ها میره به دنبال اونا تا دوباره خانواده رو دور هم جمع کنه و از خانواده محترم دربرابر خطر کلانتر ویدل حمایت کنه!

3- عروسک دلقک در Poltergeist

من هیچوقت نفهمیدم مردم چرا عروسک های وحشتناک میخرند؟ مخصوصا که دیگه عروسک یک دلقک وحشتناک باشه! هر چند بعد پخش این فیلم فروش عروسکهای دلقک وحشتناک چند برابر شد! خلاصه فیلم اینه که روح شیطانی تصمیم میگیره وجود یک دلقک عروسکی رو تسخیر کنه و باعث کابوسهای ترسناک برای بچه ها بشه، اما اگه بشه یک نتیجه گیری اخلاقی از این فیلم کرد اینه: دلقکها بد هستند، عروسکهای دلقک بدتر.

2-  دلقکهای قاتل در Killer Klowns from Outer Space

خوب همه جور دلقک ترسناک دیده بودیم غیر از دلقکهای فضایی! یا خدا! این دلقکهای شیطانی فضایی به کره زمین تشریف فرما میشن تا انسانها رو برای بقا خودشون به بردگی بگیرن. سفینه شون هم شبیه یک چادر بزرگ سیرکه و آدمایی رو که میگیرن در یک اقدام هنری درلفاف بزرگی از پشمک صورتی نگهداری میکنن! برای اینکه بفهمیم چه حد اینا خطرناکند کافیه بگم یکی از این دیوونه ها یک پلیس بدبخت رو می کشه تا یک عروسک پلیس اوریجینال! داشته باشه.

1-پنی وایز در It

و اما این دلقک ترسناک مربوط به مینی سریال تلوزیونی IT سال 1999 هست که براساس داستان وحشتناکی به همین نام از نویسنده مشهور معاصر استیوِن کینگ اقتباس شده و جالبیش اینه که بعضی جامعه شناس ها شیوع ترس از دلقک در فرهنگ غربی رو ناشی از همین شخصیت ترسناک قاتل افسانه ای میدونن! IT پروژه فیلم شدنش هم از 2015 کلید خورده. دلقک ترسناکی که سی سال یه بار ظهور میکنه و با تسخیر آدمها و دراختیار گرفتن فکر و ذهن اونا مجبورشون میکنه با بدترین و بزرگترین ترس عمرشون روبرو بشن بعد دخلشونو میاره. البته IT  بیشتر دوست داره انسانهای بیگناه و معصوم رو که همون بچه ها باشن زهره ترک کنه چون طعم ترس اونا براش خوشمزه تره! ولی شما که آدم بزرگین فکر کنین شبونه خوش خوشک دارید تو خیابونی آروم یه پیاده روی رویایی میکنید یهو صدایی زیر پاتون بگه دالّی! zzzz::

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خوب بریم سر اصل مطلب:

جان وین گیسی شخصیت خیلی مشهوری بود چرا؟ چون در تمام محیطهای مجازی و غیرمجازی و علمی و پزشکی و خلاصه همه جا به عنوان Real Killer Clown یا دلقک قاتل واقعی شناخته شده. اون در بین سالهای 78-72 درحالیکه یک عضو محترم اتاق بازرگانی دس پلینز و از فعالان حزب دموکرات بود و در تمام جشنهای کودکان شهر در لباس دلقکی به نام پوگو ظاهر میشد، درواقع در پشت پرده یکی از ترسناکترین قاتلای سریالی آمریکا بود. گیسی در همین مهمونی ها یا در پارکها پسرای نوجوون یا جوون رو به بهونه آموزش تردستی یا تماشای فیلمهای مستهجن به خونه اش می برد و پس از تجاوز اونها رو میکشت. 33 قتل ثابت شد کار اون بوده که 28 تا جنازه فقط در زیرزمین خونه اش تلنبار کرده بود! اون محکوم به اعدام با تزریق پس از گذراندن 14 سال حبس با اعمال شاقه شد. سال 1994 که موعد اجرای حکم مرگش رسید او در مصاحبه ای تلفنی با یکی از خبرگزاریهای محلی شیکاگو گفت: « درباره من یازده كتاب ، سی و یک نامه، دو تا فيلمنامه، يك فيلم، يك نمايشنامه، 5 ترانه و بالای پونصد مقاله نوشته شده، حالا دیگه حرفی باقی نمونده که بگم تازه انگیزه ای هم برای جواب به این مزخرفات ندارم» !!!


اما مشهورترین سریال دلقکی وحشتناک که با الهام از شخصیت شخیص این جان وین در ژانر ترس ساخته شده فصل چهارم از سریال مشهور داستان ترسناک آمریکایی American Horror Story با عنوان Freak Show است که از اکتبر 2014 تا ژانویه 2015 پخش شد و درباره دلقک عجیب الخلقه ای بنام Twistyبود که تو سیرکی کار میکرد و قتلهایی که اون دور و ور اتفاق میفتاد... گرچه ربطی به این قضیه نداره ولی جالبه بدونید لیدی گاگا در فصل پنج این سریال مشهور و پرطرفدار- هتل در نقش یه کنتس وحشتناک بازی کرده و به عنوان هنرپیشه اصلی مینی سریال برنده گلدن گلوب هم شده! البته باتوجه به گریم های ترسناک و عجیب غریب چهره لیدی گاگا در اکثر کلیپ هاش ایشون در بیشتر مواقع دست کمی از یک دلقک ترسناک نداره!tajob




RE: سینمای وحشت - مراد بیگ - ۱۳۹۵/۱۰/۳ عصر ۰۷:۴۸

اعتقاد به ارتباط با ارواح برای آگاهی از زندگی پس از مرگ را میتوان به تمدن های باستانی سرتاسر جهان در هزاران سال پیش نسبت داد.

ارتباط با ارواح به شکل اسپریتیسم یا احضار ارواح پدیده ای بود که از حوالی سال 1840 میلادی در کشور های اروپایی و آمریکایی بشدت رایج شد و رفته رفته طرفداران بیشماری را به سوی خود جلب نمود، گزاراشاتی دالّ بر احضار روح و ارتباط با او  از طریق ضربه یا جابجایی اشیا.

گسترش چنین شایعاتی در بروز پدیده های فیزیکی منتسب به ارواح، برخی از صاحب نظران را برآن داشت که دنبال دلایل علمی برای این مقوله تازه رواج یافته باشند.

اغلب ایشان دست بدامن نظریه مغناطیس حیوانی- فرانتس مسمر که در مورد هیپنوتیزم بیان گشته بود گردیدند، در این میان آموزگاری فرانسوی بنام هیپولیت ریویل با ردّ این نظریه،شخصا سکاندار کشف علت اصلی آن گردید،برای اینکار به همکاری با تعدادی مدیوم (احضار کننده روح) پرداخت و لیستی از سئوالات گوناگون تنظیم نمود که در حضور ارواح مطرح کند،ظاهرا در جریان یکی ازاین ارتباطات ، روحی خود را آلن کاردک معرفی نموده و اظهار داشته در زندگی قبل مرگش کشیش بوده است،زآن پس ریویل  نام مستعار آلن کاردک را برای خویش برگزیده، به تالیف چند کتاب در حوزه ی اسپریتیسم  اقدام نموده و در ترویج و قاعده مند نمودن آن تلاش بسیار میکند.

در سال 1978انجمن فیزیک دانشگاه سنت پطرز بورگ، هیئتی را مأمور به مطالعه در این باب میکند،بررسی های فراوان اما همه اعلان کننده این امرند که پدیده های مربوط به احضار ارواح به علت حرکات ناخودآگاه و اشتباه ضمیری میباشد،و احضار ارواح ادعایی بیش نیست.

چنین تحقیقاتی با زیر سئوال بردن نظریات امثال کاردک باعث انزوال پدیده اسپریتیسم و ریزش طرفداران آن شد.

در سال 1920 توماس آلوا ادیسون مخترع معروف و مشهور آمریکایی - مخترع گرامافون - در مصاحبه ای با مجله معتبر  Scientific American ابراز میدارد:به نظر این موضوع امکان پذیر است که بتوان دستگاهی ساخت، آنقدر ظریف و حساس که اگر اشخاصی در دنیای دیگر وجود داشته باشند یا بخواهند با ما در این دنیا در ارتباط باشند، به کمک این دستگاه به آنها این فرصت را بدهیم تا خود را بهتر بیان کنند تا اینکه بخواهیم شاهد واژگونی میزها، حرکات سریع در تخته لوح احضار، استفاده از مدیوم‌ها و استفاده از روش‌های خام و قدیمی جهت ارتباط با این اشخاص باشیم.

این نقل قول به سرعت تبدیل به تیتر اول روزنامه های مشهور آن دوران میگردد و با وجود تکذیب شخص ادیسون ،اما روح تازه ای در کالبد نیمه جان  پدیده ی اسپریتیسم دمیده و تفکر EVPرا پایه گذاری می نماید.

EVP یاپدیده ی صدای الکترونیکی،یعنی صداهایی که در ضبط الکترونیکی پیدا میشوند،بسان صحبت کردن یک انسان، که با بالا بردن حساسیت دستگاه  ضبط کننده نسبت به صدای محیط ،  امواج ولگردی که در هوا وجود دارند یادر پس زمینه یافت میشوند دریافت و ضبط میگردد و با باز پخش مجدد، امکان کشف آن بوجود می آید.

با اختراع نوار مغناطیسی برای ضبط و پخش صدا توسط فریتز فلامر در سال 1928 و جایگزینی آن بجای دستگاههایی همچون گرامافون  ، تحقیقات در مورد این پدیده نوظهور، بدلیل سهولت در باز پخش صدای ضبط شده سرعت بیشتری گرفت و علاقمندان  زیادی را از هر طیف بخود جلب نمود .

اما به یقین میتوان عنوان کرد پدیده EVP عمده محبوبیت خود را به دو مرد  با دو عملکرد متفاوت مدیون است.

نخست عکاسی آمریکایی بنام آتیلا وان اِس زالای که از دو صنعت عکاسی و ضبط صدا در پیشبرد هدفش یاری می جست،هر چند از اولی طرفی نبست ولی توسط صدانگارِ دست ساختش، موفق به ضبط این اصوات ناشناخته و غیر قابل وصف گردید.

دومی نویسنده، فیلسوف و روانشناس لتونی تبار بنام کنستانین رایودیف میباشد که با خواندن کتاب صداهایی از فضا  نوشته ی فردریش یورگنسن (مستند سازی که هنگام ضبط صدای پرندگان و پخش آن متوجه صدای پدر متوفی خود شده بود) و ملاقات چند باره ی او علاقمند به فعالیت در این زمینه گردیده ، با همکاری هانس بندر به ضبط این اصوات ناشناخته مبادرت نمود، روش کار این بود که  رادیویی را در یک فرکانس خالی روشن نموده و همزمان با ارتباط شفاهی با منبع احتمالی EVP ،تمامی را ضبط و ثبت مینمود .اودر سال 1968 با چاپ کتابی با عنوانWhat is inaudible becomes audible در همین موضوع به موفقیت بزرگی دست یافت.

EVP،پروژه ی ضبط صدای مردگان ونیز تصویر آنان همچنان بصورت مخفیانه ادامه دارد.

White Noise - 2005

فیلم سینمایی صدای سفید فیلمی ماوراءالاطبیعه،ترسناک و درام محصول مشترک سه کشور آمریکا ،کانادا و کینگدام -به کارگردانی جفری ساکس کارگردان انگلیسی در سال 2005،تهیه شده در شرکت برایت لایت پیکچرز می باشد.

آنا ریورز (با بازی چاندرا وست) نویسنده موفق که برای ملاقات با ناشر کتاب جدیدش (The eternal wait) به یک مسافرت چند روزه می رود، به طرز نامعلومی ناپدید می شود.پلیس معتقد است براساس مشاهدات بدست آمده وی غرق ومفقود شده است؛ ولی همسرش جاناتان (با بازی مایکل کیتون)حاضر نیست این واقعیت را بپذیرد تا اینکه مردی بنام ریموند پرایس (ایان مک نیس)اظهار میدارد، آنا از دیار مردگان با وی ارتباط صوتی برقرار نموده...

http://www.imdb.com/title/tt0375210/

صدای سفید در مقایسه با دو فیلم حلقه (2002) و پالس(2006) علیرغم هزینه کمتر برای ساخت فیلم ، موفقیت مالی بمراتب بهتری را دارا گشت.




RE: سینمای وحشت - barbood - ۱۳۹۶/۸/۸ عصر ۰۸:۳۱

درود.

سری فیلم های the grudge و jeepers creepers و فیلم shutter تو این ژانر واقعا عالی بودن .. البته jeepers یه رده از اون فیلم ها پایین تره .....




RE: سینمای وحشت - زرد ابری - ۱۳۹۶/۸/۲۲ صبح ۱۰:۵۱

با درود

امروز در حال مرور صفحات کافه بودم که متوجه این بخش جالب شدم.ژانر پرفروش و جذاب سینمای وحشت.باید اعتراف نمایم زیاد اهل این ژانر نیستم ولی چند فیلم  را که واقعا ارزشمند هستند و از دیدنشان لذت بردم را خدمت شما عزیزان به مرور معرفی خواهم نمود.

wrong turn یا همان پیچ اشتباهی یا پیچ اشتباه که به نظرم پیچ اشتباهی ترجمه بهتری است.

توصیه بنده به دوستان فقط قسمت شماره یک آن است که در سال2003 ساخته شد و متاسفانه تا این لحظه دوبله هم نشده است.شش فیلم دیگر بعد از این نسخه ساخته شد که به نوعی ادامه این مجموعه را تشکیل میدهند ولی هیچکدام به فیلم اول حتی از نظر جذابیت نزدیک هم نمی شوند و فیلمهای به شدت ضعیفی هستند.بازیهای درخشان دزموند هرینگتون و الیزا دوشکو شاید یکی از دلایل این تفاوت باشد و کارگردانی بی نظیر راب اشمیت و خلق لحظات پر اضطراب و تعلیق هیچکاکی او را نباید نادیده گرفت.

لینک دانلود تمامی این مجموعه با زیرنویس پارسی

https://heydl.org/3887/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-wrong-turn/




RE: سینمای وحشت - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۶/۹/۱۹ صبح ۰۲:۲۰

از آخرین فیلمی که در ژانر وحشت دیده‌ام، زمان زیادی میگذرد. اساساً در این سن و سال ـ با گرفتاری‌های زندگی، دور این فیلم‌ها نمی‌چرخم و فیلم‌های شاد و موزیکال و روحیه‌بخش را ترجیح میدهم

ولی چند شب قبل در نت برخوردم به یک فیلم کلاسیک ترسناک، که نسخه‌ی ویدیوئیِ دوبله‌اش را سال 1377 دیده بودم و آن‌زمان برایم جالب بود: فیلم ایتالیاییِ ضد مسیح (شیطان) (1974). به کارگردانیِ آلبرتو دو مارتینو و بازیِ کارلا گراوینا، مِل فرر، آرتور کندی، آلیدا والی و آنیتا استریندبرگ؛ و البته موسیقیِ انیو موریکونه.

عنوان اصلی فیلم: L'anticristo

مشخصات فیلم در: IMDB

پوستر فیلم ضد مسیح-1974

داستان فیلم:

دختری فلج از دو پا موسوم به ایپولیتا (گراوینا)، که از درمان خود توسط کلیسا ناامید شده است و از کمبود محبت رنج می‌برد [پسرعمویش ـ که محبوب اوست ـ به او کم‌توجهی میکند و پدرش (فرر) در پی کشته‌شدن مادرش در حادثه‌ی اتومبیل، با منشی‌اش (استریندبرگ) رابطه برقرار کرده و قصد ازدواج دارد]، نزد پدر روحانی (کندی) اعتراف میکند که مایل است روح خویش را به شیطان بسپارد. و آنگاه، شیطان بر روح او حاکم می‌شود ... .

سکانس‌های تأثیرگذار فیلم:

ایپولیتا، در عالم رؤیا، پاهای خود را سالم می‌یابد؛ آنگاه در یک مکان قدیمی که مورد بازدید توریست‌هاست، پسری جوان‌تر از خود را اغوا میکند.

دویدنِ ایپولیتا، با کالبد شیطانی‌اش، روی پله‌های کولوسئوم ـ با کات‌های پیاپی به نماهای ابتداییِ فیلم، که مردی مجنون را نشان می‌دهد که از صومعه‌ای مقدّس گریخته و خود را از پرتگاهی به پایین می‌افکند.

-----------------

فیلم، در زمان ساخت‌اش، نقدهای مثبتی دریافت نکرده بود؛ و مثلاً لئونارد مالتین آن را یک کپیِ ضعیف و بی‌لُطف از فیلم جن‌‌گیر (1973) دانسته بود. ولی گراوینا در این فیلم بازی درخشانی ارائه می‌دهد و به خوبی روح دردمند دختری را که آماده‌ی قبول فرامین شیطان شده به تصویر می‌کشد. دیدنِ آلیدا والی، زنِ دلباخته‌ و فراموش‌ناشدنی فیلم سنسو (1954) هم، که با چهره‌ای شکسته در نقش خدمتکار خانه در این فیلم حضور دارد، جالب و البته مایه‌ی ناامیدی است.

بخشی از این فیلم را در نماشا گذاشته‌ام.




Cure - 1997 - مراد بیگ - ۱۴۰۱/۲/۳۰ عصر ۱۰:۱۷

دکتر ، می توانم چیزی به شما بگویم ؟ همه چیزهایی که قبلاً در درون من بودند ، اکنون همه آنها بیرون هستند ، بنابراین من می توانم همه چیزهای درون شما را ببینم ، دکتر اما درون من خالی است ؛


تمرکز... اعتقاد... انتظار... تصور... ارتباط...

وقتی هیئت سلطنتی منصوب از سوی لوئی شانزدهم شامل بزرگانی چون لوران لاوازیه شیمی دان مشهور ، دکتر اینیاس گیوتین و به ریاست بنجامین فراکلین  در فرانسه نظریه ی مغناطیس حیوانی فرانتس مسمر را نفی نموده و هیپنوتیزم را نتیجه ای جز قدرت تلقین و توهمات بالای او نیافتند ، گمان نمی کردند که علیرغم چنین سرشکستگی و بی اعتباری که برای او حاصل گشته با پیشرفت علم در سایه ی  گذر زمان و پس از یک قرن با دریافت عنوان لقب پدر روانشناسی و هیپنوتیزم از سوی فروید به شهرت جهانی دست یابد . علمی که سایکو آنالیز یا روان کاوی به عنوان یکی از شناخته شده ترین روشهای درمانی قرار است بر پایه ی آن بنا گردد.

"کفر" اثر مسمر


فیلمهای حوزه ی وحشت  در ژاپن را عمدتا با فیلمهایی چون کوایدان (1964) ساخته ی ماساکو کوبایاشی ، حلقه (1998) ساخته ی هیدئو ناکاتا و آزمون بازیگری (1999) ساخته ی تاکاشی میکه می شناسند ، اما در این بین نمی توان از کنار نام کیوشی کوروساوا* که فیلم مرموزی را در این ژانر و با بازی کوجی یاکوشو کارگردانی نموده به سادگی گذشت.


فیلم سینمایی درمان(1997) بر پایه ی موضوعی باور پذیر و واقع گرایانه ،  داستان کارآگاهی را بیان می کند که در حال بررسی پرونده ی یکسری قتلهای عجیب است ، در هر مورد مجرم پس از این عمل و بر بالای جنازه پیدا و دستگیر می شود در حالی که ادعا می کند چیزی بخاطر نمی آورد. اما جمله ی موارد در یک امر مشترک هستند ، قربانیان بر اثر از دست دادن خون ناشی از زخم ایجاد شده به شکل X در گلو جان خود را از دست داده اند. ناگهان پلیس مردی به نام مامیا را با بازی ماساتو هاگیوارا که از اختلال حافظه رنج می برد بازداشت می کند ، تاکابه (کاراگاه پرونده با بازی یاکوشو)  متقاعد شده است که مامیا مسئول قتل‌ها است ، زیرا او قدرت هیپنوتیزم فوق‌العاده‌ای دارد ...


فیلم از یک فیلمنامه ی قوی برخوردار است ، در ابتدای آن گمان می کنید که قرار است مانند یک داستان پلیسی جنایی معمولی دنبال شود ، اما ناگهان یک چرخش عجیب معادلات شما را برهم می زند و ما را با رازی بیمارگونه مواجه می کند ؛


این فیلم ترکیبی درخشان از روانکاوی و هیپنوتیزم را ارائه می کند که بر قرارداد زندگی جامعه ی کشور ژاپن پایه گذاری شده است ، در کشوری که سلسله مراتب و کارگروهی جزء لاینفک زندگی اجتماعی است دیدن مردی که با وجود جایگاه بالای اجتماعی مجبور است از همسر روانی خود مراقبت نماید مایوس کننده به نظر می رسد، و در طرف مقابل تماشاگر هر لحظه ای که خود را در مقابل ضد قهرمان داستان تصور می کند زمان و مکان برایش نامفهوم می شود .




این فیلم با تحسین شدید منتقدان در ژاپن و در سطوح بین‌المللی روبرو می شود من جمله ژان میشل فرودون روزنامه نگار و منتقد مشهور فرانسوی (دبیر وقت صفحه ی سینمایی روزنامه ی لوموند)که از دید ایشان کارگردانی کوروساوا و همچنین صحنه‌های بصری و فضای فیلم بسیار تحسین برانگیز جلوه می نماید  .

کیوشی کوروساوا

"تصاویر و لحظات حیرت انگیزی در این فیلم وجود دارد که شما را برای مدت طولانی آزار می دهد و فکر می کنم و باید بگویم که این برای افراد ضعیف و کم دل و جرئت مناسب نیست زیرا واقعا ارزشش را دارد ، کوروسوا یک فیلمساز بزرگ است . " (مارتین اسکورسیزی)


*هیچ نسبتی با اکیرا کوروساوا کارگردان بی بدیل ژاپنی ندارد.