من با اجازه جناب سروان تصمیم گرفتم این تاپیک رو باز کنم تا بتونیم با نگاهی به نکات مهم که در فیلمها ی کلاسیک به چشم میخوره و درس هایی که از این فیلمها میتوان گرفت ، در مورد مسائل مهم سرزمینمون دیدگاه های خودمون رو به اشتراک بگذاریم .
سفرهای سالیوان درواقع سفرهای جان لوید سالیوان ، فیلمساز مطرح هالیوود از دنیای ثروتمندان به دنیای اقشار ضعیف و نیازمند و پر درد جامعه میباشد . سالیوان در این مقطع از ساختن فیلمهای سرخوشانه خسته شده و میخواهد فیلمهایی بسازه که با واقعیت های روز جامعه نظیر بیکاری ، درد ، فقر و فساد همخوانی بیشتری داشته باشه و وقتی با مخالفت همکارانش مواجه میشه که تو به دلیل اینکه خودت درد نکشیدی ، نمیتونی درد اونها رو به همون شکلی که هست به تصویر بکشی ، تصمیم میگیره به دیل مناطق آسیب پذیر سفر کنه تا از نزدیک ببینه و بشنوه و حس کنه و بعد درهالیوود به تصویر بکشه . اما در انتها با اتفاقی مواجه میشه که تصمیمش عوض میشه . اون میبینه که این مردم همه ی زندگیشون غمگین و بیمارن و فقط وقتی لبخند بر لب دارن که در سینما فیلم کمدی میبینن ، با خودش میگه چرا وقتی نمیتونیم زندگیشون رو درست کنیم؟ معدود فرصت خندیدن این آدمها رو ازشون بگیریم؟
این فیلم من رو متوجه وضعیت سالهای اخیر سینمای ایران کرد که مخصوصا فیلمسازان جوان با به تصویرکشیدن مشکلات عمیق و پنهان جامعه همانند فقر و فحشا و فساد و اعتیاد و اختلافات خانوادگی و... تلاش میکنند تا توجه عموم مردم رو به خودشون جلب کنند که ( ببینید ما به فکر شمائیم . ما شمارو درک میکنیم . با نمایش این تصاویر قصد داریم مسئولان رو از خواب بیدار کنیم و...)
اما !!!
اون چه که در سالهای اخیر دیده شده ، استقبال فوق العاده مردم از فیلمهای کمدی و فیلمهایی بوده که شباهت کمتری به زندگی واقعی مردم داشته باشه . تا به فیلمسازان اعلام کنند که ما از دردها و رنج های خودمون فرار نمیکنیم تا بیاییم به سینما و همین دردها رو به شکل پررنگ تر ببینیم .
شما فرض کن به بچه ای که گریه میکنه برای سرگرم کردنش فیلمی از گریه بچه های دیگه نشون بدیم!!!
البته لزوما کمدی نه ، سینما ژانرهای مختلفی داره که سینما رو معنا کردند ولی این سبک و این موضوعات که بیشتر به مستند شبیه هست حتی توسط فیلمسازان پرقدرتی همچون روسلینی و دسیکا و ویسکونتی هم دوام زیادی نداشت و خیلی زود رو به افول گذاشت و نمیتونه راه پر اطمینانی برای فیلمسازان فعلی ما باشه .
یک نکته دیگه هم قانون جذب در این مورد هست که شما با داشتن احساسات خوب میتونید اتفاقات خوب رو به سمت خودتون جذب کنید . احساسات خوب هم از ناخودآگاه انسان ساطع میشه . و همواره بستگی به این داره که چه چیزی در ناخودآگاه انسان وجود داره . سینما همواره یکی از عناصر تاثیرگذار بر ناخودآگاه انسان هاست . و این خیلی مهمه که فیلمساز چه افکاری رو در ناخودآگاه تماشاگران ثبت میکنه . اینکه تماشاگر با دیدن این فیلمها به این نتیجه میرسه که نه تنها در زندگی خودش بلکه در زندگی بقیه هم روال به همین شکل و پر از درد و رنجه ، هم احساس تماشاگر رو بدتر میکنند و هم ناامیدی رو در ناخودآگاهش بیشتر میکنند . یا بجای اون با فیلمهای آموزنده ، داستان گو ، کمدی ، معمایی ، ورزشی ، موزیکال و ... هم حالش رو کمی تغییر بدهیم و هم موارد مثبتی همچون خصلت های با ارزش مردانه و زنانه و راه های واقعی رسیدن به عشق و موفقیت و خوشبختی و ... در اذهان اونها حک کنیم.
بقول مولانا:
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو