اینترنت گردی ... - نسخه قابل چاپ +- کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir) +-- انجمن: تالارهای عمومی (/forumdisplay.php?fid=21) +--- انجمن: محله چینی ها (/forumdisplay.php?fid=38) +--- موضوع: اینترنت گردی ... (/showthread.php?tid=113) |
||||||||||||||||||||||||||
اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۸/۷/۲۸ عصر ۰۶:۳۶ توضیح Admin: موضوعات هنری که نمی توان در هیچ یک از تاپیک های موجود کافه قرار داد صرفا در این تاپیک گذاشته خواهد شد. این تاپیک صرفا به موضوعات هنری جالب مرتبط با سینما یا سایر هنرها می پردازد که ارزش به اشتراک گذاشتن با دیگر دوستان را داشته باشد. امیر قادری ، هفته قبل با فریدون جیرانی در برنامه دوقدم مانده به صبح ، گفتگوی جالبی می کرد. مثل اینکه امشب هم در مرغزار دوم برنامه ، از معبر امواج شبکه چهار می تونید بخش دوم گفتگو را به صورت زنده تماشا کنید. ترکیب صالح علاء - فریدون جیرانی و امیر قادری جالب خواهد بود. RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - Bernardo - ۱۳۸۸/۱۰/۲۲ عصر ۰۶:۳۳ سلام این هم وبلاگی در باب دوبله است دوست داران دوبله می تونن به اینجا سر بزنن http://www.cinephile1978.blogsky.com/ RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۰/۲۲ عصر ۰۸:۰۳ (۱۳۸۸/۱۰/۲۲ عصر ۰۶:۳۳)Bernardo نوشته شده: ظاهر وبلاگ تون قشنگه. رنگ و تم ای که داره متفاوته. بیصبرانه منتظر تکمیل کار در مورد زورو هستیم. RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - Bernardo - ۱۳۸۸/۱۰/۲۳ عصر ۰۵:۰۶ با سلام وبلاگ آپدیت شده زورو تموم شده و هفته دیگه وارد بازار میشه http://www.cinephile1978.blogsky.com/ RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - سروان رنو - ۱۳۸۸/۱۱/۱ عصر ۱۲:۰۱ این مطلب شاید به نظر سینمایی نباشه اما چون اکثر هنرپیشه ها جوانمرگ میشن و عمری نمی کنن ، بدنیست اینجا گذاشته بشه تا عزیزان بخونن و چند صباحی بیشتر در خدمتشون باشیم :
منبع: تابناک
پ.ن: از ما که گذشت اما جوون ترها رعایت کنن شاید بیشتر عمر کردن
اینم خیلی جالبه .
عکس: منوی چلوکبابی در سال ١٢٧٠
قیمتهای چلوکبابی مشهدی میرآقا قرآنی باورنکردنی است
منبع: خبر آنلاين پی نوشت: یکی از دوستان پیشکسوت رابطه قران ؛ عباسی , شاهی را بگوید . می دونم 10 قِران میشه 1 ریال .
RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - بچه رزماری - ۱۳۸۸/۱۱/۱ عصر ۱۱:۲۰ سروان عزیز قران و ریال هردو یکی می باشه 10 قران میشه یک تومان دو تا ده شاهی میشه یک قران یک ریال(قران) هم برابر با پنج عباسی هست یعنی 50 عباسی معادل یک تومان می باشه RE: اینترنت گردی ... - siyavash1357 - ۱۳۸۸/۱۱/۲۴ عصر ۰۷:۴۵ اینترنت می گشتم که اینجا رو پیدا کردم دوبله های خوبی گذاشته خودتون ببینید http://www.mohamaddoubleh.blogfa.com/ RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۸/۱۲/۱۳ عصر ۰۷:۳۴ این تصاویر جالب را هنگام گشت مجازی روزانه پیدا کردم: عکس زیر به عنوان عکس نمونه و برنده جایزه یونیسف به عنوان عکس سال انتخاب شده است: هر کودکی نیاز به خانواده دارد. در آستانه صعود قیمت مرغ ... RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۲/۱۱ صبح ۱۱:۳۰ " شما معلم هستید یا ژنرال ؟ "
كشف انبار اسلحه در منزل یک معلم !
پليس پاناما اعلام كرد كه موفق به كشف يك انبار اسلحه و مهمات در منزل يك معلم جامعه شناسي شده كه در آن تعداد زيادي اسلحه، نارنجك و مهمات وجود دارد. به گزارش ايسنا، پس از بازرسي منزل وينيسيو جيمنز، استاد دانشگاه چيريكوي، وي بازداشت شد. هنوز دلايل نگهداري اين ميزان از مهمات و اسلحه در منزل اين استاد دانشگاه مشخص نيست. عمليات روز جمعه توسط پليس مبارزه با مواد مخدر انجام گرفت.
به گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس، پليس اعلام كرد: در اين عمليات 47 قبضه اسلحه، 24 مسلسل، 4000 نارنجك و نزديك به 500 هزار عدد تير جنگي كشف شد. اين زرادخانه در استان چيريكوي واقع در مرز كاستاريكا پيدا شد. منبع
عجب معلمی !
یاد فیلم توپ های سن سباستین افتادم که آنتونی کوئین ردای کشیش رو پوشیده بود و به عنوان کشیش به اتفاق یک زن ( که معلوم نبود چیکارش بود ) پیش فرماندار رفته بود و می گفت که برای دفاع از روستای سن سباستین ، که مردم باخدایی دارد ، نیاز به یک اراده توپ ، فلان مقدار باروت ، اینقدر تفنگ ، اونقدر فشنگ و ... دارند. فرماندار با یک لهجه که نشان از تعجب داشت به آنتونی کویین گفت : عجب ... شما کشیش هستید یا ژنرال ؟!
RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۹/۳/۱۳ صبح ۱۲:۵۰ یک کافی نت در افغانستان . ( به جزئیات موجود در عکس دقت کنید ) RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۳/۲۹ عصر ۰۵:۲۷ سیاست شل کن سفت کن در قیلثرینگ همچنان ادامه دارد ... 4shared قیلثر میشه بعد آزاد میشه ، IMDB همینطور ، فعلا هم که نوبت rapidshare مظلوم هست. یه چیز جالب: یکی از دوستان کافه دیروز پیام داد که سایت http://www.filmsite.org/ که یکسال بوده قیلثر بوده آزاد شده. ظاهرا این دوستمون 3 روز قبل یک ایمیل به آدرس شرکت قیلثرینگ ارسال کرده و جواب هم گرفته. ظاهرا سایت های تخصصی رو میشه اینطوری از بند آزاد کرد. پ.ن: این سایت filmsite یکی از غنی ترین سایت های سینمایی هست و به نظر من حتی از IMDB مفیدتر و کاربردی تره. حتما به قسمت های مختلفش اش سر بزنید . RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۴/۱۲ عصر ۱۲:۳۵ خب بالاخره شتری که دم خونه همه مجری ها میشینه رفت دم خونه لری کینگ هم نشست و این مجری پیر و معروف که با اکثر شخصیت های مشهور دهه های مختلف مصاحبه و شو تلویزیونی برگزار کرده بود بالاخره بازنشسته شد. مارلون براندو هم در سالهای آخر عمر یکبار مهمان لری کینگ بود . کجاست اون اندام میزان براندو ؟! اینهم الیزابت تیلور . هنوز دود از کنده بلند میشه RE: اینترنت گردی ... - Scarlett - ۱۳۸۹/۴/۲۰ عصر ۰۲:۰۸ دیروز در حین ِ نت گردی به یک تست ِ شخصیت شناسی بسیار جالب برخوردم که عنوانش این بود " شما کدام یک از شخصیت های بربادرفته هستید ؟! " دو تست مختلف با این عنوان وجود داشت که بعد از دادن هر دو ، هر دو یک نتیجه ی غیر قابل ِ باور ( لااقل برای خودم ) را به من دادند : شما اسکارلت اوهارا هستید !!! بعضی از گزینه ها آشکارا بود که جواب های یک شخصیت ِ رت باتلری ست و با اینکه خیلی وسوسه برانگیز بودند آنها را نزدم ! و گرچه من از شخصیت ِ اسکارلت اوهارا خوشم می آید ، با این حال ، شخصا بین خودم و او شباهتی نمی بینم !! اینم لینک ِ هر دو تست : اولی : http://quizilla.teennick.com/quizzes/714532/which-character-from-gone-with-the-wind-are-you دومی : http://quizilla.teennick.com/quizzes/552422/what-gone-with-the-wind-character-are-you ___________ Your Result
ترجمه ی خودم : شما اسکارلت اوهارا هستید . شما خوش قیافه ، با اراده و مصمم هستید و به نظرتان افراد و نقش های مسخره و احمقانه ی جامعه ، بی ارزش هستند . به وقتش به قدر کافی قوی هستید که نجات بیابید و باقی بمانید . با وجود ِ اینکه بیشتر ترجیح می دهید حواستان به کار خودتان باشد و شخص ِ خودتان را حفظ کنید تا هر کس ِ دیگری را ! ترجمه ی عکس : من اسکارلت اوهارا هستم . خسته شدم از اینکه تا ابد عجیب و غریب ( آنرمال ) به نظر بیام ، و هیچ وقت نتونم کاری رو که دلم میخواد انجام بدم ! ___________ Your Result
RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۴/۲۱ عصر ۰۶:۴۲ مال من اینو داد : You are Rhett Butler. You refuse to change your personality to appeal to the masses and cannot stand the hypocrisy in society. You will do anything in your power to make sure that you get what you want. ترجمه خودم: شما رت باتلر هستید ! شما نمی پذیرید که شخصیت خود را به خاطر افکار عمومی عوض کنید و نمی توانید ریاکاری را تحمل کنید. شما هر کاری از دستتان بر آید انجام می دهید تا مطمئن شوید که آنچه را می خواهید بدست خواهید آورد . http://quizilla.teennick.com/quizzes/result/714532/532778/#shareit RE: اینترنت گردی ... - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۰۹:۰۸ دهه 60 برای هم نسلان ما پر از خاطره های رنگارنگه. زمانی که مردم با مشکلات فراوانی دست به گریبان بودند و نسل دیروز که نسلی است که از هر لحاظ در تنگنا قرار داره شاید این عکس بیان گوی حرف هایی باشه که امروز نسل دیروز با آن دست به گریبانند RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۰۹:۵۷ (۱۳۸۸/۱۱/۱ عصر ۱۱:۲۰)بچه رزماری نوشته شده: نون چاركي يك عباسي، پنير سيري دو عباسي، آدم لات و راسّ راسّي واميداره به رقاصي يك قران معادل يك ريال معادل بيست شاهي و پنج عباسي بود يك تومان 50 عباسي بود . دهه 50 مي تونستيم با دويست تومان بريم تهران كافه و سينما و كباب و ويسكي
RE: اینترنت گردی ... معرفی سایت ها - سروان رنو - ۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۱۰:۰۲ (۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۰۹:۵۷)بهزاد ستوده نوشته شده: (۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۰۹:۰۸)دشمن مردم نوشته شده: این تیکه اش محشر بود . جداش کردم RE: اینترنت گردی ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۵/۱ عصر ۱۱:۱۵ (۱۳۸۹/۴/۲۰ عصر ۰۲:۰۸)Scarlett نوشته شده: به من جواب اشلی ویلکز داد. با متن زیر: You are Ashley Wilkes. Your world is a fantasy. You loose yourself in books and other types of fiction and fail to recognize most reality. You fear social rejection and hid your true feelings if you can even figure out what they are RE: اینترنت گردی ... - Scarlett - ۱۳۸۹/۵/۲ صبح ۱۱:۰۵ در پی یک اقدام شخصیت شناسانه یک تست شخصیت شناسی دیگر : " شما کدام یک از شخصیت های فیلم کازابلانکا هستید ؟! " لینک تست : http://quizilla.teennick.com/quizzes/1181905/noaction جوابی که به من داد این بود : http://quizilla.teennick.com/quizzes/result/1181905/1269624/ شما ایلزا لوند هستید !! ( آخ که چه تست ِ خوبی !! ) Your ResultYou are Ilsa Lund. " ?! Is that cannon fire, or is that my heart pounding " RE: اینترنت گردی ... - Savezva - ۱۳۸۹/۵/۲ عصر ۰۱:۱۲ چند تا عکس از پل نیومن http://theberry.com/2010/07/07/afternoon-eye-candy-paul-newman-flashback-27-photos/ RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۹/۵/۳ صبح ۰۱:۱۳ (۱۳۸۹/۵/۲ صبح ۱۱:۰۵)Scarlett نوشته شده: عجب ! من شدم سام http://quizilla.teennick.com/quizzes/result/1181905/1269626/ چند سوال در مورد جنگ عراق کرد و مشکلات دنیا و نوشیدنی مورد علاقه و ... من سعی کردم درست و منطقی جواب بدم . توقع داشتم ریک بشم .
RE: اینترنت گردی ... - واترلو - ۱۳۸۹/۵/۳ صبح ۱۰:۳۸ البته من تو یه سایت دیگه تست دادم و ریک شدم http://www.okcupid.com/quizzy/results?quizzyid=6883039629790881417&userid=6567452440169506473 RE: اینترنت گردی ... - siyavash1357 - ۱۳۸۹/۵/۶ عصر ۰۹:۰۰ در اینترنت می گشتم این رو دیدم جالبه فرار از زندان سریال پرطرفداری که جدیدا از شبکه فارسی وان به نمایش در آمده است توسط شرکت جوانه پویا دوبله شده و در شبکه نمایش خانگی نیز پخش شده است دوبله این سریال محبوب به سرپرستی محمودقنبری توسط دوبلورهای حرفه ای ایرانی انجام شده است . برای آشنایی بیشتر تصاویر این دوبلورها را درذیل مشاهده نمایید.
منبع: http://30nema.blogsky.com/ RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۵/۲۸ عصر ۰۹:۱۷ جدیدا لیستی از 50 فیلم برتر خارجی (غیر انگلیسی زبان) تاریخ سینما در سایت Newyork Timeout قرار گرفته است: لینک دانلود: http://newyork.timeout.com/articles/film/88146/the-top-50-foreign-films-of-all-time/6.html RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۶/۱۰ عصر ۱۰:۴۸ یه چیز جالب جایی دیدم که خوندنش خالی از لطف نیست: آخرین جملات افراد مشهور قبل از مرگ اون مورد جان کرافورد ، بازرگان ، قاتل و دکتر جراح که نبض خودشو گرفته خیلی جالبه RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۶/۲۶ عصر ۰۸:۳۶ مشکلات اوباما و مقایسه او با دولی ویلسون در کازابلانکا پ.ن: کازابلانکا یک کلمه اسپانیایی است که معنی آن خانه سفید ( کاخ سفید ) است و همین تشابه معنایی دست آویز خیلی از سیاسی نویس ها بوده و هست. RE: اینترنت گردی ... - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۶/۳۰ صبح ۰۸:۱۳ سلام دوستان عزیز لطفا این عکسها را باهم مقایسه بفرمایید بعد متوجه جایگاه هنر در ایران می شوید RE: اینترنت گردی ... - محمد - ۱۳۸۹/۶/۳۰ عصر ۰۳:۳۴ (۱۳۸۹/۶/۳۰ صبح ۰۸:۱۳)دشمن مردم نوشته شده: به نظر من, بامزه ترين نقاشي اون دو تا مار است. نمي دونم چرا اون خانم ماره حجابشو رعايت نكرده, چطوري گشت ارشاد اين خانم ماره رو نديده!! معني شعر هم به اين صورت است : حتي بعد از اين همه زمان خورشيد هرگز به زمين نمي گه كه تو بدهكار ( يا مديون ) مني. ببين چه اتفاقي با يك عشق مي افته كه نور اون تمام آسمون رو روشن مي كنه. RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۲ صبح ۰۹:۰۷ خاطره حشمت مهاجرانی از سوفیا لورن !
حشمت مهاجرانی ، مربی افسانه ای فوتبال ملی ایران در دیدار از روزنامه خبر ، خاطراتی شنیدنی هم برای مان داشت. او درباره روزهای آشنایی اش با محمد فنایی داور ملی سرشناس ایران گفت: « ما با هم در بازی های جام جهانی 1994 آمریکا در لس آنجلس آشنا شدیم و دوستی مان خیلی هم ماندگار شد. یک خاطره هم از آن روز داریم که به یادگار مانده.»
و بعد ادامه می دهد:« آن زمان من به عنوان سرمربی تیم ملی عمان بلیت جایگاه ویژه بازی های مختلف را داشتم. روز بازی فینال که محمد فنایی کمک داور بازی برزیل و ایتالیا بود ، یک لحظه دیدم همه دوربین ها روی من زوم کردند و دارند مرا نشان می دهند. احساس کردم رئیس جمهور شدم یا خیلی آدم معروفی هستم. این طرف را نگاه کردم ، آن طرف را نگاه کردم دیدم کسی نیست، داشتم ژست می گرفتم که متوجه شدم خانم سوفیا لورن بالای سرم نشسته و این توجه دوربین ها به حضور ستاره سرشناس سال های دور سینمای دنیاست ، نه سرمربی تیم ملی عمان که به جام جهانی هم نرسیده ! » RE: اینترنت گردی ... - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۷/۲ عصر ۰۹:۳۵ تو زندگی ما زیاد حرف می زنیم چونکه واژها ساخته ذهن بشرند پس باید زیاد هم استفاده بشن اما اگه قرار باشه که آخرین حرفتون رو بگید و بعد بمیرید اون حرف چیه .چی؟ مال من اینه که زندگی خیلی عجیبه اما مرگ از زندگی هم عجیبتره .البته این آخرین جمله افراد قبل از مرگ صرفا جنبه شوخی داره شاید هم بعضیها موقع مرگ سکوت کنند چون بعضی وقتها سکوت از هر واژه و الفاظی معنایی عمیق تری داره RE: اینترنت گردی ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۷/۹ عصر ۰۵:۳۳ در این وانفسای سیاست زدگی که کشورمان را فرا گرفته و در این مکاره بازار خودی و غیرخودی ،که هر حرفی را میتوان طوری پیچاند و تحریف کرد که از آن بوی خیانت و فتنه به مشام برسد، به نظر طبیعی می آید که طوری آسّه رفت و آسّه آمد که نکند گربه گزندی به ما وارد آورد. رویه ای که مجله فبلم در پیش گرفته و همچنین سایت محبوبمان کافه کلاسیک نیز تا حد امکان آنرا رعایت میکند. اما کمترین توقع اینست که گاهی اوقات ، کمی از لاک محافظه کاری و تقیه خارج شویم و به مسایلی بپردازیم که گریبانگیر هنرمندان این مرز پرگهر شده است. نمونه بارز آن مسئله اصغر فرهادی ، کارگردان بزرگ سینمای ما است که به خاطر گفتن یک جمله (که به نظر من آرزوی خیلی از ما ایرانیان است) از ساختن فیلم خود محروم شده است. متاسفانه تاکنون حتی اشاره ای هم به این موضوع در سایت نشده است. آیا فقط وظیفه ما اینست که در سوگ ستاره های فرنگی بنشینیم . حسرت مرگشان را بخوریم ، استعداد هنری شان را بستاییم .آیا درست است که در مرگ تونی کرتیس نازنین به سوگ بنشینیم(که البته کاریست ستودنی ؛ چون در دنیای بدون مرز سینما،او نیز هموطن ما بود) اما از مرگ هنری سینماگر هموطنمان ککمان هم نگزد؟ آیا کم از دیدن فیلمهایش لذت برده ایم؟شهر زیبا،چهارشنبه سوری و درباره الی چه کم از کازابلانکا و همشهری کین دارند؟ چرا داریم یک یک هنرمندانمان را از دست می دهیم؟ چه بر سر ما آمده است؟
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند ... بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
پ ن : ببخشید که نوشته ام زیاد احساسی شد. یادداشت زیبا و پراحساس ترانه علیدوستی را به فرهادی عزیز که از وبلاگش گرفته شده باهم میخوانیم: "یادم نمی رود که یک بعد از ظهر داغ و خاکی و چرک، کنار ریل فراموش شده ی قطاری که جیغ هایش شبیه ترس هایمان بود نشسته بودیم، دل دل می زدیم که قصه ای داریم و فیلمی داریم و در این فیلم آدم هایی داریم که میانشان گیر افتاده ایم و نمی دانیم طرف کدام را بگیریم. قصه ی ما درباره ی گناه بود، درباره ی قتل بود، درباره ی عشق بود، درباره ی مجازات بود و احساس... احساس. درباره ی همه ی آن چیزهایی که انگار عیب ترین عیب ها بود اما بخشیدنی می شد وقتی که فهمیدنی می شد و وقتی می شد فکر کرد و شاید، شاید، حق داد. یادم نمی رود جمله اش را که "خوب نگاه کنی می بینی که چند بار در این فیلمنامه کلمه ی «حق» شنیده می شود. بارها شنیده می شود. از زبان خیلی ها، هر کسی به قد خودش، در حد خودش، به زبان ناقص یا کامل خودش... هر کس به شکلی این واژه را می گوید. پیش از این که آن ها مهم باشند، واژه ی «حق» است که باید شنیده شود. ده بار. صد بار. آن قدر که یاد همه بماند." این یکی از نخستین چیزهایی بود که از اصغر فرهادی آموختم. که حق را باید آن قدر گفت که یاد همه بماند. نگفتن حق سخت است. درد دارد. به دل آدم می ماند. حرف حق... قضاوت این که حرفی حق هست یا نه شاید کار هر کسی نباشد. اما این که انسان ها حق دارند حرف بزنند را، به قول خودش، یک بچه ی پنج ساله هم می فهمد. این چند خط هنوز هم شاید تکاندن غبار از این صفحه به حساب نیاید. چرا که غبار این اطراف بوی گند همین نگفتن ها را می دهد. نگفتن هایی که از ریخت می اندازندت. این چند خط شاید فقط صدای چهار تا استخوان است که زیر بار این همه حرفی که نتوانستیم بگوییم و نتوانستیم بشنویم خرد می شوند. این چند خط معنی طرفداری و نرخِ وسطِ معرکه و لشکرکشی نمی دهد. این چند خط افاضاتی در باب تعیین حقوق فیلمساز و هنرمند نیست. این چند خط، حیرت است. وحشت است. ناباوری است نسبت به فاصله ی باور نکردنی میان حقِ «گفتن» و منطقِ «نگفتن». خشم است به نفع هر آن چیزی که قرار است بشود اسم حق -اسم حرف- رویش گذاشت. همدردی است از طرف هر کسی که ناحق شنیدن را درک کرده، با کسی که به تازگی ناحق شنیده و من، لا اقل من، خبر دارم که روزی پامال کردن حق برایش درد بزرگی بود. یادم نمی رود روزی را که فیلممان پایان نداشت، از ترس این که تمام شود و توی دل آدمهای خیالی اش حرف نگفته ای مانده باشد هنوز. نه برای خودم و بقایای بی ارزش یک وبلاگ، و فقط همین یک بار و برای یک دلگرمی کوچک جمعی درب نظرخواهی را باز می گذارم. پیشنهادم هم فقط نوشتن یک اسم است، واقعی باشد یا مستعار فرقی نمی کند. این دعوتی برای هواداری از یک شخص یا یک فیلم نیست، که اصغر فرهادی و سیل بی شمار طرفداران او نیازی به بالا خواهیِ این وبلاگ ندارند.
این دعوت برای آشنایی با آن هایی است که می توانند به نظر دیگریِ روبرویشان گوش دهند و به آن فکر کنند، بی این که الزاماَ با او موافق باشند... هر کس که طرفدار «حرف» است اسمی بنویسد. فقط برای این که چشممان به نام هم بیفتد و دلگرم شویم و باور نکنیم این کابوس عجیب و ناعادلانه، این تلخیِ بی پایان را. نمی دانم آقای فرهادی، نمی دانم چطور شده که ارزش کار و بارمان، دغدغه های مان، ادعاهایمان، آرزوهایمان، توی این تورمِ خودی و ناخودی ست که از سکه می افتد. نمی دانم. اما جای خالیِ حرف حق درد می کند، آشنای قدیمی سالهای شهر زیبا. می فهمی که." منبع:
RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۹ عصر ۰۷:۲۲ (۱۳۸۹/۷/۹ عصر ۰۵:۳۳)اسکورپان نوشته شده: چرا تقیه اسکورپان جان ؟! فراموشخانه رو برای همین چیزا ساختن. RE: اینترنت گردی ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۷/۱۰ صبح ۰۲:۳۹ گویا یادداشت نوشتن ما موثر واقع شد!! و از هنرمند عزیزمان رفع ممنوعیت شد. متن خبر را از سایت فرارو در زیر آورده ام: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمعه شب تحریم ادامه فیلم برداری "جدایی نادر از سیمین" را لغو کرد. RE: اینترنت گردی ... - موسيو وردو - ۱۳۸۹/۷/۱۳ عصر ۰۵:۳۸ جنووووووووووووووووووون
واقعي(مدارك موجود ميباشد ، به جون خودم)
سئوال: اتم چيست؟ (مدت اين سئوال 15 دقيقه)
پاسخ ها: حسن كدخدايي: اتم هست ماده كه از چند ماده شكل مي شود. زات كوچكي از چند ماده درست ميشود. سجاد اسماعيلي: اتم از چند ملكور ساخته شده است. محمد بزرگ: به ملكول ها بسيار كوچك كه از گاز و هوا ساخته شده است اتم مي گويند. عباس افروغ: اتم به چهار دست تقسيم مي شود و بازربين ديده نمي شود و چيز ريزي است. علي جمالي: به ملكول ها بسيار كوچك مي گويند كه از گاز ساخته شده. رضا محمدي (ع)* : ملگول هاي از يك اكسيژن و اترجژناس *: به معني علي و نام پدر ايشان ميباشد. مشكل 2 دانش آموز هم نام پيش به سوي ايران فردا به همت اين آينده سازان اين مرز و بوم RE: اینترنت گردی ... - john doe - ۱۳۸۹/۷/۱۹ عصر ۰۵:۰۳ بعد از بازی ما ماریو یا همون قارچ خور چه بلایی سرش اومد. RE: اینترنت گردی ... - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۷/۲۲ صبح ۰۹:۴۵ یادش بخیر اون زمانها دو تا کانال یا به قول این امروزیها شبکه داشتیم اما با این شبکه ها غمی نداشتیم .اما الان چی با این همه شبکه چی داریم و بعدا چی ؟ چی خواهیم داشت هم نسلهای من که دیروز با خاطراتی ارزشمندی بزرگ شدند نسل امروز با چه خاطراتی بزرگ خواهند شد .خوشبختانه یا بدبختانه اون خاطرات دیگر تکرار شدنی نیستند .گذشته برای ما در حکم گنجی ارزشمند به حساب میامد..اینجا لیستی است از سریالهایی که در زمان گذشته پخش می شد و ما با آنها خاطراتی تلخ و شیرین داریم RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۷/۲۲ عصر ۰۲:۰۴ (۱۳۸۹/۷/۲۲ صبح ۰۹:۴۵)دشمن مردم نوشته شده: عجب نام هایی . بعضی هاشون رو من برای اولین بار می شنوم . سریالِ کازابلانکا ؟! RE: اینترنت گردی ... - MunChy - ۱۳۸۹/۷/۲۴ صبح ۰۶:۳۷ (۱۳۸۹/۷/۲۲ عصر ۰۲:۰۴)سروان رنو نوشته شده:(۱۳۸۹/۷/۲۲ صبح ۰۹:۴۵)دشمن مردم نوشته شده: کازابلانکا رو چند بار و در چند دهه متفاوت به سریال تبدیل کردن و البته هیچکدوم از این مجموعه های تلویزیونی هم موفق نبودن. از هیچکدوم هم نسخه کاملی در دسترس نیست. جالب اینکه اولین بار در سال 1955 سریال کازابلانکا رو پخش کردن و تعدادی از بازیگرای جانبی فیلم (1942) رو هم به بازی گرفتن. اون سالهای ابتدایی فراگیر شدن تلویزیون در آمریکا,کمپانی های رقیب دست به هر کاری برای معرفی بهتر محصولات خودشون می زدن. وارنر شروع به پخش مجموعه " برادران وارنر نمایش می دهند " کرد و فاکس هم " ساعتی با فاکس قرن بیستم " رو شروع کرد و ام جی ام هم " نمایش ام جی ام " رو. این وسط برادران وارنر با پخش کارهای کلاسیک خودش و یا به روز رسانی اونها به مجموعه های جدید,برنامه های خودش رو پر می کرد. همزمان با کازابلانکا سریال های Kings Row و Cheyenne رو هم به نمایش درآوردن. درست مثل کازابلانکا که بر اساس فیلمی سینمایی بود. البته این آخری به عنوان سریال تلویزیونی به عناوین خوبی هم دست پیدا کرد. RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۹/۷/۲۹ عصر ۰۱:۳۶ (۱۳۸۹/۴/۲۰ عصر ۰۲:۰۸)Scarlett نوشته شده: یک تست جالب و جدید شخصیت شناسی با عنوان : شما کدام بازیگر زن کلاسیک هستید ؟ در لینک زیر مشاهده گردید: http://roflquiz.com/which-classic-hollywood-actress-are-you/q/115/ البته باید برای مشاهده مرحله نهایی تست خود ، قیلثرشکن داشته باشید چون شما را به سایت توییتر حواله می دهد. RE: اینترنت گردی ... - john doe - ۱۳۸۹/۷/۲۹ عصر ۱۱:۴۷ این عکس جالبیه . بسیاری از شخصیت های معروف تاریخ از بازیگر و سیاستمدار و پادشاه و دانشمند گرفته تا فوتبالیست توش هستند . البته من از ایران چیزی ندیدم اگه کسی متوجه شد بگه. البته اگر می خواهید عکس را در اندازه بزرگتر ببینید ، کافی همین اسم رو در GOOGLE جستجو کنید نا اندازه های بزرگتر بیاید. RE: اینترنت گردی ... - دشمن مردم - ۱۳۸۹/۸/۳ صبح ۱۱:۵۶ سلام به تمامي عزيزان و دوستان گلم متاسفانه وقتي اين مطلب رو خواندم از ايراني بودنم شرمسار شدم .شايد اگر هر چيز باارزشي از اين مملكت به دست اين اجانب بيافته نه تنها بد نباشه بلكه خيلي هم خوب باشه حداقل اونها براي ميراث كشور خودشان ارزش قائلند اين مطلب رو از سايت آفتاب براي شما نقل مي كنم شايد خيلي از ما به سينماي خودمان هم علاقه منديم البته به يك دوران خاصش نه الان عبدالحسین سپنتا را مردم بیشتر با فیلم "دختر لر" به عنوان سازنده نخستین فیلم ناطق فارسی و بازیگر آن می شناسند. عبدالحسین سپنتا، هشتم فروردین سال 1348 در اصفهان درگذشت و در آرامگاه خانوادگی سپنتا و بزرگزاد ایمانی در محله تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد اما اکنون آرامگاه سپنتا که سالها میعادگاه دوستدارانش بود به محلی برای پارک کردن خودرو و شستو شوی قالی همسایه ها تبدیل شده است RE: اینترنت گردی ... - siyavash1357 - ۱۳۸۹/۸/۳ عصر ۰۷:۴۷ این هم وبسایت من که تازه راه اندازی شده یک تکه فیلم جالب درباره کافه ریک در فیلم کازابلانکا توش گذاشتم ببینید بد نیست RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۳ عصر ۱۰:۱۸ (۱۳۸۹/۸/۳ عصر ۰۷:۴۷)siyavash1357 نوشته شده: سیاوش جان مبارکه. عجب عکس های خوبی هم گذاشتی. لینک فیلم کافه ریک پیام خطا میده: The requested URL could not be retrieved راستی پدرخوانده در دسترس عموم قرار می گیره ؟ (۱۳۸۹/۷/۲۹ عصر ۱۱:۴۷)john doe نوشته شده: من هم هر چی گشتم ایرانی ندیدم اما یکی دو نفر شبیه خیام دیدم . راستی هیتلر پهلوی آدری هپبورن نشسته بود ! کنار پیانو سمت چپ . RE: اینترنت گردی ... - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۱۲ صبح ۰۷:۰۷ گاف در سریال قهوه تلخ + عکس در قسمت هیجدهم قهوه تلخ تصویری از دوربین مدار بسته مشاهده میشود. این درحالی است که داستان سریال متعلق به ۲۰۰ سال پیش است. RE: اینترنت گردی ... - پدرام - ۱۳۸۹/۸/۱۲ صبح ۱۰:۲۶ گپ و گفت رضا شاه با يك سرباز
معروف است که رضا شاه هر از گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی ميرفت RE: اینترنت گردی ... - FONDA - ۱۳۸۹/۸/۲۱ صبح ۱۱:۴۵ يك زن با موبايل در فيلم چارلي چاپلين!! اينم لينك ويدئو. هر كي تونست حتما ببينه. RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۲۳ عصر ۱۱:۲۱ (۱۳۸۹/۸/۲۱ صبح ۱۱:۴۵)FONDA نوشته شده: این خبر توی چندین سایت اومده . آخه کجای این ویدیو خبری از موبایل هست ؟ شاید این زنه داره گوشواره یا سمعک یا هر چیز دیگه ای رو کنار گوشش جابجا می کنه یا اصلا گوشش زخم شده و دستش رو روی کوشش گذاشته. رویاپردازی هم حدی داره ؟ RE: اینترنت گردی ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۹/۱۲ عصر ۰۸:۴۳
موزۀ مادام توسو Madame Tussauds از معروفترین موزه های دنیا محسوب میشود. شعبۀ اصلی این موزه در شهر لندن واقع است و علاوه بر لندن در شهرهای بزرگ دنیا هم شعبه دارد. موسس این موزه یعنی خانم ماری توسو (1850-1761) فرانسوی بود. مادام توسو مدل سازی با موم را نزد پزشکی بنام دکتر فیلیپ کرتیس آموخت و در سن 16 سالگی توانست اولین مجسمۀ مومی خود را که تندیسی از ولتر بود خلق کند. در طی انقلاب فرانسه ، او از سر کسانی که توسط گیوتین اعدام شده بودند ، به عنوان قالب استفاده میکرد و ماسک هایی میساخت که به عنوان نماد انقلاب ، توسط انقلابیون مورد استفاده قرار می گرفت و با این ماسک ها در خیابان ها رژه می رفتند! در سال 1802 به انگلستان رفت و در سال 1835 موزۀ معروف خود را در خیابان بیکر به راه انداخت. در سال 1842 او از خود پرتره ای ساخت که هم اکنون در ورودی موزه اش نصب است. مادام توسو در سال 1850 از دنیا رفت. در سال 1883 ، بعد از اینکه احساس شد فضای موزه محدود است و از طرفی قیمت زمین هم در خیابان بیکر بالا بود، نوه اش (ژوزف رندال) مکانی را در خیابان مری له بون خریداری کرد و ساختمان جدید موزه را در آن احداث کرد ؛ مکانی که موزه فعلی در آنجا قرار دارد. در سال 1884 موزه جدید افتتاح شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. از آن زمان تاکنون موزه چندبار دست به دست شد و مالک عوض کرد تا امروز که یکی از جاذبه های مهم جهانگردی لندن و انگلستان به شمار می آید. هم اکنون شعبه های دیگر موزه در شهرهای آمستردام ، بانکوک ، برلن ، هامبورگ ، هالیوود ، هنگ کنگ ، بلک پول ، لاس وگاس ، مسکو ، نیویورک ، شانگهای ، واشنگتون و وین دایر است. جالب اینجاست که این موزه ، یک شعبه هم بغل گوشمان در دوبی دارد! مجسمه های مومی موزه ، شامل افراد و شخصیت های مهم تاریخی ، تلویزیونی و سینمایی ، سیاسی ، ادبی و هنری ،موسیقی ، خانواده های سلطنتی و حتی جانیان و قاتلین مهم تاریخ است ! از نکات جالب در مورد این موزه اینست که امیرخان و آکشای کومار ،هنرپیشگان بالیوودی ، تنها کسانی هستند که اجازه ندادند تندیسشان در موزه ، به نمایش دربیاید.
در زیر چند تندیس از ستارگان سینمای کلاسیک را میبینیم :
پ ن: راستی، اگر مسیرتان به لندن خورد و خواستید بازدیدی از موزه داشته باشید ، قیمت بلیت آن 35 پوند است. RE: اینترنت گردی ... - پایک بیشاپ - ۱۳۸۹/۹/۱۳ صبح ۰۱:۲۶ (۱۳۸۹/۹/۱۲ عصر ۰۸:۴۳)اسکورپان شیردل نوشته شده: من شعبه آمستردام این موزه رو بازدید کردم. واقعا زیباست. با همفری بوگارت، الیزابت تیلور، جورج کلونی و جنیفر لوپز هم عکس گرفتم!! دیگران که یادمه: پیرس برازنان و نیکلاس کیج اگه گذرتون افتاد، میدون اصلی شهر، Dam Square، میتونید این شاهکارها رو ببینید. بعضی از هالیوودیا رو میتونید اینجا ببینید: http://www.madametussauds.com/Amsterdam/en/OnzeBeelden/HollywoodSterren/Default.aspxاون زمان بلیطش 15 یورو بود که با کارت دانشجویی بین المللی نصفشو دادم!! RE: اینترنت گردی ... - FONDA - ۱۳۸۹/۹/۱۳ عصر ۰۵:۴۳ نشان فروهر در دستان سسک فابرگاسکانون هواداران باشگاه آرسنال در ایران، سسک فابرگاس را به عنوان بهترین بازیکن فصل 10-2009 این باشگاه را برگزید و نشان فروهر را به عنوان هدیه برای او فرستاد. وبسایت این کانون نوشته سه ماه پس از ارسال هدیه، باشگاه آرسنال عکس سسک فابرگاس را که نشان فروهر را در دست داشته برای آنها فرستاده است. عکسی که در این وبسایت گذاشته شده را در پایین میبینید. من به شخصه به عنوان يك ايراني واقعا از اين حركت لذت بردم. اسم ايران و نماد و هويت ايراني رو اونجا زنده كردن. اين درحاليه كه تو اخبار نشون مي داد گزارشگر از ليونل مسي پرسيد حتي نميدونست ايران چيه! RE: اینترنت گردی ... - رائول والش - ۱۳۸۹/۹/۱۳ عصر ۰۶:۳۹ به نظر من مجسمه های مومی آقایون خیلی بیشتر بهشون شبیه می شه، اینطور نیست؟ این هم نمونه وطنی (این مجسمه در موزه سینما است یکی دیگر هم در خانه هنرمندان هست، وقتی اون را برای اولین بار دیدم یک متر از جام پریدم، وحشتناک شبیه بود) RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۸۹/۹/۱۴ صبح ۰۱:۰۰ (۱۳۸۹/۹/۱۲ عصر ۰۸:۴۳)اسکورپان شیردل نوشته شده: بتی دیویس آلفرد هیچکاک اینگرید برگمن همفری بوگارت RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۹/۱۵ صبح ۱۲:۴۶ خیلی جالبه. آیا شعبه ای که توی دوبی هست دقیقا همه مجسمه های مومی سایر شعب رو هم داره ؟! .. RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۲۶ عصر ۰۳:۵۶ عکس های برتر انجمن جغرافیای ملی (The National Geographic Society) در سال 2010:
لینک دانلود: http://www.4shared.com/file/fay09-QO/New_Folder.html RE: اینترنت گردی ... - زبل خان - ۱۳۸۹/۹/۲۶ عصر ۰۶:۰۷ وقتی گوش کردن رادیو هم مجوز می خواست(عکس) سند قدیمی
در وبلاگها و سایتهای خارجی، به خصوص در این چند ماهه، پستهایی میبینیم که در آن فناوری در چند دهه پیش و همچنین پیشبینیهای آن زمان در مورد زندگی کنونی ما مرور میشوند. مثلا میخوانیم که پیشبینی کارشناسان از آینده ارتباطات چه بوده و در مجلهها عامهفهم در قالب تصاویر تخیلی چه تصوری از زندگی قرن بیست و یک میشد.
در زیر ، مشابه همین کار با استفاده از مجلات ایرانی قدیمی انجام شده که خالی از لطف نیست تصاویر زیر از مجلات دانشمند سالهای 43 تا 45 شمسی گرفته شدهاند. - پیشبینی اول که هم از لحاظ فناوری و هم از لحاظ سیاسی، به حقیقت نپیوسته است! - خوب خبری از دوربینهای دیجیتال امروزی نبود: - در سال ۴۳ اثری از واژه کامپیوتر در مجلات فارسی به چشم نمیخورد. - خبری از MP4 و گوشیهای موبایل که با کمک آنها میتوانیم ویدئو را با کیفیت خوب ببینیم، نبود: - گوشیهای ثابت بودند که اهمیت داشتند: - ده تا نوار در این دستگاه جای میگرفت!: - آگهی میانپرده ما: - ریشتراشها هم زمخت بودند: - عجب تلویزیون سبکی!: - ر. اعتمادی و کتابهای پرفروش آن زمان با چه عناوینی! – باز هم یک آگهی میان پرده دیگر!: - ضبط صوت کیفی: - هر کس شماره مخصوصی خواهد داشت: - تلفن جیبی و بدون سیم: - همودیالیز به ایران نیامده بود: البته تعدادی مطلب وعکس دیگه هم هست! اگه مایل بودین انها را هم قرار میدم.!
منبع:سایت ایتی ست
RE: اینترنت گردی ... - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۱۰/۱۰ صبح ۱۲:۱۹ به مناسبت آغاز سال نو میلادی ، سایت امپایر به انتخاب خوانندگانش ، سی فیلم کریسمسی برتر سینما را معرفی کرده است که در زیر آنها را مرور می کنیم. البته لازم به ذکر است که اغلب این فیلم ها را از جنبۀ سرگرمی و تفریحی آن درنظر گرفته است نه وجه هنری و مفهومی آن. انتخاب بعضی از آنها هم عجیب و غریب است مثل همین فیلم جان سخت که رتبۀ اول را هم کسب کرده است! به هرحال مرور آنها خالی از لطف نیست :
1- Die Hard ک: جان مک تیرنان محصول1988 2- Elf ک: جان فاورو محصول2003 3- It's A Wonderful Life ک: فرانک کاپرا محصول1946
4- Home Alone ک: کریس کولومبوس محصول1990 5- Scrooged ک: ریچارد دانر محصول1988 6- National Lampoon's Christmas Vacation ک: جرمیاه اس چچیک محصول1989 7- Bad Santa ک: تری ژیگوف محصول2003 8- The Nightmare Before Christmas ک: هنری سیلک محصول1993 9- Love Actually ک: ریچارد کورتیس محصول2003 10- The Muppet Christmas Carol ک: برایان هنسن محصول1992 11- A Christmas Story ک: باب کلارک محصول1983 12- Gremlins ک:جو دانته محصول1984 13- Jingle All The Way ک: برایان لوانت محصول1996 14- How The Grinch Stole Christmas ک: ران هاوارد محصول2000 15- Miracle On 34th Street ک: جورج سیتون / لس میفیلد محصول1947/نسخۀ بازسازی شده 1994 16- Batman Returns ک: تیم برتون محصول1992 17- The Santa Clause ک: جان پسکوئین محصول1994 18- The Polar Express ک: رابرت زمه کیس محصول2004 19- Home Alone 2 ک: کریس کولومبوس محصول1992 20- Trading Places ک: جان لندیس محصول1983 21- White Christmas ک: مایکل کورتیز محصول1954
22- Kiss Kiss Bang Bang ک: شین بلک محصول2005 23- Mickey's Christmas Carol ک: بانی متینسون محصول1983
24- Lethal Weapon ک: ریچارد دانر محصول1987 25- Edward Scissorhands ک: تیم برتون محصول1990
26- The Snowman ک: دایان جکسون- جیمی تی موراکامی محصول1982 27- Meet Me In St. Louis ک: وینسنت مینه لی محصول1944
28- Brazil ک: تری گیلیام محصول1985 29- Rare Exports: A Christmas Tale ک: ژالماری هلاندر محصول2010 30- A Charlie Brown Christmas ک: بیلی ملندز محصول1965
انتخاب ویژه : که در واقع انتخاب بنده است ، فیلم شمارۀ 9 یعنی Love Actually است. این فیلم زیبا درایام کریسمس می چسبد. گاهی اوقات بد نیست کمی از جنبۀ هنری سینما بیرون بیاییم و فقط از فیلم دیدن لذت ببریم. دنبال واقعیت و منطق در این فیلم نباشید. در این فیلم ، امید و سرخوشی بی پایانی وجود دارد ؛ متاعی که در این روزگار نایاب است. همه شخصیت ها در این فیلم مثبت هستند ؛ حتی نخست وزیر بریتانیا !!
شعار ایران کلاسیک عزیز اینست :"اگر هنر نبود ، حقیقت ما را می کشت" و من ضمن تایید آن می گویم : اگر رویا نبود ، واقعیت ما را می کشت. [split] عکس های کمیاب - بهزاد ستوده - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ صبح ۱۰:۵۶ حاجیه مونالیزا در نمایشگاه عکس قرآن تهران RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱۰/۲۳ صبح ۰۱:۳۷ مطالبی که می خوانید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستان می باشد: 1 RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ عصر ۰۹:۵۳ ممکنه خیلی از دوستان این متن آمیخته به درد رو خونده باشن اما مروری دوباره بر بسیاری از خاطراتمون از ورای واژگان نقش بسته بر این سطرها همچنان تاثیرگذاره ... ((گاو ما ما مي كرد گوسفند بع بع مي كرد سگ واق واق مي كرد و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند. موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند. ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي كرد.پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد. براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد .ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبري و مسافران قطار مردند. اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد. او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديكر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد. )) RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ عصر ۱۰:۳۷ (۱۳۸۹/۱۰/۲۳ صبح ۰۱:۳۷)سم اسپید نوشته شده: (۱۳۸۹/۱۰/۲۵ عصر ۰۹:۵۳)دن ویتو کورلئونه نوشته شده: اِه . کوکب خانم کی به عقد ریز علی در اومد ؟! . RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۱/۴ عصر ۱۱:۱۹ خبر ممنوعیت ورود بانوان به سینماهایی که مسابقات فوتبال را به طور مستقیم پخش می کنند، تکذیب شد. طرح از کیوان زرگری منبع : تابناک RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱۱/۸ صبح ۰۲:۰۲ عکس های FACEBOOK ایرانیـــان !!! RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۱۱/۲۴ عصر ۰۱:۵۲ شهر کوچک Lost Springs (چشمه های گمشده) در ایالت Wyoming آمریکا، بر اساس سرشماری سال 2000، تنها دارای یک نفر جمعیت بوده است!
به گزارش ایرانتو، این در حالی است که در سال 1911، بیش از 200 نفر در آنجا زندگی می کردند، اما از سال 1930 و بده نبال تعطیل شدن معدن، مردم کم کم از شهر کوچ کردند. جالب اینکه، با وجود جمعیت یک نفری، هنوز این شهر دارای یک اداره پست، پارک کوچک، ساختمان شهرداری و حتی یک بقالی است. شهردار مزبور در داخل شهر زندگی نمی کند اما وی گفته است، سرشماری انجام یافته در سال 2000 صحیح نبوده و هم اکنون 3 نفر در آن شهر زندگی می کنند. علاوه بر آمریکا، در کشورهای دیگری نظیر کانادا، انگلیس، فرانسه، ایرلند، نیوزیلند، روسیه و اسکاتلند نیز، شهرهایی با یک نفر جمعیت، وجود دارد. منبع: تابناک
عجب شهر باحالی . البته احتمالا با پخش این خبر ، الان کلی آدم برای سر زدن میرن اونجا و آرامش اش رو به هم می زنن RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱۲/۲ عصر ۱۲:۰۱ مقایسه سرعت دانلود و آپلود در کشورهای مختلف جهان به نقل از سایت http://www.speedtest.net: RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۸۹/۱۲/۴ صبح ۰۳:۱۰ ایمیلی زیبا از یک دوست که حیفم اومد با دوستان تصویر موجود در اون رو نگاه نکنیم : استقبال بینظیر از اصغر فرهادی، برنده خرس طلای جشنواره فیلم برلین ! RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۸۹/۱۲/۹ صبح ۰۹:۴۱ Short Cuts در سینمای تجاری هند ! RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ عصر ۰۹:۵۰ عکس های FACEBOOK ایرانیـــان !!!
RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۹۰/۱/۶ عصر ۰۹:۱۹ اگر دوستان به یاد داشته باشند چند وقت پیش تعدادی عکس از الیزابت تیلور در تاپیک عکس های کمیاب که مربوط به سفر ایشان به ایران در تابستان سال 1976(1355) بود آپلود کردم، این سفر به دعوت اردشیر زاهدی سفیر وقت ایران در ایالات متحده آمریکا و توسط شرکت هواپیمایی ایران ایر به منظور افتتاح خط پروازی تهران، لس آنجلس (طولانی ترین خط پروازی در جهان) ترتیب داده شده بود، تعدادی دیگر از این عکس ها و ویدئویی با توضیحات فیروز زاهدی (یکی از برجسته ترین عکاسان بین المللی آمریکا در زمینه ی پرتره و عکاسی تبلیغاتی) پسر عموی اردشیر زاهدی در نمایشگاهی که چندی پیش در لس آنجلس برگزار شده بود تقدیم به دوستان کافه: http://www.4shared.com/video/uuXaE9Ip/___.html RE: اینترنت گردی ... - واترلو - ۱۳۹۰/۱/۲۵ عصر ۱۲:۵۵ تقدیم به سروان رنو این هم پشت صحنه فیلم آخرین شعر کرگدن با بازی مونیکا بلوچی ، بهروز وثوقی و آرش به کازگردانی بهمن قبادی http://www.4shared.com/video/l0s19QoN/bahman_ghobadi.html RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۲/۱۰ عصر ۰۲:۴۶ یکی از لباسهایی که جین سیمونز هنگام بازی در فیلم دزیره پوشیده در حدود800 تا 1000 دلار به حراج گذاشته شده.
RE: اینترنت گردی ... - محمد - ۱۳۹۰/۳/۵ عصر ۱۱:۱۹ كپي برداري از پوستر فيلمهاي خارجي به سبك ايراني !!! RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۳/۱۳ صبح ۰۷:۲۶ سايت "سينماي ما" پنجمين مراسم فرش قرمز سينماي ايران را به افتخار فيلم «جرم» و مسعود كيميايي برگزار كرد. اين برنامه شنبه 7 خرداد از ساعت 7.30 تا 10.30 با اسپانسري انحصاري شركت فرسان قشم نماينده انحصاري محصولات خانگي ميديا در سينمافلسطين برپا شد و پس از آن فيلم «جرم» با نسخه دوبله براي حاضران نمايش داده شد. دوستان برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاهده گزارش تصویری مراسم میتونن به آدرس های زیر مراجعه کنن : http://cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid-5204.html http://cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid-5205.html http://cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid-5206.html و نمونه ای از تصاویر گزارش :
RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۳/۲۱ عصر ۱۲:۳۴ ازدواج جنجالی محمد رضا شریفی نیا و رز رضوی(به روایت سایت بانو وان)
RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۳/۲۶ صبح ۰۱:۱۸ این عکس متعلق است به خانه مارگارت میچل ، نویسنده داستان بر باد رفته که در خیابان پیچ تری اتلانتا واقع شده واکنون به موزه ای زیبا تبدیل گشته است.مقایسه ان با خانه های مدرن اطرافش حاکی از ان است که در حفظ و نگهداری این خانه قدیمی نهایت اهمیت و دقت به کار برده میشود.
واین یکی عکس متعلق است به خانه ای که در سال 1350 سریال دایی جان ناپلئون در ان ساخته شده.خانه ای که در اصل متعلق به امین السلطان بوده و ازسال 1295در مالکیت خانواده اتحادیه است.تنها تکه باقیمانده از باغ های لاله زار تهران است وبه نام خانه اتحادیه معروف ودر کوچه بن بستی به همین نام در خیابان لاله زار واقع است و اکنون به خرابه ای تبدیل شده. این خانه در سال 1383 در فهرست میراث ملی ثبت شد وظاهرا تلاش اداره میراث فرهنگی برا ی خریدن ان از خانواده اتحادیه به نتیجه ای نرسید. اما اکنون عده ای انرا خریداری کرده وبا تلاش برای خارج کردن ان از فهرست میراث ملی قصد تبدیل کردن ان به یک مجتمع تجاری بزرگ رادارند. وتو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۳/۲۷ صبح ۱۱:۲۲ اینو توی یک وبلاگ سینمایی خارجی گذاشته بودن : نقشه مسیر زندگی بشر RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۳/۲۹ عصر ۰۴:۴۴ عکس ادی آدامز یکی از سه عکسی بود که جنگ ویتنام را به پایان برد. در این تصویر ژنرال لیون، یک ویتکنگی را اعدام خیابانی میکند. چشمان مظلوم ویتکنگی که با دستان بسته مرگ را انتظار میکشد و سربازی که به همه پشت کرده و شخصا تصمیم به زندگی یا مرگ یک انسان میگیرد؛ جامعه آمریکا را تحت تاثیر قرار داد. در مورد این عکس بسیار نوشتهاند که چرا آقای آدامز به جای چکاندن شاتر دوربین خود، جلوی چکاندن ماشه تفنگ را نمیگیرد. که آدامز در جواب گفته بود بر فرض توانستن، اگر چنین کاری میکرده است؛ فقط جلوی کشته شدن یک نفر را گرفته. در صورتی که وی با ثبت تصویر و کشاندن ملت آمریکا به راهپیمائیهای ضد جنگ، جلوی کشته شدن هزاران نفر را گرفته است. بعدها ژنرال لیون در نامهای برای آدامز نوشت که من با چکاندن ماشه، آن ویتکنگی را کشتم. در حالیکه تو هم با چکاندن شاتر من را کشتی. بدون اینکه بدانی آیا آن ویتکنگی مقصر بود یا خیر! و این فایل دوم هم از اون موارد بود که در دنیای وب یافت شد و دیدنش میتونه برای دوستان جالب باشه ... یا حق ... اینترنت گردی ... - بانو - ۱۳۹۰/۴/۲ عصر ۰۲:۲۶ دوستان گرامی ایمیلی دریافت کردم که ابتدا آنرا از قماش اسپم شمردم ولی بعد دیدم که چنین نیست....! سایتی با عنوان AKINATOR معرفی می شود که شبیه مسابقۀ 20 سوالی عمل می نماید، شخصیتی حقیقی (هنرمند، ورزشکار، نویسنده، سیاستمدار، دانشمند، مجری تلویزیون، منتقد سینما و ...) یا مجازی (از فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی یا حتی انیمیشن) را درنظر می گیرید، در خلال چند سوال می تواند شخصیت مورد نظر شما را بیابد... نکتۀ جالب اینجاست که ایرانی و خارجی نیز ندارد. تصویر زیر پاسخ سایت بود وقتی که ریچارد بلین را درنظر گرفتم. -------------------------------------------------------------------------------------------------- همچنین: بامهر... بانو RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۴/۸ عصر ۱۲:۵۲ اس ام اس هاي بي موقع و با موقع ! RE: اینترنت گردی ... - california - ۱۳۹۰/۴/۱۰ عصر ۰۶:۴۸ آلفردو در سال 1908 یک رستوران خانوادگی کوچک راه انداخت. و از سرتاسر جهان از افراد مشهور و برجسته و ستارگان هالیوود و سینما به این رستوران دعوت به عمل آورد... RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۴/۱۴ صبح ۰۸:۳۱ اندر احوالات طرح جداسازی جنسیتی در دانشگاه ها و مزایای آن : RE: اینترنت گردی ... - رزا - ۱۳۹۰/۴/۱۶ عصر ۰۵:۴۸ amous People Painting - Discussing the Divine Comedy with Dante کمدی الهی! RE: اینترنت گردی ... - زبل خان - ۱۳۹۰/۴/۱۸ صبح ۰۵:۳۹ در همین راستا:
__________________ RE: اینترنت گردی ... - siyavash1357 - ۱۳۹۰/۴/۱۹ عصر ۰۹:۳۱ آیندگان هرگز به رابطه ی این دو با هم پی نخواهند برد.......
RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۴/۲۰ صبح ۰۹:۲۷ اگر قسمت اول جنگ شبانه پارک ملت را که با حضور دست اندر کاران سریال مختار نامه(کارگردان،تصویر بردار،تنی چند از بازیگران)در نشستی دوست داشتنی،برگزار شد دیده باشید،،اقای رضا رویگری در پاسخ مجری که پرسیدند:چه خبر؟اعلام کرد که از بازیگری خسته شده ورسما قصد دارند سراغ خوانندگی بروند. حال در سایتهای خبری اعلام شده که البوم موسیقی ایشان اماده شده.اگر گفتید چه نامی برای ان در نظر گرفته اند؟؟؟ کازابلانکا ظاهرا در این البوم قطعه ای هم با همین نام موجود است که مضمونش شبیه داستان فیلم کازابلانکاست! خبرنگار با ذوق ! این سوال را هم از اقای رویگری پزسیدند:که ایا سرود ایران-ایران هم در این البوم وجود دارد که ایشان پاسخ دادندخیر.به هر حال دل خجسته ی اقای رویگری همیشه قابل تحسین است.
RE: اینترنت گردی ... - همشهری_میثاق - ۱۳۹۰/۴/۲۳ عصر ۱۰:۱۸ (۱۳۹۰/۴/۲۰ صبح ۰۹:۲۷)دزیره نوشته شده: چه جالب!اتّفاقاً این آهنگ رو در بیست و هفتمین جشنواره تأتر فجر مقابل تأتر شهر هم به صورت زنده با گروه کر برای عموم اجرا کردند...خوشبختانه بنده هم اونجا بودم و فیلمی با دوربین همراهم از اجرا گرفتم: http://www.4shared.com/video/Ptbx3qSd/_online.html RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۴/۲۸ عصر ۱۱:۲۷ لیلا حاتمی در خردسالی ..... ( موش بخورتت ) و سپس لیلا حاتمی در بزرگسالی .... ( ) شنیده شده که لیلا در مصاحبه با یک شبکه فرانسوی مثل بلبل فرانسوی حرف می زده. RE: اینترنت گردی ... - سم اسپید - ۱۳۹۰/۴/۳۰ صبح ۰۸:۱۱ (۱۳۹۰/۴/۲۸ عصر ۱۱:۲۷)سروان رنو نوشته شده: شنیده شده که لیلا در مصاحبه با یک شبکه فرانسوی مثل بلبل فرانسوی حرف می زده. لیلا حاتمی 2 مصاحبه با شبکه های فرانسوی انجام داده است، یکی مصاحبه با شبکه + Canal که این 2 عکس مربوط به این مصاحبه است: http://www.mediafire.com/?wh5a02c7j345kc0 و یک مصاحبه هم با شبکه France 2: http://www.mediafire.com/?5dqhaflw9o26qv9 RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۵/۱۶ صبح ۱۲:۲۵ مهتاب کرامتی به مناسبت روز تغذیه با شیر مادر گفتگویی با لیلا حاتمی داشته که جالب توجه و خواندنی و آموزنده می باشد : http://www.khabaronline.ir/news-166383.aspx RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۵/۱۷ عصر ۰۱:۱۹ کیارستمی ، بینوش ، دیزی ------------------------------------------------------------------------------------------------------ در خبرها امده است که:قرار است دوفیلم شیرین و کپی برابر اصل کیارستمی اکران شود.تنها مشکل پوشش خانم بینوش در فیلم کپی برابر اصل است که ان هم با کسب اجازه از کارگردان قرار است حل شود!
RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۵/۳۱ عصر ۱۲:۲۶ نگاهی به مراسم دوازدهمين جشن سينمايي دنياي تصوير ( مرداد 1390 )
مراسم دوازدهمين جشن سينمايي دنياي تصوير (بخش دوم) :
مراسم دوازدهمين جشن سينمايي دنياي تصوير (بخش سوم) : مراسم دوازدهمين جشن سينمايي دنياي تصوير (بخش چهارم) : RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۶/۲۵ عصر ۱۱:۴۶ شیر هم اون شیرهای قدیم ! RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۶/۲۶ عصر ۰۳:۳۳ دیروز : امروز : پرده برداری از مجسمه به ارتفاع 26 فوت خانم (( میریلین مونرو )) در یکی از میادین شهر شیکاگو ... RE: اینترنت گردی ... - Blanche - ۱۳۹۰/۶/۳۰ عصر ۰۴:۰۸ ادامه اي براي رمان جاودان بربادرفته شاهكار خانم ميچل نوشته شده,اين ادامه كه اسكارلت نام داره توسط الكساندرا ريپلي نوشته شده درسال1994از روي اين رمان ميني سريالي به نام اسكارلت ساخته شده كه نقش اسكارلت را joanne whalleyونقش رت باتلرراتيموتي دالتو ن بازي كرده اطلاعات بيشتر از ويكي پديا بازيگر نقش اسكارلت بازيگر نقش رت باتلر به نظر من كه فقط ويوين لي وكلارك گيبل آفريده شده بودند كه رت واسكارلت باشند ............................. درسال1976هم فيلمي به نام گيبل ولمبارد در مورد كلارك گيبل وعشق زندگيش لمبارد ساخته شده كه نقش گيبل را جيمز برولين ونقش لمباردرا jill clayburthبازي كردند جميزبرولين بازيگرنقش گيبل بازيگرنقش لمبارد مورگان بريتاني هم دراين فيلم نقش ويوين لي را بازي كرده RE: اینترنت گردی ... - حمید هامون - ۱۳۹۰/۷/۱ عصر ۰۱:۳۷ یکی از روزهای زمستان گذشته (2011) مردم فنلاند شاهد یکی از بهیادماندنیترین صحنههای زندگی خود بودند. طلوع آفتاب در برابر ابرهای زمستانی افق شرقی و بازی نور با بلورهای یخ، موجب پیدایش 13 پدیده اپتیکی مختلف در اطراف خورشید شد.
RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۵ صبح ۰۱:۴۷ به نظرم جالب اومد ! RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۷/۱۵ عصر ۱۲:۰۷ سارکوزی در نقش همفری بوگارت (چه شود!!!! الزا هم مبهوت مانده!)
RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۶:۴۱ به نظرم جالب اومد ! : دهه شصتیها !!! برخي از مورخان و کارشناسان که اکثرا دهه ي هفتاد به بالا بودند اخيرا کشف کردند دهه ي شصتي ها خوشبخت ترين انسان هايي بودند که بعد از آدم و حوا پا به اين کره ي خاکي گذاشتند.
دهه ي شصتي ها بسيار خوش شانس بودند، زيراکه به دليل افزايش کمّي شان با بحران پوشک مواجه شدند، آن زمان هم مثل الان چيني ها مهربان نبودند که هر چيزي که کم داريم برايمان صادر کنند، در نتيجه به طور متوسط هر دهه ي شصتي هفته اي فقط يکي دو روز پوشک مي بست و در باقي ايام هفته در آزادي کامل به سر مي برد؛ البته اين دهه ي شصتي ها از همان ابتدا نيز جنبه ي آزادي را نداشتند و با اعمالي که بر روي گل هاي قالي انجام دادند باعث بدنامي فرش هاي دستبافت ايراني در سطح بين الملل شدند و کاهش صادرات فرش دستباف در اين روزها نتيجه ي اقدامات نادرست دهه ي شصتي ها در آن زمان مي باشد! خوان دوم: مدرسه خوان سوم: دانشگاه خوان چهام: کار خوان پنجم: ازدواج خوان ششم: عزرائيل خوان هفتم: آن دنيا! تقدیم به همه دوستان و دزیره عزیز ... یا حق ... RE: اینترنت گردی ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۷/۲۳ صبح ۰۹:۳۹ سیمای زن در سیمای وطنی ! RE: اینترنت گردی ... - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۱۱ صبح ۱۰:۳۲ جل الخالق از این رستم دستان اینجارا هم بخوانید
RE: اینترنت گردی ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۸/۱۲ صبح ۱۲:۱۶ (۱۳۹۰/۸/۱۱ صبح ۱۰:۳۲)دزیره نوشته شده: ".... میخواستیم موهای رستم کمی قهوهای باشد، اما کار چاپ، زیاد دقیق نیست و اندکی روشنتر شد. چشمهایش را هم سبز کردیم، چون گفتیم به پرچم ایران میخورد....." RE: اینترنت گردی ... - siyavash1357 - ۱۳۹۰/۸/۲۳ عصر ۱۱:۴۰ «حقیقتهایی درباره جک باور از نگاه بینندگان سریال ۲۴»۱۳۹۰ آبان ۲۳
سایت اتوبوس داتکام: سریال تلویزیونی «۲۴» محصول شبکه تلویزیونی فاکس آمریکا است که ساخت آن از ۶ نوامبر ۲۰۰۱ و پس از حملات ۱۱ سپتامبر آغاز شد و پس از ضبط ۱۹۲ قسمت، سرانجام پروژه در ۲۴ مه ۲۰۱۰ به پایان رسید. شخصیت اصلی این سریال، «جک باور» (Jack Bauer) است که «Kiefer Sutherland»، در هشت فصل آن ایفای نقش کرده است. داستان ۲۴ درباره واحدی خیالی به نام CTU یا همان سازمان ضد تروریستی که شاخهای از سازمان CIA است. هدف از ساخت این سریال، قوت قلب دادن به مردم ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر بوده است. هر قسمت سریال ۲۴، یک روز تلاش جک را برای متوقف ساختن حملات تروریستی نشان میدهد. هر فصل این سریال، ۲۴ قسمت دارد که از لحاظ داستانی ۲۴ ساعت یک روز را شامل میشود و مدت هر قسمت حدود ۴۰ دقیقه است که با ترکیب پیامهای بازرگانی شبکه فاکس، یک ساعت میشد. شخصیت «جک باور»، یک سوپر قهرمان است که در طول سریال ۲۴ درباره تواناییهای او بارها بزرگنمایی شده تا جایی که او از «سوپرمن»، «مرد عنکبوتی»، «بتمن» و «جانسخت» هم توانایی و استقامت بیشتری داشت به طوری که «جیمز باند» هم به پای او نمیرسد. شخصیتپردازی پر از نقص و ایراد «جک» باعث شد که مخاطبان این سریال همیشه انتقاداتی از آن داشته باشند. بینندگان ۲۴ متعجب هستند که «جک باور» در طول سریال نه غذا خورد و نه به دستشویی رفت. او هیچوقت نمیخوابید و شکنجه کردن مظنونین را به راحتی باز کردن درپوش قوطی نوشابه انجام میداد. باتری موبایل جک هرگز تمام نشد در حالی که از صبح تا شب در حال برقراری تماس بود و حرف میزد. وجود علامت سوالهای متعدد و بزرگ درباره این کاراکتر باعث شد هواداران این سریال نظرات خود را به زبان طنز در اینترنت منتشر کنند. از زمانی که سریال «جک باور» برای نخستینبار از تلویزیون پخش شد، هیچ حمله تروریستی در ایالات متحده رخ نداده است. اگر «جک باور» یکی از اسپارتیهای فیلم ۳۰۰ بود، این فیلم حتما «۱» نامیده میشد. «جک باور» نیازی به مترجم ندارد. صدای شکنجه در هر زبانی مشابه و یکجور است. حادثه ۱۱ سپتامبر به این دلیل اتفاق افتاد که «جک باور» در تعطیلات بود. او دیگر هیچوقت دوباره به تعطیلات نمیرود. «جک باور» میتواند در عرض ۲۴ ساعت جزیره سریال «Lost» را پیدا کند. اگر «جک باور» در اتاقی همراه با هیتلر، استالین و «نینا مایرز» باشد و سلاحش فقط دو گلوله داشته باشد، او دوبار به نینا شلیک میکند. کشتن «جک باور» باعث نمیشود او بمیرد، بلکه جک را عصبانی میکند. میگویند که نمیتوانید بیشتر از یک روز بدون آب دوام بیاورید، اما «جک باور» ۵ سیزن را بدون آب گذرانده است. «جک باور» وقتی میخوابد، سلاحش زیر بالش است، اما او میتواند شما را با همان بالش بکشد. در طی ۹۶ ساعت، «جک باور» ۹۳ نفر را کشت و چهار بار دنیا را نجات داد. چه جهنمی با زندگی شما این کار را کرده؟ «جک باور» هیچ دوستی ندارد، چون زمانی که بچه بوده و دزد و پلیس بازی میکرده، دزدها همگی بازجویی و سپس کشته میشدند. «جک باور» از مریخ آمده، به همین علت است که هیچ زندگی در آن سیاره وجود ندارد. قانون عمومی جنگ: ابتدا شلیک کن، بعد سوال بپرس… قانون جنگ جک باور: اول شلیک کن، بعد شلیک کن، بیشتر شلیک کن، وقتی همه مردند، دو سوال بپرس! «جک باور» در مقابل گلولهها جاخالی نمیدهد بلکه این گلولهها هستند که در مقابل او جاخالی میدهند. «جک باور» چمنهایش را کوتاه نمیکند، بلکه به آن خیره میشود و تهدیدش میکند که بلند نشود. «جک باور» میتواند بیشتر از ۲۴ ساعت بدون خوردن و آشامیدن راه برود و فعالیت بدنی شدید داشته باشد. اگر به این موضوع شک دارید، بیش از ۹۶ ساعت فیلم برای اثبات این موضوع وجود دارد. «جک باور»، اسامه بن لادن را پیدا کرد اما اجازه داد که او برود تا برای سرگرمی، دوباره پیدایش کند. «جک باور» سایهای ندارد. او متوجه شد که سایه دزدکی به دنبال اوست و آنقدر آن را شکنجه داد تا مرد! جیمز باند، کلکسیونی از پوسترهای «جک باور» را روی دیوار اتاقش دارد. «جک باور» زمانی که به دنیا آمد، هرگز گریه نکرد. این جلیقه ضد گلوله است که برای محافظت از خود، «جک باور» را میپوشد. «جک باور» میتواند بدون شکستن تخممرغ، املت درست کند. «جک باور» تمام شب را بیدار است. امروز دیگر خونآشامها به هیچوجه بیرون نمیآیند. «جک باور» یکبار تمام سیزنهای «Prison Break» را فقط در یک ساعت انجام داد. تنها دلیلی که «جک باور» در CTU کارهای اداری انجام نمیدهد، این است که او نمیتواند با نشستن پشت میز، تروریستها را بکشد. «جک باور» در روزهای تعطیلیاش خارج از CTU به خانمهای مسن برای عبور از خیابان کمک میکند. او این کار را با خیره شدن به چشم رانندگان اتومبیلهایی که میآیند، انجام میدهد… در بزرگراهها! زمانی که «جک باور» به دنیا آمد، وقتی پزشک سعی کرد تا به پشت او بزند، جک دست او را گاز گرفت و بازویش را از ۲۴ ناحیه شکست و خرد کرد. ماه فوریه بسیار کوتاه است، به خاطر این که «جک باور» چند روز آخر آن را به خاطر مخفی کردن دنبالهاش کشت. «جک باور» دو نوع کار میکند: «راه رفتن» و «کشتن». زمانی که چیزی ترسناک است، میگوییم: «ترسناکه، مثل جهنم!»… زمانی که شیطان میترسد، میگوید: «ترسناکه، مثل جک باور!». زمانی که «جک باور» در آب میافتد، خیس نمیشود، بلکه این آب است که جک باوری میشود. RE: اینترنت گردی ... - حمید هامون - ۱۳۹۰/۸/۲۴ صبح ۱۱:۴۱ تفاوت در خودکشی! RE: اینترنت گردی ... - گرتا - ۱۳۹۰/۸/۲۵ صبح ۱۰:۳۱ این داستان تمامی ندارد! RE: اینترنت گردی ... - Classic - ۱۳۹۰/۸/۲۸ عصر ۱۲:۳۸ ۱۰۰سال پیش مردم چه مشاغلی داشتند؟/ از کبابی و جگرکی تا الاغ شماری و ساعت سازیبازارکار - شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید 100سال قبل چه مشاغل و حرفه هایی وجود داشته و کدامیک از آنه هنوز شاغل دارد و کدامیک از بین رفته یا تغییر شکل داده است.
کلک ران بزاز علاقه بند( سازنده نوار و قیطان) مسگر نعلچی گر( سازنده نعل و میخ کفش) خیاط کماج پز( پزنده نوعی شیرینی) رزاز (برنجکوب) پالان دوز چیت ساز دوشاب ساز ( تولیدکننده شیره انگور و خرما) موتاب ( بافنده موی بز ) نمد مال نعل بند چاقو ساز حلوا پز آشپز عصار(روغن کش) جوراب باف شال باف فخار( تولیدکننده ظروف گلی) آهنگر کلاه دوز سراج( تولید کننده کیف) کفش دوز چرم دوز آجیل فروش حلوایی(شیرینی پز) گیوه فروش نقاش باغبان چلینگر(قفل وکلیدساز) زرگر صباغ(رنگرز) خراز بلورفروش حلاج( پنبه زن) ریسمان باف مکار( اجاره دهنده اسب و قاطر و الاغ) آینه ساز باروت کوب پنبه دوز آسیابان علاف( فروشنده علوفه) قصاب طباخ نمدمال کناس( تخلیه کننده چاه فاضلاب) شانه ساز بقال نساج( پارچه باف) سبزیکار تخمه فروش دباغ چرم ساز قناد خباز پنیر فروش ریسمان فروش شماع(شمع ساز) گاوکش ذغال فروش بنا تره بارچی قهوه چی خراط گچکوب ظرف فروش زهتاب(کسی که روده گوسفند را می تابد ) شمشیرگر(شمشیرساز) کارد گر تنباکو فروش پاره دوز توتون فروش دوا فروش کلاه مال خرده فروش کوزه گر دقاق (آردفروش) لبو فروش حمامی نخود بریز(کسی که دانه های فندق و پسته و بادام را برای درست کردن آجیل بو می دهد) زارع صابون پز کبابی جگرکی مجری ساز( مجری به کسر میم به صندوقچه کوچک فلزی گفته می شد) حلبی ساز سبزی فروش عطار نجار بزاز سمسار بوریا باف (حصیرباف) سفید گر(کسی که ظروف مختلف فلزی را قلع اندود می کرد) پاتیل ساز پوست دوز گازر (لباس شوی) کفاش نفت فروش چینی بند زن کاسه گر سر قاطر الاغ شمار زرد چوبه کوب کله پز کیپائی( سیرابی فروش) قاشق تراش پنبه فروش بقله فروش(فروشنده حبوبات) ساعت ساز مقنی( حفرکننده قنات و چاه آب) سلاخ نشاسته ساز فالوده و بستنی فروش سکاک( سازنده گاوآهن) کرباس دوز بلم ران قالی باف اصطلخی ( دارنده استخر) شعر باف قناویز باف( بافنده نوعی چارچه نخی رنگی) ابریشم تاب منبع: خبر آنلاین |
رونالد ریگان 1911 الی 2004 میلادی |
«رونالد ریگان»، مشهورترین سیاستمدار آمریکایی، در سال 1911 در خانوادهای متوسط و مذهبی به دنیا آمد.
رونالد ریگان در 5 ماهگی در کنار مادرش |
رونالد ریگان در پنج سالگی در کنار خانوادهاش |
ریگان در نوجوانی |
* آغاز فعالیت هنری «رونالد ریگان» به عنوان گزارشگر ورزشی در ازای حقوق هر گزارش 10 دلار
«رونالد ریگان»، در سال 1932 در سن 21 سالگی فعالیت هنری خود را با کار در ایستگاههای رادیویی کوچک آغاز کرد و کمی بعد به عنوان گزارشگر ورزشی استخدام شد که در ازای گزارش هر بازی 10 دلار دستمزد میگرفت.
استخدام «ریگان» به عنوان گزارشگر ورزشی و پس از ورود به هالیوود |
* ورود ریگان 26 ساله به هالیوود و دوستی عمیق با «جان وین»
«ریگان» در سال 1937، برای ورود به هالیوود تست بازیگری داد و پس از پذیرفته شدن، با کمپانی برادران وارنر قراردادی 7 ساله امضا کرد و تا مدتی تنها در فیلمهای درجه 2 بازی میکرد.
فیلم عشق روی هواست، اولین فیلم سینمایی رونالد ریگان |
البته او که در این میان مورد حمایت و پشتیانی «جان وین»، کارگردان آمریکایی بود، اولین فیلم سینمایی خود با نام «عشق روی هواست» را به کارگردانی «نیک گریند» در همان سال ورودش به هالیوود بازی کرد.
«ریگان» طی 27 سال فعالیت در عرصه سینما در بیش از 61 فیلم بازی کرد که آخرین آنها «مرگ یک قاتل» به کارگردانی «دان سیگل» در سال 1964 بود.
* ورود ریگان به دنیای سیاست در سن 55 سالگی
رونالد ریگان در کنار همسرش پس از پیروزی در انتخابات |
زندگی سیاسی «ریگان» از سال 1966 با شرکت در انتخابات فرمانداری ایالت کالیفرنیا، آغاز شد، او سی و سومین فرماندار این ایالت بود که تا سال 1975 همچنان در این سمت باقی ماند.
ریگان پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در میان طرفدارانش |
او در سال 1980 «جیمی کارتر» را در انتخابات ریاست جمهوری شکست داد و تا سال 1989 به عنوان چهلمین رییس جمهور آمریکا فعالیت کرد.
ریگان در سال 1981 از حملهای تروریستی جان سالم به در برد. در سال 1985 به خاطر سرطان روده تحت عمل جراحی قرار گرفت. دو سال بعد نیز به خاطر سرطان پوست و پروستات عمل شد و زنده ماند.
ریگان در سال 2004 میلادی براثر ابتلا به بیماری سرطان و آلزایمر در سن 97 سالگی درگذشت (وداع همسر ریگان با او) |
ولی سرانجام او که به بیماری آلزایمر نیز مبتلا شده بود در سال 2004 میلادی در سن 93 سالگی بدرود حیات گفت.
در ادامه این مطلب..
حرف های مبصر 5 ساله کلاس و معلمش :
« آقا اجازه هولم نکن، دست و پاهامو گم نکن »
محمد کدخدایی، حسین محب اهری و حمید رضا محمد علیزاده در کافه خبر
(۱۳۹۱/۲/۲۵ عصر ۰۸:۰۴)Classic نوشته شده:حرف های مبصر 5 ساله کلاس و معلمش :
فکر میکنم آن موقعها شروع برنامه کودک با این عکس و آهنگ شروع می شد. چقدر روزها ساعت 5 بعدازظهر منتظر این برنامه می نشستیم، نه ماهواره ای بود و نه اینترنتی و سر ما فقط با همین برنامه ها گرم می شد. چه دوران خوبی بود.
آهنگ بگ بگ بگ بگ را در شروع برنامه کودک یادتون میاد؟ گوش کنید.
http://search.4shared.com/postDownload/ix5B6NtP/___-___.html
برنامه قدیمی مبصر پنج ساله یکی از برنامه ها ی جذاب برنامه کودک در آن زمان بود.
آقا اجازه هولم نکن، دست و پاهامو گم نکن. آقا اجازه الان می گم، زود تند سریع جواب می دم ......
هر آدمی تو دستاش یازده تا انگشت داره، هر آدمی تو دستاش یازده تا انگشت داره ......
۱۰، ۹ ، ۸ ، ۷ و ۶ با ۵ تا میشه ۱۱ تا - ۱۰، ۹ ، ۸ ، ۷ و ۶ با ۵ تا میشه ۱۱ تا ......
متن بالا را هم گوش کنید.
http://www.4shared.com/get/4KiyYDsh/___online.html
دیتر هالر وردن هنرپیشه کمدین آلمانی که بسیار برای ایرانی ها چهره شناخته شده ای است. یکی از شادترین روزهای آن زمان موقعی بود که تلویزیون اعلام می کرد قرار است فیلمی از دی دی پخش شود. هنوز مزه طنز اولین فیلمی که از دی دی دیدم زیر زبانم است : دی دی و ارثیه فامیلی . معجونی از طنز و اکشن و تخیل و ... . و عجب آنکه خود دی دی در نقش چندین نفر همزمان بازی می کرد. بعدها فهمیدیم که حسین عرفانی عزیز هم به جای همه این شخصیت ها حرف زده است و کارستانی کرده است.
عکس ها از عصر ایران
اندر احوالات رسانه ها
هیچ می دونستید که چنگیزخان مغول خیلی به کره زمین و محیط زیست اون خدمت کرده ؟!
باور نمی کنید ؟! بفرمایید:
بنا بر ادعاي عجيب پژوهشگران دپارتمان بومشناسي جهاني مؤسسه كارنگي، چنگيزخان مغول، زيست محيطيترين جنايتكار تاريخ است؛ چرا كه فتوحات مرگبار وي با كشتار ميليونها انسان، در عين حال باعث بازگشت مجموعه بزرگي از زمينهاي زراعي به جنگل شده بود. به گزارش ايسنا، بر اساس اين پژوهش، رهبر مغول كه امپراتوري گسترده خود را بين قرنهاي 13 و 14 تاسيس كرده بود، به حذف حدود 700 ميليون تن كربن از جو كمك كرده است! مرگ 40 ميليون انسان، به معني بازگشت بسياري از زمينهاي زراعي به شكل جنگلي خود و جذب كربن بيشتر از جو بوده است !!
اگرچه قبول شيوههاي چنگيزخان براي دوستداران محيط زيست مشكل است، بوم شناسان دپارتمان بومشناسي جهاني موسسه كارنگي بر اين باورند كه اين امر احتمالا نخستين مورد خنك كردن جهان به دست انسان بوده است. اين نتايج، انگشت اتهام را از دوره صنعتي به عنوان آغازگر تاثير انسان بر آبوهوا به زمانهاي بسيار قبلتر در زمان تغيير پوشش گياهي زمين و آغاز دوره كشاورزي برميگرداند. هجوم خونين مغول كه يك قرن و نيم به طول انجاميده، به تاسيس يك امپراتوري شامل 22 درصد زمين منجر شد. در اثر همين حملات و قلمروگسترانيها، بيشترين ميزان كربن از جو جذب شده است.
جان مالکوویچ و iphone 4s
اپل به تازگی دو آگهی جدید برای دستیار صوتی خود -«سیری» منتشر کرده است. در هر دو آگهی جان مالکوویچ حضور دارد.
در تبلیغ اول جان مالکوویچ را در حال برنامهریزی کارهای شباش میبینیم، او وضعیت آب و هوا را چک میکند، از سیری میخواهد ببیند که عصر، کاری برنامهریزی نکرده باشد، دنبال رستورانی میگردد که یک نوع سوسیس دودی خاص را داشته باشد و سر آخر از سیری میخواهد که برایش یک لطیفه تعریف کند. سیری هم میگوید که «دو آیفون به یک بار رفتند … و ادامهاش را فراموش کردم.»
اما تبلیغ دوم بامزهتر است، در اینجا جان مالکوویچ فقط میگوید: «زندگی» و سیری شروع میکند به توصیههایی برای داشتن یک زندگی پر بار:
با مردم خوب رفتار کن- کتاب بخوان- غذای چرب نخور- با مردم از هر ملتی که باشند و بر هر عقیدهای که باشند با صلح و صفا زندگی کن.
این نصیحتها جان مالکوویچ را بسیار راضی میکند.
آگهی اول : filegir.com/files/alireza1/Apple_-_iPhone_4S_-_TV_Ad_-_Joke_%5Btag35%5D.flv
آگهی دوم : filegir.com/files/alireza1/Apple_-_iPhone_4S_-_TV_Ad_-_Life_%5Btag35%5D.flv
منبع : 1pezeshk.com
مایکروسافت در ادامه راه مدیر اجرایی فیس بوک خیلی بی سر و صدا شبکه اجتماعی So.cl راه اندازی کرد. اگر چه So.cl برای مبارزه با فیس بوک طراحی نشده است.
این پروژه آنطور که سال گذشته برخی از اطلاعاتش درز پیدا کرده بود برای دانشجویان طراحی شده تا اطلاعات مورد علاقه خود را در یک شبکه اجتماعی با همسالان خود به اشتراک بگذارند.
نماینده مایکرسافت به Cnet گفت: نسخه آزمایشی So.cl هم اکنون آماده است تا کاربران علاقه مند به این شبکه اجتماعی را پذیرش کند.
وی افزود: So.cl یک پروژه تحقیقاتی آزمایشی است که بر روی آینده تجربه و یادگیری از طریق شبکه های اجتماعی به خصوص میان نسل جوان تمرکز کرده است.
منبع: خبر آنلاين
دوستان تا بحال کسی را دیده اید که بتواند چهار لیتر آب را بخورد و بعد آن را با فشار از دهان خود خارج نماید؟ فیلم مربوطه را همراه با آهنگ زیبای Shakira نگاه کنید.
http://www.4shared.com/video/M2kLdWkR/water_man.html
با سلام
دیروز به دنبال آهنگ توی ای پری کجایی بودم که این سایت رو پیدا کردم
گفتم شاید برای شما هم بعضی از آهنگ هاش جالب باشد البته لینک دانلود بعضی هاشون خرابه و فایلش پاک شده
جان عشاق
شاهكاري با صداي شجريان، آهنگ از مشكاتيان، تنظيم از درويشي، شعر از حافظ.
تحرير دو صدايي
با صداي شهرام ناظري و حافظ ناظري، آهنگ، تنظيم و سه تار از حافظ ناظري، شعر از مولانا.
Nocturne (حتما گوش كنيد)
در لغت به معني منظره ي شب؛ در حقيقت به يه قطعه موسيقي رويايي ميگن كه شب ها نواخته ميشه، از قرن هفدهم باب شده. اين هم در واقع يه نمونه از نوكتورنه...
بهار دلنشين
با صداي غلامحسين بنان، آهنگ از مرحوم روح الله خالقي و شعر از بيژن ترقي.
ياد تو
با صداي جلال الدين منبري، شعر از سعدي و آهنگ از محمد سرير؛ فكر ميكنم اين شاهكار توي ذهن و حافظه ي موسيقيايي همه ي ايراني ها ثبت شده...
چشم نرگس
با صداي شجريان، تنظيم از مرحوم پايور، شعر و آهنگ منسوب به شيدا. معین و دیگران هم اجراهای خودشون از این اثر رو دارن.
سرود آفتابكاران
از آلبوم شراره هاي آفتاب، اجراي سال 1349 به مناسبت واقعه ي سياهكل... آلبوم شراره هاي آفتاب بعد از انقلاب 57 به طور وسيعي پخش شد، اما همون موقع داشتن و شنيدنش توي زمان خفقان نخست وزيري موسوي، جرم به حساب ميومد و حبس و شكنجه داشت... اونوقت در كمال وقاحت همون شخص براي تهيج جوونها همين آهنگ رو بهار 88 به عنوان حربه ي تبليغاتيش به كار برد...
قاصدك
اثر توقيف شده ي شجريان، به همراه سنتور مشكاتيان و شعر اخوان ثالث. (اين اثر متاسفانه سالهاست اجازه ي انتشار پيدا نمي كنه)
ميرزا كوچك خان
يه كار واقعا قشنگ و دلنشين، آهنگ سريال ميرزا كوچك خان. با صداي ناصر مسعودي و آهنگي از سيد محمد ميرزماني.
مگه نه
يكي از كاراي نادر و كمياب شجريان. با آهنگي از عطاالله خرم. شعر از بيژن سمندر.
گريه ليلي
تكنوازي بسيار بسيار پر احساس اسدالله ملك. واقعا زيبا و شاهكاره.
تكنوازي تار
چهارمضرابي از استاد هوشنگ ظريف.
هواي گريه
با صداي همايون شجريان، آهنگ از محمدجواد ضرابيان، شعر از بانو سيمين بهبهاني.
در پاييز برگها به خانه ما آمدند
پيانوي فريبرز لاچيني از آلبوم پاييز طلايي.
جستجو
كاري از حسين عليزاده، براي بازماندگان زلزله ي سال 69 رودبار. بسیار با احساس. فقط از علیزاده بر میاد این کارا...
آهوي وحشي
با صداي فرامرز اصلاني، شعر از حافظ.
رقص عذرا
آهنگ بسيار زيبا از شهداد روحاني، تكنوازي پيانو از روحاني.
شور عشق 2
كاري بسيار زيبا از ناصر چشم آذر از شاهكار باران عشق.
no volvere
از جيپسي كينگز، اين آهنگ به آمور ميو هم معروف شده.
مدار صفر درجه
كاري بسيار قوي و البته نو با صداي عليرضا قرباني، شعر از افشين يدالهي و آهنگ از فردين خلعتبري.
سرو روان من كو؟
با صداي عليرضا افتخاري، آهنگ از جليل عندليبي، شعر از انوري. افتخاري رو نوجووني هام خيلي دوست داشتم، شايد بيشتر از هر خواننده ي ديگه اي، اما از حدود سال 77 و 78 ديگه گذاشتمش كنار. اين كار يكي از آخرين كارهاي خوبشه، البته تا اون زمان كه من كارهاشو دنبال ميكردم. در واقع از اون موقع كه ميگم گذاشتمش كنار ديگه حتي يه كار هم ازش گوش ندادم. اون زمان كه عليزاده و مشكاتيان باهاش كار ميكردن يا آلبومي مثل نيلوفرانه رو با خوشدل بازسازي كردن كجا و الان كجا؟؟؟؟
قطعه ضربي
يه كار ظريف با سه تار جلال ذوالفنون، ملودي مازندراني.
پريدخت
با صداي سالار عقيلي، شعر از اهورا ايمان، آهنگ از آريا عظيمي نژاد.
ياوران مَسِم
با صداي شهرام ناظري و تنبور گروه شمس.
تو اي پري كجايي؟
با صداي حسين قوامي، شعر از هوشنگ ابتهاج، آهنگ از همايون خرم.
آفتاب
تكنوازي ساز سلانه از حسين عليزاده؛ اين ساز از ابداع هاي خود عليزاده س، توصيه م اينه كه حتما اين تكنوازي رو بشنوين، البته وقتي تنها هستين...
Nefeli's Tango
قطعه اي دلنشين و لطيف با صداي خواننده ي يوناني تبار، بانو Haris Alexiou. اخيرا و توي ايران يكي از اين خواننده هاي دله دزد همين ملودي رو برداشته و خونده كه آهنگش معروف شده به شاخه ي اركيده.
شب نورد
يكي از كارهاي به ياد ماندني شجريان و لطفي، شعر از اصلان اصلانيان، دكلمه ي ابتدايي از مرحوم مهدي فتحي بازيگر سينما و تلويزيون... شب است و چهره ي ميهن سياهه، نشستن در سياهي ها گناهه...
روايت
يه كار استثنايي از شهرام ناظري، از آلبوم متفاوت سِفر عُسرت. آهنگ از دكتر فرخ زاد لايق. شعر از مهدي اخوان ثالت. كار رو حتمن با يه اسپيكر يا هدفون قوي و خوب گوش بدين، حتمن. چون واقعا كار قشنگ و حجيميه... ريزه كاري هاش فقط با يه اسپيكر يا هدفون قوي مشخص ميشه... نوازندگان قوي و قدري همچون بيژن و ارسلان كامكار، نويد افقه و سيامك آقايي اجرا كردن اين كار رو... عاشق پيزيكاتو هاي كمانچه از شروين مهاجرم توي اين كار... واقعا موسيقيه متفاوت و پر حجمي داره... يه يه سالي دقيقا از دقيقه ي 8، ثانيه ي 54 اين آهنگ تا دقيقه ي 10، زنگ موبايلم بود... شعر اخوان و شاملو هم كه واقعا بزرگ كرده كار رو... من درد مشتركم مرا فرياد كن...
يارمرا
از كارهاي جاودان شهرام ناظري، شعر از مولانا، سه تار و تنظيم از جلال ذوالفنون، دف از بيژن كامكار، تنبك از بيژن زنگنه، از شاهكار آتشي در نيستان.
نوايي
ملودي زيباي نوايي با صداي بيژن بيژني، با مقدمه و تنظيم زيبا و شاد كامبيز روشن روان.
نغمه، ني نوا
يه قطعه از شاهكار ني نوا از حسين عليزاده... تكنواز: جمشيد عندليبي.... اين كار نشون ميده موسيقي حتما نيازي به كلام نداره و اگه آهنگساز ذوق و هوش داشته باشه مي تونه بدون كلام بيشترين حرف ها رو بزنه... واقعا كار بزرگ و با ابهتيه ني نواي عليزاده كه چهارستون آدم رو ميلرزونه... منتها نابخردانِ روزگار اينقدر كه اين قطعه رو نابجا استفاده كردن، ديد مردم رو نسبت به اين شاهكار عوض كردن...
نيلوفرانه
ملودي از عباس خوشدل، با صداي عليرضا افتخاري، شعر از مرحوم دكتر قيصر امين پور، اين ملودي رو قبل از انقلاب خوشدل براي نادر گلچين تنظيم كرده بود. نوجوونيم اين كار از عليرضا افتخاري رو خيلي دوست داشتم. دقيقا همون زمان كه تب نيلوفرانه كل جامعه رو در بر گرفته بود. همون موقع كه مهرجويي هم توي فيلماش از آهنگاي آلبوم نيلوفرانه چپ و راست استفاده مي كرد و ميگفتن آلبوم نيلوفرانه ركورد فروش رو توي ايران شكونده... در كل آلبوم نيلوفرانه اثر جاودانه اي شد و از كارهاي قابل تامل كارنامه ي افتخاريه... واقعا صداي گرمي داره اين افتخاري، فقط حيف كه زده تو جاده خاكي و هر چرندي رو ميخونه... گرمي صداش به نظر من رو دست نداره و از هر خواننده ي ديگه اي بالاتره... منتها...
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
با صداي شهرام ناظري، شعر از مولانا، تنظيم براي اركستر از كامبيز روشن روان. بسيار زيبا و دلنشين....
با من صنما (مطرب دل)
كارعمل با من صنما با صداي شجريان پدر و شجريان پسر. نوازندگان همراه حسين عليزاده و كيهان كلهر. توضيح اينكه كارعمل به يك قطعه ي ضرب دار و با كلامي گفته ميشه كه بصورت بداهه اجرا ميشه. تفاوت كارعمل با تصنيف در اينه كه تصنيف (يا ترانه) فبلا ساخته شده و هر بار عيناً اجرا ميشه، اما كارعمل بر اساس احساس آن لحظه و در زمان اجرا شكل گرفته و هر بار مي تواند به يك شكل جديد و با حال و هواي متفاوتي اجرا شود. شكل دهي و ايجاد يك كارعمل در موسيقي اصيل ايران به نهايت ذوق و تبحر و مهارت يك موسيقي دان در موسيقي نياز دارد. كار عمل مطرب دل (با من صنما) در تمرين ها و توسط شجريان پدر شكل گرفته است.
another brick in the wall
يه كار فوق العاده خاطره انگيز از پينك فلويد.
موسم گل
با صداي مرحوم ايرج بسطامي، آهنگ از شاهكارهاي موسي خان معروفي، شعر از وحيد دستگردي.
الهه ناز
با صداي مرحوم بنان، شعر از كريم فكور، آهنگ از اكبر محسني، تنظيم براي اركستر از روح الله خالقي. نسخه ي كامل.
اشك مهتاب
از كارهاي لطيف و ماندگار محمد رضا شجريان، آهنگ از حسن يوسف زماني و شعر از سياوش كسرايي.
جان عاشق
با صداي بهرام حصيري، آهنگ از اسدالله ملك، شعر از مشفق كاشاني.
فروغ عشق
با صداي مرحوم حسين سرشار، شعر از عطار و آهنگ از حسين دهلوي. حسين سرشار هنرمندي بود كه فعاليت هاي متنوعي توي خوانندگي، موسيقي، اپرا، دوبله و بازيگري داشت.
از كرخه تا راين
موسيقي فيلم از كرخه تا راين، اثر مجيد انتظامي.
گلچهره
نسخه ي كامل گلچهره، با صداي شجريان پدر، آهنگ از حسين عليزاده براي فيلم دلشدگان از علي حاتمي. شعر از زنده ياد علي حاتمي. بسيار لطيف و زيباااا...
Ballade pour Adeline
اثري با تكنوازي پيانوي ريچارد كلايدرمن.
گل مي رويد به باغ
ترانه ي گل مي رويد به باغ، با صداي عباس بهادري. اين كار، اولين آهنگ توي سبك پاپه كه بعد از انقلاب و به طور رسمي از راديو تلويزيون جمهوري اسلامي پخش شد. سال 71 يا 72 فكر كنم اين اتفاق افتاد و من دقيقا يادمه كه اون موقع خيلي سر و صدا كرد، چون براي اون زمان خيلي متفاوت بود.
دريا
اينم يه كار ديگه از راديو تلويزيون با صداي بيژن خاوري. اين كار هم زمان خودش كار نويي محسوب مي شد.
قطعه ي پنج ضربي به همراه آواز
يه كار فوق العاده با صداي حضرت شجريان در سن شصت و هشت سالگي، با شعر استثنائي از سعدي. انتهاي كار هم يه آواز ديلمان هست كه باز هم از شعرهاي استثنائيه سعديه. همراهان آواز، تنبك از همايون، بربط از محمد فيروزي، كمانچه از سعيد فرجپوري، تار از مجيد درخشاني و دف از حسين رضايي نيا.
شد خزان (خزان عشق)
با صداي مرحوم جواد بديع زاده، شعر از رهي معيري و آهنگ هم از خود جناب بديع زاده س. توي اين فيلم هاي ايراني، وقتي ميخوان زمان قديم رو نشون بدن، فقط همين موسيقي رو انتخاب ميكنن. ولي فارغ از اين مبحث ها، واقعا كار لطيف و تاثير گذاريه.
Edge of Darkness
لبه تايكي، اثري از اريك كلاپتون.
آهنگ جام جهاني 90 ايتاليا
آهنگ خاطره ساز جام جهاني نود ايتاليا، ياد بچگي به خير.
Self Control
شاهكاري با صداي بانو لورا برانيگان، فكر ميكنم همه ي ايراني ها (شايدم همه ي مردم دنيا) با اين آهنگ خاطره دارن.
Desert Rose
با صداي Sting، اجراي سال 1999.
ياد باد
با صداي همايون شجريان، به ياد مرحوم مشكاتيان. اجراي سال هشتاد و نه، سنتور سيامك آقايي، تنبك از آيين مشكاتيان، پسر پرويز مشكاتيان و شعر فوق العاده از حافظ. به قول يه نفر، همايون هم بزرگ شده هاااااا.... عاشق زمزمه ها و همخوني هاي سيامك آقايي ام توي اين كار....
آواز دشتي
با صداي شجريان، شعر از حافظ، همنواز سنتور مرحوم مشكاتيان. يه كار فوق العاده وزين از همكاري طلايي شجريان و مشكاتيان. به نظر من يكي از شاهكارهاي آوازي شجريانه... هم نت هاي پايين رو محشر اجرا مي كنه و هم نتهاي بالا رو ميتركونه... با تمام وجود و با تمام احساسشون اجرا كردن، هم شجريان و هم مشكاتيان... يه كلاس درس موسيقيه... هم از نظر تكنيك و ظرافت و هم از نظر احساس... شعر هم كه جاي خودش، يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد...
بارون
از آلبوم شاهكار شب سكوت كوير. همه چيز اين قطعه در حد نهايتشه... نوازنده ها، ميكس صدا، شعر، آهنگ و تنظيم كلهر و در نهايت هنر آوازي شجريان... واقعا آرام بخشه...
باز آمدم
با صداي روزبه نعمت الهي، با شعر قشنگي از مولوي.
نقش جمال
با صداي مرحوم ناصر عبدالهي، ياد دوران دانشجويي به خير. (به ياد حسن رضوي و محمد نادي)
آواز ديلمان
آواز ديلمان معروف مرحوم بنان. اين كار به مرجع گوشه ي ديلمان براي خواننده هاي ديگه تبديل شده.
دولت عشق
شاهكار بسيار بسيار بسيار لطيف با صداي شجريان. آهنگ از مرحوم حسن يوسف زماني، شعر از حافظ. به همراهي اركستر بزرگ سمفونيك با محوريت سازهاي ايراني. آهنگ زيبا، تنظيم زيبا، صدا زيبا، شعر هم زيبا.
مرا مگذار و مگذر
یه کار دلنشین در مایه شور-دشتی، با صدای حمیدرضا نوربخش، شعر از یدالله عاطفی، اجرای گروه شمس از آلبوم شاهکار پنهان چو دل.
دایه دایه وقت جنگه
با صدای علی اکبر شکارچی، از آلبوم موسیقی خلق لر در سال 57، با همکاری گروه عارف. نوازنده های بزرگی توی این کار همکاری داشتن، از جمله تار حسین علیزاده، سنتور پرویز مشکاتیان، تنبک ناصر فرهنگفر، نی جمشید عندلیبی، کمانچه علی اکبر شکارچی، بربط محمد فیروزی، تارباس فرخ مظهری...
یاران
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد، با صدای صدیق تعریف. سرپرست گروه جلال ذوالفنون، شعر از فریدون مشیری.
جان جهان
تصنیف فوق العاده جان جهان با صدای شجریان پدر، شعر از مولانا، آهنگ از پرویز مشکاتیان، اولین آهنگی که از شجریان توجه منو به خودش جلب کرد این کار بود. شاید مثلا شش هفت سالم بود. با اینکه دقیقا معنی شعر رو نمیفهمیدم، اما تقریبا همه ش رو حفظ بودم. دقیقا یادمه برداشت خودمو از مصرع "آه که تو دوش که را بوده ای؟" داشتم. فکر میکردم دوش کرا، یعنی کسی که کرایه میده دوشش رو، یه چیزی تو مایه های حمال یا باربر که بار رو میندازه روی دوشش و درواقع مثل تاکسی کرایه میگیره..
خانه ام آتش گرفته ست
با صدای شجریان، شعر از مهدی اخوان ثالث، آهنگ از شجریان. به همراه تار حسین علیزاده، کمانچه کیهان کلهر و تنبک همایون.
بابام رو تو ندیدی؟؟؟
یه کار واقعا خاطره ساااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز. بچه های زمان جنگ یادشونه و حتمن دانلود کنن... طرفای سال 66 و 67 این کار رو خیلی از تلویزیون پخش می کردن... سالها دنبال این کار میگشتم توی اینترنت. تمام شعرش رو تقریبا حفظ بودم... تا اینکه ظاهرا بهمن 90 شبکه 5 پخشش کرده... تصویر پسر بچه ای که ایستاده این کار رو میخوند دقیقا جلوی چشمامه... گنچشک ناز و زیبا، که می پری اون بالا، وقتی که پر کشیدی، بابام رو تو ندیدی؟؟؟
اندک اندک
یه کار خاطره ساز با صدای شهرام ناظری. از آهنگهایی که زمان جنگ و بعد از جنگ زیاد پخش می شد... شعر از مولانا...
منبع:www.nastooh.com
(۱۳۹۱/۱/۳ عصر ۰۶:۳۱)ژان والژان نوشته شده:سلام به دوستان
با توجه به محدوديت هاي جديد ايجاد شده در فضاي مجازي ميتوانيد فايل هاي خودتون رو در اين سايت آپلود كنيد البته فعلا خوب كار ميكنه.با كليك كردن روي گزينه ثبت نام مراحل رو طي فرمائيد ثبت نام 3 دقيقه بيشتر طول نميكشه.http://www.picofile.com/
با سلام خدمت شما
از پیشنهادتان برای آپلود در این سایت بسیار متشکرم حداقل از بعضی از سایت های آپلود بهتر است ولی یک مشکل دارد جدیدا بعضی از سایت ها مانند همین سایت به گونه ای لینک دانلود را قرار می دهند که به هیچ عنوان لینک نهایی رویت نشده و توسط نرم افزارهای دانلود کننده پشتیبانی نمی شوند بنابراین خود مرورگر باید فایل را دانلود کند و وای به حال فردی که اینترنت کم سرعت دارد و حجم فایل زیاد است آنوقت نتیجه مشخص است البته دوستان می توانند از این سایت استفاده کنند فقط ملاحظه حجم و سرعت را هم داشته باشند
به نظر می آید کافه کلاسیک احتیاج به چند سایت آپلود فایل دارد من اینها را معرفی می کنم ولی تاکنون استفاده نکردم اگر مشکلی بود اینجا قرار دهید که با هم حلشان کنیم
و در این لینک هم اطلاعات چند سایت آپلود قرار دارد
http://www.gooyait.com/1389/05/31/7-sites-for-upload-files-in-different-servers.html
با سلام
از اهالی کافه کلاسیک
اگر به نمایش های رادیویی علاقه دارید برای دیدن برنامه پخش نمایش های هر هفته به سایت شبکه نمایش سری بزنید
http://radionamayesh.ir/weeklyconductor.php
هر عکس، ارزشی بیشتر از هزار واژه دارد. هر عکس لحظهای و قابی از مکان را منجمد میکند و برای همیشه جاودانهاش میکند. اما همین عکسهای پرارزش، گاهی اوقات از گفتن همه حقیقت ناتوانند. داستانی که برایتان نقل میکنم، شاهدی بر این مدعاست:
۴۰ سال قبل دو دونده سیاهپوست آمریکا «تامی اسمیت» و«جان کارلوس»، در دوی دویست متر المپیک سال ۱۹۶۸ مکزیک برنده مدالهای طلا و برنز شدند. زمانی که آنها بر روی سکوی قهرمانی رفتند، به نشانه حمایت از جنبشهای اجتماعی سیاهپوستان، دستکش مشکی بر یکی از دستهای خود کردند و مشتهای خود را بالا گرفتند.
عکس این دو قهرمان که آنها را در حالی نشان میدهد که سرهایشان را پایین گرفتهاند و با جسارت دستهای خود را بالا بردهاند، یکی از مشهورترین عکسهای قرن بیستم محسوب میشود. اخراج این دو ورزشکار از تیم المپیک آمریکا، جار و جنجال زیادی در بازیهای المپیک به پا کرد.
اما چه بر سر ورزشکار برنده مدال نقره در این عکس آمد و اصلا دانشتن سرنوشت این مرد چه اهمیتی دارد؟!
ورزشکار برنده مدال نقره در این عکس یک استرالیایی به نام «پیتر نورمن» بود. نورمن اهل ملبورن بود و در یک خانواده نیکوکار بار آمده بود، او شاگرد قصابی بود که با یک جفت کفش ورزشی قرضی تمرینات ورزشی خود را شروع کرده بود.
با چنین پیشینهای، نورمن در آن لحظه به خصوص تصمیم گرفت که در اعتراض دو ورزشکار همرشته خود علیه نابرابری مشارکت کند.
در حالی که سه برنده مسابقات دوی دویست متر منتظر آمدن به روی سکو بودند، نورمن متوجه شد که دو ورزشکار سیاهپوست قصد چه کاری دارند. در حقیقت، این نورمن بود که یک مشکل کوچک این دو را در آن لحظه رفع کرد: جان کارلوس، فراموش کرده که دستکش سیاه را همراه خود بیاورد، به همین خاطر نورمن پیشنهاد کرد که اسمیت یکی از دستکشهای خودش را به دوستش بدهد و هر یک از آنها با استفاده از یک دستکش، اعتراض مسالمتآمیز خود را به صورت این سلام ویژه نشان بدهند. به علاوه نورمن نشان ویژه پروژه المپیک برای حقوق بشر را از اسمیت و کارلوس گرفت و با به تن کردن این نشان، به دو دونده دیگر پیوست.
اما عکسالعملی که مقامات استرالیایی در پاسخ به این کار نورمن نشان دادند، شدید و آنی بود. نورمن از تیم المپیک استرالیا اخراج شد و با وجود اینکه او در ردهبندی جهانی ورزشکاران دو میدانی، در مقام پنجم بود و برای شرکت در المپیک بعدی، انتخاب هم شده بود، به المپیک سال ۱۹۷۲ فرستاده نشد. در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ، استرالیا برای اولین بار هیچ دوندهای در رشتههای سرعت، شرکت نداد. بعد از این بیمهریها، نورمن بازنشسته شد و دیگر مقامی به دست نیاورد.
در طی سالهای بعدی، نورمن درگیر مشکلات زیادی شد: از همسرش جدا شد، بیمار شد، دچار افسردگی شد و به الکل و مسکنها پناه برد.
چیزی که به نورمن امیدواری میداد این بود که در المپیک سیدنی مثل بقیه ورزشکاران المپیکی استرالیا از او تجلیل شود. اما به هنگام برگزاری مسابقات در سال ۲۰۰۰ این امید نورمن هم نقش بر آب شد، چرا که او با اینکه یکی از بهترینهای دو میدانی استرالیا در تاریخ بود، تنها المپیکی استرالیا بود که به جایگاه ویژه تماشای مسابقات دعوت نشده بود.
اما ورزشکاران آمریکایی، با گذشت سالها نورمن را از یاد نبرده بودند. آنها بودند که به او اجازه دادند از لژ اختصاصی آنها، مسابقات را تماشا کند. ورزشکار مشهور دوی امریکا، اد موسس Ed Moses از او استقبال کرد و قهرمان آمریکایی دوی ۲۰۰ متر المپیک سیدنی -مایکل جانسون- او را در آغوش گرفت و او را قهرمان خطاب کرد.
در سال ۲۰۰۴، برادرزاده نورمن -مت نورمن- فیلم مستندی با عنوان درود Salute ساخت. در این فیلم مت نورمن، برای نخستین بار سه ورزشکار قهرمان دوی دویست متر المپیک مکزیک را در یک و در یک اتاق کنار هم آورد تا در مورد خاطرات آن روز به خصوص، صحبت کنند.
دو سال بعد، پیتر نورمن که تازه فیلم آماده شده را دیده بود، قصد داشت عازم یک تور عمومی در امریکا شود، اما متأسفانه درست در همین زمان دچار یک حمله قلبی شد و درگذشت. تامی اسمیت و جان کارلوس، بعد از شنیدن خبر، به ملبورن سفر کردند تا در مراسم تشییع جنازه دوستشان شرکت کنند و یاد او را گرامی بدارند.
کارلوس در مورد نورمن میگوید: «پیتر مجبور نبود که آن نشان ویژه را بپوشد، او آمریکایی نبود، او سیاهپوست نبود، او مجبور نبود که احساسی را که من داشتم، درک کند، اما او یک مرد بود.»
سال ۲۰۰۴، یک تندیس ۷ متری، برای قدردانی از کارلوس و اسمیت ساخته شد و در دانشگاه سن خوزه آمریکا، نصب شد. در این تندیس، اسمیت و کارلوس با مشتهای گرهشده درست شبیه حالتی که روی سکوی قهرمانی المپیک مکزیک داشتند، دیده میشوند. اما در این تندیس هم، نورمن فراموش شده است. در این تندیس، جای او روی سکوی قهرمانی خالی گذاشته است تا دانشجویان و توریستها با رفتن روی پله مقام دومی، بتوانند عکس یادگاری بگیرند.
در فیلم «درود» که اکنون در سراسر استرالیا نمایش داده میشود، جای خالی این ورزشکار در این تندیس هم نشان داده میشود.
سایت فیلم Salute
تریلر دیدنی فیلم Salute
منبع: بیبیسی
داستان لوگوهای شرکتهای معروف فیلمسازی هالیوود
کنجکاوی، چیز خوبی است. خیلی اوقات در پشت چیزهای روتینی که هر روز در زندگیمان میبینیم، داستانها، تاریخ و حتی اسرار جالبی نهفته شده است، اما از فرط تکرار، ما حتی در عصر گوگل، به خودمان زحمت جستجو نمیدهیم.
برای مثال ما بارها لوگوهای شرکتهای معروف فیلمسازی هالیوود را دیدهایم، اما به فکرمان هم نرسیده است که در مورد آنها جستجویی کنیم. پیش خودمان گفتهایم، اینها لوگو هستند دیگر! چه جایی برای کنجکاوی وجود دارد!
آیا تا به حال فکر کردهاید که: پسربچهای که در لوگوی دریمورکس دیده میشود، چه کسی است؟ اصلا او کاملا تخیلی است یا وجود خارجی هم دارد؟ کوهی که در لوگوی پارامونت دیده میشود، چه کوهی است؟ زن مشعل به دست لوگوی شرکت کلمبیا چه کسی است؟
لوگوی دریم ورکس: پسربچهای که روی هلال ماه، رؤیا به قلاب میگیرد
در سال ۱۹۹۴، سه نفر دریمورکس را بنیان نهادند. این سه نفر اینها بودند: استیون اسپیلبرگ (کارگردان معروف)، جفری کاتزنبرگ (رئیس استودیوی دیسنی) و دیوید گفن (تهیهکننده). اگر به لوگوی دریمورکس دقت کنید، میبینید که در زیر اسم شرکت، سه حرف SKG، نوشته شده است، SKG در واقع از کنار هم نهادن حرف اول نام خانوادگی بنیانگذاران دریمورکس ایجاد شده است.
وقتی قرار شد لوگوی دریمورکس طراحی شد، ایده اسپیلبرگ این بود که این لوگو یادآور دوران طلایی هالیوود باشد. لوگوی اولیه به وسیله کامپیوتر طراحی شد و مردی را نشان میداد که روی ماه ماهیگیری میکند. ولی شخصی به نام «دنیس مورن» که یک ناظر جلوههای ویژه بود و در بسیاری از فیلمها با اسپیلبرگ همکاری کرده بود، نظرش این بود که اگر لوگو با دست طراحی شود، چیز بهتری از آب درخواهد آمد. به همین خاطر مورن، از دوست هنرمندش، «رابرت هانت» خواست که کار طراحی لوگو را بپذیرد.
هانت قبول کرد، او لوگو را مجددا با دست کشید و در کنار لوگو، لوگوی دیگری را که همان لوگوی کنونی دریمورکس باشد را هم به اسپیلبرگ تحویل داد. اسپیلبرگ از لوگوی دوم خوشش آمد. هانت با کمک چند نفر دیگر لوگوی نهایی را تکمیل کردند و از ان زمان لوگوی معروف دریمورکس در آغاز همه فیلمهای این شرکت دیده میشود.
اما پسری که در لوگو دیده میشود، چه کسی است؟ او کسی نیست، جز ویلیام، پسر همین آقای هانت!
شیری که در تبلیغ مترو-گلدوین-مایر دیده میشود
این شیر ملقب به لئو است و نخستین بار «هووارد هایتز» در سال ۱۹۲۴ آن را کشید. جالب اینجاست که بدانید کلا ۵ شیر تا به حال در لوگوی این شرکت مورد استفاده قرار گرفتهاند. یکی از آنها نامی ندارد، نام ۴ تای دیگر اینهاست: اسلتس، جکی، تنر و لئو!
لوگوی فاکس قرن بیستم: نورافکنهایی که فونت لوگو را روشن میکنند:
این لوگو در سال ۱۹۳۳ به وسیله هنرمند به نام امیل کوسا طراحی شد.
لوگوی پارامونت: کوه باشکوه
در سال ۱۹۱۲، پارامونت به وسیله آدولف زوکر و دو برادر به نامهای دانیل و چارلز فرومن تأسیس شد. پارامونت باسابقهترین استودیوی فیلمسازی فعال محسوب میشود. کوه باشکوهی که در لوگوی این شرکت فیلمسازی دیده میشود، نخستین بار به وسیله شخصی به نام «هاکینسون» در جریان ملاقاتی که با زوکر داشت، طراحی شد. او کوه «بن لموند» را که در زادگاهش یوتا قرا داشت، مدل خود قرار داده بود. کوهی که ۲۹۶۰ متر ارتفاع دارد. در جریان این ملاقات، او طرح اولیهاش را یک دستمال سفره کشید.
اما کوهی که بعدا الهامبخش، طراحی لوگوی پارامونت شد، کوهی واقع در پرو به نام Artesonraju است. در این عکس میتوانید، کوه واقعی را ببینید. این کوه نزدیک به شش هزار متر ارتفاع دارد و نخستین بار شخصی در سال ۱۹۳۲ موفق به فتح آن شد.
لوگوی اولیه پارامونت ۲۴ ستاره داشت، که نشاندهنده تعداد بازیگرانی بود که با این شرکت قرارداد بسته بودند، لوگوی کنونی پارامونت ۲۲ ستاره دارد، به درستی مشخص نیست که چرا دو تا از ستارهها کم شدهاند!
برادران وارنر: سپر منقش به آرم WB
شرکت برادران وارنر به وسیله ۴ برادر یهودی مهاجر از لهستان، در سال ۱۹۱۴ تأسیس شد. طراحی کلی لوگوی این شرکت از زمان تأسیس تا به حال از لحاظ کلی، تغییر نکرده است و در همه لوگوها سپری دیده میشود که روی آن WB یعنی حروف اول وانر برادز، حک شده است. البته تغییرات جزئی لوگوی شرکت برادران وارنرز، به کرات اتفاق افتاده است.
شرکت فیلمسازی کلمبیا:بانوی مشعلدار
این شرکت در سال ۱۹۱۹ تأسیس شد. زنی که در لوگوی این شرکت دیده میشود، تجسمی از آمریکا است. به درستی مشخص نیست که زنی که مدل طراح لوگوی اولیه بوده، چه کسی بوده است، البته ادعاهای بسیاری در مورد این مدل ناشناس بوجود دارد. بت دیویس در اتوبیوگرافی خود، ادا کرده است که این زن، «کلودیا دل» بوده است. ولی مجله پیپل در مطلبی که در یکی از شمارههایش به چاپ رسید نام این زن را «آملیا بچلر» دانسته است. شیکاگو سان تریبون هم او را زن گمنامی به نام «جین بارتلومیو» میداند.
خوشبختانه لوگوی اولیه تغییر کرده است و بنابراین حالا دیگر این بحثها اصلا موردی ندارد. در سال ۱۹۹۳ به طراحی به نام Michael J. Deas مأموریت داده شد که لوگوی کلمبیا را به حالت کلاسیکش برگرداند.
با اینکه بسیاری تصور میکنند که «انت بنینگ»، مدل این طراحی نو است و شاید هم به خاطر شباهت چهره، حق داشته باشند، اما در حقیقت یک زن خانهدار اهل لوئیزیانا به نام «جنی جوزف»، مدل این طراح بوده است. البته طراح ترجیح داد که به جای اینکه کاملا صورت این خانم را مدل قرار بدهد، چهره زن مشعل به دست را به صورت ترکیبی و با استفاده از کامپیوتر، ایجاد کند.
منبع مترجم : سایت 1 پزشک
منبع اصلی :neatorama.com/2008/12/03/the-story-behind-hollywood-studio-logos
«چارلی چاپلین»، کمدین مشهور انگلیسی، یکی از پرحاشیهترین هنرمندان زمان خود بود، در این گزارش زندگی چاپلین در چهارچوب عکسهایی که کمتر دیده شده، روایت شده است.
«چارلی چاپلین»، کمدین انگلیسی، 16 آوریل 1889 در یکی از محلههای فقیرنشین لندن متولد شد، تنها یک سال داشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند، او در کنار مادرش که یک پانتومیم باز حرفهای بود بزرگ شد و از نوجوانی وارد عرصه سینما شد.
چارلی چاپلین در 9 یا ده سالگی
مادر او مشوق و راهنمای اصلی او در این زمینه بود ولی پدرش که یک الکلی بود کمتر با او در ارتباط بود و سرانجام زمانیکه چاپلین 12 ساله بود، درگذشت.
(هنا) مادر چارلی که براثر بیماری روانی درگذشت، مشوق و راهنمای اصلی چاپلین در سینما بود
خانواده چاپلین به ترتیب از بالا به پایین (هنا مادر، چارلز پدر، سیندنی برادر بزرگتر، ویلر، برادر کوچکتر)
چاپلین دو برادر به نامهای سیدنی و ویلر داشت که سیدنی بزرگتر و ویلر از او کوچکتر بود.
وی طی 65 سال حضور در سینما در عرصههای بازیگری، نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی فعال بود، او تا 88 سالگی، آخرین سال عمرش همچنان به فعالیت سینمایی خود ادامه داد و سرانجام سالگی به فعالیت خود ادامه داد و سرانجام 25 دسامبر سال 1977 درگذشت.
چاپلین در آخرین ماههای عمرش
«چارلی چاپلین» یکی از پرحاشیهترین بازیگران عصر خود بود که علیرغم موفقیت در حرفهاش در زندگیاش شخصیاش چندان موفق نبود.
*چهار ازدواج ناموفق و 11 بچه
_همسر اول: میلدرد هریس، دختر بچه 16 سالهای که ستاره سینما بود
میلدرد همسر اول چاپلین
این دو سال 1918 با یکدیگر ازدواج کردند و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر بود که تنها سه روز پس از تولد درگذشت و ازدواج چاپلین و میلدرد نیز کمی بعد به جدایی انجامید.
_همسر دوم: «لیتا گری»، نقش اول فیلم «جویندگان طلا»
لیتا، همسر دوم چاپلین
چاپلین و «لیتا» سال 1924 با هم ازدواج کردند، حاصل ازدواج این دو، 2 پسر بچه بود ولی ازدواج آنها از همان ابتدان پرحاشیه و ناموفق بود.
این دو تنها سه سال بعد، از هم جدا شدند، این ازدواج برای چاپلین به قدری با خاطرات بد همراه بود که او در سال 1964 در کتاب خود حاضر نشد چیزی از خاطرات این سه سال بنویسد.
درباره این ازدواج گفته میشود، این دو 22 آگوست 1927 در دادگاهی جنجالی از هم جدا شدند و چاپلین مجبور شد 600 هزار دلار از دارییهایش را به لیتا بپردازد.
در آنزمان این بزرگترین مبلغی بود که در طول تاریخ بشریت در یک طلاق پرداخت میشد.
_همسر سوم: «پائولت گدارد»، دختر بیخانمان فیلم «عصر جدید»
چاپلین و همسر سوم سر صحنه فیلم عصر جدید
چاپلین و همسر سومش پس از اکران فیلم عصر جدید در یک ضیافت ناهار در توکیو
«چاپلین» و «پائولت»، سال 1932 با هم ازدواج کردند، این ازدواج جنجالبرانگیزترین ازدواج چاپلین بود، چون همواره درباره اینکه این دو رسما ازدواج کرده باشند شبهاتی وجود داشت، آنچنانکه سند ازدواج آنها هیچگاه دیده نشد، آنها بدون آنکه فرزندی داشته باشند در سال 1942 از هم طلاق گرفتند.
چاپلین و همسر سومش
_همسر چهارم: «اونا اونیل»، دختر «یوجین اونیل»، نمایشنامهنویس مشهور آمریکا
چاپلین و همسر آخرش سال 1952 در کشتی ملکه الیزابت به همراه چهار فرزندشان
این ازدواج با 36 سال اختلاف سن، آخرین و موفقترین ازدواج «چاپلین» بود.
«چاپلین» که برای فیلم جدیدش در جستجوی یک بازیگر زن جوان بود، با اونا آشنا شد، گفته میشود که این ازدواج کمی بعد در تاریخ 16 ژوئن سال 1943 میلادی علیرغم مخالفتهای «چاپلین»، در حالیکه اونا 18 ساله بود و چاپلین 54 ساله، سرگرفت.
«چاپلین» که از اینکه بار دیگر به خاطر ازدواج با دختر بسیار جوانتر از خود سوژه رسانهها شود واهمه و شرم داشت، به اصرار و علاقه «اونا» و در نهایت علاقه خودش تن به این ازدواج داد.
چاپلین 12 سال قبل از مرگش در کنار همسر و دو دخترش ژرالدین و جین ایرلند سال 1965 میلادی
این ازدواج تا پایان عمر این دو به طول انجامید و حاصل آن 8 بچه است.
_عکسهای دیگری از حواشی زندگی «چاپلین»
چاپلین در کنار ماری پیکفورد، بازیگر، داگلاس فیربانکز، بازیگر و دیوید وارد گریفیث، یکی از بنیانگذاران سینما هالیوود سال 1919
این عکس روز افتتاح کمپانی فیلمسازی «یونایتد آرتیست» گرفته شده است. گردانندگان این کمپانی بیش از آنکه تجار و افراد ثروتمند باشند خود فیلمسازان بودند.
چاپلین و بانکز، صمیمیترین دوستش در تعطیلات هنگام اسکی
«چاپلین» در کنار «برنارد شاو»
چاپلین در کنار گاندی و همسرش لندن سال 1931
چاپلین در کنار چرچیل و خانوادهاش در منزل چرچیل
چاپلین در کنار انیشتین سال 1931
«آلبرت انیشتین» و «چاپلین» سال 1931 در مراسم افتتاحیه فیلم «روشناییهای شهر»، همدیگر را ملاقات کردند.
زمانیکه این دو برای ورود به مراسم از میان مردم عبور میکردند، با استقبال و شادی مردم روبرو شدند، چاپلین خطاب به انیشتین گفت: مردم به استقبال من میآیند چون همه آنها من را میفهمند ولی به استقبال تو میآیند چون هیچکدام تو را نمیفهمند.
چاپلین و آل جولسون، بازیگر، کمدین و خواننده جاز سال 1947 میلادی نیویورک
چاپلین و صوفیا لورن، سال 1966 در جشن تولد 77 سالگی چاپلین (10 سال پیش از مرگش)
چاپلین و صوفیا لورن یک سال بعد (سال 1967) در پشت صحنه فیلم کنتسی از هنگکنگ
چاپلین و مارلون براندو در پشت صحنه فیلم کنتسی از هنگکنگ، اولین و آخرین فیلم رنگی چاپلین 1967
چاپلین و دخترش ژزفین در پشت صحنه فیلم کنتسی از هنگکنگ سال 1967 میلادی
«چارلی چاپلین» میگوید: فیلمسازان باید به این بیندیشند که فیلمهایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش داده خواهد شد.
-----------------
منبع: فارس
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : تبلیغات خوب و مناسبی در جهان وجود داشته است که جهان را تغییر داده است. بسیاری از این تبلیغات و اگهی ها برندها، جامعه وحتی فرهنگ را تغییر دادهاست .
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب، برخی از این تبلیغات از جمله تبلیغ بنتون در مورد ایدز به شدت موفق و تثایر گذار بوده است.
در ذیل تصاویر 14 اگهی مشهور و تاثیرگذار می آید:
کشورت به تو نیاز دارد(1914)(عکس فرد نظامی متعلق به لورد کیتچنر است)/ پوستر استخدام در ارتش انگلیس در طول جنگ جهانی اول که موجب اغاز موجی از پوسترهای استخدام دیگر شد.
من شما را برای ارتش آمریکا می خواهم (1917)(این عکس مشهور متعلق به عمو سم است که در تاریخ آمریکا تا به امروز ماندگار شده است)/این پوستر هم از پوستر لورد کیتچنر الهام گرفته است.
خونسرد باش و ادامه بده (1939)/ این پوستر توسط دولت بریتانیا در هنگام حمله ی نازی ها به بریتانیا طراحی شد اما منتشر نشد. این پوستر سرانجام در زمان رکود اقتصادی سال 2008 پخش و مشهور شد.
یک الماس برای همیشه است(1947)/این اگهی، الهام بخش فیلم جیمز باند، شرلی بسی و کانی وست بوده است.
به خود فرصتی برای نوشیدن قهوه دهید(1952)
کوچک فکر کنید (1959) فولکس واگن آغاز گر تبلیغات مدرن بود. این تبیلغ تا امروز یکی از بهترین پوسترهای تبیلغاتی جهان شناخته می شود.
گل افتابگردان (1964)/اگهی های سیاسی زیادی پیش از این اگهی وجود داشت. اما تبلیغ گل افتابگردان "لیندن بینس جانسون" کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تاثیر این نوع تبلیغات را افزایش داد.
به صداها توجه کنید(1960) شکایت از این اگهی در دادگاه عالی امریکا که به "نیویورک تایمز در مقابل سالیوان" مشهور است، پس از چهار سال پایان یافت.
کارگران کار نمی کنند(1978) این اگهی منجر به پیروزی مارگارت تاچر در انتخابات شد.
دوستان اجازه نمی دهند که دوستان در حالی که مست هستند، رانندگی کنند(1983)/ پیش از این اگهی در امریکا مقبول بود که افراد مقداری مشروب بنوشند و سپس پشت رول بشینند..
جو کمل(1987)/ این آگهی منجر به آن شد که صنعت دخانیات مجبور به توافق تاریخی 1998 و ممنوعیت تبلیغات سیگار شد.
ویلی هورتون(1988)/این تبلیغ پس از تبلیغ گل افتابگردان منتشر شد و سرانجام منجر به پیروز جرج بوش پدر شد.
بنتون پیتا(1992)/مردم پیش از این اگهی از افرادی که مبتلا به ایدز بودند دوری می کردند.
متفاوت فکر کن(1997)/ کامپیوتر و اینترنت پیش از اینکه جهانی شود، مختص انسان های عجیب و غریب بوده است. به لطف اپل، اکنون ما به کامپیوتر به عنوان ابزاری که ما را خلاق تر می کند، نگاه می کنیم.
وقتی سریال های خنثی و فاقد جذابیت و خلاقیت امروزی را در تلویزیون می بینیم تازه پی به ارزش سریال هایی که او ساخته است می بریم ( ترش و شیرین , خانه به دوش , متهم گریخت و ... )
مصاحبه جالب کافه سینما با رضا عطاران به مناسبت اولین فیلم سینمایی که ساخته است : خوابم میاد
مخصوصا توجه شما را به جملات اول مصاحبه که خود عطاران گفته جلب می کنم.
تقلب
داستانی که همیشه در مدارس خواهد بود !
و کیست که نداند دانش آموزان همیشه یک قدم از آموزگار جلوتر خواهند بود ؟!
.
و اینهم مدار زندگی !
کسانی که در نوجوانی , کیت های الکترونیکی ساختن حتما متوجه میشن
با سلام
به نظر میرسد مدتی است که ماکروسافت به آرزوی خودش رسیده و بالاخره توانست یاهو را خریداری کند
اگر حقیقت داشته باشد خیلی حیف می شود که دو نفر با زحمت یک مجموعه ای را خلق کنند و بعد از اینکه شرکتی قوی خواست شرکت آنها را خریداری کند سهامداران اصلی یکی از آن دونفر را تنزل رتبه دهند چون مخالفت کرده و در نهایت به از مدتی رای به فروش بدهند
آیا این موضوع تایید می شود
با سلام
در یکی از سایت ها متاسفانه خبری درج شده بود با این عنوان که:
نادیا دلدار گلچین به کما رفت
امیدوارم هر چه زودتر سلامتیشان را بدست آورند
لطفا برای سلامتی همه مریض ها دعا کنید
با تشکر
(۱۳۹۱/۵/۱۹ عصر ۰۵:۲۲)زاپاتا در تاپیک دوبله و دوبلورها نوشته شده:...... كاش استاد داریوش ارجمند در اشاره اي حتي گذرا قدرشناسي خود را درباره منوچهر اسماعيلي ابراز مي كرد ......
چنین موضوعاتی در کشور ما عادی است، در ایران اتفاقاتی می افتد که در جاهای دیگر دنیا مرسوم نیست. در بهمن سال 1389 تمبری با کیفیت نامطلوب به نام "عید غدیر خم"، که نقاشی آن اثر استاد محمود فرشچیان می باشد، بدون ذکر نام این هنرمند در ایران چاپ شد. این نقاشی پیامبر را نشان می دهد که دست خود را بلند کرده و حضرت علی را جانشین خود معرفی می کند.
شرکت پست قبل از آن نیز در سال 1386 تابلو "مولانا" و در سال 1381 تابلو "عصر عاشورا" این هنرمند را بدون ذکر نام خالق آن بصورت تمبر چاپ کرد.
این نقاشی اسب حسین بن علی را در عصر عاشورا نشان می دهد که بدون سوار بسوی خیمه ها برمی گردد.
از تمام این تمبرها بدون حضور فرشچیان رونمایی شده است. تمبربازان خارجی علاقه زیادی به اینگونه تمبرهای ایرانی دارند. در بسیاری از کشورهای جهان خصوصا شوروی، لهستان و اسپانیا تابلوهای نقاشی هنرمندان همراه با نام و گاهی نیز با امضاء آنها بصورت تمبر چاپ می شود، موضوعی که در ایران مسئولین برای آن ارزشی قائل نیستند، در واقع نوعی بی احترامی به بوجود آورنده آن اثر می باشد.
این گونه مسائل در کشور ما خصوصا پس از انقلاب عادی شده است یا بهتر بگوئیم نهادینه شده است. وقتی مسئولین چندین بار نام یک هنرمند را براحتی در چاپ انتشارات خود فراموش می کنند، از یک بازیگر هم می توان انتظار داشت که از گوینده خود نامی بزبان نیاورد. همه می دانیم بی انضباطی از بالا به پایین تسری پیدا می کند.
مجموعه دار کافه
با سلام
یک نمونه همانطور که جناب دانتس فرمودند است یعنی عدم بردن نام یک فرد در اثری که او بوجود آورده است
وقتی هر فرد مبلغی را بابت کاری به دیگری می دهد خود را مالک تمام اعیار آن کار می داند چون ایده و اجرا و هزینه را یکی می بینیم.
تا زمانی که به کپی رایت اهمیت ندهیم همین آش و همین کاسه است و این نمی شود مگر تک تک ما بخواهیم
با تشکر
برنامه گردی
فرانک سیناترای قرن بیست و یکم
لاندو مورفی جونیور، برنده یک میلیون دلار فصل ششم، سپتامبر 2011 برنامه امریکاز گات تلنت، استعداد عجیبی در خواندن ترانه های جاز به سبک فرانک سیناترا دارد.
http://www.landaumurphyjr.com/
برنامه امریکاز گات تلنت از برنامه های شبکه ان بی سی است که هرساله در سراسر امریکا بدنبال استعدادهای خارق العاده میگردد. به گفته داوران مسابقه، فاکتور واو (منو متعجب کن و در عین حال سرگرمی برام بساز) مهمترین عامل پیشرفت شرکت کننده در این مسابقه است و در فصل ششم، لاندو مورفی جونیور، سیاهپوست فقیری که کارش شستن ماشینها بود؛ در هر مرحله این شگفتی رو در بیننده ایجاد کرد و بالاخره برنده نهائی مسابقه شد و زندگیش برای همیشه تغییر کرد.
هیچ نتی از ترانه های فرانک سیناترا و دین مارتین توسط این خواننده که هیچگاه آموزش موسیقی ندیده بود غلط ادا نشد. کافیه چشماتو ببندی و گوش کنی، انگار در یکی از کنسرتهای فرانک سیناترا نشستی.
در آدرسهای زیر، فایلهای flv اولین و آخرین اجرای این خواننده، به اشتراک گذاشته شده.
http://www.4shared.com/video/dStvMbG_/Landau_Eugene_Murphy_Jr_36__Am.html
http://www.4shared.com/video/rzu_3B6J/Landau_Eugene_Murphy_Jr_The_Fi.html
خبرآنلاین - اینگرید برگمن، گریس کلی، جنت لی و کیم نوواک از جمله بازیگران زنی هستند که در فیلمهای آلفرد هیچکاک بازی کردهاند. زنان در فیلمهای آلفرد هیچکاک نقش مهمی دارند. آنها به اندازه تعلیق جاری در کارهای هیچکاک و نوآوریهای بصری او اهمیت دارند. معروف است که هیچکاک در انتخاب بازیگران زن برای فیلمهایش به شدت وسواس داشته است.
پرده عریض سینما همواره یادآور خاطراتی روشن برای من است. بر روی آن فیلمهایی را دیدم که تلخی و شادی را به یک اندازه برایم به وجود آورد. فیلمهایی دیدم که ایثار و گذشت یک کودک را در عین نیاز فریاد میزد.
یا آن عروسک قرمزک را در خاطرم ثبت کردم که از همان ابتدا با حرکتهای دوست داشتنیاش محبوب قلوب شد. دزد عروسکهای شهر هم به یادم میآید؛ همان گنجوی بدجنسی که هنرمندی تمام عیار بازیگرش را به من نشان داد و از همان جا بود که اکبر عبدی به عنصری ویژه در پیوند من و سینمای ایران تبدیل شد.
آدمهای اجاره نشین مهرجویی هم به بخشی از خاطرات پررنگ من از سینمای کمدی بدل شدند. دعواها، قهر و آشتی، آن فضای دورهمی ناب و مرام و معرفت ایرانی از درون این اثر به اعماق وجودم نفوذ کرد تا هنوزهم بعد از گذشت دو و نیم دهه از تولیدش، آن را در لیست منتخبانم قرار دهم.
شاید تصور نمیشد سینمای افتخار آفرینی که عطر حضور مادر در زندگی را در لوای یک نماد ازایجاد همدلی میان آدمها نشان میداد و دغدغههای درونی یک روشنفکر را از طریق آشفتگی و پریشان احوالی حمید در فیلمهامون عرضه میکرد درعرض دو دهه با این بی مهریها روبرو شود.
اما حقیقت تلخ بی مهری آدمهایی که فرهنگ و هنر را از دریچه تنگ نگاه خود مینگرند کار را به جایی رساند که با گذشت چند ماه از سال 1391 تمام آن خاطرات روشن به صورت یک توده محو در ذهنم باقی ماند و این همه رفتارهای غیرفرهنگی ضد سینما که از بد حادثه از سوی نیروهای منتسب به جناح ارزشی صورت گرفت، فضایی یاس آور و دردناک را در وجودم شکل داد. متن حاضر تنها ادای دینی کوچک به سینمایی است که بخشی از مهم ترین خاطرات زندگی هر یک از ایرانیهای دوستدار فرهنگ و هنر را به ارمغان آورده است.
تماشای دزد عروسکها در سینما هجرت
نقطه آغازین پیوندم با سینما، تماشای دزد عروسکها در سینمای قدیمی شهر کرج (هجرت) بود. روز خاطره انگیزی بود و هنوز سکانس آواز گنجو به عنوان یک عنصر مشخص درهم پیوندی سینما و موسیقی و تاثیراتشان برخاطره سازی درذهنم جاندار است. نمونههایی چون گربه آوازه خوان و الو الو من جوجوام نیز به همین دلیل درحافظه سینمایی کودکان دیروز ماندگار شدهاند.
مادری برای تمام دورانها
اثر شاعرانه زنده یاد علی حاتمی، ترکیبی از همه موارد دوست داشتنی را در خود جای داده است. یک نمادسازی دقیق از جایگاه بنیانی مادر در مهرآفرینی و ایجاد جامعهای یکپارچه که در قالب مناسبات خواهران و برادران، قبل و بعد ازحضور مادر درخانه ملموس است. فیلم ازبازی درخشان محمدعلی کشاورز و حضور خاطره ساز اکبرعبدی و نیز دیالوگهای شاخصش بیشترین بهره را برد تا همچنان به عنوان فیلمی نمونهای در الگوی سینمای ملی مطرح باشد.
این زن سهم منه، حق منه، عشق منه
فیلم کالت هامون به چند دلیل درلیست خاطره سازها دارای ارج و منزلت بالایی است. فیلم مهرجویی توانست تا تصویری روشن از مشکلات فردی و اجتماعی یک روشنفکر متفاوت از دیگر افراد جامعه را که در یک جهان فکری دیگر سیر میکند به خوبی و در پس روایت تودرتوی فلسفی اش بازتاب دهد. خسرو شکیبایی با این فیلم به سوپر استار جاودانه سینمای ایران بدل شد و نوعی از بازی مولفانه را به عنوان یک سبک منحصر به خود عرضه کرد. در این شیوه اجرایی، روح نقش و جان گیری کاراکتر در مماس با نگاه بازیگرش قرار دارد و برداشت غریزی شکیبایی از فضاهای پیرامونی متاثر از حضور این کاراکتر در فیلم به اجرای یک شاه نقش منجر شد که مهم ترین کاراکتر سینمای پس از انقلاب به انتخاب منتقدان است.
ما دلشدگانیم
شاید سینمای ایران بی علی حاتمی چیزهایی را که الان دارد هم نداشت. شهرک سینمایی غزالی یادگار اوست و فیلمهای شاعرانه اش هنوز هم با دیالوگهای شعرگونه اش به یاد میآیند. دل شدگان حاتمی بی شک موسیقایی ترین اثر سینمای پس از انقلاب است که جهان بینی کارگردانش درک نشد و حرف مهم حسی آن در پس معارضه ایجاد شده با موسیقی جدی گرفته نشد. اکبر عبدی بازهم با هدایت درست علی حاتمی، نقش یک شاگرد آشپز علاقه مند به موسیقی را با مهارت ایفا کرد. نکته مهم فیلم نیز درهمین نقش آفرینی نهفته است، چرا که دقت نظر بالای عبدی در رعایت جزیی ترین نکات حسی یک تنبک نواز همچنان خیره کننده است.
حکایت تلخ مهاجران
آدم برفی شرحی از وضعیت انسانهای دل بریده از وطن است که شرایط سرزمین مادری را برنمیتابند و به قصد مهاجرت به آمریکا چند صباحی را درترکیه میگذرانند. زن پوشی اکبر عبدی و بازی درخشانش در دو فرآیند حسی مردانگی و زنانگی، بازیهای خوب داریوش ارجمند، پرویز پرستویی و زنده یاد مهدی فتحی، به همراه پایان مناسب آن که آدمها را به هویت گمگشته خود متوجه میسازد از وجوه اهمیت آدم برفی است.
و مدیری از راه میرسد
نوآوری همواره عنصری جذاب برای جلب نظر است و اگر آن را با چاشنی خلاقیت و کمی هم دوری از محافظه کاری و جسارت ترکیب کنیم میتوان به نتیجه کار امیدوار بود. ترکیب عناصری چون جذابیت، خلاقیت، نوآوری و جسارت به خلق ساعت خوش انجامید. مجموعهای آیتمی که اوایل دهه هفتاد پنجشنبهها به مدت 75 دقیقه از شبکه دو سیما پخش میشد و آیتمهای جذابی را به مخاطبان عرضه میکرد که شاید بسیاری از آنها خط شکن به حساب میآمدند. بینش درست در شوخی با آنونسهای تبلیغی فیلمهای سینمایی که مدیری آن را انجام داد، آیتم کارآگاه درک با قدرت خلاقه رضا شفیعی جم در تیپ سازی، گزارش ورزشی که با نکته بینیهای مدیری جذابیت داشت، آیتم خان دایی و سعید و همچنین آیتم جذاب مسابقه
هفته با اجرای شاخص و طنازانه مدیری که سعی در ارائه تیپی مشابه با زنده یاد منوچهر نوذری داشت بخشی از مهمترین خاطرات جاودانه زندگی هر ایرانی عاشق سینما و تلویزیون را شکل داد.
من حقیقت را پاره پاره برخاک دیدم
هنوزهم روز واقعه بهترین نمونه برای مصداق آوری از واقعه عاشورا در قاب سینماست. نمادپردازی منحصر به فرد و سناریوی درخشان بهرام بیضایی که روایت سوم شخص مفرد از حوادث کربلا را به مخاطبان عرضه کرد با آن دیالوگ گویی تلخ عبدالله نصرانی به یاد میآید. من حقیقت را بر زنجیر دیدم، من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدم، من حقیقت را بر سر نیزهها دیدم.
ارتباط صمیمانه با خدا
یکی از نکات مثبت لیلی با من است نوع ارتباط گیری صادق مشکینی با خداست. ارتباطی که بسیار ساده و بی پیرایه شکل میگیرد و از ریاکاری در آن خبری نیست. تمنیات ساده یک بنده از خالقش چنان در بازی درخشان پرویز پرستویی جای گرفت که هنوزهم با تماشای آن اثر از لحظههای گفتوگوی صادق با خدا لذت میبرم.
گریه و خنده سینمای کمدی
کمدی شاخص هنرپیشه با چنین جملهای بر تیتراژ آغازین جهت گیری مفهومی خود را برای بیننده مشخص میسازد و هنوز هم گریههای تلخ اکبر عبدی و فریاد ویران کننده اش در بزرگراه که از مصیبتهای زندگی اش میگوید قابی ماندگار در بازیگری سینمای ایران است.
رنگ روح زندگی سبز است، سبز و همیشه سبز
یادش به خیر، هر چهارشنبه در سالهای میانی دهه هفتاد صدای مسحور کننده شکیبایی بر تیتراژ آغازین خانه سبز، ما را به تماشای مجموعهای راغب میکرد که جنس اصیل یک زندگی ایرانی و مناسبات با هویت یک خانواده ایرانی را برایمان نمایش میداد. عاطفه گفتنهای بغض آلود رضا صباحی و ترکیب جادویی مناسبات آدمهای خانه سبز، پرسونایی از شکیبایی و دیگر بازیگران این مجموعه ارائه کرد که همچنان در قلب هر ایرانی نشستهاند.
بقیه مطلب رو توی این لینک دنبال کنید..
کسی سایتی می شناسد که فیلمهای دوبله قدیمی را برای دانلود گذاشته باشد؟
مدرسه مجید
http://isna.ir/fa/news/91070201000/%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DA%98%D9%8A-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D9%85%D8%AC%D9%8A%D8%AF
چهره متفاوت ابولفضل پور عرب در جمع هنرمندان
آنطور كه گفته ميشود، اين هنرمند به دليل سرطان وضعيت جسمانياش نامناسب است.
از ديدن اين هنرمند بزرگ توي اين وضعيت واقعا ناراحت شدم ، اميدوارم هر چه زودتر حالشون خوب بشه
ابوالفضل پور عرب متاسفانه مدتهاست اعتیاد به شیشه و هروئین دارند و صورت ایشون هم به خاطر مصرف مواد به این روز افتاده و مدتی هم در کمپ ان ای برای ترک خوابیده بودند.اما خدا کنه که سرطان نداشته باشند.
این هم یک هشدار تکان دهنده از محمد اصفهانی که
متاسفانه جدی گرفته نمی شود
موسیقی متن این فیلم به همراه اجرای بسیار زیبای
Florence and The Machine
واقعا دیدنی و شنیدنی است.
با درود به همه بچه های کافه کلاسیک
امپراطوری روم در اوج قدرت ، وسعتش از صحراهای آفریقا تا مرزهای انگلستان شمالی امتداد داشت . بیش از ربع قرن جمعیت جهان تحت فرمانروایی سزارها زندگی می کردند و مردند . در زمستان سال 180 پس از میلاد مسیح لشگر کشی دوازده ساله امپراطور " مارکوس اولیوس " بر علیه قبایل وحشی در آلمان رو به پایان گذاشته بود . فقط یک دژ نهایی در مسیر پیروزی رومیها و نوید صلح در سراسر امپراطوری باقی مانده است .
ارتش روم به رهبری ژنرال ماکسیموس بر آخرین گروه بربرها غلبه می کند و روم را نجات می دهد. امپراتور مارکوس اورلیوس در بستر مرگ بدون توجه به پسر مکارش کومودوس از ماکسیموس می خواهد تا زمام امور را بدست گیرد و یک جمهوری مستقل پدید آورد کومودوس پدر را به قتل می رساند و دستور اعدام ماکسیموس و خانواده او را در اسپانیا صادر می کند. ماکسیموس از مرگ می گریزد اما قادر به نجات خانواده اش نمیشود. یک تاجر برده او را اسیر میکند و به پراکسیمو می فروشد که کارش تعلیم گلادیاتور است بدین ترتیب ماکسیموس راز و رمز گلادیاتوری را می آموزد و لیاقت خود را ثابت میکند.
از طرفی کومودوس پس از چند سال نبردهای گلادیاتوری را احیا میکند تا شاید محبوبیتی میان مردم کسب کند بی توجهی کومودوس به امور مملکتی خشم سناتور گراکوس را بر می انگیزد و طبیعت خون خواه امپراتور خواهرش لوسیلا را نیز سخت آشفته میکند زیرا قرار است لوسیوس پسر لوسیلا پس از کومودوس به امپراتوری برسد.
ماکسیموس و سایر گلادیاتورها نبردهای موفقی را در روم انجام میدهند کومودوس از اینکه او را زنده میابد بسیار خشمگین میشود اما هراس از نفرت برانگیختن مردم او را از صدور فرمان قتل ماکسیموس باز می دارد لوسیلا و گراکوس پنهانی با ماکسیموس قرارهایی برای رهبری ارتش و برپایی جمهوری می گذارند، اما کومودوس به نقشه پی می برد در نتیجه تمامی گلادیاتورها را به قتل می رساند و گراکوس را بازداشت میکند.تصمیم می گیرد تا در ملا عام با ماکسیموس بجنگد ماکسیموس او را به شدت زخمی می کند کومودوس پیش از مرگ قدرت را به گراکوس تفویض و چند گلادیاتور باقیمانده را آزاد میکند و پس از مرگ به اجدادش ملحق میشود.
تمامی قطعههای موسیقی این فیلم حماسی ریدلی اسکات را هانس زیمر ساخته است. ساند ترک 17 قطعه ای فیلم هم فقط یک ترانه گوش نواز پایانی دارد که روی صحنه قدم زدن ماکسیموس (راسل کرو) در گندمزار قرار گرفته است؛ ترانه «حالا ما آزادیم» با صدای لیزا جرارد (Lisa Gerrard). زیمر برای موسیقی این فیلم، قطعههایی پرحجم و حماسی و در عین حال با بار عاطفی بالا ساخته تا بتواند تمامی حالات روحی شخصیت گلادیاتوری زخم خورده را به تماشاگر انتقال بدهد. ساند ترک فیلم برنده جایزه گلدن گلوب شد و نامزد جایزه اسکار هم بود.
ترانه اصلی این فیلم را که یکی از شاهکارهای سینماست با اجرای لیزا جرالد از لینک زیر دانلود کنید
http://s3.picofile.com/file/7527955050/Hans_Zimmer_Lisa_Gerrard_Gladiator.flv.html
با درود به همه بچه های کافه کلاسیک
دخترنوجوانی به اسم ایزابلا " بلا" سوان تصمیم میگیرد از خانه مادرش در آریزونا به شهر کوچک فورکس (Forks) نقل مکان کند و در کنار پدرش چارلی زندگی کند. در مدرسه بلا با همکلاسی مرموزش (ادوارد کالن) آشنا میشود. ادوارد در اصل خون آشام ۱۰۹ سالهای است که در ظاهر نوجوان ۱۷ سالهای به نظر میآید.البته ادوارد و خانواده اش فقط از خون حیوانات می آشامند. هر چند در ابتدا ادوارد سعی میکرده از این عشق دوری کند ولی با این حال آن دو دل به یکدیگر میبازند. بلا ادوارد را خاطرجمع میسازد که مشکلی با خون آشام بودن او و خانواده اش ندارد. وقتیکه سه خونآشام مسافر جیمز، لورن و ویکتوریا به شهر فورکس گذر میکنند، زندگی بلا دستخوش خطر از جانب آنها میشود. خانواده ادوارد، یعنی آلیس، کارلایل، اِسم، جاسپر، اِمت، و روزالی به او کمک میکنند که از دست خون آشامها فرار کند و زندگی خود را به خطر میاندازند تا او را حفظ کنند.
این فیلم براساس اولین رمان خون آشامی از مجموعه محبوب و پرفروش گرگ و میش، نوشتهٔ استفانی مایراست. فیلمنامهٔ این فیلم را که ملیسا روزنبرگ تهیه کرده، در شش ماه نوشته شده است و فیلمبرداری آن از فوریه ۲۰۰۸ آغاز شد و تا مه همان سال ادامه داشت.
تصاویری از مجموعه گرگ و میش
موسیقی قسمت اول را از لینک زیر دانلود کنید
http://s1.picofile.com/file/7530542147/Meet_Me_On_The_Equinox_w_film_footage_.flv.html
به بهانه پخش برنامه مبصر پنج ساله از شبکه آموزش
http://www.khabaronline.ir/detail/213546/
مبصر چهارساله ی کلاس
به من بگو بدونم
هر آدمی تودستاش
چند تا دونه انگشت داره؟
آقا اجازه هولم نکن
دست و پاهام رو گم نکن
آقا اجازه الان می گم
زود تند سریع جواب می دم
هر آدمی تو دست هاش
یازده تا انگشت داره !
آخه چطور یک همچین چیزی ممکنه مبصر چهارساله ی کلاس من؟
آقا اجازه هولم نکن
دست و پاهامو گم نکن
ده و نه و هشت و هفت و شیش
با پنج تا میشه یازده تا
ده و نه و هشت و هفت و شیش
با پنج تا میشه یازده تا آقا
تمبر اختصاصی بازیگر سرشناس عزت اله انتظامی بصورت اختصاصی و در دو قطع تحت عنوان "آقای بازیگر" تابستان سال گذشته به همت دنیای تمبر، بنیاد رودکی و مرکز موسیقی بتهوون چاپ شد. رونمایی از این تمبر در هشتاد و هفتمین سالروز تولد این بازیگر در تالار وحدت برگزار شد. تمبر مذکور در دو شکل بصورت تکی و بلوکی به گنجینه تمبر موزه آستان قدس رضوی اهدا شد. قبلا اعلام شده بود که نمونه ای از این تمبرها به قسمت تمبر سازمان ملل متحد و نیز سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) نیز اهدا خواهد شد.
پس از پی گیریهای زیاد و یک سال پس از انتشار، این تمبر دو ماه پیش وارد پستخانه شهر ما شد که این هفته شروع به توزیع آن کردند. در سال های اخیر موسسات و شرکت های خصوصی تمبر هایی را به مناسبتهای مختلف تحت عنوان تمبر اختصاصی به چاپ می رسانند. ابعاد اینگونه تمبرها بزرگتر از تمبرهای جاری و یادبود بوده و چون از طریق پست چاپ نمی شوند نحوه توزیع آنها مشخص نیست. به همین دلیل تمبر مذکور ظرف یک سال بیش از 500 درصد افزایش قیمت داشته است.
مجموعه دار کافه
مرغ سحر بطریق آکاپلا اجرا شد. آکاپلا نوعی اجراست که برای ایجاد موسیقی از هیچ وسیله ای استفاده نمیشه مگه صدای خواننده. درسته این تکنیک در کشورهای دیگه خیلی وقته رواج داره ولی این اولین باره که این تکنیک در مورد یه ترانه ایرانی انجام میشه.
http://en.wikipedia.org/wiki/A_cappella
ترانه مرغ سحر با اجرای عماد عامری تقدیم شده به استاد شجریان
http://www.4shared.com/video/QvMzhm0x/____.html
در سایت ویکی، اجرای آکاپلا در بین مسلمانان رو تواشیح معنی کرده.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
فرارو- سارا کانر، مگ آلتمن، اوا خاچادوریان در صدر بهترین مادران تاریخ سینما قرار گرفتند.
به گزارش سرویس هنری فرارو، روزنامه تلگراف در گزارشی به معرفی بهترین مادران تاریخ سینما پرداخته است. در زیر 11 نفر نخست این فهرست را مشاهده می کنید.
11. پگ باگز در فیلم ادوارد دستقیچی (1990)
دایان ویست در این نقش به خوبی لطافت توام با زمختی غریزهی مادرانه را به تصویر کشیده است. زنی که قهرمان برتون را به خانهی حومهی شهری خود راه میدهد.
در تاریخ سینما نقشها و فیلمهای افسانهای زیادی وجود دارند. آثاری که به دلایل مختلف جای خود را در ذهن بخش عظیمی از علاقهمندان سینما تثبیت کردند. دانستن این که برخی از این نقشهای به یاد ماندنی در ابتدا به چه کسانی پیشنهاد شده بود، میتواند جالب باشد.
1) ویل اسمیت (نئو در فیلم ماتریکس)
ویل اسمیت سابقه بازی در چند تا از پولسازترین فیلمهای دو دهه اخیر را در کارنامه دارد. فیلمهایی از جمله روز استقلال و سهگانه مردان سیاهپوش. اما او میتوانست یک فیلم بسیار مطرح دیگر را در کارنامه داشته باشد. نقش نئو در فیلم ماتریکس ابتدا به او پیشنهاد شده بود. اما اسمیت این پیشنهاد را رد کرد تا در ساخت فیلم دیگری مشارکت کند. فیلمی که به یکی از بزرگترین ناکامیهای اسمیت بدل شد: «غرب وحشی وحشی». نقش تاریخساز فیلم ماتریکس سرانجام توسط کیانو ریوز ایفا شد.
2) مت دیمن (آواتار و شوالیه تاریکی)
دیمن از جمله بازیگرانی است که قابلیت ایفای نقش در قالبهایی کاملاً متفاوت را دارد. از نجات سرباز رایان گرفته تا سری فیلمهای بورن. اما او به علت بدشانسی فرصت حضور در دو تا از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما را از دست داد: نقش اصلی فیلم آواتار را به خاطر همزمانی با ساخت فیلم اولتیماتوم بورن و نقش هاروی دنت در فیلم شوالیه تاریکی را به خاطر تداخل با ساخت فیلم شکستناپذیر (کلینت ایستوود).
3) جک نیکلسون (مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده)
یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ، یکی از بزرگترین نقشهای تاریخ سینما را از دست داد تا یک بازیگر افسانهای دیگر با آن نقش میخ خودش را بر تاریخ سینما بکوبد! بله! جک نیکلسون، و نه آل پاچینو، اولین گزینه بازی در نقش مایکل کورلئونه بود. اما نیکلسون این پیشنهاد را رد کرد. خود نیکلسون در این باره میگوید: «میدانستم که پدرخوانده به یک فیلم بزرگ تبدیل خواهد شد. اما در آن زمان عقیده داشتم نقشهایی که برای سرخپوستها نوشته میشود را باید سرخپوستها بازی کنند و نقش آدمهای ایتالیایی را بازیگران ایتالیایی».
4) کوین کاستنر (اندی در فیلم رهایی از شاوشنک)
در دهه هشتاد و اوایل دهه 90، کوین کاستنر یکی از بزرگترین بازیگران روی کره زمین بود. کسی که موفقیت تجاری آثارش با درو کردن جوایز اسکار توسط فیلم با گرگها میرقصد تکمیل شد. متأسفانه، دوران افول این ستاره زمانی فرا رسید که به جای قبول کردن نقش اندی در فیلم رهایی از شاوشنک، ترجیح داد در فیلم دنیای آب مشارکت کند.
5) آل پاچینو (کلی فیلم مطرح!)
آل پاچینو به اندازه کافی نقش بزرگ در کارنامهاش دارد. نقشهایی که هر کدامشان میتوانند برای کارنامه یک بازیگر کافی باشند. اما این کارنامه میتوانست به طرز حیرتانگیزی پربارتر و متنوعتر باشد. این، بخشی از فهرست نقشهایی است که آل پاچینو در طول چند دهه فعالیتش رد کرده است: نقش تد کریمر در فیلم کریمر علیه کریمر، نقش آقای کوویچ در فیلم متولد چهارم ژوئیه، نقش هان سولو در فیلم جنگ ستارگان، نقش کلنل کورتز در فیلم اینک آخرالزمان، نقش اصلی فیلم برخورد نزدیک از نوع سوم و...!
-----------
منبع: ایسنا
به گزارش "بوشهرنیوز" به نقل از شبکه ایران، در اینجا به باز نشر نمونه هایی از تفریحات تهرانی ها در 100 سال پیش که در سایت های مختلف به آن پرداخته شده می پردازیم:
خربازی یا خرسواری
یکی از سرگرمیهای مردم تهران قدیم، خربازی (خرسواری، یابوسواری) بود که جوانان شیفتهاش بودند. این بازی و تفریح منحصرا مخصوص داشمشدیهای خوشپوش بود که در مکانهایی چون خیابان علاءالدوله (فردوسی)، دولاب (قریهای در شرق تهران) دوشانتپه (خیابان ژاله) و مزرعه امینالملک (حوالی راهآهن) به تفریح و مسابقه میپرداختند و تعداد زیادی از مردم ساعتها محو تماشای خرسواری میشدند. این چهارپایان فقط جهت سواری تربیت شده که همه آنها از میان اصیلترین و تیزفهمترین خرها و یابوها بودند. همه چهارپایان چه کوچک و چه بزرگ برای مسابقه و تفریح به پالانهایی ظریف از جنس مخمل با افسارهایی مزین به نقره، گلمیخ نقره و با زنگولههای فراوان آرایش شده بودند. همچنین دست، پا و دم آنها را حنا میبستند و سمهایشان را به رنگ سیاه درمیآوردند و از پیشانیبند و مگسپران (رشته چرمی که برای رفع مگس جلو صورت چهارپایان آویخته) برای زینتبخشیدن به این حیوانات استفاده میکردند. خر و یابوسواران نیز موقع سواری با بهترین لباسها در میان مردم ظاهر میشدند. با لبادههای بلند از ماهوت مخمل و رداهای رالی، کپنکهای نمدی، شال ابریشمی و گیوههای آجیره در برابر چشمان صدها تماشاچی در عصرها و روزهای تعطیل از حاشیه خیابان و مکانهای مذکور بالا و پایین میرفتند. ازجمله خرسواران و یابوسواران معروف آن ایام، اکبر خرسوار، داش غلام قداره، یداللهخان ایلچی، لوطی ابراهیم سنگلجی و آقابالاخان ارباب بودند که معمولا هریک از آنها مهتری مخصوص و طویلهای سرخانه داشتند و خر و یابوی خود را مثل بچههایشان بزرگ میکردند و جزو خانوادهشان به حساب میآوردند.
الک دولکبازی
از دیگر تفریحات دارالخلافهنشینان در دوران قاجار، الکدولکبازی بود که کودکان و حتی بزرگسالان به آن علاقه بسیاری داشتند. الکدولکبازی به این صورت اجرا میشد که با قرعه انداختن، شخصی چوب ضخیم و کلفتی را به دست میگرفت و چوب کوتاه را روی دو آجر یا دو سنگ قرار میداد و به وسیله چوب کلفت، با ضربه شدیدی چوب کوچک را به فضا پرتاب کرده و سایر بازیکنان که با فاصله کنار هم قرار داشتند، اگر چوب کوتاه را میگرفتند، برنده شده و جای بازیکن نخست را میگرفتند و این دور و تسلسل همچنان ادامه داشت. الکدولک بازی در تهران قدیم آنقدر رواج پیدا کرد که در هر کوچه و محلهای عدهای از جوانان بیکار به این بازی مشغول بودند تا اینکه منظمالسلطنه وزیر نظمیه مظفرالدینشاه این بازی را در تهران ممنوع کرد و دستور داد هرکسی که دست از این بازی برندارد به معدن زغالسنگ اطراف تهران فرستاده شود چراکه وی معتقد بود بازی الکدولک، اسباب فساد شده و اگر متوقف شود افراد بیکار به دنبال شغل میروند. با این حال بعد از دو ماه این قانون به فراموشی سپرده شد و دوباره تهرانیان مشغول الکدولکبازی شدند.
مسالهگویی و معرکهگیری
معرکهگیری و مسالهگویی یکی دیگر از تفریحات مردم تهران قدیم بود. عدهای از افراد که تخصصهایی در زمینههای مختلف نقالی و هنرهای نمایشی داشتند در کنار اماکن زیارتی، مساجد و امامزادهها بساط معرکهگیری بهپا میکردند. مسالهگوها غالبا دو نفر بودند که مردم آنها را به نام مرشد و بچهمرشد میشناختند. پس از حلقهزدن تماشاچیان دور این دو نفر، مرشد یک مساله فقهی را مطرح میکرد و از بچهمرشد (وردست) میخواست تا به آن مساله جواب دهد. در این برنامه آنچه مهم بهحساب میآمد دانش معرکهگیر بود که باید مطابق سلیقههای مختلف و متنوع و باتوجه به تناسب جو سوال مطرح کند. خارج از مسایل فقهی نیز، مرشدان و بچهمرشدان در قالب منتقدان اجتماعی پارهای از دردهایی را که بر سر دل مردم سنگینی میکرد بازگو میکردند. این مسالهگویان معمولا تا زمانی که از مردم پول نمیگرفتند معرکه را به راه نمیانداختند. گاهی هم برای آنکه بیشتر پول جمع کنند حرفهای خود را در جای حساس قطع میکردند و الباقی را به روز دیگر حواله میدادند تا خلایق را تشنهتر و مشتاقتر کنند. معرکهگیری از دو ساعت مانده به طلوع آفتاب شروع میشد و با دست به دست شدن و تعویض معرکهگیر و مسالهگو و مطالب مورد بحث تا غروب ادامه پیدا میکرد. در میان مرشدان که در تهران قدیم فعالیت داشتند مرشد مرحب شهرت بیشتری داشت و جزو معدود مسالهگویانی بود که نامش به روزگار ما رسیده است. مسالهگویی تقریبا تا 20 سال گذشته بهطور پراکنده و در قسمتهایی از جنوب شهر و حاشیه تهران همچنان پابرجا بود.
پرده قیامت
تماشای پرده قیامت از دیگر سرگرمیهای تهرانیهای آن روزگار به حساب میآمد. پرده قیامت، پرده نقاشیشده بزرگی بود که در مکانهای مخصوصی قرار میدادند. در این پرده اوضاع و خصوصیات دوزخ به زعم نقاش مجسم شده بود. پرده قیامت شامل تصویر جهنم با شعلههای آتش کشیده شده که از کنار آن چند مار و عقرب و اژدها دیده میشد که گناهکاران و دوزخیان بهوسیله لهیب آتش، گرفتار این جانوران شده بودند. متصدی پرده قیامت با چوبی بلند و صدایی گرفته یکایک خصوصیات موارد به نقش درآمده را برای تماشاچیان توضیح میداد و آنها را از روز قیامت و جهنم آگاه میکرد.
نمایش لوطی عنتری
در روزهای تعطیل، تهرانیان برای پرکردن اوقات فراغت عازم باغها و گردشگاههای تهران مانند دوشانتپه، عشرتآباد، پسقلعه، چشمهعلی و... میشدند و بیشتر وقت خود را در این باغها صرف تماشای عملیات لوطی عنتری میکردند؛ لوطی عنتری با میمونهای تربیتشده که به رقص و کارهای شگفتآوری دست میزد و با ساز و دهل مردم را به دور خود جمع میکرد. گاهی لوطیها به جای عنتر یا میمون از خرسهای کوچک دستآموز برای سرگرمی مردم استفاده میکردند. در این میان مارگیرها جای خاصی داشتند. مارگیری، معرکهای بود که مردی با دو جعبه چوبی که داخل یکی از آنها موش صحرایی و در جعبه دیگر مار بود به میان مردم آمده و موش و مار را به جنگ هم میانداخت یا اینکه خودشان با مارها بازی میکردند. مثلا سر مار را در دهان خود فرو میکردند یا مار را دور گردنشان میپیچیدند. لوطی عنتریها فقط مختص باغها و گردشگاهها نبودند بلکه بهطور سیار همهروزه نمایش میدادند و در کوچه و برزنها با نواختن ضرب، اهل محل را خبر میکردند.
شعبدهبازی
از دیگر سرگرمیهای پایتختنشینان، دیدن شعبدهبازی و کارهای محیرالعقول در آن دوران بود. مانند کبوتر درآوردن از زیر کلاه، تخممرغ در کلاه شکستن و نیمروی داغ درآوردن، پنبه در دهان فرو کردن و 200 متر نخ از دهان بیرون آوردن، دستمال سفید در دهان کردن و دستمال الوان درآوردن و چشمبندیهایی از این قبیل... در این حقهبازیها و چشمبندیها، کسی از تماشاچیان نمیتوانست از غیرحقیقیبودنشان ایراد بگیرد ولی گاهی اتفاق میافتاد که شعبدهباز سوتی میداد و تماشاچیها مچش را میگرفتند و وی را کنف میکردند و حقهباز برای آنکه بیش از این مورد تمسخر قرار نگیرد به تماشاچیها میگفت اگر دروغ میگویم خودت میتوانی امتحانش کنی و با گفتن این جمله، کمکم شعبدهباز بساطش را جمع میکرد و ناپدید میشد.
بندبازی و آکروباتی
بندبازی و اجرای عملیات آکروباتی از جدیدترین تفریحات و سرگرمیهای تهراننشینها در ایام گذشته بود که به دو صورت اجرا میشد. یکی از آنها شامل دستههای کوچک و محدودی بود که در معابر عمومی به ارایه هنر خود میپرداختند و مردم را سرگرم میکردند. گروه دیگر در مکانهای خاصی به انجام عملیات بندبازی و آکروباتی میپرداختند که برای مشاهده هنرنمایی آنان، مردم باید بلیت تهیه میکردند. هر گروه بندباز مرکب از یک شخص قویهیکل و تنومند، یک پسربچه چابک و یک نوجوان بود. نمایشهای این گروهها اشکال مختلفی داشتند، اما عموما حرکات گروهها شامل اعمالی از قبیل بالانسزدنهای پیدرپی پسربچه، حرکت با یکدست در حال بالانسزدن، دورخیز از یک نقطه و بالانسزدن بر روی شانههای مرد تنومند و... گاهی نیز پسربچه بر بالای یک چوب که بهطور عمودی روی کمربند شخص تنومند قرار داشت به انجام حرکات ماهرانه و محیرالعقولی میپرداخت. همچنین در مواردی تهرانیان برای تامین سرگرمی اهالی خانه، این گروهها را به منازل خود دعوت میکردند و حتی پای این هنرمندان به مجالس عروسی هم کشیده میشد و خانواده عروس و داماد با استفاده از این هنر و مهارت بندبازها موجبات سرگرمی میهمانهایشان را فراهم میکردند.
خیمهشببازی
خیمهشببازی یا تئاتر عروسکی یکی دیگر از تفریحات مدرنی بود که در دوره قاجاریه در تهران رواج یافت و جزو سرگرمیهای موردعلاقه مردم شد. خیمهشببازی در اتاقکی پارچهای توسط شخصی بهنام خیمهگردان بهطوری که خودش دیده نشود، اجرا میشد. خیمهگردان با بند و نخهایی که عروسک را به آن آویزان میکرد به همراه یک داستان، عروسکها را به حرف، سخن، آواز و صدا، وامیداشت. پهلوان کچل از معروفترین نمایشنامههایی بود که بهصورت خیمهشببازی اجرا میشد. داستان آن بهاینگونه بود که پهلوان کچل عاشق دختری بهنام گلرخ بود و پدرش رضایت به وصلت نمیداد تا سرانجام سیاه معرکه پادرمیانی میکرد و به پهلوان کچل ندا میدادند که باید سبیل پدر گلرخ را با پول و پیشکش چرب کند تا اینکه سرانجام پهلوان قصه، گلرخ را از آن خود کند و نمایش با جشن و سرور به پایان رسد. نمایش عروسکی یا همان خیمهشببازی بعدها نتوانست به تکامل برسد و در همان شکل عوامانه خود باقی ماند.
روزانه به میزان زیادی با پول در ارتباط هستیم و از آن استفاده می کنیم و نبود آن به معنی این است که هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. پول بسته به مبلغ درج شده بر رویش دارای ارزش های متفاوت است. در بسیاری از نقاط دنیا این قوانین ثابت هستند ولی بازهم مناطقی وجود دارند که از این قوانین پیروی نمی کنند و واحد پول های عجیبی دارند.
پول های سنگی
بدون شک پول های جزایر سلیمان عجیب ترین پول دنیا و همچنین سنگین ترین و بزرگترین آن ها نیز هست. این پول به صورت سنگ های بسیار بزرگی است که در میان آن سوراخی وجود دارد. ارزش این پول ها به اندازه های آن است اما به تعبیری دیگر می توان تعداد افرادی که جانشان را به خاطر آن از دست داده اند را نیز به عنوان ارزش پول نام برد. این سنگ ها از دریا استخراج می شوند و در طی درست شدن و همچنین رسیدن آن به جزیره تعدادی آدم کشته می شوند.
پول با آب مقدس
مردم جزیره پالائو پول هایی به ظاهر معمولی دارند. این پول ها که اکثرا به شکل سکه هستند دارای نقشی از حضرت مریم و همچنین نوشته هایی از انجیل اند. البته مهمترین نکته در مورد این پول ها بخش شیشه ای کوچکی است که روی آن قرار دارد. بر روی تمام سکه های این جزیره این شیشه وجود دارد و داخل آن مقداری از آب مقدس قرار دارد.
سنجاب
در گذشته سنجاب یکی از وسیله ها تبادل کالا در روسیه بوده است. این مورد تنها در مورد پوست سنجاب نیست و تمام اعضای بدن آن به عنوان پول استفاده میشده است. مهمترین قسمت بدن سنجاب ها در آن زمان پنجه های آن بوده است که بیشترین ارزش را داشته اند. در آن زمان مردم روسیه فکر می کردند که این واحد پول از آن ها در مقابل طاعون محافظت می کند.
پول های فضایی
این واحد پول هیچگاه بر روی زمین مورد استفاده قرار نگرفته است و تنها دانشمندان آن ها را برای زمانی که می خواهند با موجودات فضایی معامله کنند ساخته اند. این پول ها دارای ترکیبات خاصی از آلیاژها هستند که ارزش های متفاوتی را به آن ها می دهد.
دلار دیزنی لند
سرزمین دیزنی در امریکا واحد پول جداگانه خود را دارد که باید آن را در ابتدای ورودی تهیه کنید. این پول ها بی شباهت با دلارهای آمریکا نیستند و تنها از شخصیت های کارتونی در آن استفاده شده است. این واحد پول اولین بار در سال 1987 آغاز به کار کرد.
تمبر سیز
این واحد پول در ویتنام رواج دارد و به نوعی نیست که بتوان با آن هر چه که دوست داشته باشید بخرید. این تمبرها تنها برای مصارف خاصی به مردم داده میشود و حتما باید همان چیزی که تعیین شده است با آن خریداری شود. شاید به نظر به مانند کوپن ها بماند اما سختگیری در مورد آن ها بسیار زیاد است و غالبا بی کیفیت ترین اجناس به آن ها تعلق می گیرد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
با سلام خدمت همه دوستان عزیز
یک کلیپ بسیار زیبا از انتقام گیری یک آهو برای بچه اش
بسیار کلیپ جالبی هست در حدود 6 مگابایت
منبع جام نیوز
شنل قرمزی قرن 21
زماني فرا مي رسد كه به عشق رسيده اي و زماني فرا مي رسد كه به وراي عشق ميرسي.
زماني فرا مي رسد كه پيوند مي يابي و از اين پيوند لذت مي بري
و زماني خواهد رسيد كه تنهايي و از زيبايي تنها بودن لذت مي بري .
آري هر چيز و هر زماني زيباست.
لحظه بیداری «انسانیت» در برزخ توحش
آلوارو مونرو, ماتادور معروف اسپانیایى از پای درآمد و گریه کرد. چون فهمید که حیوان نمیخواهد با او بجنگد.
به نگاه معصوم این حیوان نگاه کنید. او فهمید این حیوان با چشمان اشکبارش «صلح» را جستجو میکند.
گاهی شعور یک حیوان بیشتر از بعضی انسانهاست. ای کاش تمام کسانی که به جنگ دامن میزنند، به اندازه این گاو شعور داشتند.
صفر کشکولی رو که یادتونه.؟این هنرمند خوب کشورمون هنوز مستاجره؟!
آقاي كشكولي شغل اصلي شما چيست؟آيا اموراتتان از سينما ميگذرد؟ من بازنشسته شركت ملي گاز ، مربي اسبق تيم ملي ايران در رشته وزنهبرداري و پرورش اندام و در كار باشگاهداري هستم. تحصيلات؟ ديپلم فني هستم. چند ساله هستيد؟ تقريبا هفتاد ساله! متولد 1323 هستم. اهل كجاييد؟ آبادان آباداني بودن چه چيزهايي را به شما داده است؟ آبادانيها خونگرم و مهماننواز هستند، اگر در بحر بچههاي خوزستاني برويد عاشقشان خواهيد شد! درآمد متوسط ماهانه شما از بازيگري چقدر است؟ يك موقع هست كه بيكارم و يك زماني كار ميكنم، اگر كار باشد، جلسهاي 700 هزار تومان به ما ميدهند كه البته بعضي وقتها همين را هم نميدهند و بيشتر وقتها مجبور هستيم با همان حقوق بازنشستگي بسازيم. شما از جمله ورزشكاراني بوديد كه در دهه 40، از ورزش وارد سينما شديد، در ورزش چه مقامهايي را كسب كرديد؟ در سال 1341 مقام اول قهرماني آسيا را در كويت در رشته پرورش اندام كسب كردم و اولين كسي بودم كه مدال طلاي قد كوتاهها را گرفتم. در سال1343 براي بازيهاي آسيايي انتخاب شدم و در اين زمان بود كه توسط ساموئل خاچيكيان، كارگردان معروف وارد عالم سينما شدم. چطور با ساموئل خاچيكيان آشنا شديد؟ مسابقه زيبايي اندام بود، خاچيكيان هم آمده بود به تماشاي اين مسابقه، آنجا مرا ديد و از فيزيك و بدن خوشش آمد و دعوت به همكاري كرد و اين شد كه وارد سينما شدم. ساموئل خاچيكيان تنهايي آمد سالن مسابقه پرورش اندام؟ اين رسم بود كه كارگردانها اينطور بازيگران خاص نقشهاي خشن را انتخاب كنند؟ ببينيد در آن زمان، مديران تداركات ، نقشهاي فرعي و سياهي لشگرها را انتخاب ميكردند، حسن شريفي مدير تداركات سينما بود، خاچيكيان را آورد سالن هفتم تير كه محل مسابقات پرورش اندام بود. از ديگر ورزشكاراني كه همزمان با شما وارد سينما شدند، كسي يادتان هست؟ بله، عزيز اصلي كه آن زمان دروازه بان تيم ملي بود، توسط خاچيكيان به بازي در همين فيلم دعوت شد. آن موقعها هم همين فيزيك خاص و سر بي مو را داشتيد؟ بله، من 40 سال است همين طوريام! نام اولين فيلم شما چه بود؟ در فيلم «بيعشق هرگز»، كه اول راضي به بازي نميشدم و به خاچيكيان گفتم كه نميتوانم بازي كنم. چرا؟ يك جورايي خجالت ميكشيدم از سينما. اولين نقش شما چه بود؟ قاچاقچي؟ نه اولين فيلم را قاچاقچي نبودم! بعدا در فيلمها قاچاقچي شدم(خنده). اولين نقش من در مقابل رضا بيك ايمانوردي در فيلم بيعشق هرگز بود و نقشم هم اين بود كه در نقش يك بزن بهادر با چاقو به او حمله كنم. اين فيلم براي چه سالي است؟ سال 1343. در دهههاي سي و چهل، خيلي از كارگردانها و تهيهكنندهها، بازيگرها را از ميان ورزشكاران انتخاب ميكردند. قيافه خوب و زيبا و چشم رنگي كمتر ملاك بود، درست است؟ بله، آن زمان دنبال تيپ زيبا و خوشگل نميگشتند، دنبال تيپهاي خاصي بودند كه هم ورزشي وهم تيپ خشني داشته باشد. يعني آن زمان، ورزشكار بودن يكي از پيشفرضهاي بازيگر شدن بود؟ بله، چون اگر يك فرد ميتوانست ورزشكار بوده و مقامي داشته باشد بدنش نرمتر و راحتتر از يك فرد معمولي بود. اگر آن دوره را مرور كنيد، ميبينيد خيلي از ورزشكاران به سينما آمدند، مثلا رضا بيكايمانوردي قهرمان كشتيكچ بود، محمدعلي فردين نايبقهرمان كشتي جهان بود، حسين ملاقاسمي قهرمان دوم جهان بود، حبيبي قهرمان جهان بود، آقاي شاهرخي قهرمان فوتبال بود كه همه كموبيش از ورزش وارد كار سينما شدند. از كساني كه مثل شما پرورشاندام كار ميكردند، چه كساني وارد سينما شدند؟ شاخصترين آنها مرحوم ايلوش خوشابه، قهرمان زيبايياندام ايران بود. بعد از ورود به سينما باز هم ورزش و پرورشاندام را ادامه داديد؟ بله، من سه مدال طلاي آسيا دارم، مربي تيم ملي وزنهبرداري بودم و اولين مربي تيم پرورشاندام ايران هستم. خيلي از شاگردان من قهرمان آسيا و المپيك هستند، تيم جانبازان را در سال62 قهرمان المپيك سئول كردم، من مربي آقاي يزدانراد كه اسطوره پرورشاندام اين مملكت است بودم و قهرمانش كردم. بنده مربي خيلي از قهرمانهاي وزنهبرداري در سالهاي 62 تاكنون بودم، دو سال در تيم ملي فوتبال در زمان برانكو ايوانكوويچ مربي قدرتي بدنسازي بچهها بودم. من قهرمان پرتاب ديسك در سال56 هستم، براي فرد قد كوتاهي مثل من خيلي سخت است كه قهرمان پرتاب ديسك ايران شود. آقاي كشكولي شايد 40 سالي باشد كه يك تيپ خاصي را بازي ميكنيد. از اين تيپي كه الان بازي ميكنيد و با آن شناخته شديد، راضي هستيد يا ميخواستيد در يك نقش يا شمايل ديگري باشيد؟ خيلي دلم ميخواست نقشهاي متفاوتي بازي كنم، ولي نميدانم چرا كارگردانها از من استفاده نميكنند. يعني فقط به شما تيپهاي خاص و كليشهاي مثل قاچاقچي و ساواكي پيشنهاد ميكردند و ميكنند؟ بله، باور كنيد من هم دوست دارم مو بگذارم، ريش بگذارم، نقشهاي عاطفي بازي كنم؛ نقشهايي غير از قاچاقچي و خلافكار، اما اين طور جا افتاده كه من فقط بايد قاچاقچي بازي كنم، انگار تقدير من در سينماي ايران همين است. نقش متفاوتي كه خودتان دوستش داشته باشيد و بازي كرده باشيد؟ فيلمي دارم به نام «تصميم نهايي» كه الان در آيفيلم پخش ميشود. نقش نگهبان هتل را بازي كردم، شايد يك نقش كوچكي باشد، اما چون متفاوت است، دوستش دارم. آقاي كشكولي، تا حالا از اين چهره و فيزيك خاص خود براي يك كار غيرسينمايي، ولي خشن مثلا براي نقد كردن يك چك، ادب كردن يك نفر يا از اين كارها... استفاده كرديد؟ اين مشكلي است كه من دارم. هركس من را ميبيند چون در فيلمهاي زيادي بازي كردم و در همه آنها هم نقشهاي منفي داشتم، فكر ميكنند من يك آدم بزنبهادر و قاچاقچي و اصولا آدم خشني هستم. بارها شده است در خيابان، بچهها را مرا به پدر و مادرهايشان نشان ميدهند و ميگويند: مامان! نگاه كن اين همان آقاقاچاقچي است! يعني صفر كشكولي در زندگي واقعياش آدم مهرباني است؟ اصلا اهل دعوا نيستم. اگر تعريف از خود نباشد، آدم مهرباني هستم. بنده مخلص مردم ايران هستم و بس، حتي اگر هميشه مرا در نقش قاچاقچي و خلافكار بخواهند تماشا كنند. از اين جذبه اكشن خودتان در كار خير و خوبي هم استفاده ميكنيد؟ بله، سعي ميكنم از اين حالت استفاده كنم، البته لطف خدا و محبت مردم است كه مرا ميپذيرند، مثلا بار آقايي مرا پيدا كرده بود و گفته بود كه در بيمارستان براي يك سال بعد وقت دادهاند، من رفتم با رئيس بيمارستان صحبت كردم و از او خواهش كردم كه كار اين بنده خدا را راه بيندازد، او هم لطف كرد و به خاطر ما اين نوبت را دو روزه داد. جديدترين مورد از اين دست چه بود؟ بله همين چند روز پيش هم يك جواني كه پيك موتوري است آمد پيش من، تصادف كرده بود و استخوانهاي دستش خرد شده بود و يك عمل جراحي هم انجام داده بود، اما موفق نبود و نميتوانست به زندگياش برگردد. من رفتم پيش دكتر ظفرمند كه حق بزرگي به گردن بنده دارند، اين جوان را معرفي كردم و دكتر ظفرمند با همه مشغله و مشكلاتي كه داشتند، وقت دادند و قرار است بزودي اين جوان عمل شود. آقاي كشكولي، بهترين و ماندگارترين نقشي كه بازي كرديد؟ نقشم در سريال آيينه عبرت بهترين كارم بود، هنوز هم مردم مرا با همان ميشناسند و خيليها ميگويند «آقا صفر بازيگر آيينه عبرت» ظاهرا شما در همه كارهاي آقاي محسن شامحمدي حضور داريد؟ اين به رفاقت شما برميگردد يا نوع كارهاي آقاي شامحمدي؟ کشکولی: سر فيلم سرحد، پشت لندكروز بودم و تيراندازي ميكردم كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت،پيشاني من تركيد، بينيام به كل از جا كنده شد شايد هر دو، من خودم را مديون آقاي محسن شامحمدي ميدانم، من حدودا در 18 سريال و فيلم سينمايي از ايشان بازي كردم؛ فيلمهايي مثل شليك نهايي، تصميم نهايي و خانه در آتش كه طبق معمول نقش منفي بازي ميكردم كه در آن سريال آقاي فرهاد اصلاني و محمود مقامي اولين فيلمشان بود كه با من بازي كردند. سريالهاي چراغهاي خاموش هم بعد اينها بود كه در ايام ماه مبارك رمضان پخش ميشد. در اين سريالها، بازيگران خوبي مثل مهدي سلوكي، رحيم نوروزي، اولين بازيشان در تلويزيون را تجربه ميكردند، اينها براي من خاطرات خيلي خوبي است. بيشترين درخواست مردم از شما در كوچه و خيابان چيست؟ گرفتن عكس يادگاري كه من با كمال ميل قبول ميكنم. چه كساني يا چه تيپهايي با شما عكسهاي يادگاري ميگيرند؟ همه جور تيپ، تيپهاي جوان، پيرمرد، متوسط هم خانمها و هم آقايان، ولي بچهها معمولا از من ميترسند و عكس نميگيرند. عجيبترين درخواستي كه تا به حال از صفر كشكولي شده چه بوده؟ درخواستهاي مردم زياد و جالب است، مردم بازيگران را جزئي از خانواده خودشان ميدانند، شايد تعجب كنيد اگر بگويم بارها شده مرا در خيابان ديده و خواستهاند كه در مراسم عروسي يا حتي عزايشان شركت كنم! در مراسم عزا؟! بله، چند بار پيش آمده كه زنگ زدهاند به موبايل بنده كه امروز شب هفتم برادر يا پدرمان است و دوست داريم شما به مجلس ختم ما بياييد. شما هم ميرويد؟ اين درخواستها را قبول ميكنيد؟ من خاك پاي مردم ايران هستم، چرا قبول نكنم؟ مگر من كي هستم؟ من هر چي دارم، از اين مردم است. آخرين باري كه گريهتان گرفت؟ چند روز پيش رفتم عيادت آقاي ناصر ملكمطيعي و ديدم خيلي پير و چاق شدند. من اول نشناختم وقتي وارد شدم و ايشان را ديدم من گريهام گرفت. بيرحمي سينما را كجا احساس كرديد و اينكه سينما با همه ظاهر قشنگ و پرزرق و برقش يك جاهايي خيلي بيرحم است، حتما شما هم اين را يك جايي حس كردهايد؟ بله سينما خيلي بيرحم است، ميبرد بالا و از آن بالا مياندازد پايين، اما بيرحمترين چيز سينما، فراموش كردن آدمهاي سينماست. يك عدهاي واقعا زحمت ميكشند، چهره ميشوند، سختي سينما را ما و امثال ما كشيديم، بدون جلوه ويژه، بدون كامپيوتر و فتوشاپ! ميشود بيشتر توضيح دهيد و مصداق بياوريد؟ يك عدهاي مثل من مثل آقاي رفيع مددكار، رضا توفان يا آقاي ذبيح ذبيحپور كه از چهرههاي موفق آن زمان بودند. ماها زحمت كشيديم زمينش را شخم زديم، دانه پاشيديم، يك تيپ خاصي در سينماي ايران داريم، ما حدودا 160 فيلم مواد مخدر بازي كرديم. پس به نوعي شما در سينماي ايران ركورددار هم هستيد با 160 فيلم؟ بله، طلبكار هم نيستم؛ البته ما بازي كرديم زحمت كشيديم، چهره شديم، ولي فراموش شديم. يكي از بهترين خاطراتتان از سينماي ايران؟ خاطرهاي كه دارم مربوط به خود سينما نميشود، يعني مال لوكيشن و فيلمبرداري نيست، من با ماشين در خيابان كريمخان زند ميرفتم ديدم يك نفر پشتم بوق ميزند. فكر كردم ميخواهد راه بدهم تا رد شود وقتي كه راه دادم دوباره آمد و جلوي من و بوق زد .من نگاه كردم ديدم آقاي عزتالله انتظامي هستند، گفتند سلام عرض ميكنم استاد! من بسيار خجالت كشيدم و خيلي خوشحال شدم كه مرد به اين بزرگي بدون تكبر به من كمترين سلام ميكنند و حالم را ميپرسند. بيتكبرترين آدمهاي سينماي ايران از نظر شما؟ عزتالله انتظامي و پرويز پرستويي. صفر كشكولي به چه كسي مديون است؟ آقاي دكتر ظفرمند كه زانوهاي مرا عمل كردند و من توانستم دوباره بازي كنم و به سينما برگردم. ايشان حتي يك ريال هم از من نگرفتند، با اينكه هزينه 42 ميليون تومان ميشد. در اين فيلمهاي اكشن و موادمخدري كه بازي كردهايد، آيا حادثهاي هم برايتان اتفاق افتاد؟ بله من سر فيلم سرحد كه در زاهدان فيلمبرداري ميشد، تصادف شديدي كردم. در صحنهاي از فيلم، پشت لندكروز بودم و تيراندازي ميكردم. تيربار سنگين دوشكا دست من بود كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت، ضربه مغزي شدم. پيشاني من تركيد، بينيام به كل از جا كنده شد و به كما رفتم، همه گفتند كه بعيد است آقاي كشكولي جان سالم به در ببرد. در اين مدت فراموش شدم. هيچكس سراغ مرا نگرفت، آقاي ابوالقاسم طالبي، سردبير مجله مستند سينما و راديو متوجه ميشوند و به آقاي ضرغامي اطلاع ميدهند. هر دو به عيادتم آمدند و از من دلجويي كردند. آقاي شامحمدي هم آمدند و پولي زير تشك من گذاشتند و گفتند ممكن است كم داشته باشي. آقاي كشكولي ميشود گفت در دهه 50 سينماي ايران يك سينماي مردانه بود، روي تيپهاي پهلوان و قهرمان خيلي تاكيد ميشد، بعد به مرور و در دهه 70 اين رفت به سمت سينماي زنانه و بعد هم سينماي جوانان. آيا شما موافقيد كه چنين اتفاقي افتاد و آن قسمت پهلواني و قهرماني كمرنگ شد؟ بله، متاسفانه الان سينماي ما ديگر قهرمان پروري نميكند، سينما بايد الگوي جوانها باشد، نه ابزار فريب و صرفا روياپردازي جوانها. الان خيلي اينطور شده است، البته همين سينماي موجود هم با همه اشكالاتش خوب و نجيب است و بايد حفظش كنيم، سينما مال همه مردم است، من به عنوان يك عضو خيلي كوچك سينماي ايران ميگويم كه سينماي ايران الان واقعا مريض است، حالش خوب نيست. الان يك سناريو را ميبرند ارشاد وقتي ارشاد اجازه ساخت ميدهد بايد اجازه پخش هم بدهد و جلويش بعدا گرفته نشود، اين چيزي است كه الان ميبينيم. تهيهكنندههاي سينما در حال ورشكستگي هستند، اين خوب نيست، بايد هم مسئولان به داد سينماي ايران برسند، هم مردم بيشتر سينما بروند و فيلم تماشا كنند. رقيب شما در اين تيپي كه بازي ميكنيد آقاي جمشيد هاشمپور بودند، درست است؟ بله. ولي از نظر ظاهري، آقاي هاشمپور يك هنرمند خيلي بزرگ هستند كه در كار خودشان بينظيرند چون يك انسان متين، افتاده، ورزشكار و بازيگر بزرگي هستند من در آن حدي نيستم كه آقاي هاشمپور رقيب من باشند. اگر ميخواستيد خودتان يك فيلم بسازيد چه داستاني را در نظر داشتيد؟ من لياقت اين كه فيلم بسازم را ندارم، اما اگر يك روزي خدا به من توفيق انجام اين كار را بدهد من از كارگردانها و فيلمسازان باتجربه استفاده ميكنم و فيلمي ميسازم به نام «قهرمانان هم ميگريند». موضوع فيلم چه خواهد بود؟ موضوع اين است كه تمام افرادي كه وارد سينما شدند قهرمان بودند ولي الان همه بيكارند. يعني در واقع داستان خودتان را ميسازيد؟ يك موضوع جالب و قشنگي است كه همه هنرمندان قديم الان بيكار هستند، يك فيلمي كه عاطفي است آقاي كشكولي دوست داشتيد جاي كدام بازيگر بوديد؟ دوست داشتم خودم باشم. كارگردانها بيايند و از ما به نحو احسن استفاده كنند و نقشهاي متفاوت هم به ما بدهند. از بين بازيگران ميخواستيد جاي كدام باشيد؟ بازيگران ما همه خوب هستند. ميشود يكي از اين بازيگران را اسم ببريد؟ من نميتوانم بگويم كه جاي چه كسي باشم چون همه آنها جايگاه بزرگي دارند. حالا در عين حال نميخواهيد يك اسم ببريد؟ نه؛ يعني در آن حد نيستم كه بخواهم جاي كسي باشم. دوست دارم جاي خودم باشم. من هم ميتوانم نقشهاي متفاوت بازي كنم، نقشهاي عاطفي بازي كنم، الان همهاش شده نقش اكشن و قاچاقچي. من دوست دارم نقش يك پيرمرد را به من بدهند، مثل سريالهاي چراغهاي خاموش كه من نقش پدر باران را بازي ميكردم كه خيلي نقش متفاوت و عاطفي بود. بهترين يادگاري كه صفر كشكولي در عمرش گرفته؟ چند وقت پيش اهواز بودم، داشتم در خيابان راه ميرفتم ديدم يك بچهاي از دور مرا صدا ميزند عمو صفر! عمو صفر! وايسا! من برگشتم ديدم پسربچه ده سالهاي با پاي برهنه دواندوان خودش را به من رساند و مرا بوسيد و دست كرد داخل جيبش و يك جاكليدي به من داد، از اين جاكليديها كه وقتي فشارش ميدهند، چراغي روشن ميشود. اين بچه گفت من دلم ميخواهد اين جاكليدي را به عنوان يادگاري به تو بدهم...(گريه) من ديدم پابرهنه است و بردمش كفاشي و برايش كفش خريدم... هديه و يادگاري اين بچه براي هميشه در خاطرات من است. جديدترين كارتان كه قرار است پخش شود؟ آخرين كارم كه تمام شده فيلم بزرگ زاد است به كارگرداني آقاي بهنود جواهريان، كار بعدي هم كه براي اول بهمن پخش ميشود خاطرات مرد ناتمام است به كارگرداني آقاي صادق كرميار. خواسته و توقع صفر كشكولي از مسئولان؟ من و امثال من براي اين كشور و مملكت زحمت ميكشيم حق ما اين نيست. چرا الان بايد مستاجر باشيم؟! من الان رفتم مسكن مهر ثبتنام كردم وزير مسكن گفته كه ما در سال 72 يك زمين به شما داديم در گيلاوند، آقا آنموقع يك زمين به ما داديد و من همان زمان نتوانستم بسازم و فروختمش حالا چون من سال 72 يك زمين از شما گرفتم بايد هنوز مستاجر باشم؟! جام جم
باز تو اجازه دادی این بچه یه فیلم دیگه از زامبی ها رو ببینه, مگه نه؟!!!!!!
(احتمالا از قول مامان شاکی به بابای بی خیال )
تاریخ هالیوود اکنده از فیلمها و بازیگرهایی است که دارایی های آنها اغلب قیمتی و مورد حسادت همگان است. به منظور امور خیریه و مقاصد دیگر، شاهکارهای کلاسیک قدیم و جدید فیلمهای هالیوود مزایده و میلیونها دلار فروخته می شود. در اینجا با فهرستی از ده طرح بررسی شده گران قیمت ترین مزایده های سینمای هالیوود روبرو هستیم:
جنگ ستارگان: شمشیر درخشان لوک
این شمشیر تقریبا سی سال است که محبوب هواداران فیلم جنگ ستارگان است و وقتی که برای مزایده گذاشته شد ،یک هوادار مشتاق آن را به قیمت 240هزار دلار خرید. این شمشیر در چندین مراسم بزرگداشت هالیوود در لس آنجلس به نمایش گذاشته شد.
پیراهن صورتی شوک برانگیز مرلین مونرو
این لباس را مرلین مونرو درسال 1353 درفیلم "آقایان موبورها را می پسندند" پوشید. و بهترین صحنه های فیلم وقتیست که مونرو این لباس را پوشیده تصویربداری شده. به ادعای بسیاری یکی ازمهمترین فیلمهایی است که لباسهای آن به خوبی مزایده شده. چنانچه شبیه این لباس را مدونا در فیلم "دختر زمینی" پوشیده است. این لباس در 11 ژون 2010 مزایده شد. کارشناسان قیمت آن را بین 150تا 250 هزار دلار پیشبینی کردند که نهایتا 31 هزار دلار فروخته شد.
دوربین فیلم جنگ ستارگان
دوربینی که در فیلم جنگی محبوب و پرفروش سینما استفاده شد، در حراجی profile in history مزایده شد. این دوربین را profile in history برای مزایده پیشنهاد کرد که ادعا می شود این دوربین از کلکسیون شخصی دبی رینولدز، بازیگر افسانه ای هالیوود برداشته شده. جورج لوکاس کارگردان گفته که شخصا از این دوربین در فیلم جنگ ستارگان "اپیزود IV- فیلم یک امید تازه" استفاده کرده است. با فروش 625هزار دلاری این دوربین ، گرانقیمت ترین دوربینی است که تا بحال فروخته شده.
پیراهن سیاه ادری هپبورن در فیلم صبحانه ای در تیفانی
با همه بدگوییهایی که در مورد ادری هیپبورن صورت گرفت، قیمتهای پیشنهادی پیراهنش هنگام مزایده به سرعت بالا رفت. او این لباس را درسال 1999 درفیلم "صبحانه ای در تیفانی" پوشید این فیلم با بازی جذاب و متفاوت هیپبورن یکی از معروفترین فیلمهای جهان است. اما به قیمت2.6میلیون دلاری یعنی10 برابر قیمت پیش بینی شده ، به فروش رسید.
پیراهن مرلین مونرو در تولدت مبارک برای رئیس جمهور
لباسی که مرلین مونرو در "تولدت مبارک رئیس جمهور" پوشید به دو دلیل یکی از چشمگیرترین لباسها در تاریخ سینما است. یکی اینکه مرلین مونرو این پیراهن را در روز تولد جان اف کندی پوشید و دیگر اینکه او این آهنگ را بسیار خیال انگیز و با پیچ وتابهای زیبای اندامش خواند. این لباس در سال 1999 یکی از گران قیمت ترین لباسهای حراجی کریستی بود و به قیمت شگفت انگیز 26.1 میلیون دلار فروخته شد. این لباس در سال1962در مراسم تولدی که به احترام رئیس جمهور برگزار شده بود،نمایان شد.
پیراهن مایکل جکسون در تریلر
در طی برنامه جمع آوری اعانه برای بیمارستان کودکان جهان،یک تاجر طلا پیراهن قرمز و سیاه مایکل را به قیمت 8.1 میلیون دلار خرید. مایکل این لباس را هنگام خواندن آهنگ "تریلر" معروفترین موزیک ویدئو خود، در سال 1983 پوشیده است. این لباس در خانه حراجی جولیان درحالی که روی آستینهای آن را خواننده مرحوم امضاء کرده بود به قیمت بهتری فروش رفت. آن کلیپ 14 دقیقه ای که مایکل به زومبیه بدل میشود و میرقصد یکی از پرمخاطب ترین موزیک ویدیوهایی است که تا به حال ساخته شده.
کتاب اکشن کامیکس شماره1سال 1938
کتاب طنزی که در آن مرد پولادی، سوپرمن توجه همه را جلب کرد، باقیمت باورنکردنی 2.1 میلیون دلار در حراج اینترنتی در ردیف اول قرار گرفت. نسخه ویژه این کتاب،به خاطر کیفیت خوبش رتبه 9 را از آن خود کرد. گزارش می شود نسخه این کتاب افسانه ای درسال 2000 از نیکلاس کیج بازیگر سینما ربوده شد اما متعاقبا در ماه بعد به او برگردانده شد.
مزایده رکوردشکن پیراهنهای الیزابت تایلور
پیراهنهای الیزابت تایلور با قیمت 2.6 میلیون دلار رکورد راشکست.یکی از گرنقیمت ترین لباسها پیراهن شب مارک کریستین دیور بود. اگر چه کارشناسان قیمت این پیراهن را فقط 6هزار دلار پیشبینی کرده بودند اما 362500دلار فروخته شد. لباسی که او در ازدواج دومش پوشید به قیمت 62500 به فروش رسید. روبانهای عروسی،دوقطعه الماس و دوقطعه طلا به قیمت باورنکردنی 1میلیون دلار، به فروش رفت یعنی حدود125برابر قیمت پیشبینی شده و تور ابریشمی که او در اولین عروسیش پوشیده بود، لحظه آخر از حراج خارج و به جای به یک موسسه خیریه اهدا شد.
لباس سفید مرلین مونرو
لباس سفیدی که مرلین مونرو درفیلم "خارش هفت ساله" پوشید،یکی از گرانقیمت ترین لباسهایی بود که به قیمت باورنکردنی 4.6میلیون دلار فروخته شد. این لباس در حراجیplay center که در لس انجلس و کالیفرنیا برگزار میشد بفروش رسید که در ردیف3500 حراجی از مجموعه دبی ریوندز قرار داشت. طراح این لباس ویلیام تراولتا بودوررینول آن را در سال1971،مجموعه لباسهایی قرار داد که استدیو فاکس به فروش میرفتند. توقع میرفت این پیرهن به قیمت 1تا2 میلیون دلار به فروش رسد،اما رکورد گرانترین پیرهن جهان را شکست.
سرویس جواهرات الیزابت تایلور
در دسامبر2011 وقتی که سرویس زیبای الیزابت تایلور با قیمت باورنکردنی 116میلیون دلار در حراجی کریستی به فروش رفت، یاد این بازیگر معروف هالیوود دوباره زنده شد. فروش فوق العاده این سرویس نام آن را در کتاب رکوردداران به عنوان گرانقیمت ترین جواهر شخصی ثبت کرد.این حراجی شامل یک جفت گوشواره به قیمت11.8میلیون دلار و یک انگشترالماس 8میلیوندلاری است.معروفترین گردنبند او،لاپرگیناو است که با رویه مروارید،یاقوت و الماس روی آن کار شده است که رکورد قیمت پیشنهادی 3تا4 میلیون دلار راشکست و جزء گرانبهاترین مواردی است که تا به حال فروخته شده.
----------------
منبع:سیمرغ
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
با تقدیر از دوستانی که اقدام به گذاشتن مطلب در این تاپیک می کنند لطفا برای نظم بخشی و حفظ زیبایی تاپیک این نکات را حتما مدنظر قرار دهید:
1- در صورتیکه مطلب مربوط به سایت دیگری است و طولانی یا همراه با عکس های زیادی است , صرفا به گذاشتن لینک آن سایت یا مطلب مربوطه اکتفا نمایید.
2- در صورتیکه اقدام به کپی کردن مطلب می شود حتما قوانین نگارش در مورد کلمات و مطلب اجرا شود ( مانند پست بالایی که مربوط به آقای واتو واتو است ) و پس از ویرایش در اینجا گذاشته شود.
3- در صورتیکه فرصت ویرایش نیست حتما طبق بند شماره 1 عمل شود تا مطلب حذف نگردد.
با سپاس
خیلی عصبانی بودم گفتم این موضوع مطرح کنم!
یکی از مواردی که نمیتونم تحمل کنم و حسابی میره رو اعصابم قطع کردن یه درخته!
تو محله ما دو تا درخت کاج قدیمی هستش که جلوی در خونه یکی از همسایه هاست و طبیعتا قبل از ساخته شدن اون بنای مسکونی هم وجود داشتن!
تقدیر این بود که صاحب خانه 1 سال قبل فوت کرد و الان اشخاص جدیدی وارد شدن و قصد دارن اون دو تا درخت با ابهت قطع کنن (امیدوارم همچین اتفاقی نیافته) میدونید به چه دلیل؟!
گاهی اوقات کلاغها بالای اونها میشینن و سر و صدا میکنن!
درختی که سالهای سال زنده بوده و حیاط داره باید در عرض کمتر از چند دقیقه با بی رحمی نابود شه!
متاسفم که انسانها به خودشون اجازه میدن حق هر کاری داشته باشن و فقط به فکر راحتی دو روزه خودشون هستن!
به نظر من لیاقت ما انسانها همین هوای آلودست که خودمون مسببش هستیم____________
شاید قانونی برای این موارد (قطع درخت) وجود داشته باشه اما اون رو هم با پول حلش میکنن!
تو این مواقع معمولا میگن متاسفم اما من نیستم فقط عصبانیم!
______________________________________________________________________
بعضیهام مثل این معمار آدم سرحال میاره!
http://www.persianmax.com/spectacular-photos/%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%87.html#comment-435
باشگاه خبرنگاران: همه انسان ها به نوعی اتفاقات بد را تجربه می کنند اما برخی از افراد در یکسری از مواقع خاص دچار اتفاق های عجیبی می شوند که به نظرشان بدشناسی بزرگی است. این افراد خود را بدشانس ترین مردم دنیا می دانند.
لینک در سرتیتر
خوشحالم آن هاتاوی در نقش فانتین (بینوایان) جایزه گلدن گلاب دریافت کرد (برای بازی زیبا و اینکه بخاطر بینوایان از موهای قشنگش گذشت!)
البته من عقیده دارم جایزه مهم نیست و برای خوشحالی خودش خوشحالم!
سال 57 بهتر از بقیه هست
___________________________________
بزرگترین مجموعه دار تمبر ایران و ناشر کتابهای " راهنمای تمبرهای ایران" و " راهنمای اسکناسهای ایران" فریدون نوین فرحبخش امروز ساعت 11 صبح درگذشت.
تصاویر زیر مصاحبه ایشان را با مجله دنیای تمبر در مهر ماه سال 1389 نشان می دهند.
http://www.4shared.com/photo/s8LfKZoi/________-_1.html
http://www.4shared.com/photo/5HAUD8yw/________-_2.htm
مصاحبه ایشان با سایت ز م ا ن ه که در آبان سال 1388 انجام شده است را می توان از اینجا دانلود کرد.
http://www.4shared.com/mp3/WfU_mvnI/Fereydun_Novin_Farahbakhsh_Int.html
امید است به اهتمام مجموعه داران و مساعدت مسئولان مانند وزیر ارشاد و مدیر عامل پست ایران شرایطی فراهم گردد تا ایشان در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شوند.
مجموعه دار کافه
High Noon
ادامه مطلب
بعد از انقلاب اولین فیلمی که در آغوش گرفتن زن و مردی رو نمایش داد فیلم (بازمانده) بود البته پخش اول اینطور بود بعدها سانسور شد!
کاملا کاملا کاملا بدون شرح!!!!!
مربوط به دهه1330
(فکرش کنید یه بطری شیشه ای؟! که سالها تو دریا سرگردان بوده سالم و صحیح به ساحل رسیده!)
یک بطری حاوی نامه كه 76 سال پيش به دریا انداخته شده بود، در سواحل نیوزیلند پیدا شد. این بطری حاوي نامه اي است كه در تاریخ 17 مارس 1936 امضا شده است. یک نویسنده استرالیایی این نامه را در سفری تفریحی به دریا انداخته بود و در آن نوشته است هر کس که نامه را پیدا کرد، آن را برایش بازگرداند_____
فیلم خبر
http://www.ghatreh.com/news/nn12659771/%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D8%B7%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D9%84%D9%82-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%D8%AD%D9%84-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85برند معروف «هرمس» فرانسه در معرفی کلکسیون پاییزه سال ٢٠١٢ خود پارچه ای را معرفی نمود بنام «طرح تبریز». این پارچه از جنس ابریشم و در رنگ های متنوع به بازار عرضه می شود. «هرمس» اعلام کرده که این طرح را از یک فرش آنتیک قدیمی بافت تبریز وام گرفته و از همین رو آنرا «طرح تبریز» نام نهاده است.
(۱۳۹۱/۱۱/۴ عصر ۱۱:۵۸)پرشیا نوشته شده:برند معروف «هرمس» فرانسه در معرفی کلکسیون پاییزه سال ٢٠١٢ خود پارچه ای را معرفی نمود بنام «طرح تبریز». این پارچه از جنس ابریشم و در رنگ های متنوع به بازار عرضه می شود. «هرمس» اعلام کرده که این طرح را از یک فرش آنتیک قدیمی بافت تبریز وام گرفته و از همین رو آنرا «طرح تبریز» نام نهاده است.
متاسفانه در کنار مزایای اینترنت که همه می دانند معایبی هم وجود دارد که از جمله این معایب انواع و اقسام شایعات اینترنتی است که توسط کاربران خوش ذوق! و گاها مریض این رسانه تولید می شود. این امر مختص ایرانیان و ذهن خلاق! آنها نیست و تقریبا در تمام گیتی افرادی وجود دارند که هنر و تخصصشان تولید شایعات است. نسبت دادن انواع و اقسام پندهای حکیمانه به بزرگانی چون کورش و شریعتی و اینشتن و چارلی چاپلین! ، دلسوزی شیر برای بچه آهو! ، اولین ملکه زیبایی ایران ، روز کورش کبیر در تقویم یونیسف و یونسکو و ... از جمله این مواردند.
مورد بالا نیز از جمله این موارد است که چندیست در بستره سایت ها و وبلاگ ها و ایمیل ها مطرح شده است و موجب ایجاد غرور کاذب نژادی در ایرانیان می شود. خوشبختانه چندیست صفحه ای در ف.ی.س.ب.و.ک ایجاد شده به نام ستاد مبارزه با چرندیات که کارش بررسی دقیق این شایعات و اثبات صحت و سقم این موارد است. هرچند ممکن است کارش خالی از اشکال نیز نباشد اما در شرایط حاضر فرصت مغتنمیست برای آگاهی کاربران ایرانی اینترنت. لینک مربوط به خبر بالا هم در زیر می آید تا دوستان متوجه نادرستی این شایعه شوند.
http://www.f a c e b o o k . c o m/photo.php?fbid=611831902163807&set=a.419359904744342.112700.418014398212226&type=1&relevant_count=1
پیج ستاد مبارزه با چرندیات:
http://www.f a c e b o o k . c o m/Setade.Mobarezeh
سایت گمانه که در واقع همان مطالب روی ف.ی.س.ب.و.ک را بازنشر می دهد:
موافقم______
مورد بالا نمونه بسیار جزئی هست
در بحث ها و موضوعات مهم و بین المللی هم بسیار شاهد هستیم ______________________________________________________________________________________________________________
از زیباترین پرندگان جهان مربوط به طوطیهای ماکائو میشه که در قاره آمریکا ساکن هستن و در بسیاری از فیلمها نیز حضور دارن
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از راشاتودی، هرچند کشته شدن بیش از یک میلیون روس و 900 هزار سرباز آلمانی طی 6 ماه نبرد خونین استالینگراد در جنگ دوم جهانی، بالاترین آمار کشته شدگان در نبردهای جهانی طی مدت 6 ماه محسوب می شود، شیرینی پیروزی در این نبرد سنگین سبب شده است روسیه پس از گذشت 70 سال از این واقعه تاریخی هنوز سالگرد آن را برگزار کرده و مقامات روس به قربانیان آن ادای احترام کنند. قرار است پوتین، رئیس جمهور روسیه در مراسم بزرگداشت پیروزی این نبرد حضور داشته باشد.
"واسیلی زایتسف" تک تیرانداز روس که طی کمتر از یک ماه 225 نازی را از پای درآورد
http://tasnimnews.com/Detail?id=18441
از دوستانی که در مجاورت شهر رشت زندگی می کنند دعوت میشود از این نمایشگاه دیدن نمایند.
مجموعه دار کافه
نقاشی خوک چران، بریتانی اثر: پل گوگن ۱۸۸۸ محل نگهداری: موزه هنر شهر لس آنجلس گوگن یکی از نقاشان پیشرو پست امپرسیونیست به شمار میآید. این نقاشی رنگین نسبت به نقاشیهای دیگر گوگن به سبک پخته خاص خودش فضاهای رئال بیشتری دارد. “خوک چران” با کشاورز و خوکهایش و پس زمینه ای از خانههای کوچک روستایی و آسمان، از پیش زمینه ای متفاوت برخوردار است. رنگهای قوی و تکه تکه یکی از سبکهای خاص و متعلق به گوگن است
نه! اشتباه نکنید این فرد نه یک سیاستمدار بود و نه سازمان
بینالمللی.
برای اینکه این پست را شروع کنم باید داستان را از اول مرور
کنیم و به تاریخ اول سپتامبر سال ۱۹۸۳ برگردیم:
اول سپتامبر سال ۱۹۸۳ بود و جنگ سرد بین ابرقدرتهای جهان
-شوروی و آمریکا- با شدت تمام دنبال میشد. یک هواپیمای خطوط هوایی کره از فرودگاه
جان اف کندی نیویورک به مقصد سئول کره جنوبی حرکت میکرد.
در نیمه راه ، هواپیمای مسافری به اشتباه وارد حریم هوایی شوروی
شد. جتهای روسی به این هواپیما نزدیک شدند. خلبانان جتهای روسی نمیدانستند که
هواپیما حاوی مسافرهای عادی است ، آنها به هواپیما اخطار کردند که اگر خودش را
معرفی نکند ، به آن شلیک خواهند کرد ولی در نهایت پاسخی دریافت نکردند.
گفته میشود در واقع پرسنل پرواز هواپیما اخطار جنگندههای روسی
را دریافت نکرده بودند ، البته تا به امروز تئوریهای زیادی در این مورد وجود دارد.
یک ساعت گذشت و جتها همچنان ، هواپیما را همراهی میکردند تا اینکه از مقامات روسی
دستور رسید که هواپیما نابود شود. این کار انجام شد و در نتیجه ۲۶۹ مسافر کشته
شدند.
بعد از اینکه همه متوجه فاجعه شدند ، مقامات روسی سعی کردند عمل
خود را توجیه کنند ولی رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا روسها را بربر دانست و
کار آنها را «جنایتی علیه بشر که نباید فراموش شود» تلقی کرد.
تنش بین ابرقدرتهای به حداکثر خود رسیده بود و نظامیان هر دو
جبهه در حالت آمادهباش نظامی قرار گرفته بودند.
در یک شب سرد در ۲۶ سپتامبر سال ۱۹۸۳ ، استانیسلاو یوگرافوویچ
پتروف – یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک- سر کارش بود او به جای همکارش که به
علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود ، پست میداد و آسمان شوروی را پایش میکرد.
کمی از نیمهشب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت
: یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است.
پروتکل نظامی از پیش تعریفشده روسها در چنین شرایطی این بود
که همه سلاحهای اتمی برای انجام یک ضد حمله به صورت سریع و آنی فعال شوند و پس از
آن به مقامات نظامی و سیاسی اطلاع داده شود.
صدای آلارمها در پناهگاهی که پتروف در آن بود به گوش میرسید و
نورهای قرمز به نشانه شناسایی موشک اتمی آمریکاییها به وسیله ماهوارههای روسی همه
جا روشن بودند.
ولی پتروف حس میکرد هشدار کامپیوترها درست نباشد ، او فکر کرد
که اگر آمریکا واقعا قصد حمله به شوروی را داشته باشد از همه موشکهایش استفاده
میکند و با پرتاب صرفا یک موشک ، فرصت ضدحمله را به روسها نمیدهد.
لحظاتی بعد استرس در پناهگاه بیشتر شدو همه افسرها در تشویش
بودند چرا که کامپیوترها ، موشکهای دوم ، سوم ، چهارم و پنجم را هم شناسایی کرده
بودند.
پتروف دو راه پیش رو داشت : به غریزهاش اعتماد کند و همه
اخطارهای کامپیوترها را ناشی از اشتباه آنها بداند و یا طبق پروتکل نظامی ، سیستم
موشکی شوروی را فعال کند و آغازگر جنگی شود که بیشک موجب مرگ میلیونها نفر
میشود.
پتروف کار اول را انجام داد. با گذشت دقایقی معلوم شد که حق با
پتروف بوده است. همه اینها ناشی از خطای کامپوتر و نقص در یک قطعه چند دلاری بود.
پتروف حالا یک قهرمان بود ، او از جنگ اتمی پیشگیری کرده بود ، افسران دور و برش
، تصمیم شجاعانه او را ستودند.
ولی مقامات کرملین اینگونه فکر نمیکردند ، او به هر حال از
پروتکل نظامی تخطی کرده بود ، اگر تصمیم او اشتباه از آب در میآمد ، جان میلیونها
نفر از شهروندان شوروی را به خطر میانداخت. بنابراین تصمیم گرفته شد که پتروف به
بازنشستگی پیش از موعد برود ، با حقوقی حدود ۲۰۰ دلار در ماه!
تا سال ۱۹۸۸ به خاطر حفظ اسرار نظامی کسی از تصمیم قهرمانانه
پتروف آگاه نشد ، در این زمان یکی از افسران حاضر در آن پناهگاه کتابی در مورد
واقعه نوشت و همه چیز را توضیح داد.
.
هیچ کس نمیداند که اگر پتروف ،آن افسر ۴۴ ساله ،آن شب در آن
پناهگاه نبود ، چه اتفاقی میافتاد و باز کسی نمی تواند حدس بزند اگر همکار آقای
پتروف آن روز در شیفت خودش حاضر میشد چه تصمیمی میگرفت ولی مسلم است که پتروف
بیشتر از هر شخص دیگری باعث نجات جان انسانها شده است.
شاید اگر ان تصمیم پتروف نبود ، الان من و شما در پشت
مانیتورهایمان در حال نوشتن و خواندن این پست نبودیم.
مجسمه های کلکسیونی با ارزشن و معمولا در اندازه های 12 و 18 ابنچی تولید میشه با قیمتی حدود 250 دلار به بالا ( 12 اینج حدود 30 سانتتی متر) که به حالتهای مختلفی انعطاف پذیرن و با داشتن اونها میتونید شخصیت محبوبتون رو در مدل کوچک داشته باشید و از دیدنش لذت ببرید البته در ایران به راحتی گیر نمیاد!
خودم به مجسمه کلکسیونی علاقه زیادی دارم اما فعلا نتونستم پیدا کنم!
http://batman1939.persiangig.com/zxz.jpg http://batman1939.persiangig.com/zz.jpg
______________________________________________________________________________________آره این اسباب بازی(مجسمه) ها فوق العاده اند تنها جایی که تو ایران میشه پیدا کرد پاساژ اسکانه روبروی ساختمان پایتخت تو میرداماد من خودم شخصیت جک اسپارو رو خریدم ازشون قیمت ها هم از ۴۰۰ تا ۱ میلیونه ولی فوق العاده است طبیعیه !!!
شخصیت های زیادی اونجا هستند برو تنها اسباب بازی فروشی لگو مرکزی تو پاساژ اسکان
اینم سایتش تو ایران
دیشب تصادفا در یکی از شبکه های فرانسه (Cine+ Émotion) به مصاحبه گلشیفته فراهانی درباره فیلم سنگ صبور (عتیق رحیمی) برخورد کردم. هر چند که به شخصه هیچگونه آشنایی با زبان فرانسه ندارم ولی به عنوان یک سینمادوست باعث افتخار بود که یک هنرپیشه ایرانی در یکی از شبکه های معتبر اروپا و دنیا در حال مصاحبه بود.
در سمت راست خانم فراهانی، عتیق رحیمی کارگردان و فیلمنامه نویس (افغانی الاصل ساکن فرانسه) این فیلم و در سمت چپ ایشون ژان کلود کریر بازیگر، کارگردان و فیلمنامه نویس مشهور فرانسوی که در نوشتن فیلمنامه این فیلم با آقای رحیمی همکاری داشتند دیده می شوند. همونطور که دوستان استحضار دارند آقای کریر در نوشتن فیلمنامه های فیلم های بزرگی چون جذابیت پنهان بورژوآزی (لوئیس بونوئل) پوچی غیر قابل تحمل هستی (فیلیپ کافمن) طبل حلبی (فولکر شلوندورف) دانتون (آندره وایدا) بورسالینو (ژاک دوره) و ... شرکت داشتند و یکی از مشهورترین فیلمنامه نویسان دنیا محسوب می شوند.
متاسفانه به دلیل حجم بالا امکان آپلود کردن مصاحبه وجود نداشت، اما خوشبختانه امروز تونستم لینک مصاحبه رو پیدا کنم که قابلیت دانلود کردن رو با نرم افزار IDM رو هم داره. البته به دلیل اینکه اینگونه مصاحبه ها بطور متناوب لابلای فیلم های شبکه های +Canal پخش می شوند اگر آرم شبکه Cine+ Premier رو بالای صفحه می بینید تعجب نکنید.
http://www.mycineplus.fr/c-cinema/cine-mycineplus/pid4664-toutes-les-videos.html?vid=818956
اخلاق در عکاسی از فجایع و صحنههای تأثربرانگیز
در مورد آزمون ورودی به دانشکده عکاسی خبری نیویورک، یک لطیفه قدیمی وجود دارد، گفته میشود که یکی از سؤالها این است:
اگر حق انتخاب داشته باشید که عکسی از یک رن و فرزندانش در حال غرق شدن در یک رود بگیرید و برنده جایزه پولیتزر شوید یا اینکه این قربانیها را نجات بدهید، چه میکنید؟!
به این عکس نگاه کنید:
این عکس برنده جایزه پولتزر شده است و زوج جوانی را نشان میدهد که پسر دو سالهشان را در دریا از دست دادهاند.
عکاس این عکس «جان ال گرانت» است. این عکس در کتاب عکسهای برنده جایزه که توسط خبرگزاری آسوشیتد پرس منتشر شده است، چاپ شده است.
حالا خود را جای پدر و مادری بگذارید که هم غم از دست فرزندشان را دارند و هم روز بعد باید عکسشان را در صفحات روزنامههای معروف و با شمارگان بالا ببینند و به طور ضمنی متهم به اهمال در مورد کودکشان شوند، آنها با این عکس متهم میشوند که نتوانستهاند، نظارت دقیقی بر فرزندشان اعمال کنند.
بنابراین این عکس میتواند زاویه دیگری از دغدغههای اخلاقی کار خبری و عکاسی را به ما بنمایاند:
- آیا روایت رخدادهای پیرامون با عکس، همیشه اخلاقی است.
- آیا باید از انعکاس بعضی چیزها علیرغم جذاب بودنشان برای جامعه خودداری کرد؟
- تا چه حد یک عکاس حق دارد در شرایط سوژههای عکاسیاش مداخله کند؟
- آیا در کار خبر و انتشار عکس باید قوانین محدودکنندهای اعمال کرد؟
- آیا جایز است که حق عموم مردم برای دانستن و دیدن، باعث به خطر افتادن حریم شخصی افراد شود؟
ولیوبای هوپر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میزیست، او یکی از نخستین کسانی بود که عکسبرداری از فجایع انسانی را سوژه کارها خود قرار داده بود. یکی از کارهای او عکاسی از قحطی بزرگ «مدرس» هند بود.
در آن زمان هوپر، قحطیزدهها را به صورت گروهی به استودیوی خود میآورد و از آنها عکس میگرفت.
بعضی عقیده داشتند که این کار هوپر در حکم بهرهبرداری غیراخلاقی از رنج انسانهاست، اما برخی هم بر این باور بودند که اینگونه عکسها باعث افزایش آگاهی مردم و در نهایت تخفیف مشکلات مردم میشود.
اما زمانی که مشخص شد هوپر، بدون هیچگونه کمکی به این انسانها، شامل دادن غذا یا کمکهای پزشکی، آنها را از استودیو به محل زندگیشان برمیگرداند، میزان یکدلی و همراهی با هوپر کاهش یافت.
در مورد این عکس قبلا در «یک پزشک» خوانده بودید، این عکس را کوین کارتر در سال ۱۹۹۳ گرفته بود.
در این عکس کودک نیمهجانی در نزدیکی یک مرکز امدادرسانی در سودان دیده میشود. در این عکس لاشخوری در نزدیکی کودک به انتظار مرگ او نشسته است. گفته میشود که کارتر حدود ۲۰ دقیقه منتظر ماند تا لاشخور بالهایش را باز کند تا با گرفتن عکس در این لحظه، عکسش نمود بیشتری پیدا کند، اما وقتی که کارتر دید، انتظارش بیثمر است، به گرفتن عکس در همین حالت رضایت داد. لاشخور را دور کرد و محل را ترک کرد. روز بعد هم او از سودان رفت.
این عکس باعث آگاهی جهانیان از آنچه در سودان میگذشت، شد، اما در عین حال باعث در گرفتن بحثهایی در مورد محدودیتهای عکاسی و چرایی عدم یاریرسانی عکاس به کودک شد.
در ان زمان «سن پترسیورگ تایمز» در مورد این عکس نوشت که عکاس با تنظیم دقیق لنز و انتظار بیست دقیقهایاش، در حکم لاشخور دومی در صحنه بود.
کارتر دو ماه بعد از گرفتن جایزه پولیتزر در سال ۱۹۹۴، خودکشی کرد.
حالا به عکس دیگر نگاه کنید که «روهانی رابین» در سودان در سال ۱۹۹۸ گرفته است. در آن زمان دولت سودان، اجازه ورود کمکهای بینالمللی را داده بود. رابین این عکس را در پایین اردوگاه «اجیپ» گرفته بود، جایی که روزانه ۱۰۰ نفر، میمردند.
در عکس مردی غذای کودک قحطیزده را برداشته و در حالی که کودک چهار دست و پا به او مینگرد، در حال دور شدن است. عکاس اینجا باز هم ترجیح داده بود که با گرفتن عکس، حقیقت را روایت کند و نقش یک پلیس یا امدادرسان را برعهده نگیرد.
در سال ۱۹۸۹، در ورزشگاه هیلزبورو در شفلید انگلیس فاجعهای رخ داد. ۹۶ نفر مردند و ۷۶۶ نفر مجروح شدند. خیلیها به خاطر له شدن در اثر فشار جمعیت مردند.
آیا این عکسها ناراحتکننده باید منتشر میشدند؟
این عکس در سال ۲۰۱۰ در هاییتی گرفته شده است، عکاس آن پاول هانسن است و به خاطر این عکس برنده جایزه عکاسی خبری سوئد شد.
در این عکس پیکر نوجوان پانزده سالهای به نام «فابیند کریسما» دیده میشود. پلیس هاییتی سه گلوله به او شلیک کرده بود. جرم کریسما دزدیدن دو صندلی پلاستیکی و یک قاب عکس بود. پلیس در آن زمان برای متوقف کردن غارتگران بعد از زلزله هاییتی وارد عمل شده بود.
جالب است که عکاس دیگری به نام «لوکاس اولنیک» هم به خاطر گرفتن عکس دیگری از پیکر کریسما برنده جایزه عکاسی دیگری در کانادا شده بود.
اما ناتان وبر، عکس مبتکرانهتری گرفته بود، عکس از عکاسانی که خوشحال از پیدا کردن یک سوژه خوب، مشغول گرفتن عکس از پیکر کریسما هستند!
عکس وبر باز هم این سؤال را مطرح کرد که گرفتن چنین عکسهایی تا چه حد می تواند اخلاقی باشد، عکاسی از پیکر کریسما، حتی زمانی که خانوادهاش سر رسیدند و جنازه فرزندشان را بر دوش گرفتند، ادامه داشت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
گرانترین فرش جهان
این فرش کمیاب ایرانی (متعلق به قرن ۱۷) با قیمت ۶٫۲ میلیون پوند در شرکت کریستینز (شرکت انگلیسی مشهور در تجارت آثار هنری و حراجی) و ۲۰ مرتبه بیشتر از آنچه که انتظارش میرفت به فروش رسید
از دو تا اولی بیشتر خوشم اومد
____________________________
http://upload.tehran98.com/img1/6xq2l9s0ngxeclu3jne.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/02bj511uo2vfa2r91ar.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/amv9gwe2vln67effcef.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/g98wqtnvv3so6lw4gl9.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/6y929izbfyx1qmsjdh.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/6xq2l9s0ngxeclu3jne.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/02bj511uo2vfa2r91ar.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/6y929izbfyx1qmsjdh.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/cat30s2smpgm21wa5p19.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/igvnniziqj6ehdcw1ay.jpg
http://upload.tehran98.com/img1/pamz8dveg4w9h4gr2x0.jpgاولی خیلی رویاییه
این موضوع در عین حال که سادست و همه ما در موردش میدونیم اما بسیار مهمه و شاید تا به حال دقیق در موردش فکر نکرده باشیم!
یه راه حل آسون برای تشخیص باطن خودمون و یا دوستمون
همین امروز با خبر میشی وضع مالی دوستت بهتر از تو شده و یا مدرک تحصیلی بالاتری بدست آورده (تو هر زمینه ای پیشرفت و بهتر بودن هست) اگه واقعا از ته دل خوشحال بودی بدون تردید تو یه انسان واقعی و بی نظیر هستی که باید از خدا تشکر کنی برای این خصلت بزرگ انسانی حالا اگه بر عکسش اتفاق بیافته تو فرد بسیار خوش شانسی هستی؟ چون بهترین دوست دنیارو داری که باید قدرش بدونی تا آخر عمر______
البته تشخیص مورد دوم زیاد هم آسون نیست؟ چون آدمها معمولا در ظاهر خودشون بهتر نشون میدن در هر حال با کسب یه سری تجربیات و راههای درست میشه باطن واقعیشون هم برات آشکار شه!
یک کلیپ کوتاه از گفته ها و کرده های Candy Chang , بانویی با دنیایی از ایده های جذاب و خلاق که درد از دست دادن یک عزیز رو به شیوه ای لبریز از مهر برای زیباتر کردن دنیای اطراف اش و ارائه ی چهره ای آشنا و ارزشمند از مرگ تبدیل کرد. این ویدئو با زیرنویس پارسی, هدیه ای از دوستی قدیمی و عزیز بود که اون رو به همه دوستان کافه تقدیم می کنم. امیدوارم همون طور که به دل من نشست و ذهن ام رو برای مدتی طولانی درگیر کرد, برای شما هم دیدنی باشه و لذتی همراه با تفکر به شما هدیه کنه:
لینک دریافت کلیپ:
http://www.4shared.com/video/xopH5U74/TED.html
این متن را بخوانید و ......
دو چیز نهایت ندارد.یکی عالم هستی و دیگری حماقت بشر، والبته در مورد عالم هستی کاملا مطمئن نیستم!
درود بر دوستان خوب كافه كلاسيك
در ابتدا مطمئن نيستم اين پست در جاي مناسبي ارسال شده است يا خير . از دوستان خواهشمندم اگر در تاپيك مناسبي آن را ارسال نكردم ترتيب انتقال اين پست را بدهند و اميدوارم از مطلب لذت ببريد چون در زمانه اي كه كمتر كسي به تاريخ سرزمينش اهميت ميدهد ديدن اينگونه اتفاق ها باعث خشنودي مي شود.
«به روایت یک شاهد عینی» مجموعهی عکسی است از صحنههای بازسازیشده مربوط به مرگهای تراژیک تاریخ معاصر ایران. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعهی ۱۶ آذر گرفته تا صحنهی تصادف فروغ فرخزاد و مرگ علی شریعتی.
آزاده اخلاقی، ایدهپرداز و کارگردانِ این مجموعهی ۱۷ عکسی میگوید: «امروز آرمانگرایی سوژهی تمسخر خیلیها شده است، مردم کسانی را که اهداف بلند و دور از دسترس دارند دست میاندازند. برای من ولی کسانی که میجنگند و برای آرمانی جانشان را فدا میکنند بسیار محترمند. هدفم زنده کردن یاد کسانی بود که ستایش میکنم.»
«به روایت یک شاهد عینی» یکی از عظیمترین پروژههای عکاسیای است که در چند سال گذشته در ایران انجام شده است: پروژهی سهساله ای که شامل تحقیق فراوان هم بوده، ثبت هفده فریم است که اجرای بسیار خوب و دقیق و پُر از جزئیاتی هم دارند. در اجرای این عکسها گروه بزرگی به خانم اخلاقی یاری رساندهاند؛ از جمله ساسان توکلیفارسانی (عکاس و مجری جلوههای بصری) و ژیلا مهرجویی (طراح صحنه و لباس).
آزاده اخلاقی متولد سال ۱۳۵۷ است که در استرالیا عکاسی خوانده و این سومین نمایشگاه انفرادیاش بود. در توضیحی که بر این مجموعه نوشته آمده است: «آیا لحظهی حال میتواند به چنان التهابی دچار شود که سیر خطی زمان را در هم شکند، گذشته را به حال بیاورد و ساکنان لحظهی حال را به گذشته پرتاب کند؟ آیا ممکن است در لحظهای از تاریخ چنان گشایشی رخ دهد که آن اشباح را که در راه آرمانی مشابه تلاش کردند و به مرگی هولناک از دست رفتند، دوشادوش خود در خیابان ببینیم؟ آیا انسان لحظهی حال، انسان زنده، میتواند اشباح قهرمانهایش را از زیر آوار مهیب تاریخ بیرون کشد و به اکنونش احضار کند و از پشتیبانیشان بهره برد؟»
در این مجموعه به مرگِ این افراد پرداخته شده است: «جهانگیرخان صوراسرافیل و نصرالله ملکالمتکلمین (۳ تیر ۱۲۸۷)»، «کلنل محمدتقیخان پسیان (۱۵ مهر ۱۳۰۰)»، «میرزاده عشقی (۱۲ تیر ۱۳۰۳)»، «محمد فرخییزدی (۲۵ مهر ۱۳۱۸)»، «تقی ارانی (۱۴ بهمن ۱۳۱۸)، «آذر شریعترضوی، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی (۱۶ آذر ۱۳۳۲)»، «فروغ فرخزاد (۲۴ بهمن ۱۳۴۵)»، «محمد مصدق (۱۴ اسفند ۱۳۴۵)»، «غلامرضا تختی (۱۷ دی ۱۳۴۶)»، «صمد بهرنگی (۱۲ شهریور ۱۳۴۷)»، «حمید اشرف (۸ تیر ۱۳۵۵)»، «علی شریعتی (۲۹ خرداد ۱۳۵۶)»، «محمود طالقانی (۱۹ شهریور ۱۳۵۸)»، «مهدی باکری (۲۵ بهمن ۱۳۶۳)»، «سهراب شهیدثالث (۱۰ تیر ۱۳۷۷)».
میرزاده عشقی – ۱۲ تیر ۱۳۰۳ – تهران
Mirzadeh Eshghi – ۳ July 1924 – Tehran
محمد مصدق – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ – احمدآباد، ایران |
Mohammad Mosadegh – ۰۵ March 1967 – Ahmad-Abad, Iran | Detail
غلامرضا تختی – ۱۷ دی ۱۳۴۶ – هتل آتلانتیک، تهران |
Gholamreza Takhti – ۷ January 1968 – Atlantic Hotel, Tehran | Detail
ادامه اين مطلب را ميتوانيد در اينجا دنبال كنيد
(اسم نقاش تو گوگل بنویسید اغلب آثارش وجود داره)
اختراعی که مخترعان آنها پولدار نشدند/عکس
۳- کشتی آبی خاکی
کریستوفر کوکریل با استفاده از جارو برقی و قوطی های فلزی این کشتی را ساخت. این کشتی ها که قابلیت حرکت در آب و خشکی دارد برای نخستین بار در سال ۱۹۵۹ حرکت آزمایشی خود را آغاز کرد. او تلاش کرد بابت این اختراع پولی به دست بیاورد اما نتوانست.
۴- بازی ویدیویی تتریس
برنامه نویس روسی "آلکسی پاجیتنوف" با همکارانش در مرکز تحقیقاتی در سال ۱۹۸۵ این بازی کامپیوتری را ایجاد کرد. او درآمدهایی این اختراع را تنها پس از گذشت ۱۰ سال به دست آورد.
۵- رادیو ترانزیستوری
"تریفور بایلیس" مخترع رادیو ترانزیستوری به تازگی گفته است که نمی تواند هزینه های زندگی در منزلش در منطقه تویکنام لندن را بپردازد. به رغم فروش بالای این رادیو در سراسر جهان ولی شرکتی که بازاریابی این رادیو را برعهده داشت با انجام تغییراتی، از پرداخت پول امتیاز فروش رادیوهای ترانزیستوری به مخترعش، خودداری کرد.
او می گوید: بسیاری از ما برای کسب پول، اختراع نمی کنند بلکه برای ایجاد یک جنجال دست به این کار می زنیم. حداقل این است که نام خود را با این رادیوهای ترانزیستوری به جا گذاشتم.
۶- کاراکوئه
بازرگان ژاپنی به نام "دایسوکی اینو" گروه موسیقی برای نواختن در جمع دانش آموزان و دانشجویان داشت اما به دلیل غیبت اعضای کنسرت و گروه موسیقی اش، به فکر اختراع وسیله ای برای جبران غیبت ترانه سراها و اعضای گروه موسیقی افتاد. با این حال او نتوانست پول زیادی از طریق این اختراع کسب کند.
۷- ام پی ۳
"ام پی ۳ " قالبی برای پخش صوت و موسیقی است که زمینه شنیدن موسیقی برای بسیاری از انسان ها در سراسر جهان فراهم کرد. "کارلهاینز براندنبیرگ" دانشجوی آلمانی مقطع دکتری در دهه ۸۰ میلادی قرن گذشته در پروژه ام پی ۳ کار کرد اما نتوانست از بابت این اختراعش، پولدار شود.
به دعوت انجمن مجوعه داران ایران و با همکاری معاونت میراث فرهنگی و کاخ سعد آباد اولین نمایشگاه آثار مجموعه داران خصوصی از 16 الی 22 تیر ماه در موزه هنرهای معاصر برگزار شد. در مراسم اختتامیه به 6 مجموعه دار خصوصی مجوز فعالیت اعطا شد، دانتس نیزدر این جمع حضور داشت.
http://www.chtn.ir/Default.aspx?tabid=90&articleType=ArticleView&articleId=86208
7 اصل زندگی از زبان بیل گیتس
بیل گیتس،رئیس شرکت مایکروسافت، یکی از شخصیت های الهام بخش عصر حاضر است که سخنان و حرف هایش به سادگی بر دل می نشیند و می تواند مثل خودش الهام بخش باشد.
آقای گیتس در یکی از سخنرانی های خود در دبیرستانی در آمریکا حرف های جالبی زده، حرف هایی که به اعتقاد او در دبیرستان به دانش آموزان یاد نمی دهد، در حالیکه باید یکی از پایه های آموزشی باشد.
از نظر بیل گیتس زندگی بر پایه این 7 اصل استوار است:
1. در زندگی همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید
2. دنیا برای عزت نفس شما ارزشی قائل نیست. در این دنیا انتظارها از شما این است که قبل از اینکه نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.
3. پس از فارغ التحصیلی و استخدام کسی به شما پول زیاد یا رقم نجومی نمی دهد. به این ترتیب قبل از آنکه بتوانید به مقامی همچون معاون ارشد با خودروی مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایای آن زحمت بکشید.
4. اگر تصور می کنید معلم سختگیری دارید، سخت در اشتباهید. پس از استخدام در می یابید که رئیستان خیلی سختگیرتر از معلمتان است، چون امنیت شغلی او را ندارد.
5. آشپزی در رستوران ها با غرور و شان شما در تضاد نیست. نیاکان ما برای این کار از اصطلاح دیگری استفاده می کردند. از نظر آنها این کار یک فرصت بود.
6. اگر در کار خودتان موفق نیستید، پدر و مادرتان را ملامت نکنید. از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.
7. قبل از آن که شما متولد بشوید، پدر و مادر شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می رسد، ملال آور نبودند!
از اشیاء مشهور دوره ی هخامنشی، ریتون ( تکوک ) می باشد که انتهای این ظرف به سر جانورانی مانند شیر، ببر و گوزن ختم می شود ایرانیان در عهد کهن بر این باور بودند که قوه ی جانور با نوشیدن مایع به داخل بدن آنان منتقل می شود/ در ارتباط با ریتون ذکر این نکته ضروری است که در دوره های پیش از تاریخ و در دوران اشکانی نیز به صور مختلف این نقش دیده می شود
________________________________________________
موردی بهش برخوردم که توی نت مطلبی در موردش نبود
در فیلم THE DARK KNIGHT RISES صحنه ای وجود داره که نمونه ای از این اثر تاریخی در اتاق بروس وین (BATMAN) به چشم میخوره_____________
مرگ عاشق یک روز پس از جدایی
به گزارش افکار نیوز، هلن و لس بروان زمانی که در ۱۸ سالگی به عنوان هم کلاسی در یک جا درس می خواندند ،همزمان به مشق عشق هم می پرداختند.
آنها بر خلاف میل والدینشان در ۱۸ سالگی با هم ازدواج نمودند و دوام این ازدواج جنجالی ۷۵ سال شد.
نکته جالب این است که لری و هلن هردو متولد یک روز از سال هستند.علت مخالفت والدین این دو برای ازدواجشان اختلاف طبقاتی خانواده ها بود.
این زوج خوشبخت در سپتامبر گذشته 75 امین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند.
اما پایان این زندگی عاشقانه بسیار غم انگیز است چرا که بواسطه مرگ هلن براون 94 ساله در 16ژوئیه جدای آنها بیش از یک روز دوام نیاوردوبا مرگ لس در 17 ژوئیه پرونده زندگی این دو عاشق برای همیشه بسته شد.
******************************************************
شخصا فکر میکنم پایان زندگی ایشان بسیار هم شیرین بوده .چون نفر دوم بلافاصله نزد همسرش به دیار باقی شتافته است... یاد آهنگ خاطره برانگیز شیرین و جاودانه ی لئونارد کوهن به نام dance me to the end of love افتادم .این لینک دانلودشه پیشنهاد می کنم تا مسدود نشده دانلودش کنید:
http://searchmp3.mobi/dance-me-to-the-end-of-love-mp3-leonard
تصویر خودش گویای همه چیزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(تو کارتونها زیاد دیدیم/ حالا رنگ واقعیت گرفته! /چه کیفی داره بشینی زیرش، برف و بارون هم ازش بباره!)
یک هنرمند هلندی به Smilde توانسته روشی را برای تولید ابر در فضاهای سرپوشیده ای مانند محیط خانه و اتاق خواب ایجاد کند
وی برای تولید ابر از سه عامل محیطی دما، رطوبت و نور استفاده کرده و با تحت کنترل قرار دادن آنها توانسته ابرهای خارق العاده ای را در گوشه ی اتاق خواب تولید کند
این ابرهای پف کرده و زیبا که توسط ماشین بخار تولید شده اند، می توانند منظره شگفت انگیزی را در فضاهای سربسته مانند اتاق خواب ها و راهرو ایجاد کنند
به گزارش باشگاه خبرنگاران،مجله تایم در گزارشی در مورد این اختراع عنوان کرده که این حرکت آغاز فصل مشترکی میان علم و هنر می باشد و از آن به عنوان یکی از بهترین اختراعات سال 2012 یاد کرده است
این نقاشیها کار هنرمندیست به نام Alessandro Diddi ... آدرسی که در این رابطه گذاشتم ببینید غیر از این نقاشیها عکسهای جالبی هم گذاشته
http://www.ignant.de/2013/07/23/alessandro-diddi/
این داستانک نیمه طنز نیمه حقیقی رو در فضای نت دیدم و خوشم آمد. بدک نیست و امیدوارم اگر نشنیده و تکراری نبود خوشتان بیاید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از خانمی پرسیدند : شنیده ام پسر و دخترت هر دو ازدواج کرده اند، آیا از زندگی خود راضی هستند ؟
خانم جواب داد : دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو می کردم . ابدا دست به سیاه و سفید نمی زند .
صبحانه را در رختخواب می خورد . بعد اظهرها هم دو سه ساعتی می خوابد . عصر با دوستانش به گردش می رود و شب هم با تفریحاتی مثل سینما و تلویزیون سر خود را گرم می کند . یقین دارم که دامادم هم با داشتن چنین همسری سعادتمند است !
پرسیدن : وضع پسرت چطور است ؟
گفت : اوه اوه !!! خدا نصیب نکند ! بلا بدور ، یک زن تنبل و و وارفته ای دارد که انگار خانه شوهر را با تنبل خانه اشتباه گرفته است .
دست به سیاه سفید که نمی زند . اصرار دارد که صبحانه را در رختخواب بخورد .
تا ظهر دهن دره می کند . بعد اظهر ها باز تا غروب خبر مرگش کپیده ! عصر هم از خانه بیرون می رود و تا نصفه شب مشغول گردش است . با وجود این زن ، پسرم بدبخت است!
•
چيزي كه معمولا همه ما رو آزار ميده ، نگاه يك بعدي و هدفمند و غرض ورزانه رسانه هاي دولتي ( عمومي ) در سطح گسترده است . اين موضوع فقط مربوط به ايران نيست ، اصولا همانطور كه همه ميدانيم ، هر رسانه اي هدفي را دنبال ميكند و براي نيل به آن هدف ، بر آنها لازم است كه حقيقت را پنهان كرده و چهره غيرواقعي موضوعات را به خورد مخاطبانشان برسانند !
•
براي رعايت حق انتشار اين وبلاگ ، از بارگزاري مجدد مندرجات آن خودداري كردم . اميدوارم بعد از ديدن آن از چندين زاويه به چندين مساله بنگريد :) مثلا به موضوعات اينچنين و مشابه آن كه از رسانه هاي مختلف ميبينيم و يا ميشنويم !
١- اخبار شبكه يك : آمار افراد زير خط فقر در آمريكا بطور بي سابقه اي افزايش يافته است و صفوف بلند بالايي براي دريافت غذاي رايگان تشكيل شده است .
٢- سي ان ان : امروز در تجمعي اعتراضي ، شمار زيادي از زنان ايراني نسبت به حجاب اجباري اعتراض كردند .
٣- …
به ابن لينك مراجعه فرماييد …
http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=796
تقابل سنت ایرانی و سی دی پلیر !
این عکس از خانم عکاس ایرانی شادی قدیریان است که در 13 فوریه 2013 از طرف مجله گاردین به عنوان عکس منتخب و بهترین کار ایشان به چاپ رسیده و درسایت مربوطه نیز به همراه مصاحبه ای از او با تیتر Shadi Ghadirian's best photograph – Iranian tradition meets the CD player ثبت شده است.
بخشی از سخنان خانم قدیریان در مصاحبه:
وقتی در تهران در حال تحصیل بودم ،در موزه عکس مشغول به تحقیق شده وبه بررسی آرشیو ملی پرداختم.ایران دارای یک منبع غنی عکاسی سنتی ازدوره قاجاریه است .ناصرالدین شاه باسفر به اروپا در قرن نوزدهم این صنعت را باخودش به کشور آورد .با دیدن زنان متعدد شاه مبهوت شدم او همه را ملبس به شلیته هایی به سبک غربی کرده بود که حاصل وارداتی دیگری از باله های پاریسی بود.درحالیکه در سنن وآداب اسلامی نمایان کردن چهره زنان پذیرفته ومجاز نیست ، این عکسها نشانه تحولی بنیادی وشگرف بود...
این عکس از سری آلبوم قاجار است...درطی عکسبرداری همیشه حالت پرتنش زنان دوره قاجار مدنظرم بود من یک سوسیالیست نیستم اما امیدوارم مردم با دیدن عکسهایم به ماهیت حقیقی زن ایرانی در آن دوره - و الآن پی ببرند.
امروز ضمن تهیه مطلب برای تولد دنیرو به سایتی برخوردم که بسیار جالب وشیرین بود! بنام :
طعم موفقیت
بخشی از این سایت بظاهرمربوط به آشپزی راجع به هنرپیشه های معروف است که اگر قرار بود دسر بشوند چه طعمی داشتند؟! نگارنده آقای دنیرو را با ادله بسیار به تیرامیسو تشبیه کرده بود! اینک ترجمه محاوره ای آن (بااندکی تلخیص) را بخوانید ...بقولی خیلی جالب انگیز است!!!
رابرت دنیرو - از"شیر" لغزان تا تیرامیسو
کی نمیدونه تیرامیسو چیه؟ یک دسرایتالیایی یکی از مشهورترین دسرها که نه تنها در رستورانهای ایتالیا بلکه درکل دنیا سرو میشه و خوب، کی حالا رابرت دنیرو رونمیشناسه ؟یک هنرپیشه با ریشه ایتالیایی ، یکی از موفق ترین وشناخته شده ترین هنرپیشه های جهان. آن ها هر دو از شیر آغاز و هردو تبدیل به چیزی بسیار خاص میشوند.چگونه؟ بیاییدببینیم
مواد لازم:
برای دسر:پنیر مخصوص-بیسکویت-اسپرسو-لیکور-شکر-پودر کاکائو
برای موفقیت:استعدادبسیار-ظرفیت کاری فوق العاده-تحمل وپشتکار زیاد -حس رقابت بسیار
-----------------------------------------
برای تهیه تیرامیسو به پنیر نیاز داریم وپنیر هم از شیر میاد بزارید اسم شیر رو بزاریم رابرت دنیرو! راستی این فقط من نیستم که اونو شیر نامیدم،پس از طلاق والدین رابرت، او بامادرش موند ازاون اولش هم والدینش توجه چندانی بهش نمیکردن پس بابی 14ساله بحران زده سر از گروههای نوجوون خلاف خیابونی درآورد واوناهم بخاطر صورت سفید بی روحش Bobby Milk صداش میزدن. کمی بعد چندتا تکان جدی براش اتفاق افتاد رابرت همراه دارودسته به تماشای فیلمی توسینمای محل رفت ومهرسینما به دلش نشست علیرغم ترک تحصیل در16سالگی در دوره های آموزش بازیگری شرکت کرد تازه پدرش هم تو خیابون مچشو گرفت وحسابی نصیحتش کرد نتیجه این تکانه ها این بود که بابی خودمتحول شد! "شیر حقیقتا باید خودش بخواد تا تبدیل به چیز خاصی بشه"این تکانها از شیر پنیری ساخت که بعدها پایه یکی از بهترین دسرهای دنیا بشه...
یکی از دوستان خیابانی او 10 سال بعد شد مارتین اسکورسیزی یک تهیه کننده جوون دراون زمان وملاقات دوباره اونا و فیلم mean streets مث قالبی شدکه از رابرت یک پنیر ناب تحویل داد.فرانسیس فورد کاپولا متوجه استعداد زیاد رابرت شد واوشد دن کولئونه جوان در پدرخوانده 2. بله یک سس عالی واستثنایی ...حالا رابرت میتونست توقف کنه چون دنیا دیگه اونو شیر نمیدونست امااون خودشو لایقترازاین ها میدونست .
خوب رابرت برای یک دسرخاص مثل تیرامیسو،به بیسکویت و لیکور وکاکائو وشکرنیاز داشت پس نقشهای متفاوت او درفیلمها شکل گرفت.دیگه فقط یک کانگستر نبود،نقشهای کمدی در فیلمهای زیادی مثل Brazil ,Midnight run,... -صدای شاخصش در کارتون shark tale درنقش دن لینو وجسارتش در راکی وبولونیکل - و کارگردانی فیلمهای A bronex tale , The good sheperd - تازه خرید وشراکت چند هتل ورستوران زنجیره ای هم هست!
چی به رابرت کمک کرد تا دسری مشهور به عمل بیاره؟
اول که در هرنقشی سعی کرد بهترین باشه زدن ابتکاراتی مث تکیه کلام ?you talking to me حس گرفتن برای هرنقش(مثلا برای راننده تاکسی سه ماه واقعا راننده تاکسی شد)، 27کیلو افزایش وزن ویادگرفتن بوکس برا فیلم گاوخشمگین،یادگیری ساکسیفون واسه فیلم نیویورک نیویورک ،...
دوم اینکه او او تحمل فراوون همراه یک حس شوخ طبعی داشت مثلا وقتی همبازیش در Awakening تصادفی بینی رابرت روشکوند اوبشوخی گفت قبلا ازاونطرف ضرب خورده بود حالا ازاینور پس دیگه صاف شده!
علاوه بر همه اینها رابرت پایان پذیر نیست حتی الان که سوپراستاره میگه، فقط مرگه که دگمه خاموشیشو میزنه...
تیرامیسو Tiramisu واژه ای ایتالیایی است که ترجمه ش میشه : "مرا بالا ببر"
ورابرت از بابی میلک تاکهکشانی شدن همین کار را کرد.راستی تیرامیسو بعنوان یک محرک ظریف هم شناخته میشه واین اثریه که دنیرو روی زنان داره ...اما اون ، بماند...
-----------------------------------------------------------------
خوب عزیزان این تیرامیسو با طعم رابرت دنیرو بود که در کافه سروکردیم اگر پسند نکردید به آدرس زیر سری بزنید شاید یک دسر خوشمزه باطعم مرلین مونرو باب طبعتان باشد
http://flavor-of-success.com/category/success-kitchen
به این میگویند دانشجوی واقعی مملکت !
منبع عکس: مشرق نیوز
و همچنين...
آگوست شلنبرگ؛ بازیگر سرخپوست و کانادایی مجموعه تلویزیونی «شمال ۶۰» (North of ۶۰) و فیلم سینمایی «ویلی آزاد» (Free Willy) پس از یک دوره طولانی مبارزه با سرطان، سرانجام در ۷۷ سالگی از دنیا رفت
شلنبرگ که در سال ۱۹۳۶ میلادی در مونترال به دنیا آمده است در طول دوران فعالیت هنری خود به عنوان بازیگر در ۹۷ فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی و سریال ایفای نقش کرده است
شلنبرگ در مجموعه تلویزیونی «شمال ۶۰» که در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ میلادی از شبکه «سی بی اس» پخش شده بود، در نقش شخصی به نام «بن مونتور» بازی کرده بود
فیلمهای سینمایی «دنیای جدید» (The New World)، «هشت مادون» (Eight Below) و «قلب من را در زانوی زخمی دفن کن» (Bury My Heart at Wounded Knee) دیگر فیلمهای سینمایی برجسته آگوست شلنبرگ هستند
یادش گرامی____________
استنلی کوبریک و سختگیریهایش؛ خاطرات کن آدام، طراح صحنه و دوستش
استیون اسپیلبرگ به سر کن آدام، طراح تولید سینما گفته بود که کار او به عنوان طراح صحنه در فیلم دکتر استرنجلاو به کارگردانی استنلی کوبریک یکی از بهترین طراحیهای صحنه تاریخ سینما است. این کمدی سیاه از کوبریک، حالا به عنوان اثری کلاسیک از دوران جنگ سرد به شمار میرود. کن آدام ۵۰ سال پس از آن دوران، کار کردن با کوبریک را به عنوان یک ماجرای خارقالعاده به یاد میآورد ـ البته اگر بتوانید فشارهای آن را تحمل کنید.
کن آدام
سر کن آدام در خانه خود در مرکز لندن نشسته است و خاطراتش از استنلی کوبریک را مرور میکند. علاقه او به این کارگردان را میتوان از صدایش متوجه شد و در لحظاتی که احساساتش اوج میگیرند.
او میگوید: "من خیلی به او نزدیک بودم. عملا میشد گفت که انگار ما یک رابطه عاشقانه بیمارگونه داشتیم. و بالاخره همین موجب فروپاشی روحی من شد."
کن آدام در سال ۱۹۲۱ با نام کلائوس آدام به دنیا آمد. در دوران نوجوانی خانوادهاش که از خانوادههای موفق یهودی بودند از آلمان گریختند اما همچنان لهجه برلینی او برجا مانده است. حتی حالا که بازنشسته شده است بازهم به عنوان مهمترین طراح تولید در سینمای بریتانیا شناخته میشود. طراحی که بخشی از شهرتش را مدیون کار در مجموعه جیمز باند است. حضور او در این فیلمها تا ساخت فیلم ماهشکن (۱۹۷۹) ادامه داشت.
سال ۱۹۶۳ وقتی از او دعوت شد برای دیدار با کوبریک به هتلی در لندن برود، از قبل میدانست که این کارگردان آمریکایی، بسیار سختگیر است. اما دیدار آنها به شکل باورناپذیر برخلاف این تصور بود.
"ما دور یک میز در اتاق نشیمن مینشستیم و در تمام مدتی که به بحث درباره استرنجلاو مشغول بودیم، من طرحهایی سردستی ارائه میکردم. ناگهان او از طرحهای من به هیجان میآمد و هر دو سرپا بلند میشدیم و میایستادیم انگار که خانه آتش گرفته باشد. در زمان تولید فیلم، بیشتر روزها استنلی را با جگوار سری E خودم به استودیو میبردم. من این کار را به عنوان راهی برای بیشتر شناختن کارگردانتان به همه توصیه میکنم."
"راستش را بخواهید استنلی از بعضی نظرها خیلی خام بود. هر دو ما در دوران جوانی به سر میبردیم و سرشار بودیم از شور و هیجان. اول با خودم فکر کردم که این خیلی عالی است: او کسی است که همه به عنوان سختگیرترین کارگردان از او نام میبرند و او هر چیزی را که من طراحی کردهام پذیرفته است. تنها کاری که باید بکنم این است که طرحها را به بخش هنری بدهم تا به اجرا دربیایند. اما خب، به نظر میرسد که سخت در اشتباه بودم."
استنلی کوبریک
یکی از بخشهای به یادماندنی دکتر استرنجلاو، اتاق جنگ عظیم این فیلم است. اتاقی که بسیار فراتر از رویاها به نظر میرسد ـ شاید بهتر باشد بگوییم فراتر از کابوسها.
"دو سه هفته مانده به آغاز فیلمبرداری خیلی تعجببرانگیز بود که متوجه شدم کار کردن با استنلی چندان هم ساده نیست. من اتاق جنگ را به شکل دو طبقه طراحی کرده بودم که هنرپیشگان در هر کدام از طبقهها قرار میگرفتند اما کوبریک سراغ من آمد و گفت کن، من با ۶۰ نفر که در طبقه بالا میایستند چه غلطی باید بکنم؟ آنها انگار که خیلی شرمنده باشند، دورتا دور ایستادهاند و هیچ کاری هم نمیکنند ـ طبقه دوم را کلا فراموش کن."
"من گفتم: استنلی، چرا الان به من میگویی؟ خب البته که او درست میگفت."
"ما خیلی با هم سر و کله میزدیم چون من همیشه به کارگردانهای دیگر میگفتم که از کدام زاویه فیلمبرداری کنند اما استنلی میگفت: لعنت به تو! من دوربینم را آنجا نمیگذارم و وقتی که کار تمام شود تو به خاطر این تصمیم از من تشکر خواهی کرد."
آن اتاق جنگ تبدیل شد به نمونهای کلاسیک از طراحی صحنه که "سر کن" نمیتواند شادی خود را از آن و جملات تحسین برانگیزی که درباره آن شنیده است پنهان کند.
"به آمریکا رفته بودم تا در انجمن کارگردانان سخنرانی کنم و در آنجا استیون اسپیلبرگ را دیدم. او به من گفت: کن، آن اتاق جنگ در استرنجلاو یکی از بهترین صحنههایی است که تو طراحی کردهای. پنج دقیقه بعد دوباره به سراغ من آمد و گفت: نه باید بگویم بهترین صحنهای است که تا امروز طراحی شده است."
اما با پایان فیلمبرادری استرنجلاو، سر کن آدام تصمیم گرفت که هیچ وقت در فیلم دیگری از کوبریک کار نکند چرا که مراحل تولید آن فیلم برای او بسیار مشقتبار بود. "ما توافق کردیم که به عنوان دو دوست از هم جدا شویم و بالاخره من نفسی به راحتی کشیدم."
اما در رابطه این دو مرد، فصل دیگری وجود داشت که بسیار سختتر بود.
"در سال ۱۹۷۲ او برای طراحی فیلم بری لیندن به سراغ من آمد اما فکر میکنم به این نتیجه رسید که دستمزد من خیلی زیاد است و به همین خاطر فرد دیگری را استخدام کرد. سه هفته بعد من در جنوب فرانسه با فیلم دیگری مشغول بودم که تلفن زنگ زد."
"او استنلی بود که صدایش مثل یک پسربچه نیویورکی به گوش میرسید. او گفت که نتوانسته با آن طراح کار کند و به من نیاز دارد. بالاخره من را قانع کرد تا با او همکاری کنم اما من اصلا از این ماجرا خوشحال نبودم."
بری لیندن یک داستان تاریخی بلندپروازانه بود که میبایست در لوکیشنهای خارجی فیلمبرداری شود. اما مشکلی در این باره وجود داشت: کوبریک تصمیم داشت لوکیشن مناسب را بدون اینکه از منزل خانوادگی خود در الستری واقع در شمال لندن خارج شود، پیدا کند.
"بنابراین در پارکینگ خانه او عملا یک اتاق جنگ کوچک درست کردیم با نقشههایی از محل توپخانههای قدیمی روی دیوارها و پونزهایی که به همه جای آنها فرورفته بود. ما لشگری از عکاسان جوان داشتیم. آنها به ساختمانها و لوکیشنهایی میرفتند که میتوانستند مناسب باشند و هر روز عصر ما به حاصل کار آنها نگاه میکردیم.
"او از دیدن یک تخت خاص یا هر چیز دیگری که در عکسها میدید به هیجان میآمد."
"اما ما دعواهای فراوانی داشتیم چون من به او میگفتم: نه، آنها مربوط به دوره ویکتوریایی هستند اما این فیلم درباره عصر جورج است. خب استنلی خیلی رقابتی بود و تقریبا هر کتابی را که مربوط به معماری عصر جورج بود خرید تا بتواند به جدل با من بپردازد. اما هیچ کدام از این کارها موجب ساخته شدن فیلم نمیشد به این دلیل که ساختمانها و لوکیشنهای آرامی که او به دنبالشان میگشت دیگر در نزدیکی لندن وجود نداشتند."
"شرایط اعصابخردکنی بود. اما بعد از پنج ماه توانستم استنلی را قانع کنم تا تولید فیلم را در جمهوری ایرلند انجام دهد ـ کاری که به گمانم، شاهکار من بود."
سر کن به خاطر میآورد که کوبریک در ایرلند به طور کامل تغییر کرد. "او خودش را در قالب ژنرال رومل میدید که او را بسیار تحسین میکرد. او همه ما را با چندین دستگاه فولکسواگن تجهیز کرد و به این ترتیب هر کدام از ما به یک واحد متحرک تبدیل شدیم و در تمام ایرلند به دنبال لوکیشن مناسب میگشتیم."
"من هفتههای زیادی را در دشتهایی سر کردم که گاوهای لعنتی به دنبالم میافتادند. دیگر داشتم دیوانه میشدم اما این طبیعت استلنی بودـ با وجود تمام ترسها و تشویشهایش او در زمان کار، بسیار بیرحم بود."
زمانی که لتیزیا، همسر کن آدام که متولد ایتالیا بود، به ایرلند رفت از دیدن شرایط روحی او شوکه شد. او همسرش را قانع کرد تا به انگلستان برگردد و به خاطر سلامتش پیش یک دکتر برود.
"در نتیجه من در حالی که کاملا فروپاشیده بودم در یک بیمارستان در انگلستان بودم. استنلی هر روز با بیمارستان تماس میگرفت تا حال من را بپرسد و ببیند آیا هنوز زنده هستم یا نه. روزی که بیمارستان را ترک کردم در خانه با من تماس گرفت."
"او گفت: کن حق با تو بود، ما قصد داریم شیوه ساخت این فیلم را تغییر بدهیم و مطمئنم تو از آن خوشت خواهد آمد. من یک گروه را به پوتسدام در آلمان میفرستم تا وسایل اضافی لازم را بیاورند و تو آنها را هدایت خواهی کرد."
کن میخندد و میگوید: "خب این ایده برای من یک شوک بزرگ تازه بود که برای خلاص شدن از آن میبایست مستقیما به بیمارستان بروم و دوباره بستری شوم."
کن بعد از بری لیندن تصمیم گرفت با وجود آنکه کوبریک را بسیار تحسین میکرد اما دیگر هیچ وقت با او همکاری نکند. این قولی بود که او تقریبا به آن وفادار ماند به جز یک مورد عجیب و کوچک که او به آن عمل نکرد.
او در سال ۱۹۷۷ و در زمان طراحی یکی از فیلمهای جیمز باند با عنوان "جاسوسی که من را دوست داشت"، صحنه عظیمی را در استودیو پاینوود ساخته بود. این صحنه شامل یک نفتکش عظیم نیز میشد که نورپردازی آن بسیار دشوار به نظر میرسید.
"بنابراین به استنلی تلفن زدم و از او خواستم به پاینوود بیاید و کمکم کند. اول به من گفت حتما عقلم را از دست دادهام اما در پایان راضی شد تا یک روز یکشنبه که غیر از نگهبانها کس دیگری آنجا نبود، به استودیو بیاید."
" او سه، چهار ساعت را با من سر کرد و ایدهاش را گفت که اگر به جای من بود چطور صحنه را نورپردازی میکرد. البته تمام این ماجراها با توجه به روحیات استنلی در خفا باقی ماند. اما من میدانستم ما دوباره با هم کار نخواهیم کرد. استنلی هم دیگر از من درخواست همکاری نکرد ـ او از ماجرایی که در فیلم بری لیندن برای من اتفاق افتاد، بسیار وحشت کرده بود."
کن آدام در سال ۲۰۰۳ لقب "سر" را دریافت کرد ـ او اولین طراح تولیدی بود که این لقب را دریافت میکرد. کوبریک در سال ۱۹۹۹ در ۷۹ سالگی درگذشت؛ یکی از تحسینشدهترین و سختگیرترین کارگردانهای جهان.
منبع :
اولین بازی و اولین بوسه؛ خاطرات ویدا قهرمانی از سینمای ایران
سخنرانی ویدا قهرمانی، بازیگر سینما و تئاتر و قصه نویس در کانون سخن – در شهر لس آنجلس - با این جمله و با ماجرایی که از زبان مادرش درباره خان بابا معتضدی، اولین سینماگر و فیلمبردار ایرانی، شنیده بود آغاز شد.
"در آن زمان خان باباخان که از خویشان نزدیک ما بود تازه از فرنگ برگشته بود. او درحالی که جعبه چرخ داری شبیه چرخ گوشت دستش بود دنبال ما بچه ها بود که با پسرعموها و دختر عموها توی حیات بازی می کردیم. خان بابا دستور داد صف ببندیم و قدم رو به جلو رفتیم. هیچ نمی فهمیدیم که چکار می کند. وقتی فضل الله یکی از پسر عمو ها بچه آخری صف را هول داد و بچه ها افتادند روی هم، خان بابا خان هم خندید و گفت: دوباره همین کار را بکنید.
"چند روز بعد خان بابا با مقدری نوار سیاه به خانه ما بازگشت. نوارها را توی حوض خاکشیر داری که رنگ آبش سبز شده بود می شست و یکی یکی آن ها را روی دست های ما بچه ها که به طور موازی بالا نگه داشته بودیم می انداخت. بعد هم دستور داد: قدم رو به طرف بند رخت!
"چندشب بعد در مهمانی منزل عمه جان، خان باباخان توی حیات مقداری صندلی پشت سر هم چید و یک ملحفه سفید از بند رخت آویزان کرد. ما بچه ها روی زمین روی قالیچه نشسته بودیم. ناگهان از داخل جعبه نور از ته صندلی ها تصویری از خود ما روی ملحفه افتاد. ما همینطور به خودمان نگاه می کردیم وبعد به نور و تصویر روی ملحفه و تعجب کرده بودیم که چطور هم اینجاییم و هم آنجا که خان بابا خان گفت: این رو بهش میگن سینما."
ورود ویدا قهرمانی به سینما هم داستان دیگری است:
"تعطیلات تابستان و سال آخر دبیرستان بودم که یک شب به اتفاق مادرم به سالن تابستانی سینما دیانا که روی پشت بام ساختمان بود رفتیم. فیلمی از ساموئل خاچیکیان به نام "دختری از شیراز" را نشان می دادند که اپرا خوان معروف آن زمان، فرح عافیت پور*، در آن بازی می کرد. فیلم خیلی برای من جالب بود. در نیمه فیلم که رسم بود چراغ ها را روشن کنند و به مردم تنقلات بفروشند، اعلان کردند که برای فیلم بعدی خاچیکیان به دنبال یک دختر جوان هفده هجده ساله می گردند. به مادرم گفتم: "من برم بازی کنم؟" و او پاسخ داد از پدرت سئوال کن اگر او موافقت کند من حرفی ندارم. پدرم که سرهنگ ارتش بود، برخلاف تصور من همان شب رضایت خودش را اعلام کرد و من و مادرم فردا صبح به استودیوی دیانا فیلم که در همان ساختمان سینما بود رفتیم. ما را به داخل اطاقی راهنمایی کردند که عده زیادی در آن نشسته بودند. درمیان آن ها تنها چهره آشنایی که قبلا درفیلم ها دیده بودیم ناصر ملک مطیعی بود. قرار و مدارها را گذاشتیم و فیلمبرداری دردامنه کوه دماوند آغاز شد."
اولین بوسه سینمای ایران
ویدا قهرمانی درسال ۱۳۳۴ زمانی که ۵ یا ۶ فیلم بیشتر در داخل ایران ساخته نشده بود وارد سینما شد:"سال ششم دبیرستان شاهدخت بودم که رفتم جلوی دوربین ساموئل خاچیکیان و نقش مقابل ملک مطیعی را بازی کردم. در آن زمان بازیگری برای دختری که نه خواننده بود و نه هنرپیشه تئاتر، به هیچوجه مناسبت نداشت. فیلم هم یک شروع و پایان هالیوودی داشت. اولش با صحنه شوخی و بازی دختر و پسری که روی زمین دراز کشیده بودند شروع می شد و آخرش هم با یک بوسه طولانی تمام می شد. این درواقع اولین بوسه سینمای ایران بود."
بعد از اکران فیلم "چهارراه حوادث" در سینما دیانا در بازگشت از تعطیلات نوروزی، ویدا قهرمانی از مدرسه اخراج شد: "این اولین ضربه بازیگری بود. زندگیم از این رو به آن رو شد. در آن زمان حتی وزیر فرهنگ هم که از دوستان خانواده ما بود نتوانست اجازه نام نویسی در هیچ مدرسه ای را برایم بگیرد. می گفتند اعتراض والدین و شاگردان بوده که گفته اند رفتن شاگرد مدرسه جلوی دوربین ناپسند است. من هم از تهران به خاش رفتم. یک جایی وسط کویر و بعد هم با پسری که دوست داشتم ازدواج کردم."
چندی بعد ساموئل خاچیکیان که بنا برگفته ویدا قهرمانی "استعداد عجیبی در مجاب کردن مردم داشت"، داویت یقیازاریان، شوهر ویدا، را راضی کرد که او یک بار دیگر به سینما بازگردد: "شوهرم قبول کرد اما به شرطی که او یا یکی از برادرهایم درطول صحنه های فیلمبرداری حاضر باشند."
ویدا قهرمانی خاطرات سالهای دور را به یاد می آورد
ویدا قهرمانی با فیلم "طوفان در شهرما" خاچیکیان درسال ۱۳۳۷ یک بار دیگر به سینما بازگشت: "درفیلم قرار بود از دست گرشا رئوفی که قصد تجاوز به شخصیت دختر فیلم را داشت فرار کنم. گرشا رئوفی هم خجالت می کشید جلوی شوهرم نقش یک تجاوزگر را بازی کند. بالاخره تهیه کننده فیلم به هرشکلی که می دانست داویت را به طبقه بالای ساختمان محل فیلمبرداری برد و ما صحنه را گرفتیم."
خانم قهرمانی می گوید: "دراین فیلم قرار بود برادرم (با بازیگری حسین دانشور) که برای نجات من آمده بود هیکل نیم هوش مرا از زیر تیرهای آتش زا بگذراند و از درخانه بیرون ببرد. این صحنه به دلیل مشکلات گوناگون بارها تکرار شد. یک عده جوان هم جلوی در استودیو به بهانه درس خواندن برای امتحانات آخرسال زیر درخت ها می ایستادند و این رفت و آمدهای عجیب و غریب ما را ضمن فیلمبرداری تماشا می کردند. گاهی اوقات هم آن ها نقش سیاهی لشگرفیلم ها را داشتند."
خانم قهرمانی می گوید: "سال ها بعد که بهروز وثوقی درفیلم "خداحافظ تهران" خاچیکیان بازی می کرد به ساموئل گفت این اولین فیلمی نیست که من برای شما بازی کرده ام. من یکی از آن بچه های درس خوان زیر درختم که توی یکی از صحنه های فیلم طوفان درشهر ما جلوی درخانه صورتم معلوم است."
ویدا قهرمانی بعدها در چند فیلم دیگر از جمله "آتش و خاکستر"، ساخته خسرو پرویزی، در نقش مقابل ویگن، "فردا روشن است" به کارگردانی سردار ساکر با شرکت فردین، پرخیده و ملکه رنجبر و "دشمن زن "به نوشته و کارگردانی پرویزخطیبی با شرکت ناصرملک مطیعی شرکت کرد.
آخرین فیلم او پیش از ترک دوباره سینما "عشق و انتقام" محصول سال ۱۳۴۴ نوشته همسرش داویت یقیازاریان با شرکت و به کارگردانی فردین بود: "وقتی پسرکوچکم که به همراه مادربزرگش به تماشای فیلم های من می رفت به پدرش گفت بابا، اسم شما فردینه؟ من تصمیم گرفتم بازی درفیلم را برای همیشه کنار بگذارم."
کوچینی و انقلاب
مدتی بعد ویدا و داویت یقیازاریان به عنوان تهیه کننده و زوج هنری در اولین شبکه تلویزیونی ایرانی متعلق به ثابت پاسال به اجرای یک شوی سرگرم کننده هفتگی به نام جاده شانس پرداختند. همزمان کافه تریا و گالری "موند" درخیابان حافظ و چندی بعد محلی به نام "کوچینی" را در بلوار الیزابت (کشاورز کنونی) تاسیس کردند.
کوچینی کلوپ شبانه ای بود با یک پیست رقص که زوج های جوان در آن با موسیقی گروه های راک اندرول و پاپ ایرانی آن دوران از جمله بلک کتز می رقصیدند: "فرهاد ترانه 'جمعه' را برای اولین بار درکوچینی خواند و ابی برای نخستین بار درکوچینی خوانندگی را تجربه کرد."
با جدایی ویدا قهرمانی از همسرش داویت، این بازیگر قدیمی در سال ۱۹۷۰ میلادی برای ادامه تحصیل در رشته آموزش کودکان به انگلستان رفت و مدتی هم در شهر بارسلونا در اسپانیا زندگی کرد. دربازگشت به ایران و همزمان با وقایع گروگان گیری در سفارت آمریکا، خانم قهرمانی که دعوت نامه ای برای ادامه تحصیلات عالیه از دانشگاه نورمن در ایالت اوکلاهما دریافت کرده بود ایران را به قصد آمریکا ترک کرد.
تعطیلات سیاه
ویدا قهرمانی دراواخر دهه هشتاد بی آنکه قصد بازیگری داشته باشد به لس آنجلس آمد: "یک روز با شهره آغداشلو به همراه واچه مانگاساریان، یکی از دست اندرکاران ایرانی سینمای هالیوود که به دنبال چهره های خاورمیانه ای برای بازی در فیلمی به نام "تعطیلات سیاه" با شرکت لی رمیک می گشت به محل گزینش بازیگران رفتیم."
خانم قهرمانی می گوید: "من تا آن موقع نه آدیشن (تست بازیگری) را تجربه کرده بودم و نه معنی این کلمه را می دانستم. مدتی بعد به من خبردادند که بین ما دو نفر آنها مرا انتخاب کرده اند و مدتی بعد برای فیلمبرداری به ترکیه رفتم. البته در همان سال با شهره و گروهی از دیگر بازیگران ایرانی ساکن لس آنجلس در فیلم "مهمانان هتل آستوریا" ساخته رضا علامه زاده همبازی شدم که داستان آوارگی گروهی از ایرانیان مهاجر درترکیه بود. در سال ۲۰۰۸ هم در فیلم سن.گ.س.ار ثریا میم نقش یکی از زنان دهکده را برعهده داشتم."
ویدا قهرمانی پس از بازی در چند نمایش از جمله "من از کجا، عشق از کجا" به کارگردانی پری صابری و شرکت در چند سریال تلویزیونی برای تلویزیون های فارسی زبان لس آنجلس به شمال کالیفرنیا و شهر سان فرانسیسکو نقل مکان کرد.
هزارسال دعای نیکو
ویدا قهرمانی در سن فرانسیسکو به کار بازیگری در تئاتر و سینما ادامه داد. او در سال ۲۰۰۷ در یکی از دو نقش اصلی فیلم "هزارسال دعای نیکو" ساخته کارگردان شناخته شده هنگ کنگی تبار "وین ونگ" ظاهرشد.
فیلم ماجرای مرد چینی است که برای ترغیب دخترش به ازدواج دوباره به آمریکا آمده است اما در راه رسیدن به این مقصود با زن ایرانی آشنا می شود و به او دل می بندد:"این یک فیلم خیلی شاعرانه بود و روی احساسات پدرها خیلی کار می کرد."
ویدا قهرمانی علاوه برنوشتن داستان های کوتاه و نقاشی بیش از ۱۵ سال است که با گروه تئاتر "ریسمان طلائی" یک مرکز فرهنگی غیرانتفاعی برای ترویج تئاترخاورمیانه در "بی اریا" که مدیریت آن برعهده دخترش، تورنج یقیازاریان، است همکاری دارد: "دراینجا روی نمایش هایی کارمی شود که مسائل و دغدغه های مردم خاورمیانه را مطرح می کند. تازه ترین کاری که قرار است در سال ۲۰۱۴ روی صحنه بیاید و من هم در آن نقشی دارم نمایشی است مدرن درباره سفر دوک الینگتون به خاورمیانه که موضوع آن درجایی با تهران و کوچینی آن زمان گره می خورد."
منبع :
* فرح عافیت پور یا فرح پناهی بازیگر و خواننده اپرا بود که در دو فیلم دختری از شیراز و ماجرای زندگی (نصرت محتشم) بازی کرد.
(تصاویر دوم و سوم اختصاصی کافه کلاسیک میباشند)
جشنواره 5200 فنجان قهوه در کشور بلژیک به مناسبت تولد مریلین مونرو
این تصویر رو تو ف ی س ب و و ک دیدم و برام خنده دار بود ( البته یک مقدار دست کاریش کردم ) .
مطمئنم میدونید منظور چیه .
حدس می زنید چرا مجله های مشهوری نظیر Vanity Fair هنوز هم که هنوزه از عکس ستاره های فقید برای چاپ روی جلدشان استقبال میکنند؟...پاسخ ساده است چون آمار فروششان نسبت به چاپ تصویر ستاره های زنده بیشتر میشود!
بر حسب گزارشات موسسه خبری WWDبهترین فروش Vanity Fair از آغاز 2013 تاکنون مربوط به مجله ای با طرح روی جلد آدری هپبورن جوان در ماه آگوست است که نزدیک 308 هزار نسخه بوده و100 هزار نسخه بیشتر از پایینترین رقم فروش که مربوط به مجله با طرح روی جلد تیلور سویفت ( با فروش حدود 211 هزار نسخه) می باشد.
WWD اذعان میکند، این ارقام مرهون تلاش هالیوود برای احیا برندهای قدیمی مربوطه نیست بلکه فرهنگ درخشان وجذابیت عصر کلاسیک آنچنان با مردم مانوس شده است که ستاره های محبوب فقیدشان را نظیر آدری هیپبورن،پرنسس دایانا،مرلین مونرو،الیزابت تیلور وگریس کلی همچنان روی جلد مجله ها می کشاند و به واقع مردم آنان را بیش از ستاره های حال حاضر می پسندند.
هرچند سوای ستارگان فقید یک ستاره زنده هست که وقتی روی جلد مجلات نقش می بندد حسابی می ترکاند!! – خانم بیانسه...
منبع : http://www.shine.yahoo
********************
البته من بالشخصه معتقدم چنانچه سری مجلات بیانسه در بالا را دریک کفه و آن یک مجله آدری نازنین را در کفه دیگر ترازو بگذاریم هنوز هم آن یکی بر آن سری سنگینی می کند:)
همیشه با مقایسه سر ستون تخت جمشید و پرنده هما به جز منقار هیچ شباهت دیگه ای نمیدیدم.نه پرنده هما دارای گوش های مجسمه بود و نه مجسمه بال داشت.تا اینکه مدتی قبل مطلب زیر رو خوندم و واسم خیلی جالب بود.
سرستون تخت جمشید
پرنده هما
به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!
(۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۰۹:۴۲)کنتس پابرهنه نوشته شده:به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!
لطفا به این لینک مراجعه کنید:
http://www.gomaneh.com/?p=1311
ریشه این ضرب المثل به صورت های گوناگون گفته شده از آن جمله :
می گویند اهریمن میان انسان ها دوستی داشت این دوست می خواست برای پسرش زن بگیرد. به اهریمن گفت: خواهشی از تو دارم که پیروان تو در روز عروسی کاری انجام ندهند که مهمان های ما آزرده بشوند
شیطان قول داد و به پیروان خود نیز سفارش کرد
روز عروسی فرا رسید برای این که مهمانی از هر جهت باشکوه باشد آب به حوض خانه انداخته بودند. یکی از پیروان اهریمن بیرون خانه در کنار نهر آب نشست و دسته گلی را که در دست داشت به آب انداخت ، آب ، دسته گل را به میان حوض برد. کودکی در اندیشه گرفتن گل به کنار حوض آمد و در آب افتاد و مُرد و عروسی به سوکواری تبدیل شد . دوست اهریمن گله گذاری کرد. اهریمن آن پیرو خود را خواست و به او گفت : چرا چنین کردی ؟ پاسخ داد: من کاری نکردم ، تنها برای آذین مهمانی دسته گل به آب دادم!
ریشه این ضرب المثل این طور هم آمده است :
مردی بسیار شوم وجود داشت که هر جا می رفت چون بد شگون بود دردسر می آفرید. او برادر زاده ای داشت که بدو علاقه مند بود و می خواست عروسی کند قرار شد از او در عروسی دعوت نکنند تا عروسی عزا نشود
او بیرون از ده در اندیشه بود که کاش می توانست به عروسی برود که ناگهان چشمش به بوته گل زیبایی می افتد و با خود می گوید: « این جوی آب ، راست از میان باغ برادرم می گذرد خوبست دسته گل زیبایی ببندم و به آب جوی بسپارم تا وقتی به برادرم رسید بداند که اگر من آنجا نیستم ولی دلم آنجاست دسته گلی که به باغ می رود موجب شد کودکی که خواسته بود آن را از آب بگیرد در آب افتد و کشته شود روز دیگر که مرد شوم به خانه برمی گردد و عروسی را عزا می بیند چون از سبب مرگ کودک جویا می شود ؛ می شنود که داستان چه بوده و آه سوزناکی از دل بر می آورد که این کار خودش بوده است
ریشه این ضرب المثل به چندین گونه دیگر هم گفته شده که ریشه داستان یکی است ولی ناهمانندی های آشکاری با هم دارند
http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/652
______________________________________________________________
در سالهاي دور زبان به زبان يا به قول معروف سينه به سينه به گوش ما رسيده؛ جواني ساكن يكي از آباديهاي ساكن شهركرد چهارمحال و بختياري به قول همشهريهايش از شانس خوبي برخوردار نبوده و به آدمي جنجالي معروف بوده كه به هر جا پا ميگذاشته، اگر اتفاق يا حادثهاي ناگوار روي ميداده، بلافاصله نظرها روي او جلب ميشده و اگر هم در آن درگيري تقصيري نداشته از اقبال بدش او را گناهكار دانسته كه بهطور مثال اگر در فلان دعوا ميانجي نميشد يا شركت نميكرد، چنين و چنان نميشد. جوان بيچاره به خودش هم امر مشتبه شده بود كه از شانس خوبي برخوردار نيست.
از قضاي روزگار و دست حوادث، جوان بداقبال چنان دلباخته دختري از اهالي آبادي ميشود كه دست مجنون را از شدت عشق از پشت ميبندد. آوازه عاشق شدن جوان در آبادي ميپيچد، در حالي كه خود دختر هم بيميل نبوده به همسري او درآيد، اما سابقه ناخوشايند جوان عاشق موجب ميشود خانواده دختر موافق به آن ازدواج نباشند، بلكه عدهاي آن وصلت را شوم ميدانند.
جوان نااميد ميشود، خواستگاري ديگر گوي سبقت از او ميربايد. بعد از خواستگاري و موافقت پدر و مادر دختر، بساط جشن برپا ميشود. جوان عاشق هم براي دختر آرزوي خوشبختي ميكند و چون قادر نبوده از نزديك تماشاگر جشن عروسي كسي باشد كه از جان بيشتر دوستش داشته، ايام حنابندان و جشن و پايكوبي از آبادي خودش دور ميشود و به كوههاي اطراف پناه ميبرد.
كوههايي كه آبهاي برفهاي زمستان به هم پيوسته تشكيل رودخانهاي بزرگ ميدهد. جوان عاشق كه دستش از همه چيز كوتاه شده براي تسكين دل عاشقش از دشت و دمن و كوه صحرا دسته گل زيبايي ميچيند. از آنجا كه ميداند رودخانه از روبهروي خانه عروس عبور ميكند. دسته گل را به آب مياندازد كه شايد نگاه عروس به آن بيفتد.
روبهروي خانه دختربچهها و پسران خردسال مشغول بازي هستند. تا نگاهشان به دسته گل ميافتد هر يك براي گرفتن گل از ديگري سبقت ميگيرند. دختر خواهر عروس براي گرفتن دسته گل خودش را به رودخانه ميزند. گرداب او را در خودش غرق ميكند. دخترك از دنيا ميرود و عروسي به عزا تبديل ميشود.
جوان عاشق بعد از يكي دو روز به آبادي برميگردد. روبهروي قهوهخانهاي ماتمزده مينشيند. ماجرا را برايش شرح ميدهند كه جشن عروسي تبديل به عزا شد. چرا؟ علت را توضيح ميدهند.
جوان عاشق دست پشت دست ميزند. آه از نهادش بلند ميشود و ماجرا را شرح ميدهد كه دستهگل را او براي عروس فرستاده بوده و مردم به او ميگويند: «پس اون دسته گل را تو به آب داده بودي»
http://kermankhabar.ir/%D8%AE%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%84-%D8%B7%D9%86%D8%B2-%D9%88-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C/27021-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86/
روشن است که داستان شوم بودن آدمیان دروغین است و هیچ کس شوم و بد شگون نیست اما به هر حال ریشه این ضرب المثل چنین است و این افسانه در سینه به سینه نقل شدنها بسیار دگرگون شده و ریشه آن به درستی آشکار نیست!
(۱۳۹۲/۶/۳۰ صبح ۰۹:۱۳)اسپونز نوشته شده:(۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۰۹:۴۲)کنتس پابرهنه نوشته شده:به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!
لطفا به این لینک مراجعه کنید:
البته با توجه به آنچه در ساینس بلاگ و توسط آقای دکتر درن نیش اعلام شده، این جسد یک راکون بوده که چند هفته در آب غوطه بوده است و تغییر شکل داده.
منبع: http://scienceblogs.com/tetrapodzoology/2011/05/16/wild-case-files-montauk-monster/
این عکس رو یکی از دوستانم که در بیزانسون فرانسه زندگی میکنه بر روی صفحهء ( ف ی س ب وو ک ) ش قرار داده بود .
( خودش نیز در عکس بود و با اجازهء تام عکس را برش داده ام ).
مجسمهء تمام شکلاتی " ویکتور هوگو " شاعر و نویسندهء نامی فرانسه.
وزن این مجسمه 300 کیلو است. ( توجه کنید ، کیک نیست ، فقط شکلات ) .
قیمت هر 100 گرمش 7 یورو میباشد.
جالبه ، نه !!!
سال ها پيش از هشت ازدواجي که بخشي از وقايع زندگي اليزابت تيلور را رقم مي زند، اين ستاره معروف هاليوود درزماني که 17 سال بيشترنداشت، نامه هايي را روي کاغذ صورتي با جوهربنفش براي اولين نامزد خود نوشته است که با اين عنوان آغاز مي شود«به عزيرترين عزيرانم»
اليزابت در تاريخ ششم ماه مه 1949 خطاب به نخستين عشق زندگي خود «ويليام پاولي» مي نويسد:«هرگز نمي دانستم مي توان به اين صورت عاشق شد، اين قدرکامل به رشد رسيده! تا امروز هيچکس را به اندازه يک سوم توهم دوست نداشته و بعد از اين هم نخواهم داشت(يعني از اين جهت خيالت راحت باشد که پس از تو هيچکس ديگر را هيچوقت…هيچوقت دوست نخواهم داشت، همين و بس.)
الیزابت تیلور درآن زمان و چندماه پيش از نخستين ازدواجش با «پاولي» نامزد بود و بيش از 60 عدد از نامه هاي عاشقانه اي که بين ماه هاي مارس تا اکتبر همان سال براي او نوشته است توسط حراجي «آر آر» RR در شهر آمهرست در ايالت «نيوهمپشاير» به فروش گذاشته خواهد شد، اين حراجي دوسال پيش نامه هاي اليزابت تيلور را از ويليام پاولي که درحال حاضر در فلوريدا زندگي مي کند خريداري کرده است.
اين نامه هاي هرگز منتشرنشده، گوشه اي از افکار و احساسات اليزابت تيلور ستاره نوجواني که در آن زمان درحال تغيير و تحول بود را به نمايش مي گذارد.
اليزابت در اين نامه ها گاه از اضافه وزن خود شکايت دارد:«همينطور که اينجا نشسته ام و اين نامه را براي تو مي نويسم مشغول خوردن همه شکولات هاي يک جعبه بزرگ هستم. اما واقعا بايد جلوي خودم را بگيرم و از اين همه پرخوري خودداري کنم.»
درهمين نامه اليزابت تيلور از امتخانات آخرسال مدرسه سخن برده است و درباره دو فيلمي که به تازگي در آن مشغول به بازي است صحبت کرده است؛ از «مکاني در آفتاب» و اينکه چقدر کارگردان آن را دوست دارد و از فيلمي به نام «خماري بزرگ» که او آن را فيلمي عذاب آور و کارگردان آن را غيرقابل تحمل مي خواند.
اما بيش از هرچيز ديگر، اليزابت در اين نامه ها درباره خود «پاولي» صحبت مي کند که پسر 22 ساله سفير سابق آمريکا در برزيل است و با هيجان از او مي خواهد که عشق او را باور کند و به او قول مي دهد که اين عشق ابدي است.
سیب در حفظ طراوت و شادابی پوست موثر است
مقوی مغز است
اثر آرام بخشی دارد
فشارخون را منظم میکند
________________________________________________________________________________
(قدیما از شهرستان برامون از این سیبها آوردن اما الان تقریبا بالای 20 ساله که دیگه قسمت نشد ببینیم! احتمالا بی توجهی صاحبان باغ که از آشناهای ما بودن و به تهران مهاجرت کردن باعث شد تو اون منطقه رشدش متوقف شه/ آبگیری هم کنی و تو لیوان بریزی رنگ قرمز زیبایی داره)
_______________________________________________________________
تنها یک سیب سرخ زیبا و اشتها آور باشد اما در حقیقت این سیب ویژه که Redlove نام دارد نه تنها دارای یک پوسته قرمز رنگ است بلکه درون آن نیز کاملا سرخ است/ به علاوه این سیب نسبت به سیبهای معمولی از آنتی اکسیدانها و مواد غذایی غنی تری برخوردار است
براساس گزارش دیلی میل، یک شرکت انگلیسی به نام “ساتنز” حق فروش نهالهای این سیب را به قیمت دانه ای ۹۵/۲۴ پوند (۳۰ یورو) دراختیار دارد و تاکنون هزار و ۵۰۰ سفارش از کشاورزان محلی دریافت کرده است و۲۰ سال مطالعات یک پرورش دهنده گیاهان در انگلیس به نام “مارکوس کوبرت” است که این سیب کاملا سرخ را از پیوند گونه های متمایز میوه ها و کاملا طبیعی به دست آورده است/ در این سیب از تکنیکهای اصلاح ژنتیکی استفاده نشده است / در حالی که اگر در اواخر تابستان در اطراف شهرستان نَمین گشت گزاری داشته باشید می توانید این نوع سیب را پیدا کنید بدون اینکه تحمل هزینه۳۰ یورو و یا دردسر پژوهش ۲۰ ساله داشته باشید! متاسفانه این طبیعت بکر منطقه ما از یاد رفته و به آن توجه نمی شود!
منبع
http://namin1387.persianblog.ir/post/132
برگرفته از نسخه موفق 1987
بازيگران «جوئل کينامن»، «گري اولدمن» ، «مايکل کيتون»، «ساموئل ال جکسون» ،«ابي کورنيش» ، «جکي ارل هالي» ، «مايکل کي ويليامز» ، «جي باروشل» و «جنيفرال»
http://uplod.ir/0duwgp6mdaoc/Robocop%28IRMDB.ORG%29.mp4.htm
دو روز پیش مطلبی رادر سایت entertainment.ie دیدم که باچاشنی طنز بریان لوید بنظرم جالب آمد. امیدوارم برای شما عزیزان نیز اینگونه باشد:
ده عکس از باحال ترین پشت صحنه ها !
ما همگی به عکس های پشت صحنه فیلمهای بزرگ وکلاسیک علاقه مندیم وبرایمان جذاب است بدانیم در فیلمهای محبوبمان ،واقعا خارج از کادر دوربین برعوامل فیلم و هنرپیشه ها چه گذشته است آیا لحظاتی پراضطراب را گذرانده اند یا از آن لذت برده و کلی تفریح کرده اند.در زیر ده تا از باحال ترین این تصاویر را میبینید:
10- جت بتمن در فیلم " بت من "
درست مثل سکانسی از سریال پدر تد می مونه اونجا که پدر دوگال در هواپیما به دگمه ای برمیخوره که قید شده اکیدا لمس نکنید(که بر حسب اتفاق دستش به دگمه میخوره وهواپیما بطور وحشتناکی از کنترل خارج میشود)...
9- جان تراولتا و بروس ویلیس در" داستانهای عامه پسند Pulp fiction"
در کل زندگیتون اونقد که این دوتا درعکس نشون میدن بی خیال غمها بودین وخوش بحالتون شده؟
8 – کارل اوربان و یان مک کلن در " ارباب حلقه ها "
کارل اوربان به نظر میاد در نمایش مد شرکت کرده ...چه ژست فشنی!
7 – هریسون فورد در " ایندیانا جونز وپادشاهی جمجمه کریستال "
من اونقدر اینجا قایم می شم تا آبها از آسیاب بیفته!...
6 – شون کانری در " الماسها همیشگی اند Diamonds for ever"
انگار نه انگار این یک عکس پشت صحنه است بیشتر به نظر می رسه تصویری ازنحوه حمام کردن متداول آقای کانری در حضور عوامل فیلم باشه !...
5 - ومپا در " امپراطوری پاسخ میدهد "(اپیزود 5 جنگ ستارگان)
چی ؟ داری میای سمت من که چی بشه؟ هیچی بهت نمی ماسه ! ...(ترجمه مودبانه!)
4 – جیم هنسون در حال عروسک گردانی برت و ارین در فیلم " ماپت ها "
عالم جادوییم نقش بر آب شد.پس این دوتا واقعی نیستند؟! تموم کودکیم به فنا رفت...
3 – ماکت صحنه در "Inception"
جای مدل کوچیک شده تام هاردی و لئو دی کاپریو در این تصویر خالیه...
2 – تیم کوری هول برانگیز در صحنه فیلم " It "
شما حواستون هست ؟ نه خیلی...میتونه بقدری وحشتناک باشه که مردم از هولشون بگن « یا پیغمبر! » ...حدس میزنم همینطوره...
1 - آرنولد شوازنگر در " کونان بربر Conan The Barbarian"
آرنی اینجا داره خیلی در نقشش فرو می ره ! البته مردی که پتک بدستشه هم بعدا در فیلم سرش با یک قداره از تنش جدا میشه...
برایان لوید - اول اکتبر 2013
http://entertainment.ie/cinema/news/Ten-very-cool-behind-the-scenes-photos-from-classic-movies/216233.html
اغلب در نقش زن جنوبی ظاهر شده و اجرای عالی هم داشته احتمالا اکثر مردم فکر میکنن که این هنرمند اصالتا جنوبی باشه اما اینطور نیست!
مهوش افشارپناه متولد 1328 شهر سقز (کردستان) میباشد و لیسانس کارگردانی و بازیگری تئاتر را از دانشکده هنرهای دراماتیک، همچنین خواهر کوروش افشارپناه (بازیگر) است
(در حال حاضر سرگرم فعالیت در تئاتر هستن، به دلیل بی توجهی مسئولان سینما و تلویزیون و پایین بودن کیفیت اغلب فیلمها و سریالها)
مصاحبه و اطلاعت تکمیلی
http://www.theater.ir/fa/artists.php?id=424
http://www.ejoo.ir/fun/actor-alef/mahvash-afsharpanah
تقدیم به اعضای اس اس تو سایت خودمون. بگو های...
http://uploadboy.com/hndufav7pig5.html
در جریان یک حراج، ویولن رهبر ارکستر کشتی تایتانیک به مبلغ 900 هزار پوند به فروش رفت و رکورد کلیه یادگارهای به فروش رفته این کشتی اسطوره ای را درهم شکست
مشروح خبر
http://www.jamejamonline.ir/NewsPreview/1239435485957915366?redirected=1
رُز، گل سرخ، گل محمدی، گل سوری، یا وَرد، سردهای از تیرهٔ گلسرخ است که در حدود ۱۵۰ گونه دارد. محل اصلی رویش رز خودرو در نیمکرهٔ شمالی کرهٔ زمین است و تاکنون در نیمکرهٔ جنوبی رز خودرو مشاهده نشدهاست. گل رز در بسیاری از مناطق ایران بخوبی میروید همچنین در اکثر مناطق خاورمیانه، اروپا و روسیه نیز به فراوانی یافت میشود. این گیاه برای مصارف صنعتی بطور عمده در کشورهای بلغارستان، ترکیه و فرانسهکشت میشود. در سال ۱۹۷۹ پژوهشگران در انجمن جهانی رز توافق کردند تا رزها در سه گروهِ رزهای خودرو، رزهای باغی قدیمی و رزهای باغی جدید قرار گیرند همچنین رزهای انگلیسی نیز به مجموعهای از گلهای رز باغی قدیم و جدید گفته میشود که توسط پرورش دهندهٔ رز انگلیسی،دیوید اوستین بوجود آمدهاند. تاکنون بیش از ۲۰٬۰۰۰ رقم رز نامگذاری شدهاست و هر ساله صدها نوع جدید نیز به این مجموعه اضافه میشود. رز به عنوان ملکهٔ گلها شهرت دارد. پرورش رز تنها برای لذت بردن از زیبایی این گل نیست بلکه از این گل برای عطرسازی، تهیهٔ چای، مربا، لیکور و بسیاری مواد خوراکی دیگر استفاده میشود. عطر رز آرامشبخش سیستم عصبی است و در راحت به خواب رفتن انسان تأثیر دارد و به همین سبب در عطردرمانی بکار برده میشود. اسانس رز گرانترین اسانس دنیا است و هر گرم آن معادل یک گرم طلا در بازار جهانی قیمت دارد. گل رز از نظر کثرت قرار گرفتن در جایگاه گل ملی مقام نخست را در میان تمامی گلها دارد و در ۱۰ کشورِ ایران، آمریکا، انگلستان، ایتالیا، رومانی، عراق، عربستان سعودی، مراکش، لوکزامبورگ و بلغارستان به عنوان گل ملی انتخاب شدهاست.
بیشتر بخوانید : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B2
انسانیت و بزرگی نه به نژاد ، به رنگ پوست، به زیبایی ، چاقی ، لاغری ، پیری ، جوانی ، فقر و ثروت ، دانشمندی و بی سوادی ، و وووووو .................... نیست.
انسانیت باید درذات آدمی باشد .
(از نظر من تصویر اولی جلوه و زیبایی خاصی داره )
ادامه تصاویر
http://www.the-gallery-of-china.com/chinese-tiger-painting.html
عجب راه حلی برای آرامش اعصاب
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۳۰ اولین تلفن همراه موجود در ایران را داشت، که محصول کارخانه «البیس» زوریخ بود .
مختصر و کوتاه در مورد سنگک
سنگک نوعی نان است که روی سنگریزههای داغ در تنور میپزند سنگک یعنی سنگ ریزه از سنگ+ ک (سنگ کوچک) سنگک نانی است که فقط در ایران رایج است بنا براین می توان آن را نان ملی ایران نامید
از نظر مزه، طعم، هضم و بهداشت و سلامت یکی از بهترین نانهای ایرانی است
به گزارش شفاف در سالنمای کمیته نانوایان تهران (در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ شمسی در تهران چاپ شده) درباره تاریخچه و چگونگی پیدایش نانوایی و نان سنگک این گونه آمده است:
شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهیدست و لشگریان خود که غالباً در سفر به نان و خورش موقت و فوری نياز داشتند و لازم بود به هر شهری میرسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه كنند، درصدد چاره برآمد و حل این مشکل را از شیخ بهایی که از دانشمندان ایران بود خواست شیخ بهایی نیز با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع كرد
این اختراع به قدری با دقت و هوشیاری طراحی و عملی شده که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه پخته میشود و نانی که از تنور سنگکی بدست میآید، محبوبترین نان ایرانی است
برخی نقلها نیز قدمت نان سنگک را قبل از ورود اسلام به ایران و در زمان پادشاهان ساسانی میدانند
قدیمی ترین تصویر از نانوایی تهران
نانوایی سنگک دوره قاجار
(نان ملی ایرانی بعدِ گذشت سالهای دراز، همچنان پخت و شکل اولیه خودش حفط کرده / تصویر زیر گویای این واقعیتِ)
مه لقا جابری قبل از عمل قیافه ی زیبایی داشته وچهره ی ایرانی ملیحی داره الان بیشتر چهره اش جذاب و مد روزه
این لینک درمورد عمل هاشه که نمیدونم تا چه حد صحت داره
http://www.topnaz.com/beautiful-pictures-of-mhlqa-jaberi-before/...............
جذابیت وتناسب صورت دومقوله ی جداست که متاسفانه باهم قاطی شده من اطلاعات خیلی دقیقی ندارم ولی این طور که استاد مون که به گفته ی خودشون فقط 15 سال از عمرشون را صرف مطالعه ی چهره وبدن انسان کرده ونقاش بسیار قابلی اند ما سه نوع چهره داریم زشت وجذاب ومتناسب زشت که قضیه اش معلومه جذاب چهره ایه که به علت خطوط خاصی که در صورت داره یا هرویژگی دیگه بیننده را به سرعت جذب میکنه مثل چهره ی آنجلینا جولی که با وجود غیر متناسب بودن لب ها چون به چهرش جذابیت داده بیننده را جذب میکنه والان عمل لب ها برای شبیه شدن به ایشون بین دخترها خیلی باب شده وچهره ی متناسب یعنی چهره ای که مقیاس هی ریاضی وچهره شناسی به طور کامل یا تا حدود زیادی توش رعایت شده باشه که این نوع چهره ها خیلی کم اند به طوری که استادمون می گفت من فقط 10 نفر زن یا مرد را دیدم که این تناسب توشون به کمال یافت بشه چهره ی متناسب در نگاه اول گیرایی چهره ی جذاب نداره ولی به علت تناسبش چشم انسان از نگاه کردن به اون خسته نمیشه با تفاسیر استادمون گمون میکنم اینگرید برگمن تا حد زیادی متناسبه به جز اون قضیه ی دماغ از لحاظ قد وهیکل وفاصله ی بین چشم ها می گم البته اطلاعات من کامل نیست وبا خطوط چهره ی همه ی بازیگرها هم آشنا نیستم مسلما خیلی ها دیگه هم هستن ولی با توجه به جراحی هایی که الان هست مسلما یافتن چهره ی متناسب وخوش ترکیب واقعی بین قدیمی ها راحت تره کلا استادمون میگفت هنر پیشه ها ومدل ها چه در قیافه وچه در اندام از تناسب بیشتری برخورداراند
هرچند الان جراحی زیبایی بین ایرانی ها هم بسیار باب شده ولی بازهم هنرپیشه هایی که زیبایی طبیعی دارند توی ایران خیلی بیشتر اند خودم لیلا حاتمی را بیشتر از همه دوست دارم
سایت"فرارو" هر از چندگاهی تصاویر کمیاب جنگ جهانی دوم رو به نمایش میذاره..امروز تصاوی زیبایی از حمله متفقین به سواحل نرماندی گذاشته بود که واقعا جالب هست..البته در دو بخش جداگانه...
من چند تا عکس از این تصاویر رو اینجا میذارم..
مهم نیست که این تصویر واقعی باشه یا نه، مهم اون احساسیه که باعث شده همچین اثری خلق شه
(من هم، به این تِمثال علاقه خاصی دارم)
لبخندی که این کودک به عکاس می زند در حالی که نمیداند چرا به خط شده است و این یکی از تراژيک ترین لحظه هایی است که تاریخ به خود دیده است .
او و همه کودکانی که می بینید، قرار است زنده بگور شوند.
آنها 184 هزار نفر هستند .
این کادر کوچک پذیرای همه آنها نیست ، اما گورهای دسته جمعی پذیرای همه آنها شدند .
25 سال از این عکس و از عملیات «انفال» در کوردستان عراق می گذرد .
تک تک این کودکان اکنون در خاک تجزیه شده اند .
لطفا 1 دقیقه به حرمت کوردستان سکوت نکنید، بلکه