دوبله به روایت دیگران - نسخه قابل چاپ +- کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir) +-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10) +--- انجمن: هنر دوبله و زیرنویس (/forumdisplay.php?fid=13) +--- موضوع: دوبله به روایت دیگران (/showthread.php?tid=138) |
|||||||||||||||
دوبله به روایت دیگران - seyed - ۱۳۸۸/۹/۱۶ عصر ۱۱:۰۴ Admin: سیاست اصلی کافه استفاده حداکثر از مطالب خود کاربران و جلوگیری از دوباره نویسی مطالب نوشتاری سایت ها و وبلاگ های دیگر است اما با توجه به اینکه ممکن است برخی از مطالب برای دوستان و بازدیدکنندگان کافه مفید و جالب باشد بهتر دیدیم مطالب را در یک تاپیک مخصوص به خود قرار دهیم تا در تاپیک های دیگر صرفا از نوشته های خود دوستان استفاده شود و مطالب نوشتاری از سایت های دیگر صرفا در اینجا ارسال شود و به عنوان آرشیوی غنی مورد استفاده عزیزان قرار گیرد . لطفا دوستان از این به بعد مطالب این چنینی را صرفا در این تاپیک ارسال نمایند. (با ذکر منبع ) خاطرات چنگيزجليلوند از مارلونبراندو تا فردين چنگيز جليلوند يكي از صداهاي جاودانه در هنر- صنعت دوبلاژ ايران و از پيشكسوتان اين عرصه است كه تاكنون به جاي بازيگران مطرح بسياري در سينماي ايران و جهان صحبت كرده است. وي علت رفتنش به خارج از ايران را تحصيلات فرزندانش ميداند و ميگويد در تمام سالهايي كه در ايران نبوده دلش اينجا بوده و دوست داشته فرصتي دست ميداد تا دوباره بتواند يك ديالوگ بگويد. وي در دوران شكوفايي دوبله ايران نقش به سزايي را ايفا كرده است كه بدون اغراق ميتوان گفت مردم فقط آن شخصيتها را با صداي جليلوند ميپذيرفتند. جليلوند در گفتوگويي از وضعيت دوبله، زندگي و خاطرات خود سخن گفت كه در زير ميآيد.
مسعود نجفي بهرام زند بهرام زند مدير دوبلاژ و دوبلور قديمي فيلمهاي مطرح سينماي جهان است كه تلويزيون بسياري از آنها را به نمايش گذاشته است. او پيش از سال 1350 فعاليت خود را در عرصه دوبله آغاز كرد و اكنون بيش از 30 سال از آغاز به كار خود در اين حرفه، نسبت به افت كيفيت دوبله و نبود حس لازم در كارهاي انجام شده، گله دارد. البته اصلاً فكر نميكردم صداي خوبي دارم تنها اين حسن را ازرفتار ديگران متوجه شدم كه اگر سوالي ميشد و من جواب ميدادم، همه طرف من بر ميگشتند و نگاه ميكردند. آن زمان با دوبلور خاصي آشنا نبودم. ايسنا داستان دوبلور شدن ژاله کاظمی به روایت خودش: درست یادم نیست که اواخر پاییز یا اوایل زمستان 1337 بود.دختر 15 ساله ای با موهای بلند بافته شده با روبان و کفش کتانی سفید هیجان زده اما با ظاهری آرام همراه برادرش شد تا در خیابان هدایت به استودیو شهاب بروند. این استودیو در آن زمان بسیار فعال و پرکار بود و فیلمهای همه کشورها را به فارسی بر می گرداند. [split] دوبله و دوبلورها - seyed - ۱۳۸۸/۹/۱۹ عصر ۰۶:۴۴ درباره دوبله بيليارد باز 1- چيزي كه دوبله ي بيليارد باز را از نمونه هاي مشابه جدا ميكند، ديالوگ نويسي شاخص و جذاب اش است. مترجم و مدير دوبلاژ اين فيلم به خوبي توانسته لحن حاكم بر ديالوگ هاي زبان اصلي را از كار در بياورد و اين نكته به خصوص در صحنه هاي مربوط به بازي بيليارد فيلم ، شاخص است. اغلب اين ديالوگها، همراه با اصطلاحات خاص مربوط به بازي است و مي دانيم كه آدم هايي كه در اين فيلم درگير بازي اند، طوري درباره ي اين اصطلاحات حرف مي زنند كه انگار بخشي از گفت و گوهاي روزمره ي آن ها را تشكيل مي دهد. اين نكته در دوبله ي بيليارد باز رعايت شده است. تعداد زيادي از اين اصطلاحات، به درستي در سكانس هاي ابتدائي فيلم رد و بدل مي شود. به اين جمله ها توجه كنيد: "شار به ات ندادم بشكه" (اصل ديالوگ در اين فيلم هست: didn't leave you much"") "ميگن چش شارها رو كور ميكني" "شار هفت، اين جا ووگل" "توز، ووگل به چپ" همين چند چمله نشان مي دهد كه مترجم و مدير دوبلاژ، دنبال اصطلاحات اين جايي بازي رفته اند و كوشيده اند تا شكلي باورپذير به برگردان ايراني فيلم ببخشند. 2- اين جور ديالوگ نويسي شيرين فيلم، فقط مربوط به سكانس هاي بازي بيليارد نيست. اغلب ديالوگهاي فيلم كه بعضي هاي شان از زبان ادي تنددست، ته مايه و لحن لاتي دارند، زيبا نوشته شده و اين يكي از دلايلي است كه بعد از سال ها، هنوز اين ديالوگ ها ورد زبان علاقه مندان فيلم است. مثلا به اين ديالوگ توجه كنيد: "آدم يه دفه به دل اش مي افته كه محاله اشتباه كنه" و اين ديالوگ ها را چنگيز جليلوند، دوبلور هميشگي پل نيومن، طوري مي گويد كه به خوبي روي صورت ادي تند دست مي نشيند. مدير دوبلاژ فيلم به خوبي دريافته كه باقي نقش هاي داستان، از جمله برت گوردون، بشكه مينه سوتا و سارا و حتي شريك ادي، يعني چارلي، لازم نيست كه اين ته مايه ي گويش لاتي را حفظ كنند و همين تك بودن سخن گفتن ادي او را از جمع آدم هاي پخته ي اطرافش دور مي كند و كودكي را به تصوير مي كشد كه انگار براي به رخ كشيدن خودش، مايل به انجام هر كاري هست و مابين آدم هاي با تجربه اي كه در دو قطب خير و شر داستان قرار گرفته اند، تلوتلو مي خورد. تسلط جليلوند بر اين نوع گويش به اندازه اي است كه انتخاب اين نوع حرف زدن براي ادي، به هيچ وجه تحميلي و اضافي به نظر نمي رسد. جليلوند به شكل دل نشيني در تمام طول داستان ،همين گويش خشن و در عين حال طنز آميز را براي نيومن حفظ مي كند و در اين راه از همان مهارتي بهره مي برد كه مثلا موقع صحبت كردن به جاي بهروز وثوقي در كندو از آن استفاده ميكند. 3- باقي نقش هاي اصلي فيلم هم به همين خوبي گفته شده اند. از جمله خسرو شايگان كه جاي مايرون مك كورميك در نقش چارلي حرف زده و با خستگي و بي حالي متناسبي كه به لحن اش بخشيده، توانسته حس و حال مرد ميان سالي را كه مي خواهد باقي مانده ي عمرش را به شيوه ي آبرومندانه تري سركند و در اين مسير از گمراهي ادي هم جلوگيري كند، به خوبي به تماشاگر ايراني منتقل كند. از سوي ديگر منوچهر اسماعيلي، در يكي از آن تغيير صداهاي فوق العاده اش، باز هم موفق به خلق جلوه اي نو در صدايش مي شود. او دراين فيلم و براي حرف زدن به جاي جكي گليسون در نقش بشكه مينه سوتا، كمي تو دماغي صحبت ميكند و در عين حال حواس اش به اين نكته هست كه وقار و سنگيني بشكه را در صدا و لحن حرف زدن اش متجلي كند. 4- زهره شكوفنده در بيليارد باز به جاي ساراي معصوم حرف مي زند. آرام و با طمانينه و درخشان. جلوه اي از معصوميتي كه در صورت پايپر لوري وجود دارد. در اين صدا هم هست. صدايي كه گاهي وقت ها در برابر سبك سري لحن جليلوند، جلوه ي مادرانه اي به خود مي گيرد و به انتقال يكي از تم هاي اصلي فيلم، ياري مي رساند. شكوفنده در عين حال تمام تلاش اش را به خرج مي دهد تا موقعيت فراواقعي شخصيت سارا در صدايش هم بروز پيدا كند. به همين دليل طوري به جاي اين شخصيت صحبت ميكند كه انگار با تمام چيزهاي دور و برش فاصله دارد. او فرشته اي است كه براي نجات ادي به زمين آمده، اما به كثافت كشيده مي شود. 5- و بالاخره مي رسيم به دوبله ي كاراكتر منفي برت گوردون كه پرويز ربيعي به جايش صحبت كرده است. ربيعي از موفق ترين و با استعدادترين گوينده هاي تاريخ دوبله است كه به خاطر جنس صدايش، بيش تر گويندگي نقش هاي مكمل به او سپرده شده ، با اين حال همواره كارش را به بهترين نحو انجام مي دهد و دوبله ي جرج سي اسكات در اين فيلم، يكي از به يادماندني ترين اجراهاي استاد بزرگ دوبله است. لحن خونسرد ربيعي، اين جا به خوبي روي صورت گوردون شيطان صفت جا افتاده و ربيعي كوشيده باقيمانده ي احساس را هم از صدايش بيرون بكشد. تسلط او بر بيانش باعث شده كه بدون انحراف خاصي، اين مسير را در تمام ديالوگ هاي اين شخصيت حفظ كند. 6- باقي مي ماند يادي از دو تن از بزرگ مردان دوبله ي ايران، پرويز نارنجي ها و حسين معمارزاده كه در اين فيلم در چند نقش كوتاه حرف زده اند تا دوبله ي درجه يك بيليارد باز با صداي آنها كامل تر شود، صداهايي كه اكنون متاسفانه از دست رفته اند. احمد رضا جليلي RE: دوبله به روایت دیگران - رامین_جلیلوند - ۱۳۸۸/۹/۲۱ صبح ۰۹:۴۵ چنگیز جلیلوند در بیمار انگلیسی به جای رالف فینس و سعید مظفری به جای ویلیام دفو سخن می گویند. RE: دوبله به روایت دیگران - seyed - ۱۳۸۸/۹/۲۱ عصر ۱۱:۵۰ "انتقام از ليدز" اثري است كه 25 آبان براي تلويزيون دوبله شده است. آن چه در پي ميآيد، صحبتهاي ايرج سنجري، مدير دوبلاژ اين فيلم است. محمدرضا كلانتر RE: دوبله به روایت دیگران - seyed - ۱۳۸۸/۹/۲۲ صبح ۰۸:۰۰ دشواريهاي دوبله فيلم علمي و تخيلي «كاوش در كهكشان» فيلمي است كه شروين قطعهاي اواسط آبانماه براي شبكه تهران دوبله كرده است. اين فيلم درباره بازيگران مجموعه «جستجو در كهكشان» است. حدود 2 دهه پس از توقف پخش اين مجموعه، بازيگران آن كه وضع مناسبي ندارند، با لباس شخصيتهاي سريال در مكانهاي مختلف حاضر ميشوند. موجوداتي فضايي به نام ترمينها به زمين ميآيند و آنها را به فضا ميبرند تا با نيروهاي شر مبارزه كنند. شروين قطعهاي، «كاوش در كهكشان» را فيلمي جالب توصيف ميكند كه داستان بكري دارد و جلوههاي ويژهاش نيز خوب از كار درآمده است. او بدون اين كه بداند قبلا چه كساني به جاي تيم آلن، بازيگر نقش نسميت، صحبت كردهاند، منوچهر واليزاده را برگزيده، زيرا صدايي براي اين شخصيت لازم بوده كه هم مناسب آن چهره باشد، هم بتواند طنز شخصيت را دربياورد. نسميت در سريال نقش فرمانده سفينه فضايي را بازي ميكرده و اكنون همكارانش به او حسادت ميكنند. آنها معتقدند او تكرو است و از سريال به نفع خودش استفاده ميكند. قطعهاي، نقش گوئن را كه سيگورني ويور آن را بازي كرده، به مينو غزنوي سپرده است. به گفته خودش، دقيقا نميدانسته كدام گويندگان تاكنون به جاي ويور صحبت كردهاند و فقط اطلاع داشته كه غزنوي در فيلم «بيگانه» به جاي اين بازيگر گويندگي كرده است. مدير دوبلاژ «كاوش در كهكشان»، براي آلن ريكمن، ايفاگر نقش الكساندر، حسين عرفاني را انتخاب كرده است. الكساندر، آدمي تلخ و عبوس است كه با نسميت مشكل دارد. علت ناراحتي او اين است كه روزگاري نقش ريچارد سوم را بازي ميكرده اما حالا مجبور است نقش آدم فضايي را بازي كند. قطعهاي معتقد است صداي عرفاني هم مناسب چهره بازيگر است، هم به صداي او شبيه است و هم مناسب شخصيت الكساندر است. گاي مجري باشگاه طرفداران سريال و آدمي پرهياهو اما ترسو است. اين نقش را سام راكول بازي كرده كه تاكنون چند دوبلور در فيلمهاي مختلف به جاي او صحبت كردهاند. قطعهاي براي او نادر كيمرام را انتخاب كرده، زيرا اعتقاد دارد صداي تيز كيمرام و جيغي كه در آن وجود دارد، مناسب شخصيت آرام گاي است. شروين قطعهاي هنگام دعوت كيمرام و براي اين كه آمادگي بيشتري داشته باشد، به او گفته كه راكول بازيگر خوبي است و گويندههاي خوبي به جاي او صحبت كردهاند. فرد كوان يكي از دستياران نسميت و آدمي خونسرد است كه كمتر هيجان زده ميشود. قطعهاي براي اين نقش رضا آفتابي را برگزيده كه از نظر او صدايش سرد، نافذ و پر فراز و فرود است، اما اعتماد به نفس او را القا ميكند و مناسب فرد كوان است. اين مدير دوبلاژ براي نقش متهسار بيژن عليمحمدي را انتخاب كرده است. متهسار، رئيس گروهي از فضاييهاست كه در اصل به شكل 8 پا هستند اما به شكل انسانها نيز درميآيند و به شيوه خاصي حرف ميزنند. به نظر قطعهاي، عليمحمدي تيپساز خوبي است كه ميتواند چنين نقشهايي را مثل اصل آنها اجرا كند. ژنرال ساريس، رئيس نيروهاي شر، موجود ترسناكي است كه چهرهاش تركيبي از موجودات دريايي و عنكبوتهاي بزرگي است. قطعهاي براي اين نقش، صداي بم شايان شامبياتي را انتخاب كرده و او با تغيير دادن صدايش، آن را كاملا مانند اصل گفته است. مدير دوبلاژ «كاوش در كهكشان»، دوبله اين اثر را كاري دشوار و سنگين توصيف ميكند كه هر قسمت از آن 2 دفعه ضبط شده است. محمدرضا كلانتر RE: دوبله به روایت دیگران - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۲/۵ عصر ۰۷:۵۶ اندیشه هایی بر یک عمر دوستی من و ژاله کاظمی نوشته : پنه لوپه کرافورد چگونه می شود آغاز کرد شرح رفاقتی را که بیش از چهل سال، سه قاره و فرهنگ هایی بس متفاوت را دوام آورده است؟ شاید نقل کوتاهی از چگونگی ملاقات من و ژاله کاظمی، نقطه شروع مناسب را بیافریند. در سال 1963، بعد از فارغ التحصیلی به عنوان یک پیانیست از دانشکده موسیقی آمریکا، به سالزبورگ در اتریش رفتم تا تحصیلاتم را در آکادمی موتزارت دنبال کنم. آنجا آمیخته ی دوستی نزدیکی با دو موسیقی دان ایرانی، گلنوش خالقی و لوریس چکنواریان شدم و نیز شیفته زبان و فرهنگ فارسی. از گلنوش داستان های زیادی درباره دوستش ژاله کاظمی ، که خود افسانه ای در صنعت دوبله فیلم شده بود، شنیدم. یک سال بعد از رفتنم به رم، ایتالیا، تلفنی از گلنوش داشتم که می گفت ژاله برای تعطیلاتی طولانی به رم می آید و من باید برای ملاقاتش به فرودگاه بروم. به پیشنهاد او عمل کردم و در زمانی بسیار کوتاه در ژاله خویشاوندی روحی یافتم: از آن گونه که دوست یک عمر زندگی می شود. با هم به آمریکا سفر کردیم و آنجا او قسمتی از خانواده بزرگ من شد. در طول سال های بسیارِ دوستی مان، چه ژاله در آمریکا بود چه در ایران، ما با هم ارتباط نزدیک داشتیم و شادی ها و سختی هایمان را تقسیم می کردیم. اطمینان دارم که درگیری هر یک از ما در عرصه های هنری مبین نزدیکی ماست. هیجان ژاله را به خاطر می آورم هنگامی که حرفه کاملا تازه ای را به عنوان یک نقاش آغاز کرد و اولین نمایشگاه انفرادی اش را در واشنگتن دی.سی بر پا داشت. در نقاشی همان جدیتی را داشت که با خود به حرفه اش در فیلم و تلویزیون برده بود، مولد بدنه بزرگی از آثار بسیار متنوع به سبکی که منحصر به خود او بود. او همچنین دوستی حامی برای من بود، مشتاق شنیدن و حرف زدن درباره موسیقی و همیشه حاضر در مواقعی که در واشنگتن کنسرت داشتم. اغلب درباره فعالیت هنری مشترکی حرف می زدیم که شامل موسیقی من و صدا و نقاشی او می شد، ایده ای که فکر کردن به آن لذت بخش اما عملی ساختن آن، به خصوص با همکارانی جدا شده توسط جغرافیا و مقتضیات حرفه ای متفاوت، سخت بود. از زمانی که ژاله را دیدم این احساس را داشتم که او را در زندگی دیگری می شناخته ام. تفکراتم درباره وقایع و افراد به ندرت او را متعجب می کرد، و همین طور برعکس. او شخصیت پیچیده ای بود – داناتر از سنش، احساسی، فهیم ، حساس و بسیار باهوش – تمام مشخصاتی که در خدمت هنر او و روح بیقرارش بودند. ژاله را عمیق دوست داشتم، بسیار دلتنگش هستم و زندگی من به خاطر شناختن او غنی تر شده است. ترجمه نغمه رضایی یادداشتی از غلامعباس فاضلی: در طول هفت سال آشنایی با ژاله کاظمی، من چیزی از پنه لوپه کرافورد نمی دانستم. در واپسین دیدارم با ژاله در 26 بهمن ماه سال 1382 او درباره «پنی» با من صحبت کرد. اشاره کرد که «پنه لوپه کرافورد» صمیمی ترین و پایدارترین دوست او از دوران جوانی اش تا آن روز بوده است. او آدرس و شماره تلفن «پنه لوپه» را به من داد و به من توصیه کرد اگر نشانی از او را خواستم بدانم ژاله هرکجای دنیا که باشد «پنی» از حال او خبر دارد. حدود 67 روز بعد از آن دیدار، ژاله در آن سوی دنیا درگذشت. اما در طول شش سال بعدی به دلائلی که برای خودم هم معلوم نیست و شاید بخشی از آن به هولناک بودن مصیب مرگ ژاله مربوط می شد، من عملاً از هرگونه رجوع به خانم کرافورد خودداری کردم. بالاخره در بیستم مرداد ماه سال جاری من نامه ای پستی را به آدرس خانم کرافورد ارسال کردم:
«خانم کرافورد عزیز در آخرین دیدارم با ژاله کاظمی در آستانه ترک ایران و قبل از مرگش (فوریه 2003) او به من آدرس و شماره تلفن شما را داد و توصیه کرد با شما تماس بگیرم. من نمی دانم چرا این همه تماس با شما را به تأخیر انداختم... بیش از 5 سال! من و همسرم سارا در 7 سال آخر زندگی ژاله از دوستان بسیار صمیمی او بودیم. پس از مرگ ژاله من مقاله ای درباره زندگی و مرگ او نوشتم. این مقاله که در ژوئن 2004 منتشر شد بازتاب های گسترده ای در ایران داشت و باعث شد تا بی اعتنایی های سالهای آخر به ژاله جبران شود. (متن فارسی آن در وبلاگم موجود است) و در مارس 2006 ژاله در نظرخواهی عمومی از منتقدان ایرانی به عنوان «بهترین دوبلور زن تاریخ دوبله فارسی» شناخته شد. علت اینکه حالا برای شما این نامه را می نویسم اولاً عمل کردن به توصیه ژاله است، و ثانیاً اینکه برای بزرگداشت ژاله کاظمی وبلاگی را راه اندازی کرده ام و می خواستم از شما خواهش کنم عکس هایی که از گذشته با ژاله دارید و همچنین عکس هایی از خودتان را، تا حد امکان با وضوح بالا برایم ایمیل کنید. ( ژاله تصویر چندتای آنها را در آخرین نامه ای که هنگام اقامت او در ایران برایش فرستادید نشانم داد) و در پایان خواهش کنم اگر برایتان مقدور باشد مقاله ای یا خاطره ای از ژاله کاظمی به زبان انگلیسی برای من بفرستید تا آن را در وبلاگ ژاله بگذارم.» در پانزدهم شهریور ماه ایمیل خانم کرافورد به من رسید. که ترجمه آن به شرح زیر است: «غلامعباس فاضلی عزیز نامه شما که برای من در شمال میشیگان ارسال مجدد شده بود [پنه لوپه در زمان تحویل نامه به آدرس اش در شهر محل اقامت خودش نبوده و نزدیکانش او، نامه را به آدرسی که وی در آن به سر می برده ارسال مجدد کرده بودند] مرا به شدت تکان داد. ژاله صمیمی ترین دوست من بود. من اغلب به او فکر می کنم و از دست دادن او فقدان بزرگی برای من به شمار می آید. در چهل سال مدت دوستی مان، من اغلب احساس می کردم ما به طریقی در زندگی دیگر، همدیگر را می شناخته ایم. او از پس گذشت سال های عمرش فرزانه، حساس، و دارای بعد بود. عجیب نیست که او توانست به درون حساسیت های شخصیت یک فیلم راه یابد و آن را به درون زندگی خود بکشد؛ و اغلب احتمالاً بهتر از آنچه بازیگر اصلی انجام داده بوده. او یک هنرمند بود. من بسیار خوشحالم که شما فضائل او را در وبلاگ تان گرامی می دارید. از آنجا که من در خانه نیستم، بنابراین به همه عکس هایم دسترسی ندارم. همچنین نمی توانم به راحتی آنها را با وضوح بالا برای شما بفرستم (ما در منطقه ای روستایی از میشیگان هستیم، جایی که در قرن بیست و یکم هنوز از اینترنت پرسرعت بهره مند نشده است) ما در اواسط اکتبر به منطقه «آن آربور» خودمان بازمی گردیم. و من خوشحال خواهم شد که آن هنگام درخواست شما را اجابت کنم. و البته خوشحال خواهم شد که درباره خاطراتم از ژاله بنویسم. از حالا فکر کردن درباره آن را شروع می کنم. ژاله شخصیتی پیچیده بود و من می خواهم با آنچه می نویسم منصفانه شخصیت او را مورد بررسی قرار دهم. این متضمن صرف مقداری زمان و تفکر خواهد بود. من امیدوارم این زمان بندی مورد موافقت شما باشد. مجدداً از شما به خاطر نامه تان ممنونم. و همچنین از تلاشتان در جهت پاس داشتن خاطره ژاله. ما همه او را دوست داشتیم و زندگی ما با شناختی که از او به دست آوردیم غنی تر شد. با بهترین آرزوها پنی کرافورد
در پاسخ به این نامه، من شعری از امیلی دیکینسون را برای او ارسال کردم: «اگر قرار بود در پاییز بیایی؛ تابستان را کنار می زدم با نیم لبخندی و تکان دستی همچون خانمی که مگسی را اگر می توانستم سال دیگر ببینمت ماهها را می فشردم و گلوله می کردم و هر یک را در گنجه ای می نهادم مبادا شمارشان را از دست بدهم اگر فقط چند قرن تأخیر می کردی قرنها را بر سر انگشت می شمردم و از هم کم می کردم تا آنکه پنجه ام به دورترین دیار فرو افتد اگر یقین داشتم که هرگاه جان بسپارم تو به من خواهی پیوست جانم را چون پوستی اضافی می کندم و بی درنگ ابدیت را برمی گزیدم اما اکنون که یقین ندارم چه فاصله ای میان من و توست جدایی رنجم می دهد چون زنبور شاخدار که جای گزش اش پیدا نیست خانم کرافورد عزیز سپاس برای نامه پرمهرتان که برای من بسیار بزرگ است غلامعباس فاضلی» اما با گذشت زمان خبری از مقاله و عکس های موعود نشد! من درگیر راه اندازی سایت "پرده سینما" بودم و فرصت کمی برای پیگیری مقاله «پنی» داشتم. با این حال در دهم آذر ماه سال جاری ایمیل دیگری برای خانم کرافورد فرستادم: «خانم کرافورد عزیز من همچنان در انتظار مقاله شما هستم با سپاس غلامعباس فاضلی» در دوم دی ماه خانم کرافورد به ایمیل من پاسخ داد: «غلامعباس فاضلی عزیز این یادداشتی است برای عذرخواهی از اینکه تاکنون آنچه شما درباره ژاله کاظمی خواسته اید را ارسال نکرده ام. او اغلب و به شدت نزد من جا دارد و قصد دارم سوابقی را که شما خواستار آن هستید را برایتان بفرستم. اتفاقات گوناگون و حالا تعطیلات مانع شده اند. امیدوارم آنچه شما خواسته اید را برایتان فراهم کنم. به زودی پس از ابتدای سال نو. با آرزوی بهترین ها پنی کرافورد و سرانجام در 29 دی ماه ایمیل خانم کرافورد که عکس هایی استثنایی از ژاله کاظمی در دوران های مختلف پیوست آن بود به دست من رسید: «غلامعباس فاضلی عزیز از عکس خیره کننده و زیبای کریسمس که برایم ارسال کرده بودید سپاسگزارم. سرانجام زمانی یافتم تا عکس ها را گردآوری کنم و برخی افکارم درباره دوستی با ژاله را بر کاغذ بیاورم. نوشتن دشوار بود چراکه دوستی ما شخصی بود و لزوماً قابل ترجمه به چیزهایی که برای همکاران شغلی او جالب است نیست. شما و همسرتان به عنوان دوستان محرم اسرار ژاله باید بدانید که چگونه من و او در زندگی یکدیگر مهم بودیم. من امیدوارم آنچه نوشته ام روایت احترام عمیق من به او باشد. اگر شما آن را برای استفاده در وبلاگ تان نامناسب تشخیص دادید و ترجیح دادید که آن را چاپ نکنید، من دلخور نخواهم شد. من برای شما ده عکس از دوران های مختلف می فرستم. برخی بهتر از بقیه هستند. ولی آنها [در کنار هم] نمایانگر وسعت دوستی ما می باشند. لطفاً در مورد آنچه از بین آنها می پسندید احساس آزادی کنید. آنها با وضوح بالا نیستند چراکه شما آنها را برای انتشار در وب استفاده می کنید. با این حال اگر آنها نیاز به وضوح بالاتر داشتند، لطفاً این اجازه را به من بدهید که بدانم دوست دارید کدام را استفاده کنید. که من آن را با وضوح بالاتر برایتان خواهم فرستاد. آرزو می کنم تسلط من به زبان فارسی بیشتر بود تا می توانستم با راحتی بیشتری آنچه شما درباره ژاله نوشته اید را بخوانم. در برخی موارد، وقتی اندکی کم مشغله تر بودم کتاب های واژه نامه (دیکشنری) فارسی خودم را بیرون می آوردم و برخی اوقاتم را به ترجمه می گذراندم. من بسیار خوشحالم که شما برای عزت بخشی به ژاله فرصتی پیدا کرده اید. و افسوس می خورم که او اینجا نیست تا خودش، خود را بخواند! بهترین آرزوها برای شما و همسرتان پنی
منبع: سایت پرده سینما
RE: دوبله به روایت دیگران - Classic - ۱۳۸۸/۱۲/۱۷ عصر ۱۰:۵۰ با اولين هاي پرويز بهرام صداي ماندگار و پيشكسوت دوبله ايران
ديپلمم را از مردم گرفتم
صدا گفتني نيست، فقط شنيدني است، آن هم صدايي كه طنين اعجازبرانگيزش چندين نسل را با خود همراه كرده. صدايي اصيل و بي بديل كه القاب و عناوين متعددي را براي صاحبش به ارمغان آورده است. سلطان دوبله، آقاي صدا و چهره ماندگار هنر دوبله ايران.
كمتر كسي است كه صداي او را نشناسد و با شنيدنش تكاني نخورد، صدايي كه به جهت حضور پرفروغ در برجستهترين فيلمهاي سينمايي و مستندهاي تاريخي، اينك ديگر به يك نشاني تبديل شده، يك نشاني براي سفر به اعماق تاريخ، به جاده ابريشم، به سفرهاي تاريخي ماركوپولو. پرويز بهرام متولد 1312تهران و بزرگ شده (تا 7 سالگي) بابل است. فارغالتحصيل رشته حقوق دانشگاه تهران، هنرستان هنرپيشگي (رشته بازيگري و كارگرداني تئاتر) و همچنين فارغالتحصيل رشته هنرهاي دراماتيك دانشگاه تهران است.
اولين تاثيرپذيري هنري از اطرافيان؟ من در يك خانواده اهل هنر متولد و بزرگ شدم. مرحوم پدرم علياكبر بهرام از هنرمندان برجسته در رشته مجسمهسازي، گچبري و آئينهكاري بود كه نمونههاي موجود در كاخ گلستان از آثار اوست. همينطور گچبريهاي كاخ رامسر، ميدان ساعت ساري و مجسمه دو شير در هتل قديمي رامسر و خيلي از جاهاي تاريخي ديگر. پدرم واقعا هنرمند بود كه متاسفانه مثل خيلي از افراد ديگر در اين كشور، گمنام از دنيا رفت. علاوه بر اين، با اينكه سواد چنداني نداشت به هنر ادبيات فرانسه علاقه زيادي داشت. يادم ميآيد سالهاي كودكي، شبهاي زمستان، بخصوص شب چله همگي دور كرسي مينشستيم و پدرم داستانهاي مشهور فرانسه مانند بينوايان را كه تمام ديالوگهاي آن را از بر بود، برايمان تعريف ميكرد و عجيب اينكه شخصيتهاي داستان را هم به روز ميكرد. مثلا ميگفت ژاور شبيه اين عبدالخالق پاسبان است (يك پاسبان بدنام و بدجنس توي محله). منظورم اين است كه خلاقيت و بينش هنري بالايي داشت. پدرم دوست نزديك صادق هدايت بود. اين روحيه و فعاليتهاي هنري پدرم بهطور ناخودآگاه و فطري، به من هم رسيده بود كه البته بعدها و در موقعيتها و فرصتهاي پيشآمده، خودش را نشان داد. مخصوصا علاقه زيادش به داستان، در گرايش من به سمت ادبيات نمايشي بيتاثير نبود. اولين روز مدرسه؟ اولين روز مدرسه را به خاطر ندارم اما معلم اول دبستانم آقاي فرجادي بود. شور و حالي كه بهطور طبيعي دبستانها و مدارس دارند، ما نداشتيم چون كشور در حال جنگ بود و متفقين، ايران را گرفته بودند، وبا و طاعون بود، قحطي هم بيداد ميكرد. اولين خاطرات تلخ دوران دبستان؟ شايد تنبيهات آنزمان و به عبارتي فلك شدن توي مدرسه از تلخترين خاطرات هر دانشآموزي باشد كه طعمش را چشيده باشد. اولين بار كه احساس كرديد به هنر و فعاليتهاي هنري علاقهمنديد؟ اولين بار سركلاس انشاء متوجه اين تمايل شدم. آنموقع توي دبستان هم انشاء داشتيم. برخلاف امروز كه در دوره راهنمايي و دبيرستان زنگ انشاء دارند. سال چهارم يا پنجم دبستان بودم. انشايي كه نوشته بودم سركلاس خواندم، همه خوششان آمد و دست زدند. آقاي برومند معلم ادبياتمان هم بعد از كلي باركالله و احسنت گفتن و تشويق كردن، گفت: تو استعداد ادبي و هنري خوبي داري و هنرمند خوبي ميشوي، حتما اين راه را با جديت ادامه بده. تشويق آقاي برومند كه شم و استعداد هنريام را تشخيص داد و همچنين تشويق بچهها توي روحيهام تاثير زيادي داشت آنقدر كه همانموقع احساس كردم دوست دارم هنرمند شوم و علاقه زيادي به هنر پيدا كردم. اولين فعاليت هنري كه شروع كرديد؟ تئاتر. فعاليتم را در اين زمينه از سال اول دبيرستان و با گروه تئاترش شروع كردم. آقاي سمندريان هم با من همكلاس بودند. با كمك ايشان كار ميكرديم كه البته بعدها رفت آلمان و تحصيل تئاتر را آنجا ادامه داد. اولين تئاتري كه تماشا كرديد؟ اولين تئاترهايي كه ديدم در همان سنين دبيرستان بود. اما دقيق يادم نيست چه تئاترهايي بود. پس از تماشاي چند تئاتر، خودم هم شروع كردم به بازي كردن. و اولين تئاتري كه در آن بازي كرديد؟ اولينبار توي دبيرستان خاقاني روي صحنه رفتم. رينگ بكس را تبديل به صحنه كرده و روي آن نمايش بازي كرديم. آقاي خانافشار كه بعدها پزشك شد و همدورهاي من توي دبيرستان بود، خودش يك نمايش نوشته بود و يك نقش هم (كه اتفاقا نقش اول بود) به من داد. بازي توي اين نمايش اولين كار من بود. اولين گروه تئاتري كه تشكيل داديد؟ در دوره دبيرستان گروهي تشكيل دادم كه هرهفته صبح جمعه، يكي از تئاترهاي تهران را اجاره ميكرديم و دكورش را خودمان ميساختيم، خودمان هم بازي ميكرديم و يك درآمد ناچيزي هم از آنجا نصيبمان ميشد. اولين بازي حرفهايتان؟ ضمن تحصيل در دبيرستان، در كنكور هنرستان هنرپيشگي هم شركت كردم و شاگرد اول شدم و بعدازظهرها به آن هنرستان ميرفتم. دوره هنرستان 3 ساله بود. محمد نوري (خواننده)، بيژن مفيد، علي نصيريان، جعفر والي، لطيفپور، عباس جوانمرد، رضا بديعي و فهيمه راستكار از همدورهايهاي من در آن هنرستان بودند. از همان زمان كار تئاتر را به صورت حرفهاي در شروع كردم. نمايش داش آكل از اولين كارهاي حرفهاي من بود كه با اين گروه از دوستانم اجرا كرديم. من نقش داش آكل را داشتم و نصيريان نقش كاكا رستم را. سالن تئاتري بود به نام گيتي كه رئيس آن مرحوم صادقپور بود. ما آنجا بازي ميكرديم و مبلغ ناچيزي ميگرفتيم كه در واقع تنها منبع درآمدي من هم بود. اولين دستمزدتان براي تئاتر؟ خيلي كم بود، آنقدر كم كه نميشد حساب كرد. چيزي در حدود يك يا 2 تومان. اولين مشوق؟ مشوق خاصي كه نداشتم و در كمال تاسف خانواده هم مخالف بودند بخصوص پدرم. مشوق من بيشتر مردم بودند كه با ابراز احساسات و كفزدنهاي خود بعد از هر كاري كه روي صحنه ميبرديم، مرا نسبت به ادامه اين راه مصممتر و مشتاقتر ميكردند. من ديپلمم را از مردم گرفتم و همانجا هم فهميدم كه كار يك هنرپيشه تئاتر را بايد مردم بپسندند. هرچه پايان كار بيشتر تشويق كنند، يعني نمره بهتري گرفتي وگرنه مدارك تحصيلي متعدد از اين دانشگاه و آن دانشكده داخلي و خارجي به تنهايي و بدون تاييد مردم ارزش چنداني ندارد. شما وقتي بازي ميكني بايد آنقدر روي مردم تاثير بگذاري كه مردم عميقا متاثر شده و با شما همذاتپنداري كنند. اولينباري كه خودتان چنين تاثيرگذاري را داشتهايد؟ وقتي نقش رضا قليميرزا را با مرحوم محتشم بازي ميكردم، صحنهاي بود كه مرا كور ميكردند و من كورمال كورمال ميآمدم توي صحنه، به دنبال پدرم ميگشتم و شعري را دكلمه ميكردم. يادم نميرود مردم آنقدر تحتتاثير قرار گرفته بودند كه زار زار گريه ميكردند طوري كه گريه آنها خود مرا هم روي صحنه به گريه انداخت و از نقش خارج شدم. پدرتان چرا مخالف كار هنري شما بودند؟ پدرم خدا بيامرز با دو چيز خيلي مخالف بود، يكي تحصيل در دانشگاه و ديگري كار هنري. او معتقد بود اين دو كار در كشور ما ارزشي ندارد و به قول معروف نونوآب نميشود. ميگفت توي كشور ما هيچكس قدر هنر و هنرمند را نميداند. هميشه ميگفت: مگه پدرت رو نميبيني؟ به من نگاه كن! اين وضع زندگي منه كه عمرم رو توي اين راه صرف كردم. مگه يكي سرش درد كنه كه هوس كنه بياد مجسمهاش رو بسازم وگرنه بيكارم. مخالفتش براي تحصيل هم به اين علت بود كه عقيده داشت هرچه تحصيلكردهتر باشي، غريبتري. بماند كه من هم فرزند ناخلفي بودم و برخلاف خواست پدرم، هم درسم را خواندم و هم رفتم سراغ هنر و تازه الان به حرف پدرم رسيدم. اولين استادان براي تئاتر؟ به عقيده من كسي كه وارد كار هنر ميشود بايد ژن و استعداد اين كار را داشته باشد. استاد به تنهايي نميتواند نقش خاصي داشته باشد. درست مثل شعرگفتن كه شما بايد طبع شاعرانه داشته باشي، استاد و مطالعه ادبيات هم در ادامه به كمكتان ميآيد تا پيشرفت كنيد. با اين حال من از راهنماييهاي آقاي كاراكاش، مرحوم استپانيان، آقاي نوشين و آقاي خيرخواه بهره بردم.
اولينبار كه وارد كار دوبله شديد؟ سال 1328 بود و من مشغول تحصيل در هنرستان هنرپيشگي بودم. در همين سال دوبله در ايران پا گرفت. يك روز بر حسب تصادف توي خيابان لالهزار همكلاسيهايم، آقاي لطيفپور و آقاي والي را ديدم درحالي كه آقايي با آنها بود به نام رضايي (كارگردان مستند خانه خدا و مدير دوبلاژ استوديوي ايران فيلم كه الان خانه سينما آنجاست). من با والي و لطيفپور سلام و احوالپرسي كردم و آنها مرا به رضايي معرفي كردند. همين كه شروع كردم با رضايي حال و احوال كردن، او رو كرد به لطيف پور و والي و گفت: عجب صداي قشنگي داره آقا بهرام! چرا نميآريدش دوبله؟! بعد هم خودش آدرس استوديو را به من داد و خواست سري به آنجا بزنم. چند روز بعد، رفتم استوديو و همان دفعه اول، دوبله نقش اول يك فيلم فرانسوي را به من دادند كه اسمش را يادم نيست. بعد از آن فيلم بينوايان آمد كه هنرپيشه معروف آمريكايي، فريدريك مارچ، آن را بازي ميكرد و من به جاي او حرف زدم. صداي من تقريبا، مختص نقش اول فيلمهاي سينمايي آنموقع بود. از همان روز اول نقش اول را به شما دادند؟ درسته از همان روزهاي اول يا حتي سالهاي بعد هم، نقش اول را به كسي نميدهند، اما به علت صداي منحصربه فرد و خاص من، اين ريسك را كردند و در همان جلسه اول، صدا و كار مرا با يك نقش اول امتحان كردند، بعد هم كه ديدند خوب از عهده آن برآمدم و صداي خوبي هم دارم آن نقش را به من دادند. اولين كار دوبله راچگونه انجام داديم؟ خيلي راحت، به من گفتند اين جملات (روي كاغذ نوشته شده) را بازيگر خارجي صحبت ميكند، همين كه ديدي لبهايش تكان خورد تو شروع كن به جاي او حرف زدن. (آخر آنموقع ما گوشي نداشتيم. صداي بازيگر قطع ميشد و ما فقط به لبهايش نگاه ميكرديم، همين كه تكان خورد شروع به صحبت ميكرديم. اما الان با گوشي كار ميكنند و اين كار را خيلي راحت كرده). چون به اين كار خيلي علاقه داشتم همان دفعه اول توانستم 3 صفحه مطلب نقش اول را به خوبي بگويم، (سينك سينك). خيلي هم خوششان آمد. اولين دستمزد براي دوبله؟ دقيقا يادم نيست اما دستمزد خوبي بود و به پول آنموقع خيلي زياد ميشد. اين پول زياد را چطور خرج كرديد؟ هيچي، الكي خرجش كرديم. چه اولينبار و چه براي كارهاي بعدي، درآمد دوبله آنقدر خوب و زياد بود كه زندگيمان را متحول كرد اما چون دورانديشي نداشتيم چيزي پسانداز نكرديم و هر چه درميآورديم، ميخورديم و ميگشتيم و خرج ميكرديم. فكر ميكرديم اوضاع هميشه همينطور خوب خواهد ماند، كسي هم نبود به ما بگويد به فكر آينده باشيد. اگر يك ذره شم و شعور اقتصادي داشتيم آنموقع با دستمزدهاي دوبله ميتوانستيم چند تا خانه بخريم. واكنش پدرتان چه بود وقتي شنيد وارد كار دوبله شديد؟ چيزي نگفت فقط گاهي غرولندي ميكرد. وقتي ديد من با وجود مخالفتهايش كار خودم را ميكنم، مرا به حال خودم واگذاشت. چون اهل سينما رفتن هم نبود، كارهاي مرا نه ديد و نه شنيد. خودش هم از كار هنرياش يواش يواش كناره گرفت. اولينبار كه صداي خودتان را از طريق سينما شنيديد؟ اولينبار براي تماشاي فيلم اتللو با دوبله خودم به سينما رفتم. در آن فيلم من نقش اوتللو را گفته بودم. سينمايي بود به نام سعدي (ميدان مخبرالدوله) كه صاحب آن مرحوم آشتياني بود. رفتم ته سالن نشستم. يك جوان هم بغلدست من نشسته بود. هر جاي فيلم كه نوبت صحبت كردن من ميشد، اين جوان زودتر از من و با تقليد از صداي من، شروع ميكرد از حفظ جملات را گفتن. برايم خيلي جالب بود. اينجا بود كه متوجه تاثير دوبله و صداي خودم شدم. (بعد از آنهم بارها شاهد چنين صحنهاي بودم.) اولينبار كه صداي خودتان را شنيديد چه احساسي داشتيد؟ لذت بردم.البته توي استوديو صدايمان را پس از هر بار اجرا ميشنيديم، اما اولينبار توي سينما دوبله اتللو را كه شنيدم لذت ديگري داشت مخصوصا ديدن واكنش مردم به آن صدا و تقليد از آن برايم خيلي جالب بود. اولين مديريت دوبلاژ؟ در سال 1331اولين كارم را به عنوان مدير دوبلاژ ارائه دادم كه متاسفانه باز هم اسم فيلم را يادم نيست فقط ميدانم يك فيلم خارجي بود كه دوبله كرديم. از وقتي مدير دوبلاژ شدم، كمتر خودم جاي كسي صحبت ميكردم. اولين جايزهاي كه براي اين فعاليتهاي هنري گرفتيد؟ هيچ وقت جايزهاي نگرفتم. آنزمان از اين خبرها نبود. نه جشنوارهاي بود و نه جايزهاي. فقط يكبار از طرف يك كارگردان و منتقد بزرگ آمريكايي تشويق شدم كه به آن افتخار ميكنم. پروفسور هلمر رايس (كه يك خط نقد به قلم او ميتوانست فروش يك كار را به اوج برساند يا تنزل دهد و به صفر برساند)، براي اجراي نمايش تروپي به ايران آمده بود. آنها يكشب در ميان برنامهشان را در انجمن ايران و آمريكا به زبان انگليس اجرا ميكردند و ما هم يك شب در ميان كار سير روز در شب را به زبان فارسي اجرا ميكرديم. همانموقع ايشان طي نامهاي براي من نوشت: آقاي بهرام! شما خيلي خوب بازي ميكني. هموطن من كه سالهاست بازي ميكند بايد بازي در اين نقش را از شما ياد بگيرد. اولين جايزه رسمي؟ جايزه چهرههاي ماندگار را سال 1384 دريافت كردم كه باز خدا پدر اينها را بيامرزد كه همينقدر براي كار ما و اين هنر ارزش قائل شدند. اولين دوبلوري كه صدايش را خيلي ميپسنديد؟ ايرج دوستدار كه جاي جان وين حرف ميزد. بعد از او هم مرحوم ناظريان، سعيد شرافت، نصرالله محتشم و اكبر مشكين از دوبلورهايي بودند كه صدا و كارشان را دوست داشتم.
اولين بازيگرهاي منتخب شما؟ از تئاتريها مرحوم نوشين فوقالعاده بود و همينطور محتشم كه من هر دو را خيلي دوست داشتم. از خانمها هم كار توران مهرزاد و فخري خوروش را ميپسنديدم. اولين خاطره شيرين تمام اين سالهاي كار و زندگي؟ ميخواستيم نمايش اتللو را (كه يكي از كارهاي سنگين شكسپير است و ادبيات سنگيني دارد) در تئاتر پارس در لالهزار اجرا كنيم. اين نمايش تقريبا 5ساعت طول ميكشيد. يكبار كه در حال تمرين آن بوديم، آقاي حبيبي صاحب و مدير تئاتر نظارهگر تمرين ما بود. عصباني شد و شروع كرد به داد و بيداد كه آقا چه كار ميكنيد؟! اين نمايش خيلي طولاني است. ما دو پرده نمايش اينجا اجرا ميكنيم، تازه وسطش رقص و آواز و پيشپردهخواني ميگذاريم كه حوصله تماشاچي سرنرود، تازه با همه اينها وسط اجرا صداي مردم درميآيد و بلند ميشوند ميروند بيرون. آن وقت شما ميخواهيد 5ساعت برويد روي صحنه و اين جملات سنگين را بگوييد! با اجراي ما مخالفت كرد اما بعد از اصرار ما قبول كرد و به اسكويي(كارگردان) گفت، اگر صندليهاي تئاتر را شكستند مسوولش شما هستيد. آقاي اسكويي هم قبول كرد. اولين روزي كه اجرا داشتيم، جمعه بود و واقعا 5ساعت طول كشيد. هر پرده كه ميافتاد تماشاچيها آنقدر دست ميزدند كه تشويق آنها ما را ميكشاند توي صحنه. خلاصه مردم با حوصله نشستند و 5ساعت نمايش را تماشا كردند و دست آخر هم با تشويقي عجيب و به يادماندني سالن را ترك كردند. اين خاطره براي من واقعا شيرين و باشكوه و فراموش نشدني است. چون تماشاگر لالهزار را نميشد با اين جملههاي سنگين نگه داشت و اين تجربه شده بود. ولي اجراي ما تماشاچي را 5ساعت روي آن صندليها نشاند و هر شب اوضاع همين بود. تقريبا 3 ماه كه اين نمايش روي صحنه بود هر شب انواع و اقسام تماشاگر ميآمدند و بعد از هر پرده همينطور تشويق ميكردند. و اولين خاطره تلخ تمام اين سالهاي كار و زندگي؟ خاطره تلخ كه زياد است اما گفتن و يادآورياش آزاردهنده است. بهتر است از آن صرفنظر كنيم. همينقدر بگويم كه در راه هنر سختي و مرارت زيادي كشيديم چنان كه هميشه ياد اين بيت شعر صائب ميافتم؛ روزي كه برف سرخ ببارد از آسمان/ بخت سياه اهل هنر سبز ميشود. اولين شاعر منتخب شما؟ حافظ را بيشتر از همه دوست دارم. از شاعران معاصر هم نيما را خيلي دوست داشتم حتي وقتي نمايشي روي صحنه داشتيم دعوتش ميكردم. ميآمد و ميديد. (وقتي من دبيرستاني بودم نيما كارمند وزارت فرهنگ بود و در قسمت ويرايش ادبي كار ميكرد). شاملو هم شعرهاي خوبي دارد، اخوان و زمستانش هم كه شاهكار است. دوستان شاعرتان؟ شاملو، اخوان ثالث، فريدون مشيري، نصرت رحماني، هوشنگ ابتهاج و سياوش كسرايي از دوستان صميمي من بودند كه گاهي هم متاثر از آنها شعر ميگفتم. اولين شعرهايي كه خوانديد؟ از كودكي تمايل زيادي به كتابخواني و شعرخواني داشتم اما اولينبار كه به مدد صدايم شعرخواني كردم در هنرستان هنرپيشگي بود. دكتر نامدار رئيس هنرستان شبهاي جمعه تمام شاعران خوب را دعوت ميكرد، شاعراني مثل ملكالشعراي بهار، فريدون توللي، شهريار، ابوالحسن برزي و.... ميآمدند و گروههاي هنري هنرستان برايشان برنامه اجرا ميكردند. اجراي دكلمه و شعرخواني هم داشتيم كه به عهده من بود. من شعرهاي آنها را براي خودشان دكلمه ميكردم كه خيلي خوششان ميآمد. و بالاخره اولين دليل براي انتخاب كار وكالت؟ رشته حقوق يك حالت دراماتيك دارد. شما بايد به عنوان يك وكيل، ارتباط خوبي با مردم برقرار كني چون با حقوق آنها سروكار داري، خوب صحبت كني، خوب راه بروي و... خلاصه اينكه يكجورهايي به هنر (مخصوصا تئاتر) نزديك است. اين يكي از دلايلم براي تحصيل در اين رشته و انجام كار وكالت بود. و اولين كار وكالتي كه به عهده گرفتيد؟ وكيل يك دزد شدم كه مرتكب يك قتل هم شده بود اما آدم بيگناهي بود (از روي ناچاري رفته بود دزدي و ناخواسته مرتكب قتلي شده بود). دفاع من هم خيلي خوب بود و نگذاشتم اعدام شود. به طور رايگان هم وكالت او را به عهده گرفتم. منبع: فاطمه مرادزاده - روزنامه جام جم - با ویرایش
RE: دوبله به روایت دیگران - بهزاد ستوده - ۱۳۸۸/۱۲/۱۷ عصر ۱۱:۳۰ من وژاله کاظمی یادم نمیرود 14 فروزدین را و یک تیتر کوچک در روزنامه جام جم "ژاله کاظمی درگذشت" چند روز بعد رفتم کتابخانه شهرداری برای اولین بار یک مجله انگلیسی را که سینمایی بود ورق زدم در اول مجله مطلبی بود درباره درگذشتگان سینماایران مهدی فتحی و ژاله کاظمی نمی دانم چرا؟انگار که نمی دانستم ژاله کاظمی فوت شده وقتی به خودم آمدم صورتم خیس اشک بود وداشتم کنترلم را از دست می دادم از سالن مطالعه بیرون رفتم آنروز چه بر من گذشت فقط خدا می داند ژاله کاظمی اسطوره دوبله از میان ما رفته بود تازه داشتیم به نیکول کیدمن عادت می کردیم مثل همیشه در تلوزیون حتی اسمی هم از ژاله کاظی برده نشد روحش شاد ویادش گرامی RE: دوبله به روایت دیگران - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۱۵ صبح ۱۲:۰۴ دلواپسم آینده دوبله ما به «فارسیوان» برسد
بیتعهدی و سرعت باعث بیکیفیتی شده، اینها مرا دلواپس میکند که آینده دوبله ما به «فارسیوان» برسد و متاسفانه روزبهروز به آن نزدیکتر میشویم.
میگوید از مصاحبه فراریام. اصرار را همراه سماجت خبرنگاری میکنم تا دقایقی به مهمانی صدای آقای «ناوارو، شرلوک هولمز، هملت»، یا عمار یاسر در امام علی(ع) و... برویم. شرط میگذارد که سوالات، کلیشه و تکراری نباشد وگرنه باید از همان راهِ آمده باز گردیم! می پذیریم و راهی موسسه تصویر دنیای هنر میشویم. جایی که این روزها استاد مدیریت دوبلاژ بسیاری از فیلمها و سریالهای پرمخاطبی چون 24 را به عهده دارد. خوشبختانه سوالاتمان به مذاقش خوش میآید و چراغ گفت و گو روشن میشود!
به گزارش «خبر آنلاین»، گفتوگو با بهرام زند که دوبله را حوالی سالهای 49-48 در استودیو تلویزیون فیلم خیابان خاقانی نزد گوینده خوشنام و نام آشنای آن روزهای رادیو و تلویزیون، مرحوم «مانی خواجویها» آغاز کرد و صداپیشگی در سریال «چاپار» جزء اولینهای روزگار هنریاش است. روزگاری که این صدای 61 ساله را گاه بر سیمای رابرت دنیرو و مل گیبسون نشانده و گاه ژان رنو و شون کانری... بهرام زند، از اساتید شاخص و متواضع هنر دوبله که بسیار تاکید دارد عنوان «استاد» را از جلوی نامش، فاکتور بگیریم، ساعتی میهمان «خبرآنلاین» شد. پای صدایتان سوختید و ساختید؟ خیلی بیش از آنچه فکر کنید. سهم این صدا در سپیدی موی بهرام زند بیشتر است یا روزگار؟ توامان بوده ولی شاید بتوان سهم صدا را در سپیدی موهایم بیشتر دانست. من آدم حساسی هستم و سعی میکنم مسئولیتی را که بر عهدهام هست، با دقت انجام دهم. وسواس خاصی که از ابتدای کار تا اینجا به خرج دادهام زودتر از آن که باید پیرم کرد. دوبله از آن دست شغلهایی است که باید انرژی زیادی برایش صرف کرد. مثلا بهرام زند که 40 سال در این حرفه فعالیت میکند به اندازه 100 سال نیرو و توان صرف کرده است. صدایتان چقدر میارزد؟ (میخندد) من نمیتوانم بگویم صدایم چقدر میارزد اما مردم ارزشش را تعیین کردهاند. همین که پیگیر هستند و مثلا میخواهند بدانند چرا بهرام زند به جای فلان شخصیت صحبت نکرده، نشان دهنده این است که صدایم برایشان ارزش دارد. فروشی نیست؟ صدایم؟ بله. تا امروز که فروشی نبوده است و اتفاقا به همین دلیل هم پول زیادی را از دست دادهام. تبلیغات، آگهیها و نریشنهایی که میتوانست منافع خوبی برایم داشته باشد را قبول نکردم. اگر نریشنی هم خواندم راجع به ایران بوده است و البته آن هم بسیار محدود و گزیده. پس چوب حراج به صدایتان نمیزنید؟ واقعا این کار را انجام نداده و نخواهم داد. اما برخی صدایشان را به آسانی حراج میکنند! خیلیها با دید تجاری که نسبت به این حرفه دارند کمیت را فدای کیفیت میکنند و تنها تعدد کار برایشان مهم است. خب صدای بهرام زند که نه فروشی است و نه قرار است حراج شود؛ خریداری هم دارد؟ خریدار این صدا مردم هستند. همین که هنوز با وجود گوناگونی سریالها و فیلمهایی که از شبکههای مختلف سیما پخش میشود مجموعههای شرلوک هولمز، ناوارو، جنگجویان کوهستان و... در خاطرشان مانده و از یادآوری صدایم لذت میبرند، برایم کافی است. خریداری بهتر از مردم سراغ دارید؟ مسئولان هم خریدار خوبی بودهاند؟ نه! این صدا روی خیلی از شخصیتها، خوش نشسته و موردپسند واقع شده است اما برای مدیران اجرایی اهمیتی نداشته و به آسانی از آن گذشتهاند. مسئولان صدا و سیما به دوبله هم بهایی نمیدهند چه رسد به دوبلورها! حق با شماست. البته خودشان گمان میکنند به دوبله و دوبلورها بها میدهند اما رفتارشان بیانگر این بیتوجهی است. از لحاظ مادی هم که حتما... هزینههای پرداختی بسیار ناچیز است و قابل قیاس با دیگر عرصههای هنر به ویژه سینما نیست. البته با خارج از کشور هم که خیلی فاصله داریم. یعنی نان صدایتان را نمیخورید؟ فکر نمیکنم. مطمئنید؟! صدا بخشی از کار ماست و در کنار آن، نقش انرژی توام با حس و تکنیک که باید به کلام منتقل شود نیز بسیار پررنگ است. ممکن است دوبلوری جملهای بگوید و تا سالها در جان مخاطب بنشیند اما دوبلور دیگری ساعتها حرف بزند و رهاوردی جز سردرد نداشته باشد. تنها به خاطر صدا نیست که نقشگویی من به جای مل گیبسون و رابرت دنیرو مورد پسند واقع میشود بلکه نوع گفتار و خیلی عناصر دیگر در زیبایی و دلنشینی آن نقش دارند. از این صدا که نانش را نمیخورید! زخم هم خوردهاید؟ بله. از روزی که وارد این حرفه شدم، آنها که صدایم را تهدیدی برای کارشان میدانستند دست به کار شدند و موانع و دیوارهایی در برابرم ایجاد کردند. برخی دیگر هم با شبیه سازی صدایشان به من در دوبله و دیگر عرصهها منافعی را نصیب خود کردند. و عکس العمل شما؟ صبر. صدای بهرام زند 61 ساله هنوز هم برای گوشها دلنشین و نوبرانه است یا تکراری و از نفس افتاده؟ از آنجا که علایقم را زیر پا میگذارم و بسیار کم و گزیده کار میکنم، تازگی و نوبرانه بودن صدایم حفظ شده است. الان هم مطمئنم اگر قرار باشد جای یکی از شخصیتهای یک سریال پرمخاطب صحبت کنم، بسیار مورد توجه قرار میگیرم و در اذهان مردم ماندگار میشوم. به نظرم این گزیده کاری، حفظ حرمت صدا هم هست؟ بله. به قول شما سعی کردم حرمتش را هم حفظ کنم. سعی کردید یا صد در صد حرمتش را حفظ نمودید؟ هیچ چیز صد در صد نیست. اما در نهایت فکر میکنم به صدایم بیحرمتی نکردهام و این مرا راضی میکند. از صدای خودتان بگذریم، صداهایی هست که برای بهرام زند، خوشتر از صدای خودش است؟ زمانی که به سینما میرفتم صدای آقایان ابوالحسن تهامی و انور که آنونس میخواندند برایم جالب بود. صدای شادروان ناظریان و آقای اسماعیلی (گوینده آنتونیکوئین) را هم دوست داشتم. البته بهرام زند به جز آنها که بیخودی وارد این حرفه شدهاند و 40-30 سال از عمرشان را فنا کردهاند، از صدای هیچکس ناراحت نیست و بدش نمیآید. هنوز هم صدای آقای تهامی را دوست دارید؟ بله. واقعا دوست داشتنی است. فکر کنم دوست داشتنی صفت مناسبی باشد. بهتر نیست بگوییم صدای دوست داشتنی 71 سالهای که جوان مانده است؟! البته که این بهتر است. (میخندد) برخی میگویند دوبلورها در هیاهو و همهمه نقشهایی که صدایشان را خرج آن ها میکنند گم شدهاند، اینطور است؟ خیلیها مرا میشناسند. پس سهمی از گمنامی اهالی دوبله نصیبتان نشده است؟ فکر میکردم خیلی گمنام هستم اما دانستم این طور نیست. من همیشه از مصاحبه فراریام و کارهایم را در بوق و کرنا نمیکنم، ولی این که مردم مرا میشناسند متعجبم میکند. تعجبی در کار نیست. حساب شما به عنوان یک پیشکسوت از بقیه جداست. منظور من اکثریت بود. در مورد بقیه نمیتوانم نظر خاصی بدهم. بهتر است از خودشان بپرسید گرچه حساب من هم چندان از بقیه جدا نیست. میخواهم کمی راجع به دلواپسیهای دوبلهای بهرام زند صحبت کنیم. ...متاسفانه فیلمها بدون حساسیت، وجدان کاری و صرف وقت و انرژی مثبت، دوبله میشود. دیالوگها بلافاصله پس از ترجمه بیهیچ ویرایشی در اتاق دوبله مورد استفاده قرار میگیرد و گاه صداها به تناسب بر نقش نمینشیند. صرفا انجام کار مهم است و ضبط، با بیتوجهی انجام میشود. مثلا در یک روز 2 یا 3 کار، دوبله میشود و این سرعت سبب تولید آثار غیرقابل توجه و بیکیفیت میشود. وضعیت بسیاری از کارهایی که این روزها دوبله میشوند به همین صورت است و اینها مرا دلواپس و اذیت میکند. دلواپس چه؟ دلواپس این که آینده دوبله ما به «فارسی وان» شبیه نشود. متاسفانه با این روند، روز به روز به آن نقطه تاریک نزدیکتر میشویم. دل خوش به رو به راهی اوضاع نیستید؟ نه. عرصه دوبله، سالم و بیحاشیه مانده یا مثل بسیاری از عرصههای هنر، کجرویها و بدسلیقگیها نیز قاطیاش شده است؟ به نسبت عرصههای دیگر، حاشیه کمتر در آن به چشم میآید. از رانت و رابطه هم خبری نیست؟ متاسفانه هست. افرادی وجود دارند که فیلمهایی را از موسساتی خریداری میکنند و بر سر این که چه کسانی حاضرند با قیمت پایینتری دوبلهاش کنند، این هنر را به حراج میگذارند. در تلویزیون چطور؟ تلویزیون را کنار بگذاریم. چند سالی است که اهالی دوبله راهی سیما شده و ترجیح دادهاند طعم اجرا و بازیگری را نیز بچشند. واقعا به واسطه صدای مناسب و استاندارد میشود از هر خرمن هنر، گلی چید؟ قبلا بسیاری از هنرپیشه ها ابتدا عرصه دوبله را تجربه میکردند و بعد به سراغ بازیگری میرفتند. امروز هم اهالی دوبله، مجری و بازیگر میشوند؛ برای رادیو آگهیهای تبلیغاتی میخوانند و خلاصه خودشان را در هر عرصهای محک میزنند تا بالاخره یکی از این حوزهها به دلشان بنشیند. پس از این شاخه به آن شاخه پریدن برای دوبلورها ایرادی ندارد؟! تعیین کننده، استعداد آدمهاست و بس. توانایی حضور همزمان در چند عرصه هنر، ایرادی دارد؟ مرگ، حق است اما برای همسایه؟! من هم پیشنهادهای زیادی برای تبلیغات و نریشن در رادیو داشتهام. شاید هم روزی قبول کردم. البته یک تجربه بازیگری هم دارم که مرا پشیمان کرد. اما من هنوز قانع نشدم. درست است که دوبله هم، بازیگری صداست اما این کجا و آن کجا؟! یعنی میخواهید بگویید بازیگری صدا از بازی در سینما و تلویزیون آسانتر است؟! نه اما سبک و تکنیکهای بازیگری با دوبله متفاوت است. صد در صد درست میگویید. در فیلم هملت که جای مل گیبسون حرف میزدم، سکانسی وجود داشت که هملت به مدت 5 دقیقه بیوقفه با مادرش صحبت میکرد و من باید این سکانس را یک نفس میگفتم. آن لحظه به این فکر کردم که اگر قرار بود این نقش را در تلویزیون یا تئاتر بازی کنم به دلیل کمک گرفتن از فیزیک و میمیک چهره، کار خیلی برایم آسان تر میشد. در دوبله تمامی آنچه مخاطب سینما یا تلویزیون از حضور فیزیکی بازیگر در مییابد و حس میکند تنها از طریق صدا القا میشود و این بسیار سخت است. کسی که از عهده چنین کار دشواری برآید میتواند بازیگر یا مجری خوبی هم باشد. درباره جوانترهای دوبله نظرتان چیست؟ سد راهشان میشوید و یا...؟ اصلا نشدم. حتی به کسانی که صدایشان شبیه خودم بوده، میدان دادم و به جایی رساندمشان که فکرش هم نمیکردند با این سرعت به آن جا برسند. اما برخی جوانها معتقدند پیشکسوتها نمیخواهند صدای آنها شنیده شود و به نظر میرسد بعضی بزرگان هم از صداهای تازه و نو واهمه دارند! اصلا چنین نیست. از قدیم گفتهاند عاقبت جوینده یابنده بود. دوبلورهای جوان باید صبر را چاشنی کارشان کنند. حتی اگر مدتی هم پشت در بمانند سرانجام نوبت به آنها میرسد و عرصه تاخت و تاز برایشان مهیا میشود. قسمت دوم سوالم بیجواب ماند. باور کنید این طور نیست که پیشکسوتها از صداهای جوان واهمه داشته باشند. تلویزیون هر سال چند صد نفر نیروی جدید جذب میکند و تعداد دوبلورها آنقدر زیاد شده که کار به همه نمیرسد. سالانه چند صد نفر؟! پس با قحطی صدای خوب مواجه نیستیم. (میخندد) بیشتر آنهایی که پذیرفته میشوند استعداد گویندگی دارند اما صدایشان اثرگذار نیست. اتفاقا با قحطی صدای تاثیرگذار مواجهایم. بهرام زند، دلِ خوشی از انجمن گویندگان جوان ندارد. این اظهارنظر و نارضایتی را به حساب غوره نشده مویز شدنشان بگذاریم یا ...؟ بله. آنها روش مناسبی را برای ورود به این حرفه انتخاب نکردند و با سوء استفاده از ماجرای اعتصاب 3- 2 ماهه دوبلورها فعالیتشان را از حالت زیرزمینی خارج کردند و به آن وجهه قانونی بخشیدند. در این مدت مدیرانی که باید میشناختند، شناختند و ارتباط خوبی هم برقرار کردند. حالا هم حرفهای شدند و صاحب کارنامه. جالب این که خود من هم در نوجوانی با چنین فرصتی مواجه شدم. آن زمان نفر اول آزمون گویندگی شدم اما چون همزمان با اعتصاب دوبلورها بود احساس کردم زمان مناسبی برای ورود به این حرفه نیست و نباید از این موقعیت و اوضاع نا آرام سوء استفاده کرد و این در حالی بود که اگر مانده بودم همان موقع نقش اول را به من واگذار میکردند. اما رفتم و 2 سال بعد دوباره بازگشتم و با شاگردی شروع کردم. پس علاوه بر شاگردی نکردن، از ماهی گرفتنشان از آب گِل آلود و متلاطم دوبله هم دلخورید؟ بله. جوان ها حتما باید بیایند، ببینند و بشنوند تا با گویشها، لحنها و ریزهکاری و چم و خم کار حرفهای آشنا شوند. اما کاش به همین جا ختم میشد؛ یکی دیگر از کارها و رفتارهای ناشایست این انجمن، برگزاری کلاسهای آموزش دوبله با هزینههای چند صد هزار تومانی است. در اساسنامه بر عدم دریافت هزینه و شهریه برای برگزاری کلاسهای آموزشی تاکید شده است و ما نیز طبق قانون عمل کرده و میکنیم زیرا نباید جیب مردم را خالی کرد. اما این دوستان متاسفانه خلاف این رویه را در پیش گرفتهاند. به نظرتان دوام میآورند؟ فعلا که در کارشان موفق شدهاند اما افسوس که مسیر درست را انتخاب نکردند. بگذریم؛ باور کنید حتی بحث کردن درباره انجمن گویندگان جوان هم به من انرژی منفی منتقل میکند. انگار این اعتصاب دست بردار دوبله نیست و از گذشته به حال رسیده؟ از اعتصاب هم بگذریم. و پایان یک صدا ... صدا، سومین آفریده خداوند است. آفریدهای که انرژی و ارتعاشش حتی در عدم حضور صاحبش در این زمانه و روزگار هم از بین نمیرود پس پایانی برای صدا نیست. صدا میماند. منبع: خبر آنلاین گفتوگو از: شیما کریمی
RE: دوبله به روایت دیگران - john doe - ۱۳۸۹/۷/۲۹ عصر ۱۰:۰۳ درباره افسانه پوستی و گویندگی به جای جودی فاستر در میان بازیگران زن سینمای جهان،جودی فاستر از جایگاه ویژه ای برخوردار است.این جایگاه به طور مسلم با کسب 2 جایزه اسکار از فیلمهای "متهم شده" و "سکوت بره ها"(به ترتیب در سالهای 1988 و 1991) و حضور در مقابل دوربین مارتین اسکورسیزی و همبازی شدن با رابرت دنیرو در "راننده تاکسی"(در سن 14 سالگی)،ارتباط مستقیمی دارد،اما بیشتر از آن،نوع رفتار حرفه ای فاستر در اجرای نقشهایش هست که موجب همدلی تماشاگر با وی میشود. جودی فاستر در فیلم نقشه پرواز اولین صداپیشگی افسانه پوستی به جای جودی فاستر برمیگردد به فیلم "سکوت بره ها"(به مدیر دوبلاژی چنگیز جلیلوند) که پوستی در صدایش سردی شخصیت کلاریس استارلینگ و به موازات حالاتی از ترس و اضطراب نقش را نمایان ساخت. افسانه پوستی در سال 1371 و پس از گذراندن مراحل تست گویندگی،به حرفه دوبله وارد شده و دوره کارآموزی را نزد اساتیدی چون زنده یاد مانی،پرویز بهرام و غلامعلی افشاریه گذارند.وی در دوبله سریالهای تلویزیونی در ابتدای کارش حضور می یابد و به دلیل اشنایی با زبان فرانسه،کار ترجمه چند فیلم را به عهده می گیرد.از سریالهایی که پوستی به عنوان گوینده در آن حضور داشت، میتوان به هلیکوپتر امداد(به مدیریت دوبلاژ زنده یاد خسرو شایگان) و هلیکوپتر پلیس (به مدیر دوبلاژ ناصر طهماسب) اشاره کرد.پوستی از راهنمایی های ناصر طهماسب در دوبله سریال هلیکوپتر پلیس برای آینده کاری اَش بسیار تاثیرگذار یاد نمود. صدای متعادل افسانه پوستی،پس از آن بهترین گزینه برای دوبله چهره های سرد با کمترین واکنش شد که نمونه بارز آن،نقش گویی بهجای لیوتایلر در دوبله قدر نادیده سه گانه ارباب حلقه هاست.این سه گانه عظیم و منحصر به فرد دنیای سینما،توسط امیر هوشنگ زند دوبله شد که متاسفانه به دلیل پخش نامناسب باندهای صدا از تلویزیون،چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما این عامل از ارزش انتخاب هایی امیر زند چیزی کم نمی کند. RE: دوبله به روایت دیگران - رائول والش - ۱۳۸۹/۸/۲۹ عصر ۰۴:۵۷
RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۰/۱۰/۹ عصر ۰۵:۲۶ زندگي و آثار منوچهر اسماعيلي به روايت عباس بهارلويازده سال قبل عباس بهارلو (همان غلام حيدري معروف !) كتابي تحت عنوان صدچهره سينماي ايران را روانه بازار نشر كرد. كتابي خواندني و با اطلاعاتي بسيار مفيد كه در آن روزگار و فراگير نبودن اينترنت موهبتي بسيار براي علاقمندان سينما بود. عباس بهارلو ، فعاليتهاي هنري منوچهر اسماعيلي را اينگونه روايت كرده است :( بااندكي تلخيص ) به نظر مي رسد هيچ صدايي جز آن چه كه از دهان آنتوني كوئين در دوبله فيلمهاي جاده (فدريكو فليني 1954)،باراباس،مرثيه اي براي يك مشت زن سنگين وزن ،اسب كهر رابنگر/ گروگان مي شنويم ، بجز صداي منوچهر اسماعيلي پذيرفتني تر نباشد، يا كدام صدا جز صداي اسماعيلي مي تواند در فيلم درسواوزالا (اكي كوروساوا،1957) رنج و بدويت را در صداي ماكسيم مونزوك به بينندگان فارسي زبان فيلم منتقل كند، يا گوياي شخصيت شوخ و چلمن پيتر فالك به نقش " ستوان كلمبو " باشد. ويژگي ممتاز دوبله اسماعيلي ، چنان كه خودش گفته اين است كه كوشش مي كند همه مختصات را از بازيگر فيلم بگيرد و چيزي اضافي كه از صدا و لحن بازيگر فراتر باشد به آن اضافه نكند. او در توضيح دوبله آنتوني كوئين گفته "در بعضي فيلم ها او نقش هايي متفاوت با نقش آشناي هميشگي اش بازي كرده و صدايش آن تمجمج نجواگونه را ندارد و كلامش خيلي صريح است وبايد جور ديگه اي دوبله شود." اسماعيلي كه دوبله را از سال 1336 آغاز كرده و از سال1342 كه دهه طلائي دوبله فيلم در ايران بود ، مدير دوبلاژ بوده ، گويندگي بسياري از نقش هاي اول را بر عهده داشته است. گريگوري پك،چارلتون هستون ، لارنس اوليويه ، سيدني پوآتيه ، لارنس هاروي ، رد استايگر ، جيمز كاگني، مارچلو ماستروياني شماري از اين نقش هاي اول است. اسماعيلي نخستين بار در سال1340 بجاي آنتوني كوئين در فيلم سند باد بحري (ريچارد والاس) صحبت كرد.آنتوني كوئين در نقش فرعي بازي مي كرد و اسماعيلي در آن سال تحصيلات دبيرستان را به پايان برده بود اسماعيلي يكي از چهره هاي برجسته فيلم هاي ايراني نيز هست در سينماي ايران براي نخستين بار نام او در عنوان بندي فيلم جاده مرگ (اسماعيل رياحي 1342)در مقام سرپرست گويندگان ثبت شده است.او كارش را بامديريت دوبلاژ فيلمهاي ضربت 1343 و مرد و نامرد1345 ادامه دادو همزمان با محبوبيت صداي او بر چهره پيتر فالك ،فيلم هاي بيك ايمانوردي را دوبله كردو گاهي تصنيفهايي كه جعفرپورهاشمي براي نقش هاي بيك ايمانوردي مي ساخت ، مي خواند. اسماعيلي كمتر مايل به اظهارنظر در مورد سهم خود در دوبله فيلم هاي ايراني است ، زيرا معتقد است كه زندگي ، موجوديت و خودش را در دوبله فيلم هاي خارجي پيدا كرده است. RE: دوبله به روایت دیگران - جیسون بورن - ۱۳۹۱/۴/۱۹ عصر ۱۰:۰۷ یک گفتگو با امیرهوشنگ زند به مناسبت تقدیرش در جشنواره فیلمهای ویدیویی درباره آسیبهای امروز دوبلاژ + ابراز یک نکته مهم: تهیه کنندههای ایرانی دیکتاتورند که میگویند مردم نباید فیلم خارجی ببینند! علیرضا پورصباغ: امیرهوشنگ زند، فارغالتحصیل مدرسه فیلم لندن است. او مدرک لیسانس فیلمسازی خود را از انستیتو هنر سانفرانسیسکو دریافت و فعالیت حرفهای خود در دوبله را از سال 1340 آغاز کرده است. این گوینده همیشه جوان چندین سال است به عنوان مدیر دوبلاژ فعالیت میکند و با کارنامه قابل دفاعش، از او میتوان به عنوان مدیر دوبلاژ دهه 80 شمسی یاد کرد. زند از معدود مدیران دوبلاژی است که به زبان انگلیسی تسلط فوقالعادهای دارد و علاقه وافرش به سینما سبب شده آثار برگزیده سینما را فوقالعاده دوبله کند. در کارنامه او دوبلههای برجستهای همچون «پالپ فیکشن»، «لعنتیهای بیآبرو»، «زیر آسمان برلین»، «معجزه سوم»، «ویکی وایکینگه»، «ماشینها2 »، «بهشت بر فراز برلین»، «دختری با خالکوبی اژدها»، «ماجراهای تنتن»، سهگانه «ارباب حلقهها»، «ترمینال» و «رنگو» به چشم میخورد. او گوینده «تنتن» در مجموعههای این انیمیشن است که در شبکه نمایش خانگی توزیع شده. تقدیر در جشنواره ویدئویی تهران بهانهای شد تا با او به گفتوگو بنشینیم. *** در نخستین جشنواره فیلم ویدئویی تهران از شما تقدیر شد. با توجه به اوج کار شما در دهه 80 این تقدیر کمی دیر اتفاق نیفتاد؟ نه اصلا، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. واقعا فکر نمیکنم دیر اتفاق افتاده باشد. خیلی اقدام خوبی بود که به دوبله در افتتاحیه جشنواره فیلم ویدئویی پرداخته شد. قبلا هم تقدیرهایی شده بود، سال 88 هم به آثار برتر جوایزی تعلق گرفت. من در آن مراسم جایزه بهترین ترجمه را برای فیلم «ترمینال» (استیون اسپیلبرگ) گرفتم. تلویزیون هم گاهی اینگونه مراسم را برگزار کرده، اگر خاطرتان باشد سال 81 به خاطر دوبله «ارباب حلقهها» از من تقدیر شد. گذشته از این تقدیرهای جشنوارهای، دوبله بخشی از فرهنگ رسانهای ماست اما به فعالان این عرصه کمتوجهیهای معنوی و مادی فراوانی میشود و گویندگان و مدیران دوبلاژ دچار نابسامانی مالی هستند. چرا دوبلورها همیشه در مضیقه هستند؟ مضیقه شدید مالی به آن شکلی که شما میگویید من نشنیدم وجود داشته باشد. البته خود من با دستمزدهای پایین این حرفه مساله داشتم. این حرفه در ایران خیلی ارزان فروخته میشود. خدماتی که ما انجام میدهیم، هنری که عرضه میشود واقعا در قبالش چیز زیادی عاید گوینده نمیشود. این موضوع به مساله عرضه و تقاضای موجود بازمیگردد. مسائل خیلی ریشهایتر از این حرفهاست که بتوان در یکی، دو کلمه بدان پرداخت. نارضایتیها خیلی ریشهایتر است که باید تک به تک بررسی کرد. پیشکسوتها خوب یا بد گذشت، بالاخره سرکردهاند، باید به فکر جوانترها بود؛ جوانهایی که طی 15-10 سال اخیر از طریق تلویزیون وارد این حرفه شدند، بچههای خوبی هستند و دارند کار میکنند اما با وجود این نیروهای تازهنفس تلویزیون همچنان گوینده جدید میگیرد و میخواهد آنها را آموزش داده و وارد حرفه دوبله کند. میدانید چه اتفاقی میافتد؟ این جوانهایی که آمدند و هماکنون فعال هستند به این حرفه امید داشتند و برای آن برنامهریزی کردند. خیلی از آنها 15-10 سال از عمرشان را گذاشتند و مدتی است بیکار هستند. برای اینکه گوینده جدید وارد این حرفه شود مخالفتی نداریم، باید دید این حرفه چقدر گنجایش دارد. همینطوری و بدون برنامهریزی بخواهیم گوینده بیاوریم به گوینده قبلی لطمه وارد میشود. راهکار چیست؟ متولی جذب گوینده و کارآموز باید انجمن گویندگان فیلم باشد، مثل سابق. گویندهها را به مدیران دوبلاژ بسپارند و تا 6 ماه کارآموزی کنند و به صورت گروهی چندین مدیر دوبلاژ درباره آینده کارآموز تصمیمگیری کنند که گوینده تازهوارد در این حرفه بماند یا خیر. این روش سابق خیلی بهتر بود، روش جذب گوینده تلویزیون روش درستی نیست. شما چرا اینقدر در پذیرفتن مدیریت دوبلاژ فیلمها سختگیر هستید و با وسواس فیلم انتخاب میکنید. این وسواس کمتر شده. اخیرا همه جور فیلمی کار میکنم اما ماحصل کار بزن و دررویی نیست. یادم هست فیلم هنگکنکی و هندی کار نمیکردید. یک هنگکنگی هفته پیش کار کردم، هر فیلمی بدهند کار میکنم، کارم را دوست دارم. یک زمانی بود مثلا از دوبله فیلمهای هندی امتناع میکردم ولی خوب الان کیفیت فیلمهای هندی هم خوب شده، فیلم هندی هم کار میکنم، چهبسا خودم ترجمه میکنم. در دوبله آثار فارسی هم کارهای شاخصی دارید بویژه سریال «بهترین تابستان من». در سریال بهترین تابستان، علی صادقی سنش خیلی کم بود که در این سریال بازی میکرد، کارگردانش آقای علی بهادر سریال را در یزد فیلمبرداری کرده بود، به ایشان پیشنهاد دادم بهتر است گویندگان با لهجه حرف بزنند. رفتیم یزد و از هنرپیشههای تئاتر یزد درخواست کردیم بیایند جای بازیگران فیلم حرف بزنند و افشین ذینوری جای علی صادقی حرف زد، چقدر هم خوب حرف زد، به او لهجه یزدی را آموزش دادند و خیلی خوب از عهده کار برآمد. دوبله «پالپ فیکشن» و «لعنتیهای بیآبرو» در شبکه نمایش با استقبال گسترده مردم روبهرو شد، فکر نمیکنید برخی فیلمهای خارجی اگر اکران شود دوباره رونق به سینما بازخواهد گشت؟ در شرایط کنونی سینمای ایران ورشکست شده است و باید نمایش فیلمهای خارجی از سر گرفته شود. این اتفاق خیلی به صنعت سینمای ایران کمک میکند. به نظر اگر این فرصت برای مردم فراهم شود که فیلم خارجی در سینما ببینند سینمای ایران هم رونق خواهد گرفت، مردم عادت میکنند که سینما بروند، این موجب میشود سینماهای بیشتری ساخته شود. به نظرم تهیهکنندگان فیلمهای ایرانی نمیتوانند تصمیم بگیرند که مردم فیلمهای خارجی نبینند، وقتی مردم این فیلمها را در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی میبینند چرا مردم ایران از دیدن فیلمهای خارجی در سالن سینما محروم هستند، این حرکت تهیهکنندگان نوعی انحصارطلبی و دیکتاتوری است. شما از معدود دوبلورهایی هستید که به صورت حرفهای فیلم تماشا میکنید، دیگر همکارانتان فیلم و بازیگر را به خوبی نمیشناسند، مثلا هزاران بار اتفاق افتاده که مثلا گویندگی یک بازیگر سرشناش مثل فورد یا دنیرو گوینده خوبی نداشته است. منصفانه راجع به همکارانم حرف نمیزنی. اینطوری قضاوت نکن... نمیدانم، شاید فرصت نمیکنند، خود من هم این روزها کمتر فرصت پیدا میکنم فیلم ببینم. تا جایی که وقت اجازه بدهد فیلمهای متفاوت تاریخ سینما را میبینم. راستی فورد که خیلی شناخته شده است الان دوره مایکل فاسبیدر است، این هنرپیشه به این خوبی را کسی نمیشناسد و کسانی به جایش گویندگی میکنند که جای تاسف دارد. اتفاق خوبی هم که میافتاد این است که فیلمی را که خیلی دوست داری و این اواخر هم تماشایش کردی را میدهند دوبله کنی. این اتفاق خوبی است. مثلا «دختری با خالکوبی اژدها» که من عاشق نسخه سوئدیاش هستم. این گانگستربازی مدیر دوبلاژها کی تمام میشود؟ شما اغلب از همه گویندهها استفاده میکنید، دیگر همکاران مدیر دوبلاژ گرفتار دستهبندیهای مختلف هستند، مثلا محمود قنبری هیچ وقت حاضر نیست از سعید مظفری استفاده کند. این خیلی عجیب است. سعید مظفری گوینده توانا و مدیردوبلاژ فوقالعادهای است. تعجب میکنم کسی نخواهد با او کار کند. مثلا خودم اختلافی با تورج مهرزادیان داشتم، با هم قهر بودیم اما این اختلاف مدت دارد، تمام میشود. مثلا کاری در دست داشتم که باید خود تورج میگفت و من با تورج مشکل داشتم، تلفن را برداشتم، زنگ زدم و گفتم تورج جان! من از تو معذرت میخواهم، اگر سوءتفاهمی شده عذرخواهی میکنم. او هم یخش آب میشود و با من کار میکند اما اینکه چند سال با گویندهای خاص کار نکنی کمی سوالبرانگیز است. شما با تلویزیون همچنان کار نمیکنید؟ حدود 10 سال بود کار نمیکردم، آقای میلانی (مدیریت واحد دوبلاژ )که جایگزین آقای بزرگی شدند، لطف کردند تماس گرفتند. چندی است همکاریام را با تلویزیون از سر گرفتهام. آقای میلانی نظر مساعدی به این حرفه دارند، به این حرفه احترام میگذارند و به پیشکسوتها علاقه فراوانی دارند. به قول معروف خودش اینکاره هستند. ایشان فیلمساز و تدوینگر هستند حتی تدوین تدریس میکند، سینما را به خوبی میشناسد. آقای بزرگی (مدیریت قبلی واحد دوبلاژ) یک عده حاشیهنشینان دوبله دور و برش جمع کرده بود و این افراد در زمان مدیریت وی مصدر شده بودند مثل آقای مهندس XوY. این چند نفر نظرات خاص خود را درباره دوبله اعمال میکردند. یکجور قشرینگری توام با تنگنظری خاص و پیشکسوتزدایی حاکم بود تا جایی که یک عده از پیشکسوتها حق ورود به واحد دوبلاژ را نداشتند. این نبود که بگوید این افراد را به سازمان راه ندهند، این کار را نمیکردند، پیشکسوتها خودشان مایل به همکاری نبودند. آقای بزرگی خودش اینجا نیست اما خدایش اینجاست، اینطوری نبود. شاید نوع برخوردش موجب دلخوری شده بود، این نبود که ایشان دستور بدهد یک عده نیایند، نه چنین چیزی نبوده. پیشکسوتها تصمیم گرفته بودند در مقطع مدیریت آقای بزرگی به تلویزیون نیایند و از قبل این تصمیم را گرفته بودند، ربطی هم به آقای بزرگی نداشت اما من از دوران کدخدازاده (مدیر واحد دوبلاژ) رابطهام را با سازمان قطع کردم. مثلا نصرالله مدقالچی را گفته بودند اصلا وارد واحد دوبلاژ نشود. گمان نمیکنم، چنین چیزی نبوده، کمی باید واقعبینانه این موضوعات را رصد کنیم. این را باید از خود نصرالله بپرسید. آقای مدقالچی خودش تصمیم گرفته بود با واحد دوبلاژ به دلایلی که داشته، کار نکند. این نبوده که مدیر واحد بگوید ایشان نیاید یا آقای بزرگی چنین دستوری داده باشد، اصلا چنین نیست. یکی از آسیبهای دوره بزرگی این است که یک عده مردیگو- زنیگو یکدفعه شدند مدیر دوبلاژ ؟ این اتفاق از قبل افتاده اما خواهش میکنم درباره همکارانم با چنین لحنی قضاوت نکنید. اینجوری نگویید زنیگو – مردیگو. بالاخره جوانهایی بودند که کار کردند، باید ببینیم این جوانها توانایی این کار را داشتند یا خیر. به نظرم بعضیها این توانایی را دارند و الان دارند کار میکنند. جوانهایی که دارند مدیر دوبلاژی میکنند، چهبسا در زمان آقای بزرگی مدیر دوبلاژ شدند، چند تا از این جوانهایی که دارند کار میکنند مدیران دوبلاژ فوقالعادهای هستند، من افتخار نداشتم با آنها کار کنم، آقای ذینوری، آقای قطعهای، آقای باشکندی، شهرزاد ثابتی، رضا آفتابی و... . به اعتقاد من کدخدازاده (مدیر قبلی واحد دوبلاژ) در حق دوبله جفا کرد و عملکردش با بزرگی تفاوت آنچنانی نداشت، چرا شما زمان ایشان دیگر نرفتید؟ من اصلا با این سیستم دوبلاژ متمرکز مساله دارم، به نظرم سیستم خوبی نیست و باید روش نظارت، کنترل و انجام دوبله به همان زمان قبل بازگردد. تامین برنامه شبکهها را تشخیص میدهند به کدام مدیر دوبلاژ بدهند کار کند. تنها حسن دوبلاژ متمرکز حسابداری است. شما که کار میکنید، میدانید سر ماه بابت کارهایی که در آن ماه انجام دادهاید پولش را سر ماه دریافت خواهید کرد، این تنها حسن دوبلاژ متمرکز است، حسن دیگری ندارد. روش متمرکز موجب افت شدید دوبلاژ میشود و خیلی چیزیهای دیگر که نباید مطرح کنم. این مساله دوبلاژ متمرکز را در سازمان صدا و سیما باز کنیم که تامین برنامههای شبکهها اقدام به این کار میکردند و یک فضای رقابتی میان تامین برنامههای شبکههای مختلف به وجود آمده بود. این فضای رقابتی دیگر وجود ندارد. یک عرصه رقابتی عالی به وجود آمده بود، شبکهها خودشان کار را سفارش میدادند، ریاست تامین برنامه فلان شبکه یا معاونش با من تماس میگرفت و از من میخواست کاری را انجام دهیم، این شیوه موجب تنوع دوبلههای با کیفیتهای متفاوت و استاندارد میشد، هر شبکه با مدیر دوبلاژهای مختلف کار میکرد، تنوع گویندگان بیشتر بود. حسن دیگرش این بود که مدیر دوبلاژ در مقابل کاری که میکرد، پاسخگو بود. بعد از متمرکز شدن دوبله آنقدر حجم بالا رفته که دیگر خبری از آن دقت گذشته نیست و همیشه سرعت در کار هم آفت این حرفه بوده که فکری هم برای این موضوع باید کرد. اگر بخواهیم کیفیت کارها بهتر شود باید روش متمرکز حذف شود، در روش غیرمتمرکز مدیر دوبلاژ پاسخگو بود و تامین برنامه هر شبکه بابت کیفیت دوبلاژ آن مدیر را مورد پرسش قرار میداد و ارتباط تنگاتنگی میان تامین برنامه و مدیر دوبلاژ به وجود میآید. این ارتباط در حال حاضر وجود ندارد و وقتی یک نفر میشود متولی این کار در قالب امور دوبلاژ سازمان، حجم عظیمی از کار سرش میریزد و مدیر واحد دوبلاژ بابت پایین بودن سطح کیفی و کمی دوبلههامقصر نیست. ترجمهها را اغلب خودتان انجام میدهید؟ ترجمههای سازمان ضعفهای اساسی دارند. مثلا در یکی از ترجمههای اخیر آمده بود «رئیسجمهور انگلستان» و مترجم فراموش کرده بود انگلستان به جای رئیسجمهور نخستوزیر دارد و مدیر دوبلاژ همان واژه رئیسجمهور را به کار برده بود! البته این اتفاق قبل از آمدن میلانی- زمان بزرگی-افتاده بود. ترجمههای خوبی اخیرا توسط دیلماجهای جوان انجام میشود. البته نمیتوانم قضاوت کنم. من با تلویزیون چند وقتی است شروع کردم و فقط 2 تا فیلم سینمایی کار کردم و ترجمههایی هم که دستم رسید ترجمههای خوبی بودند. منبع : روزنامه وطن امروز منتشر شده در سایت کافه سینما
RE: دوبله به روایت دیگران - جیسون بورن - ۱۳۹۱/۸/۱۲ عصر ۰۹:۴۶ مصاحبه خسرو خسروشاهی با روزنامه مردم سالاری در تاریخ 10/8/1391 پيش از هر چيز بايد بگويم که به قطع ميتوان دوبله را بخشي از هنر سينما دانست و از آن به عنوان هنري جزو هنر سينما ياد کرد. چراکه نميتوان از تأثيرات مهم آن بر روي يک فيلم چشم پوشيد. يکي از کساني که کار او باعث ميشود تا هنر دوبله در درجه تعالي هنري قرار گيرد آقاي خسرو خسرو شاهي است. مخاطبان، او را به عنوان هنرمندي ميشناسند که احساساتش لحظه به لحظه با بازيگران بزرگ سينما پيوند ميخورد و با صدايش همراه آنان بازي کرده و در نقش فرو ميرود. در کارنامه هنري او دوبله آثار درخشاني از سينماگران بزرگ تاريخ سينما ديده ميشود. صداي او که در ايران به صداي الن دلوني شناخته ميشود در حافظه شنيداري تاريخي مخاطبان ثبت شده و از ياد نخواهد رفت. اگر بخواهيم خصلت زيبايي را براي صداي انسان به کار بريم و نمونهاي شگرف براي آن آوريم، صداي او به گونهاي است که چنين خاصيتي را دارد و به غايت زيباست. زيبايي و لطافت و نيز ماندگاري اين صدا چنان است که مصداق آن کلام زيبا قرار ميگيرد که ميگويد: «تنها صداست که ميماند.» گفتوگوي«مردمسالاري» را با خسرو خسروشاهي بخوانيد: ابتدا در مورد مسائل و معيارهاي فرهنگي دوبله صحبت کنيد که اصلا چرا يک فيلم دوبله ميشود؛ چه چيزهايي در آن دنبال ميشود و چه پيوندهاي فرهنگي به وجود ميآيد؟ در حال حاضر هيچ معيار فرهنگي در دوبله رعايت نميشود. چراکه مثلا در تلويزيون به ندرت يک فيلم خارجي پيدا ميشود که دوبله شود و دست نخورده باقي بماند. بيرون از آن هم جاهايي بودند که براي شبکههاي ويديويي دوبله ميکردند. آنها به طور کامل تعطيل شدهاند. تنها استوديوي قرن بيست و يک و کواليما باقيمانده که فعاليت چنداني ندارد و شايد در ماه دو فيلم را دوبله کند. آخرين استوديوي فعال ايران که ساند فيلم نام داشت نيز براي هميشه تعطيل شد. چه مدتي است که تعطيل شده؟ در حدود يک ماه است. به هر جهت وقتي کار نداشته باشند تعطيل ميشود. دليل ديگرش اين است که در ايران قانون کپي رايت رعايت نميشود. معدود فيلمهايي پيدا ميشوند که کپي رايت داشته باشند. هفت کمپاني اصلي جهان که به عنوان کمپاني ميجر نام برده ميشود به ايران فيلم نميفروشند. فيلمهاي اين کمپانيها بدون رايت وارد ايران ميشود و آنها را به مزايده ميگذارند و فيلم دوبله ميشود. در گذشته دوبله فيلمها بسته به سليقه کساني بود که مدير دوبلاژ را انتخاب ميکردند و ميگفتند که فيلم چه شرايطي دارد و چگونه بايد دوبله شود. اما هدف نهايي کساني که حال حاضر در ايران دوبله ميکنند، ارزان کار کردن است و اينگونه براي مخاطبان احترام قائل نميشوند و طبيعتا مخاطبان هم به آنها احترام نميگذارند. بحث سودجويي وجود دارد؟ بله، به اين دليل که اگر به پشتوانه فرهنگي اينگونه افراد نگاه کنيد، درمييابيد که هيچ کار فرهنگي تا به حال انجام ندادهاند و داراي سرمايه بودند و از بد روزگار يک موسسهاي تاسيس کردهاند و کلاه همه، حتي دوبلورها را برداشتهاند. مثل ... اين موسسات از کجا حمايت ميشوند؟ بهتر است برويد از خودشان بپرسيد. لااقل بايد براي دوبلورهاي قديم احترام قائل شوند. اميدوارم که حرف شما را گوش کنند. ما بايد خودمان پويا باشيم تا بتوانيم بمانيم. من يک سال است که کار چنداني انجام ندادهام. زير بار خيلي از فيلمهايي که به من پيشنهاد شده نرفتم. به اين خاطر که وقتي نميتوانيم گوينده دلخواهمان را داشته باشيم، در دايرهاي گير ميافتيم که راه فراري ندارد. البته بايد بگويم از ماست که بر ماست. بسياري از همکاران ما که در پرونده شان هيچ فيلم و هيچ نقشي ثبت نشده در دور باطل صاحبان فيلم گير افتادهاند و پول دوبله را حتي تا يک چهارم کاهش دادهاند. برخي از همکاران ما در اين همکاري شرکت کردهاند و فيلمهاي سطح پايين و مبتذل کار کردند. وقتي ما اعتراض کرديم که چطور فيلميکه 42 پرسوناژ دارد را با 6 نفر دوبله ميکنند، پاسخ دادند که اينها جواناند و بايد نان بخورند. ما گفتيم که مثل خيلي از جواناني که پول حلال در ميآورند اينها هم بروند کار ديگر بکنند. اين پول حلال نيست. همانطور که گفتيد اين يک کار فرهنگي است. اما کدام فرهنگ رعايت ميشود؟ شما انيميشنها را نگاه کنيد. کار همکاران من نيست و اصلا نميدانم کار چه کساني است. در اين کارها به اقوام ايراني توهين ميشود. اگر انجمن ما اين کار را ميکرد با آن برخورد ميکردند. يک مثال زنده برايتان ميآورم: چند سال پيش فيلميرا دوبله کردم که قهرمان اولش لهجه آذري داشت. فيلم به وزارت ارشاد رفت و در آنجا گفتند که اين فيلم براي هموطنان آذربايجاني برخورنده است. ولي با عرض معذرت بايد بگويم که حالا لهجههاي مختلف اقوام ايراني را براي جانورها به کار ميبرند. اين فيلمها پروانه ميگيرند و به خانههاي ما ميآيد و کودکي که دارد زبان باز ميکند آن را تماشا ميکند. در صورتي که در همان کشورهاي خارجي که توليد شده رعايت همه چيز را کردهاند. مثلا کودک نبايد حتي از يک ديو در فيلم کمپاني ديزني بترسد. بايد با آن پيوند برقرار کند. آن فيلم از فيلترهاي اخلاقي ميگذرد تا توليد شود اما در اينجا با دوبله همه چيز را از بين ميبرند. تمام اين مسائل هم ريشه در ارزان کاري دارد. حتي همکاران من از اين مسئله غافل ميشوند که بزرگترين بازيگران دنيا در اين انيميشنها حرف ميزنند. براي فيلم اهميتي قائل نيستند. امروزه شما صاحب فيلميپيدا نميکنيد که به فيلمش دلبستگي داشته باشد. فقط به اين فکر ميکنند که چقدر بفروشند. ما هم پشت و پناهي نداريم و حمايت نميشويم. دوبله خوب تشويقي ندارد و دوبله بد هم توبيخ نميشود. توجه داشته باشيد اولين اصل دوبله سينک حرف زدن است. يعني بايد به اندازه تکان خوردن لب بازيگر صحبت کنيم. اما امروز ميبينيم که دهان هنرپيشه بسته است و اصلا از کادر بيرون رفته اما هنوز دوستان ما دارند ديالوگ ميگويند. اين اولين اصول فني است که وزارت ارشاد بايد به آن توجه کند. يا مثلا فيلميدر قسمت صدا برداري جايزه اسکار گرفته است. اما ميبينيم که در نسخه دوبله شده افکتي وجود ندارد. مثلا قطار ميآيد اما صدا ندارد. به اين دليل که اصلا کار فني روي آن انجام نشده. آيا کمپانيها صداهاي جنبي و اصلي فيلم را به استوديو تحويل ميدهند؟ خير، بايد صدا سازي شود. يک زماني که فيلمهاي کمپاني ميآمد صداي اورجينال فيلم يعني افکت و موسيقي، در يک باند جداگانه 35 ميلي متري فرستاده ميشد. اين نوار به تهران ميآمد و کافي بود که با صداي فارسي هماهنگ شود. اما حالا بايد باند سازي شود. اما معدود باند سازي صورت ميگيرد. امروز فقط يک نفر را ميشناسم که اين کار را انجام ميدهد و وقتي که از او ميپرسم براي کار ده روزه چقدر پول ميگيرد اصلا نميتوان باور کرد. ميتوانيد بگوييد چقدر؟ پنجاه هزار تومان. ميشود روزي پنج هزار تومان. اما او عاشقانه اين کار را انجام ميدهد. در مورد شبکههاي خارجي که دوبلههايي دارند چه نظري داريد؟ آنها هم دارند ياد ميگيرند که بايد چه کار کنند. از لحاظ فرهنگي هم تاثير گذارند. ببينيد که چندتا رستوران کرهاي در تهران باز شده است. آخر ما به غذاي کرهاي چه کار داريم؟ چرا بايد اين آثار نشان داده شود؟ من فکر ميکنم در اين آثار آنها هم فرهنگشان را به درستي نشان نميدهند. همهاش ساختگي است. مگر چه تاريخ و فرهنگي پشت سر کره وجود دارد؟ يک زماني هم فيلمهاي روسي ارزان قيمت آوردند. اغلب هم راجع به بلشويکها و کمونيستها و... بود. خانه فرهنگ روسها هم که فيلمها را ارزان ميفروختند به نياتشان نرسيدند. البته فيلمهاي روسي خوب نظير جنايت و مکافات و شبهاي روشن هم وجود دارد. اما براي اينکه آنگونه فيلمها پروانه بگيرند بايد برخي ديالوگهايش عوض ميشد. مثلا قطاري ميرفت که بارش اسلحه براي انقلابيون بود. ولي در دوبله ميگفتند که اين قطار نان ميبرد. فيلمهاي بد ميآمد و دوبله بد ميشد. اما از طرفي گاهي ايرادهاي بي مورد روي فيلمهاي خوب نيز تاثير ميگذاشت. مثلا از طرف بنياد سينمايي فارابي گفتند که ديگر خسروشاهي نبايد جاي آلن دلون صحبت کند. دو سال من خانهنشين شدم. تنها مسعود کيميايي براي فيلم تيغ و ابريشم با من کار کرد. بقيه کارگردانها حتي ميترسيدند اسم من را بياورند به خاطر اينکه گفته بودند اگر خسروشاهي کار کند، به فيلمتان پروانه نميدهيم. اما مسعود کيميايي گفت من فيلمساز مستقل هستم و از جايي هم حمايت نميشوم. ميخواهم خسروشاهي در فيلمم صحبت کند. آيا دوبلورهاي قديمي سنديکايي داشتهاند تا بتوانند براي خودشان مستقل کار کنند؟ بله انجمن ما که قديميترين سنديکا در ايران است، از سالها 40-41 پا گرفت. اما قدرت اجرايي نداريم. مثل خانه سينما که در دوره رياست آقاي صمدي در آنجا نماينده انجمن بودم. وضعيت تاثر انگيز بود. کلي آدم براي گرفتن وام به ايشان مراجعه ميکردند. يک روز يکي از بازيگرهاي سينما که نقشهاي دوم و سوم بازي ميکرد، جلوي مرا گرفت و گفت که نسخه داروي همسرش 4500 تومان است و قدرت خريدش را ندارد. آقاي صمدي ميگفت که ما قدرت کمک به همه را نداريم. نميشد کاري کرد. انجمن گويندگان نيز حالا در خيابان شريعتي سر جايش است اما تنها کاري که توانستيم بکنيم اين بود که آن ملک را بصورت قسطي به کمک اعضا خريداري کرديم. من هم مدتها عضو هياتمديره و رئيس گروه فني بودم. اما وقتي اختيارات را از ما ميگيرند چه کاري ميتوان انجام داد؟ يکي از اختيارات ما انتخاب گوينده بود که از روي ضوابط انجام ميگرفت. آزمايشهايي روي گوينده انجام ميشد و بدون هيچ حب و بغضي انتخاب ميشد. بنابراين آن گويندگان ماندگار شدند. اما چند سال است که تلويزيون اين اختيار را از ما سلب کرده. ما در نهايت خضوع و با گردن باريک هرچه را گفتند گوش داديم. پس از پنج شش سالي که به تلويزيون نميروم يک مورد بود که دو ماه پيش، به جاي يک نقش، چند قسمت صحبت کردم. در فيلم در جستجوي ريچارد اثر شکسپير که آلپاچينو ساخته بود، با بيش از سي گوينده آن را سه روز در تلويزيون کار کرديم. وقتي قرار شد درصدي جزئي علاوه بر دستمزد که به ما داده بودند را بين گويندگان تقسيم کنيم، شرمم آمد که مثلا 2000 تومان به آقاي والي زاده و مظفري و 1800 تومان به آقاي اسماعيلي بدهم. من گفتم که ارزش اين کار بالاتر است و ما اين پول را نميخواهيم. رئيس واحد دوبلاژ گفت: «اين فيلم چه فرقي با يک فيلم ايتاليايي دارد؟» البته فيلمهاي ايتاليايي هم فيلمهاي خوبي هستند اما چگونه ميتوان اثر شکسپير با ديالوگهاي ادبي را با آن فيلمها مقايسه کرد؟ ما تمام ترجمههاي ريچارد سوم را با هزينه خودمان خريداري کرده بوديم تا بتوانيم آن استعارههايي که شکسپير به کار برده و حتي انگليسي زبانها آن را نميفهمند را دريابيم. از طرفي عوامل تلويزيون چون از من خوششان نميآمد، وسط مرداد ماه سالني را به ما دادند که کولر نداشت. بيش از سي نفر گوينده را به اين سالن برديم، در حالي که چهار پنج سالن ديگر هم کار ميکرد و ما را دست ميانداختند و ميخنديدند. تصور کنيد که از ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر در ماه مرداد کار ميکرديم و اصلا در استوديو هوا نبود. يک شب هم شبکه چهار بدون هيچ تبليغي آن را نشان داد. ساعت 5 بعد از ظهر زيرنويس آمد که ساعت 8 در جستجوي ريچارد نشان داده ميشود. حتي کساني که ميخواستند فيلم را ببينند و از من ايراد بگيرند هم نتوانستند ببينند. آن وقت فيلم شکسپيري را با همان چوبي ميرانند که چيچو فرانکو را راندهاند. آنها توقع دارند چنين فيلمياز صبح تا بعد از ظهر دوبله شود. همکاران من گاهي دو فيلم را در يک روز دوبله ميکنند. حرفي هم نميتوانيم بزنيم. چندي پيش مجله فيلم از من خواسته بود يادداشتي بنويسم و هر چه دل تنگم ميخواهد بگويم و من امتناع کردم. چون مجله فيلميها گفته بودند که دوبله زخم چرکيني است که بايد از بدنه سينما خارج شود. حال ميخواهم از فيلم شيرين برايتان بگويم که پس از توليد آن آقاي کيارستميچه نظري راجع به دوبله پيدا کرد. اتفاقا جالب توجه است. فکر ميکنم فيلم شيرين هم براي سازندگان و عوامل فيلم و هم براي مخاطبان تجربه تازهاي بود. همينطور است. ما در فيلم شيرين فقط با ديالوگ کار کرديم. اصلا هيچ تصويري وجود نداشت؟ مثل راديو بود. آقاي کيارستمي جذب اين کار شده بود و برايش جالب بود. خود ايشان بعدا تعريف کردند که پيش از آن، ديگران ميگفتند که ايشان نميتواند با دوبلور جماعت کنار بيايد. کيارستمي بعد از اين تجربه چندين جا گفته که من اشتباه ميکردم که فيلمهايم را دوبله نميکردم. ايشان گفتند که با مقوله دوبله آشنا نبودند و تازه آن را شناختهاند. البته خيلي از فيلمها مثل خانه دوست کجاست و طعم گيلاس را نميشد دوبله کرد ولي فيلم ده قابل دوبله بود. وقتي آقاي کيارستمي به سراغ ما آمد ديد که داستان به کلي فرق دارد. آقاي کيارستمي ميگفت: «شما مثل موم نرم، مهربان و هماهنگ هستيد.» حتي نظراتي را که انتقال ميداديم منطقي ميديد و به آن عمل ميکرد. نتيجه کار باعث حيرت ايشان شده بود. حالا در مجله فيلم ايراد ميگيرند که چرا آقاي کيارستمي گفته که ميخواهد فيلمهايش را دوبله کند. حال به صداي شما و معيارهاي کارتان بپردازيم. چگونه يک فيلم يا کاراکتر غير ايراني، خصوصا مثل آلن دلون، با دوبله منحصر به فرد شما به فرهنگ ايراني نزديک ميشود؟ اصلا فراتر از ارتباط حسي و فرهنگي، بايد بگوييم که آن را در آغوش کشيدند. در سينماي جهان بسياري از هنرپيشهها که فيلمهايشان به ايران هم آمد، بسيار خوش چهره بودند حتي شايد زيباتر از آلن دلون. ولي نقشهايي که او بازي کرد نقشهايي بود که در پشت افکار ما جاي خاصي دارد. چراکه مثلا فردي که به ظاهر جنايت کار است عليه زورگويي و بيدادگري عمل ميکند. ما نيز به او علاقهمند ميشويم. مخصوصا اين که وقتي در آخر اغلب فيلمها کشته ميشود همه را تحت تاثير قرار ميدهد. خيلي از هنرپيشههاي خوش چهره اروپايي بودند که هرگز موفق نشدند. مثل ژان سورل که بسيار خوش قيافه تر از آلندلون بود اما جهان هرگز او را نپذيرفت. چراکه رفتارش اصل نبود و تقليد از آلن دلون بود. در دوبله ايران، دلون يکي از معدود هنرپيشههايي است که به او تعرض نشد. گاهي چند نفر جاي بسياري از هنرپيشههاي بزرگ جهان صحبت کردهاند. اما من در بيش از چهل فيلم حريمم را حفظ کردم و هيچ کس نتوانست به اين حريم نزديک شود. گاهي به خاطر اختلافها و مشکلات، پيش آمد که ديگران جاي او صحبت کردند. مثلا بنياد سينمايي فارابي يک بار گفت که چهره آلندلون شيطاني است. اما عاقبت، فيلمهايي که کسان ديگر صحبت کردند را آوردند و دوباره جاي او حرف زدم. من نيز زير بار هر حرفي نميروم. منش من از ابتدا اين بوده و هميشه ميگويم که کار را عاشقانه دوست داشته باش و با هنرپيشهاش گريه کن و بخند. گاهي وقتها احساس که به سراغ آدم ميآيد، نه ديالوگ ديده ميشود و نه پرده. با او گريه ميکني و ميخندي و وقتي آن فيلم به سينما رفت همان اثر را روي تماشاچي ميگذارد. توجه داشته باشيد که اگر پنج نفر جاي آلن دلون صحبت ميکردند ديگر چنين اثري نداشت. من با او زندگي کرده ام و از او ياد گرفته ام. يک صدابردار قديميبه من گفت که وقتي جاي آلن دلون صحبت ميکنم لحن گفتارم با هنرپيشههاي ديگر فرق ميکند و اصلا روي يک نت ديگر ميبرم. من هم گفتم که به طور ناخودآگاه ميرود روي نت ديگر. فيلم شتابزده يکي از سريعترين ديالوگهاي جهان را دارد. چند وقت پيش خانم غزنوي از من پرسيد که چگونه آن را دوبله کرده ام و من گفتم که خودم هم نميدانم. باور کنيد در اين کار، گاهي از جان مايه ميگذاريم. در فيلم عروسي خوبان از گلويم خون آمد. پردههاي صوتي ام خراش برداشته بود. آقاي مخملباف مرا پيش آقاي دکتر جفرودي در بيمارستان تهران برد. دکتر حنجره ام را معاينه کرد و گفت که حنجرهام سراسر زخم و خون است. ايشان به مدت يک ماه مرا از حرف زدن منع کرد. پس از آن سلامتي کامل را در حنجره تان بدست آورديد؟ بله، يک ماه هم نکشيد که صدا باز شد. حالا ميخواهم کمي به دورانها بپردازيم. اينکه شما در دهههاي مختلف اغلب فيلمها را ديده ايد. مخصوصا سينماي آمريکا که دوران جنگ سرد و مک کارتيسم را پشت سر گذاشت و تحولات سياسي تاثير مستقيم روي کار سينماگران بزرگ داشت را چطور ميبينيد؟ ما چندان در دايره سياسي اتفاقات قرار نميگرفتيم. تاثير زيادي هم روي کار ما نداشت که مثلا فکر کنيم چرا آن اتفاقات براي چارلي چاپلين افتاد يا چرا اليا کازان همه را لو داد. اين مسائل براي ما مورد توجه نبود. آن موقع فيلمهاي کمپانيهاي مختلف به ايران ميآمد و نميدانم چرا گاهي اصرار داشتند که حتي زودتر از اروپا دوبله شود. در سينماي آمريکا خيلي از فيلمها ابتدا در اروپا اکران ميشود و به نوعي آن را آزمايش ميکنند و بعد در خود آمريکا اکران ميشود. آن زمان خيلي از فيلمها را همزمان با اروپا و آمريکا دوبله ميکرديم. نمونهاش فيلم کينگ کونگ است که آن موقع نسخه زبان ايتاليايي را به ما داده بودند. بهترين فيلمها به ايران ميآمد و با سينماي جهان همراه بوديم و نميتوانستيم فيلمها را بد دوبله کنيم. برخي از نمايندههاي کمپانيها در ايران، زبان فارسي را هم نميدانستند. مثلا نماينده کمپاني مترو يک فرد اسپانيايي به نام ونتورا بود. هر بار که براي فيلم ديدن به استوديو ميآمد دو سه نفر همراهش بودند. ما بعدا فهميديم که آنها وکلاي کمپاني هستند که همه دستي بر آتش داشتند و فيلم را ميشناختند. کمپانيها نظارت کامل روي فيلم داشتند. ما چندتا از فيلمهاي استنلي کوبريک را دوبله کرديم و ايشان شخصا کار را بررسي ميکرد. خود ايشان از تمام هنرپيشههاي فيلمهايش يک حلقه ده دقيقهاي مونتاژ ميکرد و به ايران ميفرستاد. ما آن را دوبله ميکرديم و استوديو به دفتر کمپاني تحويل ميداد و از آنجا براي آقاي کوبريک به لندن ميفرستادند. ايشان ميديد و آن را تاييد ميکرد. هرگز نگفت که دوبله ما بد است و هميشه کارمان را تاييد کرد. من بري ليندون و پرتقال کوکي را دوبله کردم. بسيار جالب بود که ايشان دوبله کامل فيلم را هم ميخواست و در آرشيوش نگهداري ميکرد. ما هميشه سعي ميکرديم که فيلم را به گونهاي دوبله کنيم که به هنگام نظارت ايرادي نداشته باشد. اما حالا فيلمها بدون نظارت و سرسري دوبله ميشود. امروزه فيلمهاي هملت و اوتلو شکسپير را به مترجمي ميدهند که انيميشن ترجمه ميکند. چه بسا اسمها را هم اشتباه ميگويند. به ياد دوبله تکرار نشدني کاووس دوستدار در هملت افتادم که چقدر اثر بخش بود. کاووس دوستدار دوست صميمي من بود. البته آن زمان من تازه کار بودم و شناسنامه کاريام به او نميخورد. ولي دوستي صميمانهاي بين ما ايجاد شد. اولين بار هم به جاي آلندلون در روکو و برادرانش او صحبت کرد. او بسيار خوش قيافه و خوش لباس بود و همينطور براي من يک راهنماي خوب بود. کارهاي او ماندگار و تکرار نشدني است. به خاطر دارم که همراه او از شمال ميآمديم و در ماشين مثنوي طوطي و بازرگان مولوي را از حفظ ميخواند. شعرهاي حافظ و سعدي را هم با حس غريبي ميخواند. او انساني شاد و پر احساس بود. با برادرش ايرج دوستدار که ايشان هم دوبلور جان وين بود شوخيهاي زيبايي ميکرد. ايرج دوستدار هم شخصيت جالبي داشت. [split] دوبله و دوبلورها - زبل خان - ۱۳۹۱/۱۱/۷ عصر ۱۲:۱۹ چنگیز جلیلوند در خبرآنلاین: از تئاتر به دوبله رسیدم/ مگر با صدای من شهرت وثوقی و فردین کم شد؟سینما - چنگیز جلیلوند معتقد است که هنوز هم اگر دوبلورها به جای برخی از بازیگران حرف بزنند بازی آنها بیشتر دیده میشود. محبوبه ریاستی: چنگیز جلیلوند اگرچه این روزها ترجیح میدهد که بیشتر به عنوان بازیگر مقابل دوربین کارگردانان سینما و تلویزیون برود، اما صدایش برای مخاطبان فارسی زبان سینما با بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران و جهان گره خوردهاست. او که کارش را از تئاتر آغاز کرده و جزو نسل طلایی دوبله ایران است، در روزهای پایانی دی مهمان خبرآنلاین شد تا از دغدغههای این روزهایش حرف بزند و خاطراتش را از چند دهه فعالیت در عرصه دوبله بازگو کند.از دنیای این روزهای چنگیز جلیلوند چه خبر؟ اما همان طور هم که خودتان اشاره کردید فیلمهای سینمای امروز هم چندان چنگی به دل نمیزنند؟ راستی چرا تعداد سینما روهای قدیم بیشتر از امروز بوده است؟ فیلمها چند وقت به چند وقت عوض میشدند؟ آن هم با این تعداد سینما؟ قیمت بلیطها چگونه بود؟ از چه زمانی متوجه شدید که از صدای خاصی دارید؟ غیر از شما چه کسی در خانوادهتان از صدای خوبی برخوردار بود؟ آقای جلیلوند آیا از مسیری که تا به امروز طی کردهاید راضی هستید؟ هیچ وقت در اوج کار دوبله دل تنگ بازی در تئاتر نشدید؟ اگر اشتباه نکنم در دهههای 30و40دوبله ایران در دنیا زبانزد بوده، در این مورد بیشتر توضیح دهید؟ آن زمان چقدر طول میکشید تا کسی بتواند پشت میکروفون قرار بگیرد و به جای یکی از شخصیتهای فیلم صحبت کند؟ آقای جلیلوند مسالهای که وجود دارد این است که نسل شما نسل موفقی بودند و نسبت به کاری که انجام میدادند، عشق میوزیدند بر عکس نسل امرز که بسیار شتاب زده هستند؟ فکر میکنید چرا این اتفاق برای نسل ما افتاده است؟ مهمترین استودیوهای آن زمان را به خاطر دارید؟ آقای جلیلوند میشود گفت که کار دوبله به نوعی بازیگری پنهان است؟ آیا شما هنوز هم با دوبله فیلمها موافق هستید؟ چند در صد از دوبله فیلمهایی که انجام دادید به انتخاب خودتان بوده است؟ آیا پس از این همه سال فعالیت در دوبله هنوز هم به آن وابسته هستید؟ RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۱/۲۱ صبح ۱۱:۵۰ روی جلدی خاطره انگیز برای دوستداران دوبله و مرجعی ماندگار و مکتوب برای تاریخ دوبلاژ RE: دوبله به روایت دیگران - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ صبح ۰۸:۰۹ چرا يكي زحمت نمي كشه اين مجله رو PDF يا دستكم اسكن كنه مام بي نصيب و در حسرت نمونيم؟ RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ عصر ۰۷:۰۴ (۱۳۹۱/۱۱/۲۳ صبح ۰۸:۰۹)rahgozar_bineshan نوشته شده: ماهنامه فيلم در اقدامي بسيار جالب بزودی 450 شماره اين مجله را از ابتداي انتشار آن از سال 1361 تا كنون بر روي 6 DVD عرضه مینماید . اين مجلات صفحه به صفحه و با امكانات جستجوي نامهاست . اگر اين اتفاق فرخنده بيفتد دوستداران دوبله در خلال اين 450 شماره مي توانند بار ديگر تاريخ دوبله را مرور كنند. گفتگوها و تحليلهاي بسياري در مورد دوبله طي اين سي سال در ماهنامه فيلم بچاپ رسيده كه بسيار خواندني است . از روزگاراني كه مجله فيلم و منتقدانش دوبله را نفي مي كردند تا ايامي كه بالاخره ضرورت وجود دوبله برايشان آشكار شد و حتي دو شماره ( يك ويژه نامه و يك سالنامه ) براي آن منتشر كردند تا جبراني باشد بر بي وفائي اشان به اين هنر ماندگار... اين اتفاق بزودي خواهد افتاد گوش به زنگ باشيد... RE: دوبله به روایت دیگران - سناتور - ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ عصر ۰۹:۱۷ (۱۳۹۱/۱۱/۲۳ صبح ۰۸:۰۹)rahgozar_bineshan نوشته شده: من این مجله رو همون زمانیکه اومد روی کیوسک روزنامه فروشی هاگرفتم و هنوزم دارم چندوقت پیش چند صفحه ازاون رو به صورت گلچین اسکن کردم و در اینجا گذاشتم اگرفرصت کنم به زودی اون رو کامل اسکن میکنم و در اختیاردوستان میگذارم. RE: دوبله به روایت دیگران - جیسون بورن - ۱۳۹۲/۷/۲۲ صبح ۰۵:۲۵ <!--[if gte mso 9]> <!--[if gte mso 9]> گپی با صدای آلن دلون مصاحبه خسرو خسروشاهی با روزنامه نسل فردا درتاریخ 1392/5/2 استاد خسرو خسرو شاهی متولد 1320 تهران است و از سال1342 یعنی در عصر طلائی دوبله ایران کار هنری خود را آغاز کرده است،وی از ماندگار ترین و شریفترین مدیران دوبلاژ تاریخ دوبله ایران است و حافظه سینمائی هر ایرانیست.آلن دلون ،آلپاچینو ،داستین هافمن،جیمز دین و بسیاری از بزرگان سینمای جهان را او برایمان ماندگار کرد و بدون صدای جادوئیش سینما برایمان الکن و ناقص بود.خسرو شاهی نه تنها دوبلوری توانا و بی بدیل است بلکه استادی نکته سنج ،خلاق، کنجکاو و به معنی واقع کلمه هنرمند است.در مدتی که در منزل ایشان بودیم صبور، متین و به سان استادی تمام عیار به دقت کامل به سوالهایمان پاسخ گفت.برای این استاد گرانقدر آرزوی سلامتی و عمری طولانی داریم . از آغاز کار دوبله خود و حال هوای ورود به این هنر دردهه 1340 بفرمائید؟ سالهای اول که به دوبله آمدم طبق روال آن زمان دوران کار آموزی خیلی طولانی بود و مثل حالا نبود که یک نفر بعد از مدتی کوتاه رول اول حرف بزند ،بعد از دو سه سال تک گوئی و یک خطی گفتن در استودیو دماوند زنده یاد عطا ا.. کاملی رول اول یک فیلم آلمانی به نام "دختری سنگسارمیشود" را به من دادند و بعد ازآن کم کم،فیلمهای "نهصد براما"،"تار عنکبوت سرخ " با زنده یاد سعید شرافت و ... که متاسفانه همه این بزرگان فوت کرده اند و فقط استاد احمد رسول زاده در قید حیات اند که با راهنمائیهای وی من به دوبله وارد شدم و ایشان کاشف صدای من است، متاسفانه اکنون وی حال مساعدی ندارند و بدون کوچکترین سرو صدایی در بیمارستان بستری هستند، ایشان در وضعیت بد جسمانی به سر میبرند. تفاوت دوبله در آن سالها با اکنون چیست؟ آن سالها سالهای پر از هیجان و هنر بود نه مثل اکنون که دوبله به حالت نیمه جان در آمده و تاسف بار است،تلوویزیون که تکلیفش روشن است و اصلا در باره دوبله در تلوویزیون صحبت نمیکنیم و فقط فیلمهای که در خارج از صدا و سیما دوبله میشود توسط قدیمیها می ماند که بسیار اندک است و باید گفت آنها هم تقریبا دیگر و جود ندارد و هنوز هم بار دوبله در صدا و سیما روی دوش چند تن از قدیمیها ست. منظورتان استودیو های خصوصی و بخش سینمای خانگی است؟ بله،البته بسیاری از آنها تعطیل شده و چند تائی باقی مانده مثل استودیو کوآلیما که من فیلم "زندگی پای" و فیلم قدیمی"مکانی در آفتاب" با بازی مونت کمری کیلیفت و الیزابت تیلور را در آن دوبله کردم.جالب است بدانید که این فیلم برای آرشیو خصوصی و شخصی دوبله شد واین دومین فیلمی است که توسط این شخص برای دوبله خصوصی به من واگذار میشود. آیامایلید اسم این شخص را بفرمائید؟ بله،حامد بهداد که فیلم لورنس عربستان را نیز میخواهد با سرپرستی من برایش دوبله کنیم. یعنی "لورنس عربستان" دیوید لین دوباره دوبله شود؟ بله،چون دوبله اول و اصلی آن موجود نیست و این دوبله ای که اکنون موجود است ویدئویی ست و به جای لورنس(پیتر اوتور)آقای حسین عرفانی صحبت کردند ولی در دوبله سینمائی آقای جلیلوند به جای لورنس صحبت کردند و از این تغیرات در آن هست تا به همان دوبله قدیمی نزدیک شویم. آخرین کاری که دوبله کردید چه بود؟ فیلم "بتمن" که متاسفانه روی چشم و هم چشمی و عدم کاردانی و آگاهی یک استودیو دیگر که در حال بسته شدن هم هست وعلت آن ضعف شدید آثارش می باشد،با زد و بند این فیلم را سرسری و ناپخته دوبله کردند و زودتر از دوبله ما به بازار دادند.که موفق هم نبود چون در دوبله ای که من در آن بودم به واسطه گویندگان بهتر وکارکشته،مترجم بهتر و مدیر دوبلاژی سرکار خانم زهره شکوفنده نتیجه کار،دوبله فاخری نسبت به آن کار ناپخته بود. اکثر این جوانان که به دوبله آمدند چه در صدا و سیما و چه در بخش خصوصی دارای فن بیان صحیح و صدای آموزش دیده ای نیستند،به نظر شما چرا کار دوبله به اینجا کشید و ازعرش به فرش افتاد؟ دلیل اول آن است که سطح توقع مردم ما پائین آمده و دیگر به کیفیت آثار اهمیت نمیدهند،فقط به قیمت آن توجه میکنند،این جوانان که شما میگوئید با یک چهارم دستمزد همکاران قدیمی و دوستان من تن به کار دوبله میدهند و طبق جدولی که برای دستمزد دوبلورها موجود است پیش نمیروند و برای کم کردن هزینه که بسیار هم دستمزدهای دوبله ناچیز است از گویندگانی که نمیدانم از کجا آمده اند وچگونه آموزش دیده اند استفاده میکنند.این افراد زندگشان از راه دوبله نمیچرخد و برای تفنن و سرگرمی این کار را انجان میدهند و کارشان بسیار سطح پائیین و آماتور است و برای خراب کردن دوبله ساخته شده اند. هزار تاسف که قسمت امور سینمائی وزارت ارشاد هم به علت ناواردی و نا کار آمدی به این فیلمهای سخیف پروانه نمایش خانگی میدهد وداد کسی هم به جائی نمیرسد،که اینها کیفیت ندارند،بد آموزی بسیار در خود دارند،توهین به اقوام مختلف دارد،لهجه های مختلف اقوام ایران را بر روی حیوانات مختلف به کار میگیرند و هیچکس هم نیست که چیزی بگوید و شعار معروف تلوویزیون که (فارسی را پاس بداریم) در حد همان شعار فراموش شدنی باقی ماند!! مگر دستمزد یک استاد قدیمی دوبله در ایران چقدر است که استودیو ها از دعوت بزرگان دوبله اکثرا اجتناب میکنند؟ بسیار ناچیز است و از آنچه که شما فکر میکنید پائین تر، ولی همین را هم دریغ میکنند و با یک چهارم آن آماتورهای بی هنر را می آوردن برای دوبله. نکته اینجاست که همکاران قدیمی و دوستان گرامی من اکثرا کارهای با کیفیت پائین از نظر ترجمه و تیم دوبلاژ را نمی پذیرند و بیشتر کارهای جدید نیز از سطح بالائی برخوردار نیستند .از ده دوازده سال اخیر تا کنون،آنقدر درآمد دوبله ناچیز بوده که باید همه این سالها را فراموش کنیم و اگر بتوانیم کار دیگری باید انجام دهیم و با دوبله خدا حافظی کنیم. واقا چرا،شما به عنوان صاحب نظر در مقوله هنر به خصوص سینما اشکال را در کجا می بینید؟ تا زمانی که شما روز را انکار کنید و این را در همه جا گسترش دهید و دروغ باب شود و جای هنر را بگیرد،خوب مشخص است که تکلیف روشن است.مدیران و مسئولان ارشاد و تلوویزیون بارها و بارها آزمایش کردنند و امسال من و هم دوره های من را آزموده اند که ما هرگز نخواستیم راه را کج برویم ، با ممیزیهای بسیار زیاد که اکثرا هم واقعا لازم نبود و نه لطمه ای به باورهای مذهبی و ملی میزد و نه مسائلی در باره بی اخلاقی بود،با کج صلیقگی و کوته بینی فقط دست به تخریب هنر در این سالهای اخیر زده اند که دوبله یکی از این قربانیان است.متولیان هنر همه غرق در ظواهر شده اند و اساتید و بزرگان هنر را فراموش کردند و میدان را برای ظهور بی هنران باز،،باز گذاشتند.با حقه بازی و مادیات نمی توان هنر را حفظ کرد و من خوشحالم که مردم ایران فهیم اند و کار خوب را از بد تمیز میدهند. شما بعد از 50 سال هنر نمائی در دوبله دیگر چه جانی برای جنگیدن بر سر کار هنر دارید؟! بعد از این همه سال وقتی برای دوبله فیلم "درجستوجوی ریچارد" نوشته (ویلیام شکسپیر) با کارگردانی (آل پاچینو) به صدا و سیما رفتم،با ترجمه پیش پا افتاده ای رو برو شدم که زیر بار نرفتم و گفتم نمایشنامه شکسپیر باید دقیق و مو به مو ترجمه شود و اصالت کار باید حفظ شود تا مردم فیلم را بپسندند و باور کنند تا کار ماندگارشود. با یکی از دوستان خوبم (آقای منوچهر انور) که یک شکسپیر شناس کار کشته است و بر روی صحنه های تئاتر اروپا نمایشنامه های شکسپیر رابازی کرده و بسیار در این مقوله صاحب نظر است،دست به تصحیح ترجمه برای دوبله زدیم که بیست و دو روز به طول انجامید،ما قبل از دوبله نمایشنامه را با گویندگان دور خوانی میکردیم تا به بهترین شکل کار دوبله شود.رئیس واحد دوبلاژ که از این کار راضی نبود و طبق معمول کارهارا سطحی وسریع میخواست به روی آنتن برود و فقط زمان مهم بود نه کیفیت کار،بر من خورده گرفت و در دل تابستان تنها اتاق دوبله که فاقد کولر بود را در اختیار من قرار داد ، من بعد از سه روز به همراه سی و پنج گوینده فیلم را دوبله کردیم ،چون آن کار آبروی خودم ،همکاران قدیمیم که در فیلم گویندگی میکردند و حتی آبروی تلوویزیون بود ،دستمزد ما آن بود که رئیس واحد دوبلاژ گفت آقای خسرو شاهی شما خیلی سخت میگیرید مگر این فیلم چه فرقی با یک فیلم وسترن دارد؟! و شما قضاوت کنید که کار شکسپیر مقایسه میشود یا یک فیلم وسترن.از آن ماجرا به بعد دو سال و نیم است که به صدا و سیما نرفته ام چون نه به کارم و نه به خودم احترام نمیگذارند. شما که تلوویزیون را دنبال میکنید،نظرتان درباره سریالها و فیلمهایی که پخش میشود چیست؟ سریالها که بخصوص آنهائی که مناسبتی هستند،حال بیننده را بد میکند،بازیها،صداها،فن بیانها،فیلم نامه همه و همه بیننده را نادان فرض میکنند و گوئی دست اندر کاران سریلها در کره ماه زندگی میکنند و هیچ از ایران ، جامعه و هنر نمی دانند،مثلا سریال "مادرانه" که واقعا تاسف بر انگیز است و حیف وقت و سرمایه که بدست نابلدان و کوته فکران است. سریالهای ماهواره ای چطور؟ متاسفانه مردم استقبال زیادی از این سریالها میکنند که من اصلا آنها را نه می بینم و نه قبول دارم،چون فقط زیاده گویی،پرده دری،داستا نهای سطحی و .... هستند که در مجموع در سطح ایران و مملکت ما نیست و چطور خانواده ها به جائی میرسند که عاشق این آثار بی کیفیت و بی منزلت میشوند؟! دلیل خود تلوویزیون و سیاست گذاری غلظ مدیران ارشاد است،آنقدر ممیزی و آنقدر سخت گیری و دریغ کردن از مردم پیشه کردنند که دیگر رسانه ملی بیننده خود را هر روز کمتر از روز قبل میبیند. به نظر شما سینمای امروز چگونه است؟ اکثرهنرپیشگان صدا و بازی تعلیم دیده ای ندارند و مردم نیز از سینما دل زده میشوند و فقط به واسطه جوانکی خوش چهره که تازه چهره سینمایی هم ندارد وقت و پول خود را هدر نمی دهند،مثلا فیلمهای هنری ترهم با اشتباههای فاهش دچار رکود میشوند مثلا فیلم "گذشته" آقای فرهادی با زبان اصلی 130 دقیقه فیلم با زیر نویس که تماشاچی در سالن کور میشود تا فیلم به اتمام برسد و بازیها و تصویر را کاملا از دست میدهد تا زیر نویس را بخواند،کارگردان محترم هم پافشاری میکند که فیلم من نباید دوبله شود،در صورتی که بزرگانی چون عباس کیارستمی و مسعود کیمیائی به این نتیجه رسیدند که با این بازیگران اگر فیلمشان دوبله شود برای بیننده مقبول تر است.من نمیدانم که چه دشمنی هست،،و دارند با دوبله ،زمانی که فیلم "ده" آقای عباس کیارستمی قرار شد که در کشور ایتالیا اکران شود با دوبله ایتالیائی فقط راضی به اکران آن شدند و فیلم "دندان مار" آقای مسعود کیمیائی زمانی که در تلوویزیون آلمان پخش شد با دوبله آلمانی بود.هیچ کس نیست در گوش نا شنوای برخی فرو کند که زیر نویس در همه جای دنیا منسوخ شده و فقط زیر نویس برای کرو لالها کاربرد دارد. شما مدیر دوبلاژ بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینمای جهان همچون: پاپیون،مردی برای تمام فصول،برباد رفته،جن گیر،پرتقال کوکی،جنگ ستارگان و... بودید و با بزرگانی چون جرج لوکاس و استنلی کوبریک و ... تلفنی صحبت کردید و آنها شخصا دوبله فیلم هایشان را نظارت میکردند و دوبله فیلم پرتقال کوکی در آرشیو خود کارگردان فیلم یعنی استنلی کوبریک اکنون موجود است،برای ما واقعا مثل افسانه است،نظر خودتان چیست؟ آن موقع همه چیز طبق اصول و درست انجام میگرفت و این مسائل که میگوئید جز تاریخ دوبله ایران است و هرگز دیگر تکرار نمی شود . روابط دیگر آن روابط با کشور ها نیست و هرکس هر کاری که میخواهد با یک شاهکار سینمائی خارجی در ایران انجام میدهد.(ولیام فیرید کین) کارگردان فیلم "جن گیر" خود از مدیر دوبلاژهای آن زمان تست و کارنامه کاری خواست و خود مدیر دوبلاژ فیلمش را در ایران انتخاب کرد و من مدیر دوبلاژ این فیلم سخت و عجیب شدم. چرا در دانشگاهها و آموزشگاهای آزاد گوینده ودوبلور تربیت نمیشود که شما هم مانند برخی از عوامل سینما از اسمتان پولهای کلان بدست آوردید؟ زمانی که دوبله ویدئوئی را ارشاد تعطیل کرد،برخی از دوستان رفتند به سمت آموزشگاه سینمائی که با اسمشان جذب شاگردان بی شمار کنند و من راهم دعوت کردند،گفتم دوره کار آموزان که تمام شد تکلیف این جوانان عاشق از همه جا بی خبر چه میشود؟! باید افق کاری به آنها نشان بدهیم یا نه؟ ما که پیشکسوت این کاریم خود بی کار شدیم! من هرگز این کارها را درست نمیدانم و جوانان را بیهوده امیدوار نمیکنم هنر در ایران هیج آینده ای ندارد،حتی چند ماه پیش هم دعوت تدریس یکی از آموزشگاهای معتبر سینمائی را هم رد کردم.جوانان بی نوا ازتهران یا شهرستاهای دور به امید هنر می آیند،ولی فقط پول،وقت و ذوق خود را به هدر میدهند و نفرینش پشت سر ماست. شما اکنون بازنشسته وزارت ارشاد هستید؟ خیر بازنشته صدا و سیما هستید؟ خیر،، صدا و سیما که گوینده یا دوبلوری را استخدام نکرده که بازنشته اش کند،هر فیلمی صحبت کرده پولش را گرفته،من هیچ مقرری از هیچ ارگانی دریافت نمیکنم و حتی بیمه هم نیستم و برای ماهی دویست هزار تومان آن هم چند ماه یکبار،از وزارت ارشاد،نمیشود همه چیزمان را زیر پا بگذاریم،مثلا باید ثابت کنم که من در فیلم "دسته سیسیلیها" و ... به جای آلن دلون صحبت کردم و برای این مسئله سه شاهد هم بیاورم !!! چرا برخی از بزرگان دوبله مثل سر کار خانم استاد مینو غزنوی و .. دیگر از تلوویزیون شنیده نمیشوند یا بسیار کم شنیده میشوند؟ چون بدلشان را دارند و یا کمتر به صدا و سیما میروند،دیگر کسی به دنبال اصل و درست نیست! حرف آخر؟ استاد احمد رسول زاده در دوران جوانیم به من گفت:صدای آدم مثل پول آدم است،به راحتی و زیاد خرجش نکن (من اون قسمت رنگی رو برای محمد مهدی جعفری در فیسبوک فرستادم که برود کمی خجالت بکشد.) روی جلدی خاطره انگیز برای دوستداران دوبله و مرجعی ماندگار و مکتوب برای تاریخ دوبلاژ
من هم این شماره مجله فیلم را از کیوسک روزنامه فروشی خریدم و هنوز که هنوز است از خواندنش لذت می برم. بهترین قسمت این شماره به نظر من خاطرات علی کسمایی فقید است... RE: دوبله به روایت دیگران - بولیت - ۱۳۹۲/۷/۲۳ عصر ۰۲:۱۲ به همین راحتی در حا ل نابود کردن ۶۰ سال تاریخ بی نظیر دوبله هستند RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۷/۲۳ عصر ۰۳:۰۴ هفدهم آبان ماه ، هفدهمين سالگرد درگذشت يكي از بهترين گويندگان تاريخ دوبله است . آبان ماه 1375 حسين معمارزاده قلب مهربانش طاقت نياورد و دنياي خاكي را بدرود گفت . خسروخسروشاهي كه در بسياري از فيلمهايش از زنده ياد معمارزاده دعوت بهمكاري مي كرد براي همكار و دوست از دست رفته اش مرثيه اي را نگاشت كه پس از سالها خواندنش سرشار از حسرت و دريغ است و هم نشان از طبع لطيف او دارد. در كنار ماتم خويش ...
اين گفتگو به نوعي ديگر به روايت يك دوست كه همراه رفيق من - حسين معمارزاده - بوده و در مطب يك دكتر و بعد در يك كلينيك تكرار شده است . دكتر : نوارقلب شما نشون ميده كه حالتون بده ،فورا بايد در CCU بستري بشين حسين معمارزاده : چي ؟ بستري بشم ؟نه من حالم خوبه ،طوريم نيست فقط كمي دلم درد مي كنه كه احتمالا مال غذاي ديشبه دكتر :پس بنويسين كه به ميل خودتون اينجارو ترك كردين و امضاء كنين زنده ياد معمارزاده : من هيچي نمي نويسم و ميرم دكتر : اين ديوونگيه زنده ياد معمارزاده : نه ، من ديوونه نيستم و عجبا وقتي مرگ خود را مي آرايد و بسراغمان مي آيد گوشها كر و زبانها لال مي شود. آن روز شنبه دوازدهم آبان ماه 1375 يكي از شلوغ ترين روزها بود.رفيق من هم بود ، ساكت و آرام مثل هميشه. فيلم توفان ( محمدبزرگ نيا ) را دوبله مي كرديم .دريغا نفهميدم چه توفاني در درون رفيق من بر پاست... دريغا ندانستم اين آخرين ديدار ماست و اين توفان برخاسته در قلب او براي هميشه جدايمان خواهد كرد. بياد مي آورم آخرين گفتگويمان را در مورد يك سكانس از فيلم ، آهسته به او گفتم كه بعد از هر برداشت صدايش ضعيف تر مي شود.اصلا صدايش مي لرزيد.گفت سعي مي كنم و كرد.اين رفيق آرام و مغرور من با مرگ به جدال برخاسته بود. جدالي كه هميشه پيروز طرف ديگر است .اصلا دنيا اينگونه است و چند ساعت بعد لشگر سياه اجل اورا ربود.مرگ اينبار در غروب يك روز پاييز به باغ بي باغبان ما سرك كشيد و درخت تناوري را از ريشه خشكاند. حسين چه ساكت و آرام پريدي، قرار ما اين نبود.خيالم به خيال تو مي پيوندد و در ازدحام خاطرات گم مي شود... خسروخسروشاهي / آبان ماه 1375 RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۷/۲۶ عصر ۰۶:۴۸ http://www.cinscreen.com/?c=14&id=4224 سرانجام پس از سالها درباره يكي از بزرگان دوبله كتابي مناسب عرضه شده است . نيروان غني پور كه از علاقمندان پيگير هنر دوبله است كتاب صدايي در تاريكي كه درباره فعاليتهاي استاد ناصر طهماسب طي نيم قرن هنرنمايي اش در دوبله است را به تازگي رونمايي كرده است . اميدواريم براي ديگر بزرگان اين عرصه كه هنوز فعال و در قيد حيات هستند نيز تك نگاريهايي صورت گيرد و بيادگار بماند. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵ نكته جالبي كه برخي از بازيگر /ستارگان سينماي ايران در اين سالها درباره دوبله مي گويند جاي تامل دارد. بازيگراني كه موجوديت خود را از دوبله وام گرفته اند امروز نقش دوبله را نفي مي كنند. زنده ياد رضا بيك ايمانوردي در مصاحبه اي قبل از درگذشتش مي گويد : من چون دائما سر صحنه فيلمبرداري بودم نمي توانستم بجاي خودم حرف بزنم و الا اگر صدا سر صحنه بود ما جاي خودمان حرف ميزديم ! يكي از بازيگراني كه در سينماي فارسي شايد بتوان گفت صد در صد موجوديت خود را از دوبله اخذ كرد مرحوم بيك ايمانوردي بود. نيازي به توضيح مجدد نيست كه بگوييم اگر منوچهر اسماعيلي تيپ پيتر فالك را براي بيك بكارنگرفته بود در خوشبينانه ترين حالت ممكن او در همان نقشهاي منفي باقي مي ماند چيزي در حد و قواره كساني چون جلال ، يدي ،نعمت ا... پيشوائيان،ذبيح و...، مرحوم بيك ايمانوردي فراموش كرده بود كه در سال 56 و در اوج فعاليتش كه حتي وقت نمي كرد نگاهي به ديالوگهايش بيندازد منوچهر اسماعيلي پس از يك هفته بيخوابي بخاطر دوبله آثارش در استوديو نقش جهان بيهوش مي شود و دكتر او را مدتي از فعاليت نهي مي كند! فرامرز قريبيان نيز در اظهار و نظري مشابه مي گويد كه دوبله سينماي ايران را نابود كرد! صداي ايشان و فيلمهايش موجود است ،قضاوت با شما... اما آخرين اين اظهارات قابل تامل از آن ناصر ملك مطيعي است كه مي گويد ما هم ميخواستيم بجاي خودمان حرف بزنيم كه وقت نمي كرديم و...، دوستاني كه فيلم قيصر را در آرشيو دارند دوباره سكانس قتل فرمان را نگاه كنند و قضاوت كنند كه همين تك جمله زنده ياد ايرج ناظريان چگونه مسير حرفه اي او را كه در حال فراموش شدن بود عوض كرد و او را دوباره احياء نمود. RE: دوبله به روایت دیگران - جیسون بورن - ۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۱۱:۰۵ (۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: همونطور که اشاره کردید بار اول نیست که بازیگران پیشکسوت سینما به دوبله انتقاد می کنند. داریوش ارجمند هم سال گذشته انتقاداتی را مطرح کرد ، جمشید مشایخی چند سال پیش در برنامه یک فیلم-یک تجربه حسابی از خجالت دوبله درآمد، داود رشیدی در برنامه ای طولانی مدت که درباره کارنامه هنریشان بود هیچ اشاره ای به دوبله و گویندگان خود نکردند گویی فیلم هایشان اصلا دوبله نشده است! اگر حماقت اکثریت خبرنگاران حوزه سینما در طول مصاحبه ها نبود، این بازیگران جرات نمی کردند که به دوبله انتقاد کنند. همانطور که به خیلی از مسائل آن دوران انتقادی نمی کنند! کمتر پیش میاد که بازیگری مثل اکبر عبدی در دوربین برنامه زنده نگاه کند و بگوید «...دست منوچهر اسماعیلی را می بوسم...» RE: دوبله به روایت دیگران - رامین_جلیلوند - ۱۳۹۲/۸/۱۲ عصر ۱۲:۴۷ (۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: من خودم به شخصه از زمانی که صدابرداری سرصحنه روی فیلم های ایرانی باب شد و عوض صداهای هنرمندانه دوبلورانمان صداهای گوش و جان خراش خود بازیگران ایرانی در تصویر شنیده شد تماشای فیلم ها و سریال های ایرانی را متوقف کردم. RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۸/۱۳ صبح ۱۰:۵۵ (۱۳۹۲/۸/۱۲ عصر ۱۲:۴۷)رامین_جلیلوند نوشته شده: من در زمانهای مختلف و در فارومهای مختلف و هم در اینجا در مورد اینکه صدابرداری سرصحنه و صدای اصلی بازیگر بهتر است یا دوبله خیلی نوشته ام. اما اجازه دهید عصاره کلام را در اینجا برای کسانی که دائما 4 تا به نعل و 200 تا به میح میزنند بلکه دیگران فکر کنند صاحب نظرند برای چندمین بار قید کنم. ببینید دوستان عزیز، قبلا هم جائی گفته ام که ملت ما با ملتهای دیگر فرق دارد. با صراحت و قاطعیت می گویم کسی که میگوید دوبله چیزی زاید و به درد نخور است یک ایرانی نیست و حق ندارد خود را ایرانی بنامد. میدانید چرا؟ توضیح میدهم... گفتم که ملت ایران با ملل دیگر از نظر احساسی فرق دارد. جائی دیگر هم گفته ام که ملت ایران ملتی است که در گفتن و شنیدن و نوشتن تخصص عجیبی دارد. تخصص که چه عرض کنم علاقه عجیبی به اینها دارد و در دنیا هم از سرامدان این حیطه (یعنی ادبیات و سخنوری) است. ادبیات ما یعنی آنچه که از زبان بزرگان ما تراوش میشد و میشود. هنر ما بیشتر از آنکه بصری (یا تصویری) باشد روی سمعی (یا کلامی) استوار است. شما سریالها و فیلمهای مختلف تاریخ سینما و تلویزیون ایران را بررسی کنید. همه و همه بیشتر از آنکه منظور خود را بخواهند با تصویر ارائه کنند ، با زبان کلام و سخن چنین میکنند. برخلاف رادیوهای دیگر ملل که روزی 90 درصد فقط موسیقی پخش میکنند ، رادیوی ما روزی 90 درصد بحث و حرف و فقط 10 درصد موسیقی پخش میکند. ما ملت ایما و اشاره نیستیم. اگر کسی بخواهد از آنسوی خیابان منظورش را با اشاره به ما برساند متوجه نخواهیم شد و دست آخر از خیابان رد میشویم و نزدش میرویم و میگوئیم : مگه زبان نداری حرفت رو بزنی؟! ووو .... مثالهای دیگر که نه من حوصله دارم بازشمارم و نه شما حوصله خواندن... خلاصه کلام آنکه ما ملتی هستیم که هدف خود را بیشتر با کلام به دیگران منتقل میکنیم تا با زبان تصویر و اشارت. بنابر همین خصیصه ، ما ملتی سخنوریم. در سمینارهای مختلف کشور ، در محافل ، در مجالس ، در مراسم اگر کسی حرف نزد میگویند آدم بدبختی است، کم روست ، بیسواد است ، نفهم است... حرف ، حرف اول را در بین ملت ایران میزند. سینما تنها تصویر نیست. تصویر + صداست. طبیعی است که در ایران ما با خصلتی چنان روی صدا مانور داده شود. آنرا زیباسازی کنند، پالایش کنند ، از فیلتر و صافیی به اسم دوبله بگذرانند که به زعم خودشان زیباتر از اصل است و در 80 درصد موارد هم واقعا چنین است . صدای خف و بم و مزخرف امثال سعید راد یا آل پاچینو کجا قابل مقایسه با صداهائی چون ایرج ناظریان یا خسروشاهی است؟ واقعا کجا؟ زیبائی صدای زیبا را هر کودنی در مقایسه با صدای عادی میداند. مگر نه اینست که چهره زیبا را چشم زیبا خوب تشخیص میدهد؟ پس یقینا گوش انسان هم صدای زیبا را از صدای نازیبا بخوبی تشخیص میدهد. زیبائی که فقط در صورت نیست. زیبائی در صدا گاهی تاثیرگذارتر از زیبائی تصویر است. حتما همه شما خاطراتی دارید که دختری نه چندان زیبا با صدایی جذاب و دلفریب دل پسری را واقعا برده باشد و به واقع هم چنین است. صدا نه تنها یک رکن اصلی در ارتباطات بشری بلکه تکمیل کننده و بیان کننده همه خصایص انسانی است. بسیار خب. با چنان خصلت ما ایرانیها و با تکیه بر قدرت زیبائی کلام ، دوبله که ابتدائا صرفا برای ترجمه فیلم برپا شده بود به یک هنر تبدیل شد. نگفتم فن چون فن قابل پیشرفت نیست در حالت سکون اما هنر هست. فن به علم مربوط است و هنر به ذوق. فن به دانش بستگی دارد و هنر به احساس. دوبله ایکه ابتدای امر صرفا یک فن بود رفته رفته به مدد ذوق و احساس بانیانش به یک هنر تبدیل شد. هنر از دو واژه هو (یونانی: توانستن) و نر ( رومی: خوب) تشکیل شده است. بواقع کسی که از عهده کاری خوب برآید هنرمند است. خوب توانستن یعنی هنر. اما هنر ، فقط و فقط خوب توانستن نیست. چاشنی احساس انسانی اگر به این خوب توانستن اضافه شود چنانکه انسانی دیگر همان احساس را درک کند میشود هنر. بنابراین کسانی که میگویند دوبله یک فن است آنرا با ترجمه خالی اشتباه گرفته اند. همانطور که بازیگر بهنگام بازی از خود هنر بروز میدهد ، یک گوینده توانا هم موقع بیرون دادن اصوات ، هنر بخرج میدهد (حتی اگر بجای همان بازیگر باشد). حاشیه نروم. گفتم که ایرانیها هنرشان حرف زدنشان است. دوبله در ایران بخاطر همین هنرمندی ایرانیان زاده شد و تا کنون قوام یافته است. یک ایرانی واقعی با احساسات واقعی ایرانی بودنش از تماشای فیلمی چون چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد لذتی دوچندان میبرد. میدانید چرا؟ ارزش فیلم و بازی بازیگران به کنار و این یک لذت که همه ملل می برند. اینجا چیزی بر فیلم اضافه شده است که سایر ملل آنرا ندارند. اینجا صداهای به غایت زیبا و به غایت ماهر (حتی ماهرتر از انعطافها وکش و قوس های صدای اصلی بازیگران) به فیلم اضافه شده است. در واقع هنری دیگر بنام صدا در کنار خود فیلم ما را از خود بیخود میکند. مایی که ایرانی هستیم و ازشنیدن در کنار دیدن لذتی وافر می بریم. صداهای جدید به قیافه های بازیگران میخورند. میخورند یعنی منطبقند. منطبق هستند یعنی گوئی خدا این صدا را باید روی آن چهره می آفرید اما نیافریده اما ما آنرا احیا کرده ایم و آفرینش را تکمیل کرده ایم. انسان دوست دارد همه چیز را سرجایش گذارد... کاش این آنجا بود. کاش آن اینطوری بود . کاش این میشد. کاش آن میشد... و ما اینجا کاش را، عملی کرده ایم. دوبله آرزوی انسان را در تطبیق خصائص انسانی (چهره و صدا) تکمیل کرده است. بنابراین با قاطعیت میگویم بازیگر یا منتقد ، نویسنده یا عامی ، دانا یا نادان ، بزرگ یا کوچک ، زن یا مرد ، هرکس که میگوید دوبله چیزی زاید است ، میگوید دوبله بد است ، میگوید نباید باشد ، یک ایرانی نیست. دکتر کاووسی که در آیدک فرانسه درس خوانده بود حق داشت بگوید دوبله خوب نیست چون دیگران (سایر ملل) را دیده بود و نظرات آنها را شنیده بود و از زبان آنها سخن میگفت (نه از زبان خودش و ایرانیها) ، اما توئی که 50 سال است صدایت را گویندگان زیبا کرده اند و در این 50 سال حتی از کشور هم خارج نشده ای و حرف دیگران را از این و آن شنیده ای چطور قدر نمک و نمکدان و از آن مهمتر ایرانی بودنت را برخ کشیده ای؟! RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۸/۱۳ عصر ۰۴:۴۵ پانزدهم ارديبهشت ماه 1378 سعيد شرافت مدير دوبلاژ به تمام معنا فرهيخته تاريخ دوبله در محوطه جام جم سكته مغزي مي كند و پس از يك هفته بيهوشي جان به جان آفرين تسليم مي كند و در قطعه زميني كه دو هفته قبل از مرگش در بهشت سكينه خريداري كرده بود بخاك سپرده مي شود.تلويزيون كه هميشه مديون او خواهد بود فقط در برنامه اي عصرانه خبر درگذشت او را پخش مي كند و اين تمام بهره مردي بود كه دوبله ايران هميشه مرهون سواد و هنر اوست. خسروخسروشاهي سوگنامه اي در رثاي اين استاد و همكار از دست رفته اش نگاشته كه پس از سالها خواندني است بدرود آقاي" سرنوشت محتوم" تنهايي غم انگيزت را در ميابم / اندوهت غروبي دلگير است در غربت تنهايي (احمدشاملو) آقاي شرافت ،نمي دانم آيا بهاران اين چند سال اخير براي شما سبز بود يا نه؟ اما مي دانم اين بهار براي من سر سبز نيست ،چون تنهايي را برغم انكار،با تمامي وجود حس كردم .چه غم انگيز در ميان جمع و اين همه تنها در خياباني دور افتاده متعلق به سازماني كه تا آخرين لحظه در خدمتش بودي و بعد از مرگت يادي از تو نمي كند،بروفتاده با سري خونين،تنها. چهار سرنوشت را بخاطر مي آورم.شما دوبله كرده بوديد چهارسرنوشت را . كدام يك به شما زد؟ روزهاي تنهايي شما را بخاطر مي آورم ،روزهاي بي كسي ،روزهاي دلگيرپاييز،روزهاي طولاني تابستان . روزهاي سختي كه هم كلامي نيست و تكرار همان روزهايكي پس از ديگري و نهايتا آرام گرفتن با دوبله فيلمي يا سريالي كه از پايان آن بي خبري.
بدرود آقاي شرافت ،دلم برايت تنگ مي شود... خسروخسروشاهي / بهار 1378 RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۸/۱۵ صبح ۰۹:۲۵ (۱۳۹۲/۸/۱۳ عصر ۰۴:۴۵)زاپاتا نوشته شده: با تشکر از زاپای نازنین ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت : هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم این شعر را مرحوم شرافت در انتهای یکی از نوشته هایش (فکر میکنم سالهای 85 تا 87) که در ماهنامه فیلم چاپ شد نوشته بود ... آنزمان با خود میگفتم چگونه ممکن است یک مدیر دوبلاژ چنین ادبیات و سوادی داشته باشد... اگر کسی از دوستان نوشته ایشان را در اختیار دارد یا براساس دی وی دی های جدید ماهنامه فیلم امکان جستجو و دستیابی دارد تقاضا میکنم آنرا بشکل کامل در همین سایت در اختیار دوستان گذارد... بین همه مدیران دوبلاژ دو نفر سطح سواد فوق العاده ای داشته اند. مرحوم سعید شرافت و همچنین هوشنگ لطیف پور (و البته تا حد کمتری مرحوم علی کسمائی) . آنها ادبیات غنی فارسی را بشکلی صحیح و بسیار درخور توجه وارد دوبله کردند. فرصتی باشد در تاپیک فیلمهای چند دوبله ای با جزئیات به دو دوبله کازابلانکا خواهیم پرداخت تا دوستان بعینه ببینند تفاوت ترجمه ای که مرحوم سعید شرافت بکار گرفت با ترجمه ای که مرحوم عباس خسروانه استفاده کرد چگونه است. RE: دوبله به روایت دیگران - پدرام - ۱۳۹۲/۸/۱۵ عصر ۱۰:۴۲ (۱۳۹۲/۸/۱۵ صبح ۰۹:۲۵)منصور نوشته شده:(۱۳۹۲/۸/۱۳ عصر ۰۴:۴۵)زاپاتا نوشته شده: تقدیم به دوستداران دوبله این نوشته مربوط به شماره 214 مجله فیلم به تاریخ بهمن 1376 می باشد اما تاریخ این نوشته زیبا از زنده یاد سعید شرافت مربوط به آذر 1376 می باشد
1- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765410_101_5beabc2811.JPG 2- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765431_101_aaf1e01342.JPG 3- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765447_101_305a145428.JPG 4- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765460_101_c34da71400.JPG 5- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765474_101_c801afb3c3.JPG 6- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765490_101_b25e2c5a3e.JPG 7- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765505_101_7236162bdc.JPG 8- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765521_101_0c2a31d7d5.JPG 9- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765299_101_8cdc3d5296.JPG 10- http://cafeclassic5.ir/imgup/101/1383765321_101_8e95664d31.JPG RE: دوبله به روایت دیگران - سروان رنو - ۱۳۹۲/۸/۱۶ صبح ۰۳:۰۹ (۱۳۹۲/۸/۱۵ صبح ۰۹:۲۵)منصور نوشته شده: بیصبرانه منتظر این مطلب هستیم منصور جان . سعید شرافت - مدیر دوبله کازابلانکا و دهها اثر جاودان دیگر. RE: دوبله به روایت دیگران - مگی گربه - ۱۳۹۲/۸/۲۹ عصر ۰۵:۲۰ ماهنامه سینمایی فیلم در شماره 466 ویژه پاییز، گفتگوی ابوالحسن تهامی با هوشنگ لطیف پور را دربر داشت.
البته معمولاٌ در بسیاری از گفتگوهایی که منتقدان سینمایی با دوبلورها انجام می دهند، کاستی هایی هم به چشم می خورد از جمله گذر کردن از مطلبی مهم و یا عدم پرداخت به جزئیات در خلال مصاحبه و ... اینکه ماهنامه فیلم این گفتگو را به عهده ابوالحسن تهامی که خود از مدیران مطرح و مطلع دوبلاژ است و حافظه خوبی هم دارد، اقدامی سنجیده به نظر می رسید. (پیش تر از این هم تهامی گفتگو با آرشاک قوکاسیان را برای ماهنامه فیلم بر عهده داشت.) اما بخش عمده تمرکز تهامی در طول این گفتگوی نسبتاً مفصل، درباره دوبله اول فیلم روسی اُتللو ساخته سرگی بوندارچوک بود و عجیب که از دیگر آثاری که آقای لطیف پور مدیر دوبلاژشان بوده مثل زنگها برای که به صدا درمی آید؟ (1943، سام وود)، بدنام (1946، آلفرد هیچکاک)، تصویر جنی (1948، ویلیام دیترله)، ژولیوس سزار (1953، جوزف ال.منکیه ویچ)، دوبله دوم ناگهان تابستان گذشته (1959، جوزف ال.منکیه ویچ)، آیا برامس را دوست دارید؟/دوباره خداحافظ (1961، آناتوللیتواک) و ... هیچ گونه اشاره ای نشده درحالی که برخی از آنها در شمار آثار ماندگار و ارزشمند تاریخ دوبله هستند؛ و البته دوبله فیلم های اینگمار برگمان که برعهده هوشنگ لطیف پور بوده و خیلی دوست داشتم به این موضوع هم می پرداختند؛ از جمله توت فرنگی های وحشی (1957) با گویندگی درخشان و بسیار تأثیرگذار احمد رسول زاده و فهیمه راستکار که تنها اثر پخش شده برگمان از تلویزیون بود، همچون در یک آینه (1961) و گویندگی نیکو خردمند به جای هریت اندرسون در نقش دختری روان پریش که خردمند در برنامه صداهای ماندگار از آن به عنوان کارهای خاطره انگیزاش یاد می کند و اینکه گوینده اغلب فیلم های برگمان به سرپرستی لطیف پور بوده است، نور زمستانی (1963)، چهره به چهره (1977) که ژاله کاظمی در یاداشت معرف اش به ماهنامه فیلم (شماره 315) از آن یاد می کند: «...مگر دیگر فیلمی مثل چهره به چهرۀ برگمان با بازی لیو اولمان هست که بتوانم به جای او صحبت کنم؟ نقشی که هرگز آن را فراموش نمی کنم. فیلمی که قبل از انقلاب دوبله شد و هرگز در ایران به نمایش در نیامد.» (البته این فیلم بعدها در برنامه سینما تک موزه هنرهای معاصر نمایش داده شد) و دیگر آثار این فیلمساز بزرگ سوئدی که دوبله شان نایاب است. و تنها توضیح در این باره از زبان لطیف پور که در وبلاگ صداهای ماندگار درج شده: «الآن تلويزيون سرى كامل فيلم هاى برگمان را به صورت دوبله شده دارد. البته آن موقع هم كه ما اين كارها را دوبله كرديم، اين شرط را گذاشتيم كه روى آنتن نرود. چون براى جامعه آن زمان، زود بود و فقط توت فرهنگى هاى وحشى از تلويزيون پخش شد.» صداهای ماندگار - درباره استاد هوشنگ لطيف پور اینگرید تولین (با گویندگی فهیمه راستکار) و ویکتور شوستروم (با گویندگی احمد رسول زاده) در نمایی از فیلم توت فرنگی های وحشی شاهکار اینگمار برگمان به مدیریت دوبله هوشنگ لطیف پور به سال 1353 با آرزوی سلامت و سعادت برای استاد هوشنگ لطیف پورکه در کنار شادروانان علی کسمایی، محمدعلی زرندی، سعید شرافت و... از مهمترین مدیران دوبلاژ ایران هستند... RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴ با تشكر از مگي عزيز اول تكليفم را - از منظر شخصي- مي خواهم با صداي ابوالحسن تهامي روشن كنم. صداي ابوالحسن تهامي را هيچگاه براي دوبله دوست نداشته ام ،برعكس صدايش را بيشتر مناسب براي آنونس ،نريشن گويي و مستندگويي مي دانم . صداي شق و رق و عاري از احساس او در دوبله بويژه برخي از آثار فارسي نشان از تائيد اين ادعا دارد. ايشان داراي سواد ادبيات فارسي و بعلت مسلط بودن به زبان انگليسي مدير دوبلاژ متوسط- و نه بي همتا و درجه يك - است. قضاوتهاي او درباره همكارانش در نقدهايي كه در اواسط دهه 80 در ماهنامه فيلم براي آثارشان مي نوشت گاهي از جاده انصاف خارج مي شد. او گاهي بدون در نظر گرفتن شرايط امروز دوبله با قيچي نقد به دوستان و همكارانش مي تاخت كه در نهايت با نقدي كه بر گويندگي يكي از دوبلورهاي جوان يعني كسري كياني نوشت كه با جوابيه تند كياني روبرو شد و بدينگونه بساط نقد و نقادي استاد برچيده شد. كمي به عقب برميگرديم . ابوالحسن تهامي پس از 13 سال دوري مجددا در اواسط سال 1373 از استراليا به ايران بازگشت . آمدن تهامي براي دوستداران دوبله اتفاقي فرخنده بود . بسياري از دوستداران سينما و دوبله به صداي جدي و محكم او را در آنونس ها علاقه داشتند . با برعهده گرفتن مديريت استوديو مركزي، او مجددا دوبله را آغاز و همزمان با دعوت تلويزيون از ايشان به گويندگي در سيما نيز پرداخت.درمدتي كم به يكي از پركارترين گويندگان بدل شد. در سالهاي دهه 70 كه اكران فيلمهاي خارجي در سينماها محدود بود او به دوبله فيلمهاي فارسي و برخي از فيلم مجموعه هاي سيما فيلم مانند دام پرداخت . جالب اينكه مجبور بوديم اين صداي خالي از احساس را برروي بازيگراني چون اكبرزنجانپور ،چنگيز وثوقي و... بشنويم .البته استاد هيچگاه به سينماي ايران علاقه نداشته و آن را مذمت كرده است و اگر هم در حيطه آنونس فعاليت كرده است از روي خيرخواهي و كمك به تهيه كنندگان سينماي فارسي بوده است! اگر امروز به آنونس هاي قبل از انقلاب كه ساخته و پرداخته خود اوست نگاه بيندازيم گاهي با كلمات و جملاتي اغراق آميز روبرو ميشويم كه براي روزگار ما بيشتر شبيه طنز است . اينكه براي يك فيلم درجه 3 فارسي ساخته رضا صفايي عبارت بزرگترين فيلم دوران ! را بكار ببريم لحظه اي انسان حس مي كند كه با يكي از شاهكارهاي كلمبيا پيكچرز يا گلدين مه ير روبروست !قطعا اين جملات عجيب و غريب و اغراق آميز اگر گاهي هم براي آن تهيه كننده نگونبخت سودي نداشت اما در عوض پاكت پول استاد سرشار از نان بود. خلاصه ايشان با بازگشت مجددش به دوبله در دهه 70 نه كور كرد و نه شفا داد . بلكه در جاهايي با قلم نيشدارش كه به خيابان حافظ و ماهنامه فيلم راه پيدا كرده بود دوستان و همكاران چندين و چندساله اش را مورد لطف و مرحمت قرارداد كه نمونه اي از آن در ذيل آمده است. ايشان دراين نوشته كه در سال 78 در ماهنامه فيلم نگاشت بغير از خسروخسروشاهي و كمي عنايت به بهرام زند دوستاني را كه بعنوان مدير دوبلاژ برتر از سوي سيما شناخته شده بودند به رسميت نشناخت و حتي اين همكاراني كه در غيبت 13 ساله استاد و گشت و گذارشان در استراليا چراغ نيمه خاموش آن را روشن نگاه داشته بودند مورد لطف قرارداده و انگ همكاري آنچناني ! به آنها زد. آيا ناصر طهماسب يك مدير دوبلاژ قدر نبود ؟ جلال مقامي چه؟بهرام زند در هنگام نگارش اين سياه نامه برترين آثار تلويزيون را به بهترين شكل دوبله مي كرد كه هنوز جزو آثار فاخر دوبله هستند. با استاد وارد دهه 80 مي شويم و آغاز دوبله در موسسه ويدئويي قرن 21 و شروع فصل نويني از دوبله. همه چيز فراهم است . محمدمهدي جعفري موسس قرن 21 از ينگه دنيا چنگيز جليلوند را به ياري مي طلبد و اينگونه يار غار ابوالحسن تهامي وارد مجموعه قرن 21 مي گردد. استاد آنونسهاي غراي خود را آغاز مي كند و پس از سالها چشم و گوشمان به جملات يگانه ! ايشان روشن مي شود.استاد نيازي به نقش گويي ندارد چرا كه دستمزدش با يك گوينده نقش اول برابري مي كند و نيازي ندارد حنجره خود را به زحمت بيندازد.ساخت يك دستمزد دارد و گويندگي هم يكي كه خب بدك نيست . ميرسيم به سال 84 و آن قهر دوبلورها و هماورد طلبيدن چنگيز جليلوند و بي مهري كه در حق همكارانش روا داشت كه يكي از خسارتهاي جبران ناپذير آن كوچ كردن صدايي تكرار نشدني مانند رفعت هاشمپور بود كه از اين حيث گناه جليلوند تا ابد نابخشودني است. استاد ابوالحسن تهامي مانند هميشه خود را كنار كشيد و لب فرو بست . نه در ظاهر از چنگيز دفاع مي كرد و نه از ديگر دوستانش كه در نقطه مقابل قرارداشتند.چرا كه بازار هنر استاد سكه بود حالا تيمي آمده بودند كه با كمك چنگيز و ناصرخان متقالچي فقط در فيلمها حرف مي زدند و نوعي دوبله سرسري را رواج مي دادند . هم كار قرن 21 را مي افتاد هم استاد آنونس هاي خودش را فارغ از اينكه چه كساني دوبله كرده اند مي گفت و بي سر و صدا به كارش ادامه مي داد. دستمزد و كار ايشان كه سر جايش بود پس چرا دوستان كارفرما! را برنجاند . پس يك چايي ديشلمه و هم گپ و گفتي با دوستان عزيز و هم يك آنونس گويي با جملات قصار بهترين گزينه بود ! اگر هم درباره اين اختلافات از ايشان سوالي ميشد به گفتن اين جمله كليشه اي بسنده مي كردند كه من از دوبله خداحافظي كرده ام .پاسخي راحت و بي دردسر... و استاد همچنان به كارش ادامه مي دهد و آنونس مي گويد ! مگي عزيز گفته كه ابوالحسن تهامي از استاد لطيف پور فقط درباره دوبله اتللو پرسيده ؟ دليلش واضح است ،استاد تهامي در دهه 80 هملت كنت برانا را با ترجمه خودش دوبله كرد . فيلم سرشار از همان كلمات اغراق آميز و عجيب و غريبي است كه ايشان به آنها علاقه دارد و دوست و همكار عزيزش جليلوند هم نقش اول را گفته است . هرچه استاد و موسسه قرن 21 سعي كردند در اكران هاي خصوصي بگويند كه اين دوبله فاخر است كسي گوش نكرد و تلاش آنها بي فايده بود . زيرا كه دوبله اي متوسط و نه شاهكار داشت. ايشان ميخواست نقبي بزند به دوبله فيلم هملت كه متاسفانه استاد لطيف پور خسته تر از آن بود كه در اين مصاحبه بهانه اي دست ايشان بدهد كه از دوبله هملتش يك رونمايي مجدد انجام دهد. استاد ناصر طهماسب چه زيبا گفته كه تمام بار دوبله روي دوش چند نفر بوده كه با هنرنمائي اشان باعث شده اند كه خيلي هاي ديگر از اين رهگذر منتفع شوند . حالا چه باك استاد تهامي فعلا سهمي از تاريخ دوبله را براي خود برداشته اند اما زمان بهترين داور است ... * اين نوشته نظر شخصي بنده است و شايد ديگر دوستان نظراتي مخالف من داشته باشند.
RE: دوبله به روایت دیگران - برو بیکر - ۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۶:۳۰ (۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: من در خصوص این نوشته فقط یک خط جهت تکمیل آن با اجازه زاپاتای عزیز می نویسم: خداوند هیچوقت از گناه کسانیکه باعث شدند سال 84 بانوی بزرگ دوبله ایران را خانم رفعت هاشم پور را وادار به سکوت کنند نگذرد. دلم اینروزها برای صدایش خیلی تنگ شده. صدای این بانو هرگز خاموش نخواهد شد. ایکاش برمی گشت. ....... و نهایتا خوش به سعادت استاد جلال مقامی که هر روز صدای ایشان را می شنوند. ........ و نهایتا خوشحالم از اینکه در مهرشهر کرج زندگی می کنم. RE: دوبله به روایت دیگران - رامین_جلیلوند - ۱۳۹۲/۹/۲ صبح ۱۱:۳۵ (۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: به نظر من صدای تهامی مناسب بعضی از نقش ها می باشد. به شخصه از کارش در اشک ها و لبخندها- شب ژنرالها و سری کارهای لاندا بوزانکا( که فاقد هرگونه ارزشی هنری می باشند) بسیار راضی هستم. RE: دوبله به روایت دیگران - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۲/۹/۱۲ صبح ۰۷:۴۹ چند روز پيش شبكه چهار برنامه اي پخش كرد به نام درسهاي سينما كه به مصاحبه با جهانگير الماسي اختصاص داشت. تو اين برنامه الماسي گفت افتخار مي كنم كه تو اولين فيلم صدابرداري سر صحنه- تنوره ديو؟؟ يا شبح كژدم؟؟- بازي كردم و فقط 4 تا از فيلمهاي من دوبله شده كه گويندگاني مثل مظفري،طهماسب و اسماعيلي به جاي من صحبت كردند كه خيلي هم خوب بودند در ادامه افزود كه من قسمتهايي از دوبله رو ديدم كه مردم نديدند منظورم حضور در استوديوي دوبله است و ديدم چطور دوبلورها حس مي گيرند،بازي مي كنند و گاه از خود بازيگر هم بيشتر مايه ميگذارند...گفت: من سر صحنه دوبله فيلم(متاسفانه اسم فيلم يادم رفت! ) تو استوديو بودم كه مرحوم ناظريان و ناصر طهماسب صحبت مي كردند اول قسمتهايي از فيلم به زبان انگليسي پخش ميشد و بعد اساتيد دوبله مي كردند من انگليسي بلدم به عينه مي ديدم كه كار دوبلورهاي ما به مراتب از كار خود بازيگرها بهتر در رعايت اكسان جمله و انتقال حس و ... بهتر بود! RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۹/۱۸ عصر ۰۴:۳۹ گفتگويي خواندني با زنده ياد اصغرافضلي - مجله فيلم (تابستان 1373) RE: دوبله به روایت دیگران - برو بیکر - ۱۳۹۲/۹/۱۸ عصر ۰۷:۰۹ (۱۳۹۲/۸/۶ صبح ۰۹:۲۵)زاپاتا نوشته شده: (۱۳۹۲/۸/۱۲ عصر ۱۲:۴۷)رامین_جلیلوند نوشته شده: با اجازه اساتید: تویه این چندتا پست چیزهایی خوندم که دود از سرم بلند شد. اول در مورد نقل قول آقای بیک ایمانوردی باید خدمتتون عرض کنم چندی پیش من خودم مصاحبه ایشان را زمانی که در قید حیات بودند از یک شبکه ماهواره ای دیدم که میگفتند گاهی اوقات در یک روز مجبور بود بر سر صحنه سه فیلم حاضر شود و آنقدر سرم شلوغ بود که حتی سناریو را نمی خواندم و فرصت حفظ کردن دیالوگها را نداشتم و فقط لب میزدم !!!!!!!!! باور کنید اگر خودم نمیدیدم و یکنفر نقل قول میکرد اینقدر جوش نمی آوردم. حالا این آدم بیاد بگه اگر صدا سر صحنه بود ما خودمان جای خودمان حرف میزدیم !!!!!!!! (اگر زنده بود دوست داشتم بهش بگم از هر 1000 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی که 20 دقیقه بدون تپق و نوشته نطق مدرس را در مجلس از حفظ بخونه) روزگار غریب که چه عرض کنم روزگار عجیبیه. اگر تا حدی برخی از فیلمفارسیهای قدیمی قابل تاملند بنظر من 70 درصدش مدیون دوبلشون بود. فیلمهایی که با گذشت بیش از 40 سال از عمرشون و تصاویری که گاهی غیر قابل تشخیصند فقط صداشونه که تا حدی دیدنشون را قابل تامل کرده حالا اون آدمها اومدن مدعی شدن که دوست داشتند مثل الان فیلمها با صدای خودشون پخش میشد !!!!!!! با خوندن نقل قولهای آقایان رشیدی و مشایخی و ...... با خودم گفتم ایکاش این نقل قولها صحت نداشت. منم مثل رامین جلیلوند هنوز نتونستم با صداهای واقعی برخی از هنرپیشه ها کنار بیام. سوای عزت الله انتظامی یادمه اولین بار از تلوزیون تله تاتر سوزنبانان که پخش شد فهمیدم دوبله چه تاثیری روی روند بازی یک هنرپیشه وطنی در ذهن تماشاگرش میگذارد. و یا وقتی صدای داود رشیدی را در سریالی که اسمشو یادم نمی یاد (همونی که رئیس جمهور یک کشور خیالی بنام فکر کنم دمولند یا اندولند) شنیدم با خودم گفتم یعنی این همون آقا حسینی فیلم کندوست !!!! از وقتی فیلمهای ایرانی با صدای سر صحنه روی پرده سینما رفتند دیگه هیچوقت بازی هیچ طفل یا بچه ای در فیلمهای ایرانی برایم جذابیتی نداره. این دوبلور های بچه گو بودند که دعاهای کودکانه لیلا فروهر را در سلطان قلبها این فیلم را برای نسل گذشته جذاب کرد که اگر این صدا نبود هیچیک از آن فیلمها بنظر من ارزش یکبار دیدن را هم نداشتند. از هر 100 تا هنر پیشه یکی میشه خسرو شکیبایی یا پرویز پرستویی که صداشون به زیبایی ( یا اگر غلو نباشه زیباتر از ) بازیشون می شود. واقعا نمک نشناسیه که حالا بعد از سالها روایتهایی از برخی از اساتید اینجا میاد که از دوبله فیلمهای ایرانی ناراضی هستند و میگن دوست داشتند جای خودشون حرف بزنند. من حتی یک لحظه هم نمیتونم مفتش شش انگشتی هزار دستان را با صدای اصلیش حتی تصور کنم. البته اینها تماما نظر شخصی من می باشد و ممکنه برخی از دوستان مخالف این نظر من باشند ولی مطمئنم خیلی از افراد حتی عادی هم چنین نظری دارند. RE: دوبله به روایت دیگران - ایرج - ۱۳۹۲/۹/۲۲ عصر ۰۲:۲۸ (۱۳۹۲/۹/۱۸ عصر ۰۷:۰۹)برو بیکر نوشته شده: قبلا در مورد شایعاتی که پشت سر رضا بیک ایمانوردی خدابیامرز بود مفصل توضیح دادم ولی مثل اینکه این قصه سر دراز داره و در سینمای ایران دیواری کوتاه تر از فردین و بیک پیدا نمیشه. بیک ایمانوردی چند وقت قبل از فوتش مصاحبه ای کرده بود که این مصاحبه را دیدم وی هرگز درمصاحبه نگفته که همزمان سه فیلم بازی میکردم و سرصحنه فیلمبرداری فقط لب میزدم و از این جور حرفها . این نوع بازی کردن شاید برای بازیگران ترکیه ای که در ایران فیلم بازی میکردند و یا بازیگران درچه چهار و پنج صدق کنه که اون هم منطقی به نظر نمیاد. دوست عزیز شما چند تا از فیلمهای قدیمی ایرانی و چند تا ازفیلمهای بیک رو دیدید که این طور قاطعانه در موردشون قضاوت می کنید؟ حتی اگه بازیگری دیالوگ هم حفظ نکنه نمیاد راستش رو بگه چه برسه به بیک که دیالوگهارو عینا میگفته . اون وقت شما میگید گفته که من دیالوگ حفظ نمیکردم مطمئنید که این مصاحبه را بادقت دیدید؟ ببینده ای در همان برنامه زنگ میزنه و از بیک در مورد دوبلورها میپرسه و بیک در جواب میگه که دوبلورها هنرمند هستن و ازشون تعریف و تمجید میکنه وی در مورد دوبله هیچ حرف ضدی نمیزنه. فقط گفت که اگه صدابرداری سر صحنه بود فیلمها دوبله نمیشد و صدای خودمان بود مثل سینمای فعلی ایران که هیچ فیلمی دوبله نمیشه.کجای این حرفای بیک بر ضد دوبله و دوبلورها بوده؟ در کنار فیلمهای بی کیفیت قدیمی ایرانی فیلمهای نسخه 35 میلیمتری و با کیفیتشون وجود داره که شما با تهیه کردن این نسخه ها میتونید بهتر در مورد فیلمهای آن زمان و بازیگرهایی مثل بیک ایمانوردی قضاوت کنید. در مورد اینکه تمام بازیگران ایرانی که فیلمهایشان دوبله میشد مدیون دوبلورهایشان هستند هیچ شکی ندارم و همیشه این را گفته ام که با صدای دوبلورها جذابیت فیلمها و بازیگرها چند برابر شده . درسته که دوبله تاثیر زیادی در کار بازیگر داره ولی این بین در مورد بازیگرهای خوب خود بازیگر و چهره و توانایی هاییش هم بی تاثیر نیست؟ خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی تقریبا صداهای خوبی دارند ولی صدای خودشان را با صدای اسماعیلی و مقامی در فیلم شکار که به جای این دو بازیگر حرف زدند مقایسه کنید؟ این کجا و آن کجا؟ در مورد عزت انتظامی هم صدای ناظریان - اسماعیلی - طهماسب و جلیلوند که به جایش حرف زدند رو با صدای خودش مقایسه کنید. صدای خودش فقط به درد همان فیلم اجاره نشین ها و امثال آن میخورد که به قول داریوش مهرجویی با آن لحن و صدای کاسب کارانه اش دیالوگها را بگوید. انتظامی هم به واسطه اینکه در اوائل دهه چهل مدتی در دوبله بود به آن صورت صدایش دوبله نمیشد و الا صدایش همچین چنگی به دل نمیزنه . اگه ایرج دوستدار به انتظامی آموزش دوبله نمیداد و در فیلمهایی که دوبله میکرد به انتظامی نقشی نمیداد بعید میدونم که مدیر دوبلاژهای دیگه از صدای انتظامی استفاده می کردند! RE: دوبله به روایت دیگران - برو بیکر - ۱۳۹۲/۹/۲۳ صبح ۱۲:۳۹ با سلام خدمت ایرج خان دوست عزیز چرا میزنی؟ مصاحبه آقای بیک را من خودم با چشمان خودم دیدم از شبکه ITN باور کن صدای خودش هم بود و بر خلاف فیلمهاش کسی حرفهاش رو دوبله نکرده بود. یعنی اگر امکانات اونروز اجازه میداد و ایشان هم دیالوگهاش رو حفظ بود و میتونست بجای خودش صحبت کنه بازم اینقدر موفق بود. الان هرچی گشتم پیدا نکردم اما تو یکی از تاپیکهای همین کافه نوشته بود ایشان اونقدر سرش شلوغ بود که صبح هرکی زودتر میومد دنبالش بخت باهاش یار بود و ...... (البته ممکنه صحت نداشته باشه اما این نوشته ها و مصاحبه ای که خودم دیدم موکد این موضوع است) در خصوص دوبله فیلمهای ایرانی که عزیز جان پست من تاکید بر این ادعاست که پس از صدای سر صحنه دیگه نتونستم با فیلمهای ایرانی ارتباط برقرار کنم اما در خصوص خسرو شکیبایی فقید و پرویز پرستویی و اشاره شما به فیلم شکار بنظر من علیرقم علاقه شدید من به دوبله اما در این مورد خاص بنظر من تفاوت اونقدر نیست که بخواهم بپذیرم که این کجا و آن کجا. شاید اگر بجای این دو هنرمند فرضا اقایان داوود رشیدی و جمشید مشایخی بازی میکردند این کجا و آن کجا را صد در صد بجا میدونستم اما با توجه به صدای اصلی این دو هنرمند تفاوت در حد این کجا و آن کجا نیست. (البته دوست عزیز این نظر سلیقه ای بنده است). چرا نمیگید فرضا در فیلم هامون اگر بجای خسرو شکیبایی آقای مقامی صدا پیشگی میکردند چه اتفاقی میافتاد؟...... در مورد آقای انتظامی هم بنده صدای اصلی ایشان را تایید نکردم بلکه گفتم سوای ایشان با صدای اصلی سایر پیشکسوتان نتوانستم کنار بیایم. فراموش نکنید که حتی قبل از سال 57 هم آقای انتظامی گاها بجای خودش صحبت میکرد. (فیلم هالو و .....) اما یادم نمی آید آقای داوود رشیدی حتی یکبار هم بجای خودش صحبت کرده باشد. (حتی به چند مورد هم به صراحت اعلام کردم که مثلا من مفتش شش انگشتی را با صدای اصلیش حتی نمی توانم تصور کنم) در نهایت اینکه دوست عزیز بنده معتقدم تمام هنرمندان پیشکسوت مدیون دوبله میباشند و گلایه من از نقل قولهایی که از آنان اینجا آمده است که بعضیهاشون حالا ادعا میکنند که دوست داشتند بجای خودشان حرف بزنند. در مجموع دوست عزیز پست قبلی بنده را یکبار دیگر بدقت بخوانید در اغلب موارد بویژه تاثیر دوبله در شخصیت هنرپیشه های ایرانی نزد بییندگان با هم هم عقیده هستیم. فقط سلیقه شخصی من بگونه ای است که از صدای اصلی آقایان شکیبایی و پرستویی شاید یه کم زیادی خوشم میاد. همین و بس. RE: دوبله به روایت دیگران - برو بیکر - ۱۳۹۲/۱۱/۸ عصر ۰۶:۴۲
چند هفته ایست که شبکه پنج ساعت 12 و چهل دقیقه شب برنامه هنر دوبله را بازپخش می نماید. فرصتی پیش آمد تا قسمتهایی را که در زمان پخش اولش ندیده بودم را مجددا ببینم. با اجازه منصور خان و زاپاتای عزیز و سم اسپید محترم و جیسون بورن و ایرج خان و سایر کارشناسان دوبله نقل قول یکی از بحثهای جالب این برنامه را اینجا برای دوستان نگارش میکنم. تاپیک فیلمهایی که چند بار دوبله شده اند بنظر من یکی از تاپیکهای استثنایی این کافه است که هر کاربری با خواندش لذت می برد و بر اطلاعات خود می افزاید. به شخصه علیرقم خواندن تمام پستهایش هنوز نتوانسته ام دلیل قانع کننده ای برای خود در خصوص دوبله مجدد فیلمها پیدا کنم. هرچند دوستان در آنجا دلایل چندگانه در اینخصوص نگاشته اند اما هیچیک بروبیکر را قانع نکرد. پریشب بحث جالبی بین چنگیز جلیلوند و غلامعلی افشاریه در اینخصوص پیش آمد و هر بیننده تیزبینی میتوانست متوجه شکاف عمیق بین دوبلورهای ما در اینخصوص گردد. موضوع از وقتی آغاز شد که سکانسی از فیلم زورو (نسخه سریالی 52 قسمتی) که در آن غلامعلی افشاریه بجای دن دیگو گویندگی کرده بود پخش گردید. پس از پایان آن چنگیز جلیلوند که در مرحله دوم این برنامه بعنوان مجری جایگزین ممدوح گردیده است اشاره نمود که شنیدم نسخه رنگی این سریال مجددا قرار است دوبله شود و به افشاریه گفت شما بجای زورو مجدا گویندگی میکنید؟ غلامعلی افشاریه پاسخ زیبایی داد او ابتدا گفت اگر قرار است مجددا دوبله شود فقط در صورتی قبول میکنم که آقای ممدوح هم مجددا مدیر دوبلاژ آن باشد. این وفاداری در عرصه ای که هرکسی در این دوره زمانه مشغول دور زدن دیگریست از سوی افشاریه قابل تحسین میباشد. اما در ادامه افشاریه به نکته جالبتری اشاره کرد و گفت : برای چی دوباره دوبله بشه؟ چرا از همون دوبله قدیمی استفاده نکنیم؟ اینجا بود که متوجه تضاد تفکریِ چنگیز جلیلوند با افشاریه شدم. من صدای هردو را دوست دارم و هر دو جزو دوبلورهای بینظیر سینمای ما میباشند. اما در ادامه بحث باید عرض کنم اصلا نظر جلیلوند را نپسندیدم. جلیلوند گفت مگر چه اشکالی دارد دوباره دوبله شود؟ شما الان بسیار پخته تر و با تجربه تر از گذشته شدید و میتوانید بهتر از گذشته گویندگی کنید. افشاریه گفت: قبول دارم اما صدای من دیگر طراوت صدای جوانی ام را ندارد و سپس از خود جلیلوند سوال کرد خودِ شما حاضرید فیلمهایتان را دوباره دوبله کنید؟ (کاملا مشخص بود که افشاریه داشت چه طعنه بزرگی به جلیلوند میزد) کاملا مشخص بود که جلیلوند انتظار چنین سوالی را نداشت آنهم در جاییکه او بعنوان مجری باید سوال میکرد با یک مکث کوتاه گفت : همه فیلمهایم را که نه اما بعضیهاشونو بدم نمیاد که دوباره دوبله کنم. افشاریه خنده ای کرد . زورو درست جزو آن بعضیهایی بود که از نظز افشاریه نباید مجددا دوبله شود. نمیدانم چه بگویم؟ مطرح کردن چنین نظری آنهم از سوی دوبلوری شاخص چون جلیلوند برایم قابل فهم نیست. آیا آقای جلیلوند نمی دانست که پرویز نارنجیها سالهاست که پرده در نقاب خاک کشیده است؟ چه کسی می تواند بجز پرویز نارنجیها بجای گروهبان گارسیا گویندگی کند؟ او صدایی داشت که مثل هیچکس بود و در این عرصه صدایی حتی مشابه صدای او نداریم. مدتهاست که برعکس ایام جوانی وقتی مشغول رانندگی هستم هیچ موزیکی نمی شنوم بجز رادیو. امروز (سه شنبه هشتم بهمن ماه بود) و صبح که عازم محل کارم بودم داشتم رادیو دانش را گوش میدادم. رادیو دانش را دوست دارم. چون مدتهاست که مزین به صدای جلال مقامی شده. استاد داشت از جانب مخترع قفل عصایی فرمان اتومبیل سرگذشت او را گویندگی میکرد. دلم گرفت و بحال مدیریت هنری این مملکت تاسف خوردم. RE: دوبله به روایت دیگران - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۲/۱۱/۱۵ عصر ۰۲:۴۱ اخيرا مصاحبه اي خوندم از آقاي اسماعيلي كه در باره دوبله فيلم قيصر. در اين مصاحبه ايشون گفتن كه گوينده اي كه به جاي ناصر ملك مطيعي صحبت كرده چنگيز جليلوند هست! اين در حاليه كه حدود 10 ساله تو اينترنت همه ميكن دوبلور ملك مطيعي مرحوم ناظريان هست! ظاهرايا بايد اطلاعاتمون در مورد دوبله قيصر رو به روز كنيم يا گذر زمان و كهولت سن حافظه استاد اسماعيلي رو به خطا انداخته! لينك مصاحبه: http://fararu.com/fa/news/172706/%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D9%87%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%DA%98%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%DA%86%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%85 RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۱۱/۱۶ صبح ۱۱:۲۸ (۱۳۹۲/۱۱/۸ عصر ۰۶:۴۲)برو بیکر نوشته شده: جليلوند بعد از اعتصاب دوبلورها در اواسط دهه 50 که همه گویندگان حرفه ای کنار رفتند تنها گوینده شاخص بود که به دوستان خود وفادار نماند و با گروه های جدیدی که عده ای تازه وارد را وارد عرصه دوبله کرده بود همکاری کرد (تازه واردهائی مثل خسروشکیبائی ، داوود نماینده ، همایون ایرانپوی و دیگران)... سالها بعد در اواسط دهه 80 هم مجددا با همکاری خود با انجمن گویندگان جوان ( که انجمن گویندگان دل خوشی از آنها نداشت) بازهم به هم کیشان خود بنوعی پشت کرد.. وی بعد از انقلاب از ایران رفت اما اگر میماند مطمئن باشید با روالی که مرحوم ایرج ناظریان در دوبله مجدد ویدیوئی فیلمهای مطرح کلاسیک راه انداخته بود حتما تمام فیلمهائی که صحبت کرده بود را دوباره دوبله مجدد میکرد... وقتی فیلمی مثل گلادیاتور (ریدلی اسکات) را با صدای جلیلوند دیدم فقط تا دقیقه 10 تحمل کردم . جائی که بهرام زند از جان مایه گذاشته بود برای دوبله این فیلم ، جلیلوند برای تفنن و شاید پول ،مجددا بجای راسل کرو صحبت کرد! و چه دوبله مشمئزکننده ای... دلایلی را در تاپیک فیلمهای چند دوبله ای شمردیم برای علل دوبله مجدد فیلم.. اما اینجا صرفا علت اصلی نخوت و مرض و شاید مال پرستی است و نه چیز دیگر... جلیلوند همان شخصی است که وقتی کس دیگری بجای شخصیتهایی که او صحبت میکرد حرف میزد ، قهر میکرد ، زنجیر پاره میکرد ، فحش میداد و ... وقتی در پدرخوانده بجای براندو، نوربخش و بعدها ناظریان بجای او صحبت کردند یا مثلا در جبار سرجوخه فراری مرحوم ایرج دوستدار بجای فردین صحبت کرد فقط یک نفر باید تعداد تپش های قلبش را میگرفت تا ببیند عمق حسادتها تا به کجاست... این حسادتها همیشه بوده است. قبلا در مورد دوبله عمر مختار هم گفتم که ناظریان بر سر حسادت و دعوا با اسماعیلی ، رسول زاده را بجای آنتونی کوئین گذاشت تا زهرچشمی اساسی از اسماعیلی بگیرد که البته با کار فوق العاده رسول زاده عملا چنین نیز شد. در مورد دوبله مجدد زورو (به بهانه نسخه رنگی 1990 از سریال دیزنی که من در تاپیک زورو مشروحا به آن اشاره کردم) هیچ بهانه ای وجود ندارد. اولا دوبله نسبتا کاملی از این سریال در آرشیو سیما موجود است (با وجودیکه پس از انقلاب در چندین بار پخش این سریال صرفا تعداد قسمتهای پخش شده از 50 قسمت فراتر نرفت و حتی در پخش آخر به 36 قسمت اکتفا شد) اما اقلا 70 قسمت ازین سریال 82 قسمتی بشکل دوبله کامل در آرشیو سیما موجود است که خاک میخورد و بواسطه حضور چند زن و روابط آنها با زورو هرگز پس از انقلاب نمایش داده نشده ، ثانیا وقتی در دوبله این سریال شاهد کیفیت صوتی و حتی ادبیات فاخر (بدون فحش و حتی کلمه شراب و حتی دوست پسر و دختر و امثالهم) هستیم واقعا چه نیازی به اصلاح است؟ ثالثا وقتی کسانی چون پرویز نارنجیها (گروهبان گارسیا) ، امیر هوشنگ قطعه ای ( سروان موناستاریو) ، مهدی آژیر (50 درصد نقشهای دوم) و دیگران دیگر در قید حیات نیستند واقعا دوبله مجدد آیا روح آنها را شاد خواهد کرد یا صرفا در تنویر جیبهای مبارک مثمر ثمر خواهد بود؟ http://cafeclassic5.ir/thread-178-page-2.html RE: دوبله به روایت دیگران - برو بیکر - ۱۳۹۲/۱۱/۱۷ عصر ۰۶:۴۱ (۱۳۹۲/۱۱/۱۶ صبح ۱۱:۲۸)منصور نوشته شده: منصورخان فرهیخته جلیلوند همچون سایر پیشکسوتان این عرصه دوبلور بزرگ و قابلی می باشد اما از آنجا که بحث در خصوص ایشان که عاشقان سینه چاکی در بین عشاق دوبله دارد (که بنظر من جدای از قابلیتهای مثبت صدایشان بخشی از آن مدیون شخصیتهایی است که ایشان بجایشان گویندگی کردند) ممکن است با حواشی روبرو گردد نخواستم خیلی موضوع را بزرگ کنم اما همانطور که در پست قبلی عرض کردم فرصتی پیش آمد تا در پخش مجدد برنامه هنر دوبله آنرا با دقت تر نگاه کنم و با توجه به اینکه اطلاعاتم به لصف دوستان بزرگی چون شما و سایرین که در اوایل پست قبلی نام بردم نسبت به 5 سال پیش که این برنامه پخش می گردید بالاتر رفته است به نکات قابل تامل تری رسیدم. اول اینکه دلیل تغییر و جابجایی جلیلوند بجای ممدوح را متوجه نشدم هرچند معتقدم قطعا باید داستانی دراز داشته باشد. دوم آنکه می پذیرم که جلیلوند بعنوان مجری و به لطف قابلیت صدایش برنامه را زیبا اجرا میکند اما قطعا باید دخالتهایی در کار تهیه کننده و کارگردان برنامه داشته باشد و نمی توانم بپیذیرم صرفا بعنوان یک اجرا کننده مجری دستورات تهیه کننده می باشد.تلاقی پخش بخشهایی از فیلمهایی که میهمانانش در آن گویندگی کرده اند با رل هایی که او بعنوان نقش مقابل گویندگی کرده است قطعا اتفاقی نیست. فراموش نکنیم که اغلب میهمانان ایشان از اساتید و پیشکسوتان بزرگ این عرصه میباشند که اغلب بدلیل کهولت سن و گویندگی در هزاران فیلم موجبات فراموشی آنان در هنرمائیشان را محیا کرده است و عجیب آنکه بجای اینکه تهیه کننده از قبل تمام اطلاعات لازم را در خصوص میهمان دعوت شده آماده نماید آقای جلیلوند فقط فیلمهایی را از میهمان خود یادآوری می نماید که خود نیز در آن نقشی داشته است. برای مثال دو شب پیش که استاد گرانقدر احمد رسول زاده میهمان ایشان بود در حالیکه هر بیننده ای منتظر نام بردن از شاهکار ایشان در کارتون رابین هود بود هیچ اشاره ای به این کارتون نشد و بجای آن چندین بار به دوبله تابستان گرم که در آن استاد بجای اورسن ولز گویندگی کرده بودند اشاره گردید و صد البته این موضوع همزمان شد با پخش سکانسی از این فیلم که در آن خودِ جلیلوند بجای پل نیومن که نقش مقابل اورسن ولز را داشت گویندگی کرده بود (که صد البته هردو به زیبایی صداپیشگی کرده بودند). سوم عدم حضور استادی چون جلال مقامی در برنامه ایشان هم قطعا باید داستان طول و درازی داشته باشد که حداقل بنده از آن بی اطلاعم. فراموش نکنیم تمام اساتیدی که در برنامه هنر دوبله با اجرای ناصر ممدوح دعوت گردیده بودند در این برنامه هم مجددا دعوت گردیدند. جلال مقامی غایب بزرگ بخش دوم این برنامه با اجرای جلیلوند بود. با اینحال بنظر من گزینه ممدوح بعنوان یک دوبلور مقبول و بی طرف و بدون حاشیه برای اجرای این برنامه به مراتب موجه تر از حضور جلیلوند بود. بویژه اینکه ایشان در سالهای سخت دوستان خود را ترک نمود و همکارانش را در یک فضای سیاسی به مراتب بسته تر از امروز که مشغول شاد نمودن دل هموطنان خود بودند تنها گذاشت. در خصوص دوبله مجدد آثار قدیمی هم علیرقم علاقه وافر آقای جلیلوند به این موضوع و دلایل 5 گانه شما در تاپیک فیلمهایی که مجددا دوبله شده اند و دلایل 15 گانه واترلوی محترم همانطور که در همان تاپیک تقریبا دو ماه پیش به بهانه دوبله مجدد پنجه گربه عرض کردم و شما نیز در اینجا مرقوم فرمودید دوبله مجدد در حاضر در این حرفه در کشور ما دلیلی ندارد بجز خودنمایی و پول. شاید کمتر از ده درصد آثاری که مجددا دوبله میشود شامل آن دلایل شود. البته موارد بالا هیچکدام باعث نمی گردد که خدشه ای به هنر ایشان وارد شود بنده در خصوص شخصیت ایشان جسارت نمودم نه هنرشان. قضاوت با دوستان. اما در مجموع برنامه هنر دوبله را برنامه بسیار ضعیفی دیدم و شاید تنها جذابیتش برای عشاق این حرفه دیدن مجدد چهره های دوست داشتنی این حرفه میباشد بویژه اینکه پخش مجدد آن مصادف شده است با جای خالی عزیزانی که در این برنامه حضور داشتند و اکنون در میان ما نیستند . عزیزانی چون استاد کسمایی و افضلی و قطعه ای. در این برنامه اغلب سوالات تکراری و محتوایی از این عزیزان میگردد و در نمایش و معرفی آثار آنان به بینندگان بسیار ضعیف عمل نموده است. اغلب عامه مردم بیشتر دوست داشتند تا بدانند میهمان برنامه بجای چه شخصیتهایی صحبت کرده اند و خاطرات آنان را از سالهای دور بشنوند. اما اشاره مختصر به برخی از آثار و نمایش کمتر آثار آنان باعث گردید بنظر من برنامه ضعیفی از آب در آید( البته این نظر شخصی بروبیکر می باشد و ممکن است سایر اساتید نظر متفاوتی داشته باشند) . قطعا مردم بیشتر دوست داشتند شاهد هنرمایی این دوستان بصورت همزمان در هنگام دوبله یک فیلم باشند که در طول چندین فسمت فقط چند صحنه کوتاه را پخش کردند که ظاهرا تلوزیون از این حیث بسیار فقیر می باشد!!!! زیرا این چند صحنه را هم چندین بار تکرار نمودند. خاطرم آمد که بهرام زند در همین برنامه گفت دوبله سریال مدار صفر درجه بیش از 8 ماه زمان برد و اگر امکاناتی محیا بود که از صدابرداری هنگام دوبله این سریال فیلمبرداری می شد فیلم بسیار جذابی از کار در می آمد و به اندازه خود سریال جذابیت داشت. با این حال در شهر کورها آدم یک چشم پادشاه است. شاید اگر چنین پروژه ای سالها زودتر استارت میخورد اکنون ما یادگاریهای بزرگی از اساتیدی چون مقبلی و پرویز نارنجیها و ...... داشتیم. خاطرم میاید سال 1356 یا 1357 (قطعا قبل از انقلاب) در یکی از شوهای تلوزیونی که بمناسبت یکی از اعیاد برگزار شده بود مجری برنامه گفت امروز لورل و هاردی را به استودیو دعوت کردیم تا شما آنها را از نزدیک ببینید. من و تمام اعضای خانواده ام بیصبرانه منتظر دیدن آنها بودیم که ناگهان دو نفر وارد استودیو شدند که هیچ شباهتی به لورل و هاردی نداشتند. من با توجه به اقتضای سنم تا آن روز نمی دانستم که فیلمها دوبله میشوند و بجای آنها کسان دیگری حرف میزنند. مرحوم مقبلی و عباسی میهمان برنامه بودند و هردو مقابل دوربین ایستاده بودند. خاطرم هست مجری خیلی اصرار کرد که دیالوگی از فیلم را برای بینندگان گویندگی کنند و مرحوم عباسی میگفت آخه چی بگیم که ناگهان مرحوم مقبلی لگدی به پای مرحوم عباسی میزند و با همان لحنی که بجای هاردی گویندگی میکرد به مرحوم عباسی گفت خوب یه چیزی بگو استنل و مرحوم عباسی هم به همون سبک خود که بجای لورل گریه میکرد شروع کرد به گریه کردن. ایکاش صدا و سیما اینگونه یادگاریها را که حکم کیمیا دارد را از آرشیو خود خارج و در اختیار عشاق دوبله قرار میداد .قطعا امروز دیدن پشت صحنه فیلمی از دوبله فیلم لورل و هادی با حضور این عزیزان به مراتب برای دوستان از دیدن خودِ فیلم لورل و هاردی جذاب تر است . RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۴:۵۷ (۱۳۹۲/۱۱/۱۷ عصر ۰۶:۴۱)برو بیکر نوشته شده: مدتي پيش قسمتي از پشت صحنه دوبله كارتون اي كيوسان (احتمالامربوط به سال 1370) كه توسط يك علاقمند دوبله از برنامه شما و سيما ضبط شده بود را ديدم . كيفيت فيلم پايين بود (با توجه به نوع فيلم و همچنين ميزانسن و نورپردازي اش احتمالا با نگاتيو 16 فيلمبرداري شده بود كه علتش را نمي دانم و شايد هم با توجه به شهرت كارتون اين پشت صحنه قراربوده يك فيلم مستند مجزا براي جشنواره اي و يا جاي ديگري باشد ) اما ديدن چهره جوانتر خانمها شاهين مقدم ،ياراحمدي و آقايان جوادپزشكيان و ناصرنظامي بسيار خاطره انگيز بود. در ميان گويندگان آقا و خانم چهره اي ناشناس و آرام نشسته بود كه دوربين چندبار گذرا او را نشان داد اما بيشتر توجه فيلمبردار به كار گويندگان بود تا نشان دادن اين چهره آرام و نجيب. بله زنده ياد پرويز نارنجيها صبورانه در ميان چهار گوينده همكارش نشسته بود و به كار دوستانش به عنوان مدير دوبلاژ نظارت مي كرد. اما تصوير به ناگاه كات شد به برنامه اي ديگر از پشت صحنه دوبله اين كارتون كه اين بار عباس نباتي بعنوان مدير دوبلاژ پس از فوت مرحوم نارنجيها درباره دوبله اين كارتون صحبت مي كرد(كه ضبطش ويدئويي بود). شايد اين تنها سند تصويري از زنده ياد پرويز نارنجيها صاحب آن صداي مهرباني باشد كه هيچگاه صدايش را در پشت صحنه دوبله هيچ فيلمي نديديم و نشنيديم. اميدوارم راشهاي كاملي از پشت صحنه دوبله اين كارتون در آرشيو صدا و سيما وجود داشته باشد كه حداقل نسلهاي آينده (اگرعلاقمند باشند) روزگاري صاحب اين صداي خاطره انگيز را در حين گويندگي ببينند ،احتمالا به عمر ما كفاف نخواهد داد ! RE: دوبله به روایت دیگران - واترلو - ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۶:۱۱ (۱۳۹۲/۹/۲ صبح ۱۱:۳۵)رامین_جلیلوند نوشته شده:(۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: کاملاً با نظر شما دو نفر موافقم ، هرچند من عقیده دارم ناصر طهماسب مدیر دوبلاژ خوبی نیست متاسفانه آقای تهامی دچار یک خودشیفتگی بسیار زیادی هستند دوبله فیلم هملت کنت برانا واقعا مزخرف هستش ، صدای جلیلوند که به کنت برانا نمی خوره ( صدای مظفری بهتر بود ) و مثل مسلسل فقط دیالوگ می گه و به تماشاچی فرصت فهمیدن نمی ده صدای خود تهامی بجای بیلی کریستال فاجعه است طهماسب گزینه بهتری بود در ضمن ایشان جمله بودن یا نبودن مسئله اینست رو هم تغییر دادند به ....... سوال این باشد یا یه همچنین چیزی شایان ذکر است که قبل از دوبله فیلم از ایشان خواستند کمی ترجمه را به زبان قابل فهم تر در بیاورند از دوبلور های جدید ایشان به سعید شیخ زاده علاقه دارد ( و چقدر من بدم می یاد ) یک نکته در مورد دوبله فیلم شمال از شمالغربی در موسسه قرن 21 بودم به اتفاق ایشان و آقای مطمئن زاده و یک دوست دیگر ، این دوست کم اطلاع از دوبله در جهت خودشیرینی به تمجید استاد پرداخت و از کری گرانت گفت و اینکه استاد در شمال از شمالغربی هم حرف زده است. آقای تهامی گفتند بله ، من در شمال از شمالغربی حرف زده ام ، من به ایشان گفتم الان دو نسخه موجود هستش یکی دوبله ایتالیا که شبیه صدای کاملی هستش و دهه 30 و یکی هم دوبله احتمالاً دهه 50 که جلیلوند هستش و صدای شما نیستش. ایشان کمی مکث کردند ( به نظر اومد که ایشان هیچکدام از اون دو نسخه رو ندیده اند ) و گفتند من بجای کری گرانت حرف زده ام با آقای مطمئن زاده که حرف زدم ایشان گفتند شاید در دهه 40 این فیلم یکبار دیگر دوبله شده باشه ولی ایشان هم مطمئن نبودند. RE: دوبله به روایت دیگران - آمادئوس - ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۷:۵۲ با همه ی این تفاسیر آقای تهامی از معدود افرادی است که نگاهی علمی به دوبله داشته و در این باره نظریه پردازی کرده اند. مصاحبه ها و نقدهایی که از ایشان خوانده ام همواره مملو از نکات آموزنده بوده است. در هیچکدام از نوشته ها و گفته هایشان منم منم کردنهایی را که در صحبت دیگر دوبلورها موج می زند نشنیده ام. اصولاً برای منِ مخاطب مهم نیست که فلان هنرمند چه صفات و عاداتی دارد. مهم ذوق و دانش و درک آنهاست از کاری که انجام می دهند. نگرش نقاد، موشکاف و پژوهنده ی آقای تهامی به دوبله موهبتی است برای اهالی این حرفه. RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ صبح ۰۱:۲۱ (۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۶:۱۱)واترلو نوشته شده: بودن یا نبودن؟ اینست پرسش که آیا خرد را رنج بردن نیک تر از تیر و قلماسنگ بخت شور؟ یا کشیدن تیغ بر دریای دشواری و پایان دادن آنها همه با ، مردن و ، خفتن؟ نه بیش. که با خوابی به پایان آوریم این سوز دل و صدها بلای دهر .... (کتاب "چگونه فیلم دوبله کنیم" ص 195 . ابوالحسن تهامی) (۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۷:۵۲)آمادئوس نوشته شده: تهامی بخاطر انتقاد یک نویسنده ساده بی سواد و همچنین انتقاد ایرج سنجری در تقابل با نقد وی در مورد دوبله کینگ کونگ از ماهنامه فیلم قهر کرد و پس از آن هرگز نقدی بر هیچ دوبله ای در آنجا ننوشت! ... بنظر شما معنی منیت چیست؟ قهر و برنتافتن انتقاد (حتی انتقاد بیجا) آیا منیت نیست؟ RE: دوبله به روایت دیگران - آمادئوس - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ صبح ۰۲:۳۲ منیت، تکبر، ترس از شنیدن انتقاد، دلخوری و گلایه ی همکاران؛ فرقی نمی کند. آدمها همه صفات خوب و بد دارند. آنچه از این مرد در ذهن من نقش بسته است ویژگی نقادی و تیزبینی و ژرف اندیشی اوست. اگر تنها خدمت تهامی به دوبله نوشتن کتاب «چگونه فیلم دوبله کنیم» باشد دِین خود را ادا کرده است. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ صبح ۱۱:۳۱ (۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۶:۱۱)واترلو نوشته شده: شنا كردن ايشان بر خلاف جريان آب نه تنها در سال 84 بلكه به روشني و وضوح در جريان اعتصاب صنفي سال 1355 گويندگان نيز مشهود است كه ثمره عملكرد ايشان و چنگيز جليلوند در شكستن اعتراض همكارانشان دوبله فيلم شعله است. آقاي تهامي در حركتي غير حرفه اي نه تنها باعث شكست اعتراض دوستانش گرديد بلكه فاتحانه در دوبله فيلم نيز شركت كرد كه مبادا دوستانشان - بويژه مرحوم هوشنگ كاوه - از عدم فعاليت دوبلورها متضرر شوند . بنظر بنده گاهي هنر انسان هرچند هم والا باشد تحت الشعاع اخلاقيات فردي قرار مي گيرد. ايشان گاهي پدرمآبانه با دوبله برخورد مي كند در حالي كه نقش ايشان در تاريخ دوبله آنچنان نيست كه مي نمايد. RE: دوبله به روایت دیگران - واترلو - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ عصر ۰۶:۲۸ (۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۷:۵۲)آمادئوس نوشته شده: حرف شما کاملاً صحیح هست ، اتفاقاً ایشان تنها کسی بود که به صنف خودش با نگاه نقادانه نگاه کرد و این خیلی نکته مثبتی بود ، خود من با بعضی از نوشته هاش موافق بودم مثل نظر ایشان در مورد خانم پوستی در مورد دوبله تایتانیک. اما اگر همه دوبلورها از اون طرف بام افتادند ایشان از این طرف افتاد. ایشان نگاه نقادی و علمی به این کار داشت ، اما برای دیگران و نقد به خودش را پذیرا نبود و این مورد بعد از دوبله هملت بیشتر نمایان شد. چه دوستانی که اینجا پست گذاشتند و حتی خود من عقیده نداریم که آقای تهامی آدم بدی بود و یا نابلد. همانطور که نمی توان از نقش ایشان در پیشبرد و ماندگاری دوبله چشم پوشی کرد. کری گرانت ، لاندا بوزانکا ، آنونس گویی ها و این گروه خشن و بسیاری دیگر یادگارها و ماندگارهای ایشان در تاریخ دوبله هستش. ظاهراً ایشان دوباره به استرالیا برگشته اند. RE: دوبله به روایت دیگران - سناتور - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ عصر ۰۸:۲۱ دوستان .من همیشه این سوال برام پیش اومده که این جریان اعتصاب دوبلورها در سال 55 چی بوده. کسی هست که بتونه اطلاعات کاملی به من بده. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ صبح ۰۹:۳۳ (۱۳۹۲/۱۱/۱۸ عصر ۰۴:۵۷)زاپاتا نوشته شده: اين هم چند عكس بي كيفيت اما ماندگار از پشت صحنه دوبله كارتون اي كي يوسان RE: دوبله به روایت دیگران - اسپونز - ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ عصر ۰۲:۰۰ (۱۳۹۲/۱۱/۲۶ صبح ۰۹:۳۳)زاپاتا نوشته شده: من مصاحبه ای تلویزیونی از ایشان با شبکه اول یا دوم سیما به یاد دارم ( شاید برنامه شما و سیما) که مربوط به دهه شصت بود حدود سال های بین 1365 تا 1368. در آن برنامه خودشان به اجرای پلنگ صورتی و گروهبان گارسیا اشاره داشتند. قسمت هایی از پشت صحنه دوبله ای نیز پخش شد. مطمئنا" این برنامه در آرشیو صدا و سیما موجود می باشد. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۲/۱۴ عصر ۰۹:۲۰ گزارشي خاطره انگيز از دوبله فيلم مردي كه موش شد (1364) ساخته احمدبخشي احمدبخشي و شادروان روبيك منصوري منوچهراسماعيلي ،ناصرطهماسب و زنده ياد اصغرافضلي هرسه با موهايي كم و بيش سياه ! RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۲/۱۵ عصر ۰۳:۱۴ گزارش پشت صحنه دوبله فيلم اتوبوس (1364) ساخته يدالله صمدي(مجله فيلم) RE: دوبله به روایت دیگران - آمادئوس - ۱۳۹۲/۱۲/۱۸ عصر ۰۹:۱۹ دانلود ویژه نامه ی دوبله ( مجله فیلم) از لینک زیر به حجم 150 مگابایت http://www.mediafire.com/download/8tz3t3fokmt2ve5/50SalDobleBeFarsi.pdf RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ صبح ۰۹:۰۹ (۱۳۹۲/۱۱/۱۹ عصر ۰۸:۲۱)سناتور نوشته شده: در سال 1348 (و بروایتی 1344) گویندگان فیلم در ايران یک سندیکا تشکیل دادند. در اوایل سال 1353 از طرف وزارت کار وقت نام این سندیکا به انجمن گویندگان تغییر یافت. در اواخرهمان سال (و نه سال 1355) اعضای این انجمن که قریب به 170نفر مرد و 70نفر زن بودند طی جلسه ای تقاضای افزایش صد درصدی هزینه دوبله های فیلم خود را به شبکه وارد کنندگان فیلم ارائه دادند. سندیکای وارد کنندگان فیلم صرفا با افزایش 20 درصد هزینه ها موافقت کرد انجمن گویندگان، دوبله همه فیلمهای خارجی را تحریم و دست از کار کشید و صرفا کارهای تلویزیونی را دوبله کرد سندیکای وارد کنندگان فیلم در نهایت با افزایش 40 درصدی دریافتی گویندگان موافقت کرد و پس از گفتگوهای مفصل خسروخسروشاهی و منوچهر زمانی با سندیکای واردکنندگان فیلم در نهایت گویندگان فعالیت خود را مجددا از سر گرفتند. این رخداد ، در تاریخ دوبله ایران به اعتصاب گویندگان مشهور است. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ عصر ۰۸:۵۱ انجمن گويندگان و سرپرستان گفتارفيلم در سال 1342 تاسيس گرديد كه يكي از قديميترين تشكلهاي هنري است و امروزه از صنوف زير مجموعه خانه سينماست. در تاريخ دوبلاژ در سالهاي 1347 ،1355 و 1384 سه اعتصاب (يا به روايت صحيع تر عدم فعاليت چند ماهه )صورت گرفت. هرسه اين اعتصابها فقط صنفي و براي افزايش دستمزد بود . هميشه در دوبله همانند سينما گويندگان نقش اول مانند سوپر استارها بودند كه دستمزد برخي از آنان گاهي سربه فلك مي زد . بعنوان مثال در دهه 40 جليلوند علاوه بر دستمزد گويندگي اش بجاي فردين 10 الي 15 در صد دستمزد او را هم بعنوان پورسانت دريافت مي كرد. بعنوان مثال براي دوبله فيلم گدايان تهران جليلوند 10 درصد دستمزد فردين كه معادل مبلغ 20000 هزارتومان مي شد را به اضافه دستمزد 5000 توماني اش دريافت كرد كه بالاترين رقمي بود كه در آن زمان يك گوينده دريافت مي نمود. اين عدم تعادل در دريافت دستمزدها هميشه باعث نگراني معيشتي گويندگان درجه دو و سه بود. البته مي دانيم كه امثال جليلوند ،ناظريان و اسماعيلي حق بزرگي بر گردن دوران طلائي دوبله دارند و حتي سينماي فارسي هم دوام و قوام خود را مديون هنر اين سه نفر و ساير همكارانشان است. بنابراين چون گويندگان طراز اول دغدغه معيشتي نداشتند در سه اعتراض صنفي در برابر همكارانشان ايستادند و جانب واردكنندگان و مباشران فيلمفارسي را گرفتند. بروايتي در اعتصاب سال 47 زنده ياد ايرج ناظريان با دوستان خود نماند و در واقع طرف هيچ يك از طرفين ماجرا را نگرفت كه باعث ممنوع الكاري دوماهه او از سوي سنديكا شد. گويندگاني مانند حسين رحماني ،ولي الله مومني ،جوادپزشكيان ،پرويز فيروزكار،ژرژ پطرسي ، خسروشكيبايي و فريبرز صالح در جريان اين اعتصاب توسط مرحومان حسين مدني و علي محزون از مديران دوبلاژ دهه 30 آموزش ديدند كه شروع كار آنها موفقيت آميز نبود و با عدم استقبال سينماروها از صداهاي ناپخته و جديد ، اين اعتصاب شكست خورد و واردكنندگان مجبور شدند كه اضافه دستمزد پيشنهادي را بپذيرند و جوانان مستعدي هم كه ماندند بعدها از بزرگان اين هنر شدند. در شكستن دو اعتصاب سالهاي 1355 و 1384 چنگيز جليلوند نقش عمده اي داشت كه از نقاط تاريك زندگي حرفه اي اين صداي ماندگار است . سال 55 او با دوبله فيلم شعله در برابر همكارانش ايستاد كه ابوالحسن تهامي و زنده ياد اصغر افضلي هم همراهش بودند. داود نماينده ،تورج مهرزاديان و دو سه نفر ديگر وروديهاي اين دوره بودند. و اما اعتصاب سال 1384 با همكاري تنگاتنگ جليلوند و محمدمهدي جعفري (موسس قرن 21) به نوعي شكست خورد . البته بي تدبيري محمود قنبري رئيس وقت انجمن گويندگان در بوجود آمدن اين وضعيت بي تاثير نبود. يك درخواست ساده از سوي گويندگان براي افزايش 15 در صدي دستمزدها باعث شد كه جليلوند با اعتماد بنفس فراوان تعدادي از گويندگان زيرزميني و راديو را جذب نمايد و يكي از بدترين دوره هاي دوبله را از نظر كيفي رقم بزند كه تعدادي از اين جوانان مدعي بعدها در برابر خود او نيز ايستادند و حرمت پيشكسوتان را شكستند . در ميانه راه تورج مهرزاديان ،نصراالله متقالچي و رفعت هاشم پور هم به او پيوستند كه در نهايت باعث اخراج اين گويندگان از سنديكا شد كه از عوارض جبران نشدني آن كناره گيري بانوي اول دوبلاژ رفعت هاشم پور بود كه بخاطر رنجش از همكاران قديمي اش به يكباره از دوبله خداحافظي كرد. البته مدتي بعد گويندگان قديمي آشتي كردند و پس از فرونشيني غبارها بازهم كنار هم ماندند. اما در آن سالها به نامهايي برمي خورديم كه بيشتر به واسطه ها و دلالها شباهت داشتند تا اعضاء فرهنگي ويدئو رسانه . يكي از اين افراد كه ظاهرا موسسه اي راه انداخته بود و كنار برنج فروشي كار فرهنگي هم مي كرد! و متاسفانه نامش را فراموش كرده ام با هيبتي وهمناك مدام براي دوبلورها خط و نشان مي كشيد كه به شما براي دوبله نيازي نداريم و چنين و چنان .البته اين شخص همانطور كه به سرعت آمده بود به سرعت هم ناپديد شد. اين قضايا بصورت چكيده بود كه شرح كامل دو اعتصاب اول در كتاب تاريخ سينماي ايران نوشته جمال اميد آمده است . RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۷:۱۷ (۱۳۹۲/۱۲/۲۱ عصر ۰۸:۵۱)زاپاتا نوشته شده: منابع شما کجاست در ذکر اين تاريخها زاپاتای عزيز؟ همانطور که گفتم در سايتهای غير معتبر اينترنتی سال 1355 تاريخ اعتصاب ذکر شده ک صحیح نيست و شما مجددا همانها در اینجا ذکر کردید. کافه کلاسیک براساس منابع مستدل باید مطالب خود را ارائه دهد. من مجددا به خاطر تایید یا عدم تایید صحبتهای شما به کتاب تاریخ سینمای ایران مراجعه کردم و دیدم حافظه من هنوز زايل نگرديده و در آنجا نيز تاريخهائی که من برشمردم با اصلاحاتی کوتاه بشرح ذيل قيد گرديده است... به رغم نظرهای موافق و مخالف و انتقادها ، تعداد مراکز دوبله و دوبلورها فزونی یافت و جامعه دوبلاژ با 240 دوبلور (70 خانم و 170 آقا) و 25 موسسه صاحب تشکلی میشوند که در نهایت در سال 1344 به ایجاد سندیکائی خاص منتهی میشود و اساسنامه آن نیز توسط وزارت کار و امور اجتماعی تایید میشود. در سال 1353 و در ادامه سیاست های وزارت فرهنگ و هنر که کلیه تشکلهای هنری زیر کنترل شورای عالی فرهنگ و هنر در می آیند ، جامعه دوبلاژ به عنوان انجمن پذیرفته و دارای بنیاد نامه مصوب میشود. مهمترین رویداد پس از شکل گیری رسمی انجمن گویندگان ، اعتصاب معروف ایشان در اواخر سال 1353 برای افزایش دستمزد به میزان صد درصد بود ، که قریب 9 ماه بطول انجامید. انجمن بعدا ممانعتی برای ادامه کار کسانیکه در اعتصاب گویندگان ، به این کار روی کرده بودند بوجود نیاورد و حتی آنان توانستند به عضویت انجمن نیز درآیند که از سرشناسترین فعالان عصر اعتصاب که عضو انجمن شدند میتوان از خسروشکیبائی ، ایرانپوی و سیروس افهمی نام برد. انجمن گویندگان هیچ رویداد مشخص دیگری تا وقوع انقلاب پشت سر نگذاشت. (مواردی که ارائه شد از کتاب تاریخ سینمای ایران. تالیف جمال امید. چاپ دوم. صفحات 939 و 940 است و عینا نقل کردم). به هر حال اگر در یک مجله یا ماهنامه ، تاریخی ذکر میگردد باید مورد تایید اهل فن باشد. کتاب تاریخ سینمای ایران کتابی تحقیقی و مستدل ترین منبع سینمائی ایران درحال حاضر است. اعتصابی بنام اعتصاب سال 1347 در انجمن گویندگان وجود نداشته است اما اعتصاب دهه 80 مطابق نظر شما کاملا صحیح است. RE: دوبله به روایت دیگران - سناتور - ۱۳۹۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۹:۱۹ با تشکر از جناب زاپاتا و آقا منصور عزیز درباره اعتصاب گویندگان.قصد من ازاین بحث فقط دونستن تاریخ بود و دوست ندارم دوستان با هم بحثی داشته باشند.ولی اون چیزی که به نظر من به واقعیت تاریخ اعتصاب نزدیکتر هست همون سال 55 هست دلیلش هم دوبله فیلم طالع نحس قسمت اول هست که همایون ایرانپوی و خسرو شکیبایی به همراه تورج مهرزادیان که از اولین فیلم های ایشون بوده دوبله شده . RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۲/۱۲/۲۴ عصر ۰۷:۰۳ (۱۳۹۲/۱۲/۲۲ عصر ۰۷:۱۷)منصور نوشته شده:(۱۳۹۲/۱۲/۲۱ عصر ۰۸:۵۱)زاپاتا نوشته شده: منصور عزیز ،اتفاقا تذکار شما باعث شد حافظه ام رو با نوشته قبلی ام تطبیق بدم و نهایتا کلی به خودم امیدوار شوم که نه بابا هنوز زائل نشده که هیچی به روزتر هم شده... در لوگوی انجمن گویندگان هم تاریخ تاسیس 1342ذکر گردیده که البته این تاسیس غیر رسمی بوده و در سال 1344 کاملا رسمیت می یابد. رسمیت یافتن این انجمن دوسال پس از تاسیس است.بنابراین سال 42 کلنگ این انجمن به زمین زده شده است نه 44 اگر دوباره بخش دوبله کتاب جمال امید را ملاحظه فرمائید و همچنین اگر کتاب تاریخ سینمای مسعود مهرابی را هم در دسترس داشته باشید و یا احتمالا مصاحبه بهرام زند در برنامه هنر دوبله را دیده باشید همگی به تاریخ اعتصاب سال 1347 اشاره دارند.حتی مرحوم حسین مدنی هم در شبه بیوگرافی خود در مجله اطلاعات هفتگی که به کوشش محمد پورثانی تهیه می شد به این نکته اشاره کرده است. من چون کتاب جمال امید را به دوستی امانت داده بودم نتوانستم عینا نقل کنم اما مطمئنا همین تاریخهایی که عرض کردم درست است، اما الان که کتاب مسعود مهرابی که . آن هم ازمعتبرترین منابع است جلوی بنده است این امر را اثبات می کند. اما درباره سال 1355 بازهم به استناد به دوبله فیلم ارتباط فرانسوی 2 و طالع نحس که در سال 1355 و توسط کسانی چون همایون ایرانپوی دوبله شده اند و در این دو کتاب هم صراحتا اشاره شده است همین سال صحیع است . درسال 1353 که شما ذکر کردین فقط بنیادنامه انجمن گویندگان به تصویب رسیده که در سال 55 یکی از دلائل اعتصاب گویندگان عدم رعایت مفاد این بنیادنامه از سوی واردکنندگان و صاحبان فیلم بوده است . بهرحال اگر بازهم شما مدارکی دال بر عدم صحت این تاریخها دارید مستندا ذکر کنید. RE: دوبله به روایت دیگران - soheil - ۱۳۹۲/۱۲/۲۵ عصر ۱۱:۲۷ (۱۳۹۲/۱۲/۲۴ عصر ۰۷:۰۳)زاپاتا نوشته شده: البته طبق گفته تورج مهرزادیان، مدیر دوبلاژ طالع نحس مرتضی حنانه بوده اند. RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۱/۹ عصر ۱۲:۰۹ بمناسبت هشتم فروردین ماه ،هفتاد وششمین سالروز تولد استاد منوچهر اسماعیلی RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۳/۱۳ صبح ۱۰:۴۷ یادی از زنده یاد عطاالله کاملی در دوبله سریال ماموران پرونده های راکد 1384-1383 RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۳/۳۰ عصر ۰۸:۰۴ گفتگوی خواندنی چهارسال پیش حمیدرضا آشتیانی پور با روزنامه اعتماد درباره دوبله تاسف می خورم که نقش مختار دوبله نشد... http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2326020 RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۴/۵ عصر ۱۲:۳۷ روایتی دیگر از درگذشت زنده یاد حسین معمارزاده جواد بازیاران تعریف می کند:که اواسط دهه 70 داوود نماینده مدیردوبلاژ و مستندگوی خوش صدا بامن تماس می گیرد و می گوید که یک کار خوب برایت دارم،از اون کارهایی که دوست داری . گفتم چه کاری ؟ گفت تناردیه بینوایان! گفتم ببخشید داوودجان ،ژان والژان را کی حرف می زنه ؟ گفت : حسین معمارزاده ژان والژان را می گه ،ژاور را سیامک اطلسی. روز پنجشنبه ،همه خوش و سرحال به شوخی های قبل از کار پرداختیم . بعد شروع کردیم که تکه اول را بگیریم ،ناگهان حسین معمارزاده ،حالش بدشد.طوری که کار تعطیل شد.بچه ها با حال بد وناراحتی از موضوع پیش آمده ،یکی یکی سالن دوبله را ترک کردند. حسین معمارزاده هم به همراه پرویز ربیعی به منزل رفت.ربیعی می گفت : در بین راه ،حال حسین بدتر می شد.خیلی اصرار کردم که بریم دکتر،اما نیامد.هی می گفت حالم خوب نیست ،اما با کمی استراحت بهتر میشم. خلاصه از پرویز اصرار،از حسین انکار... حسین رفت و دیگر برنگشت. بعد از کفن و دفن حسین معمارزاده ،داوود گفت : بچه ها ژان والژان ما بی صدا ماند! همه در سکوت فرو رفتند. او گفت حالا چکارکنیم ؟همگی مستاصل ماندیم. داوود نماینده ،مرا پیشنهاد داد و گفت : میگم تمام تکه های حسین را پاک کنند،تو هم نقش تناردیه را میگی و هم ژان والژان را. گفتم چرا پاک کنیم . حالا که این جوریه ،ازآنجایی شروع کنیم که حسین تمام کرد.سپس به پیشنهاد بچه ها تا پایان سریال ،صندلی حسین در کنارمان خالی ماند. حسین ستاره ای بود که در اصل ، با اژدها وارد می شود و گویندگی به جای بروسلی طلوع کرد و به اوج رسید و با بزرگترین رمان تاریخی فرانسه (بینوایان ) غروب کرد. روحش شاد... نقل شده از کتاب : حکایت مردان خاکستری سینما نوشته ایوب شهبازی / چ اول/1394 RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۴/۶ عصر ۰۳:۱۷ روایتی معتبر و تکان دهنده از زندگی و مرگ زنده یاد حسن عباسی از زبان جواد بازیاران هرچند بازیاران نخواسته بیش از این بگوید اما روایتش آنقدر تکان دهنده است که مطمئنا برای دوستداران دوبله سرشار از غمی بی پایان است . اینکه چرا گوینده ای توانا و بزرگ و تیپ گوی برجسته ای چون حسن عباسی به ورطه خود ویرانگری می افتد و گذشته پر از افتخار هنری و زندگی شخصی خود و خانواده اش را نابود می کند حکایتی است مملو از چراها و اماها و دریغها... "جواد بازیاران می گوید: یک روز حسن عباسی به من گفت : آقای صیادی تئاتر جامعه باربد را به مدت یک ماه اجاره کرده و قراره یک نمایش در این مدت روی صحنه بیاره که اسمش هست عشق هرگز نمی میرد. من نقش یک کمدین را بازی می کنم ،تو نقش یک وکیل داری و خانم شمسی فضل الهی نقش اول زن نمایش نامه رو بازی می کند.بعد از تمرینات نمایش را شروع کردیم . ایشان اول هرصبح 5 تومان به من می داد و من را می فرستاد خیابان ملت. می گفت برو فلان جا بایست ،یک نفر با دوچرخه می آد،یک بسته بهت میده ،پولو بده امانتی رو بگیر و سریع بیار اینجا. وقتی بر می گشتم ،از من می گرفت می رفت زیر سن تئاتر،یک اسکناس یک تومانی را لوله می کرد و آن را می ریخت روی زرورق... یک روز به خودم جرات دادم و به عباسی گفتم : این چه کاریه که می کنی ؟نمیشه کمی مواظب خودت باشی؟بلافاصله گفت : اگر این نکبت را بکشی ،یعنی داری مرگو به جان میخری . این یک پیک مرگه که داره ذره ذره منو می کشه.مرحوم عباسی روح لطیفی داشت،اما متاسفانه خیلی کم اراده بود.ولی حسنی که داشت به هیچ وجه نمی گذاشت کس دیگری ،به سوی این بلای خانمانسوز کشیده شود... بالاخره این هیولای خانمانسوز ،دشمن جسم و روح او شد وآهسته و آرام او را از زندگی دور کرد. سالها از این موضوع گذشت ،روزی برای خرید میوه به میدان تره بار رفته بودم . داشتم بر می گشتم ،دیدم بیرون میدان خیلی شلوغه . کنجکاو شدم و رفتم جلوتر،اما ازدحام جمعیت جلوی جوی آب مانع دیدم می شد.بالاخره هر طوری که بود به زور از میان انبوه آدمها راه باز کردم تا ببینم چه خبر شده.چشمت روز بد نبینه ،اگه بگم بهت کیو دیدم،مغزت سوت می کشه. می دونی کی بود؟ جسد بی جان زنده یاد حسن عباسی. جنازه اش در جوی پر از لجن و آشغال افتاده بود،که فقط صورتش دیده می شد(بازیاران موقع تعریف این موضوع ،اشک امانش نمی داد و گفت : در همان لحظه یاد همسر فهمیده او افتادم که چه فداکاری و از خودگذشتگی کرد،اما نشد که نشد... بهرحال حسن عباسی در مورد زن و فرزندانش خیلی بد کرد.من خونه او رفت و آمد داشتم،می دونستم که این بانوی خانواده دار ،چقدر برای نجات او تلاش کرد اما افاقه نکرد.با دیدن منظره دردناک جسم بیجان همکارم که روزی در سالن دوبلاژ کنار هم بودیم ،حالم خیلی خراب شد. با اون حال منقلب ،نمیدونم زنبیل میوه را کجا پرت کردم. به اصطلاح آمدم از جوی بکشمش بیرون که ماموران شهرداری سر رسیدند و جمعش کردند و بردند.همینطور بهت زده و مات ایستاده بودم. باورم نمیشد چه کسی را دارند می برند. با چشمان پر از اشک ،نگاهم دنبال جنازه او بر روی کف وانت مونده بود. این هم آخر و عاقبت یک گوینده برجسته که خودش تیشه به ریشه خود و خانواده اش زد..." جواد بازیاران در آخر اشاره ای خیلی گذرا به مرگ عباس سلطانی هم کرده ،گویا این هنرمند توانا هم ،سال 1380 بر اثر بلای خانمانسوز اعتیاد درگذشته است. خداوندا ما را یک دم به خود وا مگذار... نقل از کتاب حکایت مردان خاکستری سینما RE: دوبله به روایت دیگران - زاپاتا - ۱۳۹۴/۴/۲۰ عصر ۰۳:۵۱ نرمی ابر و خروش آذرخش... یادی از بانوی هنرمند دوبله ،رفعت هاشم پور که با صدای پر احساسش ،عاشقانه ترین شخصیتهای پرده نقره ای را برایمان جاودان کرد. RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۴/۴/۲۱ صبح ۰۸:۲۶ (۱۳۹۴/۴/۲۰ عصر ۰۳:۵۱)زاپاتا نوشته شده: نیروان غنی پور در این مقاله اشاره میکند که در دوبله نسخه سینمائی و ویدیوئی پرواز برفراز آشیانه فاخته (دیوانه ای از قفس پرید) بترتیب مرحوم نیکو خردمند و رفعت هاشم پور صحبت کرده اند.... اصلاح اینکه : هم در نسخه سینمائی (که پیش از انقلاب) و هم در نسخه ویدیوئی (که اوایل انقلاب) توسط خسروشاهی انجام شد رفعت هاشم پور صحبت کرده است (ترکیب گویندگان هر دو دوبله تقریبا یکسان است). گویندگی وی بجای همه بازیگرانی که دوبار بجای آنها در یک فیلم صحبت کرده است بار اول در حد خود بازیگر و در بار دوم فراتر از بازی بازیگر بوده است. از برباد رفته (بجای ویوین لی) بگیرید تا قتل در قطار سریع السیر شرق (بجای اینگرید برگمن) و دیوانه ای از قفس پرید (بجای لوئیز فلچر). وی معمولا در هر فیلم بجای یک شخصیت صحبت میکرد. اما بیاد دارم که در توپهای ناوارون (در دوبله دوم) هم بجای ایرنه پاپاس صحبت کرد و هم جیا اسکالا (و جالبتر اینکه همسرش جلال مقامی نیزدر این دوبله ، بجای 3 شخصیت و 1 راوی صحبت میکند). با تقدیم احترام به بزرگترین گویندگان زن تاریخ دوبلاژ ایران (همچون ژاله کاظمی ، نیکو خردمند ،مهین کسمائی ،فهیمه راستکار ، بدری نوراللهی ،شهلا ناظریان ،زهره شکوفنده ، سیمین سرکوب و ... ) به نظر این حقیر رفعت هاشم پور براساس محاسبه امتیاز تمام شاخصهای گویندگی ، بزرگترین گوینده زن تاریخ دوبلاژ ایران است. هاشم پور همانقدر میتواند در بین گویندگان زن ارجمند باشد که اسماعیلی بین مردها شایسته آنست. RE: دوبله به روایت دیگران - دیوید نودلز - ۱۳۹۵/۸/۱۹ صبح ۱۰:۵۵ (۱۳۹۲/۸/۳۰ عصر ۰۴:۱۴)زاپاتا نوشته شده: با سلام خدمت شما دوست عزیز البته مسئله اخلاق نه چندان دلچسب جناب تهامی و البته عدم محبوبیت وی میان همکاران که جای خود دارد، اما در چیره دستی و زبان شناسی ایشان جای هیچ شک و شبهه ای نیست دیالوگ نویسی روان با حفظ کلاس بالای تسلط بر دستور زبان فارسی بارها در فیلم های مختلف از خداحافظ چارلی و راکی و این گروه خشن.... به ثبت رسیده، صدای ایشان هم هرچند از نظر شما متهم به بدون حس بودن میشود طبیعی است با صدای ترحم برانگیز و پرشور امثال کاووس و خسرو و مظفری.... متفاوت است اما برای نقش متناسب در جای خود متناسب است (از آنتونی هاپکینز شیر در زمستان بگیرید تا آثار طنز و حتی آستریکس و اوبلیکس) در نهایت به دلیل ضدیت با ایشان و البته حواشی ناشی از خلاف جهت شنا کردن دستاوردهای ایشان نیز نادیده گرفته شود. فراموش نکرده ایم بابت دوبله سرگیجه چگونه ازیشان خرده گرفته شد تا اینکه در دوبله سوم جیمز استوارت عصا قورت داده استاد تهماسب چنان نچسب بود که قدر اسکاتی مستاصل و پا درهوای جناب تهامی را دانستیم، در مورد هملت کنت برانا نیز این فیلم از اساس واجد ارزشهای آنچنانی نبود که ظرفیت دوبله فاخری را داشته باشد، فیلم زمینه اش را داشته باشد دوبله نیز همپای آن قابلیت ارتقاء دارد عملکرد ایشان در دوبله فیلم قهرمان (با استفاده از کسری کیانی در نقش اول) گواهی این مدعاست. RE: دوبله به روایت دیگران - دون دیهگو دلاوگا - ۱۳۹۶/۳/۱۹ عصر ۱۰:۳۲ (۱۳۹۲/۸/۱۳ صبح ۱۰:۵۵)منصور نوشته شده: با این بخش از نوشتههای منصور گرامی موافقم. یاد درد دلی افتادم از استاد منوچهر اسماعیلی که سالها پیش در ماهنامهی سینمایی فیلم چاپ شده بود ـ تحت عنوانِ تأملبرانگیز ِ "مجازات پلنگ بیمار!" : ... چند سال پیش، یکی از مسئولان رده بالای سینمایی کشور از دهدوازده نفر از همکاران بنده دعوتی کرد و بدون مقدمه یا توضیحی اینطور فرمود: «شماها دیگر خیلی گنده شدهاید. از حالت یک ماهی در یک تنگ، به صورت نهنگ درآمدهاید و جا را برای دیگران تنگ کردهاید. محترمانه به شما توصیه میکنم هرچه زودتر یا اصلاً همین هفته بروید برای مراسم ختمتان مسجدی را رزرو کنید و مرگ خودتان را بیسروصدا اعلام و مراسمش را برگزار کنید، در غیر اینصورت مجبور میشویم ما این کار را بکنیم و مرگ دستهجمعی شما را اعلام کنیم.»(!) زمانی میرابها نیمههای شب درِ خانهها را میزدند و آب میآوردند. برای همین، برای ما آدمهای عزیزی بودند چون آب و آبادانی و مایهی حیات میآوردند. بعد که آب را لولهکشی کردند، میرابها هنوز احترام داشتند و کسی بابت اینکه آب دیگر لولهکشی شده، به آنها بیاحترامی نمیکرد. فرض کنید تا مقطعی فیلمهای ایرانی دوبله میشده و از آن پس قرار شده فیلمها با صدابرداری ساخته شود. اصلاً فرض کنیم از اوّل هم باید همینطور میبوده امّا نبوده. آیا سزاوار است با آنها که کار را به این جا رساندهاند و حالا بعضی از کارهایشان غرورآفرین و خاطرهانگیز هم هست و برخی با خاطرهی کارهایشان زندگی میکنند، این طور برخورد شود؟ ما همان میرابها هستیم؛ امّا امروز به ما توهین میشود. ما روزی با غرور درِ خانهها را میزدیم؛ امّا حالا باید خجالت بکشیم که یک عمر از جوانی و زندگیمان را صرف این کار کردهایم. آیا ما سزاوار این برخوردیم؟ وقتی سینما هنوز در کشور شروع به کار نکرده بود، دوبله رشدش را شروع کرد و باعث تشویق فیلمسازان شد. فیلمسازان از دوبله مدد گرفتند و دوبله هم به کمک آنها رفت ... . منبع: مجلهی فیلم، سال 17، ش 243، آبان 1378. ص 35.
RE: دوبله به روایت دیگران - جیمز باند - ۱۳۹۶/۳/۲۰ عصر ۰۱:۳۹ (۱۳۹۴/۴/۲۱ صبح ۰۸:۲۶)منصور نوشته شده: با سلام از منبع موثقی میدانم که نسخه اول فیلم پرواز بر آشیانه فاخته که همان نسخه سینمایی بوده را خانم نیکو خردمند بجای لوییز فلچر صحبت کرده اند. RE: دوبله به روایت دیگران - منصور - ۱۳۹۶/۳/۳۰ صبح ۰۷:۵۳ (۱۳۹۶/۳/۲۰ عصر ۰۱:۳۹)جیمز باند نوشته شده: اگر منظور از منبع موثق ادعای آقای نیروان غنی پور است ، که اشتباه میکنند ( هرچند این را همه جا گفته اند و منبع خود ایشان هم معلوم نیست کجاست) ... اما من از خود خسروشاهی (که مدیر هر دو دوبله این فیلم است) شنیدم که در هر دو دوبله رفعت بجای لوئیز فلچر صحبت کرده است. (مگر اینکه از یاد برده باشند و منبع خیلی موثق تر یا خود دوبله در دسترس باشد)... اگر خیلی لازم است بفرمائید تا از بواسطه آقای مقامی از خود رفعت سوال کنم. سالها قبل در مورد نام این فیلم در کافه بحث جالبی بود چرا فاخته (کوکو) بخشی از نام این فیلم است و چه ارتباطی بین تیماستان و آشیانه فاخته وجود دارد؟ همانطور که میدانید نام اصلی فیلم دیوانه از قفس پرید ، پرواز بر فراز آشیانه فاخته است. فیلمی که سالها در دانشگاه های روانشناسی اروپا تدریس شد و میشود . RE: دوبله به روایت دیگران - جیمز باند - ۱۳۹۶/۳/۳۱ صبح ۰۸:۳۲ (۱۳۹۶/۳/۳۰ صبح ۰۷:۵۳)منصور نوشته شده:(۱۳۹۶/۳/۲۰ عصر ۰۱:۳۹)جیمز باند نوشته شده: سلام... نه... منبع من نیروان غنی پور نیست، هر چند جاهایی را درست و جاهایی را اشتباه گفتند. من با استاد خسروشاهی که صحبت میکردم اشاره ای به نسخه سینمایی این فیلم داشتند. مگر آنکه در آن لحظه اشتباه کرده باشند. مثلا فرمودند مدیر دوبلاژ فیلم "و عدالت برای همه" مرحوم امیرهوشنگ قطعه ای هستند که من عرض کردم در ابتدای تیتراژ از مرحوم ناظریان بعنوان مدیر دوبلاژ نامبرده میشود. که به همین منظور dvd فیلم را برایشان کپی کردم. البته اگر شما از بانو رفعت سوال بفرمایید که چه عالی، چون وقتی من تابستان 94 از استاد مقامی سوال کردم خاطرشان نبود. لطف شما پاینده RE: دوبله به روایت دیگران - بانو الیزا - ۱۳۹۶/۹/۵ عصر ۰۴:۲۷ ژاله کاظمی ژاله كاظمی در دوازده فروردین 1322 در تهران متولد شد و در دوازده فروردین 1383 درگذشت. همانند همزمانی روز تولد و فوت اینگرید برگمن ... به راستی که صدای ژاله چقدر با چهره اینگرید برگمن تناسب داشت در اینجا هم میتونید فیلم مصاحبه ژاله کاظمی رو با بانو پریسا( خواننده سالهای پیش از انقلاب ) در دهه 50 شمسی مشاهده کنید ژاله علاوه بر گویندگی کار اجرای تلویزیونی رو هم بر عهده داشت . دوستان ژاله می گفتند : هربار ژاله هنگام اجرا تُپق میزد ، معمولا تپق اول رو به روی خودش نمیاورد ولی همینجور ناراحت می موند و سعی میکرد هرچه زودتر تپق بعدی را هم بزند تا ضبط برنامه متوقف شود و برنامه رو از نو ضبط کنند . این مصاحبه ای بود که از ژاله در شماره دهم مجله تماشا در تاریخ 6 خرداد 1350 به چاپ رسیده بود. RE: دوبله به روایت دیگران - سروان رنو - ۱۴۰۲/۲/۲۷ عصر ۰۷:۱۵ نگین کیانفر چند خاطره زیبا از خودشان و از خانم رفعت هاشم پور در سایت معرفی کتاب بابل نوشته اند که خواندن آن برای هر دوستدار دوبله لذت بخش است. با تشکر از مموله برای معرفی در جعبه پیام . . |