کافه کلاسیک

نسخه کامل: معرفی و نقد نقاشی های برجسته تاریخ هنر
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

سلام دوستان عزیز..

با توجه به اینکه منابع مرتبط با معرفی و نقد آثار برجسته نقاشی در وبسایت های فارسی به شدت محدود هستند تصمیم گرفتم این موضوع رو ایجاد کنم و مطمئنم که با همکاری دوستان عزیز بتونه تاپیک جامعی در ارتباط با هنر نقاشی باشه..

اولین نقاشی که قصد معرفیش رو دارم نقاشی "بوسه " اثر فرانچسکو هایز هستش که یکی از نقاشی های مورد علاقه من هم هست و متاسفانه هیچ گونه اطلاعاتی درباره این اثر برجسته در منابع فارسی زبان وجود نداره به همین علت قسمتی از مقاله سایت zuriest رو راجع به این اثر برجسته ترجمه کردم و قرار میدم..

1. بوسه اثر فرانچسکو هایز


بوسه اثر فرانچسکو هایز هنرمند ایتالیایی در سال 1859 تکمیل شد و نه تنها برجسته ترین و معروف ترین اثر نقاش خود است بلکه یکی از برجسته ترین آثار هنری خلق شده در دوره رمانتیسیسم  و البته نمادی سیاسی از یکپارچگی و اتحاد ایتالیاست..

نقاشی , ترسیم کننده  یک عاشق و معشوق در دوران قرون وسطی است که در حین بوسه یکدیگر را در آغوش گرفته اند.این اثر قطعا پرشور ترین جلوه از نمایش بوسه در تاریخ هنر غرب است. دختر به عقب خم شده است در حالی که همزمان مرد پای چپ خود را برای حمایت از او با حالتی غیر قابل اتکا  بر پله ای بالاتر از سطح زمین قرار داده چناچه هر لحظه انتظار میرود مرد صحنه را ترک کند.

دو زوج اگرچه در مرکز تصویر واقع شده اند اما چهره هیچ کدام به هیچ عنوان قابل تشخیص نیست و البته هایز به عمد با طرح پیش سایه و سایه روشن در سمت چپ پایین تصویر نمادی از توطئه و خطر میدهد .

در سطح کلی , این نقاشی نمادی از رمانتیسیسم ایتالیایی است و به طور ظاهری ,  نقاشی , نمایشی از یک بوسه پرشور با تبعیت از اصول رمانتیسیسم است  اما در سطح عمیق و لایه بندی شده نقاشی , این اثر حتی در پی نمایان سازی یک بوسه هم نیست , این اثر با هدف به تصویر کشیدن روح اتحاد ارضی ایتالیاست ( سال اتمام اثر دقیقا مطابق با سال اتحاد پادشاهی ناحیه های شمال شرقی و ساردینیسات ) و از طرفی رنگ آبی لباس زن نمادی از جمهوری فرانسه میباشد که در پی نزدیکی با پیدمونت است.

بوسه اثری قابل توجه از نظر استفاده از رنگ و بافتهای زنده در نقاشی است به ویژه در طراحی لباس ابریشمی و آبی دختر که جلوه سایه پردازی حرفه ای حتی در پردازش جزئیات و چین چروک های دامن لباس , چشم هر بیننده ای را مجذوب خود میکند..

مبحث ارزشمند جناب Green باعث شد یاد تصویری بیافتم که سالها قبل مدل طراحیم بود

تصویر زیر مربوط میشه به  یکی از مجلات هنری پیش از انقلاب

دوره نوجوانی وقتی مجلات قديمی رو تماشا ميکردم تصویری (عکس بالا) توجهم به خودش جلب کرد، خیلی زیاد!

از همون وقت تصميم گرفتم اگر در آينده نقاش خوبی شدم بتونم با رنگ روغن تابلوی نسبتا بزرگی ازش خلق کنم و بزنم روي ديوار

سالها بعد وقتی طراحيم بهتر شد با استفاده از مداد سیاه و کنته طرحی ازش کشيدم که هيچ وقت راضيم نکرد و هنوز که هنوزه اين خواسته برآورده نشده

زمانی معلم و استاد نقاشی سر کلاس ميگفت/ تو دنيا خيليها نقاشی ميکشن و نقاش خوبی هم هستن اما اونی که ياد و آثارش ماندگار ميشه 

کسی هست که نصف عمرش رو به پای اين هنر گذاشته، اگه دوست داريد در آينده نقاش صاحب نامی باشيد بايد اين شهامت رو داشته باشيد

که هر منظره، شی و جانداری که براتون جالب بود و توجهتون بهش جلب شد طراحی کنيد، انقدر اين کار تکرار کنيد تا چشمها و دست هاتون يکی شن

به اين مرحله که رسيدين اونوقت کشيدن همه چيز براتون آسون ميشه و اون مدل و نقاشی که از روش خلق کرديد

به قدری به هم شباهت دارند که هیچ کس نميتونه از کارتون ايراد بگيره و مهمتر اينکه خودتون هم از اثر خلق شده رضايت کامل داريد

ضمن اينکه در نقاشی مهمترين عامل موفقيت طراحی درسته، رنگ آميزی و سايه زنی در مراحل بعدی قرار ميگيره، اين مسيریِ که اکثر نقاشان بزرگ طی کردند

شايد برای همين باشه که هيچ وقت به اونصورت با رنگ کار نکردم، چون احساس ميکردم هنوز طراحيم قوی و بی نقص نشده

ايشون يه مثالی هم ميزد که هميشه به خاطر دارم، ميگفتن، اگر يه نقاش ساختمون سطح کار مورد نظرش رو خوب بتونه کاري نکنه و بعد هم صاف و صيقلی نشه

حتي اگر 10 بار هم اون سطح رو رنگ آميزی کنه نتيجه اي که به دست مياد به هيچ وجه راضی کننده نيست و عيب و ايراد کار به حال خودش باقیه

نميدونم، شايد به نظر خيليها ايشون خيلی سخت گير بودن و نقاشی کشيدن اونقدرها مشکل نباشه

ضمن اینکه، در هنر غیر از رعایت اصول و قوانین آن، داشتن ابتکار و خلاقیت هم لازمه کار است 

__________________________________

Francisco Goya

فرانسیسکو گویا نقاش به نام اسپانیایی و ازآخرین بازماندگان نسل استادان کهنه کار اروپایی در قرن 19 میباشد

پرتره فرانسیسکو گویا که در سال 1826 توسط  نقاش اسپانیایی ویسنت لوپز خلق شد

Lagallina Ciega 1789

* از آثار زیبا و ماندگار فرانسیسکو گویا نقاش برجسته اسپانیا که در موزه دل پرادوی مادرید نگهداری میشود

از سبک های هنری و خاص قرن 18 میلادی است که طرح اصلی بر روی پارچه های کتانی پیاده و به عنوان پرده های نقش دار در کاخ سلطنتی ال پاردو نصب شده است

در نقاشی یاد شده مردان و زنان در حالیکه لباسهایی از طبقه اشراف اسپانیایی (کت های مخمل و لباس و کلاه پر دار) بر تن دارند

مشغول بازی قدیمی و محبوب چشم بسته هستند که اغلب مورد توجه کودکان بوده است

روش بازی اینگونه است که نفری که چشم بند دارد باید بوسیله قاشق بزرگ به جمعیتی که دورش حلقه زده اند

به آرامی ضربه بزند (در حدی که بدن بازیکنان قاشق را لمس کند کافیست)

بازیکنان دیگر هم با رقص و حرکاتی خاص و گاه با صحبت کردن، شوخی و مزه پرانی سعی در گمراه کردن او دارند 

نفر بعدی که بايد چشم بند داشته باشد بازنده بازی است 

 در نقاشی مورد بحث، از رنگهاي سرد، گرم و خنثی به خوبی استفاده شده است، که از تکنيکهای مهم نقاشی است

در هنر نقاشی استفاده درست از رنگها در ایجاد نمای دور و نزديک از اهمیت بالایی برخوردار است و باعث عمق بخشیدن به کار میشود

اثر نقاش به خوبی از این ویژگی بهره میبرد، همانطور که مشاهده میکنید رنگهای روشن و آرام در پس زمینه (آسمان، کوهها، درختان) نقاشی بکار رفته است

از رنگهای خنثی (خاکستری) نیز در بخش میانی استفاده شده است

همچنین ترکیب زیبایی از رنگهای گرم و درخشان (زرد، نارنجی، قرمز آلیزارین) در نمای نزدیک جلوه و زیبایی خاصی به کار بخشیده است

موردی که به نظر جالب باشد، مربوط به کنتراست (تمایز رنگها از یکدیگر) میباشد

در مرکز و در واقع مهمترین بخش نقاشی، مردان و زنان میانسال با لباسهای رنگ تیره و خنثی ترسیم شدند

لباس دختر و پسران جوان نیز با رنگهای گرم و درخشان نقاشی شده است

ترکیب اینها جدا از زیبا تر شدن کار باعث تفکیک رنگها از هم و در نتیجه جلوه نقاشی بیشتر شده است

ساده تر اینکه، در نقاشی رنگهای گرم و درخشان یا تند زمانی جلوه خود را به نمایش میگذارند که در کنار رنگی سرد و خنثی یا نرم بکار رفته باشند

در قسمت پایین و سمت راست هم ترکیب رنگهای سرد و گرم (سبز تیره و قهوه ای) علاوه بر بُعد بخشیدن به کار، منظره زیبایی را خلق میکند

در هنر نقاشی معمولا به حواشی کمتر پرداخته میشود، فرانسیسکو گویا نیز در این اثر ماندگار همین روش را برگزیده است

به عنوان مثال در قسمت راست تصویر درختی را مشاهده میکنید که آنچنان که باید دیده نمیشود و نقاش برای خلق آن از رنگهای نرم و شفاف استفاده کرده است

دلیل این امر ذکر شد ولی بطور معمول در این سبک از نقاشی ها مناظر، درختان و باقی موارد جزئیات دقیقی ندارند

زیرا هدف نقاش به تصویر کشیدن داستان، اتفاق یا حادثه خاصی است

در نقاشی مورد بحث نیز تمرکز هنرمند بر روی جمعیتی است که در حال بازی معروف چشم بسته هستند

بنابراین اگر خالق اثر بیشتر از چیزی که به آن اشاره شد به جزئیات و حواشی میپرداخت

بطور ناخودآگاه نگاه و تمرکز بیننده کمی از موضوع اصلی دور میشد

ویدئویی از این بازی قدیمی

* در اینجا لازم میدونم تشکر ویژه ای داشته باشم از خانم لمپرت

از اونجا که سالهاست نقاشی رو بصورت جدی پیگیر نبودم، برخی اطلاعات از حافظم پاک شدند

نام خالق این اثر هم بخاطر نداشتم، تا اینکه عکس مجله قدیمی رو برای خانم لمپرت ارسال کردم

ایشون هم لطف کردن تصویری از نسخه اصلی به همراه نام اثر و نقاش اون رو برام ارسال کردند

بتمن جان اگر تابلوی "زنی در حال ریختن شیر" را در برنامه آینده ات بگذاری ممنون می شوم!

اثر بعدی که قصد معرفیش رو دارم نه تنها اسمی ازش در منابع فارسی نیست بلکه حتی اسم نقاشش هم جایی به فارسی نقل نشده !

این نقاشی رو به این علت معرفی میکنم چون بسیار حس مثبتی به من القا میکنه سرشار از رنگ های شاد و محو نگاری و امپرسیونیست اتریشی...

نام اثر به فارسی تقریبا معادل " رقص پادشاهی در عمارت هافبورگ " هستش..

نقاش اثر ویلهلم گاوس هستش که این اثر مشهورترین اثرش هست و در سال 1900 به پایان رسیده وب سایت mutualart این اثر رو اثری برجسته در اوایل قرن بیستم معرفی میکنه که قادره به خوبی فضای شاهانه رو به تصویر بکشه..

موضوع اثر همونطور که از اسمش پیداست رقص درباری در مشایعت پادشاه اتریس فرانس ژوزف هستش که اشرافزادگان دورش جمع شدن و بقیه هم مشغول رقص والتس هستند...

نقاش با استادی تمام تونسته با استفاده از رنگهای گرم فضای درباری رو به خوبی به نمایش بزاره از طرفی ذکر این نکته جالبتره که نقاشی نه رنگ روغن بلکه آبرنگ هستش که قطعا هر فردی رو که به طور سطحی با این هنر آشنایی داشته باشه , از نوع پرداختش شگفت زده میکنه..

 .

 .

نام اثر: فریاد(جیغ)_1893

نقاش: ادوارد مونک

سبک هنری : اکسپرسیونیسم

قیمت فروش اثر: 120 میلیون دلار

 .

 .

.

ادوارد مونک در یک نگاه:

ادوارد مونک نقاش برجسته ی نروزی در سبک هیجان نمایی(اکسپرسیونیسم) بود

دوران کودکی او توأم با فشار و بیماری، بر روحیاتش تأثیر زیادی گذاشت، از این روی بسیاری از تابلوهای ادوارد مونک بر محور درد و بیماری و با موضوع یک زن و مرد شکل گرفته‌اند.مونک هنرمندی به شدت «شخصی» بود که حال و هوای او در آثارش در دوره‌های مختلف متجلی شده‌اند. خودنگاره‌های او در دوره‌های گوناگون، احوال روحی‌اش را که غالباً «ملتهب» بود ثبت کرده‌اند

ادوارد مونک به سینما به شدت علاقع داشت.

او در سال 1927 در پاریس یک دوربین فبلم برداری خرید و چهار فیلم کوتاه غیر حرفه ای با موضوع "صحنه های خیابانی،ترافیک،مناظر،دوستان و خودش"ساخت.

از مشهورترین نقاشی های او چهار تابلوی فریاد است که عموما با نام جیغ نیز شناخته می شود.ادوارد مونک چهار تابلوی فریاد را اواخر دهه 1890 م و در طول اولین دهه سده بیستم به صورت رنگی و رشته ای از طرح های قلمی و زغالی به نقاشی کشید فریاد معروف ترین اثر ادوارد مونک،"یکی از شاهکارهای هنر مدرن" و از الگوهای آشنای سبک اکسپرسیونیسم شناخته می شود.

.

معرفی اثر :

جیغ، اثر ادوارد مونک، هنرمند نروژی را معمولاً پلی میان آثار هنرمندان جنبش پست‌امپرسیونیسم مانند وان‌گوگ و گوگن، و جنبشاکسپرسیونیسم آلمان، در اوایل قرن بیستم می‌دانند. آثار مونک تأثیری چشمگیر بر توسعهٔ جنبش اکسپرسیونیسم  داشته‌است.

نقاشی‌های مونک، هرچند آشکارا به نمایش واقعیت می‌پردازد، از تخدیش و رنگ‌های اغراق‌آمیز برای تجلی دادن جهانی درونی‌تر استفاده می‌کند. مونک سبک چرخشی و رنگ‌های تند را از وان‌گوک وام گرفت تا به آثارش قدرت و شور ببخشد. حرکت‌های گردابی قلم‌موی او، پژواک‌های بصری در اطراف شخصیت‌های تابلوهایش ایجاد می‌کند.

این شیوه به او کمک می‌کند تا آثاری مانند جیغ را آکنده از احساس وحشت کند و انرژی ویرانگری را به نمایش بگذارد که نمی‌توان مهارش کرد. جیغ بخشی از سه گروه آثار مونک با مضامین عشق، رنج و مرگ است که خود مونک آن‌ها را مجموعاً «کتیبهٔ زندگی» می‌نامید.

ادوارد مونک درباره تابلو جیغ می‌گوید:

«یک روز عصر قدم‌زنان در راهی می‌رفتم؛ در یک سوی مسیرم شهر قرار داشت و در زیر پایم آبدره. خسته بودم و بیمار. ایستادم و به آن سوی آبدره نگاه کردم؛ خورشید غروب می‌کرد. ابرها به رنگ سرخ، همچون خون، درآمده بودند. احساس کردم جیغی از دل این طبیعت گذشت؛ به نظرم آمد از این جیغ آبستن شده‌ام. این تصویر را کشیدم. ابرها را به رنگ خون واقعی کشیدم. رنگ‌ها جیغ می‌کشیدند. این بود که جیغ از سه‌گانهٔ کتیبه پدید آمد.

 .

.

نقد اثر_هستی گرا:

همانطور که خود ادوارد مونک هم می گوید،این نقاشی برگرقته از یک اتفاق واقعی از زندگی خود نقاش است .

بنظرم جیغی که شخص(ادوارد) در اثر کشیده ،یا هدفش فهماندن جیغ موجود در  طبیعت به مخاطب و تاثیر آن جیغ روی خودش بوده یا نشانده ی تشویش ذهن خود نقاش است که به گواهی تاریخ هم، نقاش دچار اختلال روان و درگیر مشکلات ذهنی بوده(ظاهرا مانند اکثر اشخاص بزرگ دیگر تاریخ)

فاصله ی آن دو شخص هم از خود ادوارد میتواند(احتمال!) نشان دهنده ی تنهایی او در زندگی واقعی باشد.

قرمزی ابرها هم یکی از دلایل اصلی برای القای حس "فریاد طبیعت" در ادوارد بوده است.

+

این اثر اگر برای من ماندگار نباشد اما قطعا جذاب است.

یکی از دلایلی که یک اثر از این سبک را انتخاب کرده ام پتانسیل،توانایی و برتری(نسبی؟) آن نسبت به سبک های دیگر در به تصویر کشیدن هرج و مرج،تشویش،استرس، سرگردانی  موجود در جامعه و ذهن افراد است(احتمال!).

والبته از زیبایی آن هم نمیتوان گذشت....!!!

.

.

.

اين نقاشي در منابع فارسي موجود نيست يا دست كم من نديده ام،در منابع خارجي هم نام نقاش را نتوانسنم پيدا كنم.

ولی به دلیل علاقه ی زیادی که به این اثر داشتم خواستم تا آن را به اشتراک بگذارم.

ظاهرا این اثر یک نقاشی اسلامی عرفانی است وآن دو شخص هم مولوی و شمس هستند.

نقاشی بیان کنده ی این تفکر است که با علم و دانش نمیتوان از عشق(معنوی)سر در آورد.

حافظ می گوید:

بشنوی اوراق،اگر هم درس مایی

که علمِ عشق، در دفتر نگنجد

و یا

حدیثِ عشق که از حرف و صوت مستغنی است

به نالهِ دف و نی، در خروش و ولوله بود!

برخی حدیث عشق را می خواهند با حرف سخنرانی و وعظ بفهمند(آن هایی که پریشان هستند)،اما باید این حدیث را(جدای از تجربه ی شخصی) از فهم ،فهمید.

+++++++++++++

.

.

.

.

مدتی پیش به صورت اتفاقی یک مقاله در ویکی پدیای انگلیسی دیدم با موضوع"نقاشی های آدولف هیتلر" نقاش این اثر  آدولف هیتلر است.جملات کوتاهی از مقاله را هم که گمان میکردم مهم باشند (به صورت مضمونی و احتمالا دارای اشتباه)ترجمه کردم تا اینجا قرار دهم.

آدولف هيتلر رهبر حزب نازي در آلمان قبل از اينكه يك سياستمدار باشد يك نقاش بود.

او آثار بسياري از خود را در وين و در بين سال هاي (1913_1908) براي امرار معاش فروخت،اما او موفقيت چنداني در نقاشي به دست نياورد.

برخي از آثار او پس از (ww  II) كشف شد و به ارزش  ده ها هزار دلار در مزايده ها فروخته شد.

معروف ترين معلم او(Rudolf von) بود.

او در آثارش بيشتر به طبيعت،محيط زيست و معماري مي پرداخت.

او در كتاب خود توضيح داد كه هدفش در جواني تبديل شدن به يك هنرمند حرفه اي بوده است.

هيتلر دوبار(سال هاي 1907و 1908) در آزمون ورودي آكادمي هنرهاي زيبا(وين)شركت كرد و رد شد.

هیتلر در سال 1939(پيش از آغاز جنگ جهاني) به سفیر بریتانیا نويل هندرسون گفت:"من یک هنرمندم و نه یک سیاستمدار".

امروز ویدئوی کوتاهی* درمورد تابلوی سازنده بند کفش اثر نیکلاس مِیس، نقاش هلندی قرن ۱۷ میلادی دیدم که از چند جهت قابل توجه بود:

اول) موجز و مختصر بودن ویدئو و ارائه مطالب جالب در همین زمان کوتاه (کمتر از ۴ دقیقه)

دوم) گویندگی خانم نگین کیانفر روی این قطعه

سوم و از همه مهم‌تر) توضیح زیبا و جالب درمورد یک صحنه از زندگی روزمره که با حسّ خوب و عملکرد هنرمندانه نقاش برای همیشه ماندگار شده است. لحظه‌ای که شاید خیلی پیش‌ پاافتاده و عادی به نظر برسد؛ اما چنان هوشمندانه اجرا شده که برای همیشه در ذهن بیننده نقش می‌بندد و البته تفسیر کوتاه این ویدئو به مخاطبان عام (مثل من) کمک شایان توجهی می‌کند تا از کنار این آثار ارزشمند، بی‌تفاوت و بی‌تفکر عبور نکنیم.


عنوان ویدئو: نقاشی ژانر چیست؟

مترجم: علی‌رضا آبیز

گوینده: نگین کیانفر

-------------------------------------------------

* این ویدئوی کوتاه را از کانال تلگرامی "هنرواره" به نشانی t.me/Honarrvareh برگرفته‌ام.   

در سالهای نوجوانی علاقەی ویژەای بە صادق هدایت داشتم ، از تهیە و خواندن مجموعەی آثارش و همەی آنچە تا آن سالها در مورد هدایت نوشتە شدە بود.

سال هفتاد و نە یا هشتاد بود کە برای اولین بار بوف کور را خواندم و احساس می‌کردم درک عمیقی از این داستان دارم کە بعدها در سال هشتاد و نە یک دهەی بعد دوبارە آن را خواندم و تازە فهمیدم کە آنزمان چیزی ازش نفهمیدەام.

دیوار یکی از اتاقهای خانەی پدری را هم بە پوستر شخصیتهای مورد علاقەام اختصاص دادە بودم کە یکی‌اشان هم صادق هدایت بود.

عکس ها ، نقاشیها و کاریکاتورهای بسیاری از هدایت دیدە بودم و در این میان یکیشان را خیلی دوست داشتم .

اما هرگز تصورش را نمیکردم سالها بعد با خالق یکی از معروفترین تصاویر کشیدە شدە از هدایت در تونلی مجازی و خیلی اتفاقی گفت‌وگو داشتە باشم ؛ جناب جواد علیزادە کاریکاتوریست.

این تصویر کە سال پنجاە و پنج توسط ایشان طراحی شدە و بەنوعی مشهورترین کار و امضای ایشان بە حساب می‌آید.

این تصویر الگویی شد برای من کە خودم نیز دستی بە طراحی داشتم و بعدها سوژەهای مختلفی از هدایت بنا بر همین الگو طراحی کردم.

بهار سال هفتاد و هفت از دکەای جدیدترین شمارەی مجلەی طنز و کاریکاتور کە ویژەی جام جهانی نود و هشت فرانسە بود را خریدم . روی جلدش کاریکاتوری از جواد خیابانی بود کە بە دلیل درشت بودن جسە تمام صفحەی تلویزیون را پر کردە بود و نمیشد بازی فوتبال را دید ، خیلی برایم خندەدار بود و جالب اینکە آنهم اثری از جناب علیزادە بود و اکنون سالها بعد میدانم چرا در گوشەی بسیاری از کاریکاتورها نوشتە میشد (داوج) کە همان جواد اما معکوس است.

این حقیقتی انکار ناپذیر است کە تاثیر قلم هدایت بر همەی تجربەگران نویسندگی در ایران سایە می‌اندازد (مشروط بە آشنایی با آثار هدایت) و تا روزی کە بە استقلال در نوشتن نرسند کمترینش یک بار بە سیال ذهن و الگوبرداری از هدایت می‌پردازند و مشق هدایت می‌کنند.

حال پس از چند دهە این سوال برایم پیش آمدە کە آیا خود صادق هدایت فکرش را میکرد اینچنین در تار و پود هنری ایران رخنە کند و سالها بعد از مرگش هم در جای جای سرزمینی کە روزگاری آن را ترک گفتە بود نقل محافل و گفتمان‌ها باشد.

هدایت وقتی کە در هند بسر میبرد نامەای از دوستش مجتبی مینویی دریافت میکند کە از ایشان میخواهد بە وطن برگردد و در پاسخ نامەی مینویی میگوید: حتی فکر بازگشت بە سرزمین مشدی تقی و مشدی نقی لرزە بە تنم می‌اندازد.

یاد کردن از شخصیت های برجستەی هنری نوعی وفاداری و ارج نهادن هنر و زحمات آن هنرمند است ، این پست تقدیم بە صادق هدایت و جواد علیزادە میگردد اگرچە هرگز نبینندش ولی شخصا ارزای روحی می‌شوم با ارسال آن.

آدرس های مرجع