مدت هاست که از سینما فاصله گرفتم. نه فیلمی و نه نگاه جدیدی. بتها بلاخره غروب کردن همانطور که نیچه پیش بینی کرده بود. دیگه صدای پیانوی کازابلانکا و دلهرههای هیچکاک مشمئز کننده شده. بتها یک سره غروب میکنن تا به قول مولانا، شمس ظهور کنه.
هفته پیش از سر کنجکاوی بعد از مدتهای مدیدی فیلمی رو دیدم که در بین آثار کلاسیکی که باید میدیدم جا موند. و تماشای این فیلم، اثری دلنشین داشت.

یک محکوم به مرگ گریخت، اثر روبر برسون یک اثر استثنایی در آثار سینماست. اثری بی ادعا، بی ستاره، بی قهرمان و حتی فراتر از اون بی جذبه. هیچ تعلیق و جاذبهای در کار نخواهد بود، از عنوان فیلم پایان داستان مشخصه. یک محکوم به مرگ فرار میکنه و کل داستان در همین عنوان فیلم خلاصه میشه.
اما مباحث دیگه ای در این فیلم مطرح میشه. برسون یک کاتولیک بسیار مقید بود و یک محکوم به مرگ گریخت قطعا کاتولیکترین فیلم کارنامه فیلمسازه. فیلمی که به طور تلویحی و ایهامی نگاهی به رستگاری انسان در زندان دنیای مادی داره. تقریبا تمام خط داستانی مو به مو بر اساس وقایع واقعی فرار کلنل دویگنی یکی از افسران بلند پایه ارتش مقاومت فرانسه الگو برداری شده و داستان زندانی به نام فونتین که تنها با امید به آزادی از زندان فرار میکنه.
در فیلم هیچ کنش دراماتیکی وجود نداره. خبری از عشق و عاشقی و انتظارات عاطفی در خارج از زندان نیست. چهره بازیگران سنگی و بدون هیچ نمایشی از احساساته. هیچ اثری از شور و شعف یا حسرت و درماندگی و ناراحتی وجود نداره. حتی صحنه فرار اولیه زندانی و همینطور کشته شدن نگهبان پایانی، نشان داده نمیشه. چهره آنتاگونیست و شخصیتهای منفی هم به طور کامل نشون داده نمیشه. هیچ اضطراب و استرسی در کار نخواهد بود. حتی زمانی که مشخص میشه ساعات طولانی تا حکم اعدام فونتین باقی نمونده.
اما مسئله مهمتر، نگاه فیلمساز به معنای رستگاری انسان در دنیای مدرنه. در پایان لزوما این اقدامات و واکنشهای انسانی نیست که به کمک زندانی برای فرار میاد بلکه سادهترین اتفاقات محیط اطرافه که بیشترین نقش ممکن رو بازی میکنه. صدای قطار در دور دستِ زندان باعث میشه تا زندان بانان نتونن صدای راه رفتن فراری رو بشنون و صدای چرخ روغن نخورده نگهبان راهروی اصلی خارجی زندان هم باعث میشه تا نشه صدای پرتاب قلاب به اون سمت دیوار شنیده بشه.
عنوان فرعی فیلم باد هرکجا که میخواهد میوزد، که برگرفته از انجیل یوحنا باب دومه. و این هم نشانی از تقدیره. آیا رستگاری به جز امید به وجود آن امکان پذیره؟
شاید در دورانی که ابرقهرمانان پنبه ای با شلاق و چکش و لباس های مبدل به دنبال نجات جان دخترکان مو بلوند هستند بحث درباره اهمیت توجه به رستگاری و یا ارزش اخلاقیات بی فایده باشه.
اما مطمئنم، یک محکوم به مرگ گریخت با اختلاف زیاد، بهترین فیلمی بوده که تا به حال در زندگیم مشاهده کردم.
(۱۳۹۸/۱/۱۷ صبح ۰۲:۲۷)Green نوشته شده: [ -> ]
مدت هاست که از سینما فاصله گرفتم. نه فیلمی و نه نگاه جدیدی. بتها بلاخره غروب کردن همانطور که نیچه پیش بینی کرده بود. دیگه صدای پیانوی کازابلانکا و دلهرههای هیچکاک مشمئز کننده شده. بتها یک سره غروب میکنن تا به قول مولانا، شمس ظهور کنه.
هفته پیش از سر کنجکاوی بعد از مدتهای مدیدی فیلمی رو دیدم که در بین آثار کلاسیکی که باید میدیدم جا موند. و تماشای این فیلم، اثری دلنشین داشت.

یک محکوم به مرگ گریخت، اثر روبر برسون یک اثر استثنایی در آثار سینماست. اثری بی ادعا، بی ستاره، بی قهرمان و حتی فراتر از اون بی جذبه. هیچ تعلیق و جاذبهای در کار نخواهد بود، از عنوان فیلم پایان داستان مشخصه. یک محکوم به مرگ فرار میکنه و کل داستان در همین عنوان فیلم خلاصه میشه.
اما مباحث دیگه ای در این فیلم مطرح میشه. برسون یک کاتولیک بسیار مقید بود و یک محکوم به مرگ گریخت قطعا کاتولیکترین فیلم کارنامه فیلمسازه. فیلمی که به طور تلویحی و ایهامی نگاهی به رستگاری انسان در زندان دنیای مادی داره. تقریبا تمام خط داستانی مو به مو بر اساس وقایع واقعی فرار کلنل دویگنی یکی از افسران بلند پایه ارتش مقاومت فرانسه الگو برداری شده و داستان زندانی به نام فونتین که تنها با امید به آزادی از زندان فرار میکنه.
در فیلم هیچ کنش دراماتیکی وجود نداره. خبری از عشق و عاشقی و انتظارات عاطفی در خارج از زندان نیست. چهره بازیگران سنگی و بدون هیچ نمایشی از احساساته. هیچ اثری از شور و شعف یا حسرت و درماندگی و ناراحتی وجود نداره. حتی صحنه فرار اولیه زندانی و همینطور کشته شدن نگهبان پایانی، نشان داده نمیشه. چهره آنتاگونیست و شخصیتهای منفی هم به طور کامل نشون داده نمیشه. هیچ اضطراب و استرسی در کار نخواهد بود. حتی زمانی که مشخص میشه ساعات طولانی تا حکم اعدام فونتین باقی نمونده.
اما مسئله مهمتر، نگاه فیلمساز به معنای رستگاری انسان در دنیای مدرنه. در پایان لزوما این اقدامات و واکنشهای انسانی نیست که به کمک زندانی برای فرار میاد بلکه سادهترین اتفاقات محیط اطرافه که بیشترین نقش ممکن رو بازی میکنه. صدای قطار در دور دستِ زندان باعث میشه تا زندان بانان نتونن صدای راه رفتن فراری رو بشنون و صدای چرخ روغن نخورده نگهبان راهروی اصلی خارجی زندان هم باعث میشه تا نشه صدای پرتاب قلاب به اون سمت دیوار شنیده بشه.
عنوان فرعی فیلم باد هرکجا که میخواهد میوزد، که برگرفته از انجیل یوحنا باب دومه. و این هم نشانی از تقدیره. آیا رستگاری به جز امید به وجود آن امکان پذیره؟
شاید در دورانی که ابرقهرمانان پنبه ای با شلاق و چکش و لباس های مبدل به دنبال نجات جان دخترکان مو بلوند هستند بحث درباره اهمیت توجه به رستگاری و یا ارزش اخلاقیات بی فایده باشه.
اما مطمئنم، یک محکوم به مرگ گریخت با اختلاف زیاد، بهترین فیلمی بوده که تا به حال در زندگیم مشاهده کردم.
این فیلم را چند سال پیش دیدم.صحنه فرار از پشت بام فوق العاده بود.بله فیلمی است بدون ادعا که بیینده را تا پایان فیلم کنجکاو باقی نگه میدارد و حالت معمایی خاصی دارد.نزدیکترین فیلم به این سبک را میتوان رستگاری در شاوشنگ1994 دانست. شباهت های زیادی بین این دو فیلم وجود دارد. کلماتی چون امید در هر دو مشترک است. انسان به امید زنده است.
یک جمله ی معروف توی این فیلم هست :امید چیز خوبیه و چیزهای خوب هرگز نمی میرن.تیم رابینز قهرمان فیلم به جرم قتل همسرش به حبس ابد محکوم میشه در حالی که بی گناهه.بدترین زندان آمریکا که قراره او را و شخصیتش را خرد کند.زندانی که فرار از آن غیر ممکن است.علاقه ای ندارم داستان فیلم را لو بدهم .سایتهای زیادی هستند که داستان فیلم و نقد کاملی بر آن نوشته اند بنابراین بیشتر نمینویسم.اگر این فیلم را ندیده اید حتما دانلود کنید و از تماشایش لذت ببرید.فیلمی فلسفی و انسانی در مورد زندان و زندانهایی که مارا احاطه کرده اند و نسبت به ان نااگاهیم و راه فرار آن که چیزی جز دانش و امید نیستند.در پایان هر فیلمی حسی به شما دست میدهد.شادی ، غم،ترس،لذت و.... تنها چیزی که در مورد این فیلم میتوان بگویم این است که در پایان حس خواهید کرد که هیچ غیر ممکنی وجود ندارد و شما قادر به تغییر هر چیزی هستید و آزادی دور از دسترس نیست به شرطی که از راهش وارد شویم و صبورانه با یک چکش سنگ شکن به کندن دیوارهای سخت زندان جهل و غفلت و بردگی ادامه دهیم که بهای هر چیزی را باید پرداخت و آزادی هم از این قاعده مستثنی نیست.