کافه کلاسیک

نسخه کامل: دسته شیاطین - مروری بر زندگی هنری چهره های خبیث سینما
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

با شنیدن نام آنتونی هاپکینز اول از همه به یاد کدام کاراکترش می افتید؟ دکتر هانیبال لکتر آدمخوار فیلم سکوت بره ها. باشنیدن نام جک نیکلسون به یاد کدام فیلم وی می افتید؟ فیلم تلالو. ما  بعضی از بازیگران تاریخ سینما را با نقشهای شریرانه ای که ایفا کرده اند به یاد می آوریم. بازیگرانی که نفرت و بیزاری مردم را به جان خریدند تا ما از دیدن فیلم لذت ببریم. بدون مشاهده رذالت وپستی این بازیگران درفیلم ها ، اعمال قهرمانانه و درست کارانه "آدم خوبه" فیلم معنا پیدا نمی کرد. اگر سرگرد اشتراسر فیلم کازابلانکا نبود، ریک محبوب قلبهای ما نمیشد. اگر جوکر وجود نداشت بتمن ، قهرمان بی مصرف و بیکاره ای بیش نبود. این بخش ادای دینی است به تمام ستاره های شرور فیلمهای تاریخ سینما از ابتدا تا کنون که سهم عمده ای در حظ وافر ما از فیلم دیدن داشتند. امیدوارم دوستان مرا در این راه یاری دهند که بدون همکاری اساتید این کافه ، این تاپیک به انجام نمیرسد.

 


 

 

کنراد وید (1943-1893):

  

اولین خبیث سینمایی که در اینجا در موردش صحبت می کنیم، کسیست که هم در دوران سینمای صامت و هم بعدا در سینمای ناطق بازیهای خوبی را در نقشهای شریرانه از خود نشان داد. کنراد وید بازیگر انگلیسی و آلمانی الاصل دوران سینمای صامت آلمان ، در برلین متولد شد و در طول عمر نسبتا کوتاهش در بیش از 100 فیلم ظاهر شد. در آلمان پبشرفت سریع و محسوسی داشت. آلمان همانند شوروی سابق در آن زمان پیشگام سینمای هنری و تجربی محسوب میشد. در آن زمان در آلمان یک استودیوی فیلم پیشرفته و مجهز (UFA) وجود داشت و فیلمسازان آن ، سینما را به عنوان هنری منحصر بفرد و بی همتا ، چون بت ستایش می کردند. بنابراین در آنجا ، فضای خوبی برای پیشرفت کنراد مهیا بود. وی در این استودیو در فیلمهای متعدد ،نقشهای زیبا و مختلفی به اجرا گذاشت ؛ از شیطان و شوپن گرفته تا دکتر جکیل و مستر هاید.

 در آن زمان سینمای آلمان همچون هنر نقاشیش ، درگیر "اکسپرسیونیزم" بود. فیلمها دارای صحنه های پرکنتراست، پر از جلوه و با موضوعات ترسناک بودند. همه جا صحبت از ترس و واهمه های پس از جنگ(جهانی اول) و موقعیت آن دوران آلمان بود و مسلما هیچ فیلمی ، همانند و به زیبایی مطب دکتر کالیگاری نمیتواند شرایط آن زمان آلمان را نشان دهد. در این فیلم ، کنراد نقش یک خوابگرد روبات گونۀ شریر و فاسد و جنایتکار را داشت. این فیلم آئینه تمام نمای سینمای آن روزگار آلمان است.

  ... مطب دکتر کالیگاری

یکسال قبل از آن در سال 1919 ، کنراد در فیلم متفاوت از دیگران به کارگردانی ماگنوس هرشفلد بازی کرد. وی در این فیلم به نقش همجنس بازی ظاهر شد که احتمالا اولین کاراکتر همجنس باز تاریخ سینما محسوب می شود.

در سال 1926،وی با بازی در فیلم محصل پراگ بیش از پیش شناخته شد و با این فیلم توجه هالیوود را نیز به خود جلب کرد. هالیوود تازه داشت تحت تاثیر سبک امپرسیونیزم آلمان قرار می گرفت و مشتاق بود مردی را که عصاره زیبائی شناسانه این سبک بود، به سوی خود بکشاند.

کنراد در سال 1927 در فیلم ولگرد محبوب در نقش لوئی یازدهم ظاهرشد و یک سال بعد در فیلم مردی که می خندد ایفای نقش کرد. در این فیلم که برمبنای اثری از ویکتورهوگو ساخته شده بود ، کنراد نقش یک بازیگر سیرک را بازی میکرد که روی صورتش پوزخندی همیشگی حک شده بود! کنراد وید در سال 1931 در فیلم راسپوتین ظاهر گشت.

پس از روی کار آمدن حکومت رایش سوم در آلمان ، کنراد که مخالف نازی ها (و به روایتی یهودی )بود مجبور شد در سال 1933 با نوعروس یهودیش به انگلستان پناهنده شود و مقیم آنجا شود. در انگلستان هم در چند فیلم منجمله سه فیلم به کارگردانی مایکل پاول بازی کرد : جاسوس سیاه پوش(1939) ، قاچاق(1939) و دزد بغداد(1940) که در آن به نقش جادوگر بدجنس و شریری ظاهر شد. در اکثر فیلمهائی که وید در بریتانیا بازی کرد ترس و وحشت از جنگ قریب الوقوع جهانی دوم به نوعی به چشم میخورد.

  ... جاسوس سیاه پوش

در سال 1942 وید به آمریکا رفت و در هالیوود کارش را ادامه داد. شناخته ترین فیلمهایش ، همانهائی بودند که در هالیوود ساخته شد ، موقعی که جادوی صدا و دیالوگ ، موجب تولد عصر نوین سینما شد و کنراد وید نیز در این دوران طلائی هالیوود ، سهمی به سزا داشت و در تعدادی از تحسین شده ترین و محبوب ترین فیلمهای آن دوران ظاهر شد. جالب اینجاست که با وجود تنفر کنراد وید از نازیها، در خیلی از فیلمها او در نقش نازی ها به ایفای نقش پرداخت که ماندنی ترین آنها نقش سرگرد اشتراسر در فیلم کازابلانکا است، یک افسر اس اس خشن و بیرحم که در نهایت توسط ریک کشته میشود.

  ... کازابلانکا

در همان سال او در فیلم دیگری هم به نقش یک نازی ظاهر شد: مامور نازی که وید در این فیلم کاراکتر دوگانه داشت ،یک مامور نازی و برادر دوقلویش. در طول جنگ جهانی دوم نیز ، وید در فیلمهای متعددی بازی کرد؛ منجمله : چهره یک زن(1941)، مردی در زندگی آن زن(1941)، صفیری در تاریکی(1941)، سراسر شب(1942 ، همراه با همفری بوگارت) و آخرین فیلمش مظنون(1943) که نقش کنت جسور و خطرناکی را بازی میکرد که خشم خود را با ویران ساختن زندگی یک زن و شوهر جوان در ماه عسلشان به نمایش میگذارد.

کنراد وید در سال 1943 بر اثر حمله قلبی هنگام بازی گلف در گذشت.

لی وان کلیف در ۹ ژانویه ۱۹۲۵نیوجرسی در آمریکا به دنیا آمده‌است. اجدادش از هلند، سوئد، بلژیک و انگلیس بودند.

چهره تند و چشمان تیز و تاثير گذارش، او را تبديل به فردی مناسب براي ايفاي نقشهاي بد ساخته‌بود گرچه گاهي نقش قهرمان فيلم را هم بازي مي كرد.

او در طول جنگ جهانی دوم برای نیروی دریایی آمریکا خدمت می‌کرد و پس از اینکه مدتی برای حسابداری کار کرد بازیگر شد. اولین فیلم او بعدازظهر طولانی بود که در آنجا نقش مردی شریر را داشت.

  . وان   کلیف  بعد از خوب، بد، زشت به یک شمایل خاص فیلم های وسترن اسپاگتی بدل شد. فیلم های «سبتا» (جیانفرانکو پازولینی) با بازی وان کلیف یک سری از وسترن های اسپاگتی مهم دوران درخشش او است که در چند قسمت هم ساخته شد و هم اکنون از بهترین های این گونه(ژانر) به حساب می آید.

اولين فيلم وی صلات ظهر در سال 1952 بود . فيلمنگاری : صلات ظهر(ماجرای نيمروز)،مرز رام نشدنی/1952 – رسوايی در شهر کانزاس،ميدان مسابقه،جوخة ويژه/1953 – فاتح،مرثيه برای يک مرد بد،شرکاء/1954 – اجتماع بزرگ/1955 – دروازة چين،جدال در اوکی کورال،ستارة حلبی/1957 – شير های جوان،شجاعان/1958 – تنها بتاز/1959 – نيرو های مسلح جهنمی/1961 – غرب چگونه تسخير شد؟،مردی که ليبرتی والانس را کشت/1962 – به خاطر چند دلار بيشتر،خوب.بد.زشت/1965 – مرگ سوار بر اسب می تازد،روز خشم/1967 – ساباتا/1969 – بارکوئرو،ال کندور/1970 – کاپيتان آپاچی،بازگشت ساباتا/1971 – هفت دلاور می تازد/1972 – فرانک زبل و تونی هالو/1973 – به سختی بتاز/1975 – بيگانه و هفت تير کش،ارباب جنايت/1976 – آدمکش ها،انتقام فرزند/1977 – راه سخت/1979 – اوکتاگون/1980 – فرار از نيويرک/1981 – فشار /1982 – نام رمز.غاز وحشی،مهاجمان چنگل/1984 – ماشين کشتار/1985 – پاسخ مسلحانه/1986 – سرقت مسلحانه،منطقة سرعت!/1988 – دزدان خوشبختی/1989 .

 

يكي  از منفورترين چهرهاي تاريخ سينما به نظرم بت ديويس هست. اگر فيلم بر سر بيبي جين چه آمد را ببينيد متوجه اين امر مي شويد.رابطه اي كه در آن بيبي جين شروع به اذيت و آزار ساديسمي خواهرش بلانش مي كند تا اين هيستري آنها به اوجي وحشتناك ختم مي شود.در اينجا ما شاهد يك نوع ديوانگي و هيستري بت ديوييس هستيم و اين نوع سكانسها در كمتر فيلمي نمايان شده است.  

(۱۳۸۹/۶/۸ عصر ۱۲:۰۰)دشمن مردم نوشته شده: [ -> ]

يكي  از منفورترين چهرهاي تاريخ سينما به نظرم بت ديويس هست. اگر فيلم بر سر بيبي جين چه آمد را ببينيد متوجه اين امر مي شويد.رابطه اي كه در آن بيبي جين شروع به اذيت و آزار ساديسمي خواهرش بلانش مي كند تا اين هيستري آنها به اوجي وحشتناك ختم مي شود.در اينجا ما شاهد يك نوع ديوانگي و هيستري بت ديوييس هستيم و اين نوع سكانسها در كمتر فيلمي نمايان شده است.

دقیقا. من هنوز صحنه ای که بشقاب غذای جون کرافورد رو اونطوری کرد رو فراموش نکردم. داستان فیلمبرداری این فیلم و تقابل دیویس و کرافورد هم واقعا شنیدنی هست. جالب اینکه شخصیت بیبی جین رتبه 44 رو در لیست 50 شخصیت منفی تاریخ سینمای آمریکا (به انتخاب موسسه فیلم آمریکا) کسب کرده. فیلم آروم..آروم.. شارلوت عزیز که بر اساس داستان کوتاهی به نام بر سر دختر عمو شارلوت چه آمد؟ هم در ادامه فیلم بیبی جین با همون کارگردان (رابرت آلدریچ کبیر) و حضور بتی دیویس ساخته شد که از نظر حال و هوا و اتمسفر چیزی از بیبی جین کم نداره. البته نقش دیویس کمی متفاوت هست و مایه های درام فیلم بیشتر شده و دیگه شخصیت منفی داستان به حساب نمیاد. جالب اینکه آلدریچ با ساخت بر سر خاله آلیس چه آمد؟ (البته در مقام تهیه کننده) رسما برای خودش یک trilogy ـه روانشناسانه و خوش ساخت جور کرد و کارنامه اش رو بیش از پیش رویایی کرد.

دختر عموبر سر دختر عمو چه اومد؟

سیدنی گرین استریت (1954-1879):

 

دومین مرد خبیث سینما که میخواهم در باره او صحبت کنم ، بیشک همه ما با چهره او در فیلم کازابلانکا آشنا شده ایم. همان مستر فراری معروف صاحب کافه طوطی آبی.وی متولد انگلستان است. اولین کار او در سال 1902 نقش یک جانی سنگدل در یکی از نمایشنامه هایی بود که بر اساس نوشته ای از سرآرتور کنان دویل ساخته شده بود. وی در سال 1916 در فیلم هر طور که دوست داری در مقابل مارگارت آنجلین ایفای نقش کرد. در سال 1941 با کمپانی برادران وارنر کارش را شروع کرد و از اینجا بود که خباثت هنری ! وی آشکار شد.

اولین نقش مهم وی در فیلم شاهین مالت بود که در نقش کاسپار گاتمن (مرد چاق) ظاهر شد و برای اولین بار در این فیلم بود که با پیتر لور دیگر مرد خبیث تاریخ سینما همبازی شد.ایندو کلا در 9 فیلم کمپانی برادران وارنر ضاهر شدند منجمله: کازابلانکا،سفر دریایی به مارسی،دسیسه گران(با هدی لامار و پل هنریدنقاب دیمیتریوس،سه بیگانه،رای هیات منصفه.  سرانجام در سال 1949 با بازی در فیلم مالایا که  بعد از اسپنسر تریسی و جیمز استوارت نقش سوم را داشت،گرین استریت به پایان دوران بازیگری خود رسید. وی در طول دوران بازیگری خود با ستاره های معروفی چون کلارک گیبل ، آوا گاردنر و جون کرافورد همبازی شد.

 

نقشهای اولیه او که غالبا در مقابل همفری بوگارت بود وی را در قالب خائنینی نشان میداد که در زمان جنگ، عملیاتی بر ضد کشور خود و به سود دشمن انجام میدهند. مثلا در فیلم در امتداد اقیانوس آرام نقش یک مامور ژاپنی و در فیلم زمینه ای برای خطر نقش یک مامور نازی را ایفا کرد.ولی در نقشهای بعدیش ،بیشتر در قالب تبهکاران فرو میرفت . گرین استریت در فیلم نقاب دیمیتریوس که یک اثر تاریخی بود نقش یک سپاهی بدطینت و در فیلم سه بیگانه نقش تبهکاری اختلاس گر رابازی  کرد.اما یکی از بهترین نقشهایش در فیلم زن سفیدپوش (پیتر گادفری) بود که نقش "کنت الساندرو فوشو" یک کنت هرزه و شهوت پرست و جنایتکار را به زیبایی ایفا کرد.در خلال تنها سیزده سال کار کردن با کارگردان های مشهور و برجسته و ایفای نقش در فیلمهای بزرگ در کنار ستارگان آن زمان سینما، وی یکی از محبوبترین و موردتوجه ترین شیاطین تاریخ سینما شده بود.

رابرت سِربِر فیزیکدان آمریکایی در خاطرات خود آورده است که نام بمب اتمی "مرد چاق" (که فکر کنم همان بمبی بود که در ناکازاکی ژاپن منفجرشد) از نام کاراکتر گرین استریت در فیلم شاهین مالت اقتباس شده بود.

سیدنی گرین استریت در سال 1954 پس از 5 سال تحمل بیماری دیابت درگذشت.

 

بلا لوگوسی (1956-1882):

 

یک شیطان تمام عیار! جد دراکولاهای سینمایی و اصیل ترین آنها. او یک هنرپیشه مجاری الاصل بود که عمده شهرت وی به خاطر بازی در نقش کنت دراکولا در تئاترهای برادوی و فیلمهای سینمایی است.

بِلا لوگوسی در امپراتوری اتریش-مجارستان در شهر" لوگوس"(که امروز جزئی از خاک رومانی است)در خانواده ای کاتولیک متولد شد و نام هنری خود را نیز از نام محل تولدش اقتباس کرده است. در 12 سالگی از مدرسه اخراج شد. از 20 سالگی هنرپیشگی را با بازی در نمایشها و اُپِرِتهای محلی شروع کرد درسال 1911 به بوداپست رفت و بازی را در تئاترها و نمایشخانه های آنجا ادامه داد و رفته رفته نقشهای مهمتری را برعهده گرفت ، هرچند که بیشتر در نقشهای مکمل و درجه دو ظاهر میشد...

در طی جنگ جهانی اول وارد ارتش اتریش-مجارستان شد و از 1914 تا 1916 با درجه ستوان پیاده نظام در جنگ شرکت داشت. در جنگ به درجه سروانی ارتقا یافت و بخاطر مجروح شدن در جبهه روسیه ، مدال شجاعت گرفت.در سال 1917 ازدواج کرد و سه سال بعد به دلیل اختلاف عقیده سیاسی با والدین همسرش، از او جدا شد.وی چپ گرا بود و در طی انقلاب مجارستان در سال 1919 بدلایل سیاسی ناچار به جلای وطن شد و ابتدا به اتریش و سپس به آلمان رفت و سرانجام توانست در سال 1920 به عنوان جاشو خود را در یک کشتی تجاری جا بزند و به سرزمین موعودش – آمریکا – برود.

در امریکا برای مدتی کوتاه به عنوان کارگر! مشغول به کار شد. سپس وارد تئاتری در محله مجارنشین نیویورک شد و با گروهی از بازیگران پناهنده مجار، تشکیل گروهی را دادند که در شهرهای شرقی ایالات متحده ،دوره افتاده برای مردم نمایشهایی را ترتیب میدادند. او سپس وارد تئاتر برادوی شد و در نقش آدمهای رذل و فاسد به بازی پرداخت. یکی از معروفترین نمایشهای او ، بازی در نقش دراکولا در نمایش دراکولای برام استوکر(به تهیه کنندگی هوراس لیورایت) بود. نمایش، موفقیت آمیز از کار درآمد و 261 بار روی سن رفت. در سال 1929،با زن بیوه ثروتمندی بنام بئاتریس ویکر ازدواج کرد ازدواجی که فقط 4ماه دوام داشت.

با وجود درخشش او در نقش دراکولا در صحنه تئاتر، او انتخاب اول استودیو یونیورسال برای بازی در فیلم دراکولا (1931) نبود. شایعه ای وجود داشت که لان چِینی یارِ غار کارگردان فیلم(تاد براونینگ)،انتخاب اول یونیورسال برای ایفای نقش دراکولا بود و لوگوسی، تنها بواسطه مرگ ناگهانی چینی ، درست قبل از آغاز تولید فیلم ، توانست این نقش را از آن خود کند. البته شایعه سوال برانگیزی بود؛چون لان چینی برای سالیان طولانی همکاری نزدیکی با کمپانی رقیب یعنی متروگلدوین مایر داشت و حتی پیش از مرگش هم ، قرارداد چرب و نرمی با مترو منعقد کرده بود. درست است که چینی و براونینگ در پروژه های مشترک متعددی کار کرده بودند(منجمله 4 فیلم از پنج فیلم آخر چِینی قبل از مرگش)، اما خودِ براونینگ هم در دقیقه نود و بعد از اینکه پل لنی (کارگردانی که در اصل قرار بود دراکولا را بسازد که با مرگش این برنامه بهم خورد) درگذشت، به عنوان کارگردان دراکولا انتخاب شد.فیلم اکرانی موفقیت آمیز داشت و بدنبال این موفقیت ، لوگوسی قراردادی با کمپانی یونیورسال منعقد کرد.

 

لوگوسی در سال 1933 با دختر 19 ساله یکی از مهاجرین مجار ازدواج کرد(خودش 51 سال داشت!) و 20 سال بعد از وی نیز جدا شد. البته علت جدایی این بود که لوگوسی به رابطه همسرش با رئیسش که مدیر یک ایستگاه رادیویی بود مشکوک بود. بلا لوگوسی برای سومین بار در سن 71 سالگی ازدواج کرد! از موضوع ازدواجهای متعدد لوگوسی بگذریم...

گفتیم که بعد از دراکولا که بازی لوگوسی در آن مورد توجه قرار گرفت (در این فیلم او با کمترین گریم بر پرده ظاهر شد و طرز بیان عجیب و سنگینش نیز به باورپذیری نقش کمک میکرد) او تصمیم گرفت که در فیلمهای ژانر وحشت و در نقش افراد شرور و خبیث ظاهر شود. فیلمهایی مثل قتل در مرده خانه ، The Raven ، زامبی سفید ، سیرانو د برژراک ، International House (در نقش ژنرال پترنوویچ افسر بدطینت و خودکامه)، گوژپشت نتردام(به نقش کازیمودو ، ناقوس زن قوزی کلیسای نتردام دو پاری) و پسر فرانکشتین.

 

در آن زمان رقیبی قدرتمند و خبیثتر از لوگوسی برایش پیدا شد ، بوریس کارلوف- فرانکشتین معروف - که لوگوسی هرچقدر تلاش کرد نقش را از چنگ وی دربیاورد موفق نشد و نقش سپتیموس پرتریوس در فیلم عروس فرانکشتین (جیمز وال) را هم که تصور میکرد او قرار است بازی کند از دست داد.کارلوف و لوگوسی در 6 فیلم باهم همبازی بودند شامل: The Raven(1935)،اشعه نامرئی(1936)،پسر فرانکشتین (1939)،جمعه سیاه(1940)، گربه سیاه(1941) و مرده دزد(1945). اما در تمام این فیلمها نقش لوگوسی پایین تر و کم اهمیت تر از کارلوف بود و دستمزد او هم کمتر بود. هرچند لوگوسی هیچوقت نارضایتی خود را حداقل در ظاهر هم که شده نشان نداد و ایندو در مصاحبه هایشان هوای هم را داشتند! البته لوگوسی از وقفه هایی که کارلوف در روند فیلمبرداری ایجاد میکرد(بدلیل صرف چای عصرانه- عادت خاص انگلیسیها!)، متنفر بود.

شاید یکی از دلایل اینکه لوگوسی نتوانست نقشهای قهرمانانه تر و مثبت تری را برعهده گیرد، لهجه سنگین و زمخت مجاریش بود که هیچگاه نتوانست بر آن غلبه کند. شاید به همین دلیل بود که او به نوعی سرتر بودن کارلوف را پذیرفته بود و اعتراضی به آن نداشت.

اواسط دهه 30 دوران خوبی برای لوگوسی نبود. در سال 1936 مدیریت یونیورسال تغییر کرد و از طرف دیگر تولید فیلمهای ژانر وحشت به دلیل تحریم در بریتانیا ، متوقف شد. لوگوسی مجبور شد برای امرار معاش رو به فیلمهای رده ب از کارگردان های مستقل بیاورد و در نقشهای بی اهمیت بازی کند که این امر سبب افول محبوبیت او در بین مردم شد. از نظر مالی هم در مضیقه بود طوری که مجبور شد برای پرداخت هزینه بیمارستان هنگام تولد تنها فرزندش بلا جرج لوگوسی ، از صندوق هنرمندان پول قرض کند. اما در سال 1939 دوران نومیدیش تمام شد و او با بازی در فیلم پسر فرانکشتین توانست برای دومین بار وجهه هنری خود را بازیابد. در همان سال او در فیلم کمدی معروف استودیو مترو یعنی نینوچکا (همراه گرتا گاربو) در نقش کمیسر سختگیری ظاهر شد. این نقش کوتاه اما درخشان سبب تثبیت موقعیت هنری او شد.

 

اما گویی مشکلات وی تمامی نداشت. ظاهرا به دلیل مجروحیت در زمان جنگ اول جهانی، وی دچار سیاتیک مزمن شد. هرچند در اوایل ، مُسَکّنهای معمولی درد او را تسکین میداد اما در ادامه ، پزشکان ناچار شدند برای تسکین درد وی از مخدرهایی چون "مورفین" و "متادون" استفاده کنند.او کم کم به این داروها وابستگی پیدا کرد و همزمان پیشنهادات ارائه شده به وی نیز تحلیل رفت.

در سال 1943 او در نقش هیولای فرانکشتین در فیلم فرانکشتین مرد گرگ نما را ملاقات میکند بر پرده سینما ظاهر شد که البته این فیلم ناطق بود. بعد از فیلم آبوت و کاستلو فرانکشتین را ملاقات میکنند(1948) اعتیاد وی به قدری شدید شد که دیگر تهیه کنندگان بزرگ به وی مراجعه نکردند و او فقط در فیلمهای گمنام و کم هزینه از کارگردان های ناشناخته بازی میکرد.

در اواخر زندگی او ، اد وود کارگردان جنجالی و هوادار لوگوسی برای بازی در فیلمهایش به لوگوسی پیشنهاد همکاری داد. فیلمهایی مثل گلن یا گلندا ، عروس هیولا و نقشه 9 از فضای خارج از جمله این فیلمها بودند. در طی تولید این فیلمها اد وود تصمیم به معالجه لوگوسی گرفت و حاضر شد مخارج بیمارستانی او را بپردازد.

بلا لوگوسی در سال 1956 در سن 73 سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت. به درخواست پسر و همسر چهارم!ش ،او را با لباسی  که در نقش دراکولا به تن میکرد در تابوت گذاشتند. زیرا فکر میکردند که این آخرین خواسته او بود که البته بر زبان نیاورد.

فیلمهای دیگرش: علامت خون آشام(1935)، گوریلا(1939)،خفاش اهریمنی(1940)،روح نامرئی،مرد گرگ نما(هردو1941)،شبح فرانکشتین(1942)، بازگشت خون آشام،مرد جادوگر(هردو1944)،زامبی ها در برادوی(1945)

درباره لان چینی (Lon Chaney) بازیگر مطرح دوران صامت

چینی رو به عنوان سلطان وحشت در دوران صامت میشناسند. با این حال نمیشه همه شخصیت هایی که بازی کرده رو منفی دونست. کاراکترهای خاکستری و در مواردی نقش مثبت هم داشته. لئونيداس فرنک چيني در تاریخ 1 آوريل 1883 در کلورادو به دنیا آمد. پدر و مادر چيني هر دو به نوعي کر و لال بودند و همین نکته باعث شد تا چینی از همون کودکی به استفاده از زبان اشاره و حالت های مختلف چهره روی بیاره که این نکته به اعتقاد بسیاری یکی از دلایل موفقیتش در بازیگری هم بوده. چینی در 1902 به حرفه نمایش روی میاره و در 22 سالگی با دختری 16 ساله به نام کلوا کریتون ازدواج می کنه که حاصل این ازدواج لان چینی جونیور یکی دیگه از بازیگران مطرح سینمای وحشت (که معروفترین نقشش هم مرد گرگ نما هست) میشه. خانواده چینی مدام در حال حرکت بودن و حرفه نمایش های آزاد باعث میشد که جای ثابتی نداشته باشن,تا اینکه بالاخره در سال 1910 در کالیفورنیا ساکن میشن. از اتفاقات مهم اون سالها برای چینی خودکشی ناموفق همسرش در سال 1913 بود که همین جریان باعث خانه نشینی همسر وی میشه . چینی هم به خاطر همین اتفاق تصمیم به تغییر شغل میگیره و وارد حرفه سینما میشه. بین سالهای 1912-1913 تا 1917 با یونیورسال قرارداد می بنده و نقش های کوتاهی رو ایفا می کنه و البته به عنوان فردی کارآمد در پشت دوربین هم برای خودش اعتباری کسب می کنه و طی همین سالها برای بار دوم (با هزل هستينگز) ازدواج می کنه.

تصویری از فیلم از دست رفته لندن بعد از نیمه شب

از روایت های شنیدنی اون دوران میشه به اعتراض چینی به خاطر پایین بودن دستمزدش اشاره کرد. گویا روزی ویلیام سیسرام (یکی از مدیران اجرایی یونیورسال) به چینی میگه "تو هیچوقت لیاقت بیشتر از 100 دلار در هفته رو نداری" و همین باعث میشه که چینی بیش از پیش,برای اثبات خودش تلاش بکنه. در 1918 کارگردان سرشناس ویلیام هارت در وسترنی از چینی بازی گرفت که همین فیلم باعث پیشرفتش هم شد. در 1919 اولین نقش اساسی خودش رو در The Miracle Man به کارگردانی لون تاکر ایفا کرد و هنر خودش در چهره پردازی و گریم رو به نمایش گذاشت.

پس از بازی در فیلمهای نسبتا موفقی مثل پیروزی,مجازات,خارج از قانون و الیور توئیست در سال 1923 در فیلم گوژپشت نتردام به ایفای نقش پرداخت و لقب پادشاه یونیورسال رو هم کسب کرد. فیلم به فروشی بالای 3 میلیون دلار دست یافت و چینی به جواهر یونیورسال تبدیل شد. پس از موفقیت این فیلم یک پروژه عظیم دیگه با حضور چینی در سال 1925 اکران شد. فیلم ماندگار شبح اپرا که به فروشی بیش از 2 میلیون دلار رسید و به دلیل ترس و وحشت مردم (شرایط سالهای ابتدایی دهه 20 رو به هر حال با الان نمیشه مقایسه کرد) تمامی پوسترهای فیلم در سطح شهر تغییر کردند و چهره چینی از بسیاری از پوسترها حذف شد. از سایر کارهای قابل توجه چینی در دهه 20 میشه به ناشناخته (فیلم محبوب خودم از این بازیگر),بخند دلقک بخند,کسی که سیلی میخورد, سه نامقدس,لندن بعد از نیمه شب,هیولا و جزیره گنج اشاره کرد.

در 1929 و در حال فيلمبرداري فيلم Thunder بود که ذات الريه چيني شديدتر شد, سرطان ريه چيني تشخيص داده شده بود و به اين ترتيب سينما ميرفت که يکي از بزرگان خودش رو از دست بده, حال چيني رفته رفته بدتر ميشد و در نهايت در حالي که که مدتی از اکران تنها فیلم ناطق او (The Unholy Three) میگذشت,چینی هم از دنیا رفت. درباره دوران ناطق و فعالیت چینی میشه همین رو گفت که اگر از دنیا نمیرفت, بزرگترین نقش های مرتبط با هیولاهای مطرح یونیورسال در دهه 30 مثل دراکولا (بلا لاگوسی) و فرانکنشتاین (بوریس کارلوف) به راحتی بهش می رسید. یکی از پوسترهای تبلیغاتی محبوب من همین عکس زیر (دومی) هست. همه میدونید که شعار تبلیغاتی فیلم نینوچکا (1939) با حضور گرتا گاربو این بوده : گاربو می خندد!

چند سال قبل از اون و به مناسبت اکران اولین فیلم ناطق چینی (که کم خبری هم نبوده) به پوسترهای فیلم عبارت : لان چینی حرف می زند! رو اضافه کردن

بوریس کارلوف (1969-1887)

 

احیاگر تصویر مری شلی از هیولای فرانکشتین. نام واقعی او ویلیام هنری پرات بود. هنرپیشه انگلیسی الاصل که در جوانی به کانادا رفت و ساکن آنجا شد. در سابقه کاری او نقشهای متنوعی به چشم میخورد ، اما آنچه که باعث معروفیت و محبوبیتش شد بازی در فیلمهای ژانر وحشت بود. به خصوص دو نقشی که او را به دنیا شناساند نقش هیولای فرانکشتین و نقش مومیایی بود. ( در تمبر یادگاری که در سال 1997 به یادبود 5 هیولای مشهور سینما در آمریکا منتشر شد این دو کاراکتر نیز حضور داشتند. سه تای دیگر مربوط بودند به لان چینی پدر در شبح اپرا،بلا لوگوسی در دراکولا و لان چینی پسر در مرد گرگ نما){عکس زیر}

 

ویلیام کوچکترین فرزند از 9 فرزند والدینش بود. پدر و مادر وی خیلی زود از دنیا رفتند و ویلیام کوچک توسط خواهر و برادران بزرگترش پرورش یافت. پاهای او کمانی شکل بود ، نوک زبانی صحبت میکرد و لکنت زبان هم داشت. بعدها توانست بر لکنت زبان خود فائق آید اما نوک زبانی حرف زدن تا آخر عمر با او ماند.(خوشبختانه وی در دوران  سینمای صامت فعالیت داشت وگرنه شاید هیچوقت نمیتوانست بازیگر شود). ویلیام بعد از رفتن به کانادا نام هنری بوریس کارلوف را بر خود گذاشت.

دوران حضور او در هالیوود مصادف بود با شروع بازی در فیلم. اما همیشه برای او نقش فراهم نبود و او مجبور بود برای امرار معاش به مشاغل پرزحمت و پست همانند چاه کنی یا رانندگی بونکر سیمان روی بیاورد. در واقع نقش وی به عنوان هیولای فرانکشتین در فیلم فرانکشتین(1931) بود که از او یک ستاره ساخت. یک سال بعد در نقش تاریخی ایم هوتپ در فیلم مومیایی ظاهر شد و توجه همگان را به خود جلب کرد.

با زیتا یوهان در مومیایی 

-------------------------- 

در سال 1933 در نقش یک پروفسور گمراه در فیلم غول بازی کرد و به خاطر بازی در این فیلم بود که پس از 25 سال دوباره پا بر خاک انگلستان گذاشت. در سال 1934 در فیلمی از جان فورد به نام گشتی گمشده در نقش یک سرباز مذهبی ظاهر شد.

گشتی گمشده 

 ----------------

کارلوف در ردیفی از فیلمهای ترسناک دهه سی استودیو یونیورسال حضور پیدا کرد که در چند فیلمش با بلا لوگوسی همبازی بود. پس از مرگ لان چینی سلطان بلامنازع فیلمهای خبیثانه، رقابتی بین لوگوسی و کارلوف بر سر نشستن بر اریکه سلطنت مردان خبیث در گرفت.و سرانجام این کارلوف بود که پیروز شد و لوگوسی تنها به قائم مقامی او بسنده کرد! کارلوف 3 بار به نقش هیولا در فیلمهای فرانکشتین ، عروس فرانکشتین(1935) و پسر فرانکشتین(1939) ظاهر شد و البته لوگوسی نیز حضور داشت. بهرحال رابطه متقابل توام با احترام و تحمل رقیب ، بین ایندو بوجود آمد که در 6 فیلم نمود داشت. کارلوف در سال 1939 در فیلم برج لندن با بازیل راتبن نیز همبازی شد.

 فرانکشتین 

در سالهای 1946-1945 کارلوف در 3 فیلم استودیو RKO نیز شرکت داشت : جزیره مرگ، مرده دزد و تیمارستان. در سال 1949 در فیلم کمدی آبوت و کاستلو بوریس کارلوف قاتل را ملاقات میکنند ایفای نقش کرد.

او نیز همچون لوگوسی در سالهای آخر عمر به بازی در فیلمهای کم ارزش و درجه دو روی آورد. در سالهای آخر زندگی ایستادن و راه رفتن برایش سخت و دردناک بود و بهمین دلیل از ویلچر استفاده میکرد.

بوریس کارلوف در سال 1969 درگذشت.

بر خلاف نقشهایی که بازی میکرد کارلوف مردی آرام،خوش صحبت و جنتلمن واقعی بود که دوستان زیادی هم داشت. او علاقه زیادی به کودکان داشت به همین خاطر صفحات زیادی از داستانهای کودکانه ضبط کرده و بیرون داده بود.بدلیل داشتن نیاکان هندی ، پوستی تیره داشت و بهمین خاطر در چند فیلم در نقش اعراب و سرخ پوستان بازی کرده بود. نویسنده مورد علاقه وی جوزف کنراد بود.

پیتر لور (1966-1904):

 

همه ما نقش آفرینیهای زیبای وی را در شاهین مالت و کازابلانکا به یاد داریم. وی که متولد امپراطوری اتریش-مجارستان (اسلواکی فعلی) بود دوران کودکیش را در "وین" گذراند و در ایام جوانی به آلمان هجرت کرد. این شیطان کوچک اندام(قدش فقط 165 سانت بود!) با آن صورت گرد اندوهگین و معصومانه و آن چشمهای مات و خیره در بسیاری از فعالیتهای نفرت انگیز و شریرانه گرین استریت بر روی پرده سینما سهیم بود!

وی قبل از بازیگری کارمند بانک بود. شهرت زمانی در خانه پیتر را زد که فریتز لانگ جهت کاراکتر قاتل سریالی دخترکان معصوم در فیلم M  در بدر به دنبال هنرپیشه آلمانی زبان بود و برنده خوش شانس این بازی کسی نبود جز جناب پیتر لور!

 

در سال 1933 پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان،او چون یهودی بود مجبور شد به پاریس و سپس به لندن مهاجرت کند. در لندن بود که او توانست توجه ایور مونتاگو دستیار تهیه آلفرد هیچکاک را به خود جلب کند و برای بازی در فیلم مردی که زیاد می دانست انتخاب شود. او در این فیلم نقش یک قاتل را داشت.

یک سال بعد لور به هالیوود رفت و تعدادی فیلم معمولی بازی کرد منجمله جنایت و مکافات (در این فیلم لور به نقش راسکولنیکف- دانشجوی منزوی و قاتل اثر معروف داستایوسکی ضاهر شد.)، عشق دیوانه(کارل فروند-1935)، پسر فرانکشتین(1939)که در آن همبازی بازیل راتبن بود.همچنین در سری فیلمهای آقای موتو نیز نقش جاسوس و کارآگاه ژاپنی را برعهده داشت که البته افتخاری برای او محسوب نمیشد و فقط پول خوبی داشت!

اما در دهه 40 میلادی پیتر ناگهان شکوفا شد! در سال 1941 در فیلم شاهین مالت و در سال 1942 در کازابلانکا بازی کرد. در اولی او در نقش جوئل کایرو یک آدمکش ترسو و نامرد ظاهرشد و در دومی نقش سینیور اوگارتی - فردی عصبی و ناراحت - را برعهده داشت که البته درهمان اوایل فیلم پس از کشتن دو آلمانی و موقع فرار از دست پلیس به قتل رسید که البته این مرگ زودهنگام به نظر من موجب افت محسوسی در ادامه فیلم شد. (البته بازی سایر هنرپیشه ها تاحدی این افت را جبران کرد).

 

 همکاری لور با گرین استریت پس از این فیلم تا سال 1949 ادامه یافت از جمله فیلم قضاوت که ایندو در نقش دو کارآگاه خصوصی نه چندان درست کار ظاهر شدند که در لندن مه آلود دوران "ویکتوریایی" به حل معمای یک جنایت اسرارآمیز مشغولند.نکته جالب توجه این فیلم آنست که این فیلم ، اولین اثر کارگردان مشهور هالیوود یعنی دان سیگل می باشد.

به غیر از نقشهای مشترک لور و گرین استریت، پیتر لور در فیلمهای دیگری هم ظاهر شد مثل مامور محرمانه(1936) که براساس داستانی از گراهام گرین نوشته شده بود و لور در آن نقش یک مامور فاشیست را بازی میکرد.

 یکی دیگر از شاهکارهای بازیگری او در فیلم هیولایی با پنج انگشت (1946) رقم خورد که وی در این فیلم  ترسناک ، نقش مرد کوچک اندام دیوانه ای را بازی میکرد که توسط فردی جانی اسیر میشود و سپس به قتل میرسد.

 در سال 1953 لور در فیلم بیست هزار فرسنگ زیر دریا همراه با جیمز میسون و کرک داگلاس بازی کرد.

 پیتر لور در سال 1966  در حالیکه مشغول بازی در فیلم پاتسی (جری لوئیس) بود درگذشت.

یک خاطره: وینسنت پرایس در خاطراتش تعریف میکند که وقتی او و پیتر لور به مراسم تشییع جنازه بلا لوگوسی(ستاره فیلم های "دراکولائی"  دوران سینمای صامت) رفتند ، لور درحالیکه به لوگوسی که با لباس معروف دراکولاییش در تابوت قرار داشت نگاه می کرد به پرایس گفت:"فکر نمیکنی بهتر باشه برای احتیاط یه میخ چوبی تو قلبش فرو کنیم!!"

نمي دانم  تاكنون به نحوه بازي كردن Anthony Perkins    در فيلم  Psycho (1960)دقت كرده ايد؟ البته منظورم از حيث دلهره آور و يا ترسناك بودن نيست. به نظر مي آيد Anthony Perkins در اين فيلم احساسي فراتر از آنچه شخصيت Norman Bates  بايد منتقل كند، به مخاطب منتقل مي كند. البته اين انتقال به نظر نمي آيد خودآگاهانه صورت گرفته باشد و يك بررسي در زندگي شخصي اين هنرپيشه زواياي خاصي از حال و هواي روحي-رواني او را به تصوير مي كشد كه به نوعي مشخص مي كند منشاء اين احساس خاص كجاست. 

آنطور كه Anthony Perkins خود اذعان داشته ايشان به نوعي هميشه در رابطه با جنس مخالف مشكل داشته و اين مشكل در بعضي موارد حاد و آزار دهنده نيز مي شده. ايشان به عنوان مثال به  Jane Fonda و Brigitte Bardot اشاره كرده كه در دوران جوانيش سعي در اغواي او داشته اند و او به و مرارت سختي توانسته در برابر آنها مقاومت كند.

من موقع تماشاي  Psycho (1960) بيش از آنكه احساس ترس و دلهره داشته باشم ، يك نوع احساس اشمئزاز و تنفر داشتم ان هم نه فقط از Norman Bates، بلكه از شخص Anthony Perkins ! هيچوقت چنين حسي را مثلا درباره هنرپيشگاني كه نقشهايي مثل Dracula ايفا كرده اند  نداشته ام چون در فيلم همان حسي را منتقل مي كردند كه براي آن شخصيت طبيعي بوده و حس ادغام با شخصيت آن هنرپيشه احساس نمي شده.

آن حالت ترديد در عمق نگاه و حركت دستان بيشتر آزاردهنده به نظر مي رسيد تا ترسناك! آن صداي خنده پيش از حمله هم كه به نوعي چندش آور بود! به هر حال در همان فيلم، اين موضوع مي تواند يك امتياز براي ايشان محسوب شود اما اگر بخواهيم اينطور نتيجه گيري كنيم كه همانطور كهVivien Leigh خود خود Scarlett بوده، فكر مي كنم بتوانيم Anthony Perkins را  هم نوع سركوب شده Norman Bates اگر نه به همان اندازه نفرت انگيز و چندش آور بدانيم.

لان چینی پسر (1973-1906)

 

نام اصلی او کریتون تال چِینی بود. وی فرزند لان چینی بزرگ ، سلطان وحشت فیلمهای صامت سینما بود. او شاهد اوج گیری پدرش از یک هنرپیشه معمولی به تک ستاره فیلم های ترسناک بود. در عرض چند سال خانواده آنها از دربدری ، فلاکت و فقر به ثروت موفقیت و شهرت رسید و او دلش میخواست راه پدر را دنبال کند، اما تا وقتی پدرش زنده بود نگذاشت که او وارد دنیای سینما شود. پدرش با توجه به شناختی که خود از دنیای بیرحم فیلم و فیلمسازی داشت دلش میخواست پسرش دنبال شغل باثبات تر و کم ریسک تری برود. او دوران سخت زندگی خود را فراموش نکرده بود و نمیخواست کریتون جوان براثر شهرت، فاسد و بی بندوبار شود.

در سال 1930 پس از فوت پدر بر اثر خونریزی حنجره، میل به بازیگری و شهوت شهرت در کریتون بیدار شد.در سال 1931 او با فردی آشنا شد که انتخاب کننده هنرپیشه برای دیوید سلزنیک تهیه کننده مشهور بود.وی به کریتون گفت در صورتی که نامش را به لان چینی جونیور تغییر دهد سلزنیک حاضر است با او قرارداد امضاء کند، اما کریتون بلافاصله این شرط را رد کرد. او میخواست مردم او را با نام خودش بشناسند نه با نام پدرش. او به استودیوهای دیگر مراجعه کرد اما همه از او همان درخواست را داشتند و او ناچار همه را رد میکرد تا اینکه در سال 1932 استودیو RKO او را با نام خودش پذیرا شد و اولین فیلمش را به نام Girl Crazy برای آنها بازی کرد

کریتون برای چند سال با نام اصلی خود در فیلمهای مختلف بازی کرد و آموخت و آموخت ؛ برای یادگیری از هیچ کاری حتی بدل کاری ابا نداشت. تا اینکه در سال 1935 با پافشاری استودیوها ، نام هنری لان چینی جونیور را برگزید. خودش در این باره میگوید:"من سه سال آزگار سعی کردم که بدون سوءاستفاده از نام پدرم ، شهرت کسب کنم اما ورقها بر خلاف میل من بُر خوردند. اگر من فقط به فکر خود بودم ، هیچوقت این کار را نمیکردم اما من هرسال سنّم بالاتر میرفت و نمیخواستم ببینم که خانواده من به خاطر اصولگرایی من رنج می برند." او در سال 1926 با همسر اولش –دوروتی- ازدواج کرده بود و دو فرزند پسر نیز از او داشت.

در سال 1936 او با نوستاره جوانی به نام پاتریشیا آشنا شد و در دام عشق او افتادو به زندگی ده ساله اش با دوروتی خاتمه داد، درحالیکه همه داراییش را به او و دو فرزندش بخشید. گویا پدرش حق داشت که نمیگذاشت او وارد دنیای اغواگر و دام گستر سینما شود. هرچند که همسر دومش تا پایان عمر به او وفادار ماند.

در سال 1937 لان چینی پسر با فاکس قرن بیستم قراردادی منعقد کرد و تا سال 1940 در بیش از سی فیلم ظاهر شد.

در سال 1939 بود که بلیطش برنده شد و او با بازی در فیلم اقتباسی از اثر معروف جان اشتاین بک- موشها و آدمها- به محفل منتقدین و دوستداران سینما پای گذاشت. در این فیلم که سرمایه گذار آن هال روچ و تهیه کننده و کارگردان آن لوئیس مایلستون بود، کاراکتری که او خلق کرد برنده جایزه منتقدین نیویورک شد. به دنبال آن در فیلم دیگری از کمپانی هال روچ با نام یک میلیون سال قبل از میلاد مسیح ایفای نقش کرد. موفقیت این فیلمها و نام چِینی موجب شد که در سال 1941 او با استودیو یونیورسال قرارداد ببندد و سپس در اولین فیلم هیولایی خود با نام هیولای ساخته بشر را برای این استودیو بازی کرد و سپس در چند فیلم وسترن و کمدی نیز ظاهر شد.

در اواخر 1941 بود که او نقش معروف خود یعنی لارنس(لری) تالبوت را در فیلم مرد گرگ نما (جرج واگنر) ایفا کرد. کاراکتری که باعث شهرت بسیار او شد و برای سالها توانست که این نقش و نقشهای ترسناک دیگری را از آن خود کند.

                                       

{تذکر: خطر لو رفتن داستان} ماجرای فیلم از این قرار است که لری جوان به قلعه پدرش سر جان تالبوت(با بازی کلود رینز) در ولز مراجعت میکند.در آنجا به زنی زیبا به نام گوئن(اِوِلین آنکرز)بر میخورد.در شبی سهمناک لری،گوئن و دوستش جنی به کارناوالی میروند که در آنجا یک کولی پیشگو و مرموز، راز مرگ آوری را برای او فاش میکند.

                                          

تقدیر شوم او از جایی شروع میشود که در جنگل صدای جیغ جنی را میشنود و زمانی که خود را به او میرساند می بیند که گرگی عظیم الجثه به دنبال دختر است . لری با چوبش به گرگ حمله میکند و او را میکشد اما برای نجات دخترک دیر شده و گرگ خود او را هم گاز گرفته است. از آن زمان است که افسانه مرد گرگ نما آغاز میشود؛ سیر وقایع وحشتناکی که برای لری تالبوت و دوستان و نزدیکانش اتفاق می افتد...

                        

نقشهای ترسناک دیگری که او بازی کرده : نقش مرد گرگ نما در فیلمهای فرانکشتین مرد گرگ نما را ملاقات میکند(1943) ، خانه فرانکشتین(1944) ، خانه دراکولا(1945) ، آبوت و کاستلو فرانکشتین را ملاقات میکنند(1948) . نقش هیولای فرانکشتین در فیلم شبح فرانکشتین(1942) . نقش مومیایی در فیلمهای مقبره مومیایی(1942) ، شبح مومیایی(1944) و نفرین مومیایی(1944) . هم چنین در فیلم پسر دراکولا(1943) نیز یکی از نقشهای اصلی را برعهده داشت.

بنابراین لان چینی جونیور تنها بازیگریست که چهار کاراکتر فرانکشتین، مرد گرگ نما، مومیایی و پسر خون آشام کنت دراکولا را در استودیو یونیورسال بازی کرده است.

 

پس از پایان قراردادش با یونیورسال ، او به عنوان بازیگر مستقل مشغول به کار شد و در بیش از 150 فیلم ایفای نقش کرد. نام او به سبب حضورش در فیلمها ، نمایش نامه ها ، کتب و مجلات ، بازیهای رایانه ای و اسباب بازیهای مختلف تا امروز زنده مانده است. کارگردانها و بازیگران بسیاری با الهام از کاراکترهای او ، اقدام به ساختن فیلمهای مشابه و بازی در آنها کرده اند.

لان چینی پسر هنرپیشه مطلوب استنلی کریمر ، تهیه کننده معروف سینما بود و در بسیاری از فیلمهایی که او تهیه کنندگی اش را برعهده داشت در نقشهای کلیدی حضور داشت؛ منجمله صلوة ظهر(1952- با بازی گری کوپرNot as a stranger (ملودرامی با بازی رابرت میچم و فرانک سیناترا-1955) و Defiant ones  (با بازی تونی کرتیس و سیدنی پواتیه-1958).

کریمر در آن زمان به مطبوعات گفته بود که :" هرجا فیلمی به دستم میرسد و در آن نقشی قرار دارد که ایفای آن برای بازیگران مشکل است آن نقش را به چینی پیشنهاد میدهم."

در سالهای آخر زندگی ، او به دلیل افراط در نوشیدن مشروبات الکلی و سیگار کشیدن ، با سرطان حنجره و بیماری مزمن قلبی درگیر بود. در آخرین فیلم ترسناکش دراکولا بر علیه فرانکشتین(1971) ، به نقش گروتون- نوکر ساکت و آرام دکتر فرانکشتین- ایفای نقش کرد. بعد از آن او بدلیل بیماری خود را بازنشسته کرد و مشغول نگارش کتابی درباره افسانه خانواده چینی شد با نام "یک قرن با چینی ها" که به هر دلیلی تاکنون منتشر نشده است.در حال حاضر نوه او ، ران چینی مشغول تکمیل این کتاب است.

لان چینی جونیور در سال 1973 در سن 67 سالگی و براثر حمله قلبی درگذشت. بنا به وصیتش ، جسد او جهت انجام تحقیقات علمی و پژوهشی ، در اختیار دانشگاه قرار گرفت.

کلود رینز (1967-1889)

 

کلود رینز را که دیگه همه میشناسین؟ سروان رنو خودمون! ویلیام کلود رینز متولد لندن بود که بعدها شهروند آمریکا شد.جریان هنرپیشه شدنش هم جالب است. او که دارای صدایی باریتون، رسا و متشخص بود. هنگامی که مشغول دادن تست بازیگری بود یک نفر از عوامل تهیه فیلم مرد نامرئی(1933) از اتاقی دیگر صدای او را شنید و در واقع برخلاف همه بازیگران با تست صدا وارد سینما شد! هرچند که در فیلم هم بیشتر رادیوئی بازی کرد تا سینمائی! گرچه در دقایق اندکی از فیلم ظاهر شد اما حضور او در فیلم کاملا آشکار است.

 

با گلوریا استوارت در مرد نامرئی 

---------------------------------- 

 کلود رینز بازیگری بود سفسطه پردازتر و مرموزتر از سایر خبیثهای سینمایی! نقشهایی که وی بازی میکرد اغلب آدمهایی بودند با ظاهرمودب و جنتلمن و در عین حال حقه باز و پست و فاسد! آنها همیشه ترجیح میدادند که دست خود را آلوده کارهای کثیف و خونریز نکنند بلکه صرفا مغزهای متفکری باشند در پس پرده که آدمهای احمق ولی سنگدل و جانی را برای رسیدن به اهداف شومشان استخدام میکنند.

فیلمهایی که او پس از جنگ جهانی اول بازی کرده شامل ترمیم ، مرد سرنوشت ، مرید شیطان و تاریکی در نیمروز است

 

با جیمز استوارت در آقای اسمیت به واشنگتن می رود 

--------------------------------------------------------- 

اولین حضور او در آمریکا با بازیش در فیلم آندروکلز و شیر رقم خورد. از معروفترین نقشهای وی نقش پرنس جان در فیلم ماجراهای رابین هود (1938) ،نقش وکیل لاقید و پست در فیلم آنها فراموش نخواهند کرد (فیلمی از مروین لروی در نکوهش تعصبات بی منطق نژادی در ایالات جنوبی آمریکا)، نقش سناتور رشوه خوار در فیلم آقای اسمیت به واشنگتن می رود-1939(که برای این فیلم کاندیدای جایزه اسکار شد) ، نقش الکساندر سباستینِ فاشیست در فیلم تکان دهنده و معروف آلفرد هیچکاک -  بدنام (1946- در مقابل اینگرید برگمن و کاری گرانت)، نقش یک دکتر دیوانه در صف سلاطین(1942) ، نقش ناپلئون در فیلم مرد سرنوشت ، نقش یک خبرنگار رادیو که دست به جنایت می زند در Unsuspected ، نقش جولیوس سزار در فیلم سزار و کلئوپاترا(1945) و شاه نقش وی در کازابلانکا(1942) سروان رنو، پلیس فرانسوی شوخ، فرصت طلب و هرهری مذهبی که هر لحظه به رنگی در می آید.

  ... کازابلانکا 

در سال 1941 در فیلم مرد گرگ نما به نقش سر جان تالبوت، پدر مرد گرگ نما ظاهر شد. در سال 1943 رینز در فیلم هراس انگیز شبح اپرا یکی دیگر از کارهای درخشان خود را ارائه داد ، او در نقش یک موزیسین دیوانه ظاهر شد که البته این نقش از سایر نقشهای وی در فیلمهای دیگر متمایزتر است. در سال 1949 او در فیلم  دوستان احساساتی (دیوید لین) ایفای نقش کرد و در سال 1962 نیز در فیلم لورنس عربستان به نقش سیاستمدار غرغروی انگلیسی(درایدن) ظاهر شد. آخرین نقشش ، کاراکتر پادشاه هیرود در فیلم بزرگترین داستان عالم (1962) بود.

 در طول دوران بازیگریش وی 4 بار کاندید دریافت جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش مکمل برای فیلمهای بدنام، کازابلانکا، آقای اسمیت به واشنگتن می رود و آقای اسکافینگتون شد. بت دیویس وی را نقش مقابل ایده آل خود دانسته و در چهار فیلم هم باهم بازی کرده اند منجمله آقای اسکافینگتون. در این فیلم او به نقش معشوق بت دیویس به ایفای نقش پرداخت.

 ... آقای اسکافینگتون 

کلود رینز در سال 1967 بر اثر خونریزی معده درگذشت. آرامگاه وی در گورستان "ردهیل" در نیوهمپشایر واقع است. در طول زندگیش او شش بار ازدواج کرد!

بازیل راتبون (1967-1892):

 

فیلیپ سنت جان بازیل راتبن ، این شیطان همه فن حریف سینما در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی به دنیا آمد. وقتی سه ساله بود بدلیل اتهام جاسوسی که "بوئر"ها (سفیدپوستان آلمانی تبار ناحیه کیپ آفریقای جنوبی) به پدرش زدند همراه والدینش به انگلستان آمد. وی در سال 1911 اولین رل تئاتری خود را بازی کرد. در سال 1912 به آمریکا آمد و چند سالی در نمایشهای مختلفی که بر اساس نمایشنامه های شکسپیر ساخته شده بود ایفای نقش کرد. در سال 1925 بازی در فیلم را با فیلم عروس نقابدار شروع کرد. در سال 1930 در نقش کارآگاه فیلو ونس در فیلم پرونده جنایت بیشاپ بازی کرد.وی در طول فعالیتش در بیش از 70 فیلم مختلف بازی کرد.

  ...دختر خوانده محبوبش سینتیا 

بازیل راتبون همانند کلود رینز دارای صدایی خوش آهنگ و پرورش یافته بود و باز هم همانند رینز با بازی در فیلمهای ترسناک،درام مدرن(در نقش نازیها یا قاتلین زنهای بیگناه - برای نمونه در فیلم فراتر از سوءظن در نقش یک نازی ظاهر گشت. کلا در دوران جنگ جهانی دوم ، بازی در نقشهای نازی و ژاپنی خیلی رایج بود.) و درامهای تاریخی شهرت پیدا کرد که البته عمده اشتهار وی با بازی در درامهای تاریخی بدست آمد.

 ... در پشت صحنه داستان دوشهر 

 وی بهترین و کاملترین نقشهایش را در خلال دوره قبل از آغاز جنگ عالمگیر دوم در یک سری از فیلمهای تاریخی استودیوهای متروگلدوین و برادران وارنر بدست آورد که از جمله این نقشها میتوان به نقش ناپدری سنگدل و شیاد دیوید-آقای موردستون-در فیلم دیوید کاپرفیلد(1935)، نقش تایبالت در فیلم رومئو و ژولیت ، نقش مارکی سن اورمون در دیگر فیلم "دیکنزی" اش داستان دو شهر(1935)، نقش پونتیوس پیلات-سپاهی رومی- در فیلم آخرین روزهای پمپی(1935) و در فیلم آناکارنینا(1935)در نقش کارِنین- شوهر سردمزاج آنا-  اشاره کرد. یکی از بهترین نقشهای او در این سالها نقش سرگای اهل گیزبون در فیلم ماجراهای رابین هود(1938) است. راتبون درچند فیلم ترسناک هم ظاهر شد مثل برج لندن(1939) به نقش ریچارد سوم و پسر فرانکشتین(1939) به نقش بارون ولف فان فرانکشتین پسر جراح خالق هیولا.

  ... با نایجل بروس(بازیگر نقش دکتر واتسون) در حال خواندن فیلمنامه

 راتبون یک چند مدتی هم ایفاگر نقش شرلوک هولمز شد و در چند فیلم در نقش این کارآگاه باهوش بازی کرد(که چون در موضوع بحث ما نمیگنجد از آن می گذریم). اما سرانجام باز هم در لباس همان کاراکترهای خبیث معروفش رفت(کاراکتر تبه کار رذل اما جنتلمن و شیک). او در سال 1940 در فیلم نشان زورو(روبن مامولیان) به نقش سروان پاسکواله در برابر دشمن خود زورو (با بازی تیرون پاور) قرار گرفت و یکی از بهترین صحنه های شمشیربازی را درسینما خلق کرد.

...بازیل ، پسرش رودیون و بوریس کارلوف سر صحنه برج لندن 

بازیل راتبون شمشیرزنی قابل و جنگاوری چیره دست بود.او در فیلم کاپیتان بلود(1935) با ارول فلین جنگید. در ماجراهای رابین هود یک صحنه عالی از جنگ با شمشیر را به نمایش گذاشت ودر فیلمهای دیگری منچمله: برج لندن،نشان زورو(1940) و دلقک دربار مهارتهای خود را در شمشیربازی به همگان ثابت کرد. البته چون در فیلمهای آن زمان "آدم بده" فیلم باید به سزای اعمال پلیدش میرسید او نیز در اکثر فیلمهایش بازنده بود و تنها فیلمی که او برنده از میدان خارج شد رومئو و ژولیت( با نورما شیرر و لزلی هاوارد) بود.

...در حال تمرین با مربیش فرد کِیونس برای صحنه دوئل با مرکاتیو (با بازی جان باریمور) در فیلم رومئو و ژولیت

راتبون دو بار نامزد دریافت اسکار بهترین هنرپیشه نقش مکمل شد یکبار برای رومئو و ژولیت(جورج کیوکر- 1936) و دیگری برای بازی در نقش لوئی یازدهم در فیلم اگر من سلطان بودم(1938).

علاوه بر بازیگری ، راتبون به خاطر صدایش ، سخنرانی بیمانند نیز به شمار می آمد.در بسیاری از فیلمها نیز فقط از صدای او استفاده شد.

طبق روایات هالیوودی ، راتبون بهترین انتخاب مارگارت میچل برای ایفای نقش رت باتلر بود!! البته بعید است که اینطور باشد ولی نظریه عجیب تر و بعیدتر هم داریم که میگه بهترین انتخاب میچل برای نقش رت ، گروچو مارکس بوده!!!

...با مارلنه دیتریش پشت صحنه باغ الله

بازیل راتبون در سال 1967 بر اثر حمله قلبی در نیویورک درگذشت.

فیلمهای دیگر:باغ الله(1936) ، تاواریش(1937) ، ماجراهای مارکوپولو(1938) ، خورشید هرگز غروب نمیکند و ریو(1939) ، گربه سیاه(1941) ،

جرج ساندرز (1972-1906)

 

این تبه کار جنتلمن ( که به نظر من لباس جیمزباند میتوانست برازنده قامت وی باشد اگر دیرتر به دنیا آمده بود!) در سن پترزبورگ روسیه از والدینی انگلیسی پا به عرصه وجود نهاد. بازی در فیلم را از سال 1929 در بریتانیا آغاز کرد. هفت سال بعد در اولین فیلم آمریکایی خود با نام لویدز لندن (1936) در نقش لرد اورت استیسی بازی کرد. لهجه انگلیسی فصیح و آداب جنتلمنانه انگلیسی وی موجب شد تا کمپانیهای هالیوود برای نقشهای مکمل خود به سراغ او بیایند. برای نمونه درفیلم ربکا(1940- همراه با سرلارنس اولیویه کبیر، جون فونتین و جودیت آندرسون) او در نقش جک- پسر عموی اخّاذ و عاشق ربکا توانست به زیبایی، رذالت و طمع آدمی را به نمایش بگذارد.

  ...ربکا 

همچنین در فیلم معروف فریتز لانگ با نام شکار انسان(1941) ، وی رل یک بازپرس شیطان صفت نازی را برعهده داشت.(مشابه این نقش را دیگر خبیث سینما –لی.جی.کاب در فیلم احضار از پاریس بر عهده داشت)

ساندرز در سال 1945 در فیلم معروف تصویر دوریان گری (اقتباس شده از رمان معروف اسکار وایلد) در نقش لرد هنری واتون ظاهرشد. درسال 1947 همراه با رکس هریسون در فیلم روح و خانم موآر به ایفای نقش پرداخت. در فیلم انجیلی سی.بی.دومیل- سامسون و دلیله(1949) همراه با آنجلا لنزبری ایفای نقش کرد.

  ... تصویر دوریان گری 

جرج ساندرز شاه نقش خود را در سال 1950 در فیلم همه چیز درباره ایو بدست آورد. در این فیلم او نقش آدیسون دوایت- منتقد خونسرد و تلخ مزاج تئاتر را ایفا کرد و به خاطرش برنده تندیس اسکاربهترین هنرپیشه نقش مکمل مرد گردید.

 ...همه چیز درباره ایو 

ساندرز در سال 1952 در فیلم آیوانهو در نقش سر برایان دبوا-گیلبرت عاشق ربکا-دخترک یهودی با بازی الیزابت تیلورظاهر شد که در فیلم بر اثر دوئل با رابرت تیلور جان خود را از دست میدهد.

ساندرز مانند سایر خبیث مردان دارای صدایی پرورش یافته بود به همین خاطر در انیمیشن والت دیسنی- کتاب جنگل (1967) به جای شرخان بَبرصحبت کرد .

یکی از آخرین فیلمهایش نامه کرملین به کارگردانی جان هیوستن بود که ساندرز سه سال قبل از مرگش در آن به ایفای نقش پرداخت.

   

   ...قوی سیاه                                                ...خبرنگار خارجی

ساندرز در طول زندگیش با زازاگابور ستاره معروف مجار و خواهرش ماگدا ازدواج کرد!(البته این دو ازدواج در آن واحد نبود و 16 سال بینشان فاصله بود.)

در سال 1972 ، جسد جرج ساندرز را در یک هتل در حومه بارسلونا پیدا کردند در حالیکه دو روز از مرگش میگذشت.کنار تختش 5 شیشه خالی قرص فنوباربیتال(آرامبخش قوی از دسته باربیتوراتها) و یک نامه قرار داشت. در نامه نوشته شده بود:

"دنیای عزیز! تورا ترک میکنم چون حوصله ام سر رفته. فکر میکنم به اندازه کافی زندگی کرده ام. تو را با همه دلواپسی هایت در این کثافتخانه زیبا تنها میگذارم. موفق باشی!"

فیلمهای دیگر: اعترافات یک جاسوس نازی(1939)،خبرنگار خارجی(1940- آلفرد هیچکاکقوی سیاه ، ماه و شش پشیز(1942)شاهد جنایت(1954)The candy man ، هجوم ربایندگان جسد(1969)،شب بی پایان(1972)

                                       

شرح عکس بندانگشتی:جرج ساندرز همراه با مریلین مونرو و بت دیویس در همه چیز درباره ایو 

دان دوریا (1968-1907):

 

متولد نیویورک ، فارغ التحصیل دانشگاه کرنل. دوریا به همراه ریچارد ویدمارک دو هنرپیشه ای بودند که در خلال سالهای جنگ جهانی دوم به بقیه خبیث های سینمایی اضافه شدند. دوریا تا به آخرجزء افراد وفادار این دسته باقی ماند و جز موارد نادر هرگز در نقشهای "سمپاتیک" ظاهر نشد. برعکس وی، ویدمارک از اوایل دهه 1950 دیگر حاضر نشد نقشهای " آنتی پاتیک" را بازی کند و رسما از عضویت دسته شیاطین استعفا داد!

.فرشته سیاه با جون وینسنت

دان دوریا  اوایل بیشتر در نقش آدمهای ضعیف النفس و نابالغ(از نظر فکری) ظاهر میشد. مثل فیلم غرور یانکی ها(1940) یا فیلم روباههای کوچک(1941) اما ستاره موفقیتش زمانی شروع به درخشش کرد که وی با پروراندن کاراکترش به عنوان فردی خشن، جانی و تا حدودی علاقمند به جنس مخالف توانست نقشهایی را در فیلمهای کارگردان های معروف آن زمان برعهده بگیرد. منجمله دو فیلم نوآر زنی پشت پنجره(1945- فریتز لانگ با بازی ادوارد جی رابینسون و جون بنت) و فیلم خیابان اسکارلت (1945-فریتز لانگ با بازی ادوارد جی رابینسون و جون بنت)که در آن دوریا در نقش یک دلال محبت ، با مهارت بازی کرد. دوریا با این دو فیلم ثابت کرد که به عنوان بازیگر نقشهای منفی میتوان روی او حساب کرد.

...زنی پشت پنجره با جون بنت

صدای آرام و درعین حال مرعوب کننده دان دوریا و نیز آن نگاههای خشمگین و تهدیدکننده اش ، مخصوصا موقع کتک زدن زنان دور و برش! برای وی شهرت و محبوبیتی در بین تماشاگر عام فراهم کرد اما این موفقیت دیرپا نبود چون فیلمهای بعدی وی چنان برجسته نبودند که او بتواند کاراکتر خود را در آن فیلمها ارائه کند وبازی در فیلمهای کم ارزش در سالهای بعد به موقعیت او لطمه فراوان زد. وگرنه شاید دوریا نیز همپای پیتر لور و سیدنی گرین استریت میتوانست یکی از برجسته ترین شخصیت های خبیث سینمایی محسوب شود.

 ...تقاطع با ایوون دی کارلو  

در خلال سالهای 1950 دوریا بیشتر در فیلمهای وسترن کم ارزش ظاهر شد. شاید تنها فیلمی از آن دوران که قابل بازگو کردن است فیلم وینچستر 73 (آنتونی مان-1950) باشد که دوریا در نقش جانی واکو- یاغی خیانت پیشه توانست کاراکتری بیاد ماندنی از خود به جا گذارد.این فیلم بیشتر از هرچیز ، موید این واقعیت است که وی اگر کمی شانس داشت و می توانست در فیلمهای ارزشمندتر و تحت هدایت کارگردان های مطرح تر و شایسته تری بازی کند چه بازیگر خوب و کم نظیری میتوانست باشد.

 ... World for ransom با ماریان کِر

دان دوریا در سن 61 سالگی بر اثر بیماری سرطان از دنیا رفت.

سایر فیلمها:

صحرا(1943- با بازی همفری بوگارت)

وزارت ترس(1944- فریتز لانگ)

Along Came Jones(با بازی گاری کوپر و لرتا یانگ-1945)

فرشته سیاه(1946- با بازی جون وینسنت و پیتر لور)

تقاطع(1949- رابرت زیودماک- با بازی برت لانکاستر و ایوون دی کارلو)

World for Ransom (رابرت آلدریچ-1954)

          

سر کریستوفر لی        ( -1922)

کریستوفر فرانک کاراندینی لی  بازیگر و موسیقیدان انگلیسی و ستارۀ افسانه ای فیلمهای دراکولایی ، در ماه می سال 1922 میلادی در شهر لندن چشم به جهان گشود. پدرش جفری ترولوپ لی سرهنگ جوخۀ تفنگداران سلطنتی بریتانیا بود و به خاطر نشان دادن شجاعت در جنگهای بوئر و جنگ جهانی اول ، نشان شجاعت گرفته بود. مادرش کنتس استل ماری کاراندینی دی سارزانو بانوی زیبارو و برجستۀ دوران ادوارد بود و مادربزرگش ماری کاراندینی خوانندۀ موفق اُپرا در زمان خود بود.

خانواده کاراندینی یکی از قدیمی ترین خانواده ها در اروپا بودند که قدمت شجره نامۀ آنها به قرن اول میلادی برمی گشت. برخی بر این باورند که ارتباط نزدیکی بین این خاندان با امپراتور شارلمانی وجود داشت و اینکه امتیاز حمل نشان خانوادگی امپراتور مقدس روم ، توسط فردریک بارباروسا به این خاندان اعطا شده بود.

یکی از اجدادش – کاردینال کونزالوی – وزیر خارجه پاپ در زمان ناپلئون بود و در پانتئون رم در نزدیکی رافائل ، نقاش بزرگ ایتالیایی دفن شده است.

زندگی شخصی

کریستوفر دوران مدرسه ابتدایی را در مدرسۀ سامرفیلد گذراند ، سپس یک بورس تحصیلی برای کالج ایتون و کالج ولینگتون دریافت کرد که در این کالج ها وی شاگرد ممتاز محسوب میشد ؛ بخصوص در زبان لاتین و یونانی.

پس از ترک کالج ، وی با حقوق 1 پوند در هفته به عنوان کارمند دفتری و پیک در شهر لندن مشغول بکار شد. طی 5 سال جنگ جهانی دوم او در نیروی هوایی سلطنتی و نیروی هوایی ویژه مشغول به خدمت شد. بدلیل خدمات برجسته اش در دوران جنگ ، نشان شجاعت دریافت کرد و به درجۀ ستوانی نائل گشت.

بعد از اعلام صلح عمومی در سال 1946 ، او وارد صنعت فیلمسازی شد و در سال 1947 بعد از عقد قراردادی هفت ساله با موسسۀ Rank ، مشغول بازی در نقش های تئاتری و اُپرایی و همچنین نمایش های رادیویی شد. وی دارای صدایی عمیق و قدرتمند است که ویژگی بارز او محسوب میشود.

لی ورزشکاری بزرگ بود و در دانشگاه در رشته های اسکواش ، تنیس ، و شمشیربازی دارای عنوان بود و همزمان در رشته های ورزشی کریکت ، راگبی ، فوتبال و هاکی نیز تبحر داشت.

وی به زبان های ایتالیایی ، اسپانیایی ، آلمانی و تا حدی نیز سوئدی قادر به صحبت کردن است.

سرگرمی های او مسافرت ، اُپرا و گلف هستند. وی تنها هنرپیشه ایست که عضو افتخاری باشگاه گلف بازان ادینبورگ (قدیمی ترین باشگاه گلف دنیا که در سال 1744 تاسیس شد) است و تاکنون با بسیاری از گلف بازهای بزرگ دنیا بازی کرده است.

تاکنون جایزه های زیادی را به دلیل حضورش در سینما و بازی در فیلم های مختلف از کشورهای آمریکا ، فرانسه ، آلمان ، اسپانیا ، ایتالیا و بریتانیا دریافت کرده است.

لی در سال 1948 با مدل و نقاش دانمارکی ، بریجت کروئنک ازدواج کرد که ازدواج آنها تاکنون دوام داشته است و ثمرۀ این ازدواج دختری به نام کریستینا است.

 

کریستوفر لی در سال 2009 توسط پرنس چارلز به لقب  "سر" مفتخر گشت.

وی هم اکنون با همسرش در بریتانیا زندگی می کند.

فعالیت هنری

کریستوفر لی در طی بیش از 6 دهه فعالیت هنری در سینما ، در بیش از 260 فیلم و تولیدات تلویزیونی بازی کرده است که از این بابت ، رکوردار است و نام او به این دلیل در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است. ضمن اینکه وی بیشترین شمشیربازی را نسبت به سایر هنرپیشه های تاریخ سینما در جلوی دوربین داشت. کریستوفر تمام بدلکاری هایش را خودش انجام میداد و عضو افتخاری سه اتحادیه بدلکاری است.

او در فییم های کارگردان های معروفی چون جان هیوستون ، رائول والش ، اورسون ولز ، نیکولاس ری ، بیلی وایلدر ، اسپیلبرگ ، تیم برتون ، پیتر جکسون و آندره کونچالووسکی بازی کرده است و برای بسیاری از کشورهای جهان منجمله روسیه ، فرانسه ، ایتالیا ، آلمان ، اسپانیا و آمریکا جلوی دوربین رفته است ، اما عمدۀ معروفیت لی به دلیل بازی در نقش کنت دراکولا در سری فیلم های موسوم به Hammer Horror است.(Hammer Film Production کمپانی تولید فیلم بریتانیایی که در سال 1934 احداث شد.این کمپانی به خاطر تولید فیلم های ترسناک به سبک گوتیک ، از نیمۀ دهه1950 تا دهه 1970 مشهور است. هرچند که در سال های بعد ، در سایر ژانرها مانند نوآر ، تریلر ، علمی تخیلی ، کمدی و حتی سریال های تلویزیونی فعالیت داشته است. ویژگی فیلم های این کمپانی ، کم هزینه بودن و سبک خاص فضا و معماری دکورهای آن است.)

 

سایر نقش های مهم وی عبارتند از : نقش لرد سامرایسل در فیلم مرد ترکه ای(1973) ، فرانچسکو سارامانکا در مردی با تپانچه طلایی(1974)، محمدعلی جناح در جناح(1998) ، کنت دوکو در جنگ های ستاره ای(2003 و 2005) و سارومان در سه گانه ارباب حلقه ها.

در سال 1947 ، وی بازی در فیلم را با اثری از ترنس یانگ به نام تالار آینه ها شروع کرد. در همین سال در فیلم شکسپیری لارنس اولیویه ، هملت نقش کوتاهی را برعهده داشت. هملت اولین فیلمی بود که در آن ،  وی با هنرپیشه و دوست صمیمی اش پیتر کوشینگ همبازی شد. در طی دهۀ بعد ، او در 30 فیلم بازی کرد.

اولین فیلم لی برای کمپانی Hammer ، فیلم  نفرین فرانکشتین (1957) بود که در این فیلم او به نقش هیولای فرانکشتین با پیتر کوشینگ (به نقش بارون) همبازی شد.

سال بعد در فیلم تالارهای خون (1958) همراه بوریس کارلوف به ایفای نقش پرداخت. بازی لی در نقش هیولای فرانکشتین موجب شد که در همان سال کمپانی همر ، وی را برای بازی در نقش خون آشام معروف ترانسیلوانیایی (ترانسیلوانیا: ناحیه ای در کشور رومانی که بنا بر افسانه محل زندگی کنت دراکولا بود.) در فیلم دراکولا (1958) انتخاب کند و در سال 1960 در دنبالۀ آن با نام نوعروسان دراکولا نیز انتخاب شد.

 

در سال 1965 ، لی در فیلم دراکولایی دیگری از Hammer با نام دراکولا:شاهزاده تاریکی ظاهر شد. نقش او در این فیلم ، از این جهت قابل توجه بود که او هیچ دیالوگی نداشت و صرفاً در طول فیلم هیس هیس! می کرد.

 

 ... کریستوفر لی و باربارا شلی در دراکولا:شاهزادۀ تاریکی

نقش های او در چند فیلم دیگر دراکولایی همچون دراکولا از گور برخاسته است (1968) خون دراکولا را بچش (1969) و جراحات دراکولا(1970) از نظر زمانی همگی بسیار کوچک قلمداد شدند اما از نظر تجاری موفق بودند. لی آنچه را که Hammer با این کاراکتر انجام می داد دوست نداشت اما واقعیت اینست که این فیلم ها در سراسر دنیا مقبول تماشاگران واقع شده بود ، بطوریکه امروز این فیلم ها جزو کلاسیک های این ژانر محسوب می شوند.

لی بعد از فیلم های مذکور در اوائل دهه هفتاد ، در دو فیلم دراکولایی دیگر نیز بازی کرد. هر دوی این فیلم ها سعی داشتند که دراکولا را به فضای مدرن جامعه امروزی منتقل کنند اما این کار موفقیت آمیز نبود و فیلم ها در گیشه شکست خوردند.

سایر نقش آفرینی های لی برای کمپانی Hammer: یکی از این کارها ، فیلم مومیایی (1959) بود که یکی از بهترین ایفای نقش های لی به شمار می آید. هرچند که  به دلیل گریم سنگین ، در زمان زیادی از فیلم  او تنها قادر بود با میمیک چشمهایش احساسات خود را به بیننده منتقل کند.

 ... مومیایی

وی همچنین در نقش راسپوتین در فیلم راسپوتین : راهب دیوانه(1966) بازی کرد.( نکته حاشیه ای در مورد این فیلم اینست که او در دوران طفولیت با قاتل واقعی راسپوتین "فلیکس یوسوپوف" دیدار کرده بود)

 ... راسپوتین:راهب دیوانه

در فیلم تازی باسکرویل ها (1959) به نقش سر هنری باسکرویل ایفای نقش کرد. ضمن اینکه بعدها در نقش خودِ شرلوک هولمز هم در فیلم شرلوک هولمز و گردن بند مرگبار(1962) به بازی پرداخت و یک بار دیگر در سال 1970 در فیلم انگلیسی بیلی وایدلرزندگی خصوصی شرلوک هولمز- به نقش برادر باهوش شرلوک (مای کرافت) ظاهر شد.

 

...در نقش شرلوک هولمز همراه با پاتریک مک نی به نقش دکتر واتسون

لی همچنین یک نقش اصلی در فیلم آلمانی معمای ارکیده سرخ (1962) برعهده داشت که در آن به زبان آلمانی صحبت می کرد. او این زبان را در زمان تحصیل در سویس فرا گرفته بود.

دو فیلم دیگر او برای Hammer شامل The Devil Ride Out 1967 و To The Devil A Daughter 1976 بودند که هردو بر اساس نوول هایی از دنیس وگلی (1977-1897) نویسندۀ انگلیسیِ داستانهای حادثه ای-تاریخی بودند که خود لی دنیس را با خودش به Hammer آورده بود.

بازی در سایر استودیوها: در یک دورۀ زمانی 20 ساله (از 1957 تا 1977) لی برای کمپانی های دیگری غیر از Hammer نیز نقش آفرینی کرده بود. مانند سری فیلم های Fu Manchu که بین سال های 1965 تا 1969 ساخته شدند. من،هیولا(1971) که در آن او به نقش جکیل و هاید به بازی پرداخت. The Creeping Flesh  1972 و فیلم مورد علاقه اش The Wicker Man مرد ترکه ای (1973) که در این فیلم او به نقش لرد سامرایسل ظاهر شد.

در سال 1970 او نقشی در فیلمی به نام اوژنی برعهده گرفت که فیلمی با صحنه های بی پروایی و برهنگی بود. لی در دو فیلم آلمانی دیگر به نامهای کنت دراکولا و اتاق شکنجۀ دکتر سادیسم نیز ایفای نقش کرد.

کریستوفر باند ! : در سال 1962، لی به پیشنهاد یکی از بستگان معروفش یعنی یان فلمینگ ، برای بازی در اولین فیلم رسمی جیمز باند دکتر نو (1962)- جواب مثبت داد . او قرار بود نقش مقابل جیمز باند یعنی دکتر جولیوس نو روسی را بر عهده بگیرد اما به دلایلی تهیه کنندگان فیلم از انتخابش خودداری کردند و سرانجام جوزف وایزمن را برای این نقش انتخاب کردند. اما در سال 1974 ، بالاخره لی در فیلم جیمز باندی دیگری به نام مردی با تپانچه طلایی در نقش فرانچسکو سارامانگا –آدمکش خطرناک- ایفای نقش کرد.

 ... مردی با تپانچه طلایی

فیلم های اخیر: کریستوفر لی در حال حاضر همچنان به بازی در فیلم ادامه میدهد. از فیلم های معروف سال های اخیر وی میتوان به بازی در دو اپیزود فیلم جنگ های ستاره ای {حملۀ کلون ها(2002) و انتقام ست(2005)} و نقش آفرینی زیبای او در سه گانۀ ارباب حلقه ها اشاره کرد. ضمن اینکه گویا برای بازی در فیلم جدید پیتر جکسون یعنی هابیت نیز با تهیه کنندگان این فیلم به توافق رسیده است.

سگ کشی بیضایی فیلمی است که در آن افراد زیادی بصورت بالقوه و بالفعل شایستگی حضور در دسته شیاطین را دارند!:

از نقشهای تیپیک احمد نجفی- فردوس کاویانی-داریوش ارجمند– کاظم افرند نیا –همه ی سنگستانیها و میترا حجار  و ... بگیر تا تابلو ترینشان :حبیب دهقان نسب

اما هم ی اینها بخشی از خباثتند و به نظر من ناصر معاصر (با بازی مجید مظفری) آخر آن.

گلرخ کمالی (مژده شمسایی) برای او از دنیای فرهنگ پا به محیط وحشتناکی که شوهرش در آن درگیر است می گذارد:برای پاس کردن چک های همسرش همه جور حرفی را می شنود.تهدید می شود – پیشنهادهای مشروع و غیر مشروع به او داده می شود- کتک می خورد و مورد تجاوز واقع می شود.برای کی ؟ جناب ناصر خان معاصر. ناصر خان چه خوب جواب همسرش را می دهد : دروغ-اینکه شک همسرش به او در مورد ارتباط داشتن با منشی (میترا حجار) کاملا درست بوده و بالاخره طلاق نامه به عنوان پاداش تمام تلاش هایش و عشقش.

وقتی که طلبکاران در محدوده سگ کشی سراغ ناصر معاصر می روند کسی نیست که دلش خنک نشود.لیاقت چنین شخصی کشته شدن مثل سگ است و به نظر من خیلی هم کمش است!

این شخصیت ذره ای سمپات نیست (قابلیت حس همدلی با او وجود ندارد) و بنده هر چه فکر کردم که شخصیتی بدتر و نفرت انگیز تر از او در سینما و تلویزیون ایران پیدا کنم موفق نشدم.به یقین نقش نیز یکی از بهترینهای مجید مظفری است. 

بیضایی پس از چند سال فیلم نساختن تمام خشم و نفرت و کینه اش را در این فیلم تخلیه کرد و فیلمی ساخت که برای تمام علاقه مندانش نیز غافلگیر کننده بود...

ای کاش مجال می دادند تا ایشان شاهکار دیگری در حد رگبار – مرگ یزدگرد و باشو خلق کند.

جایشان بسیار خالی است ...

با احترام : حمید هامون

یا حق ...

 

 

درود دوستان . آخرین تصاویر از نیکلسون بزرگ . چهره ی خبیث تلالو . پیر نشو لعنتی .                                                                                                                                                        

آدرس های مرجع