۱۳۹۵/۵/۶, عصر ۱۰:۰۲
در قسمت شعر و ادبیات و در تاپیک دستنوشته ها و دلخوری ها نقد های سرپایی در خصوص چند فیلم نوشته ام . از دوستان مسئول خواهش میکنم آنها را به این تاپیک در محله چینی ها منتقل کنند . زیاده چه حاجت .
در قسمت شعر و ادبیات و در تاپیک دستنوشته ها و دلخوری ها نقد های سرپایی در خصوص چند فیلم نوشته ام . از دوستان مسئول خواهش میکنم آنها را به این تاپیک در محله چینی ها منتقل کنند . زیاده چه حاجت .
لینک های اون پست ها را اعلام کن نسیم بیگ
(۱۳۹۵/۵/۱۱ عصر ۰۶:۰۶)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]لینک های اون پست ها را اعلام کن نسیم بیگ
یاد فیلم لورل هاردی افتادم که لورل نابغه بود و در دانشگاه درس میداد و موقع عصبانیت گوش هاش تکون میخورد . تو یه سکانس لورل به هاردی میگه فلان کتاب رو بدا من ( در حالی که کتاب با دستاش کمتر از 30 سانتی متر فاصله داره ) هاردی تو دوربین نگاه میکنه و کتاب رو از جلوش ور میداره بهش میده . بعدشم بهش میده میگه بذار سر جاش :))
خوب جناب سرکار ! صفحه آخر همون تاپیک رو نگاه میکردی همش همون جا بود دیگه :))
(۱۳۹۵/۵/۱۱ عصر ۰۸:۰۱)نسیم بیگ نوشته شده: [ -> ](۱۳۹۵/۵/۱۱ عصر ۰۶:۰۶)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]لینک های اون پست ها را اعلام کن نسیم بیگ
یاد فیلم لورل هاردی افتادم که لورل نابغه بود و در دانشگاه درس میداد و موقع عصبانیت گوش هاش تکون میخورد . تو یه سکانس لورل به هاردی میگه فلان کتاب رو بدا من ( در حالی که کتاب با دستاش کمتر از 30 سانتی متر فاصله داره ) هاردی تو دوربین نگاه میکنه و کتاب رو از جلوش ور میداره بهش میده . بعدشم بهش میده میگه بذار سر جاش :))
خوب جناب سرکار ! صفحه آخر همون تاچیک رو نگاه میکردی همش بود :))
آره. .تشبیه خوبی بود
.شاهکاری بود این فیلم . طرف به انیشتین وقت ملاقات برای چند روز دیگه می داد.
شک (Doubt.2008)
جالب بود .
معنی داشت .
در خصوص پیش داوری .
موسیقی متن کمی داشت و فضای آرامی .
اما اکشن بود و نفس گیر .
انسان ها کم و بیش (پیش داوری) میکنند .
جالب اینجاست که کسی از انسان های بد انتظار ندارد که پیش داوری نکنند .
آنها آزادند که هر کاری خواستند بکنند. در بازی دنیا آنها ( نخودی ) هستند و سیاهی لشکر
خوشبختانه یا متاسفانه ، انسان های خوب نباید پیش داوری بکنند چون دانش آنها کامل نیست.
و در قبال رفتارشان مسئولند چون میدانند که مسئولند.
ما محکوم به قضاوت بر اساس ظاهر قضایا هستیم و تا دانش مان کامل نشده،همین درست است
گویا به داوود نبی (ع) نیز همین امر از طرف پروردگار نازل شد. (یعنی حکم کردن بر اساس ظاهر)
ولی میگویند قرار نیست همیشه درب بر روی همین پاشنه بچرخد.
منتظریم تا بیاید و این اوضاع بلبشو را درست کند.
چرا که برخی ها در پس این انسانیت و مروّت من و تو سنگر میگیرند و به انسانیت خیانت میکنند
شاید نقدهایی که مینویسم خیلی سینمایی نباشد . بیشتر به دلم ربط دارد تا هنر هفتم . ولی باز هم خوبانی اینجا هستند که بخوانند.
بستر خوبی داشت برای حرفهای خوب .
ولی در آخر ، کارگردان داستان را حرام کرد .
موضوع فیلم در خصوص فردی داستان نویس و ماجراجوست که در آخر این ماجراجویی کار دستش می دهد .
در فیلم flash back های خوبی به سرگذشت این مرد زده شده بود و اینکه فرد معتقدی نیست . دلیلش هم از دست دادن فرزندش بود .
فضایی مالیخولیایی داشت که در آخر به مردن کاراکتر فیلم ختم شد .
وقتی فیلمهایی میبینم که داستانش میتواند بستر مناسبی برای حرفهای خوب باشد ، از اینکه کارگردان فیلم را بد تمام میکند عصبانی می شوم .
میدانی ! آدم از فیلمهایی نظیر mad max انتظار نتایج اخلاقی و آموزشی ندارد .
ولی فیلمهایی که کارگردان در میانه آن گریزهای اخلاقی و خانوادگی میزنند ، من را بیشتر وسوسه میکند که بیشتر به داستانش بچسبم و تا آخر نگاهش کنم .
وقتی که آخرش را آنطوری که باید تمام نمی کند ، یاد فوتبال بازی کردن ایرانی ها میافتم که توپ را با بدبختی و با پاس کاری تا درون 18 قدم میآورند ولی در آخر یا آن را به طاق آسمان میکوبند یا دودستی تقدیم حریف مقابل میکنند .
خلاصه آدم دوست دارد با کف دست به پیشانی اش بکوبد و بگوید :
ووووووووووووواااااااااااااااااای ی ی ی ی ی ی
sin city
فیلمفارسی بود . از نوع افتضاحش . طرف بازی مکس پین را با پسر جهنمی و قیصر قاطی کرده بود و مقداری چاشنی بالیوودی هم به کار زده بود تا بشود فیلم. خلاصه ترشی هفته بیجار بود. به درد سینماهای لاله زار زمان شاه میخورد . فقط در زمینه تصویرگری (سیاه و سفید و بعضی جاها رنگی) بدیع بود . نتوانستم تا آخرش را ببینم . گلاب به رویتان ، داشتم بالا می آوردم . هنوز بعد از گذشت نصف روز از دیدنش ، دلم میخواهد سرم را بکوبم توی دیوار . یک نصیحت برادرانه ! هیچوقت از روی اینکه چه کسی در فیلم بازی میکند ، گول خوب یا بد بودن فیلم را نخورید .
یک فیلم رده (ب) خوب بود.
بیشتر به تله فیلم میخورد تا فیلم سینمایی.
99 درصد زمان فیلم در (حال پذیرایی) یک کلبه میگذشت.
فیلم بر پایه دیالوگ استوار بود . یک گپ دوستانه بین چند نفر .
نه اکشن داشت و نه صحنه . پاک بود . ولی نه پاکه پاک
مخلص کلام کارگردان این بود :
من بی دین هستم ولی از بودا خوشم میآید .
بقیه داستان را چیده بود که همین را بگوید .
حرفش را قبول ندارم . ولی حداقل برای گفتن همین حرف، خیلی اسراف نکرده بود
یک فیلم کم خرج ساخته بود تا همین را بگوید.
نه اینکه میلیونها دلار خرج ساخت یک فیلم پرهزینه کند که همین چرندیات را تحویلم دهد.
میگویند مردمی که زیاد میخندند لزوماً انسانهای شادتری نیستند. اصلا کمدی و طنز از دل بیتعادلی و بینظمی بیرون میآید. پس هرجا شوخی و خنده بیشتر دیده میشود درد و رنج هم فراوان است. چاپلین میگفت: «40 سال انسانها را خنداندم درحالیکه از درون میگریستم.» طنز در ذات خود نوعی فرافکنی گریه هم هست. یکجور تلخند. غمی که با نقاب خنده بیرون ریخته میشود. میگویند وقتی کمدی به کمال میرسد تراژدی خلق میشود.
داستان ساده ای داشت .
مشکلات آخرالزمانی بشر و تلاش برای رهایی از آن .
داستانی تکراری که هر از چند گاهی یک کارگردان آن را دستمالی میکند.
درست است که داستانی تکراری است ولی به نظرم داستانی مهم است که دنیا از آن غافل است
پیامهای سیاسی مذهبی هم داشت که حوصله توضیحش را ندارم.
یعنی نمیخواهم فیلم را با دید یک ایرانی مسلمان ببینم .
میخواهم به عنوان مخاطب عام ببینم تا ببینم درآمده یا نه .
از داستانش که بگذریم به نظرم فضا سازی ها و تعلیق های هیجان انگیزش تا حدودی درآمده بود .
سبک فیلمبرداری نیز دوربین روی دست بود که مثلا یک مقدار حالش بیشتر شود :)
برای هوا کردن طرز تفکر کارگردان از داستان همین را بگویم که :
(قرار است یک حرامزاده تازه متولد شده امید را به مردم برگرداند.)
نکته :
وقتی زیرآب دین و اخلاقیات مردم زده شود ( چه با سوء استفاده و چه با عناد و دین ستیزی ) نتیجه اش میشود همین دنیایی که میبینی .
معمولا در انتخاب فیلمی که میخواهم ببینم وسواس به خرج میدهم .
به موضوع ، بازیگران ، امتیاز داده شده توسط مخاطبان و حتی کلیپ تبلیغاتی فیلم توجه میکنم.
ولی گویا فقط باید دید چه کسی فیلمنامه نویس و چه کسی کارگردان بوده . اینگونه شاید بهتر بشود آثار ارزشمند را یافت .
بیماریهای روحی روانی دستمایه خیلی از فیلمها بوده است . بهترینی که دیدم (ذهن زیبا) بود.
اما این موضوع خوب میتواند چنان با بی سلیقگی کار شود که از درونش این فیلم در بیاید.
از بعد روانشناسی ، بدترین بیماری روانی (اسکیزوفرنی) است که در آن ، بیمار چیزهایی را میبیند و حس میکند که وجود خارجی ندارد .
میبینید . از روی حالات بیماران این بیماری میتوان سناریوهای جالبی نوشت .
اما فیلم ماشینیست از هیچکدام از این قابلیت ها استفاده درستی نکرده است.
فردی دچار حالات اسکیزوفرنی میشود و در انتها روشن میشود که عذاب وجدان یک تصادف را داشته است که از لحاظ روان شناختی بعید است عذاب وجدان منجر به دیدن چیزهای غیر واقعی آنهم در سطح حالات این فرد شود.
متاسفانه فیلم هیچ پیامی برای مخاطب ندارد . پایانی بی ثمر .
نه از بعد روانشناسی ، نه اخلاقی و نه هیچ بعد دیگری چیزی به مخاطبش نمیدهد .
من اسم اینگونه فیلمسازی را دزدی میگذارم.
دزدی پول مردم و از آن مهم تر ، دزدی زمان مردم .
در یک کلام
زیبا بود
اگر ندیدید ، ببینید .
فیلم سینمایی که به اون اشاره شد در اصل خلاصه شده ای از سریالی با همین عنوان Edge of Darkness است که فیلمساز با نگاه کلی بهش پرداخته
اگر وقت و حوصله داشتید سریال رو هم تماشا کنید چون دید عمیق تری به داستان فیلم داشته (خصوصا از بعد عاطفی) ضمنا از سریالهای پر طرفدار دهه 60 بود
گویندگان/ جلال مقامی (رونالد کریون)، حسین عرفانی (داریوس جدبرگ)، منوچهر نوذری (هنری هارکورت) ، ژرژ پطرسی (جری گروگن) ، خسروشمشیرگران (گوینده تیتراژ)
مینو غزنوی (اما کریون) ، نوشابه امیری (کودکی اما) ، عطاءالله کاملی (جیمز گادبولت) ، ایرج رضائی (پندلتون)، ناصر نظامی (راس) ، ولی الله مومنی (رئیس کلانتری)
جواد پزشکیان ، تورج مهرزادیان ، تورج نصر ، امیر هوشنگ قطعه ای ، زهره شکوفنده ، ناصر احمدی ، بهرام زند ، اکبر منانی ، محمد عبادی
سه گانه rampage از لحاظ سیاسی و فلسفی ، حرف برای گفتن دارد . سومین فیلم از این سه گانه یعنی rampage president down 2016 فیلم مهمی است که متاسفانه هنوز زیرنویس فارسی ای براش نیست . یه مرد پیدا میشه ترجمه و زیرنویسش کنه ؟
آقا این فیلم خیلی حال ما رو گرفت
یه فیلمی که توش مردم یک دهکده از اول تا آخر به یه کشیش خوب متلک میندازن و آخر هم توسط یه نفر کشته میشه .
در یک کلام
فیلمی نبود که قرار باشه تهش با چیز خوبی تموم بشه .
مث که کارگردان یک سری حرف داشت که عوض اینکه بیاد بشینه جلوی دوربین و خودش همش رو بگه ، اون رو تبدیل به دیالوگهای مختلف کرده بود و تو دهن اهالی دهکده گذاشته بود .
دیالوگهایی سنگین که در بیشتر اوقات هم گنده تر از دهن یه سری آدم دهاتی بود.
یعنی تو طول فیلم باید دیالوگها رو میشنیدی و روشون فکر میکردی و نباید انتظار میداشتی که آخر فیلم به جای خوبی ختم بشه.
خیلی تلخ و بد مزه بود . فکر کن داری خرمالوی نرسیده رو گاز میزنی
نتیجه اخلاقی فیلم فقط همین بود :
اگه یکی شما رو تهدید کرد (حالا تهدید به هر چیزی) ، لازم نکرده که لات بازی در آرید برید سر قرار . شاید یارو تهدیدش رو عملی کرد
(۱۳۹۵/۱۰/۱۳ صبح ۰۸:۱۱)نسیم بیگ نوشته شده: [ -> ]نتیجه اخلاقی فیلم فقط همین بود :
اگه یکی شما رو تهدید کرد (حالا تهدید به هر چیزی) ، لازم نکرده که لات بازی در آرید برید سر قرار . شاید یارو تهدیدش رو عملی کرد
شایدی در کار نیست نسیم بیگ ؛
کلا رفتن سر قرار در تمام فیلم ها مساوی است با کشته شدن یکی. چه خارجی چه ایرانی . چه هالیوودی چه بالیوودی چه فیلمفارسی !
پ.ن: اینهمه فیلم خوب هست , اونوقت تو میری این فیلم های افسرده کننده رو می بینی نسیم بیگ ؟!
(۱۳۹۵/۱۰/۱۳ عصر ۰۶:۳۸)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]پ.ن: اینهمه فیلم خوب هست , اونوقت تو میری این فیلم های افسرده کننده رو می بینی نسیم بیگ ؟!
جناب سروان عزیز ! دیالوگ های پر مغز کم نداشت فیلمش . ولی آخرش رو بد تموم کرد .
فیلم آمریکایی نیست . محصول روسیه ، آلمان و قزاقستانه . سرگی بودروف کارگردانشه .
چنگیزخان آدم درست حسابی ای نبوده که ارزش داشته باشه براش فیلم بسازی و اون رو مثل یه قهرمان نشون بدی . اتفاقی که تو فیلم میافته اینه که یه ذره از این شخصیت قهرمان سازی میکنه. مثلا رول اول فیلم همین باباست . و مشقت هایی که تو زندگیش کشیده تا آخرش تونسته با جنگ کل مغولستان رو متحد کنه . قطعا آدم فرهیخته ای نبوده و فیلم هم روایت ارتباطات و بزن بزن های قبایل بدوی مغول رو نشون میده .
کاندیدای یک جایزه اسکار بوده (نمیدونم برای چه قسمتی) و نمره 7/3 از 10 رو در امتیاز دهی IMDB کسب کرده .
با تمام هزینه ای که براش شده ، از نظر من یه فیلم متوسط و معمولیه .
نسیم بیگ بعد تعقیب عادل خان مامور شدی چنگیز خان رو زیر نظر بگیری؟راستی اینا خس هم بحساب نمیاند کی گفته خانند؟رفیق ما از تبار جلال الدین شاه هستیم:
چه اندیشید آن دم کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتاد وز آتش هم کمی سوزنده تر شد
در آن باران تیغ و برق فولاد میان شام رستاخیز می گشت
در آن دریای خون در دشت تاریک بدنبال سر چنگیز می گشت
اسلحه ی ستارخان رو بندازیم رو دوشمون و بریم که میرزاکوچک خان چشم براهمونه...
که مژگانش به خون دیده تر شد |